روشهای منطقی بحث
روشهای منطقی استدلال از نظر منطق صورت، به دو نوع کلّی تقسیم میشوند:
1. روش استدلال مباشری، 2. روش استدلال غیر مباشری.
در روش استدلال مباشری، تنها یک قضیه کافی است تا از طریق آن، بر مطلوب استدلال شود و معرفت نوینی به دست آید.
این نوع از استدلال دارای اقسامی است که در دو باب جداگانه از کتابهای منطقی بررسی گردیدهاند. یکی باب عکس و توابع آن، و دیگری باب تناقض قضایا و ملحقات آن.
در روش استدلال غیر مباشری، یک قضیه کافی نبوده، بلکه دو یا چند قضیه به عنوان حدّ وسط، مورد استفاده قرار میگیرند. استدلال غیر مباشری، سه نوع معروف دارد که عبارتند از: قیاس، استقراء و تمثیل.
بحث پیرامون اقسام یاد شده استدلال از گنجایش و رسالت این مقاله بیرون است، علاقمندان میتوانند به کتابهای منطقی مراجعه نمایند.[1]
نکتهأی که یادآوری آن لازم است این که از اقسام یاد شده، همه انواع روشهای استدلال مباشری و نیز استدلال قیاسی یقینآور میباشند. ولی روش تمثیل، مفید یقین نیست، و استقراء نیز در دو صورت مفید یقین است، یکی استقراء تام، و دیگری استقراء ناقص معلَّل، امّا استقراء ناقص غیر معلَّل، فقط مفید احتمال و ظنّ است.[2]
صناعتهای پنجگانه
تا این جا سخن پیرامون روشهای استدلال از نظر منطق صورت بود، روش استدلال از نظر منطق مادّه نیز اقسامی دارد که اصطلاحاً به صناعتهای پنجگانه (صناعات خمس) معروفند که عبارتند از:
1. صناعت برهان.
2. صناعت جدل.
3. صناعت خطابه.
4. صناعت شعر.
5. صناعت مغالطه.
مبنای این تقسیم، نوع قضایایی که در استدلال به کار میروند و نیز هدف به کارگیری استدلال است.
توضیح آنکه هرگاه قضایای تشکیل دهنده استدلال، از یقینات باشند و هدف از استدلال، یافتن و اثبات حقیقت باشد، آن را برهان مینامند.
و هرگاه قضایای مورد استفاده در استدلال از مشهورات (آنچه مورد قبول همگان یا گروه خاصی میباشد) و یا مسلمات (آنچه مورد قبول طرف مقابل است) باشند و هدف، الزام یا اقناع طرف مقابل باشد، آن را جدل گویند.
و هرگاه قضایای استدلال از منظونات و مقبولات بوده و غرض از استدلال، اقناع مخاطب یا مخاطبان و مانند آن باشد، استدلال را خطابه نامند.
وهرگاه مواد استدلال را سخنان تخیّلی تشکیل دهد، آن را شعر نامند.
و بالاخره هرگاه مواد استدلال را قضایای نادرستی تشکیل دهند که به گونهأی با یقینات و یا مشهورات شباهت دارند (مشبّهات) و مورد قبول قوّه وَهْم قرار گرفتهاند، هر چند عقل از قبول آنها اباء دارد (وهمیات) ، در این صورت استدلال، مغالطه نامیده میشود.
پیرامون هر یک از این صناعتهای پنجگانه، مطالبی مورد بحث قرار گرفته که بررسی آنها مربوط به بحثهای مفصل منطقی است و غرض در این فصل یادآوری نکات کلی این مباحث است. بنابراین بحث درباره روشهای منطقی استدلال را در همین جا پایان داده و به بررسی روش بحثهای کلامی میپردازیم.
روش بحثهای کلامی
اینک باید ببینیم در بحثهای کلامی از کدام روش استدلال استفاده میشود؟ پاسخ این سئوال این است که روش استدلالهای کلامی متنوع و مختلف بوده، و چه از نظر صورت و چه از نظر ماده منحصر در روش خاصی نیست و اینک تفصیل این مجمل:
در گذشته دانستیم که موضوع علم کلام دارای غایات و رسالتهای مختلف است که عبارتند از:
1. خداشناسی تحقیقی (تحصیل معرفت یقینی در زمینه اصول عقاید).
2. اثبات موضوعات و مبادی سایر علوم دینی.
3. ارشاد مسترشدان و الزام معاندان.
4. دفاع از اصول و عقاید دینی.
با توجه به موضوع و غایات علم کلام، یادآور میشویم که در رابطه با غایت نخست (و نیز غایت دوّم مگر در مباحثه) روش استدلال، باید از گونه روش مفید یقین باشد؛ بنابراین از نظر صورت، بهرهگیری از روش تمثیل مجاز نخواهد بود، ولی استفاده از روش استدلال مباشر و نیز روش قیاس و استقراء معلَّل، مجاز است.
و از نظر منطق ماده نیز فقط باید از روش برهان بهره گرفت، زیرا روشهای دیگر افاده یقین نمیکنند و اصولاً کاربرد آن روشها در جایی است که پای مباحثه و محاوره با دیگران در میان باشد که از مورد بحث بیرون است.
ولی در رابطه با دو غایت دیگر، بهرهگیری از همه روشهای استدلال مجاز خواهد بود و انتخاب روش، بر عهده متکلم است که با در نظر گرفتن تفاوتهای فکری و روحی مخاطبان و طرفهای بحث و نیز شرایط مختلف زمانی، مکانی و غیره شیوه استدلال مناسب را برگزیند و در نتیجه در مواردی، بهرهگیری از شیوه برهان جایز نبوده و باید از روش جدل یا خطابه استفاده شود و نیز در مواردی به کار بردن روش قیاسی میسور و نافع نبوده و باید از روش استقراء و تمثیل بهرهگیری شود. تا اینجا دو نکته روشن گردید:
1. اندیشه کسانی که روش استدلالهای کلامی را منحصر در روش جدل دانسته آن را معرِّف بحثهای کلامی میشناسند، صحیح نیست؛ زیرا همانگونه که بیان گردید، اوّلاً در رابطه با غایت نخست روش جدل مجاز نیست، و در رابطه با دو غایت اخیر نیز روش بحث منحصر در بهرهگیری از شیوه استدلال جدلی نبوده و از روش خطابه یا برهان نیز میتوان استفاده نمود.
2. گاهی تصور میشود که بهرهگیری از روش جدل و یا هر روش دیگری که افاده یقین نکرده و تنها مفید اقناع یا الزام باشد مایه نقصان به شمار میرود، ولی این تصورِ نادرست، ناشی از ناآگاهی یا غفلت از غایت کلام و رسالت متکلم است و گویا تصور شده که مخاطبان بحثهای کلامی همیشه کسانی هستند که آمادگی لازم برای دریافت استدلالهای برهانی را دارند، و نیز تصور شده که سر و کار متکلم همیشه با کسانی است که جویای حقیقت بوده و قصد جدال و خصومت ندارند، ولی نادرستی هر دو تصویر آشکار است.
قرآن و شیوه بحثهای کلامی
قرآن کریم در زمینه دعوت به یکتاپرستی، سه شیوه را پیشنهاد داده است که عبارتند از:
1. روش حکمت (برهان).
2. روش موعظه پسندیده (خطابه).
3. روش جدال احسن.
چنانچه میفرماید: « ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ».[3]
از آنجا که دعوت شوندگان به راه خدا، از نظر افکار و روحیات متفاوت بوده و دارای اهداف و موضعگیریهای مختلف در برابر منادیان توحید میباشند، بر دعوت کنندگان لازم است تا به روشهای مختلف دعوت آشنا بوده و در هر مقام، روش مناسب با آن را به کار گیرند، و مهمترین این روشها شیوههای بازگو شده در آیه کریمه است. البته معنای این سخن این نیست که روشهای مزبور مانعه الجمع بوده و بهرهگیری از همه آنها در یک مسأله و در مورد یک فرد یا گروه همسان امکانپذیر نمیباشد، زیرا اصل مزبور جنبه غالبی و اکثری داشته و با موارد نادر منافات ندارد.
سخنی از علاّمه طباطبائی
علاّمه طباطبائی، در تفسیر آیه فوق، کلام سنجیدهأی دارد که به اختصار یادآور میشویم:
1. تردیدی نیست که از آیه مزبور استفاده می شود که روشهای سه گانه: حکمت، موعظه و مجادله از شیوههای بحث و گفتگو میباشند و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ مأموریت یافته است تا در طریق دعوت به آئین الهی از تمام روشهای مزبور بهره بگیرد.
2. حکمت (چنانکه در مفردات راغب آمده) به دریافت حق بر پایه علم و اندیشه تفسیر شده است، و موعظه (چنانکه خلیل گفته) عبارت است از یادآوری امور پسندیده به گونهأی دلنشین، و جدال (چنانکه در مفردات آمده) عبارت است از گفتگو بر سبیل منازعه و غلبه یافتن بر خصم.
3. تأمل در معانی یاد شده بیانگر این مطلب است که حکمت، عبارت است از دلیلی که به گونهأی استوار و تردید ناپذیر و دور از ابعام حق را افاده میکند، و موعظه، عبارت است از سخنان پندآمیز که چون بیانگر مصالح و مفاسد و سود و زیان شنونده میباشد، موجب لینت نفس و رقت قلب او میگردد، و جدال، عبارت است از دلیلی که هدف از بکارگیری آن افاده حق نیست، بلکه مقصود، غلبه یافتن بر رقیب در مباحثه و گفتگو است، و برای دست یافتن به این هدف از قضایای مورد قبول عموم مردم یا آنچه مورد قبول خصم میباشد استفاده میشود.
4. بنابراین، اصطلاح حکمت و موعظه و جدال که در کلام الهی آمده است بر اصطلاح برهان، خطابه و جدل در فن منطق منطبق میگردد.
5. از آیه استفاده میشود که همه مصادیق روش حکمت و برهان نیکو است، ولی روش خطابه به دو قسم نیکو و غیر نیکو تقسیم میگردد، و تنها به کارگیری قسم نخست مطلوب است و روش جدل دارای سه قسم: غیر نیکو، نیکو و نیکوتر است و تنها قسم اخیر مطلوب میباشد.
6. در آیه، راجع به کاربرد روشهای مزبور در دعوت به یکتاپرستی و اینکه روشهای یاد شده را در مورد چه کسانی باید به کار گرفت؛ سخنی نیامده است و ملاک در این باره حسن تأثیر و دست یابی به مطلوب (یعنی آشکار شدن حق) میباشد. بر این اساس در برخی از موارد، استعمال همه طرق یاد شده جایز خواهد بود و در مواردی به کارگیری دو طریق و احیاناً فقط به کارگیری یک طریق جایز میباشد.
7. برخی گفتهاند: روش جدال به احسن از طرق دعوت نبوده و غرض از آن چیزی جز الزام و افحام نیست و به همین جهت در آیه، موعظه حسنه بر حکمت عطف گردیده، ولی در مورد جدال، سیاق آیه تغییر کرده و فعل و جمله «جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» بر جمله «ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ» عطف گردیده است.[1] . از جمله ر.ک: اساس الاقتباس، خواجه نصرالدین طوسی. المنطق: شیخ محمد رضا مظفر و المنطق الصوری: عبدالرحمن بدوی.
[2] . در این باره به کتاب مناهج الاستدلال از نگارنده رجوع شود.
[3] . سوره نحل، آیه 125.
@#@
این نظریه از غفلت از حقیقت قیاس جدلی ناشی گردیده است، زیرا اگر چه الزام و افحام غایت قیاس جدلی است، ولی غایت دائمی آن نمیباشد و در مواردی و به ویژه در امور عملی و نیز علوم غیر یقینی مانند فقه، اصول، اخلاق و فنون ادبی، قیاس جدلی مورد استفاده قرار میگیرد و مقصود از آن الزام و افحام نمیباشد. گذشته از این الزام و افحام نیز مشتمیل بر دعوت است همانگونه که موعظه حسنه مفید آن میباشد، و امّا وجه تغییر سیاق این است که جدال، دربرگیرنده معنای منازعه و مغالبه است.[1]
جدال احسن کدام است؟
از امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ روایت شده که فرمود: نزد حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ جدال در دین مطرح شد، برخی گفتند: پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امامان ـ علیهم السّلام ـ از آن نهی کردهاند، امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: به طور مطلق از آن نهی نشده، بلکه از جدال غیر احسن نهی گردیده است، چنانکه قرآن فرموده است «لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ».[2] و نیز فرموده است:
«ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»
از آن حضرت درباره معنای جدال احسن و غیر احسن سئوال شد، فرمود: جدال غیر احسن آن است که با فردی که اهل باطل است به جدال برخیزی و نتوانی سخن باطل او را با دلیل مردود سازی بلکه به انکار سخن او اکتفا ورزی، و یا آنکه او سخن حقی را مطرح نموده و هدف او این است که از آن به گونهأی بر اثبات سخن باطل خود بهره گیرد و تو از بیم آنکه او به چنین هدفی دست نیابد آن مطلب حق را انکار نمایی، چنین جدالی بر پیروان ما روا نیست، زیرا مایه تقویت مخالفان و تضعیف شیعیان میگردد.
امّا جدال احسن، همان است که خداوند به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ تعلیم نمود، آنجا که به او فرمود: تا با فردی که درصدد انکار معاد برآمده گفت: «مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ»! به جدال برخاسته و بگوید: « قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ» و نیز به او بگوید: « الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً» و نیز به او بگوید: « أَوَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ»[3] این جدال احسن است زیرا پرده از شبهات کافران برگرفته و عذر آنان را قطع مینماید.[4][1] . المیزان: علاّمه محمّد حسین طباطبائی، جلد 12، صفحه 374، 371.
[2] . سوره عنکبوت، آیه 46.
[3] . سوره یس، آیه 71، 78.
[4] . احتجاج طبرسی: نشر المرتضی، مشهد، صفحه 21 و 22.
علی ربانی گلپایگانی – عقاید استدلالی