نویسنده: دکتر محمد رضا جبارى
از مهمترین وظایف و مسؤولیتهاى »نائبان چهارگانه« در عصر »غیبت صغرى«، دریافت و تحویل نامههاى شیعیان، به امام عصرعلیه السلام و متقابلاً پاسخ آنها به شیعیان بود. البتّه در عصرهاى پیش از »غیبت صغرى« نیز یکى از مهمترین راهها براى ارتباط شیعیان با امامان معصومعلیهم السلام، نامهها و مکتوبات بود. به عنوان نمونه، »عبدالرحمان بن حجّاج«، وکیل امام صادقعلیه السلام و امام کاظمعلیه السلام در عراق، به علت رفت و آمدى که بین عراق و مدینه داشت، گاهى به عنوان رابط، بین برخى از وکیلان – همچون »على بن یقطین« با امام کاظمعلیه السلام ایفاى نقش مىکرد.
در یک مورد، على بن یقطین ضمن دادن نامهاى، از وى خواست که آن را به امام کاظمعلیه السلام در مدینه برساند. (1) در موردى دیگر، على بن یقطین از دوتن به نامهاى »اسماعیل بن سلام« و »ابن حمید«، براى رساندن نامههاى شیعیان عراق به امام کاظمعلیه السلام بَهره برد.(2) البته شیوه »ارتباط مکاتبهاى«، در موارد بسیارى به عنوان ابزارى مطمئن، براى ارتباط ائمهعلیهم السلام با نمایندگانشان و بالعکس، پیش از عصر غیبت صغرى مورد بهره بردارى بود. نمونه یادشده درباره »على بن یقطین«، نامه »عبدالله بن جندب«، به امام رضاعلیه السلام و پاسخآن حضرت(3) و… از این مقوله است.(4) این روش ارتباطى، در مواقعى که ائمه هدىعلیهم السلام در حبس یا تحت نظر بودند، بیشتر کارآیى داشت.
امام کاظمعلیه السلام از زندان، با یکى از وکیلانش به نام »خالد بن نجیح« به طریق مکاتبه، تماس گرفته، او را از نزدیکى تاریخ وفاتش مطّلع ساخت؛ هم چنین فرمود که امور خود را جمع بندى کرده و دیگر از کسى چیزى قبول نکند.(5) در موردى دیگر، شخصى به نام »على بن سوید« به امام کاظمعلیه السلام – که در حبس بود – نامهاى نگاشته، مسائلى را پرسید و حضرت نیز پاسخ آن را به طور مخفى، از حبس به وى ارسال فرمود.(6) البته حاصل بررسى تعداد مکاتبههاى امامانعلیهم السلام، این است که مکاتبات امام هادى و امام عسکرىعلیهما السلام – که در پادگان نظامى، تحت نظارت و کنترل بودند – از تعداد بیشترى برخوردار است. در تأیید این مطلب مىتوان به آمار نامهها و توقیعات ائمهعلیهم السلام، در کتاب »معادن الحکمه فى مکاتیب الائمهعلیهم السلام« اثر فرزند مرحوم فیض کاشانى )محمد بن محسن، معروف به علم الهدى( به ترتیب زیر توجه نمود:
نامههاى امام علىعلیه السلام، متعدد است؛ و جلد اول این کتاب بدان اختصاص دارد. این ناشى از وضعیت و شرایط خاصّ حضرت بود. اما نامههاى دیگر ائمهعلیهم السلام، به ترتیب 21 19 5 15 9 18 2 3 8 7 و 22 است. بدین ترتیب تعداد نامههاى عسکریّینعلیهما السلام در این کتاب، 19 و 21 عدد است. البته موارد متعدد دیگرى نیز – غیر از آنچه در این کتاب آمده – در منابع مختلف به چشم مىخورد. گفتنى است تعداد نامههاى امام رضاعلیه السلام (15 عدد( نیز ناشى از وضعیت خاص آن حضرت است که به تبع انتقال به مرو و مسأله ولایتعهدى پیش آمد. تعداد نامههاى امام کاظمعلیه السلام (9 عدد( نیز به علت محبوس بودن آن حضرت و شرایط سخت زندان است. البته با این وجود، همان گونه که اشاره شد، آن حضرت مکاتباتى از زندان، با برخى از اصحاب و وکیلانش داشته است.
علاوه بر کتاب یاد شده، منابع دیگرى نیز به نقل و معرفى توقیعات پرداختهاند؛ همچون: کمال الدین و تمام النعمه از شیخ صدوق؛ کتاب الغیبه از شیخ طوسى؛ الاحتجاج از طبرسى؛ کلمه الامام المهدىعلیه السلام از شهید سید حسن شیرازى؛ الزامالناصب از على یزدى حائرى؛ توقیعات مقدسه از جعفر وجدانى؛ مجموعه سخنان و توقیعات و ادعیه حضرت بقیه اللّه، از خادمى شیرازى؛ توقیعات خارج شده از سوى ناحیه مقدّسه از مولى محمدباقر مجلسى و »توقیع الامام العسکرىعلیه السلام که همراه با وصایاى پیامبرصلى الله علیه وآله به امام علىعلیه السلام، به وسیله سید حسن نیاز طباطبایى منتشر شده است. گذشته از آن که، منابع و جوامع روایى همچون بحارالانوار، وسائل الشیعه، وافى و مستدرک الوسائل نیز مشتمل بر توقیعات و مکاتیب امامان معصومعلیهم السلام مىباشند.
بیشترین تعداد مکاتبهها و توقیعات، مربوط به عصر، غیبت صغرى است. دلیل کثرت توقیعات و مکاتبهها در این عصر، آن است که به علّت غیبت امامعلیه السلام، روش ذکر شده، بهترین روش ارتباط شیعیان با امامعلیه السلام به واسطه وکیلان و سفیران آن جناب بود. عنوان رایجى که درباره مکاتبههاى امام دوازدهمعلیه السلام و همین طور، مواردى از مکاتبههاى امامان اخیر شیعه، در منابع روایى به کار رفته است؛ عنوان »توقیع« و »توقیعات« است. با توجّه به اهمیت مسأله توقیعات در عصر غیبت صغرى، و نقش مهم و اساسى نائبان چهارگانه و دیگر نمایندگان حضرت حجتعلیه السلام در انتقال توقیعات از ساحت قدس امامعلیه السلام به دست شیعیان، در این نوشتار به بررسى ابعاد مختلف این مقوله، خواهیم پرداخت.
تعریف لغوى و اصطلاحى واژه »توقیع«
»توقیع« از ریشه »وقع« و به معناى اثر نهادن بر چیزى است؛ چنانکه تعبیر »وقّع الوَبَرُ ظهر البعیر؛ یعنى، اثر نهاد پشم شتر بر پشت او.(7) از این رو، به کتابت و نامهنگارى نیز توقیع اطلاق شده است؛ زیرا که در نتیجه این عمل، قلم بر روى کاغذ اثر گذار مىشود. گاه این واژه (توقیع) ، علاوه بر اصل کتابت نامه، به عمل کاتب در حذف زواید نامه نیز اطلاق مىشود؛ چرا که با این کار، هدف اصلى از کتابت، به شخص مکتوب الیه، انتقال داده شده و او تحت تأثیر واقع مىشود.(8) آنچه که بیشتر از موارد دیگر، از واژه توقیع، به اذهان متبادر مىشود و مورد استعمال بوده؛ الحاقاتى است که در پاسخ به یک نامه، از سوى شخصیت برترى – همچون امام یا حاکم و سلطان – ضمیمه یک نامه مىشود. این الحاقات ممکن است به چند صورت باشد:
1-امضا و مُهر وى در آن باشد؛
2-شخص کاتب به یک صاحب منصب، براى رسیدگى به کارش ارجاع داده باشد؛
3-عباراتى نظیر »یُنظَر فى أمر هذا«، در آن باشد که امروزه با جملاتى نظیر »بررسى شود«، »پیگیرى شود«، »اقدام شود« و… بیان مىگردد؛
4- یا پاسخ مجمل و کوتاه یا تفصیلى به سؤال یا درخواست موجود در نامه داده شود. معمولاً موارد یاد شده، در ذیل، حاشیه، لابهلاى سطور و یا پشت نامهها نوشته مىشد.
مراجعه به منابع ادبى، مؤید موارد یاد شده است. در موارد زیر، توقیع به معناى »امضاى سلطان بر یک نامه« به کار رفته است. بنا به نقل لغت نامه دهخدا در تاریخ بیهقى چنین آمده است: »و »مواضعه« نویسم تا فردا بر رأى عالى عرضه کنند و آن را جوابها باشد به خطّ خداوند سلطان و به توقیع مؤکد گردد… و بونصر مشکان منشورش بنویسد و به توقیع آراسته گردد«. چنان که در دو بیت زیر نیز همین معنا، از لفظ توقیع، اراده شده است:
توقیع باد نامت بر نامه ظفر
تاریخ یادگارت بر روزگار تیغ (مسعود سعد)
هر که از درگاه عزّت یافت توقیع قبول
پیش درگاهش کمربندد به خدمت روزگار سنایى
و در موارد متعددى، واژه توقیع به معنى آنچه سلطان و رئیس، بر سر نامه یا پشت آن، در جواب نویسنده نویسند، یا دهند؛ و یا جواب حکمتآمیز حاکم یا پادشاه به پرسش یا جواب دادخواهى کسى، به کار رفته است؛ که از این جمله است »توقیعات انوشیروان«، که کتابى است شامل 173 بند، از مرقوع و توقیع یا پرسش و پاسخ که دستوران و مؤبدان در امور مهم کشورى و اجراى عدل بین مردم، از وى به امر خود او سؤال کردهاند و جواب داده است. فردوسى نیز اشاراتى به آن دارد:
چه بیمار زار است و ما چون پزشک
زدارو گریزان و ریزان سرشک
به توقیع پاسخ چنین داد باز
که هستیم از لشکرى بى نیاز
به توقیع گفت آنچه هستند خرد
زدست اسیران نباید شمرد
چه آن نامه نزدیک قیصر رسید
نگه کرد و توقیع پرویز دید«.(9)
و نقل شده که کاتبى ضمن نامهاى به »صاحب بن عبّاد«، نوشت: »ان انساناً هلک و ترک یتیماً و اموالاً جلیله لاتصلح للیتیم«؛ و مقصود کاتب آن بود که »صاحب بن عباد« را بر تصرّف این اموال تحریک کند؛ ولى صاحب، در پاسخ چنین »توقیع« نمود: »الهالکُ رَحمهُ الله والیتیم اصلحه الله والمال اثمره الله والساعى لعنه الله«!(10)
چنان که در مقدمه گذشت، استعمال واژه توقیع، غالباً مربوط به مکاتبات »ناحیه مقدسه« در عصر غیبت صغرى است؛ ولى پیش از آن نیز – به خصوص در عصر امام عسکرىعلیه السلام – این واژه درباره نامههاى امامانعلیهم السلام استعمال شده است.(11) شیعیان معمولاً سؤالات فقهى، کلامى، دینى و یا مسائل و مشکلات شخصى را، در نامههایى نگاشته و به وکیلان و سفیران ائمهعلیهم السلام تحویل مىدادند. آنان نیز گاه خود این نامهها را به امامعلیه السلام تحویل مىدادند. و گاهى مجموع چند نامه و چندین سؤال و درخواست را یک جا نگاشته، به محضر امامعلیه السلام مىرساندند. امامعلیه السلام نیز پاسخ را در ذیل، حاشیه، پشت و یا لابهلاى خطوط سؤال کتابت مىفرمود. از این رو، اصطلاح »توقیع« درباره این گونه مکتوبات ائمهعلیهم السلام رایج شده است. البته اطلاق این واژه، منحصر به مواردى نیست که امامعلیه السلام در پاسخ به سؤال یا درخواستى، چیزى بنگارد؛ بلکه چه بسا توقیعاتى – به خصوص از سوى ناحیه مقدسه – صادر شده و مسبوق به سؤال یا درخواستى نیز نبود؛ مثلاً امام دوازدهمعلیه السلام به عنوان تعزیت رحلت سفیر اوّل، توقیعى خطاب به فرزند وى )سفیر دوّم( صادر فرمود که مسبوق به سؤالى نیز نبود. همین طور، آخرین توقیعى که خطاب به سفیر چهارم صادر شد و ضمن آن، پایان دوره غیبت صغرى اعلام گردید، از این قبیل توقیعات است.(12)
چگونگى خطّ و کتابت نامهها و توقیعات
پس از بحث درباره معناى واژه توقیع، این سؤال تداعى مىشود که آیا توقیعات امام دوازدهمعلیه السلام و همین طور برخى از امامان پیشینعلیهم السلام، به قلم و خطّ مبارک خود ایشان، کتابت مىشده و یا آن که همچون روش معمول نزد حاکمان و سلاطین، اصل مطلب از آنان و کتابت از منشیان، سفیران و یا خادمان بوده است؟ بررسى روایات تاریخى، این معنا را به دست مىدهد که به طور یقین، در موارد متعددى، خود ائمهعلیهم السلام به قلم و خطّ شریفشان، نامهها و توقیعات را کتابت فرموده و گاه تصریح به این نکته نیز مىکردند. به عنوان نمونه، امام هادىعلیه السلام در ذیل نامهاش به »على بن بلال« – پس از پایان سخن درباره نصب »ابوعلى بن راشد« به وکالت – چنین مرقوم فرمود: »وَکَتَبْتُ بخطّى«.(13) چنان که در موارد دیگر، تعابیر »کَتَبَ« یا »فَوّقع بخطٍّ أعرفه« به کار رفته، که صراحت در مباشرت امامانعلیهم السلام در کتابت نامهها و توقیعات دارد.(14)
مؤید دیگر آن که، امام عسکرىعلیه السلام، در پاسخ »احمدبن اسحاق اشعرى« – که دستخطى از آن جناب طلب نمود تا بدان وسیله، معیارى براى تشخیص صحّت و اصالت نامههاى منسوب به حضرت داشته باشد – دست خطى نگاشت و به وى عطا فرمود. سپس قلم مبارک را پاک کرده و به »احمد بن اسحاق« داد؛ بدون آن که وى نیّت باطنىاش مبنى بر طلب قلم را اظهار کرده باشد!(15) این نقل، حکایت از آن دارد که نامهها و توقیعات آن حضرت، معمولاً به خطّ شریف خود ایشان بوده است؛ چنان که روایت »ابوالادیان« نیز نشانگر آن است که امام عسکرىعلیه السلام به هنگام رحلت، نامههاى زیادى مرقوم فرموده و به وسیله وى، به مدائن ارسال نمود.(16)
با توجه به آنچه در بعضى از منابع کهن، درباره امام دوازدهمعلیه السلام مىخوانیم – که خط نامهها و توقیعات ایشان، عیناً شبیه خط پدر گرامىشان بوده است -(17) مىتوان استنتاج کرد که توقیعات »ناحیه مقدسه« نیز غالباً به خط شریف امامعلیه السلام بوده است.(18) شباهت خطّ شریف امام دوازدهمعلیه السلام به خط پدر گرامىشان، موجب آن مىشد که تشکیکات مربوط به صحّت انتساب توقیعات به حضرت، کمتر به ذهن بیاید.(19) گرچه گاهى، وجود زمینههایى، موجب بروز چنین تشکیکاتى مىشد؛ به عنوان نمونه، مىتوان به جریان صدور توقیع ناحیه مقدسه در لعن »احمد بن هلال« وکیل امام عسکرىعلیه السلام وصوفى معروف نزد شیعه، اشاره کرد. جایگاه وى موجب شده بود برخى از شیعیان، در این باره تشکیک روا دارند؛ لذا مکتوب مفصّل دیگرى، در تأیید مکتوب اوّل صادر شد که این تعبیر در آن وجود داشت: »فانه لا عذر لأحد من موالینا فى التشکیک فیما رَوى عنّا ثقاتُنا«.(20) پس شناخته بودن خطّ حضرت، شاید یکى از اسباب نفى معذوریت در تشکیک بوده است.
از دیگر زمینههاى تشکیک در صدور توقیعات ائمهعلیهم السلام، اقدام خائنانه برخى از وکیلان ائمهعلیهم السلام بود. این افراد پس از مدتى وکالت، راه خیانت پیشه کرده و گاه به دروغ، توقیعى را به امامعلیه السلام نسبت مىدادند! و یا خود را واسطه صدور توقیع امامعلیه السلام معرفى مىکردند! براى مورد اوّل، مىتوان به توقیع دروغین »فارس بن حاتم« اشاره کرد که مشتمل بر اعلام دریافت وجوه شرعى شیعیان منطقه »جبال« از سوى امام هادىعلیه السلام بود. امامعلیه السلام طى مکتوبى، به تکذیب این امر پرداخت.(21) براى مورد دوّم نیز مىتوان به اقدام »شلمغانى« در انتساب توقیع صادر شده از سوى ناحیه مقدسه در جواب مسائل قمّىها، به خودش اشاره کرد! این نیز طى مکتوبى، از سوى »ناحیهمقدّسه« تکذیب شد.(22)
طبق شواهدى که گذشت، گرچه کتابت نامهها و توقیعات، غالباً به وسیله خود امامانعلیهم السلام صورت مىگرفت؛ ولى شواهدى نیز نشانگر آن است که این امر، گاهى به وسیله پیشکاران، خادمان و سفیران ائمهعلیهم السلام انجام مىگرفت. از شواهد دالّ بر این مدّعا، روایت شیخ طوسى از »ابوغالب زرارى« است. وى نامهاى مشتمل بر درخواست دعا از ناحیه مقدسه، براى رفع مشکل خانوادگىاش، به واسطه »شلمغانى« به »حسین بن رَوْح« تحویل داد. او هنگامى که از تأخیر در پاسخ، به شلمغانى شکوه کرد؛ وى در جواب گفت: »غم مخور که این تأخیر به نفع تو است؛ چرا که اگر پاسخ زودتر داده شود، از ناحیه حسین بن روح است و اگر با تأخیر همراه باشد، از ناحیه صاحبعلیه السلام است«.(23)
چگونگى صدور و تحویل توقیعات
چنان که در پیش اشاره شد، مکتوبات حاوى سؤالات و درخواستهاى شیعیان، از طریق وکیلان و سفراى امامان علیهم السلام، به دست ائمهعلیهم السلام مىرسید. در زمان حضور امام معصومعلیه السلام، پس از تحویل این مکتوبات، امامعلیه السلام اقدام به پاسخ گویى کرده، از طریق وکیلان یا پیکهایى مخصوص، آن را به شیعیان مىرساندند. در مواردى، امامعلیه السلام به طریق خرق عادت، عمل کرده و به جهت رعایت جهات امنیتى، یا مصالح دیگر – با توجه به علم امامت – پاسخ سؤالات را قبل از آن که به امام برسد، مکتوب فرموده و به محض تقدیم سؤال، پاسخ را تحویل مىدادند؛ نظیر آنچه که درباره امام کاظمعلیه السلام نقل شده است: آن حضرت، پاسخهاى از قبل آماده شده براى نامههاى ارسالى از عراق توسط »على بن یقطین« را، به محض دریافت نامهها، به آورندگان آنها تحویل داد.(24) امام عسکرىعلیه السلام نیز نامههاى دربسته اهالى نیشابور را، بدون رؤیت آنها پاسخ دادند.(25)
در عصر غیبت صغرى، مهمترین واسطه تحویل نامههاى شیعیان به امام عصرعلیه السلام، سفیران ناحیه مقدسه بودند. البته در مواردى نیز نامههاى سؤال یا درخواست، به واسطه برخى از خادمان یا کسانى که به خانه حضرت رفت و آمد مىکردند، به محضرش رسانده مىشد. به عنوان نمونه، »محمدبن یوسف شاشى«، نامهاى را به وسیله زنى که به بیت امامعلیه السلام رفت و آمد مىکرد؛ به نزد آن حضرت فرستاد و پاسخ گرفت که بشارت به شفاى بیمارىاش بود.(26)
مدت زمان صدور توقیعات
پس از آن که سفیران، نامههاى شیعیان را به امامعلیه السلام تحویل مىدادند؛ به طور طبیعى، مدتى مىبایست سپرى شود تا سفیر این مکتوبات را بر امامعلیه السلام عرضه کرده، پاسخ آنها را دریافت دارد. این مدت، در برخى نقلها چند ساعت )مثلاً از صبح تا بعد از نماز ظهر((27) و در بعضى نقلها سه روز،(28) و در برخى دیگر به طور مجمل، تعبیر »بعد ایّامٍ«(29) به کار رفته که حداقل آن، سه روز است. این مدت، مدت معقول و طبیعى براى عرضه سؤال به وسیله سفیر و دریافت جواب بوده است.(30)
خرق عادت در صدور توقیعات
البته در مواردى نیز، ابزار خرق عادت، به میان آمده و پاسخها در مدت بسیار کوتاهى عرضه مىشد. به عنوان نمونه، در جریان صدور توقیع در لعن »شلمغانى«، تعبیر روایت چنین است: »خرج على یدالشیخ ابى القاسم الحسین بن روح رضى الله عنه فى ذى الحجه سنه اثنى عشره و ثلاثمأه فى ابنابىالعزاقر والمداد رطبٌ لم یجفّ«!(31) که حاکى از سرعت صدور توقیع و اعلام آن به شیعیان، حتى قبل از خشک شدن جوهر، و نیز حاکى از ارتباط وثیق و تنگاتنگ سفیر با ناحیه مقدسه است. در مواردى نیز به محض خطور پرسش به ذهن سؤال کننده، پاسخ متناسب با آن بر صفحه توقیع نقش مىبست! به عنوان نمونه، مىتوان به روایت صدوق از »ابوالحسین اسدى« اشاره کرد که در توقیع صادر شده براى وى آمده بود: »لعنه الله والملائکه والناس اجمعین على من استحلّ من مالنا درهماً«. در این هنگام، وى با خود گفت: این لعن مربوط به هر کسى است که حرامى را حلال بشمارد؛ پس در این زمینه چه امتیازى براى حضرت حجّتعلیه السلام بر دیگران است؟! و وقتى مجدّداً به توقیع نظر کرد، عبارت توقیع را بدین صورت تغییر یافته دید: »لعنه الله والملائکه والناس اجمعین على من اکل من ما لنا درهماً حراماً«.(32)
در مواردى، برخى از وکیلان به امر امامعلیه السلام، سؤالات را در کاغذى نوشته و زیر سجّاده مىنهادند. پس از ساعتى، به ورقه سؤال مراجعه کرده، پاسخها را بر روى آن ثبت شده مىیافتند؛ نظیر آنچه درباره »محمدبن فرج« رخ داد. وى وکیل الوکلاى امام هادىعلیه السلام بود و امام به وى فرموده بود: که براى اخذ پاسخ سؤالاتش، به طریق یاد شده عمل کند.(33)
رابطه توقیعات با اعجاز ناحیه مقدسه، گاه به نحو دیگرى بروز مىکرد. در یک مورد، »حسن بن على وجناء«، براى اثبات صدق دعوى سفارت »حسین بن روح«، به »محمدبن فضل موصلى« – که منکر این امر بود – پیشنهاد مىکند با قلم بى دوات، سؤالاتى را روى کاغذ نوشته و به »ابن روح« دهند تا پاسخ دهد. آنان این کار را انجام مىدهند، و تا پس از نماز ظهر صبر مىکنند. پس از این مدت جواب آماده مىشود؛ با کمال شگفتى جوابها را دقیقاً مطابق آن سؤالاتى که در ذهن داشتند، مىیابند!(34) در موردى دیگر، »ابوغالب زرارى« براى عرضه مشکلش به پیشگاه »ناحیه مقدسه«، به خانه »ابن روح« مراجعه مىکند و به امر دستیارش، نامش را روى کاغذى مىنویسد. پس از بازگشت، توقیعى بر وى عرضه مىشود که در آن، ضمن اشاره به مشکل او، بشارت به رفع آن آمده بود!(35)
نقش دستیاران امام عصرعلیه السلام در صدور توقیعات
شواهدى نیز دال بر آن است که گاهى پاسخ توقیعات، به وسیله برخى از وکیلان مبرّز ناحیه مقدسه داده مىشد؛ بدون آن که آنها را به محضر امامعلیه السلام عرضه کنند. البته این امر تحت اشراف سفیر و بالتبع خود امامعلیه السلام، انجام مىگرفت. به عنوان نمونه، نامهاى در باره یکى از شیعیان قم – که منکر فرزندش شده و نسبت به همسرش بدبین شده بود – به وسیله برخى از بزرگان این شهر به »ناحیه مقدسه« نوشته و ارسال شد. پس از آن که این نامه بر سفیر سوم عرضه شد، وى بدون نظر به آن، حامل نامه را به نزد »ابوعبدالله بزوفرى« فرستاد. او نیز در پاسخ گفت: »فرزند، فرزند او است؛ و در تاریخ فلان و روز فلان و مکان فلان مواقعه صورت گرفته و به او بگو که نامش را محمّد بگذارد«. آن شخص، پس از بازگشت به قم، جریان را باز گفت.(36)
در صورتى که پاسخ به توقیعات، از سوى سفیر انجام مىگرفت، معمولاً فاصله عرضه سؤال تا صدور جواب، کمتر از زمانى بود که جواب از سوى ناحیه مقدسه باشد. روایت مربوط به »ابوغالب زرارى« صریح در این معنا است.(37)
شواهدى، نشانگر آن است که گاهى سفیر یا دستیار او، مجموعه سؤالات و درخواستها را یک جا نوشته، به ناحیه مقدسه عرضه مىکرد و پاسخها نیز در همان برگه و گاه در لابهلاى سطرهاى سؤالات، نوشته مىشد. در روایت شیخ طوسى از »ابوغالب زرارى« آمده است که در دوران مخفى شدن و استتار »حسین بن روح« – که وى »شلمغانى« را براى تماس با شیعه به جاى خود نصب کرده بود – »ابوغالب« به همراه دوستش، به ملاقات »شلمغانى« رفته، از وى طلب کردند که با »ناحیه مقدسه« مکاتبه و براى آنان طلب دعا کند. »شلمغانى« نیز در برگهاى این درخواست را درج مىکند. پس از چند روز که آن دو براى دریافت پاسخ، به نزد او مىروند؛ وى آن برگه را خارج مىکند؛ در حالى که مسائل بسیارى در آن ثبت و در لابهلاى خطوط سؤال، پاسخها نوشته شده بود. از جمله آنها، پاسخ خواسته »زرارى« و دوستش بود. این در حالى بود که »زرارى«، از بیان دقیق خواستهاش اجتناب کرده بود؛ ولى در پاسخ ناحیه، اشاره به خواسته وى شده بود که اصلاح بین وى و همسرش بود.(38) بنا به نقل نجاشى، توقیعات صادره براى »محمد بن عبدالله حمیرى« نیز در لابهلاى سطرهاى سؤالات نگاشته شده بود.(39)
چگونگى دریافت توقیعات از امام عصر(علیه السلام)
یکى از مباحث اساسى درباره کیفیت صدور توقیعات، نحوه تماس سفیر با »ناحیهمقدسه« و تحویل نامهها و نحوه دریافت پاسخ آنها است. البته اسلوب و کیفیت عرضه سؤالات و نامهها به وسیله سفیران بر امام عصرعلیه السلام، مجمل است و روایات نیز افق روشنى در این زمینه، باز نمىکند.(40) شواهدى حاکى از آن است که سفیران عصر غیبت صغرى، ملاقاتهاى حضورى با امام عصرعلیه السلام داشتهاند؛ مثلاً هنگامى که از سفیر اوّل، درباره ملاقاتش با حضرت حُجّتعلیه السلام سؤال مىشود، وى در سخنانى همراه با گریه، مىگوید: بله او را دیدهام؛ در حالى که وصف وى چنین است… .(41) شبیه این سؤال از سفیر دوّم مىشود، و او نیز به همین شکل پاسخ مىگوید.(42) در موردى دیگر، پاسخ مىدهد: »بله، آخرین عهد من با وى، در کنار بیت الله الحرام بود؛ در حالى که به خداوند عرضه مىداشت: خداوندا! آنچه که به من وعده دادهاى، منجّز فرما«.(43) به طور قطع، سفیر سوم و چهارم نیز توفیق ملاقات با شخص حضرت حجّتعلیه السلام را به کرّات داشتهاند. به عنوان مؤیدى بر این سخن، مىتوان به روایت شیخ طوسى اشاره کرد که نشانگر صدور توقیع مربوط به لعن »شلمغانى« به وسیله »ابن روح« است؛ در حالى که وى در زندان مقتدر عباسى به سر مىبرد!(44) محتملترین وجه آن است که امام، شخصاً و به اعجاز، این توقیع را در زندان به وى رسانده باشد.
بدین ترتیب، شیوه طبیعى آن است که خود سفیران به طور سرّى و مخفیانه، با امامعلیه السلام ملاقات و نامههاى حاوى سؤالات را بر حضرتش عرضه کرده باشند. برخى از محققان،(45) براى این سخن، به دو مرجّح تمسّک کردهاند:
1-غالباً پاسخ سؤالات، با قدرى تأخیر عرضه مىشد، که نشان از حرکتى طبیعى در عرضه سؤال بر امامعلیه السلام و اخذ جواب دارد؛ و اگر در تمام موارد، صدور توقیعات همراه با اعجاز بود، تأخیر حاصل نمىشد.
2-برخى شواهد، حاکى از آن است که سفیران، بعضى مسائل عقیدتى و دینى را از خود امامعلیه السلام شنیده و به دیگران عرضه مىکردند. به عنوان نمونه، مىتوان به سخن »حسین بن روح« به یکى از شیعیان اشاره کرد – که درباره سخنان »ابن روح« و این که از جانب خود او است یا از جانب حضرت حجتعلیه السلام، تردید داشت – »ابن روح« در پاسخ فرمود: »اگر از آسمان سقوط کنم و پرندگان مرا بدرند و یا باد مرا به مکان دوردستى پرتاب کند، نزد من محبوبتر از آن است که از جانب خود سخن گویم. این که گفتم، از اصل، و شنیده شده از حجّتعلیه السلام است«.(46)
پاسخهاى شفاهى
در بیشتر موارد، نامههاى حاوى سؤالات و یا درخواستهاى شفاهى شیعیان، به طور معمول از طریق صدور توقیعات، پاسخ داده مىشد؛ ولى در مواردى، طبق مصالح، پاسخ به صورت شفاهى، از سوى سفیر یا خادم حضرت به سؤال کننده عرضه مىشد.(47) در مواردى، به طریق معجزهآسا شخص سؤال کننده، صدایى مىشنید؛ بدون آن که صاحب صدا را ببیند و پاسخ مشکل خود را بدین گونه اخذ مىکرد.(48) در مواردى نیز، به جهت مصالحى، اصلاً پاسخى صادر نمىشد.(49)
»چگونگى تحویل توقیعات به وکلا و شیعیان«
پرسشى که در اینجا مطرح است آن که، پس از صدور توقیعات، چگونگى تحویل آنها به وکیلان و سپس شیعیان مقیم در ناحیههاى دوردست، چگونه بوده است؟ گرچه در برخى از روایات، تصریح شده که پیکهاى مخصوصى، حامل پیامها و توقیعات »ناحیه مقدسه« به نواحى دور دست بودهاند؛ ولى روایات دیگر در اینباره سکوت کرده و به اجمال گذشتهاند. به عنوان نمونه، توقیعات بسیارى به دست »ابوالحسین اسدى« – که از بابهاى معروف عصر غیبت صغرى و وکیلالوکلاى منطقه رى و نواحى شرقى ایران بود – صادر شده است.(50) با توجّه به بعد مسافت بین رى، بغداد و سامراء، این سؤال مطرح مىشود که آیا پیکها و وسایطى، حامل توقیعات براى وى بودهاند و یا آن که خرق عادت و اعجازى، در میان بوده است؟ البته تا زمانى که دلیلى براى اعجاز نبود، باید اصل را بر روال طبیعى امور نهاد؛ ولى در مورد »قاسم بن علاء« – که وکیل ناحیه آذربایجان بوده و توقیعات متعددى نیز به دست وى صادر شده – روایت شیخ طوسى نشانگر وجود پیک مخصوصى است که واسطه و رابط بین عراق و مناطقى از ایران )همچون آذربایجان( بوده است.(51)
بنابراین، مىتوان این نقل را قرینه و شاهدى، دالّ بر وجود پیکها و وسایط در ایصال و تحویل توقیعات به سایر نواحى دوردست دانست؛ چنان که روایت »ابوالادیان« – که حاکى از ارسال وى به مدائن از سوى امام عسکرىعلیه السلام براى تحویل نامههایى به شیعیان این منطقه، در اواخر عمر شریف حضرت است – از دیگر مؤیدات این سخن مىباشد.(52) البته در مواردى که شیعیان یا وکیلان، مستقیماً سؤالات خود را در بغداد، بر سفیر عرضه مىنمودند، توقیعات را مستقیماً از سفیر و یا با یک واسطه، از دستیار او دریافت مىکردند. توقیعات، گاهى به طور خصوصى، صادر و خطاب به اشخاص معینى بود که سؤال یا درخواستى عرضه مىکردند؛(53) و گاه شکل عمومى داشت، که در این موارد، سفیر و دستیاران وى موظف بودند آن را بر شیعیان نواحى مختلف عرضه کنند. در این موارد بود که توقیع به وسیله افراد مختلف استنساخ مىشد. البته در مورد اوّل نیز گاه از سوى افراد علاقهمند، استنساخ صورت مىگرفت؛ از نمونههاى توقیعات عمومى، مىتوان به توقیعات صادر شده در لعن و طرد برخى از وکیلان خائن و مدّعیان دروغین بابیّت )همچون »شلمغانى« و غیر او( اشاره کرد.(54)
استمرار صدور توقیعات و انقطاع آن
توقیعات »ناحیه مقدسه« در تمامى دوره غیبت صغرى – به استثناى برههاى کوتاه – به دست سفیران، بابها و وکیلان امام دوازدهمعلیه السلام صادر مىشده است. روایت شیخ طوسى، حاکى از استمرار صدور توقیعات در طول این دوره است. شیخ طوسى درباره سفیر اول و دوّم گوید: »توقیعات صاحب الامرعلیه السلامبه دست عثمان بن سعید و پسرش محمد، براى شیعیان و خواص اصحاب امام عسکرىعلیه السلام خارج مىشد«؛(55) و درباره سفیر دوّم گوید: »وى به مدت حدود پنجاه سال، متولّى امر سفارت بود و مردم اموال خود را براى وى حمل مىکردند. او نیز توقیعات را براى مردم خارج مىساخت؛ به همان خطّى که در دوره زندگانى امام عسکرىعلیه السلام خارج مىشد«.(56) البته تعبیر پنجاه سال، با عنایت به دوره فعالیت وى در عصر امام عسکرىعلیه السلام، و در عصر نیابت پدرش مىباشد.
در روایت مربوط به »قاسم بن علاء« نیز آمده که: »توقیعات صاحب الزمانعلیه السلام به طور مستمرّ به دست ابوجعفر محمدبن عثمان عمرى و پس از وى به دست ابوالقاسم حسین بن روح – قدس الله روحهما – براى وى صادر مىشد«.(57)
»این نقلها حاکى از استمرار صدور توقیعات، در عصر سفیر دوّم و سوّم است؛ در عین حال، »ابوسهل نوبختى« در کتاب التنبیه فى الامامه،(58) مدعى است که پس از شهادت امام عسکرىعلیه السلام، براى مدتى بیش از بیست سال، توقیعات حضرت مهدىعلیه السلام براى شیعیان خارج مىشد و سپس انقطاعى در صدور این توقیعات حاصل گردید. بر این اساس، برخى از محققان، دوره انقطاع در صدور توقیعات را بین 280 تا 290 ه . ق، و حتى تا پایان دوره سفارت سفیر دوّم (305 ه . ق( برآورد کردهاند؛(59) ولى با توجّه به شواهدى که ارائه شد، این سخن قابل پذیرش نیست. کلام »ابوسهل نوبختى« نیز قابل حمل بر انقطاع موقّت توقیعات، به علت بروز شرایط حادّ و سخت براى شیعیان در عصر »معتضد عباسى« است که اقتضا مىکرد شیعیان، کمتر با سفیر مرتبط شوند و سفیر نیز به جهت عرضه توقیعات، مجبور به ملاقات با شیعیان نباشد. روایت شیخ طوسى درباره شرایط عصر معتضد چنین است: »در زمان معتضد امر بر شیعیان، جدّاً دشوار و سخت بود و از شمشیرها خون مىچکید! کمتر کسى نسبت به آنچه براى ابوجعفر عمرى حمل مىشد، اطلاع مىیافت! و به حامل اموال، تنها گفته مىشد: به فلان موضع برو و آنچه آوردهاى تحویل بده؛ بدون آن که به وى رسیدى داده شود و یا بر چیزى اطلاع حاص کند«.(60)
پس از مدتى، صدور توقیعات ادامه یافت و در عصر سفیر سوّم نیز توقیعات متعددى از جانب »ناحیه مقدّسه« براى شیعیان خارج شد. در عصر سفیر چهارم – با توجّه به کوتاهى دوران سفارتش – توقیعات زیادى گزارش نشده است؛ ولى معروفترین توقیعها در این عصر، آخرین آنها است که اعلامگرِ پایان عصر »غیبتصغرى« بود.(61)
شایان ذکر است که در عصر »غیبت کبرى« نیز توقیعاتى از سوى »ناحیه مقدسه«، خطاب به برخى از بزرگان شیعه، صادر شده که به عنوان نمونه، مىتوان به توقیعات صادر شده براى شیخ مفید اشاره کرد.(62) البته برخى از محققان، پیام صادر شده از سوى حضرت حجتعلیه السلام براى آیت الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى را نیز از مقوله »توقیعات ناحیه« مقدسه قلمداد کردهاند.(63)
مضامین نامهها و توقیعات امامان شیعه(علیهم السلام)
چنان که در مباحث پیشین یادآور شدیم، نامهها و توقیعات ائمهعلیهم السلام در زمینههاى مختلف، به طور مستمر به وسیله دستیاران و وکیلان آنان، به دست شیعیان مىرسید. این نوشتهها، یا پاسخ به سؤال و درخواستى بود، و یا ابتدائاً براى بیان مطلب و راهنمایى و دستورِ عمل، براى شیعیان صادر مىشد، و یا پاسخ به نامه برخى از خلفا و صاحب منصبان عباسى بود.
بررسى مضامین تعداد بسیارى از این مکتوبات، این معنا را ثابت مىکند که امامان شیعهعلیهم السلام در هر زمینه ممکنى، مورد مراجعه، مشورت و یارىطلبى از سوى شیعیان بودند؛ و این، حتى شامل امور بسیار جزئى و شخصىِ زندگى؛ همچون خرید و فروش کنیز یا غلام یا دکّان و اقدام براى فرزند دار شدن و امثال آن مىشد. با بررسى محتوا و مضامین این مکتوبات، مىتوان آنها را تحت بیست عنوانِ نسبتاً کلى گنجاند، که ذیلاً بدان مىپردازیم و فهرستى از نمونههاى متعدد مربوط به هر عنوان را در پىنوشت ارائه خواهیم نمود. عناوین یاد شده عبارت است از:
اعلام تعیین و نصب وکیلان و توثیق و مدح برخى از آنان، و بیان شخصیت ایشان به شیعیان؛(64)
انجام دادن راهنمایىهاى لازم نسبت به وکیلان و کارگزاران ائمهعلیهم السلام؛(65)
پاسخ به سؤالات مختلف دینى، در زمینههاى فقهى، کلامى، تفسیرى، حدیثى، تاریخى و ارائه مواعظ اخلاقى؛(66)
اعلام رسید وجوه شرعى و اموال تحویل شده به وکیلان ائمهعلیهم السلام، و یا طلب وجوه شرعى؛(67)
معرفى امام معصومعلیه السلام به شیعیان؛(68)
دفاع از مظلوم، و بشارت رفع ظلم به شیعیان؛(69)
اعلام خیانت خائنان، غلوّ غالیان، انحراف منحرفان و ردّ بر آنان؛(70)
نامه یک امام به امام بعدى یا به برخى از خلفاى عباسى؛(71)
نهى از امور غیر امنیتى و غیر شرعى؛(72)
اعلام نفرین امامعلیه السلام بر ضدّ مخالفان و افراد منحرف و فاسد؛(73)
حسابرسى و انتقاد از عملکرد برخى افراد؛(74)
پاسخ به درخواستهاى مختلف جزئى، همچون درخواست وجه یا کفن یا دست خط یا تقسیط وجوه شرعى؛(75)
پاسخ به استیذان شیعیان براى امور مختلف شخصى؛ همچون انجام حج، سفر، فرزند دار شدن، خرید و فروش و…؛(76)
پاسخ به طلب دعا از سوى شیعیان در زمینههاى مختلف؛(77)
اِخبار و پیشگویى از امور مخفى و مافى الضمیر افراد، و حوادث جزئى یا کلى آینده؛(78)
اعلام وفات یا تاریخ وفات افراد؛(79)
اعلام نیازهاى شخصى و روزمره امامانعلیهم السلام به خادمان؛(80)
پاسخ به بعضى از انتقادات بر ائمهعلیهم السلام؛(81)
اعلام عفو و قبول عذر برخى شیعیان؛(82)
پیام تعزیت در رحلت سفیر و نماینده امامعلیه السلام یا افراد دیگر.(83)
پی نوشت :
1-رجال کشى، تصحیح حسن مصطفوى، مشهد، 1348 ش، ص 431، ح 807 و 808.
2-همان، ص 436، ح 821.
3-معادن الحکمه، محمدبن محسن فیض کاشانى، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ج 2، صص 147-145، ح135 و ص172، ح141.
4-همچون نامه امام رضاعلیه السلام به »محمدبن سنان« در پاسخ به نامه وى؛ همان، ج 2، ص 150، ح 136 از علل الشرایع، ص 279، ص طبع قم؛ و نامه امام جوادعلیه السلام به »ابوعلى احمدبن حمّاد مروزى« در پاسخ به نامه مفصّل وى؛ همان، ج 2، ص 199، ح 152 و نامه امام جوادعلیه السلام به على بن مهزیار اهوازى و مدح او؛ همان، ج 2، ص 200، ح 156، از کتاب الغیبه، شیخ طوسى، بیروت، دارالکتاب الاسلامى، 1412 ق، ص 211؛ و نامه امام هادىعلیه السلام به »على بن بلال«؛ معادن الحکمه، ج 2، ص 235، ح 158 از توحید صدوق، ص 459؛ و نامه امام هادىعلیه السلام به »على بن عمرو قزوینى« درباره »فارس بن حاتم قزوینى«؛ همان، ج 2، ص 230، ح 162؛ و نامه امام هادىعلیه السلام به »محمدبن فرج« و هشدار به وى به جهت خطر دستگیرى؛ همان، ج 2، ص 244، ح 170-168 از کافى، ج 1، ص 500؛ و نامه امام عسکرىعلیه السلام به »اسحاق بن اسماعیل نیشابورى« و جمعى دیگر از وکیلان؛ معادن الحکمه، ج 2، ص 266، ح 191 از رجال کشى، ص 575، ح 1088؛ و نامههاى امام عسکرىعلیه السلام به عثمان بن سعید عمرى؛ مناقب آل ابى طالب، محمد بن شهر آشوب سروى مازندرانى، بیروت، دارالاضواء، 1405 ق، ج 4، صص 427 و 428.
5-الخرائج و الجرائح، ابوالحسن سعید بن هبهالله، قطب الدین راوندى، به تحقیق مؤسسه الامام المهدىعلیه السلام، قم، 1409 ق، ج 2، ص 715.
6-معادن الحکمه، ج 2، صص 140 – 137 از رجال کشى، ص 283 و روضه کافى، صص 126 – 124.
7-ر.ک. فرهنگ بزرگ جامع نوین، )ترجمه المنجد( ج 2، ص 2215.
8- ر.ک. تاج العروس، محمد مرتضى زبیدى، بیروت، دار مکتبه الحیاه، بى تا، ج 5 ، ص 549 .
9-درباره موارد یاد شده ر.ک: لغت نامه دهخدا، واژه »توقیع«.
10- تاج العروس، ج 5، ص 549.
11- ر.ک: معادن الحکمه فى مکاتیب الائمهعلیهم السلام، ج 2، ص 266، ح 191 از رجال کشى، ص 575، ح 1088؛ »حکى بعض الثقات بنیشابور انّه خرج لاسحاق بن اسماعیل من ابى محمدعلیه السلام توقیع…«.
12-ر.ک. تاریخ الغیبه الصغرى، محمد صدر، بیروت، دارالمعارف، 1400 ق، ص 434؛ و دائرهالمعارف تشیّع، زیر نظر حاج سید جوادى، فانى و خرمشاهى، بنیاد فرهنگى شط، تهران، 1369 ش، ج 5، ص 150-153.
13-رجال کشى، ص 513، ح 991.
14- کلمه الامام المهدىعلیه السلام، شهید سید حسن شیرازى، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ق، ج 1، ص 399.
15-الکافى، ابوجعفر محمدبن یعقوب کلینى، به تصحیح على اکبر غفارى، تهران، 1377 ش، ج 1، ص 513، ح 27.
16-کمال الدین و تمام النعمه، ابوجعفر محمدبن على بن بابویه قمى، به تصحیح على اکبر غفارى، قم انتشارات جامعه مدرسین، 1416 ق، ص 475، ح 25.
17- کتاب الغیبه، شیخ طوسى، ص 216.
18-در اینباره، ر.ک: تاریخ الغیبه الصغرى، صص 432 – 430.
19- ر.ک. دائرهالمعارف تشیّع، ج 5، صص 153 – 150.
20- رجال کشى، ص 536، ح 1020.
21-همان، ص 525، ح 1007.
22-کتاب الغیبه، شیخ طوسى، ص 228.
23-همان، ص185-.
24-رجال کشى، ص 436، ح 821.
25-مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 291.
26-الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 695، ح 9.
27- کتاب الغیبه، شیخ طوسى، صص 193 -192.
28-همان، ص 195.
29-همان، ص 184.
30-ر.ک. تاریخ الغیبه الصغرى، صص 437 -435.
31- کتاب الغیبه، شیخ طوسى، ص252.
32-کمال الدین و تمام النعمه، ص 522، ح 51؛ الاحتجاج، ابومنصور طبرسى، با تصحیح و تعلیق سید محمد باقر موسوى خرسان، مشهد، نشر مرتضى، 1403 ه ، ص 480.
33-کشف الغمه، على بن عیسى اربَلى، قم، نشر ادب الحوزه، 1364 ش، ج 3، ص 261.
34-کتاب الغیبه، شیخ طوسى، صص 193 – 192.
35- همان، ص 184؛ الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 480 -479، ح 20.
36-کتاب الغیبه، شیخ طوسى، ص 187.
37-ر.ک: همان، ص 185.
38-همان، 184.
39- نجاشى در رجال خود، در ذیل عنوان »محمد بن عبدالله حمیرى« چنین آورده: »کان ثقه وجهاً کاتَبَ صاحبَ الامرعلیه السلام و ساله مسائل فى ابواب الشریعه، قال لنا احمد بن الحسین: وقعت هذه المسائل الىّ فى اصلها والتوقیعات بین السطور…«؛ ر.ک. رجال نجاشى، قم، مکتبهالداورى، بىتا، ص 251.
40- ر.ک: تاریخ الغیبه الصغرى، ص 440.
41-کتاب الغیبه، شیخ طوسى، ص 215.
42- همان، ص 219.
43-همان، ص 221.
44-همان، ص 187.
45 تاریخ الغیبه الصغرى، ص 443.
46- کتاب الغیبه، شیخ طوسى، ص 199.
47-به عنوان نمونه، در جریان شفا یافتن »سرور اهوازى« به دعاى ناحیه مقدسه، آمده که پس از درخواست پدر و عموى وى از »حسین بن روح« مبنى بر طلب دعا از حضرت حجتعلیه السلام براى باز شدن زبان وى، »ابن روح« بدون تأمل گفت: »شما مأمور شدهاید که به حائر )حسینى( بروید!«؛ و پس از رفتن به حائر، وى شفا مىیابد؛ کتاب الغیبه، شیخ طوسى، ص 188؛ و همچنین اعلام شفاهى نصب »حسین بن روح« به عنوان جانشین سفیر، توسط »محمد بن عثمان عمرى« به گروهى از بزرگان شیعه؛ کمال الدین و تمام النعمه، 503، ح 33؛ همین طور ارسال شفاهى پیام حضرت حجتعلیه السلام به شخصى به نام »عقیقى«؛ همان، ص 505، ح 36 از دیگر نمونهها هستند.
48-به عنوان نمونه، مىتوان به نقل صدوق از »عاصمى« درباره فردى اشاره کرد که در مورد واسطهاى که بتواند وجوه شرعى را از طریق او به حضرت حجتعلیه السلام برساند در حیرت و تردید بود، که ناگاه صداى هاتفى را شنید که مىگفت: »آنچه همراه دارى را به حاجز تحویل ده«؛ ولى در مورد فردى دیگر به نام »ابومحمد سروى«، همین پاسخ به صورت مکتوب خارج شد: کمال الدین وتمام النعمه، ص 498، ح 23؛ و نمونه دیگر مربوط به »ابو رجاء مصرى« است که پس از شهادت امام عسکرىعلیه السلام در طلب جانشین حضرت از مصر خارج شد و پس از سه سال در منطقه »صریاء« در نزدیکى مدینه، صداى هاتفى را )بدون آنکه شخصى را ببیند( شنید که به وى گفت: »اى نصر بن عبد ربّه! به اهل مصر بگو: آیا ایمان شما به رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم پس از دیدن او بود؟!«؛ کنایه از این که غیبت مهدىعلیه السلام نباید مانع ایمانتان به وى باشد، چنانکه بدون دیدن رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم به وى ایمان آوردهاید! و ابو رجاء گوید: نام پدرم را تا آن لحظه نمىدانستم! چرا که پس از ولادتم، پدرم رحلت کرده و »نوفلى« مرا از محل ولادتم در مدائن )به مصر( برده بود؛ و پس از شنیدن این ندا، به سمت مصر حرکت کردم؛ همان، ص 491، ح 15.
49-به عنوان نمونه، در یک مورد، هنگامى که »فضل همدانى« مکاتبهاى به خطّ یکى از فقیهان براى ناحیه مقدسه ارسال مىدارد، پاسخى براى آن صادر نمىشود! و پس از مدتى، معلوم مىشود که آن فرد به مذهب قرامطه گردیده است؛ الارشاد، شیخ مفید، بیروت، اعلمى، 1399 ه، ص 35
منبع: سایت امام مهدی علیه السلام