سزای کسی که حفظ حقوق برادران را نکند
ابراهیم ساربان یکی از شیعیان و دوستان ائمه (علیهم السلام) بود برای کاری خواست وارد خدمت علی بن یقطین شود. ابراهیم مردی شتربان و علی بن یقطین وزیر هارون الرشید بود از نظر ظاهر او را آن شأن نبود که شخصا پیش وزیر برود (اینک مشاهده کنید اسلام چگونه این تعینات و مزایای پوشالی را لغو کرده و بر تقوی و پرهیزکاری امتیاز به اشخاص داده است.) علی بن یقطین ابراهیم را اجازه نداد و از ورودش جلوگیری کرد. همان سال پس از مدتها علی به عنوان حج مسافرت نمود. در مدینه خواست شرفیاب خدمت موسی بن جعفر (علیه السلام) شود. حضرت اجازه ورود ندادند. هر چه صبر کرد رخصت نیافت. روز دوم در بیرون خانه، آن حضرت را ملاقات نمود عرض کرد ای سید من تقصیرم چه بود که مرا راه ندادید.
فرمود به جهت آنکه تو مانع ورود برادرت ابراهیم ساربان شدی. خداوند اباء فرمود از اینکه سعی تو را در این حج قبول فرماید مگر بعد از آنکه ابراهیم را از خود راضی کنی.
علی بن یقطین عرض کرد من ابراهیم را در این هنگام چگونه ملاقات کنم او در کوفه و من در مدینه ام. فرمود شامگاه تنها به بقیع می روی بدان اینکه کسی از غلامان و همراهان تو متوجه شود، در آنجا شتری آماده خواهی یافت بر آن شتر سوار می شوی به کوفه خواهی رسید. علی اول شب به بقیع رفت همان شتری که حضرت فرموده بود در آنجا دید سوار شد. در اندک زمانی در خانه ابراهیم ساربان رسید. شتر را خوابانید و در را کوبید. ابراهیم پرسید کیست. گفت علی بن یقطین. ابراهیم گفت علی بن یقطین بر در خانه ساربان چه می کند. علی تقاضا کرد بیرون بیا که پیش آمد بزرگی واقع شده او را سوگند داد که اجازه ورود بدهد.
ابراهیم اجازه داد. داخل شد گفت ای ابراهیم مولای من از پذیرفتن عملم امتناع ورزیده مگر آنکه تو از من خشنود شوی. گفت خدا از تو خشنود شود (غفر الله لک) علی بن یقطین صورت خود را بر خاک گذاشت و ابراهیم را قسم داد که پا روی صورتش بگذارد و با پای خود روی او بمالد. ابراهیم نپذیرفت. آنقدر سوگند داد و اصرار ورزید تا قبول کرد. ساربان پای خویش را بر صورت وزیر گذاشت و گونه او را با پای خشن خود مالید. علی در آن هنگام می گفت (اللهم اشهد) خدایا تو گواه باش که ابراهیم از من راضی شد. آنگاه بیرون آمد و سوار شتر گردید. همان شب به مدینه برگشت بر در خانه موسی ابن جعفر (علیه السلام) شتر را خوابانید. حضرت او را اجازه ورود داد. امام صابر رضایت ابراهیم را پذیرفت علی شادمان گردید.(12)
این هم یک نوع نیکی به برادران است
ابراهیم بن هاشم گفت عبدالله جندب را دیدم در موقع عرفات، حال هیچکس را بهتر از او ندیدم. پیوسته دست های خود را بسوی آسمان بلند کرده و آب دیده اش بر روی او جاری بود تا به زمین می رسید. چون مردم فارغ شدند به او گفتم در این پایگاه وقوف هیچکس را بهتر از تو ندیدم.
گفت به خدا قسم دعا نکردم مگر برای برادران مومن خود زیرا که از امام، موسی بن جعفر (علیه السلام) شنیدم هر کس دعا کند برای برادران مومن خویش پشت سر آنها، از عرش ندا رسد که از برای تو صدهزار برابر باد. به خدا قسم دست برندارم از صدهزار برابر دعاء فرشتگان که قطعا مستجاب و مقبول است برای یک دعای خودم که معلوم نیست مستجاب شود یا نه.(13)
12) جلد یازدهم بحار، احوال موسی بن جفعر (علیه السلام) و منتهی الامال، ج 2، ص 164.
13) منتهی الامال، ج 2، ص 164.