یکی از مشکلاتی که هر دین و آیینی با آن مواجه است, مسئله انشعاب در آن دین است؛ زیرا هر کس, یا گروهی برداشت خاص از آن دین, در سطح کلّی دارند, که نتیجه آن پدید آمدن فرقه ها و مذهب های مختلف در آن دین است. یهودیان به فرقه هایی از قبیل صدقیان و فریسیان و فرقه های دیگر متفرق شدند. در مسیحیت نیز فرقه هایی از قبیل کاتولیک, ارتدکس و پرتستان پدید آمد.
در اسلام نیز به نصّ پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ بیش از امت های پیشین فرقه ها و مذهب ها پدید آمد. و از آ” جا که می دانیم: از میان مذهب ها که برداشت های مختلف از یک دین است, تنها یک برداشت صحیح است و بقیه باطل , لذا هر مذهب در صدد آن است که مذهب خود را عین اسلام ناب, و به تعبیر دیگر عین دین بداند.
لذا برآنیم که مذهب حق در بین مذاهب اسلامی, و به تعبیر روایی « فرقه ناجیه » جست و جو می کنیم.
امت هفتاد و سه فرقه
صاحبان صحاح و مسندها و مؤلفانِ در ملل و نحل, از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل کرده اند که فرمود: امت من بر 73 گروه تقسیم می گردند: یک گروه آن در بهشت و 72 فرقه در دوزخ قرار خواهند گرفت.[1]
راویان حدیث از صحابه
این حدیث را تعداد زیادی از صحابه نقل کرده اند؛ امثال:
علی بن ابی طالب, ابی هریره, انس بن مالک , سعد بن ابی و قاص, صدی بن عجلان, عبد الله بن عباس, عبد الله بن عمر, عبدالله بن عمر و بن عاص, عمر و بن عوف مزنی, عوف بن مالک اشجعی, عویمربن مالک, معویه بن ابی سفیان, واثله بن اسقع.
تصحیح حدیث
حدیث به حدّی مورد توجه علمای شیعه و سنی قرار گرفته که عده ای از آنان در صدد تصحیح آن بر آمده اند؛ از جمله:
ناصر الدین البانی در (سلسله الاحادیث الصحیحه)؛[2] می نویسد: « این حدیث ثابت بوده و شکی در آن نیست».
و نیز علامه مناوی در « فیض القدیر »[3] تصریح به تواتر آن دارد. و حاکم نیشابوری بعد از نقل این حدیث در «المستدرک علی الصحیحین» می گوید: « سند های این حدیث به حدی است که با آن می توان اقامه حجت نمود».[4] شاطبی در الاعتصام,[5] و سفارینی در «لوامع الأنوار البهیه» این حدیث را تصحیح نموده اند. هم چنین ذهبی با احتیاطش در قبول احادیث , حدیث مذکور را تأیید کرده است.[6]
تعین فرقه ناجیه
مطلب اسای در این حدیث, تعیین فرقه و گروه ناجی است, که در رایات به طور صریح به آن اشاره نشده است, لذا شیخ محمد عبده در تفسیر المنار می گوید« هر طایفه و گروهی که اعتقاد به رسالت پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ دارد, خودش را از گروه و فرقه ناجیه می داند».[7] از همین رو, شایسته است که دلالت این حدیث را بررسی کرده و مصداق فرقه ناجیه را به دست آوریم؛ تا با پیروی از آن به سعادت اخروی نائل آییم.
فرقه ناجیه در پرتو احادیث
همان گونه که آیات قرآن یک دیگر را تفسیر می کنند, احادیث نیز می توانند مفسّر هم باشند. با این بیان که مثلاً روایتی و لو از حیث مصداق مجمل است, ولی روایات دیگر مصداق آن را روشن کند. اکنون به برخی از روایاتی که بیانگر مصداق حدیث سابق است اشاره می کنیم:
1. حدیث ققلین: پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « ای مردم! همانا در میان شما دو شیء گران بها قرار می دهم که اگر به آن تمسک کنید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم, که همان اهل بیت من می باشند.»[8]
در این حدیث شریف که با سند های صحیح در مصادر فریقین وارد شده, پیامب اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ تنها فرقه نجات یافته از گمراهی را گروهی می داند که متمسّک به قرآن و عترت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ شده اند تا از این راه به سعادت دائمی نائل آیند.
2. حدیث سفینه: پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « آگاه باشید! همانا مثل اهل بیتم در میان شما, همانند کشتی نوح است در قومش , هر کس که بر آن سوار شود نجات یابد و هر کس که از آن تخلف جست غرق شده و هلاک خواهد گشت.»[9]
این حدیث که با سند صحیح به حدّ تواتر در کتاب های شیعه و سنی وارد شده, دلالت دارد بر این که تنها فرقه ای اهل نجاتند که به اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بعد از او پناه برده, و آنان را امام و مقتدای خود قرار دهند.
3. حدیث امان: پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « ستارگان نگه دارنده اهل زمین از غرق شدن هستند. و اهل بیت من امان امت من از اختلافند, پس هرگاه گروهی از عرب با اهل بیتم مخالفت کنند بین آنها اختلاف افتاده و در نتیجه در زمره حزب ابلیس قرار می گیرند.[10]
در این حدیث شریف و صحیح السند, پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ مردم را به منظور پرهیز از اختلاف و تفرقه و ضلالت , به پیروی از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ دعوت کرده است, و پیروان اهل بیت را فرقه و گروه ناحی بر می شمارد.
4. احادیث دوازده خلیفه: جابر بن سمره می گوید: از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: دوازده امیر در میان شما خواهند بود. سپس کلمه ای را گفت که من تفهمیدم, آن گاه از پدرم پرسیدم؛ پدرم گفت: پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: همه آنها از قریش هستند.[11]
این حدیث دلالت دارد بر این که تنها فرقه و گروهی اهل نجاتند که تا روز قیامت دوازده امامی بوده و برای خود دوازده رهبر را برگزیده اند, و به طور حتم اینان غیر از شیعه دوازده امامی نیستند.
5. احادیث بشارت بر شیعیان امام علی ـ علیه السّلام ـ: از اهل سنت ابن حجر هیتمی و دیگران نقل می کنند که بعد از نزول آیه : «اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات اولالئِکَ هُم خَیرُ البَریّه» پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ خطاب به علی ـ علیه السّلام ـ کرده و فرمود! «مقصود از آیه, تو و شیعیان تو هستند.»[12]
در این حدیث و احادیث دیگر که به این مضمون از حضرت وارد شده, پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرقه شیعه را تنها فرقه ای معرفی کرده که مصداق « خیر البریّه» هستند.
6. علامه میر محمّد صالح کشفی ترمذی در « مناقب مرتضوی » از کتاب بحر المناقب و مناقب ابن مردویه از زاذان (ره) نقل کرده که علی ـ کرم الله وجهه ـ فرمود:
« این امت به 73 فرقه متفرق خواهند شد: 72 گروه از آنان در آتش و یک فرقه در بهشت است,و آنان کسانی اند که خداوند در شأنشان فرمود: « و از خلقی که آفریدیم فرقه ای به حق هدایت می یابند و (از باطل همیشه) به حق بر میگردند.»[13] آنگاه علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: اینان من و شیعیان من هستند.
بررسی احادیث معارض
در برخی از روایات اهل سنت به خصوصیاتی از فرقه ناجیه اشاره شده است که مهم ترین آنها دو خصوصیت است:
1. ابن ماجه روایتی نقل کرده و در ذیل آن چنین آمده که عرض شد: ای رسول خدا! « مَنْ هُمْ؟؛ آنها کیانند؟» حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « الجماعه».[14]
جواب ما از حدیث فوق این است که: اولاً, قسم زیادی از روایات مشتمل بر عبارت پایانی که این ماجه نقل کرده نیست, و مطلبی با این اهمیت نمی تواند از بیان مصداقش خالی باشد.
ثنایاً: ضمیر « هم » در روایت به 72 فرقه بر می گردد نه به فرقه ناجیه.
2. در حدیث دیگری که ترمذی آن را نقل کرده, پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرقه ناجیه را این گونه تعریف کرده است: «… ما أنا علیه و أصحابی»؛ [15] آن فرقه ناجیه فرقه ای است که من و اصحابم در زمره آن می باشند. لکن این حدیث نیز از جهاتی قابل مناقشه است:
ألف) این زیادتیِ مصداق در برخی از نصوص نیامده است.
ب) مراد به اصحاب یا تمام و یا اکثریت آنان است؛ احتمال اول باطل است, زیرا آنان بعد از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در اکثر مسائل اختلاف کردند. احتمال دوم, با آن که خلاف ظاهر حدیث است, اهل سنت به آن ملتزم نمی شوند, زیرا اکثر صحابه با خلیفه سوم مخالفت نمودند.
از همین رو, بسیار محتمل است که این ذیل را راوی افزوده تا برای تأیید و تقویت موقعیت صحابه باشد.
[1] . سنن ابی داود ج3 ص 198, مسند احمد, ج3, صص 145؛ سنن ابن ماجه, ج2, ص 364؛ مستدرک حاکم, ج1, ص 128؛ جامع الصغیر, ج1, ص 184, در المنثور, ج2, ص 284؛ صحیح ترمذی, ج5, ص 26, کتاب الإیمان و …
[2] . سلسله الأحادیث الصحیحه, ج1, ص 361.
[3] . فیض القدیر, 2, ص 21.
[4] . المستدرک علی الصحیحین,ج1, ص 361.
[5] . الاعتصام, ج2, ص 189.
[6] . تلخیص المستدرک, ج1, ص 128.
[7] . تفسیر المنار, ج8, ص 221 ـ 222.
[8] . صحیح ترمذی ج5, ص 621.
[9] . مستدر حاکم, ج3, ص 151.
[10] . همان, ص 149.
[11] . صحیح بخاری, ج4, ص 347, کتاب الاحکام, ج 7223و …
[12] . الصواعق المحرقه, ص 96؛ الدر المنثور, ج6, ص 589 و جامع البیان, ج30, ص 264.
[13] . اعراف(7) آیه 181.
[14] . سنن ابن ماجه, ج2, ص 479, باب افتراق الأمم.
[15] . سنن ترمذی, ج5, ص 26, کتاب الإیمان, ح 2641.
علی اصغر رضوانی- شیعه شناسی و پاسخ به شبهات, ص117