مصاحبه با دکتر تقی زاده(مسئول مرکز مطالعات شیعه شناسی)
– با توجه به اینکه حضرتعالی از بنیانگذاران مرکز مطالعات و تحقیقات شیعه شناسی هستید، بفرمائید هدف از مطالعه و تحقیق در رابطه با شیعه و شیعه شناسی چیست؟
من هم از التفات و توجه شما، صمیمانه تشکر میکنم. در سال 73 در دوران تحصیل، در بیرون از کشور، به این خودآگاهی دست یافتم که حجم قابل توجهی از جماعت غیر مسلمان، در زمینه شیعه شناسی، تحقیق میکنند و بعد هم معلمی و تدریس میکنند و بعد تمام عمرشان را در زمینه های مربوط به مطالعات شیعی میگذرانند. بخش (Department) بزرگی از مراکز تحقیقاتی بزرگ و از دانشگاههای معتبر جهان، به مطالعات مربوط به اسلامشناسی به طور اعم و شیعهشناسی به طور اخص اختصاص دارد; بهخصوص بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران شیعهشناسی در کانون مطالعات شرقشناسی قرار گرفت; به گونهای که نوع کتابها و رسالههایی که در زمینه اسلامشناسی نوشته میشود، تعمد و اصرار بر این دارند که حتما رای و نظری از متفکران شیعی هم در آنجا ذکر شود و حتی دو مرکز به نام اسلامشناسی، ولی در واقع برای مطالعات شیعی، در آکسفورد و هاروارد آمریکا تاسیس شد. دانشکدههای حقوق و فقه اسلامی هم بخش عمده مطالعات آنها به فقه شیعه اختصاص دارد. در میان مراکز پژوهشی و آموزشی کشور، یک مرکزی که متولی و مربوط به مطالعات شیعهشناسی باشد، وجود ندارد و جای تاسف است که این موضوع در کشور متولی ندارد. یک مرکز به طور متمرکز و به طور مجزا و مستقل، این مطالعاتی را که در بیرون از کشور صورت میگیرد، تحت نظر ندارد و خودش طرح و پروژهای برای مطالعات شیعهشناسی ارائه نمیکند. البته جسته و گریخته، ترجمهای صورت میگیرد یا کتابی نوشته میشود، ولی متمرکز نیست. به دنبال این ایده که در ذهن من به وجود آمد، باز به ذهنم رسید که مطالعه کنم و ببینم آیا برای جوامع و جماعتها و گروههای شیعی موجود در دنیا، در حال حاضر، یک شناسنامهای تدوین شده است، یا خیر. بدون تردید جماعتشیعی امروز در دنیا با نژادهای مختلف پراکنده هستند: عدهای در آفریقا، گروهی در اروپا یا آمریکا و عمدتا در خاورمیانه متمرکز هستند. آسیای دور نیز، خالی از شیعه نیست. این ایده دلمشغولی من را بیشتر کرد. یهودیها در آن دانشگاهی که من تحصیل میکردم، حجم قابل توجهی از کتابخانه دانشگاه را به خود اختصاص دادهاند و پیشینه و تاریخشان، علمایشان، گروهها و جوامعشان، افراد سرشناسشان در عرصههای مختلف، در کتابهای متفاوت به زبانهای مختلف ترجمه کردهاند، اگر مادر بزرگ مادر بزرگ فلان آقا با فلان یهودی نشسته بود و با هم یک گپیزده بودند، اینها پیدا میکردند و آن را به عنوان یهودی جا میزدند و بعد آن را به چند زبان ترجمه میکردند. خوب ما بدون تردید از نظر جمعیت و از نظر تعداد، به مراتب بیشتر از آنها هستیم. پراکندگی جغرافیایی ما هم به مراتب بیشتر از آنهاست. آیا ما شناسنامهای برای خودمان داریم یا نداریم؟ بعد متوجه شدم که نداریم. در زمینه شیعیان ایران، شیعیان بحرین، شیعیان عراق، شیعیان افغانستان و شیعیان لبنان، کتابهایی که خود شیعیان نوشته باشند و وضعیتحاضرشان را مورد بحث قرار دهند، وجود ندارد. به عبارت دیگر شناسنامهای از شیعه موجود وجود ندارد. این مشکل دوم. مشکل، هنگامی حادتر شد و ذهن من بیشتر مشغول به این شد که متوجه شدم بسیاری از ما که مقاله مینویسیم به منابع و نوشتههای مستشرقین و غربیها استناد میکنیم! ما حتی برای شناختشیعیان کویت مثلا به نوشته آقای فولر استناد میکنیم! وقتی خود فولر را نگاه میکنیم، میبینیم که جاسوس CIA است. چرا وجدان جمعی ما به این خودآگاهی نرسیده که ما باید حداقل به عنوان یک قوم و قبیله و جمعیت و یک نحله و یک مذهب، خودمان را به خودمان بشناسانیم؟ این خیلی بد است که قومی خودشناسی نداشته باشد و اقوام دیگر بیایند آنها را بشناسند و آن هم با اغراض دیگری. آقای دکتر نصر در بیرون از کشور یکی دو روز مهمان ما شدند و بنده این قضیه را با ایشان مطرح کردم. ایشان بسیار از این ایده استقبال کرد و حتی گفتند حمایت هم میکنند. منتهی شرطی گذاشتند که من در بیرون از کشور بمانم. بنده این شرط را نپذیرفتم. برای اینکه فکر میکردم باید به کشورم برگردم. مقامات کشوری که گاه مهمان من میشدند، این طرح را با آنها مطرح میکردم که مشکلاتی را پیدا کرد و عملا این ایده زمینه تحقق پیدا نکرد. تا اینکه در اواخر سال 69، با مساعدت آیت الله مصباح یزدی و با مساعدت آقای دکتر ولایتی که یکی رئیس شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت و دیگری دبیر کل مجمع جهانی اهل بیتبودند، من شروع به شکل دادن یک تیمی برای مطالعات شیعهشناسی کردم. در واقع مرکز مطالعات و تحقیقات شیعهشناسی به وجود آمد تا جمعیتشیعی را مطالعه جامعشناسانه و مردم شناسانه بکند و برای شیعه موجود شناسنامهای را تهیه نماید. به عبارت دیگر اگر جمع و جماعتشیعی را به عنوان یک کل در نظر بگیرید، این سه بخش را شامل میشود:
1- پیدایش و زمان شکلگیری;
2- تطور تاریخی;
3- وضعیت موجود و حاضر.
در کنار این هم البته یک بخش عمده دیگری نیز وجود دارد که میشود گفت عرصه چهارم است و آن این است که باورهای شیعی کدام است؟ آموزههای شیعی چیست؟ راه و رسم زندگی شیعیان چگونه است؟ عادات و رویه های شیعیان کداماند؟ عزاداری و سوگواری آنها چیست؟ دانشها و علومی که شیعیان آنها را نسل به نسل به فرزندان خود انتقال دادند، کدام است؟ اینها عرصههایی است که بعضی از آنها در حوزه، متداول است; مثلا بررسی باورها البته نه به شیوه جامعه شناسانه بلکه به شیوه متکلمانه – مطالعه دانشها، فقه، حدیث، عرفان و فلسفه و… متداول و مرسوم است; ولی در مورد بعضی از آنها اصلا مطالعهای وجود ندارد. همین جامعهشناسی و مردمشناسی شیعه که عرض کردم، اصلا در حوزه جایی ندارد; نه تنها در حوزه، بلکه در کل کشور. بعد از گذشتیکسال و نیم الی 2 سال، به خوبی آگاهم که هیچ جای کشور چنین کاری را نمیکند. در واقع این مرکز به وجود آمد تا خلایی را که در زمینه مطالعات شیعهشناسی در میان جمع و جماعتشیعی موجود، وجود دارد پر کند. نمیخواهد کارهای دیگران را تکرار کند; بلکه میخواهد کاستیها یا به تعبیر، بهتر کارهای انجام نشدهای را که مربوط به جمع و جاعتشیعی است، راه اندازد.
– چه خلاهایی را در رابطه با مطالعات شیعهشناسی، احساس کردهاید؟
اولین خلا که در درون کشور و حوزه وجود دارد، همان مطالعات جامعهشناختی و مردم شناختی شیعی است; یعنی ضبط و ثبت و گزارش آنچه امروزه، شیعیان انجام میدهند، باور دارند و عمل میکنند. شیعیان امروز باورشان چیست؟ رسم و رویهشان چیست؟ آداب و رسومشان چیست؟ چه نوع تغییراتی را نسبتبه شیعیان قرن گذشته پذیرفتهاند؟ اهداف و مقاصدشان چیست؟ این اولویت اول است که من در یک کلام از آن تعبیر به تدوین شناسنامه برای شیعیان موجود کردم.
در زمینه کارهایی هم که خود شیعیان انجام دادهاند، نقایصی وجود دارد; مثل مطالعات تاریخی. در زمینه مطالعات تاریخی، عمدتا تاریخ سیاسی شیعه ثبت و ضبط شده است. تاریخ اجتماعی شیعه مورد توجه جدی قرار نگرفته است. ما باید تاریخ اجتماعی شیعیان را هم تدوین کنیم و این نقیصه را هم برطرف کنیم. نقیصهای که در زمینه الهیات و مطالعات کلامی وجود دارد، این است که دفاعیات شیعه، عمدتا متوجه مذهب مخالف، یعنی اهل سنت است که در طول تاریخ اتفاق افتاده است. چون نوع مخالفتهایی که علیه شیعیان ابراز میشده است، عمدتا از ناحیه اهل سنتبوده است. طبعا نوع کتابهایی که نوشته شده، متوجه آنهاست. فرض بفرمایید نماز را باید با دستهای افتاده و باز بخوانیم، یا با دستهای بسته؟ صلاه تروایح، گرفتن وضو و امثال اینها. حتی در حال حاضر هم نوع کتابهایی که نوشته میشود، عمدتا به سمتشبهات یا مسائلی است که اهل سنت و جماعت مطرح میکنند. نوع علمای معاصر ما نیز از شبهات و مسائلی که مستشرقین مطرح کردهاند، یا به عبارت دیگر شبهاتی که توسط علوم اجتماعی جدید، مطالعات جدید، زبانشناسی، مردمشناسی، جامعهشناسی شرقشناسی مطرح شده، آشنایی و آگاهی ندارند. ما باید آنچه را مستشرقین در باب اسلام، به طور عام و در باب تشیع به طور خاص مطرح کردهاند، ترجمه کنیم و در دسترس محققان و نویسندگان خود قرار دهیم تا براساس این شبهات که برخی از آنها کاملا نو و جدید است، دفاعیات صورت بگیرد و نوشتهها تنظیم شود. به خاطر میآورم که وقتی به دیدن یکی از مراجع معاصر رفتم و برایشان توضیح دادم که یکی از کارهای ما، ترجمه واژگان شیعی در دایرهالمعارفهای بزرگی مثل امریکانا، بریتانیکا و دائرهالمعارف اسلام است، ایشان بسیار خوشحال شدند و استقبال کردند. گفتند که چه بسا اگر ما آن نوشتههای مستشرقین را بخوانیم، کتابهایی که در معرفی شیعه مینویسیم، با آنچه الان نوشتهایم، فرق کند و این کاری استبسیار خوب و لازم. من فکر میکنم که این موارد، جزء اولویتهایی است که ما در مطالعات مربوط به شیعهشناسی باید به آن بها دهیم و مطالعاتمان را به آن سمت و سو سوق دهیم.@#@
مستشرقین اهتمام دارند به این که در رابطه با شیعه مطالعات وسیعی داشته باشند، و محققین ما در مقالاتی که مینویسند، رجوع میکنند به مطالبی که مستشرقین در تالیفات و کتابهای خود نوشتهاند، به نظر حضرتعالی مستشرقین با چه انگیزهای وارد این مباحث میشوند؟
در پاسخ به این سؤال، باید در دو زمینه عام و خاص سخن گفت. در زمینه عام این است که اصولا انگیزههایی که در کشورهای اروپایی حاکم است، یا انگیزههای سیاسی است، یا انگیزههای اقتصادی. به عبارت دیگر، آنچه امروزه همانند یکی دو قرن گذشته در صحنه زندگی روزمره مغربزمینیها حاکمیت دارد، سیاست و اقتصاد است. به تعبیر درستتر اقتصاد است و سیاست، راهگشای اقتصاد و بازاریاب است. یعنی نقطه قراردادهای اقتصادی را تنظیم میکند و این به این معناست که انگیزههای غربیها در حمایت از مطالعات مربوط به شرقشناسی یا اسلامشناسی مطالعات یا شیعهشناسی، در نهایت و در کلیت، در جهت تامین منافع مادی کشور آنهاست و تردیدی نیست که آنها عاشق شرق، عاشق اسلام، عاشق تشیع نیستند. آنها برای آشنایی به زوایای پنهان و مجهول زندگی شیعیان، مطالعات شیعهشناسی را مطرح کردند تا در پرتو این آشنایی، منافع اقتصادی و سیاسی خود را آسانتر تامین کنند. این چیزی نیست که احتیاج به استدلال و برهان داشته باشد. آنقدر ظاهر و آشکار است که نیازی به استدلال و برهان و آوردن شواهد تجربی ریز ندارد. در شرق منابع کمیاب وجود دارد. منابع کمیاب بسیار با ارزشی که برای رشد اقتصادی و رشد اجتماعی مغرب، اهمیتحیاتی دارد. به همین جهت آنها راه و رسمهای عالمانهای را در محافل دانشگاهی خود ایجاد کردند تا مشرق زمینیها از جمله شیعیان را به شیوه کاملا عالمانه و با همان روشهای مرسوم خود مطالعه کنند. از این رو فرآوردههای دپارتمانهای شرقشناسی و اسلامشناسی، بدون هیچگونه تردیدی، مورد استفاده وزارتخانههای خارجه، نخست وزیری، وزارت کشور، وزارت اطلاعات، سازمان اطلاعات، مراکز اقتصادی و حقوق بشر و تعاملات دو طرفه قرار میگیرد.
پاسخ من به سؤال دوم شما اینست که یک مواردی وجود دارد که میتواند استثناء باشد. این موارد اندک و نادر است و بستگی به افراد دارد. یک مرکز مطالعاتی گاه به اهدافش نزدیک است و یکی دورتر. درست است که او از طریق پروژههای تحقیقاتی خودش، زندگی میکند و سود میبرد و هدیه دریافت میکند و مزایا و حقوق و پاداش میگیرد، اما خودش نگاه میکند و یک جذابیتها و علایق فردی و شیفتگی خاصی نسبتبه آموزهها و باورها و حتی بعضی از شخصیتهای شیعی پیدا میکند; به گونهای که نمیتوانیم او و زندگی او را در زمره آن اهداف عامی که قبلا ترسیم کردم، قرار دهیم. اگر چه او در درون آن سیستم قرار میگیرد، اما میشود گفت آن فرد حداقل آن غلظت را ندارد، یا حداقل هنگامی که مطالعه میکنیم، این را در ظاهر نمیبینیم. نمونه روشن آن آقای هانری کربن و مطالعات ایرانی او است. ارتباطات او با مرحوم علامه طباطبائی – رحمه الله علیه – و تلاش او برای ترجمه میراث عرفانی شیعه برای بلاد غرب، ارزشمند است. بدون تردید، کربن حق عظیمی بر گردن ما شیعیان دارد. کربن احساس کرد که در غرب، خلا معنوی وجود دارد و برای پرکردن این خلا معنوی، عرفان شیعی را پیشنهاد کرد. لذا به ایران آمد. جهد و جدیتبلیغی ورزید، تلاش زیادی کرد تا با عرفا و فلاسفه موجود در جامعه ایران ارتباط برقرار کرد. با مرحوم علامه طباطبائی ارتباط نزدیکی برقرار کرد; جلسات مستمر و ممتدی را گذاشت و شاگردی کرد و بعد آنها را به زبان فرانسه برگرداند و بعد شاگردان و همکاران او از زبان فرانسه به زبان انگلیسی ترجمه کردند و در اختیار دنیا قرار دادند. جناب استاد آقای سید جلالالدین آشتیانی هم در یک مقالهای مرقوم فرموده بودند که کربن در حال مرگ، در آخرین ساعات زندگی خودش، آن متن زیارت معروف مربوط به حضرت ولیعصر (عج) (سلام علی الصاحب الدعوه النبویه و)… را مرتب و مکرر میخواند. این نشان میدهد که فراتر از انتقال یک میراث فرهنگی، یک نحو تعلقات شخصی و تمایلات شخصی هم در او وجود داشته که این کارها را انجام داده است. یا افراد دیگری مثل آقای مادلون که کتاب «جانشینی محمد» را نوشت و این کتاب در ایران توسط آستان قدس رضوی ترجمه و کتاب سال شد. البته تبلیغات تندی را علیه این مرد بزرگ در محافل مربوط به وهابیها و غیر وهابی، حتی در میان خود مغرب زمینیها راه افتاد. کم و بیش ما میتوانیم انسانهایی را پیدا کنیم که آنها تلاشهای زیادی را در معرفی آموزهها و باورها و فلسفه و عرفان شیعه انجام دادهاند که امیدواریم سعی آنها مشکور باشد و ما هم از آنها تقدیر و تشکر میکنیم و قدر آنها را پاس میداریم و آنها را با سایر مستشرقین که در بعضی از دپارتمانهای معلومالحال در اروپا و اسرائیل وجود دارند، هم تراز نمیدانیم.
– با توجه به خلاهایی که هست، وظیفه حوزه، دانشگاه و حکومت اسلامی چه میتواند باشد؟
البته بنده در موقعیت و منزلتی نیستم که برای کسی تعیین تکلیف کنم. طبعا تعیین تکلیف و تعیین وظایف جمعی به عهده آنهایی است که مرجع و زعیم و محل اعتبار در کل جامعه شیعی هستند. آن مقداری که من میتوانم برای همدورههای خود و طلاب هم ردیف خود، محققان و همکاران امثال خودم عرض کنم، این است که مهمترین نقیصهای که الان جامعه شیعی از آن رنج میبرد، خلا مطالعات میدانی و جامعهشناختی و آماری است. این خلاها را دانشگاه نمیتواند پر کند. برای اینکه بودجههای تحقیقاتی دانشگاه، بودجههایی است که مربوط به امور روزمره مردم میشود، مثل آب، برق، هوا، فضا، حمل و نقل، کشتی، گوشت و… آنها اگر هم در امور مربوط به دین و دیانتسرمایهگذاری کنند، در عرصه دانشکدههای الهیات است. دانشکده الهیات هم یا عرصه کلام استیا عرصه فلسفه یا تاریخ و یا فقه و اصول که متداول و مرسوم است. این را باید خود حوزه که متولی دینداری مردم است، بر عهده گیرد. در واقع باید دید این جمعی که امروزه میگوید من شیعه دوازده امامی هستم، زبانش چیست; نژادش چیست و ترکیب جمعیتیاش چیست. میزان بیسواد و با سواد آن چقدر است. درصد دستیابی اینها به قدرت چقدر است. درصد دستیابی آنها به ثروت چقدر است. درصد دستیابی آنها به منزلت اجتماعی چقدر است. آسیبها و مصائب اجتماعی آنها چگونه است. این، راهش این نیست که یک مبلغ بفرستیم. این مبلغ روششناسی نخوانده است. اصلا نمیداند مطالعه اجتماعی یعنی چه. راهش این است که ما آموزشها و کلاسهایی را برگزار کنیم و عدهای را به عنوان محقق، آموزش دهیم که اگر بخواهند یک جمع و جماعتی را بشناسند، از کجا شروع کنند. و بعد آنها را اعزام کنیم و به آنها بگوییم آقایی که میروی تایلند، خواهش میکنیم علاوه بر اینکه برای آنها وعظ و سخنرانی و اخلاق میگویی و آنها را با تاریخ اسلام آشنا میکنی، از آنها هم یک اطلاعات جامعی به دست آور. آنها چه کسانی هستند، جمعیتشان چقدر است، کسب و کارشان چیست، میزان تغییراتی که میپذیرند، آسیبهای محتملی که نسبتبه آنها وجود دارد و… نه به شیوه حدسی و تخمینی، بلکه به صورت روشمند، مطالعه کند. بنده راه حل اساسی در پر کردن این خلا را آموزش خود حوزویان میدانم. یعنی بخشی از حوزویان باید دانشهای لازم را برای این سطح مطالعات فرا بگیرند و بعد تحقیقاتی را در این زمینه صورت دهند.
– پیشنهاد مشخص حضرت عالی این است که مثلا یک رشته تخصصی شیعهشناسی در حوزه باشد؟
بله; ما میتوانیم رشتهای را تحت عنوان رشته شیعهشناسی در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری ایجاد کنیم و بعد شیعیان آذربایجان و روسیه و افغانستان و… را جدا جدا بررسی کنیم. دانشجو باید آموزشهای عمومی را ببیند و بعد در حوزه کاری خاص خود تخصص پیدا کند. این طرح تا به حال با مسؤلین حوزه مطرح شده است.
من با تعدادی از مراجع تقلید و شماری از مدرسان بر جسته حوزه، این طرح را مطرح کردم. همگی آنها در واقع تصدیق کردند که این خلا، وجود دارد و باید پر شود. حتی بعضی از آنها گفتند که امیدوارم خداوند آنقدر به من عمر دهد که ببینم این کار شما پا میگیرد. برخی از آنها حتی اعلام آمادگی و مساعدت و کمک و همکاری مالی هم کردند. ولی از آنجایی که این مراکز، به لحاظ بودجه سنگینی که دارد و به لحاظ نوع کاری که دارد وابسته به یک شخص یا دستگاه یا یک مرجع باشد، باید یک جایی که عمدتا فرهنگی است و دارای امکانات مالی زیادی است، از این مرکز حمایت کند که مستمر باشد. نه اینکه یک روز حمایت کند، روزی دیگر به این بهانه که پول ندارد، کمک نکند. بدین جهت این طرح پانگرفت. الان هم احساس میکنم که واقعا حوزه علمیه قم نیاز دارد، در واقع باید بیاید بخش شیعیان مختلف در قارههای مختلف و در درون قارهها را منطقه بندی کند و بعد به مطالعه آنها بپردازد. این کار البته ظرافت دارد و تخصص خاص و جامعیت میخواهد. نباید در آن عجله شود. اینها کارهای تخصصی و زمانبر است. یعنی ما باید برنامهریزی کنیم و ظرف 10 سال نیروهایی را بپرورانیم و دانههای درشت آنها را برای کارهای تحقیقاتی استخدام کنیم و افراد متوسط و فوق متوسط آنها را هم به عنوان کارشناس مناطق مختلف سازماندهی کنیم.@#@ این، یک کار دراز مدت است و بودجه عظیمی میخواهد. حوزه باید در آینده به این سو برود; اگر بخواهیم برای آینده برنامهریزی کنیم و گسترش دهیم، باید از هماکنون شروع کنیم. اینها احتیاج به یک برنامهریزی درازمدت دارد. اینها مطالعات میدانی و آماری میخواهد که اسم آن را گذاشتم مطالعات جامعهشناختی و مردمشناختی شیعه. این سبک مطالعات باید در حوزه نه تنها جای پا باز کند، بلکه رونق بیابد. تا این خلاهای موجود را پر کند. اگر بدون سرو صدا و با برنامهریزی خوب توانستیم یک برنامه ده ساله را پیش بریم و یک جمعی را تربیت کنیم، توفیقات بسیاری خواهیم یافت. من یک روز عکسی را پشت جلد روزنامه TIMES دیدم که قاره آفریقا را کشیده بود; شمالش را گفته بود که مسلمان هستند; جنوبش را گفته بود مسیحی هستند. در نواحی مرکزی، عکس پاپ و عکس مرحوم امام (ره) را کشیده بود که با هم در حال رقابتبوند واتیکان میخواهد اینها را مسیحی کند و آیت الله خمینی (ره) میخواهد اینها را مسلمان کند. باید ببینیم که قرن آینده این ناحیه، به اسلام تعلق دارد یا به مسیحیت. آنها قطعا برنامهریزی دارند. برای 20- 30 سال آینده نیروهای تحقیقاتی آماده میکنند، بودجه آماده میکنند و تدارکات لازم را میبینند. از طرفی، تغییرات مدیریتی برای مراکزی مثل مراکز ما و برای مطالعاتی مثل مطالعات ما، سم است. امروز این آقا میرود، فردا آقایی دیگر با اولویتهایی دیگر میآید; با خط مشی دیگر، با برنامهریزی دیگری. این گونه مطالعات و مراکز تحقیقاتی باید به شدت از این نوسانات مدیریتی دور باشد. به همین جهتبنده فکر میکنم، هر چه از سلطه و نفوذ و آمریت افراد و مراکز رسمی و دولتی دور باشیم، به نفع ما است. برای اینکه دچار تغییرات و نوسانات مدیریتی میشویم و مشکلات عظیمی را برای ما به بار میآورد; مشکلات اخلاقی، مشکلات انسانی، مشکلات روانشناختی و مشکلات پژوهشی. شما یک محقق را به زحمت گیر میآورید. آن آقا میآید، میگوید این پروژه تعطیل است و شما دیگر آن محقق را برای همیشه از دست میدهید و این تغییر رفتارها، خسارتهای بزرگی را به بار میآورد.
– تا زمانی که یک رشته تخصصی در رابطه با شیعهشناسی راه بیفتد، برای طلابی که نویسنده و اهل قلم و تحقیق هستند، چه پیشنهاد و راهکاری دارید؟
ما باید یک مجله مطالعات شیعهشناختی را راه بیندازیم. این مجله میتواند در واقع راهنمای محققینی باشد که به این عرصه علاقهمندند و فیالجمله میتواند به آنها مشاوره و کمک دهد و عرصههایی را معرفی کند و تحقیقات آنها را بکشاند به آن سمت و فکر میکنم در شرایط فعلی، بهترین کاری که میتوان کرد، راهاندازی آن مجله است. ما در صدد این کار هستیم، برای گرفتن مجوز آن هم اقدام کردهایم. منتهی این احتیاج به زمان دارد. برای افرادی هم درخواست مقاله فرستادیم; مقالاتی را هم جمع کردیم و داریم زمینههای انتشار آن را تدارک میبینیم.
حسین رضایى و شهیدى- فصلنامه شیعه شناسی