نویسنده: غلامرضادشتی رحمت آبادی
لذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراه و الانجیل. (اعراف/157) .
ایمان و اعتقاد به پیامبران سلف یکی از ارکان اعتقادی اسلام است که در آیات مکرری از قرآن مجید به آن اشاره شده است و تأکید شده که مسلمانان باید به تمام پیامبران خدا ایمان آورده و میان آنان تفاوتی قائل نباشند: «قولوا آمنا بالله و ما انزل الینا و ما انزل الی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و ما اوتی موسی و عیسی و ما اوتی النبیون من ربهم لانفرق بین احد منهم و نحن له مسلمون» (1) بگویید، ما به خدا ایمان آوردهایم و به آنچه به ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و اسباط نازل شده و به آنچه به موسی و عیسی و پیامبران دیگر از طرف پروردگار داده شده است و ما هیچ فرقی میان آنها نمیگذاریم و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم.
بنابراین، پیامبران یک رشته واحدی را تشکیل میدهند که با همه اختلافات فرعی و شاخهای، حامل یک پیام و وابسته به یک مکتب بودهاند. پیامبران پیشین مبشر پیامبران پسین بوده و پسینیان مؤید و مصدق پیشینیان بودهاند.
قرآن مجید تصریح میکند که خداوند متعال با پیمانی که از همه انبیای عظام گرفته، آنها را مکلف کرده است که وقتی پیامبری آمد که حقیقت آنها را تصدیق و کتابهایشان را به گواهی درست شهادت داد، به او ایمان آورده و آن حضرت را یاری کنند:
«و اذ اخذ الله میثاق النبیین لما آتیتکم من کتاب و حکمه ثم جائکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به و لتنصرنه» (2) هنگامی که خداوند پیمان مؤکد از پیامبران گرفت که هرگاه کتاب و حکمت به شما دادم سپس پیامبری به سوی شما آمد که آنچه را با شماست تصدیق میکند، به او ایمان بیاورید و او را یاری کنید.
امیرالمؤمنین (ع) در اولین خطبه نهج البلاغه پس از اشاره به خلقت عالم و آدم چنین میفرماید : «پس خداوند پیغمبرانش را در میان مردم برانگیخت و ایشان را با فواصل معینی پی در پی فرستاده تا از آنان عهد و پیمان خداوند را که عمل بر وفق پیمان و فطرتشان بود بخواهند و نعمت فراموش شده خداوند را که توحید فطریشان است به یادشان آورند و از راه تبلیغ با برهان و حجت با ایشان گفتگو کنند. و خدای تعالی بندگان را از پیغمبر فرستاده شده، کتاب نازل شده، برهان قاطع و راه استوار محروم نکرده است…» پیامبرانی بودند از پیش که نام پیغمبر آینده به آنان گفته شده و یا از بعد که پیغمبر قبلی او را معرفی کرده است. (3)
البته زمینه ظهور پیامبران از زمانهای دور دست (از ازل) پیشبینی شده که یک سلسله حوادث تاریخی در طول زندگی انسانها موجب ظهور آنان در مقاطع مختلف زمان گردیده است. به همین لحاظ است که در منابع اسلامی اشاراتی هست که خلقت پیامبر عظیم الشأن اسلام منحصر به زمان تولد ظاهری آن حضرت نبوده بلکه وجود مقدسش سابقه در علم خداوندی دارد: «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین» (4) من پیغمبر بودم در حالی که حضرت آدم (ع) بین آب و گل بود.
درباره بشارات مربوط به انبیا باید دانست که نامهایی که پیامبران به آن خوانده شدهاند کلا اسامی خاص نبوده بلکه آنان را گاهی به نام و گاهی به صفت توصیف کردهاند، چنان که قرآن کریم به هر دو شکل معرفی، درباره حضرت محمد (ص) از نظر توراه و انجیل اشاره کرده است: «الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراه و الانجیل …» (5) آنان که پیروی میکنند از پیامبر نبی امی که نام و بشارت او را نزد خود در توراه و انجیل مییابند.
ظاهر آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه صفات: رسول، نبی و امی برای حضرت محمد (ص) در آن کتابها مکتوب و مدون است. و نیز قرآن گوید: «و اذ قال عیسی بن مریم یا بنی اسرائیل انی رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدی من التوراه و مبشرا برسول یأتی من بعدی اسمه احمد» (6). هنگامی که عیسی بن مریم به بنی اسرائیل گفت که من همانا رسول خدا به سوی شما هستم و حقانیت کتاب توراه را که در مقابل من است تصدیق میکنم و نیز شما را مژده میدهم که بعد از من رسول دیگری میآید که نامش احمد است.
حضرت محمد در تورات
قبلا باید دانست که هیچ یک از کتابهای مذهبی ادیان گذشته به شکل اصلی خود باقی نمانده و آن پاکی و خلوصی را که در زمان ظهور نبی داشتهاند حفظ نشده است.
در قرون وسطی عدهای از دانشمندان غربی توراه را زیر ذره بین انتقاد قرار داده، معارضات و تناقضات تاریخی آن را استخراج کردند. در قرن هفدهم میلادی فیلسوف یهودی هلندی به نام «اسپینوزا» قلم نقد به دست گرفته و در کتاب خود موسوم به «مذهب و سیاست» تناقضات و اختلافات کتاب مقدس را بیان کرد و دانشمندانی را که معتقدند این تناقضات ظاهری است به باد ریشخند گرفت. (7)
فلیسین شاله مینویسد: بین انجیلهای (8) جامع و انجیل «یوحنا» اختلاف روش و اسلوب و گاهی ضد و نقیض وجود دارد. در انجیلهای جامع، دوره تبلیغ مسیح یک سال است، ولی در انجیل «یوحنا» سه سال میباشد. در انجیلهای جامع کارهای مسیح مخصوصا در «جلیله» ایالت قدیمی فلسطین گسترش مییابد در صورتی که در انجیل «یوحنا» در «یهودیه» انجام میپذیرد… در انجیل «متی» عیسی (ع) آمده تا ادیان را تکمیل کند (9) در صورتی که در انجیل «مرقس» گوید: «تصور نکنید که من برای پیوند آمدهام بلکه برای تفرقه آمدهام» (10). به هر حال، با همه اشتباهات و تناقضگوییهایی که در میان کتابهای دینی سابق وجود دارد، نباید همه آنها را مردود و مخدوش دانست. در میان آنها دستوراتی صحیح و نکات و مطالبی پاک که نشانی از اصل باشد بسیار است، از جمله آنها بشاراتی است نسبت به پیامبر بزرگ اسلام که با همه تلاشهایی که روحانیون کردهاند که در آن تغییراتی بوجود آورند، اصل مطلب از بین نرفته است. در توراه آمده است که خداوند به ابراهیم گفت: «از ولایت خود و از مولد خویش و از خانه پدر خود به سوی زمینی که بتو نشان دهم بیرون شو و از تو امتی عظیم پیدا کنم و ترا برکت دهم و نام تو را بزرگ سازم و تو برکت خواهی بود و برکت دهم به آنانی که تو را مبارک خوانند و لعنت کنم به آنکه تو را ملعون خواند و از تو جمیع قبایل جهان برکت خواهند گرفت.» (11)
در جای دیگر توراه میخوانیم: «و بعد از جدا شدن لوط از وی خداوند به ابرام گفت: اکنون تو چشمان خود را برافزا و از مکانی که در آن هستی به سوی شمال و جنوب و مشرق و مغرب بنگر، زیرا تمام این زمین را که میبینی به تو و ذریه تو تا به ابد خواهم بخشید و ذریه تو را مانند غبار زمین گردانم، چنان که اگر کسی غبار زمین را تواند شمرد ذریه تو نیز شمرده شود.» (12) و نیز توراه پس از بیان کشتن حضرت ابراهیم (ع) جانوران و مرغان را جهت حصول اطمینان میگوید: «در آنروز خداوند با ابرام عهد بست و گفت: این زمین را (کنعان یا فلسطین) از نهر مصر تا نهر عظیم یعنی نهر فرات به نسل تو بخشیدهام» (13) حاج بابا قزوینی (14) یکی از دانشمندان بزرگ یهود یزد در مورد مطالب یاد شده گوید: گرچه علمای بنی اسرائیل همه این وعدهها را درباره حضرت اسحاق و یعقوب و ذریه او درست میدانند ولی با اندک تأمل در متون فوق الذکر سستی آن ظاهر میشود: اول آن که بنی اسرائیل همیشه طایفه محصوری بودهاند نه به طایفه دیگر آمیخته میشدند و نه کسی را به خود راه میدادند، و در زمان موسی علیه السلام و بعد از موسی چند دفعه به شماره درآمدند، چنان که در وقت خروج از مصر و ورود به «تیه» و خروج از «تیه» ایشان را شمردند و عدد ایشان در توراه و غیره در کتب مسطور است.
دوم آنکه، وعده فرموده که تمام آن زمین را به ذریه تو خواهم داد. و هرگز بنیاسرائیل کل آن زمین را در تصرف نداشتند… و نیز هرگز به حوالی نهر فرات عبور نکردند تا چه رسد که بر آنجا مسلط شوند.
سیم آنکه، توراه بعد از بیان جریان ازدواج «هاجر» با حضرت ابراهیم (ع) که با پیشنهاد «ساره» انجام گرفت، نقل میکند: که هاجر از پیش او گریخته به بیابانی رفت و در سر چشمهآبی فرشتهای بر او نازل شده و گفت: از کجا میآیی و به کجا میروی؟ هاجر جواب داد: که از خاتون خود گریختهام. فرشته او را امر به بازگشتن نزد خاتون خود کرد. سپس توراه چنین ادامه میدهد: «و فرشته به وی گفت: ذریه تو را بسیار افزون گردانم به حدی که از کثرت به شماره نیایند و فرشته خداوند وی را گفت: اینک حامله هستی و پسری خواهی زایید و او را اسماعیل نام خواهی نهاد، زیرا خداوند تظلم تو را شنیده است» (15). حاج بابا قزوینی پس از بیان مطالب یاد شده از توراه میگوید: «و بر هر هوشمند مطلع مخفی نخواهد بود که وعده فرمودن خدا به هاجر که «نسل ترا بسیار خواهم کرد به حیثیتی که شمرده نشود» اشاره است به این که همان بشارت که به حضرت ابراهیم داده شده و موجب سرور آن حضرت شده در شأن همان فرزندی بوده که در رحم هاجر است تا موجب خوشنودی کامل برای هاجر تواند گردید. (16)
به هر حال، توراه با بیان روشنی پرده از چهره وعده خداوند به ابراهیم خلیل برداشته و با بشارت به ظهور پیغمبری از برادران بنیاسرائیل، به علامات و امتیازاتش اشاره کرده است:
در سفر تثنیه آمده است: «بنی را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت. و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت. و هر کسی که سخنان مرا که او به اسم من گوید نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.» (17) در این متن، بر خلاف آنچه برخی از علمای اسرائیلی پنداشتهاند، مورد بشارت پیغمبر بنی اسرائیل نیست تا یهودیان وی را با حضرت یوشع و مسیحیان با حضرت مسیح تطبیق دهند، بلکه عبارت: «از میان برادران ایشان» با صراحت، بشارت به آمدن حضرت محمد (ص) میدهد که پیغمبری است از برادران بنیاسرائیل، که جهت هدایت انسانها برانگیخته شده است. زیرا بنیاسرائیل که فرزندان یعقوب هستند از نسل اسحاق میباشند و برادران ایشان بنیاسماعیل میباشند که حضرت محمد (ص) از نسل اوست. و همچنین عبارت: «کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت» اشاره به این است که بر آن نبی کتابی نازل شده و در عین حال وی امی و درس ناخوانده خواهد بود. نه میتوانست بخواند و نه بنویسد، و در میان فرزندان اسماعیل غیر از حضرت محمد (ص) کسی بر نخاسته که دارای چنین صفتی باشد.
قرآن مجید در این زمینه خطاب به حضرت رسول گوید: «و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون» (18) تو هرگز قبل از این، کتابی نمیخواندی و با دست خود چیزی نمینوشتی مبادا کسانی که در صدد ابطال سخنان تو هستند شک و تردید کنند. یعنی نظر به اینکه تونه مسلط برخواندن بودی و نه نوشتن و مردم سالهاست که تو را به این صفت میشناسند، دیگر جای تردیدی برای آنان نیست که این قرآن کتاب خداست و مبطلان هم که همواره میخواهند حق را باطل معرفی کنند بهانهای نخواهند داشت.
با توجه به آنچه گفته شد، رسول بشارت داده شده در توراه، از فرزندان حضرت اسماعیل بوده که با گذشت زمان محرز شد که نام مبارکش حضرت محمد (ص) پیامبر خاتم میباشد، به همین دلیل بعضی از علما و دانشمندان یهود زمان آن حضرت که برای آنان مسلم شده بود که او همان کسی است که توراه به آمدنش خبر داده است، مسلمان شدند و عدهای هم کفر ورزیدند که در اینجا به عنوان نمونه به جمعی از آنان اشاره میشود:
1 ـ عبدالله بن سلام، وی از علما و دانشمندان یهود بود که پس از هجرت رسول اکرم اسلام آورد و به سال 43 ه ـ در مدینه درگذشت. عبدالله که شرح صفات پیامبر اسلام را در کتب پیشین مطالعه کرده بود چنان مشخصات آن حضرت برای او زنده و روشن ترسیم شده بود که میگفت : «من پیغمبر اسلام را از فرزندم بهتر میشناسم» .
قرآن مجید نیز به این مطلب اشاره کرده میگوید: «الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون» (19) یعنی، آنهایی که کتاب آسمانی را به آنان دادهایم او را (پیغمبر را) همچون فرزندان خود میشناسند (اگرچه) جمعی از آنان با اینکه میدانند حق را کتمان میکنند.
2 ـ مخیریق، از جمله کسانی که در زمان رسول اکرم مسلمان شد «مخیریق» دانشمند ثروتمند و متمول یهودی بود که با همه شناختی که از رسول خدا داشت، به علت سلطه عرق مذهبی همچنان تا روز «احد» که همزمان با روز «شنبه» بود باقیماند. در آن روز خطاب به یهودیان کرده گفت: ای یهودیان! شما میدانید که یاری حضرت محمد (ص) بر شما واجب است. آنان در جواب گفتند: امروز روز «شنبه» است. اما او در جواب گفت: شنبهای نیست. سپس با سلاح خود نزد رسول الله در «احد» آمد. و به وارث خود وصیت کرد که اگر کشته شود اموالش متعلق به حضرت محمد (ص) باشد تا در راه خدا صرف کند. پس وارد معرکه شد تا شهید گردید. وقتی خبر به حضرت رسید فرمودند: «مخیریق» بهترین یهودی بود. حضرت اموالش را در اختیار گرفت که بیشتر صدقات آن حضرت در مدینه از آن اموال (20) بود.
3 ـ عبد الله بن صوریا، نقل شده است که روزی رسول خدا وارد «بیت المدارس» که محل تدریس توراه بود، شده و به یهودیان فرمود: دانشمندترین فرد خود را نزد من بیاورید. پس «عبدالله بن صوریا» را معرفی کردند، حضرت وی را به دینش و به آنچه از نعمتهای خداوند اعم از من و سلوی که بر آنان ارزانی داشته است سوگند داده فرمودند: آیا تو میدانی که من رسول خدایم؟ عرض کرد: آری و شناخت این قوم نیز در حد شناخت من نسبت به تو است. و صفات و مشخصات تو در توراه بیان شده است، ولی اینان بر تو حسد ورزیدند. حضرت فرمودند: مانع ایمان تو چیست؟ جواب داد: مایل نیستم بر خلاف قوم عمل کنم ولی امیدوارم این قوم از تو تبعیت کرده مسلمان شوند و من نیز مسلمان خواهم شد. (21)
4 ـ حی بن اخطب، میرخواند مینویسد: حی بن اخطب از قبیله بنی النظیر بود که پس از ملاقات با رسول خدا وقتی اقربا و برادران از حال پیغمبر (ص) سؤال کردند گفت: محمد آن است که وصف او را در توراه مییابیم و علما و احبار ما به قدوم او بشارت دادهاند و لیکن با او همیشه در مقام عداوت خواهیم بود، زیرا نبوت از فرزندان اسحق به اولاد اسماعیل منتقل گردید. (22)
صفیه بن حی نیز در این رابطه گوید: وقتی رسول خدا وارد مدینه شده و در «قبا» نزول اجلال فرمودند، پدرم «حی بن اخطب» و عمویم «ابویاسر بن اخطب» صبحگاهان نزد حضرتش آمده تا غروب آفتاب مراجعت نکردند. وقتی بازگشتند هر دو خسته و کسل به نظر میآمدند ولی شنیدم که عمویم ابویاسر به پدرم میگوید. آیا او همان کسی است که توراه بشارت به آمدنش را داده است؟ پدرم جواب داد: آری به خدا قسم. دوباره پرسید: آیا تو او را میشناسی؟ پدرم گفت : بلی. پرسید: عقیدهات درباره او چیست؟ پاسخ داد: دشمنی او. (23)
5 ـ جارود بن العلا، جارود از دانشمندان نصاری بود که با قومش حضور حضرت رسول آمده به او خطاب کرد و گفت: من به حقیقت نزد تو آمده تا با صدق و صفا با تو سخن گویم. قسم به کسی که به حق تو را به نبوت مبعوث کرده صفات تو را در انجیل یافتهام. تحیت و تهنیت برای تو و سپاس برای کسانی که تو را گرامی میدارند. پس من گواهی میدهم: «لا اله الا الله و انک محمد رسول الله» (24)
6 ـ بحیرا نصرانی، مطابق روایات اسلامی در آن هنگام که پیغمبر اسلام در سن 9 یا 12 سالگی با عموی خود ابوطالب به سفر شام میرفت قافله ایشان در «بصری» منزل گزید، «بحیرا» که در دیر آنجا سکونت داشت از روی علائم کتاب آسمانی، پیغمبر را شناخت و او را سوگند داد که هرچه پرسد به راستی جواب گوید. محمد (ص) پاسخ راهب را گفت. پس از آن، راهب در باره وی به عمویش ابوطالب سفارش کرد و گفت که او پیغمبر موعود است و باید وی را از یهودیان محفوظ نگه دارد، و خود او به پیغمبر ایمان آورده بود اما در زمان بعثت در گذشته بود . (25) به هر حال، اسلام آوردن عدهای از دانشمندان یهود ونصاری مانند: «کعب الاحبار» (26) و دیگران و همچنین کتمان نمودن بعضی دیگر که به نمونههایی از آنها اشاره شد، گواه بر این است که در کتابهای آنان بشارت به آمدن حضرت محمد (ص) داده شده که جمعی به او ایمان آورده و بعضی دیگر وی را انکار کردند.
بشارت دیگر از توراه
در باب 33 از «سفر تثنیه» آمده است که موسی قبل از وفاتش به بنیاسرائیل گفت: «یهوه» از «سینا» آمد و از «سعیر» برایشان طلوع کرد و از جبل «فاران» (27) درخشان شد و با کرورهای مقدسین آمد. و از دست راست او برای ایشان شریعت آتشین پدید آمد . بدرستی که قوم خود را دوست میدارد.
در عبارات فوق آمدن «یهوه» از «سینا» اشاره به نزول وحی الهی بر حضرت موسی (ع) در «طور سینا» است. بنابراین، ظهور و تجلی «یهوه» از «سعیر» و درخشندگی او از «فاران» نیز اشاره به تجلی و درخشندگی حق به انوار وحی و علوم غیبی، بر پیغمبران عظیم القدر همچون عیسای مسیح (ع) و حضرت محمد (ص) در این دو مکان میباشد. شهرستانی میگوید: و چون اسرار الهی و انوار ربانی در وحی و تنزیل و مناجات و تأویل بر سه مرتبه: مبدأ، وسط و کمال است و «آمدن» مشابه به «مبدأ» و «ظهور» مشابه به «وسط» و «آشکار شدن» مشابه به «کمال» است، توراه از طلوع صبح شریعت و تنزیل به آمدن به «طور سینا» و از طلوع آفتاب به ظاهر شدن به «سعیر» و از رسیدن به درجه کمال به آشکار شدن بر «فاران» تعبیر کرده است. (28)
ابن حزم مینویسد: «سینا» بدون تردید محل بعثت موسی (ع) و «سعیر» جایگاه بعثت عیسی (ع) و «فاران» محل بعثت محمد (ص) یعنی مکه معظمه میباشد (29). زیرا «فاران» کلمهای است عبری و به معنی «مکه» است که به اتفاق همه مورخان حضرت ابراهیم (ع) فرزندش اسماعیل (ع) را در آنجا سکنی داد. بنابراین مکه محل تولد و نیز محل بعثت حضرت محمد (ص) است که خداوند آن حضرت را برای هدایت همه امتها فرستاده است. توراه که موطن حضرت اسماعیل و مادرش «هاجر» را پس از هجرت، بیابان «فاران» معرفی کرده خطاب به هاجر گوید: برخیز و پسر را برداشته او را به دست خود بگیر، زیرا که از او امتی عظیم به وجود خواهم آورد و خداوند چشمان او را باز کرد تا چاه آبی دید. پس رفته مشک را از آب پر کرد و پسر را نوشانید و خدا با آن پسر میبود و او نمو کرده ساکن صحرا شد و در تیراندازی بزرگ گردید و در صحرای «فاران» ساکن شد (30). مقصود از چاه آب که بدان اشاره شده چاه «زمزم» است که پس از عطش و التهاب شدید حضرت اسماعیل و والده ماجدهاش هاجر، به عنایت حق در نزدیکی خانه خدا نمودار شد و یکی از بزرگترین موجبات عمران و آبادی آن مکان و توجه نفوس به آن سرزمین گردید. و بیابان «فاران» که محل سکونت این دو بزرگوار معرفی شده، بیابان مکه معظمه است که کوه «حرا» یعنی مطلع نورمحمدی در آنجا واقع است. قرآن مجید نیز در مورد هجرت اسماعیل و هاجر به مکه مکرمه از قول حضرت ابراهیم (ع) گوید: ربنا انی اسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرم . ربنا لیقیموا الصلوه فاجعل افئده من الناس تهوی الیهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم یشکرون . (31) پروردگارا برخی از فرزندان و خاندان خویش را در صحرایی غیر قابل کشت نزد خانه حرمت یافته تو سکونت دادم. پروردگارا! تا نماز بپا دارند پس دلهای مردمی از بندگانت را چنان کن که هوای آنان کنند و از میوهها نصیبشان فرمای تا تو را سپاس گویند.
باید دانست، آنچه از توراه درباره امکنه مقدسه: سینا، سعیر و فاران بیان شد مطابق با قرآن کریم است که میگوید: «و التین و الزیتون و طور سینین و هذا البلد الامین» (32). زیرا خداوند در این آیه به اماکن مبارکه بزرگی قسم یاد کرده که به خاطر سکنای انبیا در آنها خیر و برکت وجود دارد. زیرا «تین و زیتون» اشاره به محل روییدن آنها است که محل تولد حضرت عیسی (ع) یعنی «سعیر» و همچنین محل سکنای آن حضرت میباشد. و «طور سینین» همان کوهی است که خداوند در آنجا با موسی سخن گفته است. و «بلد امین» مکه مکرمه است که محل تولد و جایگاه بعثت حضرت محمد (ص) میباشد. (33) حضرت علی (ع) نیز در ارتباط با نزول وحی الهی بر موسی، عیسی (ع) و محمد (ص) در سینا، سعیر و فاران در حلقه هزاران مقدسین و کروبین گوید: «و بمجدک الذی ظهر علی طور سیناء فکلمت به عبدک و رسولک موسی بن عمران و بطلعتک فی ساعیر و ظهورک فی جبل فاران بربوات المقدسین و جنود الملائکه الصافین و خشوع الملائکه المسبحین» (34). پروردگارا! به جلال و بزرگواری تو که در کوه سینا آشکار شد و با بنده و فرستاده خود موسی بن عمران سخن گفتی و به حق جلوهات در کوه «ساعیر» و ظهورت در کوه فاران و گروه کثیری از مقدسان و سپاه منظم فرشتگان و خشوع کروبیان ثنا خوان…
محمد (ص) در انجیل
بر حسب نقل اناجیل، حضرت عیسی (ع) بعد از خود از شخصی خبر میدهد که شرعش ابدی و حکومتش برای همیشه باقی خواهد بود. «انجیل یوحنا» حضرت محمد (ص) را بیان کننده عموم راههای هدایت معرفی کرده و میگوید: «و بسیار چیزهای دیگر نیز دارم به شما بگویم لیکن اکنون طاقت تحمل آنها را ندارید ولی چون او، یعنی روح راستی آید، شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد، زیرا که از خود تکلم نمیکند بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد.» (35) اگر این عبارات را با بشارت «توراه» که میگوید: «و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت» (36) جمع کنیم خواهیم یافت که این صفات با پیغمبری قابل تطبیق است که قرآن دربارهاش گفته است: «و ما ینطق عن الهوی. ان هو الا وحی یوحی. علمه شدید القوی» (37). یعنی، محمد (ص) از پیش خود سخن نمیگوید، بلکه آنچه میگوید از جانب خداوند است که به او وحی شده و به او آموخته است. خدای شدید القوی. در جای دیگر حضرت عیسی (ع) مقرر کرده است که قرار خداوند یعنی، نبوت و کتاب از ذریه اسحاق به ذریه چه کسی منتقل خواهد شد؟ عیسی (ع) به ایشان گفت: «مگر در کتب هرگز نخواندهاید اینکه سنگی را که معمارانش رد کردند همان سر زاویه شده است؟ این از جانب خداوند آمد و در نظر ما عجیب است. از این جهت شما را میگویم که ملکوت خدا از شما گرفته شده، به امتی که میوهاش بیاورند عطا خواهد شد.» (38)
واضح است، کسی که قومش او را رد کردند، جد رسول اکرم حضرت اسماعیل (ع) فرزند ابراهیم (ع) است، و منظور از «سنگ» در عبارات یاد شده رسول اکرم میباشد.
واضح است، کسی که قومش او را رد کردند، جد رسول اکرم حضرت اسماعیل (ع) فرزند ابراهیم (ع) است، و منظور از «سنگ» در عبارات یاده شده رسول اکرم میباشد.
در تأیید این مطلب روایتی از جابر داخل است که میگوید: «قال الرسول الکریم: مثلی و مثل الانبیاء من قبلی کمثل رجل بنی بنیانا فاحسنه و اجمله، الا موضع لبنه فی زاویه من زوایاه، فجعل الناس یطوفون به و یعجبهم البناء فیقولون: الا وضعت ههنا لبنه فیتم البناء؟ قال (ص) فانا اللبنه، جئت فختمت الانبیاء» (39). پیامبر بزرگوار فرموده است: مثل من و مثل پیامبران پیش از من مانند مردی است که ساختمانی بنا کرده و آن را نیکو و زیبا ساخته است، مگر آنکه جای یک آجر در یکی از گوشههای آن باقی مانده است. مردم در آن ساختمان گردش کرده و ساختمان برای آنان جالب است الا اینکه میگویند چرا در اینجا یک آجر گذاشته نشده تا ساختمان کامل شود؟ پیامبر فرمود: من آجر مکملم.
قرآن مجید نیز در مورد خاتمیت و اشراف رسول اکرم بر دیگر انبیا گوید: «فکیف اذا جئنا من کل امه بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیدا.» (40) چگونه خواهد بود هنگامی که (به روز رستاخیز) از میان هر امتی و گروهی کسی را به عنوان شاهد و گواه بر اعمال ایشان انتخاب کنیم و تو را (ای محمد) به عنوان شاهد بر کلیه شهدا (پیغمبران) و پیروانشان برگزینیم.
عیسی (ع) حضرت محمد (ص) را با عنوان «مسیا» (41) یا «مسیح منتظر» یاد کرده و در جواب عدهای که از وی سؤال میکنند که تو کیستی؟ میگوید : «بدرستی که معجزاتی که خدا آنها را بر دست من میکند ظاهر میکند. اینکه سخن میکنم به آنچه خدا میخواهد و نمیشمارم خود را مانند آنکه از او سخن میرانید، زیرا که من لایق آن نیستم که بگشایم بندهای جرموق یا دوالهای نعل رسول الله را که او را «مسیا» مینامید. آنکه پیش از من آفریده شد و زود است بعد از من بیاید و زود است بیاورد کلام حق را و نمیباشد آیین او را نهایتی» (42) در جای دیگر پس از آنکه در زیر درختی پیامبر آینده را به بزرگی یاد میکند، پیروان خود را به رحمت ایزدی بشارت داده میگوید: «خوشا به حال کسانی که گوش به سخن او میدهند وقتی که به جهان بیاید، زیرا که رحمت خدا برایشان سایه خواهد افکند. چنانکه این درخت خرما ما را سایه افکنده است. آری چنانکه این درخت از حرارت سوزان آفتاب ما را نگاه میدارد، همچنین رحمت خدا نگاه میدارد ایمان آورندگان به آن اسم را از شر شیطان. شاگردان در جواب گفتند: ای معلم! کدام کس خواهد بود آن مردمی که از او سخن میرانی که به جهان خواهد آمد؟ یسوع به شگفتی دل، در جواب فرمود: که همانا او محمد (ص) پیغمبر خداست. وقتی که او به جهان بیاید چنان که باران زمین را قابلیت بخشد که بار بدهد بعد از آنکه مدت مدیدی باران منقطع شده باشد، همچنین او وسیله اعمال صالحه میان مردم خواهد شد برحمت بسیاری که با خود میآورد. پس او ابر سفیدی است پر از رحمت خدا و آن رحمتی است که آن را خدا بر مؤمنان نثار میکند نرم نرم مثل باران.» (43)
در فصل 97 انجیل برنابا نیز آمده است که وقتی از نام حضرت عیسی (ع) «مسیا» پرسش بعمل آمد، آن حضرت جواب داد: «نام مسیا عجیب است زیرا که خدا خود وقتی که روان او را آفرید و در ملکوت اعلی او را گذاشت خود او را نام نهاد. خدا فرمود: صبر کن ای محمد! زیرا که برای تو میخواهم خلق کنم بهشت و جهان و بسیاری از خلایق را که میبخشم آنها را به تو حتی اینکه هر که تو را مبارک میشمارد مبارک میشود و هر که با تو خصومت کند ملعون میشود . وقتی که تو را به سوی جهان میفرستم، پیغمبر خود قرار میدهم به جهت خلاصی و کلمه تو صادق میشود حتی اینکه آسمان و زمین ضعیف میشوند و لیکن دین تو هرگز ضعیف نمیشود، همانا نام مبارک او محمد (ص) است. آن وقت جمهور مردم صداهای خود را بلند کرده گفتند : ای خدا بفرست برای ما پیغمبر خود را. ای محمد (ص) ! بیا زود برای خلاص جهان.»
فخر الاسلام (44) گوید: در یکی از اناجیل متروکه خطی که قبل از بعثت خاتم الانبیاء با قلم بر پوست نوشته شده بود، در کتابخانه بعضی از نصارای پروتستانت در مدرسه خود آنها دیدم، در جزو وصایای حضرت مسیح به شمعون پطرس که به این نحو مرقوم شده بود: ای شمعون! خدا به من فرمود: تو را وصیت میکنم ای پسر مریم! به سید المرسلین و حبیب خود احمد (ص) صاحب شتر سرخ که صورتی همچون ماه و دلی پاک و بنیهای قوی دارد، بزرگ فرزندان آدم و رحمت برای جهانیان و پیغمبر امی عربی است. ای عیسی! تو را امر مینمایم که بنیاسرائیل را امر نمایی که او را تصدیق نموده به وی ایمان آورند و از متابعت و نصرت او تقاعد نورزند. عرض کردم: پروردگارا! کیست آن بزرگوار؟ خدا فرمود: ای عیسی! او محمد فرستاده خداست برای تمام جهان. خوشا به حال این پیغمبر و خوشا به حال آنان که بگفتهاش گوش فرا دادند و بر دین او از دنیا بروند . اهل زمین بر او درود میفرستند و اهل آسمان از برای او و امت او طلب مغفرت مینمایند . (45)
پریقلیطوس یا پارقلیطا
«پارقلیطا» کلمهای است سریانی از اصل یونانی «پریقلیطوس» که به معنی بسیار ستوده و پسندیده است و ترجمه عربی آن محمد یا احمد میباشد. ولی در انجیلهایی که بعد از اسلام نگارش یافته «پارقلیطا» را مشتق از کلمه «پاراقلیطوس» دانستهاند که به معنای «تسلی دهنده» میباشد. (46) محمود بن الشریف مینویسد: ان الاربعه الذین کتبوا الاناجیل قد اتفقوا علی ان عیسی (ع) قال للحواریون حین رفع الی السماء: انا ذاهب الی ابی و ابیکم و الهی و الهکم و ابشرکم بنبی یأتی من بعدی اسمه الپارقلیط و هذا الاسم هو باللسان الیونانی و تفسیره بالعربیه محمد (ص) قال الله فی کتاب العزیز: و مبشرا برسول یأتی من بعدی اسمه احمد (47). یعنی، به اتفاق همه کسانی که انجیلهای چهارگانه را نوشتهاند، حضرت عیسی (ع) موقعی که به آسمان میرفت به حواریون گفت: من به سوی پدر و خدایم و پدر شما و خدایتان میروم و شما را به پیغمبری بشارت میدهم که بعد از من میآید که نام او «پارقلیط» است و این اسمی است یونانی و معنی آن به عربی محمد (ص) میباشد (و این اشاره به همان گفته قرآن مجید است که از قول عیسای مسیح) گوید: بشارت میدهم شما را به پیامبر بعد از خودم که نام او احمد است.
در انجیلهای فارسی کنونی نیز کلمه «پارقلیطا» را از «پارقلیطوس» گرفته و به معنی «تسلی دهنده» بکار بردهاند: در فصل 14 انجیل یوحنا آمده است: «اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید و من از پدر سؤال میکنم، و «تسلی دهنده»«پارقلیطا» دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند… این سخنان را به شما گفتم وقتی با شما بودم لیکن «تسلی دهنده» یعنی روح القدس که پدر او را به اسم من میفرستد او همه چیز را به شما تعلیم خواهد داد، و آنچه به شما گفتم به یاد شما خواهد آورد.» (48)
«و من به شما راست میگویم که رفتن من برای شما مفید است زیرا اگر نروم «تسلی دهنده» نزد شما نخواهد آمد.» (49)
«لیکن چون «تسلی دهنده» که او را از جانب پدر نزد شما میفرستم آید یعنی روح راستی که از پدر صادر میگردد، او بر من شهادت خواهد داد» (50)
گرچه مفسرین انجیل پافشاری کردهاند که بگویند مقصود از «پارقلیطا»«روح القدس» است ولی با اندک تأمل و تحلیل در آیات گذشته و علامات و امتیازاتی که برای شخص مورد بشارت ذکر کردهاند روشن و مبرهن میشود که تطبیق «پارقلیطا» ی موعود با «روح القدس» از جهاتی چند غیر قابل قبول و امکانناپذیر است. زیرا آیات گذشته بشارت از ظهور کسی پس از حضرت عیسی (ع) میدهد که:
1 ـ آمدنش مشروط و منوط به رفتن مسیح بوده و شخصیت عظیم روحانی او به اندازهای از مسیح برتر و والاتر است که رفتن عیسی (ع) به منظور ظهور و تابش آن خورشید فروزان برای بشریت بسی سودمند و مفید بوده است.
2 ـ او «پارقلیطا» ی دیگری است که برای همیشه و تا انقراض (51) جهان شخصیت و آیینش بر بشریت حکومت کند.
3 ـ وی درباره مسیح شهادت داده او را تصدیق خواهد کرد. (52)
4 ـ «پارقلیطا» آیین مسیح را تکمیل و ناگفتههای او را بیان خواهد کرد و آن حضرت را جلال و شکوه خواهد بخشید و… بنابراین، اگر بنا باشد که پارقلیطای موعود «روح القدس» باشد از لحاظ آنکه حضرت مسیح آمدن او را مشروط به رفتن خود کرده و بودنش را در عصر خود ممتنع دانسته است، نبوت آن بزرگ مرد آسمانی محال خواهد بود. زیرا که «روح القدس» حامل وحی و واسطه بین حضرت اقدس الهی و انبیای خداست که در طول بعثت پیغمبران اولی العزم با آنان مصاحبت و ملازمت داشته است و نیز چون رفتن خویش را به منظور آمدن وی مفید خوانده و در نتیجه پارقلیطا را بزرگتر از خود معرفی کرده است. اگر بنا باشد که پارقلیطا «روح القدس» باشد لازم آید که فرشته حامل وحی که در حکم نامهرسان انبیای الهی است مقام و منزلتش از آنان فراتر و برتر باشد . از مجموع آنچه پیرامون بشارات و آیات گذشته نگارش یافت برای محققان روشن میشود که فرد مورد بشارت پیغمبری است پس از حضرت مسیح که از وی بزرگتر و تکمیل کننده شریعت و تصدیق کننده شخص او و کتاب اوست که دارای ریاست و زعامت روحانی ابدی بشریت بوده و موجب جلال و عظمت مسیح گردد. یعنی ساحت قدس آن حضرت را از شوائب نقص و گناه مبرا سازد. (53) به هر حال، وقتی علما و دانشمندان مسیحی بخواهند با تغییر این کلمات متون صحیحه اناجیل را مخفی داشته و بدین وسیله بشارت ظهور پیامبر اسلام را نادیده انگارند، قرآن مجید متکفل بیان آنها خواهد بود: «یا اهل الکتاب قد جائکم رسولنا یبین لکم کثیرا مما کنتم تخفون من الکتاب و یعفو عن کثیر. قد جائکم من الله نور و کتاب مبین. یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الی النور باذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم» . (54) ای اهل کتاب! فرستاده ما (محمد (ص)) به سوی شما آمد و بسیاری از حقایق آسمانی را که شما کتمان کردید روشن میسازد و از بسیاری (که فعلا مورد نیاز نیست) صرف نظر میکند . به راستی از طرف خدا نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمده است. خداوند به برکت آن، پیروان رضایت خود را به راههای سلامت هدایت میکند و به اذن خویش از تاریکیها به سوی روشنایی میبرد و آنها را براه راست رهبری میکند.
پی نوشت :
.1 بقره/ .135
.2 آل عمران/ .77
.3 چنان که قرآن مجید در سوره «صف» آیه 6 ضمن تأیید توراه حضرت موسی (ع) توسط عیسای مسیح (ع) مبعوث شدن حضرت محمد (ص) را نیز به امت خود بشارت داده میگوید: «و اذ قال عیسی بن مریم یا بنی اسرائیل انی رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدی من التوراه و مبشرا برسول یأتی من بعدی اسمه احمد…»
.4 بحار الانوار، ج 16، باب 12، ص 402، دار الکتب الاسلامیه، چاپ جدید، آخوندی، تهران .
.5 اعراف/ .157
.6 صف/ .6
.7 فلیسین شاله، تاریخ کوچک ادیان بزرگ، ترجمه دکتر محبی، دیماه 46، تهران، ص .273
.8 امروز دانشمندان، اناجیل: متی، مرقس و لوقا را تحت عنوان اناجیل، جامع به هم ملحق کرده و نشان میدهند که این سه انجیل روابط بسیار نزدیک با یکدیگر دارند و در مقابل آنها انجیل «یوحنا» قرار دارد. (تاریخ ادیان، دکتر محبی، ص 406) .
.9 انجیل متی، باب پنجم، آیه .18
.10 فلیسین شاله، تاریخ کوچک ادیان بزرگ، دکتر محبی، دی ماه 46، ص .407
.11 سفر پیدایش، باب .12
12 و .13 سفر پیدایش، بابهای 13 و 15، دار السلطنه لندن، 1895 ـ م.
.14 حاج بابا قزوینی یزدی، دانشمندی بزرگ از دانشمندان یهود یزد، در اواخر سده دوازده هجری بشمار میرفته که در اثر بحث و کنجکاوی بسیار در ادیان مختلفه و ارشادات پدر بزرگوارش محمد اسماعیل جدید الاسلام که او نیز از بزرگان و دانشمندان یهود آن سامان بوده است، به شرف اسلام مشرف و در راه اثبات حقانیت این دین آسمانی با یهودیان به مباحثه و جدل میپرداخت.
.15 سفر پیدایش، باب 16 ـ دار السلطنه لندن، 1895 ـ م.
.16 محضر الشهود فی رد الیهود، کتابخانه وزیری یزد، چاپ نجف اشرف، ص .20
.17 سفر تثنیه، باب 18، دار السلطنه لندن، 1895 ـ م.
.18 عنکبوت/ .47
.19 بقره/ .146
.20 محمود بن الشریف، الادیان فی القرآن، دار المعارف بمصر، قاهره، ص .298
.21 میرخواند، روضه الصفا، ج 2، انتشارات خیام، ص .193
.23 محمود بن الشریف، الادیان فی القرآن، دار المعارف بمصر، قاهره، 1119 ـ م، ص .229
.24 همان مأخذ، ص .311
.25 غلامحسین مصاحب، دائره المعارف فارسی، ذیل کلمه «بحیرا» ، ج اول، لغتنامه دهخدا، ذیل کلمه «بحیرا» .
.26 دایره المعارف مصاحب مینویسد: ابواسحاق کعب بن ماتع 32 یا 34 ه ـ یکی از یهودیان «یمن» بود که در خلافت ابوبکر یا عمر خطاب اسلام آورد و منبع بسیاری از اطلاعات مسلمین در باب داستانهای بنی اسرائیل بشمار میرود. هنگامی که به مدینه آمد کتاب و سنت را از صحابه آموخت و ایشان نیز اخبار اقوام پیشین را از وی آموختند. عنوان او را به صورت «کعب الحبر» نیز ضبط کردهاند. و «حبر» که جمع آن «احبار» است کلمهای است عبری که به معنی روحانی یهودی میباشد.
.27 فاران شامل کوههای سهگانه: ابوقبیس، قیعقان و حرا است که به نام جبال بنیهاشم موسومند و مکه معظمه در میان آنها قرار گرفته است. قاموس کتاب مقدس مینویسد: فاران دشتی است وسیع و مرتفع که به صحرای اطراف خود سرازیر شود و دارای بعضی از کوههای آهکی است… هاجر هنگامی که از نزد ابراهیم رانده شد در این دشت ساکن گردید… فاران یکی از اسماء مکه است که در توراه مذکور است و گویند نام یکی از کوههای مکه است.
.28 محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج 2، ص 18، عربی، قاهره.
.29 ابن حزم اندلسی، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج اول، ص 88، قاهره، مصر.
.30 سفر پیدایش، باب 21، دار السلطنه لندن، 1895 ـ م.
.31 ابراهیم/ .37
.32 تین/3 ـ .1
.33 محمد فی التوراه و الانجیل و القرآن، ابراهیم خلیل، احمد، ص 30 مکتبه الوعی العربی .
.34 دعای سمات.
.35 انجیل یوحنا، باب .16
.36 سفر تثنیه، باب .18
.37 نجم/5 ـ .3
.38 انجیل متی، باب 21 ـ دار السلطنه لندن، 1895 ـ م.
.39 محمد فی التوراه و الانجیل و القرآن، ص 48، نقل از صحیح مسلم، کتاب الفضائل.
.40 نساء/ .41
.41 «مسیا» کلمه آرامی و به معنی رسول است و کلمه «مسیح» به معنی ممسوح یعنی روغن مالیده شده، متبرک آفریده شده، رجال، نیمه روی ساده، پادشاه یهود و یا هر پادشاه دیگر، عنوان پیامبران و رسولان، منجی و نجات دهنده موعود به ملت یهود، مرد بسیار سفر کننده و بالاخره به قول علامه دهخدا به پنجاه و شش معنی آمده است که معروفترین آنها لقب حضرت عیسی بن مریم (ع) میباشد، و آنچه مورد نظر ماست همین معنی آخر است که شاید دارای بعضی از صفات یاد شده نیز بوده است.
.42 انجیل برنابا، فصل 42، سردار کابلی، تهران، چاپخانه حیدری.
.43 انجیل برنابا، فصل 163، حیدر قلیخان قزلباش (سردار کابلی)، تهران، چاپخانه حیدری، مهرماه .1345
.44 محمد صادق فخر الاسلام یکی از علمای محقق و متتبع مسیحی ارومیه بوده است که پس از تأمل و بررسی عمیق به آیین اسلام مشرف گشته و کتبی چند در رد یهود و نصارا نگاشته که از جمله آنها کتاب «انیس الاعلام» است که از بهترین کتب ردیه میباشد.
.45 انیس الاعلام، چاپ قدیم، ص 195، ج دوم، بشارت .25
.46 انیس الاعلام فخر الاسلام، جلد اول، ص 13، چاپ جدید، انتشارات مرتضوی.
.47 الادیان فی القرآن، ص 313، نقل از مخطوطه «تحفه اللبیب فی الرد علی اهل الصلیب» ، ص .42
.48 این عبارات اشاره به آیات شریفه قرآنی است که میگوید: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء» و یا «ما فرطنا فی الکتاب من شیء» و یا «لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» (سورههای: نحل/89 ـ انعام/38 و 59).
.49 انجیل یوحنا، باب 16، دار السلطنه لندن، 1895 ـ م.
.50 انجیل یوحنا، باب 14، آیه .16
.51 اشاره به گفته رسول اکرم است که فرمودند: «انه لا نبی بعدی و لا سنه بعد سنتی فمن ادعی ذلک فدعواه و بدعته فی النار» . و یا «حلال محمد حلال الی یوم القیمه و حرام محمد حرام الی یوم القیامه» (وسائل الشیعه، ج 18، ص 555، چاپ جدید ـ بحار الانوار، ج 22، ص 531، چاپ جدید دار المکتبه الاسلامیه، تهران) .
.52 یوحنا، باب 15، آیه 26، اشاره به این آیه شریفه قرآنی است: «مصدقا لما بین یدی من التوراه و الانجیل.» تصدیق کردن و شهادت پارقلیطا (محمد (ص)) درباره مسیح (ع) دلیل بر این است که وی روح القدس نیست زیرا حواریین نیازمند به شهادت روح القدس برای تصدیق عیسی (ع) نبودند.
.53 دکتر محمد صادقی، بشارات عهدین، تهران، محرم 87 ه ـ ، ص .223
.54 مائده/16 ـ .15
منبع: فصلنامه مشکوه، شماره 22