آداب ازدواج (2)

آداب ازدواج (2)

نویسنده: فیض کاشانی

باب دوم : درباره آنچه از حالات زن و شرایط عقد، باید رعایت شود
اما عقد و ارکان و شرایط آن که باید مراعات شوند تا عقد، صحیح باشد و باعث حلیت گردد چهار تاست :
مى گویم :
بلکه ارکان و شرایط لازم سه تاست ، زیرا حضور دو شاهد از نظر ما – هر چند مستحب است – شرط لازم نیست ، آرى در عقد منقطع ذکر مهر و تعیین مدت شرط لازم است . در روایت صحیح از امام صادق (ع ) آمده است که فرمود: (( عقد موقت ممکن نیست مگر با دو چیز: مدت معین و اجرت معین .)) (29)
غزالى گوید :
(( شرط اول اجازه ولى است ، اگر ولى نبود، باید سلطان اجازه دهد.))
مى گویم :
این شرط از نظر ما – شیعه – مخصوص افراد صغیر و سفیه و مجنون است چه پسر و چه دختر باشند، و در مورد دوشیزه بالغ رشید از نظر فقهاى شیعه ، اختلاف است ، اما زن غیر دوشیزه بالغ رشید، همچون مرد بالغ رشید صاحب اختیار خود است .
غزالى گوید :
(( شرط دوم ، رضایت زن است ، اگر زن غیر دوشیزه بالغى باشد و یا دوشیزه بالغ باشد اما کسى غیر از پدر و جد او را به شوهر دهد.))
مى گویم :
احتیاط آن است که هر چند پدر و یا جد او را به شوهر داده باشند، رضایت او را کسب کنند.
غزالى گوید :
(( شرط سوم ، ایجاب و قبول است بدون آن که بین این دو لفظ فاصله شود، با لفظ انکاح یا تزویج و یا کلمه اى که معناى مخصوص آنها را بدهد به هر زبانى که باشد از طرف دو شخص مکلف که هیچ کدام زن نباشند، چه طرف عقد زوج یا ولى و یا وکیل آنها باشد.))
مى گویم :
از نظر ما – شیعه – اگر اجرا کننده صیغه عقد، زن باشد مانعى ندارد.
غزالى گوید :
(( اما آداب ازدواج ، پیشنهاد و خواستگارى توسط ولى قبل از هر چیز انجام مى گیرد، اگر زن عده باشد باید پس از پایان عده باشد نه در حال عده ، همچنین در حالى که دیگرى خواستگارى کرده نباید خواستگارى کند زیرا از این کار نهى شده است .
از جمله آداب ازدواج ، خواندن خطبه پیش از نکاح و ضمیمه کردن حمد الهى به ایجاب و قبول است ، به این ترتیب که تزویج کننده مى گوید: سپاس خداى را و درود بر رسول خدا (ص ) فلان دخترم را بر صداق معین به همسرى تو درآوردم آنگاه همسر مى گوید: سپاس خداى را و درود بر رسول خدا (ص ) همسرى او را با این صداق قبول کردم . و صداق باید معین و سبک باشد و گفتن حمد پیش از خطبه نیز مستحب است .
از جمله آداب ازدواج آن است که اگر زن دوشیزه است ، وضع همسر به اطلاع زن برسد که این براى سازش و الفت بهتر است ؛ از این رو نگاه کردن به زن پیش از ازدواج جایز است ، زیرا این عمل میان آنها تقرب ایجاب مى کند.
از جمله آداب ازدواج آن است که ، علاوه بر دو شاهد، جمعى از مردمان صالح نیز حضور داشته باشند، و نیز از جمله آداب ازدواج آن است که هدف مرد از نکاح به پا داشتن سنت ، و نگه داشتن چشم از حرام ، و کسب فرزند و سایر فوایدى باشد که ذکر کردیم و قصدش تنها هواى نفس و کامجویى نباشد که در این صورت عملش از اعمال دنیوى خواهد بود در صورتى که این نیتها مانع کامجویى نیست ، چه بسا حقى که مطابق هواى نفس است و محال نیست که انگیزه وى کامجویى و حق دینى هر دو باشد.
اما زنى که ازدواج میکند: دو نوع احکام دارد: نوع اول به خاطر حرام بودن و نوع دوم براى زندگى خوب و فراهم آوردن مقاصد است .
نوع اول که به منظور حلیت است ، باید زن از موانع نکاح بر کنار باشد
و موانع نکاح نوزده چیز است :
1 – همسر دیگرى باشد؛
2 – از همسر دیگر، عادت ماهیانه باشد؛ چه عده وفات باشد، یا طلاق ، وطى به شبهه و یا در حال استبراء مربوط به آمیزش از راه ملکیت ؛
3 – مرتد از دین باشد؛
4 – مجوسى باشد؛
مى گویم :
از نظر ما – شیعه – در ازدواج با زن مجوسى اختلاف است ، به طورى که تفصیل آن خواهد آمد.
5 – دوگانه پرست و یا زندیق (30) نبوده ، زندیق یعنى کسى که به هیچ کتاب آسمانى و پیامبرى منسوب نیست و نیز از جمله معتقدان به مذهب اشتراکى نباشد که ازدواج با هیچ یک از اینان جایز نیست . همچنین هر معتقد به مذهب فاسدى که افراد معتقد بدان محکوم به کفرند.
6 – اهل کتاب (یهودى یا نصرانى ) باشد که پس از تحریف آن ادیان و یا بعد از بعثت پیامبر (ص ) به آن دین گرویده باشد و با وجود آن از نژاد بنى اسرائیل هم نباشد. بنابراین اگر این دو خصلت را نداشت ازدواجش روا نیست ، اما اگر تنها فاقد نسبت به بنى اسرائیل بود مورد اختلاف است .
مى گویم :
اما از نظر ما (شیعه ) در ازدواج با زنان اهل کتاب به طور مطلق اختلاف است و مشهورترین قول در مورد عقد دائم حرمت و عدم جواز است اما در عقد موقت و ملک یمین و در مورد زن مجوسى ، جواز است . روشن ترین قول ، در تمام این موارد به طور مطلق کراهت است ، هرچند که در زن مجوسى این کراهت شدیدتر و در عقد دائم – به دلیل جمع بین روایات و نصوص – کراهت مؤ کدتر است .
7 – زن ، برده باشد و همسرش آزاد و قادر بر اداره زن آزاد باشد و یا آن که بیمى از سختى معیشت نداشته باشد؛
مى گویم :
در این باره نیز، ما (شیعه ) نظر مخالفى داریم و ازدواج کنیز به شرط حلال کردن از نظر ما جایز است ، همان طورى که از اهل بیت (ع ) در اخبار زیادى رسیده است ، البته نه مهریه دارد و نه مدت ، در کتاب کافى از فضیل بن یسار نقل شده که گفت :
(( به امام صادق (ع ) عرض کردم : فدایت شوم ، بعضى از شیعیان از شما نقل کرده اند که شما فرموده اید: هرگاه مردى کنیزش را حلال کند، ازدواج با او حلال است ؟ فرمود: آرى اى فضیل .
گفتم : پس چه مى فرمایید درباره مردى که کنیزى دارد گرانبها و آن دوشیزه است وى به برادر مسلمانش بجز آمیزش با او را حلال مى کند، آیا او حق دارد همبستر شود؟ فرمود: خیر، بجز آنچه حلال کرده است او حق ندارد و اگر تنها بوسیدن او را اجازه داده باشد، جز آن را حق ندارد.)) (31)
8 – تمام و یا مقدارى از کنیز در ملک یمین مردى باشد که با او ازدواج مى کند؛
9 – از خویشان نزدیک مرد یعنى از اصول و یا فروع او، و یا فروع درجه اول از اصول او و یا فرع اول از هر اصلى باشد که پس از آن نیز اصلى است . مقصود من از اصول ؛ مادران و مادربزرگهاست و از فروع اولاد و نوادگان است و غرض از فرع درجه اول اصول ، خواهران و خواهرزادگان است ، و فرع اول از هر اصلى که پس از آن نیز اصلى باشد، عمه ها و خاله هاست نه اولاد ایشان ؛
10 – زنى که به خاطر شیر دادن حرام شده باشد، و هر زنى که به دلیل نسب از اصول و فروع – چنان که گذشت – حرام است ، از طریق شیر دادن نیز همان زن حرام مى شود و لیکن علت حرمت پنج نوبت شیر دادن است و کمتر از آن باعث حرمت نمى شود؛
مى گویم :
بلکه از نظر ما (شیعه ) پانزده مرتبه به قول مشهور و یا یک شبانه روز متوالى شیر بخورد و غذاى دیگر نخورد و یا به مقدارى شیر بخورد که گوشت بروید و استخوان بچه استحکام گیرد. بیشتر علماى شیعه اتحاد صاحب شیر را به دلیل خبر صحیحى که از اهل بیت (ع ) رسیده ، شرط حرمت دانسته اند و این قول خلاف احتیاط است ، و بعضى از فقها اولاد صاحب شیر را چه از طریق ولادت باشد و یا شیر دادن و اولاد زن شیر دهنده را تنها از راه ولادت بر پدر شیرخواره حرام دانسته اند به دلیل اخبار صحیحى که از اهل بیت (ع ) در این باره رسیده است (32) و این قول مطابق احتیاط است ؛
11 – زنى که به خاطر آن که مرد داماد او شده است حرام مى شود، به این ترتیب که زوج دختر آن زن را به همسرى گرفته و یا قبلا با نوه آن زن ازدواج کرده و یا آن که با یکى از آنها به شبهه در حال عقد، همبستر شده و یا آن که با مادر آنها و یا یکى از مادر بزرگهایشان به وسیله عقد و یا شبهه عقد همبستر شده باشد در این صورت به مجرد عقد کردن آن زن ، مادران وى حرام مى شوند ولى اولاد آنها حرام نمى شوند مگر به وسیله همبستر شدن ؛
مى گویم :
در مورد وطى به شبهه دیدگاه فقهاى شیعه مختلف است و اما در مورد زنا اگر عارضى باشد – مثل کسى که با زنى ازدواج کند سپس با مادر آن زن زنا کند – و زنش ‍ بر او حرام نمى شود، اما اگر قبلا با مادر زنا کرده بود، دختر بر او حرام مى شود و نظیر همین است آنجایى که اگر مردى با پسر بچه اى لواط کند، بدون هیچ اختلاف نظرى ، مادر، دختر و خواهرش بر آن مرد حرام مى شود، مگر آن که قبلا آنها را به عقد خود در آورده باشد، در آن صورت استصحاب حلیت مى شود، زیرا که حرام ، حلال را حرام نمى کند، همان طورى که از اهل بیت (ع ) رسیده است .(33)
12 – زنى که قصد ازدواج با وى را دارد، زن پنجم باشد یعنى مرد چهار زن دیگر به ازدواج دائم و یا در عده طلاق رجعى داشته باشد؛ اما اگر یکى از زنان در عده طلاق باین باشد، مانعى ندارد؛
13 – خواهر، یا عمه و یا خاله آن زن در ازدواج مرد باشد و ازدواج با وى باعث جمع با آنها شود و در مورد هر دو شخصى که بین آنها خویشاوندى است اگر یک مرد و دیگرى زن باشد ازدواج آن با یکدیگر جایز نیست . بنابراین جمع بین زن با هر یک از خواهر، عمه و خاله اش نیز جایز نیست ؛
مى گویم :
از نظر ما (شیعه ) در مورد عمه و خاله وقتى که بعد از ازدواج با دختر برادر و خواهر به ازدواج درآیند این قاعده ، نقض مى شود و همین طور به عکس ، که از نظر ما اگر راضى باشند جایز است .
14 – شوهر، زن خود را سه مرتبه قبلا طلاق داده باشد؛ در این صورت تا همسر مرد دیگرى نشده ، و در ازدواج صحیحى با وى همبستر نشود، با شوهر اولى نمى تواند ازدواج کند؛
15 – زوج وى او را لعان کرده باشد که پس از لعان براى همیشه بر آن مرد حرام مى شود؛
16 – زن در احرام حج یا عمره باشد و یا مرد محرم باشد عقد ازدواج صورت نمى گیرد، مگر پس از پایان یافتن احرام ؛
17 – زن غیر دوشیزه نابالغ باشد، در این صورت ازدواج با وى درست نیست ، مگر پس از بلوغ ؛
مى گویم :
این مطلب در صورتى درست است که ولى نداشته باشد، اگر نه با اذن ولى ازدواج وى صحیح است و در اقدام حاکم به جاى ولى نیز احتمال قوى بر جواز است . در روایت صحیحى از اهل بیت (ع ) رسیده است : آن کسى که اختیار پیمان ازدواج به دست اوست ولى امر زن است (34) و حاکم ولى کسى است که سرپرست ندارد.(35)
18 – زنى که یتیم است ، ازدواجش درست نیست ، مگر پس از آن که بالغ شود؛
مى گویم :
مطلب بالا عینا در این جا نیز صادق است .
19 – یکى از همسران پیامبر (ص ) باشد، اعم از این که پیامبر (ص ) با او همبستر نشده و از دنیا رفته باشد و یا با او همبستر شده باشد؛ زیرا اینان مادران مؤ منین اند. البته چنین زنى در زمان ما وجود ندارد. اینها بودند موانعى که باعث حرمت مى شد.
اما خصلتهایى که باعث سعادت زندگى است و باید در مورد زن رعایت مى شود تا ازدواج دوام یابد و هدفهاى آن کاملا برآورده شود، هشت چیز است :
دیندارى ، اخلاق ، زیبایى ، کمى مهریه ، زایا بودن ، دوشیزگى و داراى نسب بودن و دیگر این که از خویشان نزدیک نباشد.
1 – زن صالح و دیندار باشد. این مساءله مهمى است و لازم است به آن توجه شود، زیرا اگر زن در خویشتن دارى و حفظ عفت خود، دیندارى اش سست باشد، همسرش را به چیزى نشمرد و او را در بین مردم رو سیاه کند و دل او را با نخوت خود نگران کند و زندگى را بر او تیره گرداند. با این حال اگر شوهر، راه حمیت و غیرت پیش گیرد، باید همیشه در گرفتارى و اندوه به سر برد و اگر بى تفاوت باشد نسبت به دین و ناموسش سهل انگار است و به کم حمیتى و بى غیرتى متهم خواهد شد. اگر زن علاوه بر ناشایستگى زیبا هم باشد، گرفتارى بیشتر و سخت تر خواهد شد، زیرا براى شوهر جدا شدن از او دشوار مى شود و نمى تواند از او دل بکند و نمى تواند خطرى که او را تهدید مى کند تحمل کند و همچون مردى خواهد بود که خدمت رسول خدا (ص ) آمد، عرض کرد: (( یا رسول اللّه ! من زنى دارم که دست هیچ کسى را رد نمى کند. رسول خدا (ص ) فرمود: طلاقش بده : عرض کرد: او را دوست مى دارم . فرمود: نگه دارش .)) (36) این که پیامبر (ص ) دستور داده است تا آن زن را نگه دارد به این سبب بوده که مبادا اگر او را طلاق دهد، خود نیز به دنبال آن زن برود و او نیز به فساد مبتلا شود. این است که ادامه همسرى او را با دل تنگى اش ‍ سزاوارتر براى دفع فساد دیده است و هرگاه زن با فساد دینى خود باعث از بین رفتن مال شوهر شود همواره زندگى همسرش را تیره خواهد کرد؛ و اگر شوهر در برابر خلاف او خاموش باشد و اعتراض نکند، شریک جرم و مخالف این آیه شریفه خواهد بود:
(( قوا انفکسم و اهلیکم نارا )) . (37) و اگر اعتراض کند و با او بستیزد و مانع شود؛ زندگى اش تلخ مى شود، از این رو پیامبر (ص ) بیشتر بر ازدواج با زن دیندار تاءکید مى کند و مى فرماید: (( با زن ، به خاطر مال ، جمال ، فامیل و دینش ازدواج مى کنند تو فقط با دیندار ازدواج کن .)) (38)
در حدیث دیگرى گوید:
(( هرکس با زنى به خاطر مال و زیبایى اش ازدواج کند، از مال و زیبایى او محروم خواهد بود و هر که با زنى به خاطر دیندارى اش ازدواج کند، خداوند مال و جمال او را نصیب وى گرداند.)) (39)
پیامبر (ص ) فرمود: (( زنى را به خاطر زیبایى اش تزویج نکنید، زیرا شاید زیبایى او باعث هلاکت او شود، و به خاطر مالش تزویج نکنید که شاید باعث سرکشى او گردد، بلکه زن را به خاطر دینش به همسرى بگیرید)) (40)؛ و تنها از این جهت بیشتر بر دیانت زن تاءکید فرموده است که چنان زنى به دیندارى مرد کمک مى کند. اما اگر زن دیندار نباشد خود از دین روگردان است و باعث نابسامانى دین همسر نیز مى شود.
2 – خوشخویى که خود اصل مهمى است در کسب فراغت و کمک به دیانت شخص ؛ زیرا اگر زن سلیطه و بد زبان و بدخو و ناسپاس باشد، زیانش بیشتر از سودش خواهد بود و تحمل بد زبانى زنان از موارد امتحان اولیاى خداست . یکى از عربها مى گوید: با شش زن ازدواج نکن : زنى که زیاد مى نالد؛ زنى که زیاد منت مى گذارد؛ زنى که به مرد دیگرى تمایل پیدا مى کند؛ زنى که به هر چیزى خیره مى شود آن را مى خواهد؛ زنى که زیاد آرایش مى کند؛ و زنى که به دیگران دهن کجى مى کند و پرحرف است .
اما (( انانه )) زنى است که زیاد ناله و شکوه دارد و هر ساعت سرش را مى بندد؛ بنابراین در ازدواج با زنى که زیاد مریض شود و یا خود را به مریضى بزند خیرى نیست .
و (( منانه )) زنى است که بر سر شوهرش منت مى گذارد و مى گوید: به خاطر تو چنین و چنان کردم .
(( حنانه )) زنى است که به همسر قبلى و یا بچه هایى که از شوهر قبلى اش دارد علاقه زیاد نشان دهد؛ از چنین زنى نیز باید اجتناب کرد.
و (( حداقه )) زنى است که به هر چشم مى دوزد و هوس آن مى کند و شوهرش را وامى دارد که آن را بخرد.
(( براقه )) احتمال دو معنى دارد: یکى زنى که سراسر روز به آرایش و زینت سر و صورتش مى پردازد تا صورتش درخشندگى مصنوعى داشته باشد؛ دیگر زنى که از خوردن غذا قهر مى کند و به تنهایى غذا مى خورد و در هر چیزى سهم خودش را جدا مى کند. براقه لغت مردم یمن است که مى گویند: (( برقت المراءه و برق الصبى الطعام )) ؛ وقتى که موقع غذا خوردن قهر کنند.
و (( شداقه )) زن پر حرف است که بى مهابا حرف مى زند و به دیگران دهن کجى مى کند. و مربوط به این است سخن پیامبر (ص ) که مى فرماید: (( خداوند افراد یاوه گوى پرحرف را دشمن مى دارد.)) (41)
آورده اند که جهانگردى از قبیله ازد به حضرت الیاس (ع ) در ضمن سیر و گردشش ‍ برخورد کرد. الیاس (ع ) او را به ازدواج امر و از مجرد زیستن نهى کرد، سپس فرمود: با چهار دسته از زنان ازدواج نکن ، مختلعه ، مباریه ، عاهره و ناشزه . اما مختلعه زنى است که هر ساعت بى دلیل طلاق مى خواهد؛ مباریه زنى است که به دیگران فخر فروشى و به وسایل دنیایى افتخار مى کند؛ عاهره زن فاسقى است که دوست و رفیق براى خود دارد؛ خداى تعالى فرموده است : (( و لا متخذات اخدان )) (42)؛ و ناشزه زنى است که در رفتار و گفتار نسبت به همسرش برترى مى جوید که از مصدر نشز به معنى زمین بلند گرفته شده است .
على (ع ) مى فرمود: (( بدترین خصلتهاى مرد، بهترین خصلتهاى زنان است و آنها عبارتند از: بخل ، کبر و ترس ، زیرا زن اگر بخیل باشد مال خود و همسرش را نگاه مى دارد و اگر متکبر باشد، حاضر نمى شود با کسى سخن نرم و شائبه دار بزند و اگر ترسو باشد از همه چیز بیمناک بوده و از خانه اش بیرون نمى رود و از رفتن به جایى که در معرض تهمت باشد به خاطر ترس از شوهرش پرهیز مى کند.))
مى گویم :
در کتاب کافى از ابراهیم کرخى نقل شده که مى گوید: خدمت امام صادق (ع ) عرض ‍ کردم : همسرم از دنیا رفته است در حالى که اختلاقش با من سازگار بود و تصمیم دارم ازدواج کنم . امام (ع ) فرمود: (( ببین به چه کسى علاقمندى و چه کسى را شریک مال و محرم دین و اسرارت قرار مى دهى . پس اگر ناچار به انتخاب همسرى ، با دوشیزه اى ازدواج کن که به نیکى و حسن خلق منسوب باشد و بدان که زنان ، آن چنانند که این شاعر گفته است :
بدان که زنان به گونه هاى مختلف آفریده شده اند: بعضى از زنان ، غنیمت و برخى ، موجب خسارت و زیانند. بعضى چون هلال ماهند. وقتى که براى همسرشان تجلى مى کنند و بعضى نیز ظلمت و تاریکى محضند، هر کس به زن خوبى دست یابد، سعادتمند است و هر کس از آن محروم باشد نمى تواند انتقام بگیرد.
آنان سه نوع اند: زنى که اولادآور و مهربان است ، همسرش را در برابر مشکلات روزگار و در امور دنیا و آخرتش یارى مى کند، نه آن که زمانه را در برابر شوهرش ‍ یارى کند؛ زنى که نه اولادآور است و نه جمال و اخلاق دارد و نه شوهرش را در کار خیر یارى مى کند؛ و زنى که اهل سر و صدا و پر رفت و آمد و عیبجوست ، زیاد را اندک مى شمرد و اندک را نمى پذیرد.)) (43)
از ابوعبداللّه – امام صادق (ع ) – نقل شده که فرمود: (( رسول خدا (ص ) فرمود: زنان چهار دسته اند: جامع مجمع ، ربیع مربع ، خرقاء مقمع و غل قمل .)) (44)
در تفسیر این حدیث گفته اند: جامع مجمع یعنى پرخیر، عفیف و شوهردار؛ ربیع و مربع زنى که یک بچه در بغل و یکى هم در شکم دارد؛ خرقاء مقمع – و به روایتى کرب مقمع یعنى زنى که با شوهرش بدخویى کند و غل مقمع ، یعنى زنى که نزد شوهرش مانند پاى بندى از پوست است که شپش در آن افتاده و آن را خورده باشد و نتواند هیچ چیز را از خود بر حذر دارد که این جمله ضرب المثلى است عربى .(45)
از ابوحمزه نقل کرده اند که مى گوید: از جابر بن عبداللّه شنیدم که مى گفت : خدمت پیامبر (ص ) بودیم ، فرمود: (( بهترین زنان شما، زنى است که اولادآور، مهربان و پاکدامن ، در میان فامیل محترم و در برابر همسرش افتاده و فروتن ، نزد شوهر بى حجاب و در برابر دیگران پوشیده باشد؛ زنى که از همسرش حرف شنوایى دارد و مطیع فرمان اوست ؛ در هنگام خلوت با او در اختیار اوست و بمانند اظهار اشتیاق مرد، او اظهار نمى کند. آیا شما را از بدترین زنانتان آگاه نسازم ، زنى که در بین خانواده اش ذلیل و در برابر شوهرش بزرگمنش ، نازا و کینه توز است ؛ زنى که از کار زشت پرهیز ندارد؛ به هنگام نبودن شوهر بى حجاب و در حضور او در حجاب است ؛ به حرف شوهر گوش نمى دهد و فرمان او را نمى برد و هنگامى که همسرش با او خلوت کند از خواسته او سر باز زند چنان که مرکب ناهموار از سوار شدن سرباز زند و هیچ عذرى را از شوهر پذیرا نباشد و هیچ گناهى را بر او نبخشد.)) (46)
از ابوعبداللّه (ع ) است که فرمود: (( رسول خدا (ص ) فرموده است : بهترین زنان شما زنى است که پاکدامن و در عین حال شهوت انگیز باشد.)) (47)
از ابوالحسن الرضا (ع ) نقل کرده اند: (( امیرالمؤ منین (ع ) فرمود: بهترین زنان شما خمس است . عرض کردند: یا امیرالمؤ منین ! خمس چگونه زنى است ؟ فرمود: زنى که متواضع ، نرمخو و مطیع شوهر است ؛ موقعى که همسرش خشمگین شود، از چشم او دور نشود تا وقتى که او خشنود شود و در وقتى که شوهرش بیرون منزل است در نبودن او، حرمت او را حفظ کند که چنین زنى از جمله کارگزاران خداست کارگزار الهى از رحمت خدا ناامید نمى شود.)) (48)
از ابوعبداللّه (ع ) است که فرمود: (( بهترین زنان شما زنى است که خوشبو و آشپز خوبى باشد؛ زنى که اگر بخشش کند در راه خیر بخشش کند و اگر چیزى ندهد باز هم درست عمل کرده است . چنین زنى کارگزارى از کارگزاران خداست و کارگزار الهى از رحمت او ناامید نمى باشد.)) (49)
و نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود: (( همانا بهترین زنان زنى است که به هنگام خلوت با همسرش پوشش حیا را به دور افکند و چون با دیگران باشد سپر حیا را در پوشد.)) (50)
از پیامبر (ص ) نقل شده است که فرمود: (( بدترین زنان شما زن نازاى آلوده ، لجباز سرکشى است که در میان فامیلش زبون و در نزد خود بزرگمنش ، در برابر شوهرش ‍ عفیف و در برابر دیگران بى عفت باشد.)) (51)
از امام صادق (ع ) روایت است که فرمود: (( از جمله دعاهاى پیامبر (ص ) این بود:
خدایا به تو پناه مى برم از دست زنى که پیش از وقت پیرى مرا پیر کند.)) (52)
غزالى گوید :
3 – زیبایى که خود مطلوب و قابل توجه است ، زیرا که بدان وسیله مرد از گرایش به دیگران محفوظ مى ماند، چه آن که بیشتر اوقات مرد به زن بدریخت بسنده نمى کند، چگونه اکتفا کند در صورتى کنه غالبا خوشخویى با زیبایى همراه است . اما آنچه ما درباره دیندارى تاءکید کردیم و گفتیم که با زن نباید براى زیبایى اش ازدواج کرد، مانع از رعایت زیبایى نیست ، بلکه آن مطلب منع از ازدواجى است که تنها به خاطر زیبایى زن با وجود فساد دینى اش باشد، زیرا بیشتر اوقات زیبایى تنها انگیزه ازدواج مى شود و موضوع دیندارى را بى اهمیت مى سازد و دلیل بر توجه به معناى زیبایى آن است که غالبا انس و محبت بدان وسیله فراهم مى آید و شرع مقدس نیز نسبت به رعایت عوامل انس و الفت دعوت کرده و به همین خاطر است که دیدن زن ، پیش از عقد استحباب دارد.
پیامبر (ص ) فرمود: (( هرگاه محبت زنى را خداوند به دل فردى از شما انداخت ، باید صورت آن زن را ببیند که این دیدن براى الفت مابین آنها بهتر است .)) (53)؛ یعنى از این که روبرو شدن دو طرف باعث انس و الفت مى گردد. در این حدیث کلمه (( (( یؤ دم )) )) از ادمه به معنى پوست باطن در برابر بشره که به معنى پوست ظاهر است ، براى مبالغه بیشتر در انس گرفتن آمده است .
پیامبر (ص ) فرمود: (( براستى که در چشمان انصار چیزى است ؛ پس هرگاه کسى از شما خواست با زنان ایشان ازدواج کند باید به ایشان نگاه کند.)) (54) بعضى گفته اند: دو چشمان ایشان ضعفى بوده است ، و بعضى گفته اند: چشمان آنها ریز بوده است .
بعضى از پرهیزگاران دخترانشان را به ازدواج کسى در نمى آورند مگر پس از دیدن طرف ؛ به سبب آن که مبادا فریب بخورد. اعمش مى گوید: هر ازدواجى که بدون دیدار باشد سرانجامش غم و گرفتارى است . بدیهى است که در نگاه کردن و دیدن ، خلق و خو و دیانت و ثروت را نمى توان دید بلکه از زشتى و زیبایى مى توان اطلاع یافت و فریب خوردن هم در مورد جمال ممکن است و هم در مورد اخلاق . بنابراین مستحب است فریب خوردن درباره جمال را با دیدن و درباره خلق و خو را با وصف و تحقیق از اوصاف طرف از بین ببرند؛ و باید، این کار پیش از ازدواج صورت پذیرد و اوصاف طرف را از کسى بپرسد که بصیر، راستگو و از ظاهر و باطن وى با خبر است و طرفدار او نباشد تا در تعریف از او زیاده روى کند و نسبت به او حسد هم نداشته باشد تا کوتاهى کند زیرا طبیعت آدمیان در مقدمات ازدواج و توصیف زنان مورد نکاح به افراط و تفریط مایل است و کمتر کسى پیدا مى شود که در آن باره راست بگوید و به حقیقت و اعتدال اکتفا کند، بلکه بیشتر بر فریب و خلاف واقع استوار است . بنابراین براى کسى که مى ترسد به جاى همسرش دل در گرو دیگران داشته باشد، احتیاط مهم است . اما کسى که از همسر داشتن تنها اجراى سنت و یا داشتن فرزند و یا اداره منزل را مى خواهد، اگر به زیبایى زن بى توجه باشد، به پارسایى نزدیکتر است ، زیرا زیبایى تا حدى مربوط به دنیاست ، هر چند که در حق بعضى از اشخاص پشتوانه دینى مى باشد.
ابوسلیمان دارانى مى گوید: یکى از نشانه هاى پارسایى در دنیا ازدواج با دختر یتیم است . زیرا به سبب غذا و لباسى که به او مى دهد، اجر مى برد و از طرفى چون چنین زنى به اندک چیزى قناعت مى کند، کم خرج است ؛ در صورتى که اگر با دختر مردمان دنیادار ازدواج کند، چنین دخترى خواسته هاى خودش را بر او تحمیل مى کند و مى گوید: چنین لباس و چنان غذا را برایم فراهم کن . البته این روش کسانى است که به قصد تمتع ازدواج نکنند، اما کسانى که تا کامجویى نکنند نسبت به دینشان ایمن نیستند، باید به سراغ جمال و زیبایى بروند، زیرا کامیابى به وسیله مباح دژى براى دین آدمى است .
بعضى گفته اند: هرگاه زن ، زیبا، خوشخوى ، چشم و موى سیاه ، فراخ چشم ، سفید رنگ ، دوستدار همسر و به غیر همسر خود بى اعتنا باشد، به صورت حورالعین است ، زیرا خداى تعالى در توصیف زنان بهشت ، همین اوصاف را آورده و مى فرماید: (( عروبا اترابا )) (55)، (( (( عروبه )) )) یعنى زنى که عاشق همسر خویش و علاقمند به آمیزش با اوست و تمام لذتش به وسیله او حاصل مى شود، و حوراء یعنى سفید (مؤ نث است ) و حور به معناى سفید (براى مذکر). معناى دیگر (( (( حوراء)) )) ، چشمى که بشدت سفید است و مویى که بشدت سیاه باشد؛ عیناء یعنى زنى درشت چشم .
پیامبر (ص ) فرمود: (( بهترین زنان شما زنى است که هرگاه همسرش به او نگاه کند باعث خوشحالى او شود و هرگاه دستورى دهد، اطاعت کند و اگر به جایى رود پشت سر او خود و مال شوهر را حفظ کند.)) (56)؛ البته موقعى که زن دوستدار همسر باشد، شوهر با نگاه کردن به او شادمان مى شود.
4 – زنى که مهرش سبک باشد، رسول خدا (ص ) فرموده : (( بهترین زنان شما زنى است که از همه زیباتر و از همه مهرش کمتر باشد.)) (57) پیامبر خدا (ص ) براى بعضى از زنان خود ده درهم مهریه قرار داد و نیز وسایل خانه اش که یک آسیاى دستى و یک کوزه و بالشى از چرم بود و داخل بالش از لیف خرما پر شده بود؛ براى یکى از زنانش دو پیمانه جو و براى دیگرى دو پیمانه خرما و دو پیمانه آرد سبوس ‍ گرفته ، ولیمه داد. در صورتى که اگر زیاد بودند مهریه زنان ، یک ارزش بود، پیامبر خدا 0ص ) پیش از دیگران این کار را کرده بود. در خبر است : (( از برکات زن آن است که زود ازدواج کند و زود صاحب فرزند شود و مهرش کم باشد.)) (58)
رسول خدا (ص ) فرمود: (( با برکت ترین زنان آن زنى است که کمترین مهریه را داشته باشد.)) (59)
مى گویم :
مهر السنه پانصد درهم است .
در کافى با اسناد صحیح به نقل از ابى عبداللّه – امام صادق (ع ) – آمده است که فرمود: (( رسول خدا (ص ) براى همسرانش دوازده اوقیه و نشّى تعیین کرد، هر اوقیه چهل درهم و هر نشّى نصف اوقیه یعنى بیست درهم است . که مجموع آن پانصد درهم مى شود. پرسیدند با همین واحدهاى وزنى که ما داریم ؟ فرمود: آرى با همین واحدهاى وزن .)) (60)
و نیز به اسناد خود از امام باقر (ع ) نقل کرده است که فرمود: (( رسول خدا (ص ) مهر هیچ کدام از دختران خود را بیش از دوازده اوقیه و یک نشّ قرار نداد و هیچ یک از زنان خود را نیز به بیش از دوازده اوقیه و یک نشّ تزویج نکرد (اضافه کرد:) اوقیه چهل درهم و هر نشّى بیست درهم است .)) (61)
و به اسناد خود از حسین بن خالد نقل کرده ، مى گوید: (( از ابوالحسن (ع ) راجع به مهر السنه پرسیدم که چگونه پانصد درهم مى شود؟ فرمود: خداى تعالى بر خود واجب کرده است که که هیچ مؤ منى نیست که صد مرتبه (( اللّه اکبر )) و صد مرتبه (( سبحان اللّه )) ، و صد مرتبه (( الحمدللّه )) و صد مرتبه (( لا اله الا اللّه )) و صد مرتبه (( اللهم صل على محمّد و آل محمّد )) بگوید و بعد بگوید: بار خدایا از حورالعین به همسرى من درآور! مگر این که ، خداوند از حورالعین به همسرى او درآورده و مهریه او را این مبلغ قرار دهد. سپس خداوند به پیامبرش (ص ) وحى فرمود که مهر السنه زنان مؤ منه را پانصد درهم قرار دهد و رسول خدا (ص ) نیز چنین کرد؛ و هر مؤ منى که دختر برادر مؤ منش را خواستگارى کند و بگوید: پانصد درهم مهر اوست و او موافقت با تزویج وى نکند، در حقیقت او را عاق کرده است و او سزاوار است که خداى تعالى از حوریان به همسرش ‍ درآورد.)) (62)
از آن حضرت منقول است که فرمود: (( مهریه همان است که مردم توافق کنند و یا دوازده اوقیه و یک نشّ و یا پانصد درهم است .)) (63)
از آن حضرت است که فرمود: (( على (ع ) وقتى با فاطمه ازدواج کرد، مهریه اش را یک جامه ساده و یک پیراهن و یک فرش از پوست گوسفند قرار داد.)) (64)
از ابوجعفر (ع ) روایت شده است که فرمود: (( مهریه حضرت فاطمه (ع ) یک جامه ساده و چادر پشمى سیاه و یک زره حطمى بود و فرش ایشان از پوست گوسفند بود که آن را روى زمین مى انداختند و فرش مى کردند و هم روى آن مى خوابیدند، درود خدا بر ایشان باد.)) (65)
در روایت دیگرى آمده است : (( پیراهن حطمى معادل سى درهم است .)) (66)
غزالى گوید :
(( همان طورى که زیاده روى در مهر از طرف زن کراهت دارد، از طرف شوهر نیز پرسش از ثروت زن ، کراهت دارد. بنابراین سزاوار نیست که به طمع مال با زنى ازدواج کند و اگر چیزى از طرف شوهر هدیه دادند بر خانواده زن لازم نیست در برابر آن بیشتر بدهند و همچنین اگر از طرف زن ، به شوهر هدیه اى دادند، باز همین طور. بنابراین نیت درخواست بیشتر نیت فاسدى است ، اما هدیه دادن دو طرف به یکدیگر عملى مستحب و باعث محبت است
رسول خدا (ص ) فرمود: (( به یکدیگر هدیه دهید، تا میان شما محبت ایجاد شود.)) (67) اما افزون طلبى در این آیه شریفه آمده است : (( و لا تمنن تستکثر )) (68). یعنى به کسى چیزى مده براى این که بیشتر از آن را بطلبى ، و نیز در این آیه : (( و ما آتیتم من ربا لیربو فى اموال الناس فلا یربو عنداللّه . )) (69) زیرا ربا یعنى فزونى و به طور اجمال شامل هر نوع افزون طلبى است هر چند که در اموال ربوى هم نباشد. پس تمام اینها در ازدواج کراهت دارد و بدعت است و نظیر تجارت و قمار مى باشد و با هدفهاى ازدواج منافات دارد.
5 – زن ، اولادآور باشد. بنابراین اگر به نازایى معروف است نباید با او ازدواج کرد.
پیامبر (ص ) فرمود: (( به شما توصیه مى کنم با زنان اولادآور مهربان ازدواج کنید.)) (70)؛ و اگر همسر نداشته و کسى خبر از عقیم بودنش ندارد باید تندرستى و جوانى اش مورد توجه قرار گیرد، زیرا زن با وجود این دو صفت غالبا اولادآور است .
6 – باکره باشد. پیامبر (ص ) به جابر که با زن غیره باکره ازدواج کرده بود، فرمود: (( چرا با زن باکره ازدواج نکردى تا او با تو، و تو با او ملاعبه کنى .)) (71)
باکره بودن سه فایده دارد:
اول ، آن که همسرش را دوست دارد و با او انس مى گیرد که این خود در معناى مودت مؤ ثر است . پیامبر (ص ) فرمود: (( با زن مهربان ازدواج کنید.)) و طبیعت آدمیان بر انس با نخستین کسى که الفت مى گیرد سرشته شده است و اما زنى که مردان را آزموده و با حالات سر و کار داشته است چه بسا به بعضى از اوصافى که مخالف با میل اوست راضى نباشد و باعث خشم شوهر گردد.
دوم ، آن است که باعث کمال دوستى مرد نسبت به همسرش مى گردد، زیرا طبع مرد از زنى که شخص دیگرى با او تماس گرفته به نحوى متنفر است و هر وقت این مطلب را به خاطر بیاورد بر طبعش سنگینى مى کند و بعضى طبیعتها در این مورد حساسیت بیشترى دارند.
سوم ، به همسر قبلى دلبستگى ندارد، در صورتى که معمولا علاقه شدید در مورد نخستین دوست صورت مى گیرد.
7 – زن باید نسیبه ، یعنى از خانواده خیر و صلاح باشد، زیرا چنین خانواده اى دختران و پسران خود را با ادب تربیت مى کند و اگر خانواده با ادب نباشد نمى تواند فرزند را خوب تربیت کند و با ادب بار آورد. از این رو، رسول خدا (ص ) فرمود: (( بپرهیزید از خضراء دمن ، پرسیدند: یا رسول اللّه ! خضراء دمن چیست ؟ فرمود: زن زیبایى که از رویشگاه (خانواده ) بد، باشد.)) (72)
و نیز فرمود: (( براى نطفه هایتان (همسرى ) گزینش کنید، زیرا رگ و ریشه ها نقش ‍ دارند)) (73)؛ و بعضى به جاى (( دساس )) کلمه (( نزاع )) آورده اند، یعنى داراى گرایش مختلف و رغبت خاص .
8 – زن از خویشاوندان نزدیک نباشد، زیرا که قرابت زیاد باعث کم شدن میل و شهوت مى شود. پیامبر (ص ) فرمود: (( با خویشاوندان نزدیک ازدواج نکنید که فرزند ضعیف و لاغر به دنیا مى آید.)) (74) ناتوانى فرزند به خاطر آن است که خویشاوندى در کم کردن شهوت تاءثیر دارد، زیرا شهوت از قوه احساس به وسیله نگاه کردن و تماس گرفتن برانگیخته مى شود و احساس نیز به وسیله امر شگفت و تازه تقویت مى شود، اما چیزى که مدتى در دیدگاه انسان بوده باعث مى شود تا حس آدمى از ادراک کامل آن ناتوان گشته و کمتر تحت تاءثیر آن قرار گیرد و در نتیجه میل و کشش به آن برانگیخته نشود.
این بود خصلتهاى قابل توجه در زنان و نیز بر ولى دختر واجب است تا درباره ویژگیهاى مردان دقت کند و به خاطر دخترش مواظب باشد تا مبادا او را به همسرى مردان بد خو، یا بد قیافه ، یا سست ایمان ، یا مردى که در حق وى کوتاهى کند و یا از نظر خانوادگى همطراز او نباشد، درآورد.
پیامبر (ص ) فرمود: ازدواج نوعى بردگى است ، پس باید هرکسى توجه کند که دخترش را در چه خانواده اى قرار مى دهد.)) (75)؛ و درباره حق زن جانب احتیاط را باید گرفت ، زیرا زن با ازدواج کردن حالت وابستگى پیدا مى کند و راه نجات هم ندارد. بنابراین شوهر در هر حال مى تواند او را طلاق دهد (ولى از ناحیه زن چنین نیست ؛) حال اگر ولى دخترى فرزند خودش را به ستمگر، یا فاسق و یا بدعت گذار و یا میگسارى تزویج کند، نسبت به دین خود جنایت کرده و به خاطر قطع رحم که به وسیله انتخاب و گزینش نادرست مرتکب شده ، خود را در معرض خشم خدا قرار داده است . پیامبر (ص ) فرمود: (( هر کس دخترش را به همسرى مرد تبهکارى درآورد به یقین قطع رحم کرده است .)) (76)

پی نوشت :

29- بخش اول این حدیث را شریف رضى در نهج البلاغه ضمن حکم به شماره ئ 141 و ابن شعبه حرانى در صفحه 214 تحف العقول از قول على (ع ) نقل کرده اند. قضاعى ، این حدیث را در کتاب مسند الشهاب از قول حضرت على (ع ) و دیلمى در کتاب مسند الفردوس از قول عبداللّه بن عمر و ابن هلال مزنى ، آورده اند که هر دو نقل با این اسناد، ضعیف مى باشند.
30- کافى ، ج 5، ص 455، شماره 1.
31- این نام ابتدا به پیروان زند (شرح اوستا) و زردشتیان گفته مى شد ولى بعدها آن را بر هر بى دینى اطلاق کرده اند. – م
32- کافى ، ج 5، ص 428.
33- بهکافى ، ج 5، ص 440 و استبصار، ج 3، ص 192 و تهذیب ، ج 2، ص 204 مراجعه کنید.
34- در کافى ، ج 5، ص 415، تهذیب ، ج 2، ص 208 و استبصار، ج 3، ص 167 از امام صادق (ع ) روایت شده و ابن ماجه این حدیث را به شماره 2015 از پیامبر (ص ) نقل کرده است .
35- التهذیب ، ج 2، ص 224.
36- این حدیث را در کتب شیعه نیافتم ، ابوداوود در سنن ، ج 1، ص 481 و ابن ماجه به شماره 1879 نقل کرده اند در حالى که این حدیث مخالف اصول شیعه است مگر مقصود از سلطان امام یا حاکم شرع باشد به کتاب مختلف الشیعه ، ج 2، ص 90 مراجعه کنید.
37- این حدیث را نسائى در سنن ، ج 6، ص 67، از حدیث ابن عباس نقل کرده است و ابن جوزى آن را از احادیث ساختگى شمرده ، اما شیخ نورالدّین بن عبدالهادى سندى حنفى به او اعتراض کرده مى گوید: رجال سند این حدیث همان رجال صحیح بخارى و صحیح مسلم است بنابراین نباید به حرف کسى که حکم به ساختگى این حدیث کرده است ، توجه کرد.
38- تحریم / 6: خود و خانواده تان را از آتش (دوزخ ) نگاه دارید.
39- این حدیث را مسلم در صحیح خود، ج 4، ص 175، و ابوداوود در سنن ، ج 1، ص 427 آورده اند.
40- کلینى این حدیث را در کافى ، ج 5، ص 333 از قول امام صادق (ع ) و طبرانى نظیر آن را با سند ضعیفى چنان که در مجمع الزوائد، ج 4، ص 254 آمده نقل کرده اند.
41- این حدیث را ابن ماجه با عبارت دیگرى به شماره 1859 نقل کرده است .
42- این حدیث را ترمذى چنین نقل کرده است : (( مبغوض ترین و دورترین شما از من در روز قیامت ، یاوه گویان پرحرفند.))
43- نساء / 25: نه زنانى که رفیق و دوست دارند.
44- کافى ، ج 5، ص 323. در بعضى نسخه هاى کتاب کافى و همین کتاب محجه البیضاء به جاى (( ولاجه )) در متن حدیث ، (( ولاحه )) با حاى بدون نقطه آمده است یعنى زنى که شوهرش را وادار به کارهاى طاقت فرسا و غیر قابل تحمل مى کند. (مصحح کتاب مى نویسد:) این عبارت درست تر است .
45- همان ماءخذ، ص 324، شماره 4.
46- احتمالا کنایه از بى بند و بارى و مدافع نبودن زن از حقوق شوهر و عفت خویش باشد. – م
47- کافى ، ج 5، ص 324.
48- همان ماءخذ، همان صفحه .
49- همان ماءخذ، ص 324 و 325، شماره 5 و 6.
50- کافى ، ج 5، ص 324 و 325، شماره 5 و 6.
51- همان ماءخذ، ص 334، شماره 2.
52- همان ماءخذ، ص 326، شماره 2 و 3.
53- همان ماءخذ، ص 326، شماره 2 و 3.
54- این حدیث را ابن ماجه به شماره 1864 و 1865 نقل کرده و در آن جا به جاى (( (( اذا اوقع اللّه )) )) ، (( (( اذا القى اللّه )) )) آمده است . و بیهقى در سنن کبرى ، ج 8، ص 84 و 85 با کمى اختلاف آورده است .
55- این حدیث را مسلم در صحیح خود، ج 4، ص 143 از قول ابوهریره نقل کرده است . و در بعضى نسخه ها به جاى (( (( شیئا)) )) کلمه (( (( شینا)) )) آمده است .
56- واقعه / 37: زنان شوهر دوست (باغنج دلال ) و جوان همسالان .
57- این خبر از کافى قبلا گذشت و حاکم و نسائى و احمد – به نقل جامع صغیر – با اندک اختلافى نقل کرده اند.
58- به ماءخذ این روایت دست نیافتم جز این که طبرانى از ابن عباس ، از قول پیامبر (ص ) نقل کرده است که فرمود: (( بهترین زنان ، زنى است که مهرش اندک باشد)) و از عایشه به نقل از پیامبر (ص ) آمده است (( که میمنت زن در آن است که به سادگى خواستگارى کنند و به مهریه او سبک و اولاد آوریش سهل باشد.)) (مجمع الزوائد، ج 4، ص 281).
59- این دو روایت در ذیل خبر قبلى گذشت و بیهقى روایت را چنین نقل کرده است : (( پر برکت ترین زنان زنى است که کمترین مهریه را دارد.))
60- این دو روایت در ذیل خبر قبلى گذشت و بیهقى روایت را چنین نقل کرده است : (( پر برکت ترین زنان زنى است که کمترین مهریه را دارد.))
61- کافى ، ج 5، ص 376، شماره 2.
62- کافى ، ج 5، ص 376، شماره 5، 6 و 3.
63- کافى ، ج 5، ص 376، شماره 5، 6 و 3.
64- کافى ، ج 5، ص 376، شماره 5، 6 و 3.
65- همان ماءخذ، ص 377، شماره 1 و 5.
66- همان ماءخذ، ص 377، شماره 1 و 5.
67- همان ماءخذ، همان صفحه . زره حطمى زرهى بود که شمشیرها را مى شکست و بعضى گفته اند: یعنى زره پهن و سنگین و بقولى نوعى زره منسوب به تیره اى از قبیله عبدالقیس که به حطمه به محارب مى رسند و ایشان زره ساز بودند که این قول درست تر است .
68- این حدیث را کلینى در کافى ، ج 5، ص 144 روایت کرده است . عراقى گوید: بخارى آن را در کتاب الادب المفرد و بیهقى از قول ابوهریره نقل کرده اند.
69- مدثر / 6: (بر هر که احسان مى کنى ) منت مگذار و عوض بیشتر نطلب .
70- روم / 38: آن سودى که شما به رسم ربا (هدیه ) دادید تا بر اموال مردم رباخوار بیفزایید، در نزد خدا هرگز نیفزاید.
71- این حدیث را نسائى در صحیح خود، ج 6، ص 65، و ابوداوود در سنن ، ج 1، ص 473 نقل کرده اند.
72- این حدیث را بخارى در صحیح ، ج 7، ص 6 و مسلم در صحیح ، ج 4، ص 177 و ابن ماجه به شماره 1860 نقل کرده اند.
73- این حدیث را کلینى در کافى ، ج 5، ص 332، به شماره 4 نقل کرده است و جزرى درباره (( (( ایاکم و خضراء الدمن )) )) مى گوید: دمن جمع دمنه است و چیزى است که شتر و گوسفند با بول و فضولات خود، کود مى دهد، یعنى در آغل حیوانات به وجود مى آید، و چه بسا اتفاق مى افتد که گیاهان زیبا و سر سبز در آن جا مى روید.
74- کلینى در کافى ، ج 5، ص 332 نظیر این روایت را نقل کرده است . و در آن جا آمده است : (( (( ان الخال احد الضجیعین )) )) کنایه از این که دایى فرزند مى تواند ملاک خلق و خوى وى باشد. ابن ماجه این حدیث را به شماره 1968 بدون جمله (( (( فان العرق دساس )) )) نقل کرده است و ابومنصور دیلمى در کتاب مسند الفردوس از حدیث انس چنین روایت کرده : (( (( تزوجوا فى الحجر الصالح فان العرق دساس )) )) و ابوموسى مدینى در کتاب تضییع العمر و الایام از قول ابن عمر چنین آورده است :
(( وانظر فى اى نصاب تضع ولدک فان العرق دساس )) ، این هر دو روایت به طورى که در المغنى آمده ، ضعیف است .
75- این روایت را در هیچ ماءخذى نیافتم .
76- عراقى مى گوید: این روایت را ابوعمر توقانى در کتاب معاشره الاهلین از قول عایشه و اسماء دختران ابوبکر نقل کرده است . بیهقى این روایت را به صورت مرفوعه نقل کرده در حالى که موقوفه بودن آن درست تر است .
منبع: کتاب (( محجه البیضاء فى تهذیب الاحیاء ))

 

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید