نویسنده: مصطفی دلشاد تهرانی
حسابخواهی و حسابرسی
امیر مؤمنان علی (ع) در پی نظارت و مراقبت بر مدیریت کارگزاران خود، به عملکرد و رفتار ایشان رسیدگی می کرد و آنان را حسابرسی می نمود. راه و رسم پیشوای عدالت خواهان چنین بود که تلاش می کرد افراد با صلاحیت و دارای اهلیتهای لازم را برسر کار بگمارد و سپس بر مدیریت آنان نظارت و مراقبت می کرد و آن گاه به عملکرد و رفتارشان رسیدگی می کرد و آنان را مورد حساب خواهی و حسابرسی قرار می داد تا خادمان و خائنان مشخص شوند و با هر یک به تناسب خدمت و خیانتش برخورد شود. قاضی ابویوسف در گذشته به سال 182هجری، در باره این سیره ی حضرت می نویسد: برخی از عالمان اهل کوفه برایم روایت کردند که علی بن ابی طالب (ع) به یکی از کارگزاران خود به نام کعب بن مالک نوشت:
«امَّا بَعدُ، فاستَخلف علَی عَملکَ و اخرُج فی طائفهٍ من اصحابِکَ حتی تمُر بارِض السوادِ کورهً کورهً، فتسالهُم عَن عمُالهِم و تَنظُرِ فی سیرتهِم …»(1)
اما بعد، شخصی را به جای خود به عنوان جانشین قرار ده و خود به همراه گروهی از یارانت [برای بازرسی و نظارت بر عملکرد و رفتار کارگزاران و مسئولان به همه ی مناطق روانه شوید و ] تمام سرزمین سواد (عراق) را منطقه به منطقه بگردید و از چگونگی رفتار و اعمال کارگزاران جویا شوید و سیره ی آنان را مورد بررسی و پیگیری قرار دهید.
امیر مؤمنان علی (ع) در این نامه، فرمان بررسی و پی گیری و حساب خواهی و حسابرسی جامع و کامل منطقه ی عراق را صادر کرده است و خواسته است که هیچ کس و هیچ جا از نظر نیفتد و همه چیز و همه جا بازرسی شود و راه و رسم و سیره ی همه ی کارگزاران بررسی گردد و از آنان حسابخواهی شود.
راه و رسم امیر مؤمنان علی (ع)
پیشوای عدالتخواهان هرگاه در پی نظارت و بازرسی خود به مشکلی برخورد می کرد، با صلابت و دقت، و بر اساس موازین حق و عدل، بدون هیچ ملاحظه ای با کارگزاران خود برخورد می کرد. در نامه ای که به عثمان بن حنیف نوشت، پس از یادآوری آن چه از او رفته و عملی که انجام داده و برای امام علی (ع) گزارش شده است، از او حساب خواست که آن چه در آن مهمانی خورده است حلال بوده یا شبهه ناک؛ و او را یادآور شد که باید به پیشوای خود تأسی کند و مراقب زندگی و رفتار و سیره ی خود باشد:
«فانُظر الی ما تَفضمُه من هذا المقَضمِ، فما اشتَبه عَلیکَ علمُه فالفظُه، و ما ایقَنتَ بطیبِ وجُوههِ فَنل بهِ.»(2)
به آن چه می خوری بنگر [که آیا حلال است یا حرام]. آن گاه آن چه حلال بودنش بر تو مشتبه بود از دهان بیفکن و آن چه را یقین به پاکیزگی و حلیتش داری تناول کن.
«الا و انَّ لکُلِ مامومٍ اماماً یقَتدی به و یَستضیءُ بنورِ علمهِ.»(3)
آگاه باش که هر پیروی را پیشوایی است که راه وی را پوید، و از نور دانش او روشنی جوید.
امیر مؤمنان علی (ع) پس از دریافت گزارش و عملکرد کارگزارانش در موارد لازم به شدت آنان را حسابرسی می کرد و بر این امر اهتمامی تام داشت، چنان که عبارت «ارفع الی حسابک» (حسابت را برای من بفرست) بیان گر سیره و راه و رسم روشن آن حضرت در حساب خواهی و حسابرسی مدیران و کارگزارانش است. در نامه ای که آن حضرت به یکی از کارگزارانش نوشته است، پس از یادآوری آن چه در گزارش ها از عملکرد او آمده، به وی چنین نوشته است:
«بَلغنَی انکَ جَردتَ الارضَ فاخدتَ ما تَحتَ قَدمیکَ، و اکلتَ ما تَحتَ یدیکَ. فارفَع الیَّ حسابکَ، و اعلَم ان حسابَ اللِه اعظمُ من حسابِ الناس،ِ و السلامُ.»(4)
به من گزارش رسیده است که تو زمین های آباد را ویران کرده ای و آن چه توانسته ای تصاحب نموده ای، و آن چه در اختیارت بوده خورده ای. فوراً حسابت را برایم بفرست؛ و بدان که حساب خداوند از حساب مردمان سخت تراست، و السلام.
دقت و شدت امیرمؤمنان علی (ع)
امیر مؤمنان علی (ع) در این امر، یعنی حساب خواهی و حسابرسی از مراقبت و بازرسی، هیچ گونه ملاحظه ای روا نمی داشت و کمترین کوتاهی را مایه ی تباهی ابدی می دانست. وقتی به آن حضرت گزارش رسید که یکی از پسر عموهای آن حضرت که کارگزار وی بوده است، راه خطا پیموده، او را سخت مؤاخذه کرد و از وی حساب خواهی نمود؛ و او را از حسابرسی دقیق روز قیامت بر حذر داشت و تهدیدش کرد که اگر جبران مافات نکند و آن چه را که از اموال عمومی برداشته است بازنگرداند با کیفری سخت از جانب امام رو به رو خواهد شد و در پی آن روانه دوزخ خواهد گردید. و برای این که بر همگان روشن شود که امیر مؤمنان علی (ع) در حساب خواهی و حسابرسی بر چه موازینی سیر می کند و این که برای او جز حق و عدل معیاری پذیرفته نیست، به پسر عم خود یادآور می شود که اگر دو فرزند گرامی اش – حسن و حسین علیهما السلام – مرتکب چنین اعمالی شده بودند، بدون هیچ ملاحظه ای آنان را کیفر می کرد. این نامه سندی است گران قدر و میزانی است بی بدیل در راه و رسم و سیره ی آموزگار حق و عدل.
«اما بعدُ، فانی کنُت اشر کتک فی امانتُی و جَعلتُکَ شعِاری و بطَانَتی، و لَم یکُن رجُل من اهلِی اوثقَ منکَ فی نفَسی لمَواساتی و موازَرتی و اداءِ الامانهِ الی. فلَما رایتَ الزمانَ علی ابن عمَکَ قد کَلِبَ، و العدُو قد حَربَ، و امانهَ الناسِ قد خَزیت، و هذه الامهِ قد فنَکت و شغَرت، قَلبتَ لابنِ عمکَ ظهرَ المِجَنِ ففَارقَتُه معَ المُفارقینَ، و خَذلتُه مع َالخاذلینَ، و خُنتهُ معَ الخائنینَ، فلا ابن عمکَ آسیتَ، و لا الامانهَ ادیتَ. و کانکَ لم تَکُن اللهَ تُریدُ بجهادکَ، و کانک لم تکُن علی بینهٍ من ربکَ، و کانَّک انما کنُتَ تکیُد هذهِ الامهَ عن دنُیاهم، و تَنوی غرتهُم عَن فیَئهِم، فلمَّا امکنتکَ الشدهُ فی خیانهِ الامهِ اسرعتَ الکرهَ، و عاجلتَ الوثبهَ، و اختطفتَ ما قدرتَ علیه من اموالهِم ُالمصُونهِ لاراملهِم و ایتامِهمُ اختطافُ الذئبِ الازل دامیهَ المعزَی الکسیرهَ، فحملتُه الی الحجازِ رحیبَ الصدر بحبله، غیر متاثمٍ من اخذهِ، کانک لا ابا لغیرکَ حدرتَ الی اهلکَ تراثکَ من ابیکَ و امُک، فسبحان الله! اما تُومنُ بالمعَاد؟ او ما تخَاف نقاشَ الحسابِ! ایها المَعدودُ – کان – عندَنا من اولی الالبابِ، کیفَ تسیغُ شراباً و طعاماً، و انت تعلمُ انکَ تاکُل حراماً، و تشربُ حراماً، و تبتاع ُالاماءَ و تنکحُ النساءَ من اموالِ الیتامی و المساکینِ، و المومنینَ و المجاهدینَ، الذین افاء الله علیهم هذه الاموال، و احرزَ بهِم هذه البلاد! فاتقَ الله و اردد الی هولاءِ القومِ اموالهُم، فانکَ ان لم تَفعل ثُم امکنَنی اللهُ منکَ لاعذرنَّ الی الله فیک، و لاضربنک بسیفی الذی ما ضربت به احدا الا دخل النار! و و الله لو ان الحسنَ و الحسینَ فعَلا مثلَ الذی فعلت،َ ما کانت لهُما عندیِ هوادهُ، و لا ظَفرا منی بارادهٍ، حتی اخُذَ الحقَّ منهما، و ازیحَ الباطلَ عن مظلمتهِما، و اقسمُ بالله رب العالمین ما یسُرنی ان ما اخذته من اموالهِم حلالی لی، اترُکه میراثاً لمن بَعدی؛ فضَح رویداً فکانکَ قد بلغت المَدی، و دفُنتَ تحتَ الثَری، و عُرضت علیکَ اعمالُک بالمَحلِ الذی یناُدی الظالم فیه بالحسرهِ، و یتَمنی المُضَیعُ فیهِ الرجعهَ، « ولاتَ حینَ مناصٍ».(5)»(6)
اما بعد، من تو را در امانت شریک خود داشتم، و از هر کس به خویش نزدیک تر پنداشتم، و هیچ یک از خاندانم برای یاری و مددکاری ام چون تو مورد اعتماد نبود، و امانت دار من نمی نمود. پس چون دیدی روزگار پسر عمویت نبود، و امانت دار من نمی نمود. پس چون دیدی روزگار پسر عمویت را بیازرد، و دشمن بر او دست برد، و امانت مسلمانان تباه گردید، و این امت بی تدبیر و بی پناه شد، با پسر عمویت نرد مخالفت باختی و با آنان که از او به یک سو شدند به راه جدایی تاختی، و با کسانی که دست از یاری اش برداشتند دمساز گشتی، و با خیانت کاران هم آواز. پس نه پسر عمویت را یار بودی، و نه امانت را کارساز. گویی کوششت برای خدا نبود، یا حکم پروردگار تو را روشن نمی نمود، و یا می خواستی با این امت در دنیایشان حیله بازی، و در بهره گیری از غنیمت آنان دست خوش فریبشان سازی. چون مجال بیشتر در خیانت به امت به دستت افتاد، شتابان حمله نمودی و تند برجستی و آن چه توانستی از مالی که برای بیوه زنان و یتیمان نهاده بودند بربودی، چنان که گرگ تیزتک بر آید و بز زخم خورده و از کار افتاده را برباید. پس با خاطری آسوده، آن ما ربوده را، به حجاز روانه داشتی و خود را در گرفتن آن بزهکار نپنداشتی. وای بر تو، گویا میراث پدر و مادرت را به سرعت به خانه ی خود حمل می کرد. پناه بر خدا، آیا به رستاخیز ایمان نداری، و از حساب و پرسش بیم نمی آری؟ ای کسی که در پیش ما از خردمندان به شمار می آمدی! چه گونه نوشیدن و خوردن را بر خود گوارا نمودی حالی که نمی دانی حرام می خوری و حرام می آشامی و کنیزکان می خری و زنان می گیری و با آنان می آرامی، از مال یتیمان و مستمندان و مؤمنان و مجاهدانی که خدا این مال ها را به آنان واگذاشته، و این شهرها را به دست ایشان مصون داشته؟ پس از خدا بیم دار و مال های این مردم را باز سپار، و اگر نکنی و خدا مرا یاری دهد تا بر تو دست یابم، کیفرت دهم که نزد خدا عذرخواه من گردد و به شمشیری تو را بزنم که کس را بدان نزدم جز که به آتش در آمد. به خدا اگر حسن و حسین چنان کردند که تو کردی، از من روی خوش ندیدندی، و به آرزویی نرسیدندی، تا آن که حق را از آنان بستانم و باطلی را که به ستمشان پدید شده نابود گردانم؛ و سوگند می خورد به پروردگار جهانیان که آن چه تو بردی از مال مسلمانان، اگر مرا روا بود، شادم نمی نمود که به دستش آرم و برای پس از خود به میراث بگذارم. پس لختی بپای که گویی به پایان کار رسیدی و زیر خاک پنهان گردیدی، و کردار تو به تو نمودند. آن جا که ستمکار با دریغ فریاد بر آرد و تباه کننده ی عمر آرزوی بازگشتن دارد، ولی مجال گریز نیست».
از نامه های دیگر امیر مؤمنان علی (ع) در حساب خواهی و حسابرسی کارگزارانش، و نامه ای است که امام (ع) به زیاد بن ابیه جانشین استاندار خود عبدالله بن عباس در بصره نوشته است که وی در آن روزگار استانداری بصره و اهواز و فارس و کرمان و دیگر نواحی آنجا را از طرف امام (ع) عهده دار بود:
«و انی اُقسمُ قسماً صادقاً، لئن بلَغنی انکَ خُنتَ من فَیء المسُلمینَ شیئاً صغیراً او کبیراً، لاشُدنَ علیکَ شدهً تدعُکَ قلیلَ الوفرِ، ثقیلَ الظهرِ، ضئیلَ الامرِ، و السلامُ.»(7)
صادقانه به خداوند سوگند یاد می کنم اگر گزارش شد که از غنائم و بیت المال مسلمانان چیزی کم یا زیاد به خیانت برداشته ای، آن چنان بر تو سخت بگیرم که در زندگی کم بهره و بینوا و خوار و پریشان حال شوی، و السلام.
امیر مؤمنان علی (ع) در حساب خواهی و حسابرسی دقیق و شدید بود و اجازه نمی داد که کسی از جایگاه و موقعیت خود را به سود خویش و زیان مردمان توشه برگیرد و به محض آن که بازرسان مخفی آن حضرت گزارشی از کجی و تباه گری کارگزاران به وی می داند، ماده ی فساد را قطع می کرد و با دقت و شدت به حسابشان می رسید. زمانی که به آن حضرت گزارشی رسید که منذر بن جارود عبدی در مسئولیت خویش خیانت روا داشته و دست تطاول دراز نموده است، نامه ای تند و توبیخ آمیز به او نوشت و او را از کار بر کنار کرد و به حسابرسی اش پرداخت.
«اما بَعدُ، فان صَلاح ابیکَ غَرنی منکَ، و ظَننتُ انک تتبعُ هدیُه و تسلُکُ سبیلُه. فاذا انتُ فیما رقیَ الی عنکَ لا تدعُ لهَواک انقیاداً، و لا تُبقی لاخرتک عتاداً. تعمُر دنیاکَ بخرابِ آخرتکَ، و تَصلُ عشیرتکَ بقطیعهِ دینکَ. و لئن کان ما بَلغنی عنکَ حقاً، لجملُ اهلکَ و شسعُ نعلکَ خیرُ منکَ و من کانَ بصفتکَ فلیسَ باهلٍ ان یُسَّد به ثغُر، او یُنفذَ به امرُ، او یعُلی له قَدر، او یُشرکَ فی امانهٍ، او یُومنَ علی جبایهٍ، فاقَبل الیَّ حینَ یَصلُ الیکَ کتابیِ هذا، ان شاء اللُه.»(8)
اما بعد، پارسایی پدرت مرا درباره ی تو فریفت، و گمان کردم پیرو پدرت هستی و به راه او می روی، لیکن آن چه درباره تو به من گزارش داده اند، این است که از فرمانبرداری هوایت دست بر نمی داری و ذخیرتی برای آخرتت نمی گذاری. دنیای خود را آبادان می کنی با ویران کردن آخرتت، و با خویشاوندانت می پیوندی به قیمت بریدن از دینت. اگر آن چه از تو به من رسیده درست باشد، شتر خویش و تبارت، و بند پای افزارت از تو بهتر است؛ و آن که چون تو باشد در خور آن نیست که پاسداری مرزی را تواند یا کاری را به انجام رساند، یا رتبت او را بر افرازند، یا در امانتی شریکش سازند، یا در جمع آوری و نگاهداری خراج بدو اطمینان کنند. چون این نامه به تو رسد نزد من بیا، ان شاء الله.
پی نوشت ها :
1. کتاب الخراج لایی یوسف القاضی، ص 118.
2. نهج البلاغه، نامه ی 45.
3. همان.
4. همان، نامه ی 40.
5. قرآن، ص /3.
6. نهج البلاغه، نامه ی 41.
7. همان، نامه ی 20.
8. همان، نامه ی 71.
منبع مقاله: دلشاد تهرانی، مصطفی، (1379)، دولت آفتاب: اندیشه سیاسی و سیره حکومتی علی (ع)، چاپ چهارم: 1387.