حدیث پنجم
صفوان بن یحیی میگوید: از امام پرسیدم: مردی زمینی را وقف کرده، سپس در نظر گرفت کاری در آن انجام داده و (مثلا) چیزی بسازد. حضرت فرمود:
اگر آن را وقف فرزندانش و جز ایشان کرده و قیمی برای آنها معین نموده نمیتواند برگردد، (زیرا تصرف بعدی در آن به منزلهی رجوع است) و اگر فرزندانش کوچکند و ولایت آنها را در این امر برای خودش قرار داده تا آنکه آنها بالغ شوند
و الان خودش آن را به دست میگیرد باز هم نمیتواند برگردد، ولی اگر بچهها بزرگند و هنوز تسلیم دست آنها نکرده، و آنها هم آن را طلب نکردهاند و برای گرفتن آن به خصومت برنخاستهاند اینجا میتواند رجوع کند، چون آنها بالغند و آن را طلب نکردهاند.[19]
از این حدیث استفاده میشود:
1. اگر وقف کرد و بعد تصرف در آن نمود وقف باطل است. زیرا تصرف به معنای رجوع میباشد، چه قیم وقف خودش باشد و چه دیگری در صورتی که صاحبان وقف (موقوف علیهم) کوچک باشند.
2. اگر صاحبان وقف کبیر باشند و وقف را طلب کنند باز هم مالک و واقف حق رجوع ندارد. ولی اگر طلب نکنند، هنوز از ملک او بیرون نیست و میتواند رجوع کند.
3. در وقف قبض شرط است و صاحبان وقف باید وقف را از واقف قبول کنند و آن را به دست گیرند و یا طلب کنند.
حدیث ششم
میگوید: نوشتم به امام که من زمینی را وقف کردهام بر فرزندانم و برای حج و کارهای خیر دیگر. و اگر مردم برای شما نیز حق نظر قرار دادم و برای خودم هم اگر شما زودتر مردید حق نظر قرار دادم. با این شرایط وقف را انجام دادهام. حضرت فرمودند:
هر تصرفی بکنی حلال است و دستت باز میباشد.
«فقال انت فی حل و موسع لک».[20]
از این حدیث این مطالب را میفهمیم:
1. وقف در مورد فرزندان، حج و هر کار خیری درست است.
2. وقف باید قطعی باشد و هیچ کس را در آن نظر و حق دخالت نباشد.
حدیث هفتم
سؤالاتی است که از حضرت صاحب الأمر (عج) شده و ایشان جواب دادهاند که میفرماید: و اما سؤالاتی که از وقف کرده بودی که کسی برای ما وقف کرده و یا مالی را برای ما قرار داده و سپس به آن نیازمند شده است.
هر چه را که هنوز تسلیم نکرده اختیار تصرف در آن را دارد و هر چه را که تسلیم نموده است دیگر اختیاری ندارد؛ محتاج باشد یا نه، نیازمند به آن باشد یا نه.
و اما در خصوص آنچه پرسیدی که چیزی را برای ما قرار داده و تسلیم دست قیم کرده، فقط قیم میتواند تصرف بنماید در همان مواردی که واقف او را در آن موارد قیم قرار داده مانند عمران و آبادی آن پرداخت، خراج و مخارج آن و باقیمانده را در راه ما مصرف کند.[21]
1.از این حدیث شریف استفاده مینماییم که: 1. وقف در راه صاحب الأمر (عج) جایز است.
2. در تحقق حصول وقف، تسلیم و قبض شرط است و وقتی قبض شد عقد وقف لازم است، و اگر هنوز قبض نشده جایز است و حق رجوع دارد.
حدیث هشتم
میگوید: کنیزی را گرفتم و شرط کردم از او بچهدار نشوم و در منزل خودم هم جایش ندهم ولی بعدا بچهدار شد و من هم قبلا زمینی داشتم که در راه وصیتهایم و بچههایم خیرات (وقف) کرده بودم
و برای خودم تا زندهام اختیارات گذاشته بودم. حالا این کنیز بچه دارد و من او را قبلا در وقف مؤبد پیشین وارد نکرده بودم و وصیت کردهام که اگر من مردم تا صغیر است از وقف بهره ببرد و وقتی کبیر شد فقط دویست دینار به او بدهند و دیگر هیچ حقی نه او و نه فرزندانش در این وقف نداشته باشند.
بفرمایید نظر شما چیست ؟ پاسخی که از سوی حضرت صاحب الأمر (عج) آمد این بود که:… اینکه دویست دینار برای آن بچه قرار داده و آن را از وقف بیرون کرده، مال مال خودش بوده و هر کاری را خواسته در آن انجام داده.
«… و اما اعطاؤه المأتی دینار و اخراجه من الوقف، فالمال ماله فعل فیه ما اراد».[22]
از این حدیث اینطور استنباط میشود که:
1. وقف اگر قطعی باشد تصرفبردار نیست و چون این شخص در آن تصرف نموده، پس مال بر میگردد به ملک خودش و هر طور بخواهد در آن میتواند تصرف نماید.
2. بعد از حصول وقف، مالک حق ندارد دیگری را و یا طریق خیر دیگری را بر موقوف علیهم و یا راه خیر قبلی بیفزاید.
حدیث نهم
میگوید: پرسیدم، زمینی را خریدم که در کنار زمینم بود ولی خوب که جست و جو کردم فهمیدم که وقف بوده حالا چه کنم ؟ حضرت فرمود: خرید و فروش وقف جایز نیست و حاصل آن هم ملک تو نیست باید آن را به صاحبان وقف رد کنی. گفتم: صاحبش را نمیشناسم. فرمود: عایدی آن را تصدیق بده.
«… فقال: لا یجوز شراء الوقوف و لا تدخل الغله فی ملکک، ادفعها الی من اوقفت علیه: قلت لا اعرف لها ربا. قال: تصدق بغلتها.».[23]
بهرهی ما از این حدیث این است که:
1. خرید و فروش مال وقف جایز نیست.
2. اگر در ناآگاهی کسی مال وقف را خرید اصل مال به موقوف علیهم برمیگردد و مداخل و منافعی هم که از آن به دست آمده از آن همانهاست.
3. شخص خریدار وظیفه دارد مال را و منافع را به صاحبان وقف برگرداند.
4. اگر صاحبان وقف را نمیشناسد منافع آن را در راه خدا تصدق کند.
حدیث دهم
علی بن مهزیار میگوید: به امام نوشتم فلانی زمینی را خریده و آن را وقف نموده و برای شما یک پنجم آن را قرار داده و حالا میپرسد نظر شما چیست ؟
حق شما را از اصل زمین بفروشد و یا برای خودش نگه دارد به قیمتی که خریده (و پولش را به شما بدهد) و یا به حال وقف بگذارد ؟ حضرت نوشتند:
به فلانی بگو من دستور میدهم که حق مرا از زمین بفروشد و پولش را به خودم برساند. این نظر من است ان شاء الله و یا اینکه اگر مناسبت حالش است برای خودش بردارد و پولش را به من بدهد.
«اعلم فلانا انی آمره ان یبیع حقی من الضیعه، و ایصال ثمن ذلک الی، و ان ذلک رأیی ان شاء الله او یقومها علی نفسه ان کان ذلک اوفق له».[24]
از این حدیث به دست میآید که:
1. میتوان مالی را وقف کرد و مقداری از آن را هم به طور مشاع به دیگری واگذار نمود.
2. آن شخص میتواند مقداری را که به او بخشیده نیز وقف کند و کل مال وقف باشد و میتواند آن را طلب کند.
3. مقداری را که به او بخشیده میتواند در ملک خود نگه دارد و عایدی آن را بطلبد و میتواند بفروشد و پولش را بردارد. چه به شخص مالک بفروشد و چه به دیگری. میتواند خود بفروشد و میتواند دیگری را وکیل در فروش قرار دهد.
حدیث یازدهم
علی بن مهزیار میگوید: به امام نوشتم که این مرد میگوید: زمینی را که وقف کرده بودم، بین موقوف علیهم اختلاف شدیدی رخ داده و میترسم بعد از من حادثهای رخ دهد. اگر اجازه فرمایید مال وقف را بفروشد و به هر کسی سهمش را بدهد ؟
حضرت به خط خود نوشتند: نظر من این است که اگر از اختلاف آنان آگاه است، وقف را بفروشد بهتر است، زیرا بسا میشود که بر اثر اختلاف اموال و نفوس تلف میگردد.
«فکتب الیه بخطه و اعلمه ان رأیی له ان کان قد علم الاختلاف ما بین اصحاب الوقف ان یبیع الوقف امثل، فانه انما جاء فی الاختلاف تلف الاموال والنفوس».[25]
از حدیث شریف که باقیمانده حدیث قبلی است استفاده میشود که:
– اگر بین موقوف علیهم اختلافی باشد که احتمال تلف جان و مال برود میتوان برای رفع غائله مال وقف را فروخت و پولش را به آنان داد.
صدوق فرموده این در صورتی است که موقوف علیهم همان چند نفر حاضر باشند و کسی از آیندگان (که هنوز به دنیا نیامدهاند و یا به دنیا آمدهاند و بالغ نیستند) شریک ایشان در وقف نباشند و یا وقف عام بر فقرای مسلمین نباشد و الا فروش جایز نیست.
شیخ طوسی فرموده: این مربوط به همین مورد خاص است برای دفع ضرر و حکم موارد دیگر را نمیتوان از آن استنباط کرد.
پی نوشت:
[19] – وسائل، ص 295 به نقل از فروع کافی، ج 2، ص 244. [20] – وسائل، ص 296 به نقل از فروع کافی، ج 2، ص 244 و فقیه، ج 2، ص 289 و تهذیب، ج 2، ص 370. [21] 21- وسائل، ص 298 به نقل از فروع کافی، ج 2، ص 244 و فقیه، ج 2، ص 290 ولی قدری از عبارت را ندارد و تهذیب، ج 2، ص 372 واستبصار، ج 4، ص 102. [22]- وسائل، ص 299، به نقل از تهذیب، ج 2، ص 374 و فقیه، ج 2، ص 289 و فروع کافی، ج 2، ص 250. [23]- وسائل، ص 300 به نقل از اکمالالدین یا کمالالدین، ص 287 و احتجاج، ص 267. [24]- وسائل، ص 301 به نقل از اکمالالدین، ص 274. [25]- وسائل، ص 303 به نقل از فروع کافی، ج 2، ص 244 و فقیه، ج 2، ص 290 و تهذیب، ج 2، ص 371 و استبصار، ج 4، ص 97 و ج 1، ص 17.