عدالت در عرصه‌ی فرهنگی

عدالت در عرصه‌ی فرهنگی

نویسنده: مصطفی دلشاد تهرانی
آموزش و پرورش همگانی
لازمه‌ی عدالت فراگیر، فراهم کردن آموزش و پرورش همگانی است، به گونه‌ای که کسی محروم از آموزش نماند، و زمینه‌ی شکوفا شدن استعدادها در جهت مطلوب سامان یابد. امام علی (علیه‌السلام) در این باره در خطبه‌ای فرمود:
«فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ… وَتَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا، وَتَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا.» (1)
شما را بر من حقّی است؛ از جمله: شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید، و آدابتان آموزم تا بدانید.
عدالت فرهنگی اقتضای چنین امری را دارد؛ همگان از آموزش‌های لازم بهره‌مند باشند، و امکان شکوفایی استعدادها و پرورش اخلاق فراهم باشد. در این صورت است که جامعه سامانی درست می‌یابد و بستر لازم برای عدالت در معنای گسترده‌اش تدارک می‌شود؛ و این، مهم‌ترین کار برای زمینه‌سازی عدالت است؛ و در بیانات امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) آمده است:
«مِنْ کَمَالِ السَّعَادَهِ السَّعْیُ فِی صَلَاحِ الجُمْهُورِ.» (2)
کمال سعادت تلاش کردن در صلاح امور همگان و تربیت همه‌ی مردمان است.
امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) پس از به دست گرفتن حکومت، به آموزش پرورش مردمان همت گماشت، و به همین دلیل است که غالب مطالب وارد شده از آن حضرت، چنین محتوایی دارد. وی درباره‌ی این اهتمام خود فرموده است:
«قَدْ رَکَزْتُ فِیکُمْ رَایَهَ الْإِیمَانِ، وَ وَقَفْتُکُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ، وَ أَلْبَسْتُکُمُ الْعَافِیَهَ مِنْ عَدْلِی، وَ فَرَشْتُکُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی، وَ أَرَیْتُکُمْ کَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسِی.» (3)
رایتِ ایمان را میان شما پابرجا کردم، و مرزهای حلال و حرام را برایتان جدا. از عدالتِ خود لباس عافیت بر تنتان کردم، و با گفتار و کردار خویش معروف را میان شما گستردم، و با سیره‌ی خود شما را نشان دادم که اخلاقِ گزیده چیست. موضوع آموزش و پرورش نزد امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) موضوع اصلی حکومت بود. از این رو، همه چیز را برای آن می‌خواست، و از هر فرصتی برای آموزش و پرورش مردمان بهره می‌جست امام (علیه‌السلام) به واقع چنین کرد و در کار آموزش، و زمینه‌سازی پرورش، هیچ کوتاهی روا نداشت؛ او در این امر پیشگام بود، و جز آموزه‌های فراوان، با سیره‌ی خود اخلاق و زندگی انسانی و ایمانی را به مردمان راه نمود. وی در این باره می‌فرمود:
«مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ، وَلْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ، وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ.» (4)
هر که خود را پیشوای مردم سازد، باید پیش از تعلیم دیگران به تعلیم خویش بپردازد، و باید تربیت کردنش، پیش از آن که با زبانش باشد، با سیرت و رفتارش باشد؛ و آن که خود را تعلیم دهد و تربیت سازد، شایسته‌تر به تعظیم است از آن که دیگری را تعلیم دهد و تربیت نماید.
امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) بر این اساس راه آموزش و پرورش را برای مردمان هموار ساخت، و هر که می‌خواست می‌توانست در این مسیر گام بگذارد و راهی را که او هموار ساخته بود، طی نماید. او به چیزی فرا نمی‌خواند که خود آن را عمل نکرده باشد، و از چیزی پرهیز نمی‌داد که خود از آن دوری نکرده باشد، چنان که فرمود:
«أَیُّهَا النَّاسُ، إِنِّی وَاللَّهِ مَا أَحُثُّکُمْ عَلَى طَاعَهٍ إِلَّا وَأَسْبِقُکُمْ إِلَیْهَا، وَلَا أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَهٍ إِلَّا وَأَتَنَاهَى قَبْلَکُمْ عَنْهَا.» (5)
ای مردم! به خدا سوگند من شما را به طاعتی برنمی‌انگیزم، جز آن که خود پیش از شما به گزاردنِ آن برمی‌خیزم. و شما را از معصیتی بازنمی‌دارم، جز آن که خود پیش از شما آن را فرو می‌گذارم.
موضوع آموزش و پرورش نزد امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) موضوع اصلی حکومت بود. از این رو، همه چیز را برای آن می‌خواست، و از هر فرصتی برای آموزش و پرورش مردمان بهره می‌جست، چنان که در گزارشی درباره‌ی عملکرد وی آمده است:
«أَنَّهُ کَانَ إِذَا یَفْرَغُ مِنَ الجِهَادِ یَتَفَرَّغُ لِتَعْلِیمِ النَّاسِ، وَ الْقَضَاءِ بَیْنَهُمْ.» (6)
هرگاه علی (علیه‌السلام) از جهاد آسوده می‌شد، به آموزش و داوری در میان آنان می‌پرداخت.
البته علی (علیه‌السلام) در تمام عرصه‌ها و در تمام اوقات، به آموزش و پرورش مردمان همت داشت، و این کار را چنان مهم و اساسی می‌دانست که بهترین و بیش‌ترین امکانات را در خدمت آن می‌خواست، چنان که از سالم بن ابی جَعد (7) نقل شده است که گفت:
«فَرَضَ عَلِیٌّ لِمَنْ قَرَأَ القُرآنَ أَلْفَیْنِ أَلْفَیْنِ. [قَالَ:] وَ کانَ أَبِی مِمَّنْ قَرَأَ القُرآنَ.» (8)
علی (علیه‌السلام) برای کسانی که قرآن قرائت می‌کردند، دو هزار دو هزار، مقرری تعیین کرد؛ و پدرم از قاریان قرآن بود.
علی (علیه‌السلام) از هر امکانی برای آموزش و پرورش جامعه بهره می‌گرفت و این امر زمان و مکان نداشت؛ و آن حضرت از کارگزاران خود می‌خواست که در این راه بکوشند و امکانات خود را در این جهت به کار گیرند. (9)
آگاهی‌یابی، و گردش آزاد اطلاعات
برپایی عدالت نیازمند آگاهی‌یابی و گردش آزاد اطلاعات است. در جامعه‌ای که راه‌های کسب آگاهی مسدود یا محدود باشد، و گردش اطلاعات در بند؛ عدالت فرهنگی پا نمی‌گیرد، و دیگر عرصه‌های عدالت نیز به شدت آسیب می‌بند. امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) که در پی برپا ساختن عدالتی فراگیر و مبتنی بر زیرساخت‌های آن بود، گردش آزاد اطلاعات و آگاهی‌یابی را حق مردمان می‌دانست و بر پاسداشت آن تأکید می‌ورزید، و به مردمان می‌آموخت که این حق را بشناسند و مطالبه‌اش کنند و پاسش بدارند، چنان که می‌فرمود:
«أَلَا وَإِنَّ لَکُمْ عِنْدِی أَلَّا أَحْتَجِزَ دُونَکُمْ سِرّاً إِلَّا فِی حَرْبٍ.» (10)
هان بدانید که حق شما در نزد من آن است که هیچ رازی را جز در [امور] جنگ بر شما نپوشانم.
از منظر امام علی (علیه‌السلام) حقیقت‌جویی و آگاهی‌یابی، امری فطری است، و هر انسانی در پی آن است، و لازم است این راه بر او گشوده باشد، و انسان خود در این جهت تلاش نماید. در آموزه‌های علی (علیه‌السلام) آمده است:
«الْحِکْمَهُ ضَالَّهُ الْمُؤْمِنِ، فَخُذِ الْحِکْمَهَ وَلَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ.» (11)
حکمت، گمشده‌ی مؤمن است. پس، حکمت را فراگیر، هر چند از منافقان باشد.
«خُذِ الْحِکْمَهَ أَنَّى کَانَتْ.» (12)
حکمت را هر جا باشد فراگیر!
لازمه‌ی حقیقت‌جویی و آگاهی‌یابی، زدودن تنگ‌نظری در عرصه‌ی فرهنگی و گزارش آزاد اطلاعات است. دانستن و آگاه شدن بدون ملاحظات تنگ‌نظرانه، راه رشدِ فرهنگی جامعه و زمینه‌سازیِ عدالت فرهنگی است. امام علی (علیه‌السلام) این امر را پاس می‌داشت و تنگ‌نظری‌هایی را که پیوسته سدّی در برابر عدالت است زیر پا می‌گذاشت. روایت شده است که در یکی از شب‌های ماه رمضان، پس از افطار، امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) با جمعی از یاران خود به نقد شعر نشسته بودند. میان امام (علیه‌السلام) و ابوالاسود دوئلی، سخن از شاعرترین شاعران پیش آمد. (13) پس، از امام (علیه‌السلام) درباره‌ی بهترین شاعر پرسیدند. فرمود:
«إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ یَجْرُوا فِی حَلْبَهٍ تُعْرَفُ الْغَایَهُ عِنْدَ قَصَبَتِهَا؛ فَإِنْ کَانَ وَلَا بُدَّ فَالْمَلِکُ الضِّلِّیلُ.» (14)
بی‌گمان آن گروه در یک میدان [مسابقه با یکدیگر] اسب نتاخته‌اند تا برنده‌ی پایانی جام را بتوان شناخت؛ لیکن اگر ناچار از گزینش یک تن از همه بهتر باشد، می‌توان آن پادشاه بسیار گمراه و گمگشته را برگزید.
سید رضی اضافه توضیح داده است که مقصود امام (علیه‌السلام) امرؤالقیس است.
سخن امام (علیه‌السلام) این است که برای گزینش برترین و بهترین شاعر، نمی‌توان در مجموع نظر داد، زیرا هر شاعر برجسته‌ای در یک میدان خاص پیشتازی خود را نشان داده است، چنان که در زبان فارسی، فردوسی در حماسه، مولوی در مثنوی عارفانه، نظامی در مثنوی عاشقانه، سعدی در غزل‌های عاشقانه و روان، و حافظ در غزلیات عرفانی پیچیده بر دیگران پیشی جسته‌اند و برنده‌ی جام پایانی رشته‌ی شاعری خود گردیده‌اند. در زبان عربی نیز چنین است، و نمی‌توان یک شاعر را در همه‌ی زمینه‌ها برتر از همه دانست، لیکن امرؤالقیس در بیش‌تر موضوعات شعر سروده و در همه‌ی آن‌ها نیز به خوبی از عهده برآمده است. (15)
بنابراین، امام (علیه‌السلام) از میان همه‌ی شاعران تا آن روزگار، امرؤالقیس (16) را برگزیده و او را برترین شاعران معرفی کرده است. شخصیتی که از او با عنوان «الْمَلِکُ الضِّلّیل» یاد کرده است، «پادشاه بسیار گمراه و گمگشته»، زیرا او در شعر خود انواع فسق و فساد را آشکارا مطرح کرده است، و در اشعار خود پرهیز ننموده که تبهکاری‌ها و فسادهای جنسی خویش را بیان نکند. (17) او به تمام معنا گمراه و گمگشته بود، اما در هنر شاعری، استادی تمام بود؛ و امام (علیه‌السلام) بدون هیچ تنگ‌نظری، او را برترین و بهترین شاعران تا آن روزگار معرفی کرده است. تا چنین آزاداندیشی در عرصه‌ی فرهنگی نباشد، نمی‌توان به تحقق آگاهی‌یابی و گردش آزاد اطلاعات دست یافت و بستر عدالت فرهنگی را فراهم ساخت.
سیره‌ی امام علی (علیه‌السلام) چنان بود که آگاهی‌یابی و حقیقت‌جویی انسان‌ها را در هر شرایطی پاس می‌داشت، چنان که شیخ صدوق روایت کرده است که در جنگ جمل، عربی از میان لشکران برخاست و از علی (علیه‌السلام) پرسید: ای امیرمؤمنان، آیا اعتقاد شما بر این است که خدا یکی است؟ یاران امام (علیه‌السلام) از این پرسش در آن اوضاع و احوال برآشفتند و به او اعتراض کردند و گفتند: ای اعرابی، مگر نمی‌بینی امیرمؤمنان در این جبهه با چه مشکلات و تحولاتی درگیر است؟ پس امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) فرمود:
«دَعُوهُ! فَإِنَّ الَّذِی یُرِیدُهُ الأَعْرَابِیُّ هُوَ الَّذِی نُرِیدُهُ مِنَ القَوْمِ.» (18)
رهایش کنید! که بی‌گمان آن چه را او می‌خواهد، همان است که ما از این قوم می‌خواهیم.
بدین ترتیب، امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) در برابر پرسش آن مرد از توحید، در هنگامه‌ی نبرد، اجازه نداد که جلوی پرسشگری و میل به دانستن و حقیقت‌جویی را بگیرند. آن‌گاه امام (علیه‌السلام) در چنان اوضاع، بحث توحید را برای آن مرد شرح داد تا جایی که وی کاملاً قانع شد. (19) هر سنت و آیینی که خلاف عقل و عدل باشد، و مانع رشد و تعالی مردمان، سنت و آیینی بازدارنده از کمال، و زیرپا گذارنده‌ی حقوق انسان‌ها است؛ و نمی‌توان راه عدالت فراگیر را هموار کرد، مگر این که این سنت‌ها و آیین‌ها نفی گردد تا به تدریج زدوده شود. امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) در سخت‌ترین و بحرانی‌ترین اوضاع و احوال نیز از آگاهی‌طلبی استقبال کرده و هرگز راه آن را به هیچ عنوان نبسته است، در حالی که خودکامگان از آگاه شدن مردمان می‌هراسند و آن را در تقابل با قدرت‌طلبی و مُکنت‌جویی خویش می‌یابند، و می‌دانند که مردمان آگاه تن به بردگی آنان نمی‌دهند و در مقابل ظلم و بی‌عدالتی می‌ایستند، و از این رو، یا اساساً با آگاه شدن مردمان مخالفت می‌ورزند و راه‌های کسب آگاهی را می‌بندند، یا به هر بهانه‌ای آن را محدود و ممنوع می‌سازند. (20) امام (علیه‌السلام) سخنی درباره‌ی معاویه و عملکرد او در این باره دارد که این راه و رسم همه‌ی خودکامگان و ستم‌پیشگان است:
«أَلَا وَإِنَّ مُعَاوِیَهَ قَادَ لُمَهً مِنَ الْغُوَاهِ، وَعَمَّسَ عَلَیْهِمُ الْخَبَرَ. حَتَّى جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أَغْرَاضَ الْمَنِیَّهِ.» (21)
آگاه باشید که معاویه گروهی نادان و گمراه را بسیج کرده، و خبر و حقیقت امور را از آنان پوشانیده است، تا آن که [آن تیره‌بختان، کورکورانه در پی او تاخته‌اند و] گلوگاه‌های خود را هدف تیرهای مرگ ساخته‌اند.
راه و رسم امام (علیه‌السلام) درست در برابر چنین راه و رسم‌هایی بود، که هیچ جامعه‌ای رو به عدالت نمی‌رود، مگر آن که در جامعه، آگاهی محور زندگی قرار گیرد و گردش اطلاعات در آن آزاد باشد، تا مردمان به خوبی بدانند و به درستی انتخاب کنند.
پاسداشت سنت‌ها و آیین‌های درست، و نفی سنت‌ها و آیین‌های نادرست
عدالت فرهنگی در پیوند با پاسداشت سنت‌ها و آیین‌های درست، و نفی سنت‌ها و آیین‌های نادرست است. در هر جامعه‌ای سنت‌ها و آیین‌هایی وجود دارد، نیک یا بد، رشد دهنده یا بازدارنده، ریشه‌دار و اصیل یا بی‌ریشه و باطل، کرامت کننده یا خوارسازنده؛ و عدالت فرهنگی اقتضا می‌کند که هر سنت و آیین درست در جای خود بماند، و هر سنت و آیین نادرست نفی شود؛ و البته لازمه‌ی این کار، راه و رسمی خردمندانه و مدبرانه، و مبتنی بر اخلاق، و به دور از افراط و تفریط است. امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) در عهدنامه‌ی مالک اشتر، تأکید کرده که سنت‌ها و آیین‌های درست در یک جامعه، با تنگ‌نظری و کوته‌بینی، و در پرتو شهوت تغییر، بر هم زده نشود: (22)
«وَ لَا تَنْقُضْ سُنَّهً صَالِحَهً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الْأُمَّهِ، وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الْأُلْفَهُ، وَصَلَحَتْ عَلَیْهَا الرَّعِیَّهُ؛ وَ لَا تُحْدِثَنَّ سُنَّهً تَضُرُّ بِشَیْ‌ءٍ مِنْ مَاضِی تِلْکَ السُّنَنِ، فَیَکُونَ الْأَجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا، وَ الْوِزْرُ عَلَیْکَ بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا.» (23)
سنت و آیین شایسته‌ای را که بزرگان این امت بدان رفتار نموده‌اند، و مردمان بدان وسیلت به هم پیوسته‌اند، و شهروندان بر پایه‌ی آن سرو سامان یافته‌اند، مشکن و بر هم مریز. و هرگز روشی را پدید میاور که چیزی از سنت‌ها و آیین‌های شایسته‌ی گذشته را زیان رساند، که در نتیجه پاداش نیک آن برای کسی بماند که آن‌ها را برنهاده است، و بار سنگین گناه آن بر دوش تو که آن را شکسته و زیر پا نهاده‌ای.
خِرَد جمعی و مایه‌های الفت اجتماعی و موجبات بسامانی زندگی شهروندی معیارهایی است که بدان می‌توان سنت‌ها و آیین‌های درست را پاس داشت. در برابر این‌ها، سنت‌ها و آیین‌های نادرست در یک جامعه است که به صورت مانعی اساسی در برابر عدالت عمل می‌کند؛ چه این سنت‌ها، از جنس قالب‌های رفتاریِ پذیرفته شده باشد، و چه از جنس خرافات باشد. به طور کلی هر سنت و آیینی که خلاف عقل و عدل باشد، و مانع رشد و تعالی مردمان، سنت و آیینی بازدارنده از کمال، و زیرپا گذارنده‌ی حقوق انسان‌ها است؛ و نمی‌توان راه عدالت فراگیر را هموار کرد، مگر این که این سنت‌ها و آیین‌ها نفی گردد تا به تدریج زدوده شود. (24) امام علی (علیه‌السلام) مسیر برپایی عدالت را مبتنی بر این امر دانسته، و فرموده است:
«فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ، هُدِیَ وَ هَدَى؛ فَأَقَامَ سُنَّهً مَعْلُومَهً، وَأَمَاتَ بِدْعَهً مَجْهُولَهً. وَ إِنَّ السُّنَنَ لَنَیِّرَهٌ لَهَا أَعْلَامٌ، وَإِنَّ الْبِدَعَ لَظَاهِرَهٌ لَهَا أَعْلَامٌ. وَ إِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ، ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ؛ فَأَمَاتَ سُنَّهً مَأْخُوذَهً، وَ أَحْیَا بِدْعَهً مَتْرُوکَهً.» (25)
پس بدان که برترین بندگانِ خدا نزد او پیشوایی است عادل، هدایت شده و راهبر، که سنتی را که شناخته است برپا دارد، و بدعتی را که ناشناخته است بمیراند. سنت‌های روشن است و نشانه‌هایش هویداست، و بدعت‌ها آشکار است و نشانه‌هایش برپاست. و بدترین مردمان نزد خدا پیشوایی است ستمگر، خودگمراه و موجبِ گمراهی دیگران، که سنتِ پذیرفته را بمیرانَد، و بدعتِ واگذارده را زنده گرداند.
سنت‌ها و آیین‌های نادرست، مردمان را از خِرَدورزی و اخلاق‌مندی دور می‌سازد، و در نابخردی و بی‌اخلاقی فرو می‌برد، و نمی‌توان بدون اصلاح این امر، عدالت فرهنگی را محقق نمود. امام علی (علیه‌السلام) چون از رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حرکت آن حضرت در زدودن جاهلیت سخن به میان آورده، به موضوع نفی سنت‌ها و آیین‌های نادرست اشاره کرده و فرموده است:
«أَرْسَلَهُ بِحُجَّهٍ کَافِیَهٍ، وَ مَوْعِظَهٍ شَافِیَهٍ، وَ دَعْوَهٍ مُتَلَافِیَهٍ. أَظْهَرَ بِهِ الشَّرَائِعَ الْمَجْهُولَهَ، وَقَمَعَ بِهِ الْبِدَعَ الْمَدْخُولَهَ.» (26)
[خداوند] او را فرستاد با حجتی بسنده [که قرآن است]، و موعظتی که درمان است، و دعوتی که جبران کننده‌ی زیان است. بدو حکم‌های نادانسته را آشکار کرد، و بدعت‌ها (نو پدیده‌های بی‌ریشه) را که در آن راه یافته بود برکنار کرد.

با پدیدار شدن هر سنت نادرست و بدعتی، سنتی درست و فضیلتی، رخت بر می‌بندد و شکافی در زندگی معتدل و خردمندانه و اخلاقی مردمان پدید می‌آید؛ و هرچه عمر سنت‌های نادرست طولانی‌تر باشد، ریشه‌ی آن‌ها در فرهنگ جامعه عمیق‌تر، و اصلاح آن و جایگزین کردن سنت درست، سخت‌تر است. به بیان امام علی (علیه‌السلام)
«وَ مَا أُحْدِثَتْ بِدْعَهٌ إِلَّا تُرِکَ بِهَا سُنَّهٌ. فَاتَّقُوا الْبِدَعَ وَ الْزَمُوا الْمَهْیَعَ. إِنَّ عَوَازِمَ الْأُمُورِ أَفْضَلُهَا، وَ إِنَّ مُحْدِثَاتِهَا شِرَارُهَا.» (27)
هیچ بدعتی (نوپدید بی‌ریشه‌ای) را پدید نیاوردند، جز آن که با آن سنتی را رها کردند. پس خود را از بدعت (نوپدید بی‌ریشه) واپایید، و راه راست را بپیمایید. نیکوترین چیزها سنتی است که دیرینه و ریشه‌دار است، و بدترین چیزها نوپدیده‌های بی‌پیشینه و بی‌هویت است.
سنت‌هایی که نه ریشه در فرهنگ اسلامی دارد، و نه بهره‌ای از حقیقت ایمانی، جز بی‌هویت نمودن مردمان و تباه کردن و به خواری کشیدن آنان پیامدی ندارد؛ و امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) چنین سنت‌هایی را نفی کرده و نشان داده است که باید نفی شود. شریف رضی آورده است که چون دهقانان شهر انبار، هنگام رفتن امام به شام او را دیدند، برای وی پیاده شدند و پیشاپیشش دویدند. فرمود: «مَا هذَا الَّذِی صَنَعْتُمُوهُ؟» (این چه کار بود که کردید؟). گفتند: «خُلُقٌ مِنّا نُعَظِّمُ بِهِ أَمَرَاءَنَا.» (عادتی است که داریم و بدان فرمانروایان خود را بزرگ می‌شماریم). فرمود:
«وَ اللَّهِ مَا یَنْتَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُکُمْ. وَ إِنَّکُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِکُمْ فِی دُنْیَاکُمْ، وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِی آخِرَتِکُمْ؛ وَمَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّهَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ، وَ أَرْبَحَ الدَّعَهَ مَعَهَا الْأَمَانُ مِنَ النَّارِ.» (28)
به خدا سوگند که فرمانروایان شما از این کار سودی نمی‌برند، در حالی که شما با این آیین و سنت، در این جهان خودتان را به رنج و دشواری می‌افکنید، و در جهان دیگر به بدفرجامی و بدبختی می‌نشانید؛ و چه زیانبار است رنج و دشواری‌ای که در پی آن کیفر باشد، و چه سودمند است آسایشی که آسودگی از آتش [دوزخ] را به همراه داشته باشد!
امام علی (علیه‌السلام) هر سنت و آیینی را که در آن حرمت و کرامت انسان‌ها زیر پا گذاشته می‌شد، نفی می‌کرد و به صراحت با آن مخالفت می‌نمود. (29) امام (علیه‌السلام) به خوبی می‌دانست که با وجود چنین آیین‌ها و سنت‌هایی، فرهنگ عدالت نمی‌تواند ریشه بزند و رشد کند و بالنده شود، و تا زمانی که فرهنگ جامعه‌ای اصلاح نشود، زمینه‌ی لازم برای چهره گشودن عدالت فراهم نمی‌شود.
نفی شخصیت‌زدگی، و ترویج حق معیاری
جامعه‌ای می‌تواند عدالت‌پرور باشد که محور زندگی در آن عقلانیت باشد، و حق معیار همه‌ی امور قرار گیرد؛ و از جمله مهم‌ترین اموری که عقلانیت را تعطیل می‌کند و حق معیاری را نفی می‌نماید و جامعه را در اسارت باطل فرو می‌برد، شخصیت‌زدگی است. تا زمانی که عقل و عدل تکیه‌گاه اصلی زندگی نگردد و حق معیاری مبتنی بر آن ملاک تشخیص قرار داده نشود، نمی‌توان به تحقق عدالت امید بست.
«انسان‌ها هر اندازه در مسیر حق، اوج بگیرند، امکان کژروی در آنان،‌ منتفی نیست. از این رو، شایسته است تا مردمان در پیروی از شخصیت‌ها به این نکته توجه کنند و هرگز انسان‌ها را مطلق ندانند. توجه به این نکته و دیگر آموزه‌های بیدار امام علی (علیه‌السلام) در این باره را باید اساسی‌ترین رهنمودهای آن بزرگوار در تصحیح فرهنگ عمومی تلقی کرد. روشن است که در جریان‌های اجتماعی و سیاسی، بیش‌ترین انحراف‌های سیاسی و اجتماعی، ناشی از مطلق‌گرایی درباره‌ی چهره‌ها و شخصیت‌گرایی در موضعگیری‌هاست.
امام علی (علیه‌السلام) به مردم هشدار می‌داد که شخصیت‌ها هر چند بزرگ و ارجمند و محبوب و معتمد باشند، نمی‌توانند معیار حق و باطل قرار گیرند. امام می‌کوشید جامعه را به لحاظ آگاهی و شناخت موضع‌ها و معیارها و آگاهی‌های فرهنگی، به سطحی برساند که شخصیت‌ها و مواضع آنان را – هر اندازه بزرگ باشند -، با حق بسنجند، نه حق را با شخصیت‌ها؛ حق را معیار شناخت شخصیت بدانند، نه شخصیت را معیار شناخت حق.» (30)
شریف رضی آورده است که حارث بن حَوْط نزد امام (علیه‌السلام) آمد و گفت: «أَتَرَانِی أَظُنُّ أَصْحَابَ الْجَمَلِ کَانُوا عَلَی ضَلَالَهٍ؟» (آیا مرا چنان می‌بینی که من یاران جمل را بر روشی گمراهانه گمان می‌برم؟). حضرت فرمود:
«یَا حَارِ! إِنَّکَ نَظَرْتَ تَحْتَکَ وَلَمْ تَنْظُرْ فَوْقَکَ فَحِرْتَ! إِنَّکَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ أَهْلَهُ، وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ.» (31)
حارث! تو پایین پایت را نگریستی، و به بالا سرت ننگریسته‌ای؛ در نتیجه سرگردان شده‌ای! تو بی‌گمان حق را نشناخته‌ای تا اهل حق را بشناسی، و باطل را نیز نشناخته‌ای تا کسانی را که بر راه باطل هستند بشناسی.
جاحظ پاسخ امام (علیه‌السلام) را با این تعبیر روایت کرده است:
«یَا حَارِ! إِنَّهُ مَلْبُوسُ عَلَیْکَ؛ إِنَّ الْحَقَّ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجالِ؛ فَاعْرِفِ الْحَقَّ، تَعْرِفْ أَهْلَهُ.» (32)
ای حارث! همانا آن بر تو مشتبه شده است؛ بی‌گمان حق با اشخاص شناخته نمی‌شود؛ پس حق را بشناس، تا اهلش را بشناسی.
همچنین از قول اَصْبَغ بن نُباته (33) نقل شده است که گفت: حارث هَمْدانی با گروهی از شیعیان که من نیز در زمره‌ی آنان بودم بر امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) وارد شد. در آن زمان حارث بیمار بود و خمیده گام بر می‌داشت و عصا بر زمین می‌کوفت. امیرمؤمنان (علیه‌السلام) به سوی او آمد که حارث نزد حضرت منزلتی داشت. پس حضرت احوال او را پرسید و فرمود: «چگونه‌ای حارث؟». حارث گفت: «روزگار بر من چیره شده و سلامت را از من گرفته است، و علاوه بر این، درگیری یارانت در آستان تو مرا بیش‌تر ناراحت ساخته و آتشی در درونم افروخته و بی‌تابم نموده است». حضرت فرمود: «درگیری آنان بر سر چیست؟». گفت: «درباره‌ی تو و سه خلیفه‌ی پیشین. گروهی افراطی و غلوکننده‌اند، گروهی میانه‌رو و همراه شما هستند، و گروهی در حیرت و تردید مانده‌اند و نمی‌دانند به پیش روند یا بازگردند». حضرت فرمود:
«أَلَا إِنَّ خَیْرَ شِسعَتِی النَّمَطُ الأُوْسَطُ، إِلَیْهِمْ یَرْجِعُ الغَالِی، وَ بِهِمْ یَلْحَقُ النَّالِی.»
بدان که بهترین پیروِ من گروه میانه‌اند که غالیان به آن برمی‌گردند و عقب‌ماندگان به ایشان می‌رسند.
حارث گفت: پدر و مادرم فدایت باد! کاش زنگار از دل‌های ما می‌زدودی و در این موضوع ما را از بینش لازم بهره‌مند می‌ساختی. امام (علیه‌السلام) فرمود:
«قَدْکَ! فَإِنَّکَ امْرُؤٌ مَلْبُوسٌ عَلَیْکَ. إِنَّ دِینَ اللهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ، بَلْ بَآیَهِ الحَقِّ؛ فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ.» (34)
بس کن! تو مردی هستی که امر بر تو مشتبه شده است. بی‌گمان دین خدا با اشخاص شناخته نمی‌شود، بلکه با معیار و نشانه‌ی حق شناخته می‌گردد؛ پس حق را بشناس، تا اهلش را بشناسی.
مطلق بودن مختص خداوند است؛ از این رو لازم است نظر و عمل هر انسانی براساس عقل و عدل، با معیارهای حق سنجیده شود. و در صورتی که با آن همخوان و همسو بود، پذیرفته گردد؛ و اگر جز این عمل شود، شخصیت‌زدگی شکل می‌گیرد، عقل و عدل تعطیل می‌شود، و حق معیاری بی‌معنا می‌گردد. امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) پیوسته در آموزه‌ها و در رفتار خود، حق معماری را ترویج کرده است، که راه برپا شدن انسان، جامعه و حکومت بر عدالت، از این مسیر می‌گذرد. امام علی (علیه‌السلام) در نامه‌ای که به عبدالله بن عباس نوشته و در آن او را به دلیل تصرف در دارایی‌های عمومی بازخواست و تهدید کرده، درباره‌ی فرزندان خود چنین گفته است:
«وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ فَعَلَا مِثْلَ الَّذِی فَعَلْتَ، مَا کَانَتْ لَهُمَا عِنْدِی هَوَادَهٌ، وَلَا ظَفِرَا مِنِّی بِإِرَادَهٍ، حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا، وَأُزِیحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا.» (35)
به خدا سوگند که اگر حسن و حسین هم چنین کاری را که تو کرده‌ای انجام داده باشند، هیچ سازش و آتش‌بسی در نزد من ندارند، و به هیچ خواسته‌ای از من دست نیابند، تا آن که حق را از آنان بگیرم، و باطل را که از ستمگری آنان به هم رسیده بزدایم!
برای علی (علیه‌السلام) هیچ کس معیار حق نبود، بلکه حق، معیار همه چیز و همه کس بود؛ و از این حق معیاری به هیچ روی عدول نمی‌نمود. (36)
سیره‌ی امام علی (علیه‌السلام) می‌آموزد که هیچ کس را نباید مطلق نمود و به هیچ روی نباید راه چنین فرهنگی را گشود. در این جهت لازم است فرهنگ چاپلوسی و ستایشگری، زدوده شود، و فرهنگ انتقاد و خیرخواهی رایج گردد؛ فرهنگ ریاکاری و فریبکاری نفی گردد، و فرهنگ راستی و درستی تثبیت شود؛ و فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر، در معنای درست و گسترده‌اش نهادینه گردد.
البته در فرهنگ‌های خوگرفته به شخصیت‌زدگی، و فرورفته در خودکامگی و خودکامگی‌پذیری، ترویج حق معیاری‌ کاری بس دشوار است، و نیازمند تلاشی گسترده و اصلاحاتی اساسی است، زیرا پیوسته خودکامگان از یک سو، و مردمان خوگرفته به شخصیت‌زدگی، از دیگر سو، اجازه‌ی چنین تحولی را نمی‌دهند و در برابر آن مقاومت می‌نمایند. استاد علامه، محمد تقی جعفری، در این باره می‌نویسد:
«خودکامگان قدرتمند، هشیارتر از آن‌اند که قوانین را با کمال سادگی زیر پا گذارند و از خشم مردم هیچ هراسی به دل راه ندهند. آنان به خوبی یاد گرفته‌اند که چگونه نخست باید خودشان را در مغزهای شست‌وشو شده‌ی مردم ساده‌لوح تا سرحدّ معبودیت بالا ببرند، و آن‌گاه مطلق بودن خود را در فوق همه‌ی قوانین، برای آن مردم بینوا قابل هضم کنند. با این حال با صدای بلند می‌گوییم: مطلق‌سازی از بشر، آن غذایی است که مردم، هر چند به زور و حیله‌های لطیف و شیرین آن را بخورند، بالاخره محال است آن را استفراغ نکنند.» (37)
زمانی که مردمان عقل و عدل را معیار اصلی زندگی قرار دهند و همه چیز و همه کس را با آن بسنجند، زمانی است که فرهنگ لازم برای طلوع خورشید عدالت فراهم، و راه تحقق عدالت در دیگر عرصه‌ها هموار می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 34.
2. شرح غررالحکم، ج 6، ص 30؛ عیون الحکم و المواعظ، ص 469.
3. نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 87.
4. همان، حکمت 73.
5. همان، خطبه‌ی 175.
6. ارشاد القلوب، ص 218؛ عده الداعی، ص 111 [«أَنَّهُ لَمَّا کَانَ یَفْرَغُ» آمده است]؛ بحارالانوار، ج 103، ص 16؛ مستدرک الوسائل، ج 13، ص 25.
7. وی از راویان ثقه است که به سال 100 هجری درگذشته است. ر.ک: الجرح و التعدیل، ج 4، ص 181؛ میزان الاعتدال، ج 2، ص 109؛ تهذیب التهذیب، ج 3، صص 373-374.
8. الغارات، ص 78؛ بحارالانوار، ج 34، ص 352.
9. به عنوان نمونه بنگرید به نامه‌ی امام (علیه‌السلام) به قُثَم بن عباس، کارگزار مکه. نهج‌البلاغه، نامه‌ی 67.
10. همان، نامه‌ی 50.
11. همان،‌ حکمت 80.
12. همان، حکمت 79.
13. شرح ابن ابی الحدید، ج 20، صص 153-154.
14. نهج‌البلاغه، حکمت 455.
15. پرتوی از نهج‌البلاغه، ج 5، ص 415.
16. امرؤ القیس پسر حُجْر کِنْدی، حکمران بنی‌اسد و غَطَفان بود. امرؤ القیس در حدود سال 500 میلادی در نَجْد زاده شد و دوران کودکی را در میان خویش و تبار خود چون شهزادگان به سر آورد و به لذتجویی و عیّاشی و لاابالیگری افتاد. آن‌گاه به سرودن شعر پرداخت و در آن، لذت‌جویی‌ها و خوش‌گذرانی‌ها و عشق‌ها و حوادث عاشقانه‌ی خود را توصیف می‌کرد، و در این توصیف‌ها انواع تبهکاری‌ها و فسادهای خود را مطرح می‌نمود. پدر او را از سرودن شعر منع کرد، که شاعری را دون شأن شاهان و شهزادگان می‌دانستند، ولی او بدین منع گردن ننهاد و در جوانی پدر را ترک گفت و با گروه رندان لاابالی که گِردش را گرفته بودند به خوش‌گذرانی و باده‌پیمایی سرگرم شدند، تا شنید که قبیله‌ی بنی‌اسد که از رعایای پدر او بودند، از ستم پدرش شوریده و او را کشته‌اند. از آن پس برای گرفتن انتقام خون پدر، و به دست آوردن یاری دیگران، در جهان سرگردان شد تا این که در این راه به سال 540 میلادی جان داد. ر.ک: الشعر و الشعراء، صص 49-68؛ تاریخ ادبیات زبان عربی، صص 55-69؛ تاریخ ادبی عربی (العصر الجاهلی)، صص 258-285؛ پرتوی از نهج‌البلاغه، ج 5، ص 415.
17. نک: شرح ابن أبی الحدید، ج 20، صص 170-172.
18. التوحید، صص 83-84؛ الخصال، ص 2.
19. همان.
20. تراز حیات: ساختارشناسی عدالت در نهج‌البلاغه، صص 618-619.
21. نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 51.
22. تراز حیات: ساختارشناسی عدالت در نهج‌البلاغه، ص 624.
23. نهج‌البلاغه، نامه‌ی 53.
24. تراز حیات: ساختارشناسی عدالت در نهج‌البلاغه، ص 625.
25. نهج‌البلاغه، کلام 164.
26. همان، خطبه‌ی 161.
27. همان، خطبه‌ی 145.
28. همان، حکمت 37.
29. تراز حیات: ساختارشناسی عدالت در نهج‌البلاغه، صص 626-628.
30. سیاست‌نامه‌ی امام علی (علیه‌السلام)، ص 50.
31. نهج‌البلاغه، حکمت 262.
32. البیان و التبیین، ج 3، ص 144؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 210 [«إِنَّ الحَقَّ وَ الْبَاطِلَ لَا یَعْرِفَانِ بِالنَّاسِ، وَلکِنِ اْعرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ، وَ اعْرِفِ الْبَاطِلَ تَعْرِفْ مَنْ أَتَاهُ» آمده است]؛ نثرالدر، ج 1، صص 273-274؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 190؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 95؛ الجامع لاحکام القرآن، ج 1، ص 340.
33. وی از خواص اصحاب امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) است. ر.ک: رجال النجاشی، ص 8؛ رجال الکشی، صص 5، 98، 221-222؛ معجم رجال الحدیث، ج 3، صص 219-222.
34. امالی المفید، صص 3-5؛ امالی الطوسی، ج 2، صص 238-239؛ بشاره المصطفی، ص 4؛ کشف الغمه، ج 1، صص 411-412؛ بحارالانوار، ج 6، ص 178، ج 39، ص 240؛ نهج‌السعاده فی مستدرک نهج‌البلاغه، ج 2، ص 668.
35. نهج‌البلاغه، نامه‌ی 41.
36. تراز حیات: ساختارشناسی عدالت در نهج‌البلاغه، صص 659-663.
37. امام علی (علیه‌السلام) به روایت نهج‌البلاغه، ص 364.
منبع مقاله :
دلشاد تهرانی، مصطفی؛ (1394)، سبک زندگی در نهج‌البلاغه (سیره‌شناسی): عدالت، تهران: انتشارات دریا، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید