همه چیز جنین مدیون بند ناف است.بدون بند ناف، فکر زنده ماندن جنین را باید از سر بیرون کرد.جایش تنگ هست!درست…اما چون به بند ناف وصل است غمی ندارد.همه چیزش تامین است.همه ی دنیایش هم همان فضای کوچک و همان بندی است که به نافش بسته شده…
به دنیا که می آید، اولین کاری که می کنند، این بند را می برند.شاید ظالمانه و بی رحمانه…شاید بی توجه به التماسهای نوزاد، که سخت وابسته ی همین بند است…نوزاد، زار می زند و کسی به دادش نمی رسد.این رسم دنیاست…و جالب اینکه نوزاد، تازه رها شده از بندِ آن بند.این را بعدا می فهمد و این رسم دنیا را دوست خواهد داشت.
.
همه چیز ما هم وصل به همین جسمی است که داریم.جسم ما انگار همه کاره ی ماست.نان و رزق مان را از آن در میاوریم.خودنمایی هایمان هم به خاطر همین چند کیلو جسمی است که داریم یدک می کشیم.وابستگی ما به این جسم ، دقیقا مثل وابستگی جنین به آن بند است.زنده بودنمان بدون این جسم امکان ندارد.همه ی تصوری هم که از خودمان داریم ، مربوط به شکل این جسم است…جور دیگری خود را متصور نمی شویم…
از این دنیا که می رویم، اولین اتفاقی که می افتد اینست که جسممان را می بُرند و می اندازند کنار.می مانَد روحمان…جسممان می پوسد.داغان می شود. زیر خروارها خاک له می شود.ما ناله می کنیم و کسی به دادمان نمی رسد.این رسم دنیاست…و جالب اینکه تازه بعد از مرگ، روح ما آزاد می شود.از بند آن جسم لعنتی و محدود کننده در می آید.و ما به آن زاری و ناله هایی که می کردیم، می خندیم. و این رسم دنیا را هم دوست خواهیم داشت.
رسمی که دوستش خواهیم داشت
روح مان بدون جسم، بزرگ تر است.باور کنید!
سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیاً
نوشته سید زهرا برقعی