نویسنده: سمیح عاطف الزین
مترجمان: علی چراغی، محمد حسین احمدیار، محمد باقر محبوب القلوب
شهروندان مدین از عربهای ساکن «معان» واقع در کشور شام بودند. آنان مشرک و «اَیکه» (1) پرست بودند. عادت زشت و ناپسند آنان کم فروشی، بازی با ترازو و کم و زیاد کردن آن و ندادن حق دیگران بود. آن عادت ناپسند به پاکی و بیآلایشی دست و جان، جوانمردی و شرافت انسانی، آسیب رسانده و آن را آلوده کرده بود، ولی آنان میپنداشتند که کارشان یک مهارت، زیرکی و آزمودگی در کار خرید و فروش و مبادلهی کالاست.
خداوند متعال از میان آن مردم حضرت شعیب (علیه السلام) را به پیامبری برانگیخت. او دارای برخوردی نیکو و کلامی رسا و قانع کننده بود تا آنجا که «سخنور پیامبران» نامیده شده است.
آن حضرت در آغاز، قومش را به یکتا پرستی خداوند متعال و رها کردن بت پرستی دعوت کرد. سپس به برپا داشتن عدالت و انصاف سفارش کرد و آنها را از فریب و کلاهبرداری، بازی با نرخها و ترازوها، به زور و ستم گرفتن کالاها و دزدی نسبت به حق آشکار و واضح مردم برحذر داشت.
همچنین حضرت شعیب به آنها، فضیلتها و نعمتهای خدادادی را یادآوری کرد، از جمله آنکه آن نعمتها نخست اندک بود و سپس بر تعدادشان افزوده شد و خداوند مستمندان نیازمند را ثروت، عطا کرده است. در پایان، آن حضرت عاقبت و جزای سنگین کارهای ناشایست و بسیار بد مردم را به آنها هشدار داد و به آنان فرمود:
(چیزهای مردم را کم ندهید.) (2)
در این آیه مبارکه منظور از لغت «اشیاء»؛ یعنی چیزها، تمام روابط مادی و معنوی انسانی است، مانند ارتباطهای حرفهای و صنعتی، هرگونه مبادلات، هر نوع برنامهها و امور فردی و اجتماعی و به طور کلی تمام کارهایی که یک انسان در روابط خانوادگی، فردی و اجتماعی و … انجام میدهد و بر این اساس میتوان گفت معنی واقعی آیه این است که «حقوق مردم را کم ندهید» و در رعایت حقوق دیگران و انجام دادن واجبات خود متعهد باشید. چون در غیر این صورت، ستمکاری، طغیان و سرکشی فراگیر میشود و مردم بار دیگر از یکدیگر فراری میشوند و علاوه بر آن، در بر پا داشتن تلاشهای اصلاح طلبانه سستی و بی مبالاتی رخ میدهد و با شایع شدن فساد، همهی روابط انسانی- اجتماعی صحیح فرو میریزد و در پایان منتهی به فروپاشی کامل اجتماع میشود.
حضرت شعیب (علیه السلام) این دیدگاه تکامل یافته از برنامهی زندگی بشری و جوانب مختلف آن را برای قوم خود شرح و توضیح کامل داد و حتی مفاهیم دیگر و نتایج بعدی را نیز بیان داشت و در پایان متذکر زیانهای بعدی شد و عاقبت اعتماد نکردن بر پیروی فراگیر و همگانی از این برنامه را گوشزد کرد و در مورد آن هشدار داد.
ولی مردم تمام فرمایشها و رهنمودهای عملی حضرت شعیب را به تمسخر و استهزا گرفتند و با پرخاشگری و خشم گفتند: «آیا نماز و عبادت به ما دستور میدهد که چیزی غیر از آنچه پدران و نیاکان ما میپرستیدند، بپرستیم؟ آیا آموزشها و آموختههایت به تو اجازه میدهد که در خواستهها و میزان تصرف در اموال خودمان دخالت کنی؟ و اصولاً چه ارتباطی ایمان و عبادت و داد و ستدهای مالی وجود دارد؟»
متاسفانه، این طرز تفکر مردم مدین در اجتماعات امروزی ما هم ریشه دوانده و برآن حاکم است و گروهی بر این باورند که دین تنها مجموعهای مطالب در مورد مجردات و مطالب محدودی دربارهی امور غیبی است و به زندگی روزمره انسانی هیچ گونه ارتباطی ندارد. بدیهی است که این برداشت قدیمی، کاملاً نادرست و غیرواقعی است، چون کنه و حقیقت دین، خود یک روش زندگی ایدهآل همراه با چگونگی تعامل انسانها با یکدیگر است و چنانچه بخواهیم مسائل الهی و توحیدی را از ارزشهای اخلاقی و رفتار مردم در برخوردهای روزانه جدا کنیم، درواقع دین را از جایگاهش جدا کرده و به یک سری رسوم و آداب خشک تقلیدی کورکورانه و مراسمی بیجان و مرده تبدیل کردهایم.
از این رو می بینیم که دعوت حضرت شعیب (علیه السلام) نیز مانند تمام پیامبران و فرستادگان راستین خداوند متعال، به منظور اصلاح و درستی رفتار بشر، پس از ایمان واقعی به خالق بیهمتا بود. چون دین، همانگونه که گفته شد؛ یعنی مداخله در تمام برنامههای زندگی انسان، چه در ارتباط با آفریدگارش و چه در ارتباط با دیگر انسانها و تعامل با آنان.
اما قوم حضرت شعیب (علیه السلام) که با عادتهای دیرین و باورهای فرسودهی خویش خو گرفته بودند، به ایشان گفتند: «آیا ما را از رفتار و روشی که دوست داریم و راهی که پیموده و در فضای آن رشد و نمو کردهایم، نهی میکنی و باز میداری؟ چگونه میخواهی از افزودهی ثروتمان دست برداریم؟ و مهمتر اینکه با چه جرأتی به آیینی که به آن خو گرفته و شریعتی که آن را به ارث بردهایم، ایراد میگیری و بر آن حمله میکنی، در حالی که تو از نظر ما انسانی خردمند، بسیار بردبار و دارای رایی محکم و استوار هستی.»
حضرت شعیب (علیه السلام) پیوسته با گشاده رویی و محبت هرچه بیشتر به بحث و گفت و گو با آنان میپرداخت، به این امید که فطرت درونی و پاکشان را بیدار کند و آنها را به شاهراه هدایت رهنمون شود. او یادآور پیوندهای خویشاوندی، دوستی و علاقهمندی بین خود و آنان میشد و به خصوص، توجهشان را به این حقیقت جلب میکرد که انتظار هیچ پاداش و مزدی برای هدایتگری و راهنمایی آنان ندارد و تنها خواسته و هدفش اصلاح و دگرگونی مرام و رفتارشان در زندگی است تا در دنیا و آخرت به پیروزی و سرافرازی حقیقی دست یابند.
مدتی بدینگونه گذشت، حضرت شعیب (علیه السلام) به تصور آن که گوشهای قومش برای شنیدن حقایق و دلهایشان با پند و اندرزهایش به سوی هدایت آماده شده است، با تلاشی خستگی ناپذیر اعلام کرد که خداوند متعال او را به پیامبری برگزیده، هدایت و رستگاری را به او وحی و رشدی به او عطاکرده است که دیگران از آن بیبهرهاند. لذا مردم را دعوت میکند که از او پیروی کنند تا از نیکوکاران و سعادتمندان شوند.
ولی اندکی نگذشت که آن حضرت متوجه شد تمام سخنانش فریادی در بیابان برهوت بوده و به محض خارج شدن از دهان، پژواکش متلاشی و از بین رفته است. به زودی نفرت و دوری جستن مردم از او، آشکار و مخالفت با او علنی شد. او که از بیان هیچ دلیل و برهانی برای هدایتشان فرو گذار نکرده و تمام تردیدها و شبهههایشان را زدوده بود، با این همه، مردم دعوتش را از روی حسد، کینه و دشمنی، تکبر و خودخواهی یا … نپذیرفتند.
اما او که در انجام دادن ماموریت و وظیفهی سنگین الهی خویش هیچ گونه خستگی و ناامیدی به خود راه نمیداد و از برخورد و رفتار نابخردانهی مردم گمراه، هراسی نداشت، راه دیگری را برای هدایت و بیداری غفلت زدگان در پیش گرفت. او به بیان خشم، غضب و عذابهای الهی پرداخت، از پشیمانی بینتیجهی حاصل از گناهورزی سخن گفت و آنها را از عاقبت شوم ادامهی کارهای زشت و ناپسندشان ترسانید و بر حذر داشت و باز آنان را به ایمان آوردن به خدای یگانه، پیروی از دستورهای الهی، طلب بخشایش و توبه به درگاه خداوند بخشایشگر مهربان دعوت فرمود تا از عذاب و عقاب سنگین و طاقت فرسای پروردگار متعال رهایی یابند.
به هر حال، حضرت شعیب(علیه السلام) تمام راهها و روشهای هدایت را به کار گرفت تا شاید قومش به خود آیند، پردهها و سیاهیهای گمراهی را از دیدگان بزدایند و پردهی ضلالت حاکم بر قلبشان را کنار بزنند. او امیدوار بود که بعد از شنیدن آن همه سخنان مستحکم و دلیل و برهانهای قوی و دیدن آن رفتار و منش خداپسندانه، زمان هدایت و سعادتمندی آنان فرا رسد و به آن چنگ زنند. چون او پیامبر راستین الهی و دوستدار آن قوم؛ یعنی شهروندانش بود، لذا برای نجاتشان از پرتگاههای بت پرستی و جهالت تلاشی بیپایان داشت. گهگاهی هم که مردم با او به بحث و گفتو گو مینشستند و به سخنانش گوش میدادند، روزنهی امیدی در دلش باز میشد که شاید فکر و اندیشه و نهاد درونی آنان تحولی یافته و به روشنایی گراییده است. ولی به زودی این اندک امید نیز دستخوش طوفان بادهای مخالف سختی میشد و او ملاحظه می کرد که قدم در بیراه گذاشته است و آنها به حیله و تزویر و نادانی روی آوردهاند و هر حجت و برهانی را با ناسزاگویی و اهانت پاسخ میدهند و آشکارا، جسورانه و بدون شرمساری میگویند:
«ما سخنانت را نمیفهمیم و تو ای شعیب! آن انسان خوار و ناتوانی هستی که در پی شکستن و پشت پا زدن به باورها، عادتها و روشهای ما هستی. مگر نمیدانی تنها به خاطر جایگاه و حرمت خاندان و قبیلهات بوده است که تا به حال به اذیت و آزارت دست نزدهایم؟»
حضرت شعیب (علیه السلام) که هیچ تهدیدی در او اثر نداشت، از این قدرتنمایی هم، نه تنها دچار هیچگونه سستی و و دودلی در انجام دادن وظیفهاش نمیشد، بلکه با نیرویی افزون و ارادهای مصممتر، با سخنان حق و دلیل و برهانهای مستحکم خود به پاسخگویی مطالب ناحق و باطل آنان اقدام میکرد و با احساس نیرومندی از نصرت الهی و قلبی سرشار از افتخار به این پشتیبانی، با صراحت کامل اعلام کرد که خویشاوندانم گرامیتر، نیرومندتر و پشتوانهای مستحکمتر از خداوند متعال نیستند، چون او این قدرت و نعمت را به ایشان ارزانی داشته است. آن حضرت میگفت که هرگونه تهدید و ارعابی برایش بیارزش است و به یاری خداوند متعال و عاقبت نیکوی خود اطمینان دارد. چون تنها اوست که از رفتارها، گفتارها و افعال همگان آگاه است.
از سوی دیگر، حضرت شعیب (علیه السلام) در نظر افراد بیدار دل و هشیاری که به سخنانش گوش داده و حقایقی را درک کرده بودند، موقعیت ارجمندی یافت و تعداد اندکی به او ایمان آوردند. اما قوم او از ترس گسترش آیین و افزایش پیروانش و در نتیجه نیرومند شدن و فراگیر شدن دینش، آنان را به بیرون راندن از شهر تهدید کردند، چون آیین و مسلک خود را در خطر شکست و فروپاشی میدیدند.
ولی حضرت شعیب (علیه السلام) که این پیش بینی را کرده بود، بلافاصله اعلام کرد، کسانی که به او روی آوردهاند، ایمان دلهایشان را ربوده، مشاعر و احساساتشان را در اختیار گرفته و با دلهایشان عجین شده است. از لجنزار پستی و زشتی دور شدهاند و هرگز چه از روی میل و رغبت و چه با زور و جبر به راه و روش پیشین باز نخواهند گشت. چون خداوند جل و علا، طاعت و بندگی را در دلهایشان به زیور آراسته است و از کفر، عصیان و گناه بیزار و انسانهایی رشید و هدایت یافت شدهاند.
اما اکثر مردم در گمراهی پابرجا و غوطهور شده بودند، چون از حق غافل، دنیاپرست و بیتوجه به عاقبت خود بودند و برای برگرداندن مومنان به آیین پیشین از راه مکر، حیله، تهدید، وعید، فشار و ستم وارد میشدند و میگفتند که در خرید و فروش و معاوضه کالا نباید جانب امانت و درستی را به کار گیرید. حضرت شعیب را به ساحری و جادوگری متهم میکردند و میگفتند که اگر راستگو هستی، قطعهای از آسمان یا عذاب و بلایی بر سرمان فرو آور.
حضرت شعیب (علیه السلام) در پاسخ این بیپروایی و لجاجت به ناچار به درگاه الهی چنین دعا کرد:
(بارالها! میان ما و قوم ما به حق داوری کن که تو بهترین داورانی.) (3)
خدای متعال دعای او را مستجاب کرد و پیروزیاش عطا فرمود. مردم کافر به گرمایی سوزان و طاقت فرسا گرفتار شدند، هیچ آبی سیرابشان نمیکرد. هیچ سایهای از گرما پناهشان نمیداد، هیچ تپه و کوهی از حرارت سوزان نجاتشان نمیداد. همگی از خانهها و شهر فرارکردند و سر به بیابان گذاشتند. ناگاه ابری در آسمان پدیدار شد، به خیال اینکه سایبانی است و از سوزش آفتاب و شدت گرما آنان را میرهاند، همگی به امید اندکی استراحت در سایهاش زیر آن جمع شدند. اما همین که همگی به هم پیوستند و جمعشان جمع شد، ابری که پناهش خزیده بودند، بارانی از شعلهها و زبانههای آتش بر سرشان فرو ریخت، صیحهی آسمانی و «عذاب ابر» برآنان نازل شد، زمین زیر پایشان به لرزه درآمد و در حالی که نمیفهمیدند چگونهاند و چه وضعی دارند، جانهایشان گرفته شد و به هلاکت رسیدند.
حضرت شعیب (علیه السلام) که شاهد عذاب قوم خود بود، با غم و اندوه آنجا را ترک کرد، ولی هنگامی که کفر، مسخره کردن او و پیروانش و روگردانی آنها، از آن همه راهنماییها و پند و اندرزهایش را به یاد آورد، به خود تسلی داد و گفت: فرمانهای الهی را به شما ابلاغ کردم و شما را پند و اندرز دادم، پس اینک چگونه بر مردمی کافر دریغ و افسوس بخورم؟»
خداوند متعال در سوره هود، آیات 84 تا 96 شرح حال این پیامبر بزرگوار را چنین بیان فرموده است:
(و به سوی [اهل] مدین، برادرشان شعیب را [فرستادیم]. گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید، برای شما جز او معبودی نیست و پیمانه و ترازو را کم مکنید. به راستی شما را در نعمت میبینم ولی از عذاب روزی فراگیر بر شما بیمناکم. وای بر قوم من! پیمانه و ترازو را انصاف تمام دهید و حقوق مردم را کم مدهید و در زمین به فساد، سربرمدارید. اگر مومن باشید، باقیماندهی [حلال] خدا برای شما بهتر است و من بر شما نگاهبان نیستم.» گفتند: «ای شعیب! آیا نمازت به تو دستور میدهد آنچه را پدران ما میپرستیدهاند، رها کنیم یا در اموال خود به میل خود تصرف نکنیم؟ راستی که تو بردبار و فرزانهای.» گفت: «ای قوم من! بیندیشید، اگر از جانب پروردگارم دلیل روشنی داشته باشم و او از سوی خود روزی نیکویی به من داده باشد، [آیا باز هم] از پرستش او دست بردارم؟ من نمیخواهم در آنچه شما را از آن باز میدارم با شما مخالفت کنم [و خود مرتکب آن شوم.] من قصدی جز اصلاح [جامعه] تا آنجا که بتوانم، ندارم و توفیق من جز به [یاری] خدا نیست. برا و توکل کردهام و به سوی او باز میگردم. و ای قوم من! زنهار تا مخالفت شما با من، شما را بدانجا نکشاند که [بلایی] مانند آنچه بر قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح رسید، به شما [نیز] برسد و قوم لوط از شما چندان دور نیست و از پروردگار خود آمرزش بخواهید، سپس به درگاهش توبه کنید که پروردگار من مهربان و دوستدار [بندگان] است.» گفتند: «ای شعیب! بسیاری از آنچه را میگویی نمیفهمیم و واقعاً تو را در میان خود ضعیف میبینیم و اگر عشیرهی تو نبود، قطعاً سنگسارت میکردیم و تو بر ما پیروز نیستی!» گفت: «ای قوم من! آیا عشیرهام پیش شما از خداوند عزیزتر است که او را پشت سر خود گرفتهاید [و فراموشش کردهاید؟] و در حقیقت، پروردگار من به آنچه انجام میدهید، احاطه دارد. ای قوم من! شما بر حسب امکانات خود عمل میکنید، من [نیز] عمل میکنم، به زودی خواهید دانست که عذاب رسوا کننده بر چه کسی فرود میآید و دروغگو کیست؟ و انتظار برید که من [هم] با شما منتظرم.» و چون فرمان ما آمد، شعیب و کسانی را که به او ایمان آورده بودند، به رحمتی از جانب خویش نجات دادیم و کسانی را که ستم کرده بودند، فریاد [مرگبار] فرو گرفت و در سرزمینشان از پا درآمدند. گویی در آنجا هرگز اقامت نداشتهاند. هان! مرگ بر [مردم] مدین همانگونه که ثمود هلاک شدند.)
همچنین، خداوند در سورهی مبارکه اعراف،آیات 85 تا 93 چنین میفرماید:
(و به سوی [مردم] مدین برادرشان شعیب را [فرستادیم]، گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید که برای شما معبودی جز او نیست. در حقیقت، شما را از جانب پروردگارتان برهانی روشن آمده است. پس پیمانه و ترازو را تمام دهید و اموال مردم را کم مدهید و در زمین، پس از اصلاح، فساد مکنید. این [رهنمودها] اگر مومن هستید، برای شما بهتر است و بر سر هر راهی منشینید که [مردم] را بترسانید و کسی را که به خدا ایمان آورده است، از راه خدا باز دارید و راه او را کج بخواید و یاد آورید هنگامی را که اندک بودید، پس [خداوند] شما را بسیار گردانید و بنگرید که فرجام فسادکاران چگونه بوده است؟ و اگر گروهی از شما به آنچه من بدان فرستاده شدهام، ایمان آورده و گروهی دیگر ایمان نیاوردهاند، صبر کنید تا خدا میان ما داوری کند [که] او بهترین داوران است.» سران قومش که تکبر میورزیدند، گفتند: «ای شعیب! یا تو و کسانی را که با تو ایمان آوردهاند از شهر خودمان بیرون خواهیم کرد یا به کیش ما برگردید.» گفت: «آیا هر چه کراهت داشته باشیم؟ اگر بعد از آن که خدا ما را از آن نجات بخشید، [باز] به کیش شما برگردیم، در حقیقت به خدا دروغ بستهایم و ما را سزاوار نیست که به آن باز گردیم، مگر آن که خدای ما بخواهد [که] پروردگار ما از نظر دانش بر هرچیزی احاطه دارد. بر خدا توکل کردهایم. بار پروردگارا! میان ما و قوم ما به حق داوری کن که تو بهترین داورانی.» و سران قومش که کافر بودند، گفتند: «اگر از شعیب پیروی کنید، در این صورت قطعاً زیانکارید.» پس زمین لرزه آنان را فرو گرفت و در شهرشان از پا در آمدند. کسانی که شعیب را تکذیب کرده بودند، گویی خود در آن [دیار] سکونت نداشتند. کسانی که شعیب را تکذیب کرده بودند، خود همان زیانکاران بودند. پس [شعیب] از ایشان روی برتافت و گفت: «ای قوم من! به راستی که پیامهای پروردگارم را به شما رسانیدم و پندتان دادم، دیگر چگونه بر گروهی که کافرند، دریغ بخورم؟)
همچنین، در سورهی شعراء، آیات 176 تا 190 چنین فرموده است:
(اصحاب “ایکه” فرستادگان را تکذیب کردند، آنگاه که شعیب به آنان گفت: «آیا پروا ندارید؟ من برای شما فرستادهای در خور اعتمادم، از خدا پروا دارید و فرمانم ببرید و بر این [رسالت] اجری از شما طلب نمیکنم، اجر من جز بر عهدهی پروردگار جهانیان نیست. پیمانه را تمام دهید و از کم فروشان مباشید و با ترازوی درست بسنجید و از ارزش اموال مردم مکاهید و در زمین سر به فساد برمدارید و از آنکس که شما و خلق [انبوه] گذشته را آفریده است، پروا کنید.» گفتند: «تو واقعاً از افسون شدگانی و تو جز بشری مانند ما [بیش] نیستی و قطعاً تو را از دروغگویان میدانیم. پس اگر از راستگویان هستی، پارهای از آسمان را بر [سر] ما بیفکن.» [شعیب] گفت: «پروردگارم به آنچه میکنید، داناتر است.» پس او را تکذیب کردند و عذاب «روز ابر» [آتشبار] آنان را فرا گرفت. به راستی، آن عذاب روزی هولناک بود.)
پینوشتها:
1- جلگهای پوشیده از انبوه درخت و گیاه.
2- قرآن، هود /85.
منبع مقاله :
زین، سمیح عاطف؛(1393)، داستان پیامبران در قرآن، مترجمان: علی چراغی و [دیگران …]، تهران: موسسه نشر و تحقیقات ذکر، چاپ سوم