دو بیماری مهم که مانع رشد است

دو بیماری مهم که مانع رشد است

نویسنده: عبدالله نصری

از دیدگاه قرآن
تقلید و شخصیت‌زدگی
یکی از موانع رشد انسان عبارت است از بیماری تقلید و شخصیت‌زدگی. تقلید عبارت است از پذیرش گفتار و یا کردار و یا افکار و اندیشه دیگران بدون دلیل و برهان.
اگر انسانی سخن یا نظر و یا اعمال فرد و یا گروهی را به جهت آنکه به آن فرد یا گروه تعلق دارد، بدون آنکه در درست یا غلط بودن آن شک و تردیدی به خود راه دهد بپذیرد، چنین فردی دچار بیماری تقلید شده است.
ناگفته پیداست که رجوع غیرمتخصص به متخصص و اطاعت از فرامین فرد صاحب نظر هیچ‌گاه تقلید به شمار نمی‌رود. به بیان دیگر غلط و نکوهیده به حساب نمی‌آید، بلکه ضروری نیز به نظر می‌رسد، چرا که وجود رشته‌های گوناگون علمی و فنی و هنری و همچنین استعدادهای مختلف افراد ایجاب می‌کند که هر فرد یا گروهی در رشته‌ای بخصوص تخصصی داشته باشد و دیگر افراد جامعه در آن رشته از آن‌ها تبعیت کنند. به طور مثلاً وجود تخصص‌های مختلف در پزشکی ایجاب می‌کند که اگر پزشکی از صلاحیت‌های مختلف در پزشکی ایجاب می‌کند که اگر پزشکی از صلاحیت‌های علمی و اخلاقی برخوردار باشد، بیمار مطیع دستورالعمل‌های پزشکی او باشد، یا معلم و استادی که از دانش و بینش لازم برخوردار است باید شاگردان و دانشجویان اطاعت فرامین او را کرده و از تخصص وی استفاده کنند. بنابراین در وجود این اصل که باید در بسیاری از امور- آن هم با در نظر گرفتن صلاحیت فرد مورد تقلید از نظر علم و اخلاق تقلید کرد- شکی نیست، و در واقع این نوع تقلید می‌تواند زمینه‌های رشد انسان را نیز فراهم آورد، ولی نکته مهم در این جاست که این تقلید تا آنجا می‌تواند به عنوان عاملی برای رشد انسان مطرح شود که به خود باختگی حیات انسان نیانجامد، یعنی فرد تا آنجا پیش نرود که زندگی و حیاتش را نیز تقلیدی سازد.
افراد بسیاری دیده می‌شوند که بر اثر وجود بعضی از ویژگی‌های مثبت که در وجود یک فرد یا یک گروه مشاهده می‌کنند به آن فرد یا گروه وابستگی پیدا می‌کنند، و بر اثر مرور زمان و نزدیکی به آن فرد یا گروه آن چنان در جاذبه شخصیت آن‌ها قرار می‌گیرند که اساسی‌ترین مسایل حیات خود را به صورت تقلید درمی‌آورند، به گونه‌ای که هر سخنی را که آن فرد یا گروه بگوید بدون بررسی می‌پذیرند. هر عملی که از آن فرد یا گروه سر بزند به عنوان عملی صد درصد درست مورد تقلید قرار می‌دهند. هرگونه اندیشه و نظری که آن فرد یا گروه داشته باشد، بدون آنکه احتمال خطا یا نقص بدهند، می‌پذیرند، و گاه تا پای جان نیز در مسیر تقلید خود پیش می‌روند.
متأسفانه در طول تاریخ کم نبوده‌اند افرادی که بر اثر وابستگی شدید و تقلید، حیات خود را فدای آرمان‌های فاسد یک فرد یا یک گروه کرده‌اند.
کسان بسیاری وجود دارند که اساسی‌ترین مسایل وجود خود را تقلیدی ساخته‌اند. خود باختگانی که اگر از آن‌ها سؤال شود که هدف حیات شما چیست، اشاره به دیگری کرده و می‌گویند همان هدفی که فلانی دارد من هم دارم. اگر از آن‌ها سؤال شود که به کجا می‌روید، می‌گویند همان جا که آن دیگری می‌رود.
اگر از آن‌ها سؤال شود که چرا این گونه عمل می‌کنید می‌گویند برای آنکه فلانی این گونه عمل می‌کند و اگر از آن‌ها سؤال شود که چرا این گونه زندگی می‌کنید، می‌گویند برای آنکه آن دیگری این گونه زندگی می‌کند.
البته چه بسا که بسیاری از این شخصیت‌زدگان تقلید خود را بر زبان جاری نسازند و حتی با قیافه‌ای حق به جانب بخواهند تقلید خود را کتمان کنند، اما انسان هوشیار با نگاه تیزبین خود می‌تواند از اعمال و رفتار و موضع‌گیری‌های آن‌ها به تقلیدی بودن اعمال و رفتار و افکارشان پی ببرد.
خلاصه آنکه آنجا که تقلید منطقی است، یعنی انسان غیرمتخصص به متخصص رجوع می‌کند، این نوع تقلید هیچ مانعی بر سر راه رشد انسان نمی‌باشد، اما آنجا که انسان به بیماری شخصیت‌زدگی مبتلا می‌شود و بدون بررسی دقیق اعمال و رفتار فرد یا گروهی، آن‌ها را در حد پرستش مورد پذیرش قرار می‌دهد، مانعی بزرگ بر سر راه رشد خود ایجاد می‌کند.
قرآن کریم در آیات بسیاری به این بیماری اشاره کرده است.
«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیهِ آبَاءَنَا» هنگامی که به آن‌ها گفته شود به سوی آنچه که خدا نازل کرده است و به سوی پیامبر بیایید، می‌گویند آنچه را که از پدران خود به دست آورده‌ایم ما را بس است. (مائده 104)
آیه فوق وصف حال عرب جاهلی است که بتی به نام نیاکان خود را تا سر حد پرستش پذیرفته بود.
اعراب جاهلی با افتخار به نیاکان خود، افکار و عادات زشت آن‌ها را مورد پذیرش قرار داده بودند و در این مسیر تا آنجا پیش رفته بودند که در برابر فرامین حیاتبخش الهی نیز موضع‌گیری خصمانه می‌کردند.
بیماری شخصیت‌زدگی و تقلید آن چنان عقل‌ها و اندیشه‌های آن‌ها را تباه کرده بود که خرافات آباء و اجدادی خود را برتر و بهتر از او امر و نواهی خداوند می‌دانستند.
نه تنها کفار و مشرکان زمان پیامبر از مانع رشدی به نام تقلید از نیاکان برخوردار بودند که در امت‌های گذشته نیز این چنین افرادی فراوان بوده‌اند، تا جایی که هر پیامبری با این آفت بزرگ گریبانگیر بوده است. قوم نوح به آن بزرگوار می‌گفتند که آنچه تو درباره خدای یگانه و عبادت او و آیین توحیدی می‌گویی ما از نیاکان خود نشنیده‌ایم بنابراین نمی‌توانیم آن را بپذیریم؟
«مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ» ما این سخنان را (که تو می‌گویی) از نیاکان خود نشنیده‌ایم. (مؤمنون 24)
فرعونیان نیز به موسی (علیه السلام) می‌گفتند که آیا تو می‌خواهی ما را از آیین پدرانمان دور سازی؟
«قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَیهِ آبَاءَنَا» گفتند: آیا تو آمده‌ای که ما را از آیین اجدادمان برگردانی؟ (یونس 78)
اگر آدمی به بیماری شخصیت‌زدگی و تقلید دچار شود، چه بسا به مرحله‌ای برسد که حق را باطل پندارد و باطل را حق، و گمراهی را نیز هدایت تصور کند. چنان که بت پرستان به این درجه از بیماری تقلید رسیده بودند که در برابر پیامبر ایستادگی کرده و می‌گفتند ما نیاکان خود را بت پرست دیده‌ایم و مسیر رشد و هدایت ما نیز در این است که پیرو بی‌چون و چرای آن‌ها باشیم.
«اِنّا وَجَدنا آبائَنا عَلی اُمَّهٍ وَ اِنّا عَلی آثارِهِم مُهتَدُونَ» ما پدران خود را بر این طریقه یافته‌ایم و در پیروی از آن‌ها هدایت می‌یابیم.
قرآن کریم از زبان کفاری که به بیماری شخصیت‌زدگی و تقلید دچار شده بودند، نقل می‌کند که آن‌ها روز رستاخیز اعتراف خواهند کرد که بر اثر اطاعت بی‌چون و چرا از شخصیت‌های بزرگ قوم خود به ضلالت و گمراهی کشانده شده بودند.
«رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا» پروردگارا ما بزرگان و سالخوردگان خود را اطاعت کردیم و آن‌ها ما را گمراه کردند. (احزاب 67)
اکثریت‌زدگی
یکی دیگر از موانع رشد و بیماری‌های انسانی اکثریت‌زدگی است. یعنی اینکه انسان آن عملی را انجام دهد که اکثریت افراد جامعه انجام می‌دهند، و اگر عملی را افراد جامعه انجام ندهند- هر چند درست هم باشد- انجام ندهند. به بیان دیگر ملاک حق و باطل را عمل و یا آراء و نظریات اکثریت افراد جامعه بداند.
«وَإِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنْ یتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یخْرُصُونَ» و اگر از اکثر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد، آن‌ها فقط از ظن و گمان پیروی می‌کنند و از تخمین و حدس (واهی). (انعام 116)
بنا بر آیه فوق ملاک حق و باطل ارا اکثریت نیست. افراد معدودی که در مسیر حق گام بر می‌دارند نباید از کثرت افراد جبهه باطل به خود ترس و واهمه راه دهند.
متأسفانه در جوامع امروز بر روی آرای اکثریت زیاد تکیه می‌شود و آن را ملاک درست و غلط بودن یک قانون به شمار می‌آورند، یعنی هرچه را که اکثریت یک جامعه بپذیرد آن را قابل قبول دانسته و آن عمل می‌کنند، و هرچه را که جامعه نپذیرد آن را نفی می‌کنند، در حالی که شواهد عینی نشان می‌دهد که هیچ‌گاه نظر و عمل اکثریت افراد یک جامعه ملاک حق و باطل نیست. آیا اینکه اکثریت افراد جوامع غربی مشروبات الکلی، قمار، سقط جنین و بی‌بند و باری‌های جنسی را تأیید می‌کنند، دلیل بر این نیست که رأی اکثریت همیشه حق نیست؟ بنابراین عمل اکثریتی که به گناه آلوده‌اند نمی‌تواند ملاک درستی یک عمل باشد. نمی‌توان گفت که چون اکثر افراد جامعه دست به فلان عمل می‌زنند پس من هم باید آن عمل را انجام دهم. تمایل اکثریت افراد یک جامعه نمی‌تواند هر عملی را موجه جلوه دهد. کسی که بخواهد همواره در مسیر اکثریت گام بردارد از رشد حقیقی باز می‌ماند و به بیراهه‌ها کشانده می‌شود.
از نظر قرآن اکثریتی قابل پذیرش است که گام به سوی حق بردارد و از پاکی‌ها پیروی کند، نه آنکه به سوی باطل گرایش داشته و به ناپاکی‌ها عمل کند.
قرآن به این نکته گوشزد می‌کند که چه بسا عمل اکثریت به گونه‌ای باشد که انسان را به شگفتی وادارد، یعنی به ظاهر موجه جلوه کند، در حالی که انسان باید بسیار مراقب باشد که تحت تأثیر قرار نگیرد تا از رشد و تکامل باز بماند.
«قُلْ لَا یسْتَوِی الْخَبِیثُ وَالطَّیبُ وَلَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَهُ الْخَبِیثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» بگو ناپاک و پاک مساوی نیستند و اگرچه کثرت ناپاکی‌ها تو را به شگفتی بیاندازد. ‌ای صاحبان خرد تقوا خدا را پیشه کنید تا رستگار شوید. (مائده 100)
منبع مقاله :
نصری، عبدالله؛ (1394)، انسان‌شناسی در قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ نهم

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید