نویسنده: نیکو دیالمه
اشاره:
پرسش درباره فایده امام غایب، نتیجه برداشتى خاص از مفهوم غیبت است.
اصلاح این برداشت از آنجا که، با درک چگونگى بهرهمندى از وجود حجت الهى مرتبط است، از ضرورتهاى عصر حاضر به شمار مىرود.
در سایه توجه به فایدههاى عظیم «بود» و «نمود عملى امامت» مىتوان خود را همواره در پیشگاه امام عصر(عج) حاضر دانست و با درک نعمت وجودى او در راستاى انتظار ظهور، به اجر مجالست و معیت با امام(عج) دست یافت.
مقاله حاضر، تلاشى است براى تبیین این مفاهیم، باشد که در پیشگاه آن وجود مقدّس پذیرفته گردد.
«نعمت در پرده غیبت»
اعتقاد به وجود دوازده امام معصوم، پس از رسول اکرم(ص)، از اعتقادات پایهاى و وجه تمایز اندیشه شیعه است. فرزندان این مکتب از کودکى؛ زمانى که اسامى ائمه علیهمالسلام و تاریخ امامت را یاد مىگیرند، با مفهوم غیبت دوازد همین ایشان آشنا مىشوند.
این که «فرزند امام یازدهم(ع) به دنیا آمده و طى حوادثى پس از شهادت پدر، از دیدگان پنهان شده و تاکنون نیز در پرده غیبت است و روزى ظاهر خواهد شد…»
تقریبا خلاصه معلوماتى است که بیشتر افراد در این زمینه در اختیار دارند.!
ولى از همان آغاز، پرسشى اساسى نیز در اذهان جاى مىگیرد که: وجود امامى که بر حیاتش اصرار مىورزیم، از او سخن مىگوییم، هر سال تولدش را جشن مىگیریم و… اما غایب است، چه فایدهاى دارد؟ و چنین امامى چه نقش و اثرى در زندگى ما، مىتواند داشته باشد؟
این سؤال، زمانیکه مجال مطرح شدن مىیابد على رغم اهمیّت و محوریت موضوع آن در حوزه اعتقادات، غالبا با نگاههاى متعجب روبرو شده و پرسش از بدیهیات تلقى مىگردد.
بازگو کردن حوادث متعددى چون «داستان تشنه در راه ماندهاى که سیراب شده…، بیمارى که شفا یافته…، مضطرى که اجابت شده…، گم شدهاى که به مقصد رسیده و…» تلاشى است تا این بدیهى بودن قطعى تلقى شود.
اما به راستى، فایده وجود امام، در عصر غیبت، تنها همین امدادهاى به ظاهر گاه به گاه است؟
مىتوان گفت، که ریشه اصلى این پرسش به درک اولیه ما از مفهوم «غیبت» باز مىگردد؛ به گونهاى که مرورى دوباره بر معناى صحیح این واژه، راهگشاى ما، در رسیدن به پاسخ صحیح خواهد بود.
واژه «غیبت» معمولاً در عرف عام در برابر «حضور» به کار مىرود و کلمه «غایب» در برابر «حاضر». بنابراین، هرگاه گفته مىشود کسى غایب است، در عرف یعنى «حاضر نیست».
بر پایه این معنا. بسیارى میان غایب بودن امام دوازدهم و ظهور دیگر امامان، تفاوت جدّى قائل مىشوند و غیبت را عدم حضور تلقى مىکنند و شاید از همین جاست که به نتایج متفاوتى هم در این زمینه مىرسند.
برخى گمان مىکنند، حاصل غیبت الزاما تحیر و سرگردانى بشر است. گروهى آن را اساسا برابر با عدم امکان فهم صحیح دین مىدانند که براى دسترسى به این فهم، چارهاى جز انتظار نیست.
بعضى، غیبت را محرومیت از فیض مجالست با امام و بهره بردن از محضرش تلقى مىکنند که تنها مىتوان بر آن افسوس خورد و گروهى نیز غیبت را مانع کسب اجر و مجاهده در رکاب امام دانستهاند.
اما نگاهى به سیر تاریخ امامت روشن مىکند که بسیارى از این امور که حاصل غیبت دانسته شده، در زمان ائمه گذشته نیز اتفاق افتاده است.
آیا این گروهى از مسلمانان در کنار على علیهالسلام نبودند که در جنگ جمل، با وجود شنیدن آن همه سفارشهاى پیامبر(ص) درباره حضرت، باز هم در شناخت حق به تحیرو سرگردانى دچار شدند و با دیدن طلحه و زبیر ـ دو صحابى بزرگ ـ در برابر سپاه امیرالمؤمنین گرفتار تردید و سستى گشتند؟
آیا خیل عظیم مسلمانان نبودند که با وجود و ظهور امام حسین(ع) در میانشان، به دلیل نداشتن فهم صحیح دین، او را تنها گذاشتند و جز اندکى در رکاب امام باقى نماندند؟
زمانى که امام زین العابدین(ع) معارف دین را در قالب دعا به گوش مردم مىرساند، چه کسانى طالب به دست آوردن فیض هم نشینى با امام بودند؟
در سالهاى طولانى که دستگاه خلافت، امام موسى بن جعفر(ع) را از زندانى به زندان دیگر منتقل مىکرد، جامعه محروم از دیدار امام، چه واکنشى نشان داد؟
و آیا در همان زمان که امام صادق(ع) مفاهیم صحیح اسلام را بازگو مىکرد، گروهى پیروى از خطوط منحرف فکرى را برنگزیده بودند؟
اگر از این زاویه بنگریم، همه آن چه را که به عنوان نتایج غبیت شمرده شده بود، در زمان ظهور ائمه نیز مشاهده مىکنیم.
در واقع، حقایق تاریخى که در دهها نمونه از تحیر و سرگردانى، بهره نگرفتن از امام، برداشتهاى نادرست از دین و حتى کار شکنى و مبارزه با امام را گزارش مىکند، نشانگر آن است که این حوادث الزاما حاصل از غیبت نمىباشد.
از سوى دیگر شواهدى در قرآن، تاریخ و روایات، بر آن دلالت دارد که در شرایطى که غیبت نامیده مىشود، امکان بهرهگیرى از برکات و منافع وجود حجت الهى و استفاده از او ممکن و چه بسا قطعى است.
براى نمونه آن جا که قرآن، داستان حضرت یوسف(ع) را نقل مىکند مىبینیم که در مقطعى از زمان، آن حضرت به طور ناشناس با مردم زندگى مىکرد و مشکلات جامعه را برطرف مىنمود، از تعبیر خواب پادشاهى که او را به زندان انداخته، تا برنامهریزى اقتصادى براى تأمین ارزاق… حتى زمانى که بر مسند قدرت بود، برادرانش که به او ستم کرده بودند، به نرمى سخن مىگفت، نیازشان را برآورده مىکرد و آنها را مورد محبّت خود قرار مىداد… تا زمانى که خداوند به او اجازه داد که خود را معرفى کند.
ناشناخته بودن حضرت در این مدت، هرگز مانع بهره بردن مردم از برکات وجودش نگردید.
امام صادق(ع) درباره امام دوازدهم مىفرماید: این امت چرا باور ندارد که خداوند عزوجل با حجت خود همان کند که با یوسف کرد؟ که در بازارهایشان آمد و شد کند و بر زیر اندازهایشان گام نهد؛ در حالى که او را نمىشناسند… تا زمانى که خداوند اذن دهد و خود را به ایشان بشناساند؛ چنان که به یوسف اجازه داد…(1)
شناخته، چه هم چون حضرت یوسف(ع) حاضر و ناشناخته…
لذا شایسته است در سؤال اولیه، تغییرى ایجاد کنیم و بگوییم: «فایده امامى که او را به چهره نمىشناسیم، براى ما چیست؟»
با تغییر سؤال، آن چه به ذهن متبادر مىشود، آن است که، اگر وجودى داراى بهره و برکاتى باشد، نشر آن برکات الزاما به شناخت چهره آن فرد وابسته نیست. و چون پرسش از فایده امامى که او را به چهره نمىشناسیم در حقیقت سؤال از فایده «امام» است، پاسخ آن را نیز در برکات و فواید وجودى «امامت» در جهان هستى باید جست و جو کرد.
باکنکاشى در متون روایات مىتوان این فواید را به دو دسته تقسیم نمود:
1) فوایدى که به نفس وجود امام برمى گردد؛
2) فوایدى که حاصل رفتارها و عملکرد امام مىباشد.
گر چه به سختى مىتوان رفتارهاى یک شخصیت را از وجود او جدا نمود، امّا مىتوان برکاتى براى او تصور کرد که تنها، حاصل وجود اوست، و فوایدى که اثر انجام وظایف و عملکرد آن فرد مىباشد.
درباره امام نیز، چنین است: فوایدى حاصل «بود» امام است و فوایدى حاصل به مرحله عمل در آمدن یا «نمود امامت» امام.
در واقع دسته نخست، از جمله سنتهاى الهى یا قوانینى هستند که خداوند متعال در عالم قرار داده و قرآن و روایات از آن سخن گفتهاند(2)؛ امورى که فاعل آن خداوند است، امّا براساس حکمت الهى از طرق و مجارى خاصى اجرا مىگردد.
آن دسته از سنتهاى الهى، که از کانال وجودى امام جارى مىشود، همان چیزى است که، آن را فواید «بود» امام مىنامیم. مهمترین این فواید، «اصل بر پایى عالم، و بقا و استمرار خلقت به سبب وجود امام و حجت الهى» است.
همان طور که پا بر جایى هر خیمه به ستون و محور آن وابسته است و استمرار برپایى و بقاء آن نیز منوط به استوارى همان ستون مىباشد، عمود خیمه عالم هستى نیز، وجود حجت الهى است ؛ چنان که در روایات متعددى آمده است: لوبقیت الارض یوما بغیر امام لساخت.(3)
عالم، تا زمانى برپاست که حجت الهى در روى زمین باقى باشد. جعلهم الله ارکان الأرض ان تمید بأهلها…(4)
بقاى جهان تحقق نمىگیرد.
از امام رضا(ع) پرسیدند: آیا زمین به غیر امام باقى مىماند؟ فرمودند: خیر، باقى نمىماند، در این صورت فرو مىریزد.(5) بر این اساس، بر پایى عالم و حیات خود ما و استفاده از برکات عالم، مهمترین اثر وجودى و فایدهاى است که با بودن آن حضرت بر ما و جهان خلقت جارى است و این سنت و قانون الهى تغییرناپذیر مىباشد.
دومین فایده «بود» امام، بقا و قوام دین است. در روایات متعدّدى آمده است که پیامبر(ص) فرمودند: لایزال هذا الدین قائما حتى یکون علیکم اثنى عشر خلیفه(6)
روایت معین شده، پس از یازدهمین ایشان، پایدارى دین به وجود آخرین امام خواهد بود.
حضرت امیر(ع) در کلامى، وجود امام ظاهر یا غایب را در هر زمان، رمز عدم بطلان حجتها و بیّنات الهى مىداند: اللهم بلى، لاتخلو الارض من قائم لله بحججه امّا ظاهرا مشهورا او خائفا مغمورا، لئلاّ تبطل حجج الله و بینّاته(7)
یافتگان به حق در کره خاکى، مدیون و وابسته به امام است.
سومین فایده: در بسیارى از روایات، امام واسطه رسیدن فیض الهى به بشریت معرفى شده است؛ یعنى آنچه از برکات، نعمتها، رحمت و لطف خداوند بر عالم نازل مىگردد، به واسطه امام و از کانال وجودى او است.
این مفهوم اساسى بارها در سخنان ائمه(ع) تکرار شده است. امام سجاد(ع) مىفرمایند؛ خداوند به واسطه ما رحمت را منتشر مىسازد و به ما باران مىفرستد و برکات را از زمین بیرون مىآورد.
و امام صادق(ع) مىفرماید: بنا اثمرت الاشجار و أیعنت الثمار وجرت الأنهار و ینزل الغیث. گویا طبیعت نظام خلقت، داراى مراتبى همانند هرم است که در رأس آن، وجود حجت الهى است، برکات و فیض و رحمت پروردگار، نخست، بر آن قُله نازل شده و سپس از آن جا بر همه جوانب، تا قاعده هرم سرازیر مىگردد. موسى بن جعفر(ع) مىفرماید: «… ما من ملک یهبطه الله فى امر لما یهبطه له الا بدأ بالامام فعرض ذلک علیه…»(8) هیچ فرشتهاى را خداوند براى امرى فرو نمىفرستد مگر اینکه از امام آغاز کرده و آن امر را بر او عرضه مىدارد.
چهارمین فایده وجود حجت الهى، مسئله رفع عذاب و امان اهل زمین مىباشد. یکى از سنتهاى الهى آن است که وجود یک فرد مؤمن و صالح در یک جمع، باعث دور کردن عذاب و حفظ همه آن جمع مىگردد. جابربن عبدالله از پیامبر(ص) نقل مىکند:
«خداوند به واسطه صلاح فرد مسلمانى، فرزندان و فرزندان فرزندان و اهل خانه و خانههاى اطرافش را نگه مىدارد و همه آنان در پناه خداوندند تا زمانى که او در میان ایشان است.»(9)
مىگردد.
امام صادق(ع) در ذیل آیه 74 سوره هود «یجادلنا فى قوم لوط» که به گفت و گوى حضرت ابراهیم(ع) با فرشتگان اشاره دارد، مىفرمایند: «زمانى که فرشتگان بر ابراهیم(ع) وارد شدند و مأموریت خود را براى عذاب قوم لوط باز گفتند، حضرت ابراهیم به آنان فرمود:… اگر در این قوم یک مؤمن باشد، آیا آنان را عذاب مىکنید؟ گفتند: نه. حضرت فرمود: پس لوط در میان آنان است. فرشتگان پاسخ دادند: ما به کسانى که در میان آن قوم هستند آگاهتریم، البته لوط و خانوادهاش، غیر از زنش را نجات خواهیم داد.»(10)
امام در بین ایشان جارى است.
روایات معصومین(ع) مؤید این است که به برکت وجود حضرت، بسیارى از عذابها از جامعه بشرى رفع مىگردد.
از امام باقر(ع) سؤال شد: أبالناس حاجه الى الامام؟ در پاسخ فرمود: أجل لیرفع العذاب عن اهل الارض، سپس به آیه قرآنى استشهاد کردند که پیامبر اسلام(ص) را مخاطب قرار داده و حضرت را عامل رفع عذاب از امّت معرفى مىکند: «و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم».(11)
مىداند.
چنان که امام صادق(ع) در حدیث دیگرى مىفرماید: «لن یزالو فى امان ان تسیح بهم الارض مادمنا بین أظهرهم».(12)
را به شرح زیر بر شمرد:
عظیمترین فایده وجودى امام که همان وظیفه اصلى اوست، مسئله «هدایت» مىباشد.
این مسئولیت در زمان همه ائمه(ع) در رأس اهتمامات ایشان بوده و هرگز متوقف نشده است و لازمه انجام آن نیز شناخت چهره امام و ارتباط مستقیم با او نبوده است.
نقل شده که اسحق کندى، از فلاسفه معروف عرب، در عصر امام حسن عسکرى(ع) کتابى به نام تناقضات قرآن نوشت. امام از طریق یکى از شاگردان اسحق و با طرح سؤالاتى او را متوجه اشتباهاتش مىنماید.
تا جایى که او به حقیقت اعتراف مىکند و با ندامت، کتابش را مىسوزاند.(13) به این ترتیب على رغم فاصله مکانى و بدون دیدار با امام، از راهنمایى حضرت بهرهمند مىگردد.
این حقیقت تاریخى نشان مىدهد که گستره هدایت ائمه(ع) به کسانى که حتى آنها را ندیده یا نمىشناختهاند نیز، از طرق وسایل گوناگون مىرسیده است و هیچ مانعى وجود ندارد که این امر در زمان غبیت نیز جریان داشته باشد.
چه بسیار راههاى فهم دین و تمیز آن از مسیرهاى انحرافى که به واسطه امام گشوده مىشود و چه بسیار قلبهاى آماده پذیرش حق و اذهان جست و جوگرى که با عنایت امام به سر چشمههاى هدایت متصل مىگردند، هر چند که خود منشاء این فیض را ندانند و نیابند.
در واقع هدایت انسانها، شغل و وظیفهاى نیست که امام گاهگاهى به آن بپردازد، بلکه فلسفه وجودى و لازمه امامت اوست. همان گونه که هر مادرى به حکم محبتها و مجموعه فداکارىهایى که براى فرزندش انجام مىدهد، «مادر» نامیده مىشود و معناى مادرى در همان رفتارها نهفته است.
به طورى که بدون آن مجموعه، سمت مادرى بىمعناست، صفت «هادى» بودن براى امام نیز به همین گونه است ؛ لذا در زیارات خطاب به ایشان مىگوییم:
السّلام علیک یا نورالله الذى یهتدى به المهتدون(14)
سیره ائمه گذشته، همواره امام را در کنار مردم و یاور و حامى آنان در سختىها و مصایب مىبینیم.
اداى دین قرض داران، شفاى بیماران، رفع نیازهاى نیازمندان… همه را امام به حکم امامت انجام مىداده است و تحقق این امور هیچ گاه مشروط به شناخته شدن حجت الهى نبوده است، فقرایى که شبانه از امام سجاد(ع) طعام دریافت مىکردند، به دلیل پوشیده بودن چهره امام او را نمىشناختند و بسیارى از یتیمان کوفه پس از شهادت على(ع) دانستند که چه کسى هر شب به دیدارشان مىرفته است. آیاتى از قرآن کریم در سیره حجتهاى پیشین نیز گواه این معنا است.
در داستان حضرت خضر(ع) در سوره کهف(15) سخن از کارهایى است که آن ولى خدا در حالى که مردم او را نمىشناختند، براى حل مشکلات آنان انجام مىدهد.
بنابراین، در زمان غیبت نیز، امام جدا از مشکلات، گرفتارىها و رنج و اندوه مردم نیست و نشناختن حضرت به چهره، مانع از بهره مندى مردم از کمکهاى ایشان نمىگردد. به همین دلیل است که در زیارت جامعه کبیره خطاب به همه ائمه(ع) مىگوییم:
«بکم ینفسّ الهم و یکشف الضر… و فرّج عنّا غمرات الکروب.»
سومین فایده از این دسته، دعاى امام است. مطابق روایات متعدد، اعمال انسانها دائما، به حجت الهى در هر عصر عرضه مىشود و هرگز آن امام از وضعیت مردم غافل نیست، بلکه به حکم مسئولیتش نسبت به این اعمال نگران است.
على(ع) مىفرماید: هیچ مؤمنى نیست که اندوهگین شود؛ مگر آن که به جهت اندوه او اندوهگین مىشویم و دعایى نکند مگر این که براى او آمین مىگوییم و ساکت نماند مگر آن که برایش دعا مىکنیم.
بنابراین، دعاى امام همواره و در هر حال شامل حال افراد مىگردد.
نقل شده است که همسایه امام رضا(ع) روزى خدمت امام رسیده و عرض کرده: از شما مىخواهم که براى من و خانوادهام دعا کنید. حضرت فرمودند: آیا من این کار را انجام نمىدهم؟ همانا اعمال شما در هر صبح و شام بر ما عرضه مىشود.(16) و چون سؤال کننده از این پاسخ متعجب شد، امام به آیه قرآن استشهاد فرمود: قل اعملوا فسیرى الله عملکم و رسوله و المؤمنون.(17)
حجت الهى نیست و در عصر غیبت نیز مىتواند جریان داشته باشد.
از آن چه به اجمال از مجموعه دو دسته فواید حاصل از «بود» و «نمود عملى» امامت بر شمردیم، (که یقینا محدود به موارد یاد شده نیست)، چنین برمى آید که وجود امام معصوم در هر زمان، به حکم جایگاهش، منشاء فواید و برکات بسیارى است.
از سویى، به لحاظ ماهیت وجودىاش، عامل حفظ و بقاى عالم خلقت، بر پایى دین، واسطه رسیدن رحمت و فیض الهى بر مردم و مایه امان اهل زمین است.
از سوى دیگر براساس مسئولیتى که بر عهده دارد، در هدایت مردم تلاش مىکند، از وضعیت و اعمال آنان آگاهى کامل دارد و براى رفع گرفتارى و مشکلات مادى و معنوى ایشان، قیام کرده و دعا مىنماید.
لذا امام صادق(ع) مىفرماید، نحن اهل البیت، النعیم الذى انعم الله بنا على العباد… و هى النعمه التى لاتنقطع(18) و چنان که بیان داشتیم براى بهره بردن از این نعمت، تفاوتى میان امام ظاهر در بین مردم و امام حاضر، اما ناشناخته وجود ندارد.
به این ترتیب، پرسش از فایده امام غایب، با اصلاح مفهوم غیبت در اذهان و بررسى نتایج حاصل از آن، اساسا موضوعیت خود را از دست مىدهد و در جست و جو براى پاسخ به آن، به مجموعهاى از فواید کلى امامت مىرسیم که مسأله غیبت خدشهاى به آنها وارد نمىکند.
بعلاوه، با شناخت این فواید، آن چه در مرتبه بالاتر جایگزین سؤالهاى مکررّ مىگردد. احساس نیاز به امام و شناخت حق عظیم او برگردن ماست.
در حقیقت، هستى، هدایت و همه نعمتهایى که از آن بهرهمندیم به برکت آن وجود مقدّس مىباشد.
با چنین دیدگاهى، امام غایب، در واقع حاضرترین عنصر در حیات انسان خواهد بود.
انسانى که براساس معرفت به جایگاه حجت الهى، هر لحظه حضور خود را در محضر امامش درک مىکند و به ولایت او زنده است واداى حق امام و یارى او، سمت و سوى همه تلاشها و برنامههاى زندگىاش را تشکیل مىدهد.
امام سجاد(ع) مىفرماید: ان ّ اهل زمان غیبته، القائلین با مامته و المنتظرین لظهوره، افضل من اهل کل زمان، لاّن الله تبارک و تعالى اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفه ماصارت به «الغیبه» عندهم بمنزله «المشاهده» و جعلهم فى ذلک الزمان بمنزله المجاهدین بین یدى رسول الله بالسیف، اولئک هم المخلصون حقا و شیعتنا صدقا…(19)
مخلصان حقیقى و شیعیان راستین، هستند.
پى نوشتها:
1. کمال الدین و تمام النعمه، ابن بابویه (صدوق)، ص 341.
2. حکمت این سنتهاى الهى، خود بحث دیگرى است که مجالى گستردهتر مىطلبد.
3. امام صادق(ع)، اصول کافى، کلینى، ج 1، ص 179، ح 10.
4. امام باقر(ع)، اصول کافى، کلینى، کتاب الحجه، ح 12.
5. امام رضا(ع)، اصول کافى، کلینى، کتاب الحجه، ح 11.
6. میزان الحکمه، ج 1، الامامه، ص 133.
7. میزان الحکمه، ج 1، باب 140، ص 118.
8. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، ج 16، ص 357.
9. تفسیر المیزان، علامه طباطبائى، ج 4، ص 109.
10. تفسیر المیزان، سوره هود (آیه 74)، بحث روایى.
11. سوره انفال، آیه 32.
12. بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 23، ص 37.
13. بحارالانوار؛ علامه مجلسى، سیره امام حسن عسکرى.
14. مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر در روز جمعه.
15. سوره کهف، آیات 79 تا 82.
16. وسائل الشیعه، ج 11، ص 387، ح 5.
17. سوره توبه، آیه 105.
18. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج 66، ص 316.
19. کمال الدین و تمام النعمه، باب 31، ح 2.
منبع:انتظار ، شماره 11 و 12 الف