همهى والدینى که به تازگى بچهدار شدهاند، به این موضوع واقفند که کودکان همواره نیاز به عشق، توجه و اطمینان از سوى پدر و مادر دارند. حس امنیت عاطفى کودکان، حقیقتا به میزان توجه والدین و فرصتى که آنها در اختیار فرزندان قرار مىدهند، بستگى دارد. همچنین کودکان، از این مسئله که والدین آنها را ترک کنند، همیشه ترس و واهمه دارند. این ترس در دوران کودکى از شدت بیشترى برخوردار است اما به هر جهت تا زمان نوجوانى با فرزند همراه است.
در طول زندگى، کودکان مىآموزند که والدین همیشه در کنار آنها نیستند و زندگى پر از فراز و نشیبهاى غیر قابل پیش بینى است. آنها در اطراف خود، دوستانى را مىبینند که والدین خود را به دلیل بیمارى یا تصادف از دست دادهاند و حتى بیشتر اوقات با کودکانى روبرو مىشوند که پدر و مادرشان از هم جدا شدهاند. تعدادى از کودکان، در ذهن خود، ترسى غیر منطقى را مىپرورانند و فکر مىکنند که به زودى، آنها نیز والدین خود را از دست مىدهند. این حس به خودى خود، سبب افزایش استرس در کودکان مىگردد و اگر واقعا این موضوع به وقوع بپیوندد، فقدان پدر و مادر سبب ایجاد افسردگى و اضطراب مىشود.
والدین غایب چه کسانى هستند
فقدان والدین، که بسیارى از کودکان در زندگى آن را تجربه مىکنند، ضرورتا به معناى از دست دادن پدر و مادر به واسطهى مرگ یا طلاق نیست، یعنى تنها فقدان فیزیکى در زندگى مطرح نمىباشد، بلکه بسیارى از کودکان فقدان عاطفى را تجربه مىکنند، زیرا با وجود این که پدر و مادر عضوى از افراد خانواده است، اما به دلیل مشغلهى زیاد و فعالیتهاى اجتماعى نمىتواند از لحاظ روحى و روانى فرزند خود را ارضا کند. این موضوع سبب مىشود که کودک احساس کند، والدین او را ترک کردهاند،افسردگى و مشکلات عاطفى برایش ایجاد مىشود و حس ارزش و اهمیت شخصیتى در وجود او کاهش مىیابد و اگر این بىتوجهى همچنان ادامه پیدا کند، کودک واکنشهایى همچون عصبانیت و رفتارهاى خشونتآمیز را بروز مىدهد و از لحاظ فیزیکى و عاطفى از والدین خود فاصله مىگیرد.
توجه به این نکته ضرورى است که بسیارى از والدین، موضوع «والدین غایب» را نمىپذیرند و هرگز باور نمىکنند که خود نیز در زمرهى این گونه از والدین قرار دارند. اگر پدران و مادران، خود در خانوادههایى بزرگ شده باشند که والدینشان آنها را به هر دلیلى ترک کرده باشند، هرگز به خود اجازهى چنین عملى را در قبال فرزندان نمىدهند. باید به خاطر داشت که در بسیارى از موارد، بىتوجهى والدین غیر عمدى است، زیرا در بیشتر مواقع، آنها چنان سرگرم کارها و علایق خود هستند که نیازهاى فرزند برایشان پوشیده مىماند.
داستان لویس به این موضوع اشاره دارد که فقدان والدین و عدم پذیرش مسئولیت از سوى آنان، چه عواقبى را به دنبال دارد.
داستان لویس
لویس 9 ساله بود که پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند. او هر دو را دوست مىداشت و آرزو مىکرد که بتواند در کنار هر دو نفر زندگى کند، اما این موضوع هرگز محقق نشد. بعد از جر و بحثهاى فراوانى که پدر و مادر انجام دادند، پدر لویس خانه را ترک کرد. جدایى پدر و مادر سبب شد که لویس و برادرش، پدر خود را کمتر ببینند. لویس خود را هرگز نسبت به پدر نزدیک احساس نمىکرد زیرا مایک (پدر) آنچنان سرگرم مسائل کارى بود که وقت کافى براى رسیدگى به فرزندان را نداشت. لویس دوست داشت که توجه پدر را به خود جلب کند به همین دلیل، با وجود این که از بازى گلف متنفر بود، اما با پدرش به کلاس و مسابقهى گلف مىرفت تا به این صورت زمانى را با پدر بگذراند.
لویس و برادرش در کنار مادر زندگى مىکردند. او زنى مهربان و دوست داشتنى بود و دائما از فرزندان خود مراقبت مىکرد، اما کودکان نیاز به پدر را نیز احساس مىکردند و همیشه منتظرآخر هفته بودند که پدر خود را ملاقات کنند. ازدواج دوبارهى مایک ضربهى شدیدى را به لویس وارد کرد. لیزا، همسر او، عرصه را بر کودکان تنگ کرده بود. هنگامى که پسرها، آخر هفته براى دیدن پدرشان به منزل او مىرفتند، لیزا، تماشاى برنامههاى تلویزیونى را برایشان محدود مىکرد و اگر عمل نادرستى از آنها سر مىزد، تنبیه سختى را به انجام مىرساند. مایک و همسرش لیزا، در شبهاى تعطیلات بیرون مىرفتند و پسرها را با پرستارشان تنها مىگذاشتند. هنگامى که لویس از این مسئله به پدر خود شکایت کرد، مایک به او گفت که تو نباید این قدر خودخواه باشى و باید به خواستههاى نامادرى خود نیز توجه کنى. لویس، لیزا را مسبب جدایى پدر و مادر خود مىدانست و از دست او خیلى عصبانى بود، به همین جهت شروع به انجام رفتارهاى خشونتآمیز و ستیز جویانه نمود.
عدم درک: هنگامى که لویس رفتارهاى پرخاشگرانهى خود را آغاز کرد، پدر او را تحت فشار قرار داد و برنامههاى تفریحى لویس را حذف کرد. دو کودک، دچار غم و ناراحتى شدند زیرا مشاهده کردند که پدر تمام توجه و عاطفهى خود را به لیزا معطوف کرده است. این امر سبب شد که آنها کمتر پدر خود را ملاقات کنند. لویس عموما در منزل مىماند و زانوى غم به بغل مىگرفت، بیشتر وقتش را به تماشاى تلویزیون مىگذراند و کمتر به سراغ دوستان خود مىرفت. این اعمال سبب شد که دوستانش به تدریج از او فاصله بگیرد و او افت تحصیلى پیدا کند.
در این زمان لویس، هرگز از دیدار پدر خوشحال نمىشد و هنگامى که از ملاقات او باز مىگشت، مادر مىتوانست عمق غم، اندوه و افسردگى را در چهرهى او بخواند. مشکلات لویس سبب شد که مادر او را براى درمان افسردگى نزد روان شناس ببرد. مایک در این جلسات حضور پیدا نمىکرد و مرتبا مشغلهى کارىاش را بهانه مىنمود و تنها با پرداخت هزینهى جلسات، سهم خود را ایفا مىکرد. جلسات درمانى سبب شد که تا حدى عصبانیت و ناراحتى لویس از پدر کمتر گردد اما او هنوز نیاز به عاطفه و پذیرش پدر داشت. با به دنیا آمدن فرزند لیزا و مایک، توجه پدر به پسرانش کمتر شد و این امر سبب شد که فاصلهى لویس و پدر بیش از پیش شود. متأسفانه این داستان پایان خوشى نداشت، زیرا دو سال بعد، وقتى مایک براى مأموریت به شهر دیگرى منتقل شد، این فاصله دو چندان شد و در واقع با این عمل، مایک پسر بزرگ خود را براى همیشه از دست داد.
هنگامى که خانوادهى لویس از هم پاشیده شد و پدر و مادر از هم جدا شدند، سرپرستى فرزندان به عهدهى مادر قرار گرفت، اما با این وجود هر دوى آنها مسئول اداره کردن زندگى کودکان خود بودند و وظیفه داشتند که نیازهاى آنان را بر طرف کنند. اما در این میان پدر با درگیر کردن خود در کار، تفریحات و علایق شخصى خودش، از لویس فاصله گرفت و به این صورت لویس نه تنها از لحاظ فیزیکى از پدر خود جدا شد، بلکه به واسطهى این جدایى، امنیت و آسایش عاطفى و روانى خود را نیز از دست داد؛ به زبان دیگر او از سوى پدر خود طرد شد.این امر سبب افسردگى و عصبانیت لویس شد و اگر چه با مشاوره درمانى تا حدودى مشکلات کاهش پیدا کرد اما در سراسر عمر، با لویس باقى ماند و زخم عمیقى را در روح و جان او باقى گذاشت.
والدینى که بیش از حد مشغلهى کارى دارند
چرا والدین فرزندان خود را ترک کرده و به حال خود رها مىکنند؟ دکتر مرى زسویک (1) در کتاب خود به نام «نگاهى گذرا به دوران کودکى» مىنویسد، 4 دلیل عمده براى این مسئله وجود دارد. اول این که بعضى از والدین مشغلهى کارى بسیارى دارند و به مدت طولانى در بیرون از منزل کار مىکنند، به همین جهت از لحاظ فیزیکى، در کنار فرزندان حضور ندارند و وقتى به منزل بر مىگردند نیز آن قدر خسته و ناتوانند که انرژى و حوصلهى کافى براى پرداختن به نیازهاى آنان را دارا نیستند. این گونه والدین، اغلب عاشق فرزندان خود هستند و بهترین آرزوها را براى آنان دارند، ولى ذهن آنان بسیار درگیر مسئولیتهاى شغلىشان است. افرادى که گرفتار کارهاى اجرایى و دشوار هستند یا شغل آزاد دارند و یا مادرانى هستند که باید میان کار بیرون و مسئولیت منزل توازن برقرار کنند، بسیار آسیبپذیرند و گرفتارىهاى شغلى، زندگى آنان را تحت تأثیر خود قرار مىدهد. تنها راه حلى که در این جا مىتوان پیشنهاد کرد، تقسیم درست فرصتهاست. با این عمل کودکان زمان کافى دارند که با والدین ارتباط برقرار کنند زیرا چیزى که واقعا آنها نیازمندند، همان حضور و توجه والدین است.
والدین بیمار
بر اساس نظرات دکتر زسویک، دومین دلیل براى عدم حضور کافى و به موقع والدین در کنار فرزندان، مسئلهى بیمارى و ناتوانىهاى آنان است. این بیمارىها مىتواند، مشکلات جسمى، بیمارىهاى حاد عاطفى همچون افسردگى و اسکیزوفرنى و یا مصرف الکل و مواد مخدر را در بر بگیرد. در این گونه موارد ممکن است والدین، خواستار توجه و علاقه به فرزندان خود باشند اما از انجام این کار ناتوانند. هنگامى که مشکلات روحى و روانى وجود دارد، وظیفهى والدین این است که مؤثرترین و مناسبترین درمان را براى حل مشکل خود بیابند. داشتن تاریخچهى بیمارىهاى روانى همچون افسردگى، اسکیزوفرنى و دیگر ناتوانىهاى روحى، هرگز بیانگر این موضوع نیست که این افراد نمىتوانند والدین عاشق و مسئولیتپذیرى باشند. این گونه مشکلات ممکن است وظیفهى خطیر پدر و مادرى را دچار مشکلاتى نماید ولى آن را غیر ممکن نمىسازد. اما اگر مشکل والدین، اعتیاد به مواد مخدر و الکل است، باید هر چه زودتر در رفع آن بکوشند و درمان مناسبى را در پیش گیرند. زیرا چنین والدینى هم از لحاظ عاطفى و هم از لحاظ جسمى، براى فرزندان خود خطر آفرین هستند و به خاطر مراقبتهاى نادرست و غلط خود مىتوانند سلامت کودک را به مخاطره بیندازند.
والدین خودبین
سومین دلیل براى ترک شدن فرزندان از جانب والدین، این است که پدر و مادر در اهداف و علاقههاى خود غرق مىشوند و از رفع نیازهاى فرزند خود غرق مىشوند و از رفع نیازهاى فرزند خود غافل مىگردند. این گونه افراد، والدینى «خود شیفته» هستند که مانند پدر لویس (داستانى که قبلا مطرح کردیم) تنها به خواستههاى خود توجه دارند. متأسفانه فرهنگ کنونى، افراد را به این امر تشویق مىکند و ابراز مىدارد که بدون توجه به دیگران، به رفع نیازها و خواستههاى خود بپردازید. در واقع ارجح دانستن خود به دیگران، در جامعهى کنونى گسترش پیدا کرده و بسیارى از افراد آن را خوشایند و محترم مىشمارند.
بعضى از افراد گرفتار اختلالى به نام خود شیفتگى هستند، حقیقتا تنها روى خواستههاى خود تأکید مىکنند و هیچ گونه توجهى به نیازهاى دیگران ندارند و در وجود آنها، احساس یگانگى و وحدت وجود ندارد. این نقص شخصیتى که بسیار عذابآور نیز هست مىتواند در وجود هر پدر و مادرى بروز کند. اما در مقابل چنین والدینى، افرادى نیز وجود دارند که خود را وقف نیازها و خواستههاى فرزند مىکنند و توجهى به علایق خود ندارند. باید به خاطر داشت که چنین نگرشى، پسندیده نیست، راه حل درست و منطقى این است که پدر و مادر باید توازنى را میان نیازهاى خود و فرزند برقرار کنند و هرگز نقش افراد ایثارگر و یا خود شیفته را بازى نکنند.
والدین مستأصل
چهارمین دلیلى که سبب مىشود والدین از لحاظ عاطفى به فرزند خود بىتفاوت شوند این است که مشکلات زناشویى، هر دو آنان و یا یکى از آنها را مستأصل کرده است و به این جهت آنها قادر به رفع نیازهاى کودکانشان نیستند. هنگامى که مشکلات زناشویى براى مدتى طولانى گریبانگیر خانواده شود، فرزندان به مخاطره مىافتند و از لحاظ روحى و عاطفى صدمه مىبینند. این گونه والدین به قدرى عصبانى و غصهدار هستند که کمترین توجهى به فرزندان خود ندارند و هرگز نمىتوانند از لحاظ عاطفى به پرورش آنان بپردازند. همچنین هنگامى که والدین گرفتار مصرف مواد مخدر و الکل هستند، این مسائل بسیار پیچیدهتر و خطرناکتر مىگردد. در چنین مواردى پدر و مادر حتما باید به مراکز مشاورهى خانواده مراجعه کنند و به حل مشکلات زناشویى بپردازند، و اگر مسئله میان آنان غیر قابل حل باشد، باید از یکدیگر جدا شوند. این شعار که به خاطر بچهها باید به زندگى ادامه داد، هرگز درست نیست زیرا ضررى که به واسطهى کشمکشهاى خانوادگى به فرزندان وارد مىشود، بسیار فراتر از خود طلاق است.
حال، وظیفهى والدین چیست
کلید حل این مشکلات در دست خود والدین است. در واقع پدر و مادر باید ارتباط نزدیکى با فرزندان خود برقرار کنند. این امر، ممکن است در ابتدا کمى مشکل باشد ولى با تمرین و ممارست، عملى خواهد شد. اولین قدم این است که در کنار فرزندان باشید، به این معنى که، وقتى را صرف آنان نمایید، به فعالیتهاى آنها علاقه نشان دهید و با برنامه ریزى، کارهاى خلاقانه و جالب انجام دهید. فرزندان در سن کودکى به این توجه پدر و مادر، بسیار نیازمندند اما باید به خاطر داشت که در دوران نوجوانى نیز این کارها را طلب مىکنند. همچنین علاقهى والدین باید واقعى باشد نه ساختگى، زیرا فرزندان روى این موضوع بسیار حساس هستند.
توجه به این نکته ضرورى است که فرزندان هدیههایى از جانب خداوند هستند که توجه به آنها از وظایف والدین است و هر پدر یا مادرى از همان ابتداى بچهدار شدن، باید به اهمیت این موضوع پى ببرد و در کنار مسئولیتهاى اجتماعى خود، وقت و زمانى را صرف زندگى کودک نماید و در این میان هیچ گونه عذر و بهانهاى پذیرفته نیست.
ارتباط و پیوستگى فرزندان و والدین
خانوادهها براى تأمین رفاه و امنیت روحى و عاطفى اعضاى خود، نیازمند همبستگى همه جانبه هستند. اگر والدین افرادى پر مشغله، مستأصل یا خود شیفته باشند، این انسجام و همبستگى میان افراد خانواده، در هم مىشکند و پدر و مادر در چنین شرایطى قادر به رفع نیازهاى فرزندان نخواهند بود، رابطهى نزدیک و صمیمى میان آنان از بین مىرود و اعتماد، اطمینان و امنیت روحى و روانى مختل مىشود. در چنین مواقعى والدین باید وقت و زمانى را صرف برنامه ریزى امور خانواده نمایند. داشتن برنامه منسجم سبب ایجاد امنیت و ثبات در خانواده مىگردد. در کنار یکدیگر غذا خوردن، باعث ایجاد پیوندهاى خانوادگى مىشود که براى همیشه ماندگار است. جشن گرفتن سالگرد تولد یا ازدواج به افراد خانواده کمک مىکند که هویت فردى خود را پیدا کنند.
از دیگر کارهایى که مىتوان براى ایجاد همبستگى در خانواده به انجام رساند، مىتوان به موارد زیر اشاره داشت: هر روز زمانى را صرف صحبت و گفتگو با یکدیگر نمایید. علاقهى خود را ابراز کنید و از یکدیگر سؤالاتى بنمایید. محبت و عاطفه را به یکدیگر ارزانى بدارید تا بتوانید در مقابل مشکلات زندگى، مقاومت کنید. ابراز عشق و علاقه از طریق فکس، تلفن و پست الکترونیکى، چک و اسباب بازى کافى نیست. این گونه امکانات ممکن است در بعضى از موارد جوابگوى حل مشکلاتى باشد اما هرگز جاى صحبت با دیگران را نمىگیرد. کودکان نیازمند حضور شما در کنار خود هستند و در اختیار گذاشتن امکانات مادى، هرگز نمىتواند جاى حضور فیزیکى و احساسى شما را براى آنان پر کند.
پی نوشت ها :
(1). Mary Zesiewic