پرهیز از پیکار رویاروی با قدرت مسلّط
با این همه، امام از درگیر شدن با قدرت مسلط در صحنه یی حاد و پیکاری رویاروی اجتناب می ورزد؛ دست به شمشیر نمی برد و دست هایی را هم که عجولانه و چپ روانه قبضه ی شمشیر را فشرده، بر می گشاید و آنها را به تیزبینی و موقع شناسی بیشتر وادار می سازد و شمشیر زبان را نیز تا آن جا که ضرورت عمل بنیادین ایجاب نکرده است، در نیام می گذارد. به برادرش زید که در تنگنای غلیان احساسات از تاب رفته و به جان آمده است، رخصت خروج (قیام) نمی دهد. در ارتباطات معمولی زندگی و در رابطه با عناصر ناآزموده، بیشترین تکیه را بر فعالیت های فرهنگی و فکری می کند؛ کاری که در عین حال، هم شالوده ریزی ایدئولوژیک است و هم تقیه ی سیاسی؛ لیکن- همان طور که در اشارت های کوتاه پیشین دانسته شد – این تاکتیک حکیمانه هرگز موجب آن نمی شود که امام سمت کلی حرکت امامت را برای یاران نزدیک و شیعیان راستین که به راه او گرویده اند، مطرح نسازد و آرمان بزرگ شیعی را – که همان ایجاد نظامی اسلامی و حکومتی علوی از راه مبارزه ای اجتناب ناپذیر است – در دل آنان زنده نسازد؛ حتی در مواقع مناسب، احساسات را نیز به اندازه ای لازم در این راه برنینگیزد.
شیوه های امید بخش امام باقر علیه السلام
نوید آینده ی دلخواهی که چندان دور هم نیست، از جمله ی شیوه های امدی بخش امام باقرعلیه السلام است و ضمناً نمایانگر آن است که آن حضرت موقع خود را در حرکت تدریجی شیعه، در کجا و در چه مرحله ای می دانسته است. «با حضرت ابوجعفر بودیم و خانه پُر بود. پیرمردی وارد شد، سلام کرد و گفت: ای پسر پیامبر! به خدا سوگند من شما و دوستدارانتان را دوست دارم و به خدا سوگند که این دوستی از روی طمع به زیورهای زندگی نیست. دشمن شما را دشمن می دارم و از او بیگانه و بیزارم و این کینه و خصومت به خاطر خونی نیست که میان ما ریخته شده باشد. به خدا سوگند من امر و نهی شما را پذیرنده ام و انتظار می کشم که زمان پیروزی شما کی فراخواهد رسید. اکنون آیا برای من امیدی داری؟ فدایت گردم. امام مرد را نزد خود خواند و کنار خود نشانید؛ آنگاه گفت: ای پیرمرد! کسی از پدرم علی بن الحسین عیناً همین را پرسید. پدرم به او گفت: اگر در این انتظار بمیری؛ بر پیامبر و بر علی و حسن و حسین و علی بن الحسین فرود می آیی و دلت خنک و جانت کامیاب و چشمت روشن خواهد شد و همراه گزاره نویسان بزرگوار خداوند در آغوش آسایش و گشایش جای خواهی گرفت. . . و اگر زنده بمانی، در همین جهان روزگاری را خواهی دید که چشم تو روشن شود و در آن روزگار با ما و در کنار ما برترین جایگاه را خواهی پیمود. پیرمرد می رفت و امام به او می نگریست و می گفت: هر که می خواهد به مردی از اهل بهشت بنگرد، به این مرد بنگرد. (1)
حتّی گاهی از این اندازه هم فراتر می رود؛ سال پیروزی را مشخص می کند و ارزوی دیرین شیعی را جامه ی حقیقت می پوشاند. ابوحمزه ثمالی گوید: از ابی جعفر شنیدم که می گفت: خدا برای این کار (تشکیل حکومت علوی) سال 70 را معین کرده بود. چون حسین کشته شد، خدا برخاکیان خشم گرفت؛ پس آن را تا سال140به تأخیر افکند. . . ما این موعد را برای شما (دوستان نزدیک) گفتیم و شما آن را افشاء کردید و پرده ی استتار این راز را گشودید؛ پس از آن، خدا دیگر وقتی و موعدی را نزد ما معین نساخت. و خدا هر چه را بخواهد، محو می کند و هر چه را بخواهد، ثبت می فرماید. ابوحمزه گوید: این سخن را به ابی عبدالله گفتم، فرمود: آری، این چنین بود. . . .(2)
بیاناتی از این قبیل، تشکیل نظام اسلامی و حکومت علوی را که در آن محیط اختناق و فشار کشنده، همچون رؤیایی دل انگیز، تنها فروغ امید بخش و حرکت زا را بر دل ستم کشیده ی شیعه می افکند، به صورت آینده ای محتوم و تخلف ناپذیر در می آورد و بدین گونه بر قدرت و تصمیم آنان در پیمودن فاصله هایی که با ان داشتند، می افزود.
نوزده سال مبارزه امام باقر علیه السلام در راهی ناهموار
نوزده سال دوران رهبری امام همانند خطی مستقیم و متصل و روشن، با این وضع سپری می شود؛ نوزده سالی که در آن، هم آموزندگی ایدئولوژی هست، هم سازندگی فرد؛ هم تاکتیک مبارزه هست، هم سازماندهی به جمع و ایجاد تشکل؛ هم حفظ و تداوم جهت گیری سیاسی هست، هم تقیه و برافروزندگی امید هر چه بیشتر و راسخ تر. . . و خلاصه، نوزده سال مبارزه و گذر از روی جد و جهد در سنگلاخی صعب العبور. . . و سرانجام، هنگامی که این عمر کوتاه و پُربرکت پایان می گیرد، هنگامی که دشمنان سوگند خورده ی نهضت علوی با رفتن سلسله جنبان این نهضت می پرندارند که نفسی براحتی خواهند کشید و فارغ البال از مبارزات تبلیغاتی شیعه، به دردسرها و گرفتاری های بی شمار خود در داخل کشور و در مرزها خواهند پرداخت، خاکستر گرم و سوزنده این کانون مشتعل، آخرین برق جانشکاف خود را بر بنیان رژیم اموی فرود می آورد. عمری را به افشاگری و تبیین گذرانده بود، پس از مرگ نیز کار خود را دنبال می کند. با زندگی خود، آگاهی داده بود؛ با مرگ خود نیز به این تلاش ادامه می دهد. برای یاران خود و انبوه مردم بی خبری که تشنه ی فهمیدن و اندیشیدن اند، درسی تازه و پیامی تازه می فرستد. این پیام نیز مانند نقشه ی کلی زندگی او، ارام و عمیق است. دوستان و نیازمندان را بهره می دهد، ولی خواب دشمن را بر نمی اشوبد، این، نمونه ای است از تقیه ی امام باقر، و نموداری است از وضع عمومی منش و رفتاری در آن مرحله ی زمانی خاص.
سفارش و نقشه ی امام باقر علیه السلام برای بعد از خود
کسانی که بعدها تاریخ زندگی امام را ثبت کرده اند نیز از کنار این اقدام بزرگ که در حدیثی کوتاه گنجانیده شده است، به غفلت یا تغافل گذشته اند. آیا می توان گفت آن را ندیده اند؟ کوتاه کنیم. صورت قضیه این است که امام به فرزندش جعفر بن محمد دستور می دهد که وی بخشی از دارایی او را (800 درهم) در طول ده سال، صرف عزاداری و گریستن بر او نماید. مکان عزاداری، صحرای منا است و زمان آن، موسم حج؛(3) همین و بس. موسم حج، میعاد برادران دور افتاده و نا آشناست. هزاران «فرد» در آن زمان و مکان، امکان «جمع » بودن و شدن را می آزمایند. این همدلانِ ناهمزبان، در آن جا با زبان واحدی خدا را می خوانند و معجزه ی گرد آمدن ملت ها زیر یک پرچم را مشاهده می کنند. اگر پیامی باشد که می باید به همه ی جهان اسلام راسنده شود، فرصتی از این مناسب تر نیست. آنگاه عمل حج در چندین روز متوالی انجام می گیرد و در چند نقطه، کدامیک از این روزها مناسب تر است و کجا از این مکانها؟ مکه، شهری است و مردم در یک شهر، هم پراکنده اند و هم سرگرم. به علاوه، همه در آن به عمل های حج مشغولند؛ طواف، سعی، نماز، و. . . مشعر توقفگاه شبانه ای است کم فرصت و بی امکان؛ بیش از ایستگاهی برسر راه منا نیست. عرفات توقفگاهی است اگر چه روزانه، ولی کوته مدت: فقط یک روز، با صبحی خسته از حرکت و عصری مهیای عزیمت. از همه مناسب تر منا است: حاجی در بازگشت از سفر عرفات، سه شب آن جا اطراق می کند و فرصت برای آشنایی و گفتگو و همدردی از همه جا بیشتر است. کیست که روزها زحمتِ رفتن و باز آمدن از مکه را تحمل کند؟ ماندن و سر زدن به هر جمع و محفل و مجمع را زمانی و مکانی مناسب است. همه کس به طور طبیعی گذارش به مجلس عزایی که همه ساله در این سه روز در این بیابان برپاست، می افتد. کم کم مردم آفاق با ان آشنا شده اند. سال هاست که جمعی از مردم مدینه – کانون اسلام و پایگاه صحابه و فقها و محدثان بزرگ- در این جا و در این ایام محفلی می سازند. برچه کسی؟ برای یکی از برجسته ترین چهره های جهان اسلام؛ برای محمد بن علی بن الحسین؛ مرد بزرگی از دودمان پیامبر، سر آمد فقها و محدثین؛ استاد همه ی نام آوران فقه و حدیث، چرا از همه جا به این جا می آیند و از همه جا در این جا می گویند؟ و اصلاً چرا می گویند؟ مگر مرگ او طبیعی نبوده است؟ چه کسی او را کشته یا مسموم کرده؟ و چرا؟ مگر او چه می کرده و چه می گفته؟ آیا داعیه ای داشته؟ آیا دعوتی می کرده؟ آیا برای خلیفه خطری بوده؟ و آیا و آیا. ده ها استفهام و ابهام و در پی آن، ده ها پرسش و کاوش و آنگاه سیل پاسخ از سوی صاحبان عزا و نیز از سوی مطلعانی که این جا و آن جا در انبوه متراکم و تاریک جمعیت پراکنده اند: کسانی که از مدینه یا کوفه به این جا شتافته اند، و در اصل برای همین آمده اند که به این سؤال ها جواب دهند. آمده اند تا مسائل را در فرصتی بی نظیر برای مردمی که از سراسر جهان اسلام در این جا جمع اند، تبیین کنند؛ و نیز البته تا برادران و موالیان را دیدار کنند، خبری بدهند و فرمانی بگیرند؛ و کوته سخن، دعوت شیعی از هزارها کانال عظیم ترین شبکه ی تبلیغاتی جهانیِ آن روزگار. و این است تقشه ی موفق امام باقر علیه السلام- نقشه ی جهاد پس از مرگ – و این است که آن وجود برکت خیز که زندگی و مرگش برای خداو در راه خداست؛ «و جعله مبارکا اینما کان. . . و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیّا»(4)
پینوشتها:
1-بحار، ج 46، ص 361 و 362.
2-کافی، ج 1، ص 368.
3- عن ابی عبدالله قال لی ابی: یا جعفر اوقف لی من مالی کذا و کذا لنوادب تندبنی عشر سنین بمنی ایّام منی. (بحار، ج 46، ص 215 و 220).
4-اقتباس از آیات 15 و 31 سوره ی مریم.
منبع :
شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 7)
( شخصیت و سیره امام زمان (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت – 1383