با حسن معاشرت به اسلام دعوت کنید
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود مردی از کفار اهل کتاب (ذمی) در راه رفیق امیر المؤمنین (علیه السلام) گردید. ایشان را نمی شناخت. پرسید کجا می روی؟ حضرت فرمود به کوفه هنگامی که بر سر دو راهی رسیدند ذمی خواست از راه دیگر برود حضرت مقداری او را همراهی نمود. ذمی عرض کرد شما که خیال کوفه داشتید برای چه از این راه می آئید، مگر نمی دانید راه کوفه از این طرف نیست؟
فرمود می دانم ولی دستور پیغمبر ما است که نیکو رفاقت و مصاحبت کردن به این است که رفیق خود را مقداری همراهی و مشایعت کنند. من از این جهت با تو آمدم. مرد ذمی گفت شیفته اخلاق نیک اسلام شدم و کسانی که پیروی این دین را نموده اند. من شما را گواه می گیرم که به اسلام وارد شدم.
از همانجا آن مرد به همراهی علی (علیه السلام) به کوفه آمد. در کوفه ایشان را شناخت و مراسم اجراء شهادت اسلام بجا آورد.(14)
توجه امام (علیه السلام) به حُسن معاشرت
در کافی ذکر شده که بین ابو حنیفه رهبر حجاج (سائق الحاج) و دامادش در مورد میراثی مشاجره و گفتگو شد. مفضل بن عمر کوفی که از خواص اصحاب حضرت صادق (علیه السلام) است بر آنها گذشت. چون مشاجره آنها را دید، ایشان را به منزل برد و بینشان را به چهارصد درهم آمیزش داد. آن مبلغ را هم از خود به آنها پرداخت گفت این وجه از من نیست حضرت صادق (علیه السلام) پیش من وجهی گذاشته که هرگاه بین دو نفر از شیعیان نزاع شود من اصلاح کنم و مقدار مالی که به آن صلح می شود از همان پول بپردازم.(15)
رفتار موسی بن جعفر (علیه السلام) با پیرمرد
زکریای اعورا گفت حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) را در حال نماز خواندن دیدم. در پهلوی ایشان پیرمردی سالخورده نشسته بود، اراده کرده از جای برخیزد. عصائی داشت آن را جستجو می کرد تا بدست آورد. امام (علیه السلام) با آنکه در نماز ایستاده بود خم شد عصای پیرمرد را برداشته به دستش داد و برگشت به موضع نماز خود.(16)
معاشرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
در یکی از سفرها حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) امر فرمود همراهانش گوسفندی بکشند. مردی از اصحاب عرض کرد کشتن آن به عهده من. دیگری گفت پوست کندنش با من. سومی عرض کرد من آن را می پزم.
حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود جمع کردن هیزمش با من. گفتند یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ما در خدمتگذاری حاضریم، هیزم جمع می کنیم. شما خود را به زحمت نیاندازید. فرمود می دانم ولکن خوش ندارم خود را بر شما امتیازی بدهم. خداوند دوست ندارد که بنده اش را ببیند خویش را بر رفیقان و همراهان امتیاز داده است.(17)
پروین اعتصامی می گوید
انی که کرا سزد صفت پاکی – آنکو وجود پاک نیالاید
تا خلق از او رسند به آسایش – هرگز بعمر خویش نیاساید
تا دیگران گرسنه و مسکینند – بر مال و جاه خویش نیفزاید
تا بر برهنه جامه نپوشاند – از بهر خویش جامه نیفزاید
تا کودکی یتیم همی بیند – اندام طفل خویش نیاراید
مردم بدین صفات اگر یابی – گر نام او فرشته نهی شاید
روش مسافرت را بیاموزید
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود حضرت زین العابدین (علیه السلام) مسافرت نمی کرد مگر با رفیقهائی که او را نمی شناختند. با آنها شرط می کرد در کارهائی که پیش می آید اجازه دهند ایشان خدمت کند و انجام دهد. زمانی با دسته ای به سفر رفت در بین راه مردی آنجناب را شناخت. به رفیقان گفت می شناسید این آقا کیست. جواب دادند نه. گفت علی بن الحسین زین العابدین است. آنها حرکت کرده دست و پای حضرت را می بوسیدند. عرض کردند یابن رسول الله آیا با این عمل خیال داشتی برای همیشه ما را به آتش جهنم بسوزانی.
چنانچه خدای ناخواسته جسارتی یا دست درازی یا زبان درازی نسبت به شما می کردیم. یابن رسول الله شما را چه بر این کار واداشت؟ آنجناب فرمود من چندی پیش با عده ای که مرا می شناختند مسافرت کردم. خدماتی به من کردند به واسطه حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) که سزاوار آن نبودم. ترسیدم شما هم مثل آنها بکنید.(18)
14) 16 بحار، ص 44.
15) منتهی الامال.
16) منتهی الامال، ج 2، ص 127.
17) منتهی الامال، ج 1، ص 18.
18) بحارالانوار، ج 11، ص 21.