نویسندگان: سید اسماعیل حسینی (1)، لیلا مرادخانی (2)
مقدمه
اصطلاحات سیاسی قرآن اثری از تألیف حجتالاسلام علی کورانی است که تاکنون منتشر نشده است. طرح این پژوهش در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی به ایشان ارائه گردید؛ از این رو وی بیش از 250 اصطلاح سیاسی قرآنی را فهرست کرد، اما تاکنون تنها موفق به تبیین و تحلیل هفتاد اصطلاح شده است. در این مقاله اصطلاحات تحقیق شده و قابل دسترسی از اثر مذکور معرفی شده است. شایان ذکر است که این اثر به زبان عربی است.
«المصطلحات السیاسیه فی القرآن الکریم» مقدمهای تحت عنوان «حول الفهرسه العلمیه للقرآن الکریم» دارد که در این مقدمه، اهمیت تحقیق و مشکلات آن، روش تحقیق، فهرستهای علمی برای قرآن کریم و در نهایت اهمیت اصطلاحات سیاسی و مقصود از آن در این اثر، بیان شده است. در آغاز فهرستی از اصطلاحات مورد پژوهش مؤلف عرضه میگردد تا نمای اجمالی طرح آشکار شود؛ آن گاه به نکتههای مورد نظر در مقدمه خواهیم پرداخت؛ سپس با برخی از مهمترین اصطلاحات سیاسی قرآنی و تحلیل و تبیینهای مؤلف آشنا خواهیم شد.
اصطلاحات سیاسی قرآن
الأرض، الخلیفه فی الأرض، السیر فی الأرض، الهجره فی الأرض، الأرض المبارکه و المقدسه، أدنی الأرض و أقصاها، الباغون فی الأرض، الفرحون فی الأرض، الماشون فی الأرض مرحاً و الماشون علی الأرض هوناً، المستضعفون و المستکبرون و المالون فی الأرض، المصلحون و المفسدون فی الأرض، أصحاب الیمین و أصحاب الشمال، الأعراب، ایامالله، قونونا، التغییر و التبدیل، الجزیه، حزبالله و الأحزاب، خلفاء الأنبیاء، الخیانه و الخائنون، السابقون بالخیرات و السارعون فیها، السفهاء و الراشدون، المسلم و المصلح و الأمن، الشهاده و الشهداء، شیاطین الأنس، قوانین ضلال الأعمال و إضلالها و إحباطها، الطاغون و الطاغوت، الظالمون العهود و الموائیق و الایمان و العقود و الوعود و الأمانات، الفتنه و الزیغ، القاسقون، القری و القرون، الکلمه الطیبه و الکلمه الخبیثه، اللهو و اللعب و التجاره، المترفون، المجاهدون و القاعدون، المعروف و المنکر، المنافقون، الولایه و البراءه.
قبل از توضیح درباره روش تحقیق مولف، ذکر چند نکته لازم است تا افق دید ما در نگرش علمی به مباحث سیاسی قرآن، بازتر و روشنتر گردد:
نکته اول:
نداهای قرآنی: مولف علاوه بر اصطلاحات سیاسی، به «نداهای قرآنی» نیز پرداخته است. در قرآن کریم حدود 180 ندا وجود دارد که خدای تعالی با آن، افراد، گروهها، اقوام و ملل را مخاطب قرار داده است، مانند: «یا أیها الناس، یا أیها الإنسان، یا ایها الکافرون، یا أیها الذین آمنوا، یا اهل الکتاب، یا أیها الذین أوتوا الکتاب، یا بنی اسرائیل، یا بنی آدم، این نداها از نظر صیغه»، منادا بوده و موضوعات ندا مختلف است و این تنوع، دلالتهایی دارد که از آن جمله دلالتهای سیاسی است. آقای کورانی پیشنهاد شده است که نخست همه نداهای سیاسی قرآن کریم استخراج شود، سپس علت استعمال روش ندا در هر یک بیان گردد، آن گاه جدولی تطبیقی از همه نداهای قرآنی ـ سیاسی و غیر سیاسی ـ فراهم شود تا از راه مقایسه، هدف سیاسی از استعمال روش ندا در قرآن به دست آید؛ به طور مثال اینکه خدای تعالی یهود را با تعبیر «یا بنی اسرائیل» مخاطب قرار میدهد و آنها را با عبارت «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا» (3) منادا قرار نمیدهد، بلکه پیامبرش را امر میکند که آنان چنین بخواند: «قُل یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا… » (4) اشاره به این دارد که طبیعت ندای با واسطه اقتضا میکند که پیامبر یا ولی امر در هر امتی آنرا به انجام رساند. البته در تحلیلی که ذکر شد میتوان مناقشه کرد، اما میتواند مقدمهای برتحقیق های متقنتر شود.
نکته دوم:
تقسیمات مردم: در قرآن بیش از ده تقسیم برای «ناس» وارد شده که بعضی از آنها تقسیم سیاسی است و بعضی دارای دو بعد سیاسی است. این تقسیمها با تعبیرهای ذیل آمده است: «و من الناس»، «و منهم»، «و من أهل الکتاب»، «الذین أنعمت علیهم»، «غیر المغضوب علیهم»، «و لاالضالین» و… . در این جا منظور تقسیمهای «و من الناس من یعبدالله علی حرف»، «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَهُ» (5)، «مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ » ـ (آیه 6) در تفاسیر روایی قرآن روایت متعددی است که انواع و اقسام مردمی را که در آیات ذکر شده، شرح و تفسیر میکند و مصادیق آن را در دوره پیامبر (ص) و امامان (علیهمالسلام) و یا هر عصری آشکار میسازد.
نکته سوم:
مثالهای سیاسی: در قرآن کریم مثالهای فراوانی ذکر شده است. به نظر مؤلف، 30 مثال از مجموع 60 مثال قرآنی دارای ابعاد سیاسی روشن است: از جمله این مثالهاست
«مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لاَ یُبْصِرُونَ* صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ *أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَافِرِینَ »
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذ?لِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْراً عَظِیماً » (7)
«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» (8)
«أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَهٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَهٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذ?لِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذ?لِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ »
در واقع در نظر آقای کورانی، فرهنگ سیاسی قرآن از چهار قسمت تشکیل شده است:
1. اصطلاحات سیاسی
2. مثالهای سیاسی
3. موضوعات سیاسی. این موضوع باید فهرست شود و بر اساس روایات اهل بیت (علیهمالسلام) تبیین گردد.
4. موضوعات تمدنی، در این جا باید فهرست تمدنهای مطرح شده در قرآن، مثل روم، عاد، ثمود، فراعنه و بابل استخراج شود، سپس موضوعات مربوط به هر تمدنی تفسیر گردد؛ مثل سنتهای الهی در شکوفایی و زوال تمدنها و جنگ بین تمدنها و… . برای نتیجهگیری نهایی نیز باید بر طبق
روایات امامان معصوم و نصوص تاریخ نگاران به داوری پرداخت.
اهمیت پژوهش در اصطلاحات سیاسی قرآن
ضرورت پژوهش در اصطلاحات سیاسی قرآن کریم از آن روست که قرآن، قانون اساسی اسلام به شمار میآید؛ بنابراین برای کشف اهداف سیاسی این دین، چارهای جز آشنایی با زبان و فرهنگ و اصطلاحشناسی خاص قرآن کریم نیست. به خصوص که قرآن کریم در حدود چهارده قرن پیش نازل شده و در این مدت طولانی، تغییرات و تحولات بسیاری در زبان عربی رخ داده که معلوم نیست زبان عربی که امروزه رایج است همان لسان قرآنی باشد؛ بنابراین برای شناخت اصطلاحات سیاسی قرآن، لازم است در آیات تأمل کرده و از روایات اهل بیت استمداد جوییم.
اگر در برخی از سئوالها و تردیدها و بلکه انکارها و نظریههایی که درباره هدف رسالت بیان میشود دقت کنیم اهمیت این مسأله روشنتر میگردد. بعضی از اندیشندان مثل مهدی بازرگان و علی عبدالرزاق معتقدند پیامبران برای اصلاح آخرت آمدهاند و نه دنیا؛ انبیا آمدند تا انسانها را از خودمحوری و خودپرستی نجات دهند و به یاد حیات جاوید بیندازند؛ بنابراین نظر، اموری نظیر اصلاح جامعه که بشر خود از عهده آن بر میآید، جزء تعالیم پیامبران نیست. برای کشف حقیقت و اصلاح جامعه که بشر خود از عهده ی آن بر میآید، جزء تعالیم پیامبران نیست. برای کشف حقیقت داوری میان این نظریه و نظریه مخالف آن، لازم است آشنایی اجتهادی با
فرهنگ سیاسی قرآن صورت گیرد. باید اصطلاحات سیاسی ـ جزئی از فرهنگ سیاسی قرآن است ـ شناخته و تبیین شود تا بتوان درباره نسبت دین و سیاست و نبوت و حکومت و… منصفانه و عالمانه به نظریهپردازی پرداخت.
مشکلات فراروی تحقیق در اصطلاحات سیاسی قرآن
نخستین و مهمترین مشکل در برابر این تحقیق، غنا و ژرفایی شگفتآورو پایانناپذیر و فرابشری بودن آن است. راهیابی به این معجزه بزرگ و شناخت مقاصد و مفاهیم آن، اشراف علمی فوقالعاده و تخصصهای مختلف را میطلبد: «وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاءَ » (9)
مشکل دگر، مسأله ی روش است. گوناگونی و کثرت روشها در فهرست نگاری محقق را در انتخاب بهترین روش برای فهرستنویسی دچار شک و تردید میکند در این تحقیق چون هدف، بهرهمندی هر چه بیشتر پژوهشگران عرصههای فرهنگی، سیاسی و… از قرآن کریم است، به ناچار باید روش متعادلی را انتخاب کرد؛ از سویی دیگر، قرآن مجید یک نظام و مجموعه هماهنگ و مرتبط با هم است و در اصطلاحشناسی، بخشهای آن تجزیه شده و از یکدیگر جدا میگردد؛ پس باید دقت شود که با این تجزیه و تفکیکها، مفهوم ژرفا و ابعاد قرآنی از بین نرود.
آقای کورانی در پاسخ به مشکل روش در این تحقیق، معتقد است باید فهرست، تخصصی و نیز اختصاصی باشد، به این معنا که جمعی کاردان و متخصص برای هر یک از علوم و ابعاد قرآن کریم، فهرستی ویژه و جداگانه فراهم کنند. شایسته است این فهرست از دو بخش الفبایی و موضوعی تشکیل شود. در فهرست موضوعی باید به مسائل و موضوعات هر یک از علوم مورد نظر توجه کرد و به برابریابی موضوعی و بیان اصطلاحات و موضوعات قرآنی پرداخت. در فهرست الفبایی باید معیار گزینش و تنظیم، اصطلاح قرآنی و نیز اصطلاح رایج در هر یک از علوم و همچنین عرف متداول در مراکز علمی و پژوهشی باشد. برای آن که این دو فهرست (الفبایی و موضوعی) مفید واقع شوند باید به صورت مجموعهای هماهنگ سامان یابند و علاوه بر رعایت نظم الفبایی و موضوعی، شبکه ارتباطی بین اصطلاحات و موضوعات برقرار گردد. افزون بر این لازم است این فهرست علمی، تمامی افکار و مفاهیم قرآنی را شامل شود حتی مواردی را که بخش اصطلاحات و موضوعات در بر نگرفته است.
به نظر مؤلف لازم است در ده علم، فهرست علمی برای قرآن کریم تهیه شود، که به ترتیب اولویت عبارتند از:
1. فهرست سیاسی: شامل اصطلاحات، امثال، قواعد و موضوعات سیاسی در قرآن.
2. فهرست اخلاقی ـ عرفانی: در بر گیرنده موضوعات و اصطلاحات اخلاقی و عرفانی و فهرست ابجدی؛
3. فهرست زندگی اخروی: شامل اصطلاحات و موضوعات قرآنی درباره عالم آخرت و فهرست ابجدی؛
4. فهرست فقهی ـ اصولی: شامل اصطلاحات قواعد و موضوعات اصولی و فقهی و فهرست ابجدی؛
5. فهرست اقتصادی: حاوی موضوعات مربوط به اقتصاد مثل تولید، توزیع، مصرف و… و فهرست ابجدی؛
6. فهرست الهیات: در بر گیرنده موضوعات و اصطلاحات مربوط به خداشناسی و فهرست ابجدی؛
7. فهرست نبوت و امامت: شامل اصطلاحات و موضوعات رسالت و رسولان الهی (علیهمالسلام) و جانشینان آنان (امامان) و عالمان و رهبران اسلامی و فهرست ابجدی؛
8. فهرست تمدنی و تاریخی: شامل اصطلاحات، قواعد و موضوعات مربوط به تاریخ و تمدن و فهرست ابجدی؛
9. فهرست روانشناسی و جامعهشناختی: شامل اصطلاحات، قواعد و موضوعات قرآنی در روانشناسی و جامعهشناسی و فهرست ابجدی؛
10. فهرست علوم طبیعی: حاوی موضوعات مربوط به علوم طبیعی مثل ستارهشناسی، گیاهشناسی، جغرافیا، شیمی، فیزیک و… و فهرست ابجدی؛
به فهرست مذکور، میتوان «فهرست علوم ادبی» را نیز افزود. همچنین میتوان برای مجموعه این فهرستهای علمی، فهرستی جامع فراهم ساخت.
همان طور که ملاحظه میشود، در فهرستهای پیشنهادی استاد، برای برخی از علوم، به دلیل اهمیت فوقالعاده، چند فهرست در نظر گرفته شده است؛ برای مثال، شماره سوم (فهرست زندگی اخروی) و شماره ششم (فهرست الهیات) و شماره هفتم (فهرست نبوت و امامت) زیر مجموعه «فهرست کلامی اعتقادی» قرار میگیرند.
اولویت فهرست سیاسی
آقای کورانی در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی شروع به تألیف فهرست اصطلاحات سیاسی کرد. به علت شرایط خاص سیاسی و اجتماعی آن دوره، تألیف چنین اثری بیش از هر زمان دیگری احساس میشد. مؤلف با این تحقیق در صدد بر آمد تا بنیان گفتوگوها و اقدامهای جاری میان مردم از نظر پیوند به اسلام و سند اصلی آن (قرآن کریم) شفافتر و استوارتر سازد و مانع سوء استفاده و تحریف گردد.
با آغاز تحقیق، اصطلاحات مربوط به زمین (ارض) توجه استاد را به خود جلب کرد. او در قرآن پانزده اصطلاح یافت که به نحوی مرتبط با «ارض» هستند و این مسأله او را به فکر واداشت که چگونه باید این اصطلاحات را تبیین کرد؟ آیا بهتر است که نویسنده، آیات مربوط را ذکر کرده، آن گاه اشاره مختصری به برداشتها و دریافتها بکند و از تفصیل بپرهیزد؟ و یا شایستهتر آن است که نویسنده با آزادی تمام، افکار و استنتاجها و استدلالهایش در مورد آیات مورد بحث را بیان کند؟ در صورت اخیر این
کار از فهرست اصطلاحات دور میگردد و به دایرهالمعارفنویسی نزدیک میشود. آقای کورانی سرانجام به این نتیجه رسید که مسأله نسبی است و با نظر به اصطلاحات و موضوعات گوناگون، متفاوت است و مباحث و اندیشههای روشن نیازی به تفصیل و استدلال ندارد، به عکس موضوعات و اصطلاحات غامض و پیچیده، همچنین باید اعتدال رعایت شود و نیز باید در نظر آورد که هدف از فهرستنگاری و اصطلاحشناسی چیست و مخاطبان چه کسانی هستند؟
اصطلاح سیاسی در قرآن چیست؟
اصطلاح قرآنی، کلمه یا عبارتی است که در قرآن کریم در معنای خاصی به کار گرفته است و به هنگام اطلاق، بدون نیاز به قرینه میتوان آن را فهمید. این اصطلاح قرآنی زمانی سیاسی شمرده میشود که بعد سیاسی در آن غالب یا آشکار باشد؛
بنابراین اگر بعد سیاسی در اصطلاحی روشن نباشد و مثلاً برای فهم آن نیاز به دلالت التزامی بعید داشته باشیم در این صورت نمیتوان آن را اصطلاحی سیاسی شمرد.
به طور مثال به دو اصطلاح «ابرار و فجار» در برابر دو اصطلاح «اصحاب الیمین و اصحاب الشمال» توجه شود که همه در قرآن آمدهاند، اما خدای تعالی ابرار و فجار را برای ارزشگذاری در آخرت به کار برده است، پس اصطلاحی سیاسی شمرده نمیشود؛ به عکس اصحاب الیمین و اصحاب
الشمال که در قرآن برای بیان «خیر و برکت برای مردم» ـ اصحاب الیمین) و «شر و شومی برای آنان» ـ (اصحاب الشمال) ذکر شده است، پس اصطلاحی سیاسی است، هر چند معنای سنجش در روز قیامت نیز دارد.
بنابر آنچه گذشت، معیار تشخیص اصطلاح سیاسی قصد و هدف قرآن کریم از ذکر و کاربرد هر اصطلاح است؛ به طور مثال گاهی مقصود قرآن فقط ابراز و بیان یک معنای سیاسی است مثل اصطلاح «مستضعفین» و گاهی در صدد القای دو بعد سیاسی و اخلاقی با هم است مانند اصطلاح «العالمین فی الارض» یا علاوه بر این دو بعد، جنبه اعتقادی را نیز در نظر دارد مثل اصطلاح «مستکبرین» و نیز گاهی در درجه اول معنای غیر سیاسی مراد است و در درجه دوم معنای سیاسی، مثل اصطلاح «السفهاء و الراشدون» و گاهی اساساً بعد سیاسی مقصود نیست مگر با دلالت التزامی بعید مثل «ابرار و فجار».
برای فهم دقیق اصطلاحات سیاسی در قرآن باید سیاق هر سورهای نیز در نظر گرفته شود، زیرا سورههای قرآن منظومههایی هماهنگ هستند و اصطلاحات و موضوعات به مانند ستارگان در آن قرار گرفته و معنای خاصی را بیان میکنند، بنابراین اکتفا به تأمل در آیاتی که اصطلاح مورد نظر در آن ذکر شده، کافی به نظر نمیرسد و باید مجموعه آیات سوره و سیاق آنها بررسی شود.
نکته مهم دیگر در شناسایی و تحلیل اصطلاحات قرآنی، مراجعه به روایات است.
در واقع قرآن کریم ـ با همه ژرفا و غنایش ـ متنی است که شرح میخواهد و سنت، این امر را بر عهده دارد. احادیث پیامبر (ص) و اهل بیت (علیهمالسلام) مفسر آیات الهی هستند. در مورد بسیاری، حقیقت روشنی در آیهای هست اما پژوهشگر بدان راه نمییابد مگر پس از آن که تفسیر اهل بیت بیان شود، تفسیر اصطلاحات قرآنی در روایات، گاهی مستقیم و گاه غیر مستقیم است. ممکن است در روایتی حدود و مرزهای اصطلاحی به طور کامل آشکار شود و یا فتحیابی گردد تا مؤلفههایش از قرآن کریم استنباط شود. در روایات اهل بیت، گاهی اصطلاحات فرعی برای اصطلاحات اصلی قرآن ذکر شده است. در زمینههایی نیز سنت، اصطلاحاتی وضع کرده که قرآن کریم در آن مورد اصطلاحی ندارد.
اینک برای شناخت بیشتر و کاملتر «المصطلحات فی القرآن الکریم» چند اصطلاح را آن گونه که مؤلف تبیین کرده، به اختصار بیان میکنیم. در این جا ترتیب خاصی مدنظر نیست و تنها چند اصطلاح مهم برای نمونه معرفی شدهاند. نخست متن آیات متناسب با هر اصطلاح و سپس استنتاج و تحلیل ذکر میشود.
حزب الله و احزاب
1. وجوب ولایت حزب الله و حرمت ولایت کافران
1. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ » (10)
2. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لاَ یَخَافُونَ لَوْمَهَ لاَئِمٍ ذ?لِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ *إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ * وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ*یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (11)
3. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَ مَا أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ» (12)
2. حرمت ولایت منافقان و وجوب ولایت حزب الله
1. «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَا هُمْ مِنْکُمْ وَ لاَ مِنْهُمْ وَ یَحْلِفُونَ عَلَى الْکَذِبِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» (13)
2. «یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَمَا یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَى شَیْءٍ أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ الْکَاذِبُونَ * اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (14)
3. احزاب از نوح علیهالسلام تا حضرت محمد (ص)
1. «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عَادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ * وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحَابُ الْأَیْکَهِ أُولئِکَ الْأَحْزَابُ * إِنْ کُلٌّ إِلاَّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ » (15)
2. «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزَابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّهٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَ جَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ» (16)
3. «وَ قَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزَابِ * مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبَادِ » (17)
4. نهی از تقسیم شدن به احزاب گوناگون بعد از پیامبر علیهالسلام
1. «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ * مُنِیبِینَ إِلَیْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاَهَ وَ لاَ تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ *مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کَانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ » (18)
5. منافقان و مومنان در برخورد با احزاب
1. «یَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزَابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِی الْأَعْرَابِ یَسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِکُمْ وَ لَوْ کَانُوا فِیکُمْ مَا قَاتَلُوا إِلاَّ قَلِیلاً *لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً *
وَ لَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ مَا زَادَهُمْ إِلاَّ إِیمَاناً وَ تَسْلِیماً * مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً ا» (19)
6. حزب شیطان
1. «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلاَ تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَ لاَ یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ * إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ » (20)
2. «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُول?ئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (21)
7. دو حزب در عصر ظهور اصحاب کهف
«فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَداً * ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَداً» (22)
(استنتاج از آیات «حزبالله»
با تدبر در آیات مذکور میتوان به چند نتیجه مهم دست یافت:
1. قرآن کریم برای «حزبالله» چهار مؤلفه ذکر میکند:
اول، حزبالله در برابر حزب شیطان (یا احزاب شیطانی و دشمنان خدا) قرار دارد.
دوم، حزبالله یکی است و اختلاف و تعدد و تفرقه را بر نمیتابد. در قرآن کریم حزبالله همیشه با صیغه مفرد آمده است و تعدد و اختلاف همیشه
در احزاب مقابل حزبالله (کفار و منافقان) است؛ از این رو در قرآن کریم، اگر «احزاب» ذکر شود مراد از آن، احزاب شیطانی و دشمنان انبیای الهی است.
سوم، حزب الله از نظر اعتقادی، همان طور که از اضافه «حزب» به «الله» فهمیده میشود، خدا محور است.
چهارم، همان طور که از کلمه «حزب» معلوم میشود، حزبالله جماعت و جمعیتی از مردم هستند و به افراد به تنهایی اطلاق نمیشود؛ اما این آیات دلالتی بر شکل و تشکلات و چگونگی روابط میان رهبر این جمعیت و بقیه اعضای آن ندارد؛ پس مراد از «حزبالله» در قرآن، سازماندهی حزبی ـ به معنای رایج و امروزی ـ نیست؛ البته این امر به هیچ روی تشکیلات و نظاممندی را نفی و انکار نمیکند.
2. با توجه به وحدت حزبالله در اصطلاح قرآنی، نمیتوان احزاب و جماعتهای اسلامی را «احزابالله» نامیده بلکه همگی اجزا و اعضای پیکری واحد به نام «حزبالله» هستند به شرط آن که واجد مؤلفههای مذکور باشند و عملاً در مسیر تحقق اهداف الهی و اسلامی بکوشند. همان طور که گذشت، احزاب در اصطلاح قرآنی به معنای دشمنان انبیای الهی و در برابر حزبالله قرار میگیرد.
3. با توجه به آن چه گذشت، این که در ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کاربرد اصطلاح «حزبالله» برای بیان پدیده مردمی و انقلابی به
رهبری عالمان دین، رواج یافته، صحیح و مطابق با اصطلاح قرآنی است، زیرا عناصر و مؤلفههای آن را دارد. این پدیده و روحیه مردمی و انقلابی باید در بین مسلمانان و حرکتها و جنبشهای اسلامی توسعه بایبد تا با دولت اسلامی، حزبالله با عملکرد و رهبری یگانه تشکیل شود و در برابر احزاب کفر و نفاق پایداری کند.
4. این آیات مبارکه و سیاق آنها صفاتی را برای حزبالله بر میشمارد؛ از آن جمله است: خدا را دوست دارند، در برابر مؤمنان فروتن و در برابر کافران نفوذ ناپذیرند، در راه خدا جهاد میکنند و از سرزنش هیچ کس نمیترسند، نماز را به پا میدارند و زکات را میپردازند، در برخورد با انبوه لشگر دشمنان نه تنها نمیترسند بلکه ایمانشان به خدا و تسلیمشان در برابر اوامر او افزون میشود و در عهدی که با خدا بستهاند صادقند و…
5. در این آیات کریمه، ضمانتی برای استمرار و بقای حزبالله بیان شده است: «من یرد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه… »: البته در احادیث، در تفسیر این آیه آمده که مراد امیرالمومنین علی علیهالسلام است، اما باید دانست این از باب تفسیر به فرد و مصداق اکمل و اعلا است؛ بنابراین همه مومنانی که دارای این صفات باشند مایه بقا و استمرار حزبالله هستند و بدون تردید امامان اهلبیت علیهمالسلام در طلیعه و سر سلسله این بندگان صالح قرار دارند و بلکه لازمه ضمان الهی وجود جمهور و عامه مومنان است، زیرا حزب به جماعت بزرگ ـ به طور نسبی ـ اطلاق میشود.
6. حکم شرعی اساسی که وظیفه مسلمانان را در برابر حزبالله بیان میکند عبارت از وجوب ولایت حزبالله و برائت از دشمنان حزبالله است و این همان خط صحیح اسلامی است و آنان همان جماعتی هستند که باید به آنان ملحق شد و کسی که از آنان فاصله بگیرد از دایره اسلام خارج شده است ـ همان طور که در احادیث داریم ـ و راه حزبالله همان راه مومنان است که خدای تعالی درباره آن فرموده است:
«وَ مَنْ یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَى وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سَاءَتْ مَصِیراً » (23)
7. یکی از نکتهها درباره سوره احزاب، وجه تسمیه آن است، چون در آن، موضع مومنان و منافقان در برابر احزاب کافر تجاوزگر بیان شده است، از این رو «احزاب» خواندهاند و این امر دلالت میکند بر این که این آموزه، مسألهای مهم و اساسی است که باید تمامی نسلهای امت اسلامی به آن اهتمام بورزد و آگاه گردد.
مسأله نهی مسلمانان از تفرقه و پراکندگی بعد از رحلت پیامبر (ص) (تبدیل شدن به احزاب گوناگون) در سوره روم آمده است. این نکته بیانگر آن است که به مانند مسیحیان فرقه فرقه نشوید و راه اختلاف و تفرقه در پیش نگیرید و «کل حزب بما لدیهم فرعون».
تصویری از سوره احزاب از موضع مومنان و منافقان بیان میکند، صورتی جاودانه و آموزنده است که در باب منافقان تفصیل بیشتری دارد و مطالب سوره ی توبه (برائت) تکمیل کننده آموزههای سوره احزاب است.
با نظر به اهمیتی که قرآن کریم به مسأله احزاب داده، لازم است امروز نیز ما مسلمانان عملکرد خود را در مواجه با کشورهای بزرگ واحزاب گوناگون با دستورالعمل قرآنی مقایسه و تطبیق کنیم و در صورت لزوم به اصلاح آن بپردازیم.
8. در سوره مؤمنون، احزاب از حضرت نوح علیهالسلام تا پس از حضرت عیسی (علیهالسلام) ذکر شده است. در سوره مؤمن نیز خدای تعالی بیان میکند که مؤمن آل فرعون قوم خود را بر حذر داشت از این گرفتار امری شوند که احزاب بدان مبتلا شدند؛ این امر دلالت میکند بر آن که اصلاح احزاب به معنای امتهایی که پیامبران الهی را تکذیب کردند» در فرهنگ مصری زمان حضرت موسی (علیهالسلام) رایج و معروف بوده است. از همین آیات فهمیده میشود که بعد از حضرت عیسی اختلاف احزاب شدت یافت واحزاب جدیدی پدید آمدند: از جمله حزب نصارا که عیسی (علیهالسلام) را خدا شمردند و حزبالله که به حضرت عیسی (علیهالسلام) به عنوان رسول الهی ایمان آوردند. شاید مراد از دو حزب در آیه «لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَداً » (24) همین دو حزب باشند، زیرا اصحاب کهف بعد از حضرت عیسی بودند و روایت شده که آنان در اوایل قرن چهارم پس از میلاد مسیح زندگی
میکردند.
9. بر اساس آموزه قرآنی، کافران و منافقان، هر دو یاران شیطانند: « إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ» ـ (25) ـ «فقالتوا اولیاء الشیطان» نامیده شدهاند، اما کافران چنین نامی نیافتهاند، این نکته بیانگر آن است که علاقه و ارتباط منافقان با شیطان رابطه ویژهای است که به درجه ی «إاستحواذ» یعنی سیطره ی کامل بر رهبری آنها میرسد: «إستحوذ علیهم الشیطان». تعبیر «استحواذ» تنها در این آیه و آیه دیگری که آن هم مربوط به منافقان است ذکر شده است: «َ إِنْ کَانَ لِلْکَافِرِینَ نَصِیبٌ قَالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ». (26)
این علاقه و رابطه ی ممتاز سبب میشود که منافقان نسبت به کافران به عضویت در حزب شیطان سزاوارتر باشند؛ بنابراین بعید نیست که حزب الشیطان ویژه منافقان باشد و کافران ـ غیر منافق ـ احزاب موالی و پیرو حزب شیطان شمرده شوند.
ولایت و برائت
1. خدا ولیّ مسلمانان است و مسلمانان، اولیای خدا
1. «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ » (27)،
2. «وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» (28).
3. «نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَهِ » (29).
4. «قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیّاً فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (30).
5. «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا» (31).
6. «أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ » (32).
7. «ـ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاَکُمْ نِعْمَ الْمَوْلَى وَ نِعْمَ النَّصِیرُ» (33).
2. اولیای غیر الهی
الف) شیطان:
1. «یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیّاً » (34).
2. «إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ » (35)
3. «أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ » (36).
ب) طاغوت
1. «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ » (37).
ج) ولایت ستمگران:
1. «وَ کَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» (38)
2. «وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ » (39).
د) ولایت کافران:
1. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ » (40).
2. «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَهٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسَادٌ کَبِیرٌ » (41).
هـ) ولایت مشرکان:
1. «تَرَى کَثِیراً مِنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ * وَ لَوْ کَانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِیِّ وَ مَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیَاءَ وَ لکِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ فَاسِقُونَ *لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا » (42)
ولایت منافقان:
«الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ » (43).
ز) ولایت منافقان برای کافران:
1. «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَا هُمْ مِنْکُمْ وَ لاَ مِنْهُمْ وَ یَحْلِفُونَ عَلَى الْکَذِبِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ *اعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَاباً شَدِیداً إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ *اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّهً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ» (44)
2. «بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً * الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً» (45)
ح) ولایت منافقان برای شیطان:
1. «إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ» (46)
2. «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (47)
ط) ولایت جنّ
1. «وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قَالَ أَوْلِیَاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْوَاکُمْ خَالِدِینَ فِیهَا إِلاَّ مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ *وَ کذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» (48)
3. ولیّ راستین خداست:
1. «لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لاَ شَفِیعٌ» (49)
2. «مَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاَ نَصِیرٍ» (50)
3. «مَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاَ نَصِیرٍ » (51).
«أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ … » (52)
«وَ الظَّالِمُونَ مَا لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاَ نَصِیرٍ * أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ» (53)
5. «لاَ یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیّاً وَ لاَ نَصِیراً » (54).
6. «مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ » (55)
7. «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکَافِرِینَ لاَ مَوْلَى لَهُمْ » (56)
8. «ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ» (57)
4. وجوب ولایت متقابل میان مسلمانان
1. «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ *وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ» (58)
2. «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ » (59)
5. حرمت ولایت کافران
1. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَ مَا أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ » (60)
2. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ » (61)
3. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَاناً مُبِیناً » (62)
6. آیات مودّت که مرتبط با ولایت است:
الف) مودّتی بین مسلمانان و کافران نیست:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَ مَا أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ » (63)
ب) دوستی منافقان با مؤمنان:
«وَ لَئِنْ أَصَابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّهٌ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً » (64)
ج) مودّت نامبارک:
«وَ قَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً مَوَدَّهَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَهِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ مَأْوَاکُمُ النَّارُ وَ مَا لَکُمْ مِنْ نَاصِرِینَ (65)
د) مودّت خانوادگی:
«وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» (66)
هـ) مودّت واجب:
« قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ » (67)
و) آیات محبت که مرتبط با ولایت است:
«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ » (68)
ز) بطانه کافر:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا بِطَانَهً مِنْ دُونِکُمْ لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَ مَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیَاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ *هَا أَنْتُمْ أُولاَءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لاَ یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتَابِ کُلِّهِ وَ إِذَا لَقُوکُمْ قَالُوا آمَنَّا وَ إِذَا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنَامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ *إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِهَا وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لاَ یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ » (69)
ح) حزبالله، جانشین برتر:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لاَ یَخَافُونَ لَوْمَهَ لاَئِمٍ ذ?لِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» (70)
7. آیات اطاعت که مرتبط با ولایت است
الف) اطاعت خدا و رسول:
1. «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً » (71)
2. «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِیماً» (72)
و هذه ارقام مجموعه الایات امرت او مدحت اطاعه الله عزوجل و الرسول (ص) معاً او منفردین: آل عمران آیه 32 و 33، نساء آیات 13 و 69 و 80، مائده آیه 92، انفال آیات 1 و 20 و 46، توبه آیه 71، نور آیه 52 و 54 و 56، محمد آیه 33، فتح آیه 17، حجرات آیه 14، مجادله آیه 13، تغابن آیات 12 و 16، بقره آیه 285، نور آیات 47 و 51
ب) اطاعت اولوالامر:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً» (73)
ج) اجتناب از اطاعت گروهی از مردم:
فقد نهی عزوجل (جل) نبیه (ص) عن اطاعه الکافرون و المنافقین فی الایات: فرقان (25) آیه 52، احزاب (33) آیه 1 و آیه 48، و عن اطاعه من اتبع هواء کهف (18) آیه 28، و عن اطاعه المکذبین: قلم (68) آیه 8، و الخلاف المهین: قلم (68) آیه 10…
د) اجتناب از اطاعت کافران:
1. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ کَافِرِینَ» (74)
2. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ» (75)
5) اطاعت مستکبران به جای پیامبر علیهمالسلام
«یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ *وَ قَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلاَ» (76)
و) اجتناب از اطاعت والدین در مورد شرک: «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَى وَهْنٍ وَ فِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ» (77)
2. «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا» (78)
8. آیات برائت
الف) برائت متقابل در آخرت:
«وَ یَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکَائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ *قَالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هؤُلاَءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنَا أَغْوَیْنَاهُمْ کَمَا غَوَیْنَا تَبَرَّأْنَا إِلَیْکَ مَا کَانُوا إِیَّانَا یَعْبُدُونَ * وَ قِیلَ ادْعُوا شُرَکَاءَکُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا الْعَذَابَ لَوْ أَنَّهُمْ کَانُوا یَهْتَدُونَ » (79)
ب) برائت شیطان:
«کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ * فَکَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِی النَّارِ خَالِدَیْنِ فِیهَا وَ ذلکَ جَزَاءُ الظَّالِمِینَ» (80)
ج) برائت هود علیهمالسلام از شرک:
«إِنْ نَقُولُ إِلاَّ اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ *مِنْ دُونِهِ فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُمَّ لاَ تُنْظِرُونِ» (81)
د) برائت ابراهیم از قومش:
1. «وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِی بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ» (82)
2. «قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ » (83)
ه) برائت پیامبر علیهمالسلام از مشرکان:
1. «قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ» (84)
2. «فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ » (85)
و) اعلان برائت مسلمانان از مشرکان:
«بَرَاءَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ *فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکَافِرِینَ *وَ أَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ » (86)
استنتاج
با تدبر و تأمل در آیات مذکور، نتیجههای ذیل استنباط میشود:
مسأله ولایت و برائت در قرآن کریم، موضوع ارتباطات و روابط در اسلام است که معنایی اعتقادی و نیز سیاسی دارد. این موضوع روابط و ارتباطات زیر را شامل میشود: ارتباط متقابل بین خدای تعالی و مردم (مومنان و کافران)، ارتباط دو سویه بین شیطان و مردم (مؤمن و کافر)، علاقه متقابل بین مشرکان و پیروانشان یا شریکانشان (طاغوتها، ظالمان، بتها و… )، روابط درونی بین کافران و بین آنها و منافقان، ارتباط متقابل مسلمانان و کافران و علاقه مسلمانان به یکدیگر و نیز با اولوالامر و پیامبر علیهمالسلام.
خدای تعالی برای این منظور، ماده ی «ولی» و «تولی» را برگزید که در لغت چند معنا دارد؛ نزدیکی دو چیز بدون فاصله محبت و صداقت، اطاعت، یاری و نصرت و رهبری سیاسی و زمامداری، صاحب ولایت به معنای صاحب سلطه و کسی است که حق ولایت یعنی حق حکومت و فرمانروایی دارد بنابراین ولایت در اسلام به معنای خط سیاسی و اعتقادی و عملی است؛ از
سوی دیگر، ماده «برائت» بیانگر جانب سلبی قضیه است که به معنای اعتراض، بیزاری، اجتناب و عدم پذیرش به کار میرود، بنابراین برائت مسلمان از مشرکان و منافقان به این معناست که مسئولیت عقیده و عملکرد آنان را نمیپذیرد و از آنان بیزاری میجوید و دوری میکند.
مفهوم ولایت یا والای اسلامی با مفهوم روابط داخلی و خارجی ـ که امروزه به کار میرود ـ تفاوت دارد؛ از اینرو مانعی ندارد که بین مسلمانان و کافران، روابط دیپلماسی و تجاری و فرهنگی و… برقرار شود؛ اما نباید بین آنان ولایت ایجاد گردد و برائت از کافران واجب است. همانطور که طبیعی است بین مسلمانان و منافقان ـ که جزئی از جامعه اسلامی محسوب میشوند ـ روابطی باشد، اما برائت از منافقان واجب است و نباید بین مسلمان و منافق رابطه ولایت برقرار باشد.
بنابراین ولایت و ولایی حرام است که در آن علاقهها و روابط به سطح معین مؤثری مثال تحالف (هم قسم شدن)، تناصر (یکدیگر را یاری کردن، پیمان همکاریهای نظامی) و… برسد. معیار حساس و محوری آن، امری معنوی است و آن اخلاق در برائت و تمایز و تقاصری است که اسلام بین مسلمانان و دشمنانشان مقرر کرده است؛ پس هر گونه اخلالی در برائت، ورود در ولایت ولایی حرام است.
در نتیجه، عناصر اصلی سیاست ارتباط مسلمانان با کافران و منافقان عبارت است:
اول، برائت که آیاتی آن را تفسیر میکند: «قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَ بَدَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ مَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ» (87)، «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ » (88)
دوم، تضادّ عملی بین ولایت و برائت.
سوم، جواز ارتباط و تعامل با دشمنان (کافران و منافقان) در صورتی که به درجه ولایت نرسد.
3. ممکن است اشکال شود که در سیاست روابط اسلامی با کافران، شدت و خشونتی دیده میشود، به ویژه آن که به عدم ولایت قناعت نشده و برائت و بیزاری از کافران واجب شده است. پاسخ این است که کافران و منافقان، دشمنی شدیدی به اسلام دارند و برائت کمتر از مقابله به مثل در برابر این گونه دشمنیهای خشن و غیر انسانی است: علاوه بر این، سیاست دشمنان مبهم و پنهان است، اما سیاست اسلامی و آثار و نتایج مثبت آن را برای مسلمانان و کافران بررسی و تبیین کرد؛ این سیاست باعث حفظ استقلال فرهنگی و سیاسی و… برای مسلمانان میگردد و موضع آنان را برای همیشه به عنوان یاران «حق» محفوظ نگه میدارد که بر کافران (یاران «باطل») غضب میکنند و هر روز از آنها میخواهندکه ایمان بیاورند و
بدین گونه بحرانی برای کافران به وجود میآید تا در خواسته مسلمانان بیندیشند؛ از سویی دیگر، چون سیاست مسلمانان در ارتباط با کافران روشن و آشکار است دیگر دغدغه و اضطراب و ابهامی برای آنها باقی نمیماند.
4. مسأله سیاست روابط داخلی و خارجی در اسلام مسالهای حیاتی و پر دامنه است. به ویژه اگر بخواهیم آن را از جهات گوناگون بررسی کنیم. در این جا به این ابعاد اشاره میکنیم: 1. بررسی تطبیقی دیدگاههای دیگر (یهودی، مسیحی، سرمایهداری، سوسیالیستی و… )؛ 2. بررسی و مقایسه تاریخی این سیاست و سنجش آن با سیاست دشمنان اسلام در روابطشان با مسلمانان؛ 3. واقعیت روابطی که امروزه بین دولتهای اسلامی و کافران وجود دارد و حکم اسلام در این زمینه.
مهمترین مسألهای که امروز باید بررسی شود، شناسایی سیاست روابط خارجی در اسلام است، یعنی مسأله ولایت یا برائت بین مسلمانان، کافران و منافقان، همین مسأله است که مسأله وحدت منافقان در عالم اسلامی نیز شامل میشود: «بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ» (89). همچنین مسأله ولایتی که بین خود کافران وجود دارد؛ «بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَهٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسَادٌ کَبِیرٌ » (90). این مسائل باید با هدف نقد و ارزیابی روابط استعماری که بین دولتهای اسلامی و دولتهای مشرک وجود دارد بررسی شود. شبه قاره هند نمونه روشنی از دسیسهها و نقشههای استعمار است که بر ضد ولایت داخلی مسلمانان و برائت خارجی آنان از دشمنان، طراحی و اجرا گردید که باید مایه عبرت و آیندهنگری شود.
5. از موضوعات مهم در سیاست روابط داخلی اسلام، مساله ولایت فقیه است که سزاوار است از چند جهت بحث شود: جهت اول، این که ولایت فقیه امتداد و استمرار ولایت واجب اهلبیت علیهمالسلام است و این که فقیه جامع شرایط در زمان غیبت امام مهدی علیهالسلام صاحب حق ولایت و حکم است و ولایت او، اجرای ولایت امامان اهلبیت است و اخلال در ولایت فقیه، اخلال در ولایت آنان علیهمالسلام است.
جهت دوم، ولایت فقیه مصداقی از اولوالامری است که اطاعتش بر مسلمانان واجب است: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ » و وجوب اطاعت متضمن وجوب ولایت یا درجه بالاتری از آن است.
جهت سوم، فقیهی که در رأس دولت اسلامی در ایران قرار دارد و یاران و پیروان او در سراسر عالم اسلامی، مصداقی از ولایت حزبالله هستند که در قرآن ذکر گردیده و ولایت آن حزب بر مسلمانان واجب شمرده شده و برائت از دشمنانشان لازم دانسته شده است. (91)
جهت چهارم، مصلحت عالی اسلامی ایجاب میکند که ولایت برای فقیهی که در رأس دولت اسلامی در ایران قرار دارد واجب شود با قطع نظر از وجوب فقهی ولایتش، چون تجربه ایران بیانگر مقابله اسلام و کفر جهانی است و پیروزی یا شکست آن در آینده اسلام و مسلمانان در سراسر جهان مؤثر خواهد بود.
پی نوشت ها :
1- پژوهشگر علوم قرآنی
2- پژوهشگر علوم قرآنی
3- جمعه/ 6.
4- جمعه/ 6.
5- فصلت/ 30.
6- بقره/ 17-19.
7- فتح/ 29.
8- جمعه/ 5.
9- بقره/ 255.
10- مائده/ 51.
11- مائده/ 54-57.
12- ممتحنه/ 1.
13- مجادله/ 14.
14- مجادله/ 18-19.
15- ص/ 12-14.
16- غافر/ 5.
17- غافر/ 30-31.
18- روم/ 30-32
19- احزاب/ 20-23.
20- فاطر/ 5-6.
21- مجادله/ 19.
22- کهف/ 11-12.
23- نساء/ 115.
24- کهف/ 12.
25- اعراف/ 27.
26- نساء/ 141.
27- بقره/ 257.
28- آل عمران/ 68.
29- فصلت/ 31.
30- انعام/ 14.
31- مائده/ 55.
32- یونس/ 62.
33- انفال/ 40.
34- مریم/ 45.
35- اعراف/ 30.
36- مجادله/ 19.
37- بقره/ 257.
38- انعام/ 129.
39- جاثیه/ 19.
40- مائده/ 51.
41- انفال/ 73.
42- مائده/ 80-82.
43- توبه/ 67.
44- مجادله/ 16-14.
45- نساء/ 138-139.
46- انعام/ 121.
47- مجادله/ 19.
48- انعام/ 128-129.
49- انعام/ 51.
50- توبه/ 116؛ عنکبوت/ 22؛ شوری/ 31.
51- بقره/ 107.
52- شوری/ 8-9.
53- شوری/ 8-9.
54- احزاب/ 17.
55- عنکبوت/ 41.
56- محمد/ 11.
57- انعام/ 62.
58. مائده/ 55-56.
59- توبه/ 71.
60- ممتحنه/ 1.
61- مائده/ 51.
62- نساء/ 144.
63- ممتحنه/ 1.
64- نسا/ 73.
65- عنکبوت/ 25.
66- روم/ 21.
67- شوری/ 23.
68- آل عمران/ 31.
69- آل عمران/ 118-120.
70- مائده/ 54.
71- نساء/ 64.
72- احزاب/ 71.
73- نساء/ 59.
74- آل عمران/ 100.
75- آل عمران/ 149.
76- احزاب/ 66-67.
77- لقمان/ 13 و 15.
78- عنکبوت/ 8.
79- قصص/ 62-64.
80- حشر/ 16-17.
81- هود/ 54 و 55.
82- زخرف/ 26.
83- انعام/ 78.
84- انعام/ 78.
85- یونس/ 41.
86- توبه/ 1-3.
87- ممتحنه/ 4.
88- ممتحنه/ 6.
89- توبه/ 67.
90- انفال/ 73.
91- نساء،/54-55.
منبع مقاله :
ــ، قرآن، مدیریت و علوم سیاسی(مجموعه مقالات)، مشهد: بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه، چاپ اول: 1388