نویسنده: دکتر فتح الله نجارزادگان (محمدی)
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ… ) (1)
ای مؤمنان! همراه جانتان باشید – و آن را از آلودگی به گناه حراست کنید – .
در یک مبارزه ی اصولی، باید سیاست ها و خط مشی ها به خوبی روشن شوند؛ سیاست هایی که بر مبنای هدف ها و توانمندی ها شکل می گیرند و بر اساس همین سیاست های اصولی، راهکارهای مبارزه شناخته می شوند. هدف کلی در این مبارزه نیز در گام نخست، مهار دشمن و سپس عقب راندن و سرکوبی و در گام های نهایی اسارت اوست.
اکنون بر اساس آن توانمندی ها و هدف ها و به کمک منبع پرفیض قرآن و عترت، به بررسی سیاست های اصولی در مبارزه با دشمن می پردازیم. این اصول عبارتند از:
1. نگهبانی.
2. واکنش مناسب و درخور.
3. استعاذه و استغفار.
4. پایداری، برخورد خصمانه و انهدام.
1. نگهبانی
بارها گفته ایم دشمن با جان ما سروکار دارد و تمام تلاش های او برای دستبرد به این گوهر گرانبهاست. اگر آدمی ارزش خود را بشناسد، هرگز به دشمنش اجازه ی نزدیک شدن به خود را نمی دهد؛ چه رسد به این که راه سرقت جان را به بنمایاند و یا حماقت کند و به آسانی آن را در اختیارش نهد. در شعری منسوب به امام صادق (علیه السلام) چنین آمده است:
من هیچ چیز را با جان خود برابر نمی کنم؛ جز پروردگارش را؛ اگر بخواهم این را بدهم، در برابر آن را می ستانم؛ اما به آن چه گذرا باشد، اگر چه تمام دنیا باشد، حاضر نیستم این سرمایه را بدهم؛ من تمام آن چه جز خداست را با این گهر برابر نمی کنم. (2)
از مولای ما امیرمؤمنان نیز چنین سفارشی رسیده است:
برای شما بهایی جز بهشت نیست، پس خود را جز به بهشت نفروشید. (3)
بنابراین، گوهر جان، بسیار گران بهاست و طبیعی است که از هر چیز نفیس پربها، باید سخت حراست کرد. قرآن کریم با صراحت به مؤمنان اعلام می دارد:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ …) (4)
ای مؤمنان! شما را به جان هایتان سفارش می کنم؛ هر گاه شما هدایت یافتید، آن کس که گمراه شده است، به شما زیانی نمی رساند… .
شما را به جان های تان سفارش کردن و همراه جان خود بودن که سفارش این آیه است، هم پایه و اساس بُعد شناخت خویش (آیات انفسی) است و هم اساس بُعد سازندگی (تزکیه نفس) است؛ یعنی اگر انسان از خود واقعی اش فاصله گرفت، افزون بر آن که از این منبع بی کران معرفتی محروم می ماند، رشد و بالندگی اش نیز متوقف می شود.
هشداری دیگر از قرآن را در این آیه بنگرید که از لزوم نگهبانی جان، پرده بر می آورد:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَهُ … ) (5)
«ای کسانی که ایمان آورده اید! خودتان و کسانتان را از آتشی که مایه ی سوختی آن مردم و سنگ ها هستند، حفظ کنید.»
این هشدار از قرآن که نشان می دهد اگر از جان مراقبت نشد آتش آن را می رباید، روشن ترین دلیل بر وقوع خطر حتمی است. روشن است که شرط اوّل نگهبانی از جان، یافتن و شناختن اوست. اگر کسی خود را گم کرده باشد، چه چیزی را مراقبت کند؟ امیرمؤمنان، امام علی (علیه السلام) می فرماید:
«عَجِبتُ لِمَن یَنشِدُ ضالَّتَه وَ قَد أضَلَّ نَفسَه فَلا یَطلُبُها…» ؛
در شگفتم از کسی که چیزی را گم کرده و در جست و جوی آن است؛ اما خودش را گم کرده، آن را نمی جوید!؟ (6)
بنابراین، باید هر روز به خود مراجعه کنیم و ببینیم در مسیر حق هستیم یا نه؛ چون گم شدن ما همان و ربودن دشمن همان؛ چون دشمن، مانند حرام خواری است که مالی را پیدا کرده است؛ حرام خوار، مال را به صاحبش پس نمی دهد؛ بلکه آن را از آنِ خود می دادند.
اکنون این پرسش مطرح است که برای مراقبت از جان چه کنیم؟ برای این منظور، دستورالعمل های زیر، راه گشاست:
الف) دژ و استحکامات
ما در منطقه ای امن به سر نمی بریم و در موقعیتی هستیم که از هر طرف امکان حمله است؛ مانند پادگانی که در موقعیت حساس و دشمن خیز قرار دارد؛ بویژه اگر پادگان ستادی باشد یا موزه ای که چیزهای بسیار نفیس و گران بها در آن نگه داری می شود و چشمان طمع کار و نامحرم دشمن هر لحظه به آن دوخته شده تا فرصتی فراهم آید و بتواند به آن دستبرد زند.
تعبیر قرآن کریم این گونه است:
حمله ی دشمن به طرف ما از هر چهار سمت؛ یعنی پشت سر، روبرو، طرف راست و طرف چپ امکان پذیر است. (7)
حال که دشمن حالت تهاجمی دارد و از هر سو حمله می کند، ساختن دژ و استحکامات برای نجات، امری لازم و ضروری است؛ دژی که به مراتب از استحکامات اطراف پادگان، مانند: سیم خاردار، میدان های مین، تله های انفجاری، و … لازم تر است؛ دژی که متناسب با جان ماست و آن چیزی جز تقوا نیست. تقوا یعنی حفظ حریم الهی در بیرون از جان و حرم الهی در درون جان؛ قرآن کریم تقوا را لباسی بر اندام جان آدمی می داند که آن را به خوبی می پوشاند و حراست می کند؛
(…وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِکَ خَیْرٌ … ) (8)
… بهترین جامه [لباس] تقواست…
امیر مؤمنان، امام علی (علیه السلام) تقوا را دژی نفوذناپذیر می شناسد که هرگز رخنه در آن ممکن نیست؛
اِعلَموا عِبادَ اللهِ! إنّ التَّقوی دارُ حِصنٍ عَزیزٍ، والفُجُورُ دارُ حِصنٍ ذَلیل لا یَمنَعُ أهلَهُ وَ لا یَحرِزُ من لَجَأَ إلَیهِ؛ ألا وَ بِالتَّقوی تُقطَعُ حُمَهُ الخَطایا؛ (9)
بندگان خدا! بدانید که تقوا و پارسایی، خانه ای است چون دژ استوار و نیرومند و ناپارسایی، خانه ی بی بنیاد و خوار است که ساکنانش را از آسیب نگهبان نیست و کسی که بدان پناه بَرد، در امان نمی باشد؛ بدانید که با تقوا می توان نیش (یا ریشه ی) خطاها را برید.
حضرت در خطبه ی دیگری فرمودند:
«… فَإنّ التَّقوی فی الیَومِ الحِرزُ، وَ فی غَدٍ اَلطَّریقُ إلی الجَنَّه» (10)
پرهیزگاری، امروز سپر و پناهگاه و فردا راهِ بهشت است.
بدین سان، بکوشیم با تمرین تقوا، این دژ را مستحکم تر کنیم و سپری پولادین به وجود آوریم؛ اوج سفارش قرآن در زمینه ی تقوا دو دستور است؛ یکی در این آیه که می فرماید: آن گونه که حق تقوای خداست، متقی باشید؛
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ .. ) (11)
ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا آن گونه که حق پروا کردن از اوست، پروا کنید… .
دستور دیگر در این آیه ی کریمه است که می فرماید: هر چه قدر می توانید با تقوا باشید؛
(فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِیعُوا… ) (12)
پس تا می توانید از خدا پروا بدارید و بشنوید و فرمان ببرید… .
توصیه به تقوا، همه جا و همه وقت و در همه ی ابعاد (مانند تقوای چشم، تقوای گوش و … ؛ تقوای سیاسی، اقتصادی، فردی، اجتماعی و …) برای آن است که دشمن در همه جا کمین دارد؛ البته در جایی که حضور دشمن قطعی و حمله او بسیار نزدیک است – مانند کمین گاه هایی که برشمردیم – توصیه به تقوا به مراتب بیشتر است.
تقوا، افزون بر آن نقش حساس دژ سازی، آثار و برکات فراوانی را به ارمغان می آورد. از جمله برکاتی که قرآن برشمرده عبارتند از:
1. مایه ی نجات از بن بست ها، و دست یابی به رزق و روزی غیبی است. (13)
2. عامل گشایش در کارها، و پوشش زشتی هاست. (14)
3. سبب بخشش لغزش ها (15) و اهدای نیروی تشخیص (16) و پاداش بزرگ است. (17)
ب) کنترل ورود و خروج
مثال پادگان را به خاطر آورید؛ دژبان موظف است ورود و خروج افراد را کنترل کند و هرگز به افراد مشکوک و ناشناس اجازه ی ورود ندهد و کسانی را که بیرون می روند، زیر نظر داشته باشد تا اتفاقی روی ندهد. غفلت دژبان فرصتی مناسب برای دشمنی است که در کمین به انتظار نشسته است. اگر انسان غفلت کند و از درهای ورود و خروج به جان، دژبانی ننماید، دشمن نفوذ خواهد کرد؛ زبان (در اصلی)، چشم، گوش، فکر و همه ی اعضا و جوارح، درهای ورودی به قلبند و هر چه از این گذرگاه ها عبور کند، بر صفحه ی دل ثبت می شود. اگر گناه و تاریک باشد، نقطه ی سیاه می نگارد و بهانه ای به دست دشمن می دهد و اگر طاعت و نور باشد، نقطه ی نور می نگارد، تا بدان جا که سرتاسر دل را می پوشاند؛
(کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ) (18)
نه چنین است؛ بلکه آن چه مرتکب می شدند، زنگار بر دل هایشان بسته است.
نخست، دل آدمی زنگار و چرک ندارد؛ اما همین که ورود و خروج را کنترل نکند، رفته رفته رفتارهای زشت، زنگار و چرک بر دل می نشاند؛ امیرمؤمنان، امام علی (علیه السلام) می فرماید:
«اَلقَلبُ مُصحَفُ البَصَرِ»؛ (19)
دل، صحیفه ی چشم است.
این روایت می گوید، هر چه چشم دید، بر صفحه ی جان حک می شود و روشن است که این اختصاصی به چشم ندارد؛ درباره گوش نیز به همین صورت است و همین طور دیگر اعضای بدن؛ امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
«… وَ فَرَضَ عَلَی السَّمعِ أن یَتَنَزَّهَ عَنِ الإستِماعِ إلی ما حَرَّمَ اللهُ، وَ أن یُعرِضَ عَمّا لا یَحِلُّ مِمّا نَهیَ الله عَزَّوَجَلَّ عَنه، وَ الإصغاءِ إلی ما أسخَطَ اللهُ عَزَّوَ جَلَّ …»؛ (20)
[خداوند] بر گوش واجب ساخته که از شنیدن آن چه خدا حرام کرده، دوری گزیند و از آن چه خدای عزوجل نهی فرموده و برای او حلال نیست و از شنیدن آن چه خدا را به خشم آورد، روگردان شود…
پس هر کالایی که بخواهد وارد مملکت جان شود، باید مجوز الهی و مُهر شرعی داشته باشد؛ آن چه خدا اجازه فرمود، آزاد، و آن چه که کالای ممنوعه است، ممنوع است. سفارش همیشگی به ما این است که گناه – و حتی فکر گناه – کالای ممنوع است و اجازه ی ورود نخواهد داشت؛ مانند کالاهای قاچاق که اگر کنترل نشود، بنیان مملکت را به هم می ریزد و از همین روست که هر گاه از بزرگان توصیه ای برای خودسازی خواسته شده، آنان به مسأله ی مراقبت اهمیت داده اند. از علامه طباطبایی (رحمه الله) سوال شد که برای خود سازی چه کنیم؟ ایشان سه بار فرمودند:
«اَلمُراقِبَه، اَلمُراقِبَه، اَلمُراقِبَه.»
این نوع کنترل و مراقبت، تنها در مورد نیروهای ناشناس بیرونی نیست؛ بلکه افراد مشکوک در داخلِ محدوده نیز باید کنترل شوند. اگر خواهش های نفس برآورده شود، از یک سو، انسان از درون تضعیف شده، از سوی دیگر طمع دشمن صد چندان می شود. این نیروی نفوذی داخلی، برای ابلیس دستیار خوبی است؛ شیطان او را بیدار می کند و به کار می گمارد تا جاده اش را هموار کند. خداوند در قرآن کریم به داوود پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین می گوید:
(یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ …) (21)
ای داوود، ما تو را در زمین خلیفه [و جانشین] گردانیدیم؛ پس میان مردم به حق داوری کن و مبادا از هوس پیروی کنی که تو را از خدا به در کند…
این خطر نفس است که پیروی از آن، انسان را از راه خدا به بی راهه می برد. پس به حکم عقل، این موجود خطرناک درونی را باید لجام زد و زیر نظر داشت؛ مانند فردی مشکوک در درون نهادی حساس؛ امیرمؤمنان، امام علی (علیه السلام) می فرماید:
« وَاعْلَمُوا – عِبَادَ اللهِ – إنَّ الْمُؤْمِنَ لاَ یُصْبِحُ وَلاَ یُمْسِی إلاَّ وَنَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ، فَلاَ یَزَالُ زَارِیاً عَلَیْهَا وَمُسْتَزِیْداً لَهَا» (22)
جز آن که نفس خود را نزد خویش متهم می داند؛ پیوسته با آن عتاب دارد و گناهکارش می شمارد.
در جایی دیگر می فرماید:
«… وَ لا تُرَخِّصوُا لِأَنفُسِکُم فَتَذهَبَ بِکُمُ الرُّخَصُ فیها مَذاهِبَ الظَّلَمَه…»؛
خویشتن را (در خواسته های نفسانی) رخصت مدهید تا آن که شما را به راه ستمکاران و تبه کاران بکشاند. (23)
زندگی اولیای خدا این نوع کنترل و مراقبت را به ما می آموزد. به عنوان نمونه به این داستان توجه کنید:
روزی آخوند ملا عبدالله شوشتری (ره) به دیدار شیخ بهاءالدین (بهایی) (ره) رفت؛ ساعتی نزد شیخ بود تا آن که بانگ اذان فراز آمد. شیخ به مولانا (ملا عبدالله) گفت: در همین جا نماز بخوانید تا ما هم به شما اقتدا کنیم و به فیض جماعت رسیم. مولانا تأملی کرد و نپذیرفت؛ بلکه برخاست و به خانه ی خویش رفت؛ از او پرسیدند: چگونه خواهش شیخ را اجابت نکردید و نماز را در خانه ی شیخ نخواندید با این که درباره ی خواندن نماز اوّل وقت اهتمام دارید؟ در پاسخ گفت: قدری در حال خود تأمل کردم، دیدم چنان نیستم که اگر شیخ پشت سر من نماز بخواند، فرقی نکند؛ بلکه در حالم تغییری پیدا می شود؛ لاجرم اجابت نکردم. (24)
محاسبه و ارزیابی
بعد از استحکامات و کنترل، نوبت به محاسبه و ارزیابی می رسد. بار دیگر، مثال پادگان در شرایط دشوار را به خاطر آورید؛ هر شب دفتر دژبانی که همه ی رفت و آمدها در آن ثبت شده است، به دقت بررسی و مطالعه می شود تا مشخص شود چه کسانی وارد این محدوده شده یا از آن بیرون رفته اند؟ این بررسی ها برای جبران ضعف های قبلی و دقت و هوشیاری بیشتر در کنترل های بعدی بسیار لازم است. حراست از گوهر جان نیز به همین گونه است؛ باید ورود و خروج با دقت تمام محاسبه و ارزیابی شود؛ قرآن کریم می فرماید:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ) (25)
ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا پروا دارید و هر کسی باید بنگرد که برای فردا [ی خود] از پیش چه فرستاده است و از خدا پروا کنید؛ در حقیقت، خدا به آن چه می کنید، آگاه است.
در این آیه، خداوند متعال سفارش می کند بنگریم که برای فردای قیامت چه کرده ایم و در این بررسی و نگرش نیز تقوا را رعایت کنیم؛ تقوای محاسبه و ارزیابی تا مبادا به خاطر حُب به خود، ضعفی را نادیده گیریم یا آن را توجیه کنیم؛ چون در همین محاسبه ها نیز وسوسه ی دشمن قطعی است. کیفیت محاسبه ی نفس و جایگاه ویژه ی آن را، از بندگان خاص خدا، از زبان مبارک امیر مؤمنان، امام علی (علیه السلام) بیاموزیم:
«… وَقَدْ نَشَرُوا دَواوِینَ أَعْمَالِهِمْ، وَفَرَغُوا لِمُحَاسَبَهِ أَنْفُسِهِمْ، وَعَلَی کُلِّ صَغِیرَهٍ وَکَبِیرَهٍ أُمِرُوا بِهَا فَقَصَّرُوا عَنْهَا، أَوْنُهوُا عَنْهَا فَفَرَّطُوا فِیهَا، وَحَمَّلُوا ثِقَلَ أَوْزَارِهِمْ ظُهُورَهُمْ، فَضَعُفُوا عَنِ الْإِسْتِقلاَلِ بِهَا، فَنَشَجُوا نَشِیجاً، وَتَجَاوَبُوا نَحِیباً، یَعِجُّونَ إِلَی رَبِّهِمْ مِنْ مَقَامِ نَدَم وَاعْتِرَافٍ …»؛ (26)
… آنان دفتر کردارشان را گشوده اند و برای محاسبه نفس آماده اند و می اندیشند که چه کارهای بزرگ و کوچک را که بدان مأمور بودند، واگذاشتند یا از کارهایی بازداشته شدند، اما انجام دادند و در [تکلیف خود] کوتاهی کردند. بار سنگین گناهان خویش را بر پشت نهادند و در برداشتن آن به ناتوانی درافتادند. گریه شان شکسته در گلو با ناله پرسان و پاسخ گو به پروردگار خود فریاد بر می آورند، پشیمانند و به گناه اعتراف دارند … .
این نوع محاسبه ی بدون توجیه و مسامحه همراه با فغان و ناله، ریشه در باور این افراد درباره ی قیامت و صحنه های هولناک آن دارد؛ امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
کسی که عرصه ی حشر را با تمام هول ها و سختی هایش در هر نفسی که می کشد، مشاهده می کند و به دیده ی دل ایستادن در پیشگاه خدای جبار را می بیند، در این صورت خود را به پای میز محاسبه می کشد؛ آن چنان که گویی در عرصه ی قیامت خوانده شده، در میان گرفتاری های آن روز مورد پرسش قرار گرفته است. خداوند می فرماید: اعمال انسان را هر چند به کوچکی دانه ی خردلی هم باشد، می آوریم و به حسابش رسیدگی می کنیم. (27)
به طور یقین هیچ کس از این نوع محاسبه در این مبارزه زیانی نمی بیند، بلکه برکت هایی فراوان نصیب او می شود؛ (28) گذشته از آن که فردای قیامت کارش به مراتب آسان تر می شود، در این جا نیز کاستی ها و ضعف هایش را می شناسد تا با ترمیم و بازسازی آن ها بهانه ای به دست دشمن ندهد.
حاصل سخن آن که نخستین اصل در مبارزه ی با دشمن، حراست از جان با استحکامات، کنترل، محاسبه و ارزیابی است تا قلب سالم بماند؛ چون آن چه کلید رستگاری و مایه ی نجات ما در جهان آخرت است، همین قلب سالم است؛ قرآن کریم از قول حضرت ابراهیم (علیه السلام) فرمودند:
(یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ) (29)
روزی که هیچ مال و فرزندی سود نمی دهد؛ مگر کسی که دلی پاک به سوی خدا آورد.
چنین دلی هرگز چراگاه شیطان نخواهد بود.
2. واکنش مناسب و در خور
هر نوع وسوسه ای از دشمن، واکنش مناسب و در خور خود را می خواهد. دشمن، حقیقت ها را پرده پوشی می کند، روکشی از تزویر بر زشتی ها می کشد، در برابر هر کار خیر و مثبتی دامی می گستراند و در هر فراز و نشیبی نقشه ای فراهم می آورد، و ده ها فریب دیگر …. .
پاسخ مناسب به چنین ترفندها و نقشه هایی چیست؟ آیا جز آن است که حقیقت ها را درست و بی پرده بنگریم و موقعیت خود را ارزیابی کنیم و به حکمت امکانات و فراز و نشیب ها در این زندگی تا حدودی که میسر است پی ببریم و … ؟
در این جا، تنها با چند نمونه از کنش های دشمن و واکنش هایی که در برابر آن ها سفارش شده ایم، آشنا خواهید شد تا معیاری برای برخوردهای مناسب و حساب شده در موقعیت های گوناگون باشد؛ گویی جامع ترین سخن در زمینه ی واکنش مناسب، فرمایش رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است که می فرماید:
«أمّا أعداؤُکَ مِنَ الجِنِّ فَإِبلیسُ وَ جُنُودهُ، فَإذا أتاکَ فَقالَ: ماتَ ابنُک فَقُل: إنّما خُلِقَ الأحیاءُ لِیمُوتوا، وَ تَدخُلُ بَضعَهٌ مِنِّی الجَنَّه إنّه لَیَسُرُّنی، فَإذا أتاکَ وَقالَ: قَد ذَهَبَ مالُکَ فَقُل: اَلحَمدُلِلهِ الَّذی أعطی وَأخَذَ، وَأذهَبَ عَنّی الزَّکاه فَلا زَکاهَ عَلیَّ، فَاِذا اَتاکَ وَ قالَ لَکَ النّاسُ یَظلِمُوکَ وَ أَنتَ لا تَظلِمُ فَقُل: إنَّما السَّبیلُ یَومَ القِیامَهِ عَلی الَّذینَ یَظلِمُونَ النّاسَ وَ ما عَلیَ المُحسِنینَ مِن سَبیل وَ إذا أتاکَ وَ قالَ لَکَ: ما أَکثَرَ إحسانَکَ یُریدُ أن یُدخِلَکَ العُجبَ فَقُل إساءَتی أکثَرُ مِن إحسانی، وَ إذا أتاکَ فَقالَ لَکَ ما أکثَرَ صلواتِکَ فَقُل: غَفلَتی أکثَرُ مِن صَلواتی، وَ إذا قالَ لَکَ: کَم تُعطِی النّاسَ، فَقُل: ما آخُذُ أکثُرُ مِما أعطی، وَإذا قالَ لَکَ: ما أکثَرَ مَن ظَلَمَکَ فَقُل: مَن ظَلَمتُه أکثَرُ، وَإذا أتاکَ فَقالَ لَکَ: کَم تَعمَلُ؟! فَقُل طالَ ما عَصَیتُ» (30)؛
اما دشمنان تو از جن، ابلیس و سپاهیان اوست؛ پس اگر نزد تو آمد (و وسوسه ات کرد) و گفت: فرزندت مُرد (تا بی تابی کنی) به خود بگو: زندگان برای مردن آفریده شدند؛ فرزندم پاره ی تنم بود که به بهشت رفت و شادمانم می کند. پس اگر آمد و گفت: مال تو از دست رفت، بگو: ستایش خدای را که می دهد و می گیرد و [باعث شد] زکات را از من ببَرد؛ پس زکاتی بر من نیست. پس اگر آمد و گفت: مردم به تو ستم می کنند؛ ولی تو ستم نمی کنی، بگو: روز قیامت آنان که ستم کردند، گرفتارند؛ ولی بر نیکوکاران گرفتاری نیست و اگر آمد و گفت: چه قدر نیکی می کنی، [تا تو را خودپسند و مغرور کند] بگو: گناهان من بیش از نیکی های من است. و اگر آمد و گفت: چه قدر به مردم بخشش می کنی، بگو: آن قدر که می گیرم از آن چه که می بخشم، زیادتر است. اگر گفت: چه قدر به تو ستم می کنند،! بگو: من بیشتر ستم کرده ام. اگر آمد و گفت: چه قدر کار [برای خدا] می کنی، بگو: چه بسیار که معصیت کرده ام.
واکنش مناسب در برابر وسوسه ی دشمن در مورد خداشناسی را از این روایت بیاموزیم: «جمیل بن درّاج می گوید، به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: در دلم مسأله ی بزرگی آمده (درباره ی خدا و کیفیت و مکان او و …)؛ فرمود: بگو، لااله الاالله؛ جمیل می گوید: از آن پس، هر گاه در دلم چنین چیزی می آمد، می گفت: لا اله الا الله و آن وسوسه از دلم بیرون می رفت. (31)
نمونه ی دیگری از واکنش های سفارش شده در برابر وسوسه های دشمن که برای به هم ریختن روابط سالم مؤمنان و ایجاد دلسردی و تنفر از یکدیگر انجام می گیرد، سفارشی است برای ایجاد آشتی و مهرورزی نسبت به مؤمنان؛ امام باقر (علیه السلام) فرمودند:
«… رَحِمَ اللهُ امرَأً اَلَّفَ بَینَ وَلیَّینِ لَنا، یا مَعشَرَ المُؤمنینَ تَأَلَّفُوا وَ تَعاطَفُوا»؛ (32)
خدا رحمت آورد بر کسی که بین دو تن از دوستان ما را پیوند وآشتی دهد، ای مؤمنان! به یکدیگر مهر بورزید و بپیوندید.
همین طور، از اباالحسن (علیه السلام) روایت شده است:
برای شیطان و سپاهیانش چیزی جریحه دار تر از دید و بازدید برادران ایمانی با یکدیگر، برای خدا نیست. به راستی دو مؤمن با یکدیگر ملاقات می کنند و در مورد خدا و برتری ما اهل بیت گفت و گو می کنند، پس باقی نمی ماند بر صورت ابلیس گوشتی مگر این که ریخته می شود تا آن گاه که روحش از شدت درد، ناله و فغان می کند. پس فرشتگان آسمان و دربانان بهشت، آن را می فهمند و وی را لعنت می کنند تا آن که باقی نمی ماند فرشته ی مقربی، مگر آن که او را لعنت می کند و بر اثر این لعنت، شیطان رنج دیده، دور گشته، رانده می گردد. (33)
حاصل آن که اصل اساسی در واکنش مناسب در برابر وسوسه های دشمن بویژه در مورد رابطه ی انسان با خدا، معرفت ماست؛ معرفتی که رابطه ی مستقیم با گنجایش قلب ما دارد و هرچه گسترش یابد، قدرت و توان ما را در فهم وسوسه ها و چه گونگی برخورد با آن ها افزایش می دهد؛ امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«إذا سَمِعتُم العِلمَ فَاستَعمِلوُهُ، وَلتَتَّسِع قُلُوبُکم؛ فَإنَّ العِلمَ إذا کَثُرَ فی قَلبِ رَجُلٍ لا یَحتَمِلُهُ، قَدَرَ الشَّیطانِ عَلَیهِ، فَإذا خاصَمَکُم الشَّیطانُ فَاقبِلُوا عَلَیهِ بِما تَعرِفُونَ؛ فَإنَّ کَیدَ الشَّیطانِ کانَ ضَعیفاً – فَقُلتُ وَ ما الَّذی نَعرِفُه؟ قالَ: خاصِمُوه بَما ظَهَرَ لَکم مِن قُدرَهِ اللهِ عَزَّوَ جَلَّ»؛ (34)
چون علم را شنیدید، به کارش بندید و باید دل های شما گنجایش داشته باشد؛ زیرا چون علم در دل انسان، به قدری زیاد شود که نتواند تحمل کند، شیطان بر او مسلط می شود؛ پس چون شیطان با شما به خصومت برخاست، با آن چه می دانید با او مقابله کنید؛ زیرا نیرنگ شیطان ضعیف است. (ناقل گوید) گفتم: آن چه می دانیم چیست؟ فرمود: با او مبارزه کنید با کمک آن چه از قدرت خدای عزوجل برای شما آشکار شده است.
3. استعاذه و استغفار
انسانی که همواره مورد هجوم وسوسه هاست، نیازمند پناهگاهی مطمئن است تا به آن پناه برد و خاطرش را آسوده کند و «استعاذه» به همین معناست؛ یعنی پناهنده شدن به پروردگار از شر هجوم های شیطان؛ چون روح استعاذه همان توجه و اعتصام به خداست؛ توجهی که اگر از سر صدق باشد، بدون درنگ، دشمن خنّاس را عقب می راند و به آدمی امنیّت و آرامش و روحیه و قدرت می دهد. (35) استعاذه، توصیه ای است که در آیات متعدد و روایات بی شمار آمده است؛ این آیات را بنگرید:
(وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ) (36)
اگر از شیطان وسوسه ای به تو رسد، به خدا پناه بَر؛ زیرا که او شنوای داناست.
(وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ * وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحْضُرُونِ) (37)
بگو: پروردگارا! از وسوسه های شیطان به تو پناه می برم و پروردگارا! از این که [آن ها] به پیش من حاضر شوند به تو پناه می برم.
البته این توصیه، تنها در مورد خود انسان نیست؛ بلکه پناه دادن اعضای خانواده نیز به ما سفارش شده است؛ چون شیطان در کمین خانواده، سهمیه ای از فرزندان را می طلبد (38) و از همین روست که مادرِ مریم (علیهماالسلام)، فرزند و دودمان مریم را از شرّ شیطان به خدا پناه می دهد، و خداوند او را پذیرفته، به نحوی نیکو پرورش می دهد تا آن جا که زکریای پیامبر (علیه السلام) را به سرپرستی اش برمی گزیند. (39) روایات نیز در زمینه ی استعاذه، در حدّ تواتُر است؛ آن هم با اشکال گوناگون و در اوقات خاص، مانند: وقت خروج انسان از منزل، وقت خواب، و… (40)
درباره ی حکمت استعاذه، تمثیلی زیبا از امام صادق (علیه السلام) را بنگرید؛ امام فرمودند:
«لا یَتَمکَّنُ الشَّیطانُ بِالوَسوَسَهِ مِنَ العَبدِ إلّا وَ قَد اَعرَضَ عَن ذِکرِاللهِ، وَاستَهانَ بِأمرِه، وَ سَکَنَ إلی نَهیِه، وَ نسِیَ اِطّلاعَه إلی سِرِّه – إلی أن قالَ – فَکُن مَعَهُ (أی مَعَ الشَّیطان) کَالغَریبِ مَعَ کَلبِ الرّاعی یَفزَعُ إلی صاحِبِه فی صَرفِهِ عَنه، وَ کَذلِکَ إن أتاکَ الشَّیطانُ مُوَسوِسَاً لِیَصُدَّکَ عَن سَبیلِ الحَقِّ وَ یُنسِیَکَ ذِکرَ اللهِ فَاستَعِذ بِرَبِّکَ وَ رَبِّه مِنه وَ قالَ (علیه السلام): وَ لَن یَقدِرَ عَلی هذا وَ مَعرِفَهِ إتیانِهِ وَ مَذاهِبِ وَسوَسَتِه إلّا بِدَوام المُراقَبَهِ وَ الاستِقامَهِ عَلی بَساطِ الخِدمَهِ، وَ هَیبَهِ المُطَّلِعِ، وَ کَثرَهِ الدُّعا. (الذِّکر)، وَ أمّا المُهمَلُ أوقاتُه فَهُوَ صَیدُ الشَّیطانِ لا مَحالَه»؛ (41)
شیطان نمی تواند بنده را وسوسه کند؛ جز هنگامی که بنده از یاد خدا روی گرداند و امر خدا را کوچک شمرد و به نافرمانی اش روی آورد و فراموش کند که خداوند از اسرار او مطلع است .. پس با شیطان مانند غریبه باش با سگ گله که [چون به او حمله کند] برای نجات به طرف صاحب سگ (چوپان) می دود تا سگ از او منصرف شده، از گزندش مصون ماند و همین طور اگر شیطان تو را وسوسه کرد تا راه حق را بر تو ببندد و یاد خدا را از [دل] تو بزداید، تو هم به پروردگار خود و پروردگار او پناهنده شود! سپس فرمودند: کسی نمی تواند به خدا پناهنده شود و راه های ورود شیطان و وسوسه هایش را بشناسد؛ جز آن کسی که مراقبت دایم دارد و برای خدمت خدا پابرجاست و از شکوهِ خداوندِ مطلع، آگاه است و دعای بی شمار دارد. اما کسی که [از این ها طرفی نبسته و] اوقاتش را بیهوده می گذراند، ناگزیر، صید شیطان خواهد شد.
استغفار نیز به معنای طلب غفران و پوشش دهی به آلودگی هایی است که انسان کسب کرده است. این پوشش، همواره مورد نیاز است؛ پوششی معطر تا بوی تعفن گناه را از بین ببرد و نشانی به دست دشمن ندهد، فرشتگان را نیازارد و آدمی را [در قیامت] رسوا نکند؛ امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
«تَعَطِّرُوا بِالاستِغفارِ لَئلّا تَفضَحَکُم رَوائِحُ الذُّنوُبِ»؛ (42)
با استغفار، معطر و خوشبو شوید تا بوی متعفّن گناهان، شما را رسوا نکند.
نگاه قرآن به استغفارکنندگان نگاهی از سر مهر و لطف و با ضمانت قطعیِ پذیرشِ پروردگار است؛ خداوند متعال می فرماید:
(وَمَن یَعْمَلْ سُوءًا أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللّهَ یَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَّحِیمًا) (43)
هر کس کار بدی کند یا بر خویشتن ستم ورزد، سپس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را آمرزنده ی مهربان خواهد یافت.
هر چند دشمن با تمام توان می کوشد تا آدمی پناهنده نشود و درخواست بازگشت و پوشش و آمرزش نکند تا مأیوس و بی پناه شود، اما آن قدر روزنه های امید و نجات بر روی آدمی گشوده اند و به وی وعده ی پذیرش و لطف داده اند که سر از پا نشناسد و هرگز یأس به خود راه ندهد؛ شخصی از امام معصوم (علیه السلام) پرسید:
مؤمنی که عهد کرد گناه نکند؛ ولی عهدش را می شکند، چه کند؟ امام می فرماید: «برگردد و توبه کند.»
گفت: دوباره برگردد؟ امام می فرماید: «باز گردد.»
آن شخص شگفت زده گفت :« آقا چند مرتبه توبه را شکست! فرمود:
صد بار هم اگر توبه شکست، باز آید و از روی صدق توبه کند، خدا می آمرزد. هرگاه مؤمن با استغفار و توبه برگردد، خداوند با آمرزش به او رجوع می کند. (44)
افزون بر این ها، خود استعاذه و استغفار عبادتند و در رشد و کمال انسان نتیجه های درخشانی به بار می آورند.
4. پایداری، برخورد خصمانه و انهدام
مقاومت و برخورد خصمانه در برابر دشمن، حکم عقل سلیم است که می گوید: دشمن، دشمن است و در برابر او انعطاف و مسامحه هرگز روا نیست. اگر قرآن کریم فرمودند: دشمن را دشمن بگیرید و روایات نیز با تأکید فراوان، پایداری و سرسختی را سفارش می کنند، در واقع، بر همان حکم عقلی صِحه می گذارند و آن را امضا می کنند؛ قرآن کریم می فرماید:
(إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ) (45)
در حقیقت، شیطان دشمن شماست؛ شما [نیز] او را دشمن گیرید. [او] فقط دار و دسته ی خود را می خواند تا آن ها از یاران آتش باشند.
رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در وصیت های خود به ابن مسعود با الهام از این آیه می فرماید:
«یَابنَ مَسعُود! اِتَّخِذِ الشَّیطانَ عَدُوّاً؛ فَإنّ اللهَ یَقُولُ: (إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوَّاً)؛ (46)
ابن مسعود! شیطان را دشمن خود بگیر؛ پس همانا خداوند فرمودند: شیطان دشمن شماست؛ او را دشمن خود بگیرید.
در پندهای امام کاظم (علیه السلام) به هشام نیز چنین آمده است:
«… فَلَهُ (أی لِإبلیس) فَلتُشَدِّد عَداوَتَکَ، وَلا یَکُونَنَّ أصبَرَ عَلی مُجاهِدَتِکَ لِهَلَکَتِکَ مِنکَ عَلی صَبرِکَ لِمُجاهَدَتِه…»؛ (47)
پس در مورد او (یعنی ابلیس) دشمنی ات را با او شدت بخش و مبادا شیطان در مبارزه اش برای هلاکت تو از پایداری تو در مبارزه ات، پایدارتر باشد… .
البته این پایداری و برخورد به همین جا ختم نمی شود؛ بلکه باید گامی بلندتر برداشت و آن، توسل به قوه ی قهریه برای کشتی اولیای شیطان است؛
همان افرادی که هسته های مرکزی حزب الشیطان و کانون انتشار اندیشه های پیشوای گردن کشان و مجری دستورهای اویند؛ این قرآن است که چنین دستوری را صادر کرده است:
(…َقَاتِلُواْ أَوْلِیَاء الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا) (48)
… پس با یاران شیطان بجنگید که نیرنگ شیطان [در نهایت] ضعیف است.
پاکسازی روزگار از لوث دوستان شیطان، همیشه لازم و ضروری است تا بندگان خدا آسایش یابند و گرنه بر اثر آلودگی آنان، فساد و تباهی زمین را فرا خواهد گرفت (49) تا آن جا که عبادتگاه ها نیز رو به ویرانی خواهند رفت؛
(…وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا …) (50).
… اگر خدا بعضی از مردم را با بعض دیگر دفع نمی کرد، صومعه ها و کلیساها و کنیسه ها و مساجدی که نام خدا در آن ها بسیار برده می شود، سخت ویران می شد.
روشن است که کشتار کارگزاران شیطان، برای پیشوایشان (ابلیس) بسیار غمبار است.
پی نوشت ها :
1. مائده (5) آیه ی 105.
2. بحارالانوار، ج 47، ص 25؛ به نقل از: اخلاق اسلامی، ص 69.
3. نهج البلاغه، حکمت 456.
4. مائده (5) آیه ی 105.
5. تحریم (66) آیه ی 6.
6. معجم الفاظ غررالحکم و دررالکلم، ص 1099.
7. اعراف (7) آیه ی 17.
8. همان، آیه ی 26.
9. نهج البلاغه، خطبه ی 157.
10. همان خطبه ی 191.
11. آل عمران (3) آیه ی 102.
12. تغابن (64) آیه ی 16.
13. طلاق (65) آیه ی 3.
14. همان، آیه ی 5.
15. همان، آیه ی 29.
16. همان، آیه ی 29.
17. همان، آیه ی 5.
18. مطففین (83) آیه ی 14.
19. نهج البلاغه، حکمت 409.
20. کافی، ج 3، ص 57، در این حدیث شریف آن چه که بر اعضا و جوارح واجب است بیان شده است، و آن ها را به عنوان وظیفه ی ایمانی هر عضوی قلمداد فرموده اند.
21. ص (38) آیه ی 26.
22. نهج البلاغه، خطبه ی 176.
23. همان، خطبه ی 86.
24. بیدارگران اقالیم قبله، ص 208.
25. حشر (59) آیه ی 18.
26. نهج البلاغه، خطبه ی 222.
27. مصباح الشریعه، به نقل از: اخلاق اسلامی، ص 143.
28. نهج البلاغه، حکمت 208.
29. شعراء (26) آیه های 88 – 89.
30. سفینه البحار، ج 1، ص 100.
31. کافی، ج 4، ص 155.
32. همان، ج 2، ص 345.
33. همان، ج 3، ص 270.
34. همان، ج 1، ص 57.
35. استعاذه از ماده ی «ع و ذ» می باشد و عَوذ به معنای پناه بردن و پیوند زدن است. توجه به خدا و یاد او که روح استعاذه است، انسان را متوجه این حقیقت می کند هیچ نیرویی بدون تکیه بر قدرت و اراده ی مطلقه الهی در جهان کارگر نیست، و جز خدا مؤثری نیست؛ فعل و عمل شیطان نیز بدون اذن و مشیت و قدرت حق تعالی، توهمی بیش نیست؛ این توجه و معرفت لطیف هر چه قوی تر و عمیق تر شود، اتکال و وثوق انسان به خداوند متعال نیز شدید می شود و قوت و متانت او در برابر قدرت های مجازی تکمیل می شود و در چنین فضایی ریشه ی همه ی توهّمات می خشکد.
36. اعراف (7) آیه ی 200.
37. مؤمنون (23) آیه های 97- 98.
38. اسراء (17) آیه ی 64.
39. آل عمران (3) آیه های 36 و 37.
40. ر.ک: کافی، باب الحرز و العوذه و باب الدعاء، اذا خرج الانسان من منزله، و … (ج 2، ص 569 و 586)؛ از جمله این دعاها، دعای ژرف و زیبایی است که قسمتی از آن بدین شرح است: «خدایا! ابلیس بنده ای است از بندگان تو که می بیند مرا از سویی که من او را نمی بینم و تو می بینی او را از سویی که او نمی بیند ترا. تو نیرومندی بر همه ی کارش و او توانایی ندارد بر چیزی از کار تو؛ خدایا پس من کمک می خواهم از تو بر او…» (المُجتبی مِنَ الدُّعاءِ المُجتبی، ص 79)؛ در حاشیه ی مفاتیح الجنان این دعا تحت عنوان دعای رفع شر ابلیس آمده است.
41. سفینه البحار، ج 2، ص 655.
42. بحارالانوار، ج 63، ص 278، به نقل از: میزان الحکمه، ج 7، ص 247.
43. نساء (4) آیه ی 110.
44. قلب قرآن، ص 166؛ به نقل از: کافی، ج 2، ص 434.
45. فاطر (35) آیه ی 6.
46. میزان الحکمه، ج 5، ص 80.
47. بحارالانوار، ج 78، ص 215، به نقل از: میزان الحکمه، ج 5، ص 87.
48. نساء (4) آیه ی 76.
49. بقره (2) آیه ی 251.
50. حج (22) آیه ی 40.
منبع مقاله :
نجارزادگان، فتح الله؛ (1381)، مصاف بی پایان با شیطان، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ پنجم.