موانع رشد و تکامل انسان در دو جهت است:
1. موانع نظری = غفلت ـ وسوسه علمی ـ پندارگرایی.
2. موانع عملی = هوس مداری، کمین گاههای شیطان ـ دنیاگرایی.[1]
موانع نظری
غفلت: ریشه هر آفتی که آدمی از بیرون گرفتار آن می شود غفلت درونی است، اگر در درون ما، اعتقاد و توجه وجود داشته باشد، آسیبی به ما نمی رسد.
آدم با یک سلسله گفتن، شنیدن، شرکت در مجالس… به تدریج خاطراتی در ذهنش ترسیم می شود و هنگامی که متراکم و زیاد شد، زمینه شوم را فراهم می کند و در نتیجه «ملکه نفسانی» پدید می آید که بعد به آسانی خاطره ها را در ذهنش زنده نگه می دارد و انسان را از یاد خدا و معاد غافل می کند؛ از این رو انسان که دائماً به فکر جنبه طبیعی خود است؛ دائماً فکر مسائل لذت بخش دنیاست.[2]
وسوسه های علمی: شیطان و وسوسه های او، عامل دیگری برای گمراهی فکری و نظری آدمی و مانع رشد و شکوفایی فضائل انسانی است.
شیطان، رأی قوه متخیله آدمی را به جای وحی و عقل و باطل را به جای حق می نشاند. هرجا انسان مطلبی را نادرست می فهمد، بر اثر دخالت شیطان و ابزاری است که شیطان در درون جان آدمی دارد.[3]
پندارگرایی: گمان باطل و پندارگرایی هم یکی از عوامل گمراهی نظری برای انسان است.
قرآن می فرماید: «أیحسب ان لم یره احد»[4] آیا می پندارد که کسی او را نمی بیند؟
این ناظر به بعد علمی است، یعنی انسان فکر می کند که کسی او را نمی بیند و او تنهاست و لذا رهاست.[5]
موانع عملی:
هوس مداری: انسان همان گونه که در بخش اندیشه، باید حق را از باطل جدا کند، در بخش گرایش هم باید خواهش های صحیح را از خواهش های باطل تفکیک کند. هنگامی که خواهش های نفسانی جلو گرایش های حق را می گیرد باید انسان با آن مبارزه کند؛ زیرا همه آیات و روایاتی که درباره جهاد و پیروزی حق بر باطل وارد شده، شامل همین مرحله می باشد.[6]
برخی به جای این که حق مدار و حق محور باشند، خودمدار هستند. قبله کسانی که خود محورند، منافع شخصی آنهاست؛ و بنابر تعبیر قرآن این چنین اشخاصی، بر خود ستم روا داشته اند؛ چون قبله اصلی خود را نشناخته و مدار اصیل خویش را نیافته اند.[7]
خداوند برخی را به حال خودشان وا میگذارد؛ این چنین اشخاصی تحت ولایت شیطان خواهند بود. کسی که از تحت ولایت خدا خارج شود و تحت ولایت شیطان باشد، به ناچار، فقط دنیا را می بیند و برای آن اصالتی قایل است و معبود او همان زرق و برقی است که برایش زیباست.[8]
کمین گاههای شیطان: قرآن، شیطان را به عنوان دشمن سعادت انسان معرفی می کند و به انسان یادآور می شود که در برابر او مراقب و هوشیار باشد.
شیطان ابتدا «مسوِّل» است، بعد اماره به سوء؛ اول به عنوان دستیار، کمک می کند و پیشنهاد می دهد؛ یعنی زشت را زیبا و زیبا را زشت جلوه می دهد و وقتی انسان را اسیر کرد، فرمان می دهد و آنگاه انسان، دانسته و از روی عمد گناه می کند.
شیطان در سه مقطع راهزنی می کند. 1. شهود. 2. تعقّل. 3. تعبّد. در نهان و نهاد آدمی چشمی هست که حق را می بیند و دلی که به حق گرایش دارد. اولین کار شیطان، این است که با غبار دنیادوستی، آن چشم نهادینه الهی را نابینا می کند؛ وقتی شیطان به اولین هدف خود رسید، در کمین عقل می نشیند، تا عقل را در مسائل برهانی به دام مغالطه بیندازد؛ وقتی انسان به دام توهم و تخیّل افتاد، آنگاه در مقام عمل و عبادت، کاملاً تحت نفوذ شیطان است و چنین انسانی اصلاً عبادت نمی کند، یا عبادت او ریاکارانه و منافقانه است.[9]
دنیاگرایی: مهم ترین و بزرگترین مانع برای انسان، تعلق به دنیاست. تا دل غبارروبی نشود و مانع برطرف نشود، خورشید کمال نمی تابد. آنچه را که قرآن به صورت مکرّر به انسان یادآور شده است، پرهیز از دنیاست.
هرچه که ما را از خدا دور کند و به غیر حق مشغول کند، دنیاست. بعضی به مال مشغولند و بعضی به علم؛ دنیای آنها همان است. گاهی آدمی رنج عبادت را به جان می خرد، تا ادّعا کند که من عابدترین هستم؛ این هم گرفتار دنیاست.[10]
قرآن دنیا را به عنوان بازیچه معرفی کرده و در سخنان معصومین آمده که دنیا سرگرمی است و شیطان و نفس اماره می کوشند، تا انسان را به این دنیا سرگرم کنند.
کسی که معتاد به مواد مخدر است، بر او تسلط دارد و او تحت سلطه اعتیاد است. اگر کسی گرفتار دنیا و زرق و برق و مقام، القاب شود، این عناوین او را به بازی می گیرند و می خندانند و می گریانند، او را عصبانی می کنند، یا راضی نگه می دارند.[11]
انسان باید قلبش را متوجه خدا کند و چشمش به برنامه های الهی باشد که خدا کدام را می پسندد و کدام را نه. کسی که به غیر خدا تمسک کرده، گویا به تار عنکبوت که سست بنیاد است، تمسّک نموده است و این چنین شخصی دائماً نگران است؛ چون تکیه گاهی ندارد.
نتیجه بحث این شد که منشأ این انحرافات، زرق و برقهای شیطان، یا نفس اماره از درون، و دنیا از بیرون است و با قطع علاقه از غیر خدا و منحصراً به خدا علاقه داشتن و متوجه او بودن، راه سعادت و پیروزی انسان است.[12]
پی نوشت ها:
[1] . ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، مراحل اخلاق در قرآن، (تفسیر موضوعی قرآن)، مرکز نشر اسراء، چاپ سوم، 1379، ج 11، ص 22.
[2] . ر.ک: همان، ص 26 و 32.
[3] . ر.ک: همان، ص 49 و 50.
[4]. بلد/ 7.
[5] . ر.ک: مراحل اخلاق در قرآن، همان، ص 58.
[6] . ر.ک: همان، ص 75-76.
[7] . ر.ک: همان، ص 86-87.
[8]. ر.ک: همان، ص 95 و 96.
[9] . ر.ک: همان، ص 103 ـ104 و 108.
[10] . ر.ک: همان، ص 124-125.
[11] . ر.ک: همان، ص 121-122.
[12] . ر.ک: همان، ص 235-236.