یا رسول اللَّه سوره قارعه را خواندید
پیامبر مهربان صلّى اللَّه علیه و آله که همواره جویاى احوال مسلمین مىشد، شنید که یکى از یارانش بیمار شده است. به عیادت او رفت و کنار بستر او نشست و احوالپرسى کرد. بیمار گفت: در نماز مغرب که با شما (به جماعت) خواندم، شما سوره (قارعه) را خواندى، تحت تاثیر قرار گرفتم و عرض کردم:
خدایا اگر من در پیشگاه تو گنهکار هستم و مىخواهى مرا عذاب کنى در همین دنیا مرا عذاب کن، اینک مىبینى که گرفتار بیمارى هستم. پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: درست نگفتى مىبایست بگویى وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِى اْلآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النّارِ (2بقره/201) و از ایشان کسانى هستند که مىگویند پروردگارا به ما در دنیا بهره نیک و در آخرت هم بهره نیک عطا فرما و ما را از عذاب دوزخ در امان بدار.
پروردگارا هم در دنیا و هم در آخرت به من پاداش بده و مرا از عذاب دوزخ حفظ کن. آنگاه پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله براى او دعا کرد و او خوب شد.
پنبهاى در گوش او گذاشتند تا آیات قرآن را نشنود
از عجیب ترین طرق مبارزه با قرآن، همان بلایى بود که برسر (اسعد بن زراره) آوردند. او از طایفه (خزرج) بود که سالیان دراز با طایفه (اوس) جنگ و ستیز داشتند. هنگامى که از (مدینه) براى جلب همکارى نظامى مردم مکه به آنجا آمد در ملاقاتهاى اولیه از دوست قدیمیش (عتبه بن ربیعه) این جمله را شنید: (این روزها شخصى به نام (محمّد صلّى اللَّه علیه و آله) در مکه پیدا شده که بر ضد آیین بتپرستى، همان آیین نیکان ما، قیام کرده و تمام حوادث را تحت الشعاع قرار داده است. بطورى که ما قادر به هیچگونه کمک به شما نیستیم)! (اسعد) بسیار علاقهمند شد این مرد اعجوبه را که در این مدت کوتاه چنان تکان سختى به افکار مردم مکه داده است از نزدیک ببیند. او الان کجاست؟ درکنار کعبه (در حجر اسماعیل) نشسته و مردم را با کلمات مخصوصى به آیین خود مىخواند.
آیا من مىتوانم با او ملاقات کنم؟
آرى، ولى بسیار خطرناک است، زیرا ممکن است تو را با گفتار خود سحر کند!
بالاخره من ناچارم اطراف خانه کعبه طواف کنم، چگونه ممکن است او را نبینم، مگر او در حجر ننشسته است؟
چرا … ولى بیا این پنبه را بگیر و در گوش بگذار تا سخنان او رانشنوى !
پنبه …؟ آرى پنبه !
(اسعد) پنبه را گرفت و در گوش گذارد، و براى طواف به مسجد الحرام آمد، و مشغول طواف شد، و (دور اول) نگاه عمیقى به پیغمبر اسلام افکند که اطراف او را مانند تشنگانى که دور چشمه (آب زندگانى) جمع شوند گرفته بودند، و با دقت به سخنانش گوش مىدادند در (دور دوم) طاقت نیاورد، با خود گفت: این چه کار احمقانهاى است که من گوش خود را ببندم و از چنین جریان مهمى که در مکه مىگذرد بى خبر باشم! این پنبه را باید از گوش خود بیرون کنم ببینم چه خبر است؟ این را گفت و پنبه را با خشم و نفرت از گوش بدر آورد و بیرون انداخته و با روى گشاده خدمت پیغمبر آمد.
محمّد! بگو ببینم ما را به چه چیز دعوت مىکنى؟
به سوى خداوند یگانه یکتا، و این که من فرستاده او هستم …
سپس دو آیه از سوره انعام (آیات 152 و 152) وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إلاّ بِالَّتى هِیَ أحْسَنُ حَتّى یَبْلُغَ أشُدَّهُ وَ أوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إلاّ وُسْعَها وَ إذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أوْفُوا ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (6أنعام/152) و به مال یتیم نزدیک نشوید، مگر به شیوهاى که آن بهتر باشد، تا زمانى که به کمال بلوغش برسد، و در کار پیمانه و ترازو به داد و درستى رفتار کنید، ما بر هیچ کس جز به اندازه توانش تکلیف نمىکنیم، و چون [به داورى یا شهادت] سخن گویید به عدالت عمل کنید و لو او [اصحاب دعوى] خویشاوند [شما] باشد، و به عهد الهى وفا کنید، این چنین به شما سفارش کرده است، باشد که پند گیرید.
وَ أنَّ هذا صِراطى مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (6أنعام/153)
و بدانید که این راه راست [و درست] من است، پس آن را در پیش گیرید، و به راههاى دیگر نروید که شما را از راه او دور اندازد، این چنین به شما سفارش کرده است باشد که تقوا پیشه کنید [در امان مانید].
را که عصاره قسمت مهمى از اصول و فروع اسلام است بر او خواند. (سعد) چنان مجذوب و محسور آیات قرآن شد که بى اختیار فریاد زد: من گواهى مىدهم معبودى شایسته ستایش جز خداوند یگانه نیست و تو پیامبر او هستى …
آرى من نیز مسلمان شدم.