آمال و آرزوهای نابجا

آمال و آرزوهای نابجا

آمال و آرزوهای نابجا(1)

از جمله چیزهایی که انسان را به سقوط می کشاند؛ آمال و آرزوی بیجاست. این امر به اندازه ای مهم است که نبوت و ولایت هر دو از آن ترسیده اند. این روایت هم از پیغمبر اکرم صادر شده است و هم از امیرالمؤمنین (علیهم السلام):

«إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فأمّا اتِّبَاعَ الْهَوَى فیَصُدُّ عَنِ الحق وَ أمّا طُولَ الْأَمَلِ فیُنْسِى الْآخِرَه؛ آنچه که بیش از هر چیز بر شما بیم دارم، پیروی از هوای نفس و آرزوی دراز است؛ هواپرستی، [آدمی را] از حق باز می دارد و آرزوی دراز، آخرت را از یاد انسان می برد».(2)

آنچه خیلی می ترسم برای مردم که موجب شقاوت آنها بشود و موجب بدبدختی آنها بشود دو چیز است. یکی متابعت از هوی و هوس و متابعت از شیطان درون و شیطان بیرون. اینست که جلوی انسان را می گیرد که حق بین شود. بعضی اوقات دانسته پا روی حق می گذارد. دوم آمال و آرزو که این آمال و آرزو موجب میشود انسان آخرت را فراموش کند و مثل کرم ابریشم در خود بتند تا بمیرد. به قول قرآن یک وقت بیدار می شود که دیگر «وَ لاتَ حِینَ مَناص؛ ولى گریزگاهى نبود»(3) دیگر بیداری فایده ندارد.

لذا این بحث، مورد عنایت هم نبوت و هم ولایت شده است که نظیرش هم در قرآن و در روایات اهل بین زیاد آمده است. آمال و آرزو دو قسم است، یکی بیجا و شیطانی و یکی باجا و رحمانی. آن آمال و آرزویی خوب است که انسان زمینه فراهم کند و تلاش و کوشش خود را بکند، امید به برداشت پیدا کند. این آمال و آرزو خیلی خوب است. یک محصلی تلاش و کوشش می کند و به هر اندازه بتواند در درسهایش کار می کند و امید دارد که قبول شود.

این امید عالیست، این امید همان توکل بر خداست و اینکه از خدا می خواهد تلاش و کوشش او به جایی برسد. یک زارعی دانه های گندم را در خاک می ریزد تا به امید خدا گندم سالش پیدا شود. اما تلاش و کوشش و زمین آباد کردن و بعد آب دادن به این حاصل و مواظبت از این حاصل و بالاخره مقدمات دیگر تا گندم به دست بیاید، این تلاش و کوشش زمینه است برای اینکه خدا به مال این برکت دهد. این آمال و آرزو باید در زندگی انسان باشد. اصلاً انسان زنده است به این آمال و آرزوها. به این می گویند رجای عاقلانه. تلاش و کوشش خود را کرده و امید دارد حاصل بردارد. تلاش و کوشش خود را کرده و امید دارد که قبول شود و سرنوشت خوبی برای او پیدا شود. یک تاجر یا یک کاسب، تلاش و کوشش می کند و آن تلاش و کوشش با امید به خداست. در مغازه را باز می کند، الهی به امید تو. مواظبت کافی از کسبش و از مشتری و جلب مشتری و بالاخره مقدمات را فراهم می کند و امید دارد که نتیجه بخش باشد. می فهمد و می داند که نتیجه مال خداست، لذا با توکل بر خدا کاسبی می کند. این تلاش و کوشش و این امید بسیار عالیست. خرج و مخارج او اداره می شود. این تلاش و کوشش عالیست. به قول حافظ:

دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر

کای نور چشم من بجز از کشته ندروی(4)

یک پدری به پسر می گفت به جز از کشته ندروی. دهقان سالخورده به فرزندش می گفت کوشش کن و تلاش کن و به جز از کشته ندروی. به این می گویند آمال و آرزوی اخلاقی و آمال و آرزوی عقلانی و آمال و آرزوی شرعی و باید در زندگی انسان باشد. اگر نباشد له می شود، اگر نباشد یک حال تنبلی و یک حال کسالت و فشالت در زندگی او حکمفرما می شود و باید باشد. اما یک آمال و آرزویی هست که به آن می گویند آمال و آرزوی حمق، احمقانه و آن اینست که نکشته حاصل بخواهد. کار نکرده چیزی بخواهد. در خانه بنشیند و توکل بر خدا، خرج و مخارج بخواهد، معلوم است که خدا نمی دهد. معلوم است که زمینه فراهم نشده و حاصل نیست. معلوم است که تنبلی های این دانشجو او را بدبخت می کند. و اگر کسی این چنین پیدا شود یعنی بدون مقدمات از خدا چیزی بخواهد، نه دعای مستجاب نیست بلکه مبغوض خدا هم هست. پروردگار عالم قسم خورده است به عزت و جلالم بدون سبب چیزی به کسی نمی دهم.

« أَبَى اللهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابِ ، فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْءٍسَبَباً وَجَعَلَ لِکُلِ سَبَبٍ شَرْحاً وَجَعَلَ لِکُلِّ شَرْحٍ عِلْماً وَجَعَلَ لِکُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً؛ خداوند امتناع دارد که امور عالم را جاری کند مگر از طریق وسائط و اسبابی خداوند برای هر چیز سببی و برای هر سبب حکمتی و برای هر حکمتی دانشی و برای هر دانشی دروازه گویایی قرار داده است».(5)

به قول عوام مردم حرف خوبی می زنند که پرودگار عالم با زنبیل از آسمان چیزی به کسی نمی دهد. خود انسان است که باید تلاش داشته باشد و خود انسان است که باید کوشش داشته باشد تا آن تلاش و کوشش زمینه شود تا خدا به این منفعت دهد و آن تلاش و کوششش نتیجه بخش باشد.آخرت هم همین است. کسی آخرت بخواهد اما بدون تلاش و کوشش، که این در میان مردم زیاد است و یکی از مهارهای بزرگ شیطان است. شیطان چندین جا بعد از رانده شدن از درگاه خدا، چندین جا به خدا تشر زده و بی حیایی کرده و قرآن این تشرهایش را نقل می کند. از جمله، جسارتها و بی حیاییها و تشرهایش اینست که می گوید: «قال فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِین؛ گفت: حال که مرا نومید ساخته‌اى، من هم ایشان را از راه راست تو منحرف مى‌کنم. آنگاه از پیش و از پس و از چپ و راست بر آنها مى‌تازم. و بیشترینشان را شکرگزار نخواهى یافت».(6) ‏

می گوید خدایا من گمراه شدم برای خاطر این انسانها. من هم انتقامگیری می کنم و از هر راهی که بشود اینها را منحرف می کنم. و بعد به خدا گفته است که از چهار طرف می آیم، هم از طرف چپ و هم از طرف راست و هم از جلو و هم از عقب، سر راهشان می نشینم و با وسوسه اینها را نابود می کنم و دیگر بعد از این اهمیت من در اطراف، قالبشان گمراهند و قالبشان جهنمی هستند. فلاتجدُ أکثرهم شاکرین. آقا امام باقر (سلام الله علیه) می فرمایند(7) که از طرف چپ می آید، یعنی از راه گناه، وسوسه در گناه وا می دارد که گناه کند. از طرف جلو می آید و آخرت را به غفلت می اندازد و نمی گذارد به فکر آخرت باشد. از عقب می آید و دنیا را در چشم اینها جلوه می دهد و هم و غمشان دنیا می شود – و آنچه مراد من است، اینجاست که گفته است – خدایا، از طرف راست می آیم. آقا امام باقر(ع) می فرماید معنایش اینست که از راه عبادت می آیم و از راه عبادت، یکی از معنایش اینست که؛ توکل بر خدا و ان شاء الله خدا در روز قیامت ما را می آمرزد، نه نمازی و نه روزه ای و نه رابطه با خدا و نه خدمت به خلق خدا و نه متابعت از قرآن و نه متابعت از ولایت، اما یک آمال و آرزو دارد که بعد از مردن در وسط بهشت باشد. به این می گویند رجای حمق، یعنی این آدم احمق است و این آدم گول خوردۀ شیطان است.

امام باقر (سلام الله علیه) می فرماید مواظب باشید شیطان از راه عبادت شما را گول نزند. برادر حضرت رضا (سلام الله علیه) آدم بدی بود. رفیق بد او را خراب کرده بود. در یک جلسه ای که حضرت رضا هم در آن جلسه بودند، این خیلی من من کرد. من سیّدم و من از نسل پیغمبرم و حضرت زهرا ما را شفاعت می کند و ما امتیاز داریم و بالاخره بهشتی می شویم. حضرت رضا (ع) یک جمله به او گفتند و فرمودند(8) اگر چنین باشد پدرم موسی بن جعفر (ع) خسارت کرده برای اینکه موسی بن جعفر کارش عبادت بود. آنجا که می توانست رابطه با خدا و آنجا که می وانست رابطه با مردم و بالاخره عمرش را وقف عبادت کرده بود برای آخرت. در زندان آن همه عبادت، رفتن زندان برای خاطر دین و برای خاطر عبادت. اگر تو و موسی بن جعفر (ع) هردو بهشتی هستید معلوم می شود که موسی بن جعفر، بیجا کرده است. چه جملۀ خوبی.

جمله زننده است اما برای اینکه این مرد را بکوبد، جمله یک جملۀ شیرینی است. نمی شود که ائمۀ طاهرین (علیهم السلام) آن همه عبادت و آن همه خدمت به دین خدا و آن همه خدمت به مردم و بالاخره جان را فدا کردن برای خاطر دین و اما ما هیچ کار نکنیم و امید و رجاء برای شفاعت داشته باشیم. معلوم است که حمق است و درست نیست. ما برای آخرت باید تلاش کنیم و باید کوشش کنیم تا اینکه ارحم الراحمینی خدا برای ما نتیجه داشته باشد. تا اینکه مظهر رحمت خدا، اهل بیت علیهم السلام برای ما نتیجه داشته باشد و شفاعت ما را در روز قیامت بکنند. بدون شفاعت که کسی نمی تواند بهشت رود هرچه باشد یا هرکه باشد، باید مورد شفاعت اهل بیت واقع شود. این شفاعت اهل بیت چه وقت؟ آنوقتی که راهمان، راه اهل بیت (علیهم السلام) باشد. راه نرفته یا راه طی نکرده بگوییم ما هم رسیدیم. کسی می خواهد برود به مشهد و قافله حرکت کرده و این در خانه بخواهد و بگوید ان شاء الله ما هم می رسیم، معلوم است که احمق است و به این می گویند رجاء حمق. آقا اگر می خواهی با قافله به مشهد برسی باید مقدمات فراهم کنی. بدون مقدمات نمی شود. یک روایت شیرینی است که لقمان حکیم نوکر و غلام بوده است و یک اربابی داشته و آنهم موحد بوده است اما ارباب احمق بوده است و رجای بیجا داشته.

همان شبهای اول حضرت لقمان رابطه با خدا و سوز و گداز با خدا و می دید این اربابش از اول شب می خوابد تا صبح. یک شبی موقع نماز شب بیدارش کرد و گفت قافلۀ نماز شب خوانها دارند می روند پاشو و با آنها برو. گفت خوابم می آید و خدا ارحم الراحمین است و بالاخره تا صبح داد و فریاد که پاشو نماز و او گفت خدا ارحم الراحمین است و بالاخره تا صبح خوابید. صبح پاشد یک مقدار گندم داد به این آقا گفت برو در فلان صحرا کشت کن و بیا و لقمان برای اینکه این را متنبه کند به جای گندم یک مقدار ارزن و تخم علف برد و در آن صحرا کشت. ده بیست روز از قضیه گذشت و این دو تا در صحرا می گشتند و رسیدند به همان لتّه که گفته بود گندم بکار و دید تخم علف است. گفت مگر گندم را نکاشتی؟ گفت نه، گندم گران بود و من به جای گندم تخم علف کاشتم. ان شاء الله خدا به تو گندم می دهد. عصبانی شد و گفت مگر دیوانه شدی و مگر می شود تخم علف بکاری و گندم برداری. گفت آقا از تو یاد گرفتم. مگر می شود از اول شب تا به صبح بخوابی و بگویی خدا ارحم الراحمین است و با این جملۀ ارحم الراحمینی بخواهی خود را بهشتی کنی. این معلوم است که درست نیست. متأسفانه صد نود مردم اینطوری هستند. به قول عوام یک مثال عوامانه دارند، بعضی زنها به شوهرها می گویند گوشت نیاورده، کوفته می خواهد.

این نکشته، بهشت می خواهد. این معلوم است که غلط است و معلوم است که درست نیست و معلوم است که باید کار کنیم. دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر که ای نور چشم من به جز از کشته ندروی. این نماز ما نمازی نیست که ما را بهشتی کند. باید این نماز را به هر اندازه که می شود بخوانیم. نماز مؤدب، رابطه با خدا عالی، نماز شب و انس با قرآن و اجتناب از گناه و بشویم یک آدم متقی. و حالا که آدم متقی شدیم اینجا دیگر رجاء و امید و شفاعت میخواهد. بدون رجا و امید و شفاعت و بدون عفو خدا، ولو صد در صد متّقی باشیم، استحقاق بهشت را نداریم. چه کسی استحقاق بهشت دارد؟ کسی که در این دنیا بکارد و در آخرت ضبط کند. اما این ضبط باید با شفاعت اهل بیت باشد. این ضبطی که می کند و می خواهد بهشت برود باید با عفو خدا باشد و باید این عبادات ناقابل ما و این کارهای ناقص ما مورد قبول خدا بشود.

اگر مورد قبول خدا نشود، معلوم است که کارهای ما و عبادت ما اصلاً خیلی اوقات پوچ است و به درد نمی خورد. یک مثال مبتلابه بزنم. در نماز حضور قلب می خواهد و در نماز باید زبان ما بگوید الحمدلله رب العالمین و زبان ما بگوید: «ایاک نعبد و ایاک نستعین؛ تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى‌جوییم»(9) و دل ما هم بگوید ایاک نعبد و ایاک نستعین. باید در نماز باشیم و الاّ این نماز ممکن است صحیح باشد اما مقبول نباشد. مقبول نباشد یعنی نتواند ما را بهشتی کند. وقتی در نماز حضور قلب نیست، عبادات ما، ما را بهشتی نمی کند. چه باید کرد؟ باید در نمازهایمان توسل داشته باشیم و باید در زندگیمان توسل داشته باشیم. تا روز قیامت این نماز ناقص ما با شفاعت مورد قبول اهل بیت (علیهم السلام) واقع شود. باید ما رجا داشته باشیم به عفو خدا که این نمازهای ناقص ما و این عبادات پوچ ما مورد قبول خدا و به عبارت دیگر مورد عفو خدا و بهشت برویم. و الاّ این «الدنیا مزرعه الآخره»(10) ، این دنیا کشتکار است. ما نکشتیم و نکاریم و از خدا بخواهیم که نتیجه بخش باشد. همینطور که در دنیا معقول نیست که نتیجه بخش باشد.

یک طلبه درس نخواند و بخواهد مجتهد جامع الشرایط باشد. نه، یک عمر باید صد در صد کوشا باشد و شبانه روز تلاش و کوشش، اما آن حال ملکۀ اجتهاد و اینکه عمرش پربرکت باشد را چه کسی باید بدهد؟ خدا. به این میگویند رجای بجا. یک دانشجو چه وقت می تواند خدمتگذار خلق خدا باشد و چه وقت می تواند قبول شود و متخصص شود؟ کار و تلاش و کوشش. آن تلاش و کوشش، نتیجه بخش است و نتیجه اش را خدا باید بدهد. به این میگوییم رجای خوب و رجای عالی. و ما اگر بخواهیم سعادتمند شویم به غیر از این چاره ای نیست. همه و همه مواظب باشید مخصوصاً جوانها که بیجا، آمال و آرزو نداشته باشید. آمال و آرزوهای بیجا انسان را به سقوط می کشاند. آمال و آرزوهای بیجا، انسان را پیش عالم ملکوت، به صورت حمق در می آورد. از همین جهت هم وقتی بمیرد و روحش را بخواهند پیش خدا ببرند، در آسمانها به جای اینکه بگویند آقا آمد و عابد آمد و متقی آمد، میگویند احمق آمد. یک کسی هفتاد سال ندرویده و میخواهد کشت داشته باشد آنهم بهشت.

روایت داریم یک عربی نمازخوان، آمد در مقابل پیغمبر اکرم (ص) که نماز تمام شده بود. سه چهار رکعت نماز مثل نماز ما خواند و بدون تعقیب و بلند شد که برود. اما یک جمله گفت و از خدا خواست و گفت خدایا أدخلنی الجنه و زوجنی من الحور العین. گفت خدایا بهشتم بده و حورالعینم هم بده. پیغمبر اکرم (ص) تبسم کردند و فرمودند چه مهریۀ سبکی، اما چه خواست بالایی. بهشت با این نمازهای اینچنانی، بهشت با این خودگراییها و نه رابطه با خدا دارد و نه رابطه با مردم دارد، اما بهشت میخواهد آنهم خدمت اهل بیت. معلوم است که درست نیست. یک آیه ای در سورۀ حدید است و این آیه تکان دهنده است. من از همۀ شما، مخصوصاً جوانها تقاضا داریم که آیه را هم بخوانید و هم تلقین کنید تا آیۀ شریفه موجب تنبّه برای شما باشد. میفرماید: یوم یقول المنافقون والمنافقات، در روزی که منافق و منافق در اینجا یعنی همین بحث ما، یعنی آن کسی که برای بهشت کار نمیکند و بهشت میخواهد و تابع اهل بیت نیست اما از اهل بیت شفاعت میخواهد: «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ، لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُم؛ روزى که مردان منافق و زنان منافق به کسانى که ایمان آورده‌اند مى‌گویند: درنگى کنید تا از نورتان فروغى گیریم»(11) ، در روز قیامت اصلاً خورشید نیست و تبدل أرض به أرض دیگر است و آنجا قضیۀ خورشید نیست.

اگر کسی نور بخواهد باید از دنیا تهیه کند. این کسانی که نور تهیه نکرده اند، میبینند یک دسته با نورشان میروند به بهشت و اینها در تاریکی هستند. همدیگر را میشناسند و میبینند رفقای همدیگر هستند. آن رفیق میرود با نوری که از دنیا تهیه کرده و این آن نور را تهیه نکرده و در تاریکی مانده است. التماس میکند و می گوید صبر کنید که ما هم به شما برسیم و از نور شما استفاده کنیم. همانها جواب می دهند که نمیشود: «قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورا؛ گویند: به دنیا بازگردید و از آنجا نور بطلبید».(12) اگر نور برای رفتن به بهشت میخواهید باید برگردید در دنیا و نور تهیه کنید. و دیگر هم نمیشود برگردید. و بعد قرآن میفرماید که ناگهان آنها بهشت و اینها در این تاریکی. اینها سؤال میکنند و میگویند الم نکن معکم. شما شیعه بودید و ما هم شیعه بودیم. چرا شما این مقام و ما این تاریکی و این ذلت و بدبختی؟ آنها جواب میدهند: «بَلى‏ وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ؛ بلى، اما شما خویشتن را در بلا افکندید و به انتظار نشستید و در شک بودید و آرزوها شما را بفریفت »(13) . فرق ما و شما اینست که شما خودتان را گول زدید. همه غرق گناهیم و یک حسین داریم یا خدا ارحم الراحمین است، ان شاء الله کارها درست میشود. و یا با غرور . خودشان را فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ. اینجا مرادم است. تَرَبَّصْتُمْ.

یعنی آمال و آرزوی بیجا. امروز و فردا ان شاء الله درست میشود. ان شاء الله بزرگ میشوم توبه میکنم. ان شاء الله میروم مشهد و از امام رضا می خواهم و از این حرفها. وَ ارْتَبْتُمْ؛ راستی عقیده به روز قیامت نداشتید و الاّ اگر به رو قیامت عقیده داشتید نباید به اینجاها میرسیدید. کسی که به قیامت عقیده دارد برای قیامت کار میکند و شما نکردید. وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ؛ دوباره تکرار میشود. وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ؛ هر دو یک معنا دارد. معلوم میشود که این آمال و آرزوی بیجا خیلی خطر دارد. لذا بهشتیها به این جهنّمیها و به این کسانی که در عالم آخرت سرگردانند، میگویید گول زد شما را آمال و آرزوی بیجا. باید نور تهیه کرده باشید و نکردید و حالا که نور میخواهید، نمیشود. لذا همۀ ما باید تلاش و کوشش شبانه روزی، و آنچه از ما میخواهند هشت ساعت عبادت است و هشت ساعت خواب و هشت ساعت هم تلاش و کوشش برای دنیا. و الاّ اینطور نباشد، گرفتاریم. آمال و آرزوی بیجا ما را گرفتار میکند. بعضی اوقات میرسد به اینجا که همینطور که گفتم نبوت و امامت هر دو میفرماید: إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فأمّا اتِّبَاعَ الْهَوَى فیَصُدُّ عَنِ الْاخره وَ أمّا طُولَ الْأَمَلِ فیُنْسِى الْآخِرَه. پیغمبر(ص) فرموده که خیلی برای امتم میترسم. امیرالمؤمنین (ع) خیلی میترسم برای شیعیانم از دو چیز: یکی هوی و هوس. و هوی و هوس همه چیزش را از بین ببرد. فکرش هوی و هوس و فکرش گناه و فکرش شیطان درون و شیطان برون. اما مهمتر از همین هم طول الامل. طول عمل انسان را به تخیلها، به وسوسه ها، به توهمها، یک عمر، ناگهان مرگ میآید. هرچه میگوید خدا خدا، خطاب میشود: کلاّ. خدایا برگردم دیگر آمال و آرزو نه و عمل آری. خطاب میشود: کلاّ. دیگر نمیشود و دیگر عالم برزخ است و بعد هم حساب و کتاب. این همه تنبه ها، ما باید بیدار شویم. من خیال میکنم بحث امشب، بحث ارزنده ای است. گفتم به اندازه ای ارزنده است که نبوت و ولایت روی آن تأکید دارند و ما باید امید داشته باشید بلکه امید بجا و رجا داشته باشیم، رجای بجا. اما امید و رجایی که برایش کاری نکنیم و مقدمات فراهم نکنیم، این امید و رجا خطرناک است.

منابع:

1 – برگرفته از مباحث اخلاقی آیت الله مظاهری.
2 – مجلسی. محمد باقر. بحارالانوار. تحقیق: السید إبراهیم المیانجی ، محمد الباقر البهبودی. دارالاحیاء التراث. بیروت. ۱۴۰۳ ق- ۱۹۸۳ م. ج 32، ص 355. و
شریف رضی. نهج البلاغه. تصحیح: صبحی صالح. دار الکتاب اللبنانی. بیروت. خطبه 42. ص 83.
3 – الصاد/ 3.
4 – حافظ شیرازی. دیوان. تصحیح: قاسم غنی و محمد قزوینی. نشر جمهوری. تهران. 1379ش. ص 397. غزل شماره 486.
5 – الطریحی. فخرالدین. مجمع البحرین المحقق:السید احمد الحسینی. انتشارات مرتضوی . ج2. ص 79و 80. ماده: سبب.
6 – الاعراف/ 17-16
7 – قرائتی. محسن، تفسیر نور، مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن، چاپ یازدهم. تهران. 1383 ش، ج3. ص 31.
8 – شیخ صدوق. عیون اخبار الرضا. تحقیق: تصحیح وتعلیق وتقدیم : الشیخ حسین الأعلمی. بیروت. ج1، ص 257 .
9 – الفاتحه/ 5
10 – مجلسی. محمّد باقر. مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول. دار الکتب الإسلامیّه. ۱۴۰۴ هـ.ق . ج 5 . ص 159
11 – الحدید/ 13
12 – الحدید/ 13
13 – الحدید/ 14.

تبیان – علی محمد سرلک

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید