نویسنده:جعفرشاه نظری
اصل چهارم :آیات قرآن
گزاره ها و آیات درقرآن ، به سه بخش کلی تقسیم می شود : بخش نخست به معرفی خدا مربوط است و در مقام توصیف ویژگی های وجودی اوست که از آن به اسما و صفات الهی ، همچون رحمن ، رحیم ، غفور و … یاد می شود ؛ به عبارتی تمام واژه ها و کلمات را می توان در این بخش به عنوان شاخص وجود برتر شناخت .
بخش دوم گزاره ها به انسان مربوط است و در مقام بیان جایگاه وجودی او در جهان هستی و توصیف انسان در مقایسه باسایر موجودات است .البته این بخش به گزاره های مربوط به وجود انسان که به خلقت مربوط است و گزاره های مربوط حوزه ی انسان مربوط است که با توجه به اصول پیشین ،می توانیم این مفاهیم را در تعیین و انعکاس مفاهیم ،به خدا مربوط بدانیم . البته برخی از آیات نیزبه توصیف چگونگی ارتباط میان افراد انسان در زندگی جمعی می پردازد .
بخش سوم آیات و گزاره ها ، به توصیف جهان هستی مربوط است و درمقام تبیین نظریه ی توحیدی در هستی شناختی است .
با در نظر گرفتن تمام اصول پیشین ، روشن می شود که ارزش و سنجش درمفاهیم اخلاقی مربوط به انسان ،با مفاهیم مربوط به خدا و هستی ،پیوندی وجود شناسانه دارد ؛ یعنی شاخص و ملاک ارزش انسان از نگاه قرآن ، تعیین و تجلی یافتن ویژگی های وجودی خدا دراوست ،پس در معنای فوق اخلاق نسبت به اوصاف خدا سنجش می شود و اندازه ی ارزش آن ،به اندازه ی تعیین و تشخیص آن وصف وابسته است ، (1) پس راستگویی و صداقت خوب است ، چون تعیین بخش این ویژگی خداست :«و من اصدق من الله حدیثا » (2) و « و من اصدق من الله قیلاً » (3)
و ظلم بد است ، چون «و ان الله لیس بظلام للعبید » (4) نیکی به پدر و مادر ، رفتار با ارزش است و قرآن نیزانسان ها را به آن دعوت کرده است :«و بالوالدین احساناً » (5) ،زیرا این گونه رفتارها تعیین و تجلی رحمت الهی است .
در آیه ی یاد شده حلقه ی ارتباطی با ارزش بودن اخلاق انسان در برخورد باپدر و مادر ، تعیین واژه ی رحمت ، به عنوان وصف خداست . قرآن همواره بر رحمت الهی و بخشایندگی او تاکید دارد و رحمت انسانی را بازتاب رحمت خدا می داند :ازاین رو رحمت از نظر قرآن ، ارزش اخلاقی است . این وابستگی بنیادی اوصاف انسانی به اخلاق الهی از نگاه قرآن ، به صورت مشخص و روشن ، در این آیه بیان شده است : « و لیعفوا و لیصفحوا الا تحبون ان یغفر الله غفور رحیم » (6) ببخشید و چشم بپوشید ؛ مگر دوست ندارید که خدا شما را بیامرزد . خداوند آمرزنده و رحیم است .
در اینجا باید به این نکته مهم اشاره کرد که مجموعه تعالیم قرآن ناظر به انسان است و تفکیک ساحت های وجودی انسان ، امری غیر معقول و غیر ممکن است ، زیرا انسان در عین کثرت ساحت های وجودی ، از یک وحدت برخوردار است ، به نظر می آید ، تفکیک میان آیات و گزاره های قرآنی نیزامری غیر مطلوب باشد .
اگر چه به لحاظ نظری ، تفسیر و تبیین علمی گزاره های مربوط به خدا ، در حوزه ی کلام و فلسفه و رسالت متکلمان است و نیزگزاره های مربوط به انسان در حوزه ی دانش فقه و حقوق یا حوزه ی علوم تربیتی ،پژوهش می شود و در گذر زمان ، این حوزه ها از یکدیگر فاصله گرفته اند ؛ اما باید پذیرفت که گزاره های قرآنی در بخش های مختلف ،به هیچ وجه ، به طور کامل از یکدیگر جدا و مجزا نیستند ، بلکه با هم مرتبط و نزدیک ، و برتر از آن در هم تنیده اند .
سبک و ساختار نظم آیات قرآن نیزگواه این مدعاست و این برآمده ازاین حقیقت است که جهان شناختی قرآن «خدا مرکزی » است و همه چیز بر محور او معنادار می شود ؛یعنی درقرآن هیچ مفهومی از مفهوم خدا جدا نیست .درقلمرو اخلاقیات انسانی نیز که مطمح نظراین مقاله است ،مفاهیم اخلاقی درانعکاس طبیعت اوصاف خدا معنا دارد ،ازاین رو حتی اصطلاحات واجب ، مستحب ،حرام ،مکروه و جایز نیزبیان گر رفتارهای لازم و ضروری یا غیر ضروری ، ایجابی یا سلبی است که با معیار ارزش خوب و بد ارزیابی می شود .نقش این اصطلاحات آن نیست که خواص و ویژگی های عینی یک رفتار را توصیف کند ، بلکه نقش آنها درطبقه بندی کردن همه ی رفتارها و اعمال مومنان ،برحسب تعلق آنها به یکی ازمقولات ارزش اخلاقی است . این بدان معنا نیست که در قرآن ، گزاره های توصیفی وجود ندارد ، بلکه به این معنی است که گزاره های قرآنی را باید در یک شبکه ی بسیارپیچیده و منسجم که به هستی شناختی رهنمود دارد ، جستجو کرد ، پس نظام اندیشه های اخلاقی که در قرآن وجود دارد ، تقریباً به طور انحصاری ، بر نظام توحیدی در هستی استواراست .به این ترتیب نباید گزاره های مربوط به رفتارهای اخلاقی را از دیگر گزاره های قرآن جدا سازیم ،زیرا گزاره های اخلاقی قرآن ، در گزاره های کلیدی و اصلی دین ریشه دارد ، پس نباید واژه های « فسق ، ظلم ، نفاق ، ذنب ،فحشا ، حرام ، اثم ، کذب و … » را
ازکفر ، شرک ، عصیان ظلالت و .. ، و واژه های « تقوا ، بر،حلال ، مستحب ، واجب ، قسط ، عدالت و … » را از ایمان ، اسلام ، تسلیم ، هدایت و … تفکیک کرد .
نتیجه :
از آنچه گذشت ، روشن شد که در نگاه قرآن ،هستی واحدی حقیقی است که دارای دو ساحت غیب و شهود ، باطن و ظاهر یا پنهان و آشکار است .
غیب حقیقت ، واقعیت و معنای هستی است و شهود حق ، ظهور و بازتاب آن معناست . از شاخص های این هستی که قرآن معرفی می کند ، حق بودن ، نیکو بودن و شعور داشتن است : « ما خلق الله السماوارت و الارض و بینهما الا بالحق » (7) « و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما لا عبین » (8)؛« و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا» (9) «الذی احسن کل شیء خلقه » (10) و «ان من شی الا یسبح بحمده » (11)
دراین میان انسان آینه ی تمام نما و ظهور آن حقیقیات غیبی است و کرامت و ارزش او نیز در تعین دادن به آن حقیقت در عالم شهادت است ، از این رو مفاهیم اخلاقی در حوزه ی انسان ،در اندازه ی این ظهور و تعین آن ارزش می یابد ، پس در نگاه قرآن ، ملاک در ارزشی بودن رفتار انسان ، بلکه خود انسان ، در سنجش با اندازه ی تعین و تشخص اوصاف الهی قرار می گیرد ، از این رو قرآن ، ظهور انسان را در احسن عمل خوانده است : « لیبلوکم آیکم احسن عملا » (12) و مصداق احسن عمل را در ستایش و پرستش او ، یعنی تجلی دادن او معرفی می کند : «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون » (13) و ارزش را در انسان ، نزدیکی او به حق می شناسد .بدیهی است که مراد از قرب الهی ، قرب زمانی ، مکانی ، اعتباری ، عاطفی و … نیست ، بلکه مراد قرابت وجودی است ؛ یعنی انسان در شاخص های وجودی ، همچون او باشد : « فکان قاب قوسین او ادنی » (14)
این سخن که ارزش از نظر قرآن ، در اندازه ی تعین اوصاف الهی است ، از سخن اشاعره دور است که حسن و قبح و خوب و بد را در اوامر و نواهی الهی می دانند ، زیرا در اینجا معیار و ملاک سنجش باید ها و نبایدهای الهی نیست ،بلکه در عینیت اوصاف الهی است ،زیرا در این مقیاس ، ارزش بر واقعیت های عینی استوار شده ؛ نه بر اعتبارات انشایی و اخلاقی ، از این رو کمال در تعین وجودی ، ارزشمند می گردد ،آن هم در تعین بخشیدن شاخص های اوصاف برتر وجود الهی .
قرآن درآیات متعدد و با بیان ساده و رسا ،
ادعای یاد شده را تبیین می کند :« لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکنچ البر من آمن بالله و الیوم الاخر و الملائکه و الکتاب و النبیین و … » (15) ؛ نیکی آن نیست که روی خود را به سوی مشرق یا مغرب کنید ، بلکه نیکو کسی است که به خدا ،روز جزا ، فرشتگان ، کتاب های آسمانی و پیامبران ایمان دارد و از مال خود که آن را دوست دارد ، به خویشان ، و یتیمان ، تنگدستان ، در راه ماندگان ، سائلان و برای آزادی بردگان بدهد ، و نماز را اقامه کند و زکات دهد و آنها که چون پیمان کنند ، به پیمان خویش وفا دارند و صبوری پیشگان در سخن و مرض و هنگام جنگ ، همین کسانند که راستی پیشه کرده اند و همینان خود پرهیزگارانند .
این آیه به خوبی و روشنی بر این امر تاکید دارد که «بر» که یکی ازمفاهیم اخلاقی قرآن است ،درمعنای واقعیش ، به جای آوردن یک فعل طبیعی یا یک رفتار فقهی و ظاهر دینی نیست ،بلکه بر،تقوا و نیکی به رفتار اجتماعی ای گفته می شود که از ایمان واقعی به وحدانیت خدا نشات می گیرد ؛یعنی بر،به وضوح ، در ارتباط با صدق ( صمیمت در ایمان ) و تقوا ( خداترسی )معنا شده است .
پس مجموعه تعالیم و گزاره ها در قرآن ، از ارتباط معنایی خاصی برخوردارند که با توجه به آن می توان تحلیلی صحیح از مفاهیم اخلاقی ارائه داد و برداشت های « خوب و بد » ، در آن مجموعه معنا می یابد ، از این رو اسلامی شدن فضیلت های قبیله ای ، قومی و فرهنگی در آنچه بیان شد ، مفهوم می یابد .
به آیات زیر توجه کنید : « فمن یعمل من الصالحات و هو من فلا کفران لسعیه و انا له کاتبون » (16) ؛هرکس کار نیک کند و مومن باشد ، پس در کوشش او ناسپاسی نباشد و ما آن را برای وی می نویسیم .در این آیه عمل نیک و رفتار با ارزش و ماندگار ،به ایمان منوط شده است .
«والذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعه یحسبه الظمان ماء حتی لم یجده شیئا و وجدالله عنده فوفیه حسابه و الله سریع الحساب » (17)
و کسانی که کافر شدند ، اعمالشان چون سرابی دربیابانی است که تشنه آن را آب می پندارد ،چون به سوی آن آید ،چیزی نمی یابد ؛ اما خدای را نزد خود یابد،پس خدای ، حساب او را تمام دهد و خدا زود به حساب می رسد .
« مثل الذین کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لا یقدرون مما کسبوا علی شیء ذلک هو الضلال البعید » (18)
مثل کسانی که به پرورگارشان کفر ورزیدند ، چون کسانی است که اعمالشان چون خاکستری است که در روز طوفانی بادی تند برآن وزد و ازآنچه کسب کرده اند ، چیزی برایشان نماند ،این همان گمراهی شدید است .
فراخوان الهی درکتب مقدس نیز ناظر به فعال کردن و تجربه ی پویای آدمیان در به کار بستن توانایی ها و به فعلیت در آوردن و تجلی بخشیدن به اوصاف الهی است و نواهی الهی درکتب مقدس علیه آن تجلیاتی است که به جای آنکه خلاق باشند ، مخرب همان کمالات و تجلیات و ظهورات اوصاف خداست (19) ، پس پشتوانه یا بنیاد اخلاق و فضائل اخلاقی ، ایمان به خداست . تقوا که لازمه ی هر فعل اخلاقی است ، بنیادی استوار و قابل اعتماد در دین دارد : « افمن اسس بنیانه علی تقوی من الله و رضوان خیر ام من اسس بنیانه علی شفا جرف هار فانهار به فی نارجهنم و الله لا یهدی القوم الظالمین » (20)
از آنچه گذشت روشن می شود که تفاوت های پایه ای در بنیاد اخلاق میان آرای فیلسوفان و اندیشمندان علم اخلاق از یک سو و نگاه قرآن از سوی دیگر ، در دو اصل مهم خلاصه می گردد : یکی رویکرد به جهان هستی و دیگری در نگاه به جایگاه انسان در هستی ؛ به این معنا که فیلسوفان ، واقعیت هستی را پذیرفته و انکار ناشدنی دانسته و به دنبال شناسایی آن برآمده اند تا بر اثر معرفت شناسی هستی ،بهترین و برترین را برگزینند ، از این رو افلاطون به دنبال خیر و ارسطو در پی سعادت ، در این واقعیت هستی برآمده اند :به عبارت دیگر ، بنیادهای اخلاقی درنگاه علمی و فلسفی ، از جستجو درلابه لای واقعیت محسوس و معلوم استخراج می گردد ؛برای مثال انسان موجودی واقعی و انکارناشدنی است ، پس باید دراین انسان ،به عنوان یک واقعیت جستجو و پژوهش کنیم تا شاخص برتر و بهتر را در او بیابیم .با این رویکرد افلاطون دانایی را و ارسطو حد اعتدال را ملک برتر در انسان می شناسد و رواقییون و کلبیون رهایی انسان از دنیا و بی علاقگی او به دنیا و گریز از دیگران را ملاک سعادت انسان معرفی می کنند و دیگران شاخص بهتر و برترانسان را ، اراده خوب داشتن یا محبت ، منفعت و لذت بردن می دانند .
ریشه رویکرد و نگاه اولی فیلسوفان و اندیشمندان ،جهان موجود ، محسوس و معلوم است . به دنبال این نگاه است که انسان شناسی آنان چهره ی علمی و تجربی دارد ،زیرا آگاهی و معرفت را به حس و تجربه اختصاص می دهند یا انسان شناسی آنان رنگ عقلانیت دارد ، زیرا پایه ی معرفت و آگاهی را عقل و خرد آدمی می شناسند ،ازاین رو انسان به عنوان موجود اندیشمند یا حیوان فرهنگ ساز و ابزار ساز شناخته می شود .
درنگاه قرآن ،بنیاد اخلاق بر هستی استوار است ؛اما نه به عنوان واقعیت انکار ناشدنی ، بلکه به عنوان اینکه هستی چگونه پدید آمد و از کجا شکل گرفت ؛ یعنی در حوزه ی شناخت ،پرسش را فراتر قرار داده و ذهن آدمیان را به نکته ی بسیار مهمی معطوف می دارد و هستی را همان گونه که پیش تر اشاره شد ، به یک واحد غیب و شهود معرفی می کند و شهود را ظهور غیب می شناسد .
آخرین مرد آسمانی « قولو لا اله الله تفلحوا » بود . دراین نگاه و رویکرد ، مرز جدایی اندیشه قرآن از دیگر اندیشه ها روشن می شود ، از این رو انسان نه تنها موجود خردمند و با فرهنگ،بلکه انسان به عنوان کلمه الله و فعل الله معرفی می شود و او را در آینه و مظهرحق بودن توصیف می کند ، به همین دلیل مهم نویسنده در این مقاله ، تحت عنوان بنیاد اخلاق در قرآن ، معتقد است که هیچ مفهوم اخلاقی در قرآن ، از مفهوم وجودی و وصفی خدا جدا نیست و داوری برخوب و بد ، منفک از مفاهیم خداوندی ،معنا ندارد ؛ یعنی مفاهیم ارزشی در حوزه ی انسان با مفاهیم وجودی در خداوند پیوند وجود شناسانه دارد و در حوزه ی انسان نیز تفکیک خیر و شر به عنوان مفهوم اخلاقی ، از ایمان و کفر ، به عنوان مفهوم فکری و دینی ، مورد قبول قران نیست ، زیرا قرآن ناظر به انسان است .
بدیهی است که تفکیک در ساحت های فکری ، روانی و جسمی آدمیان امری ناممکن است ، پس تفکیک درآیات قرآن و داوری میان آنها نیزامری غیر معقول است . قرآن به عنوان حقیقتی به هم پیوسته ،از یک منبع واحد نازل شده و ناظر بر یک موجود منسجم است و آن موجود منسجم ، یعنی انسان کلمه الله و خلیفه الله معرفی شده است ،پس همه ی ارزش های اخلاقی و به عبارت دیگر،تمام بنیادهای اخلاقی او در الله معنا دارمی شود ؛البته وجه اشتراک بنیاد اخلاق درقرآن با سایر آرا و نظرات در بنیاد اخلاق ،به عدم نفی ملاک های مذکور ،به عنوان جزئی از ارزش های اخلاقی ازنظرقرآن منوط است ،زیرا قرآن حس یا عقل و دنیا را نفی نمی کند ، پس اشتراک درجزء است ؛نه کل .
منابع :
1 ـ قرآن کریم .
2 ـ نهج البلاغه .
3 ـ ایزوتسو ، توشیهیکو ، مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن مجید ، ترجمه دکتر فریدون بدره ای ، چاپ اول ، نشر فرزان ، سال 1378.
4 ـ برن ، ژان ، فلسفه رواقی ، ترجمه سید ابوالقاسم پور حسینی ، چاپخانه کاویان ، چاپ اول ، سال 2536 .
5 ـ پایکین ، ریچارد ، کلیات فلسفه ، ترجمه دکتر سید جلال الدین مجتبوی ،موسسه انتشارات حکمت ، چاپ اول ، سال 1367 .
6 ـ پارسانیا ، حمید، هستی و هبوط ( انسان در اسلام ) ، دفتر نشرمعارف ، چاپ اول ، 1383 .
7 ـ سالیوان ، راجر ،اخلاق در فلسفه کانت ، ترجمه عزت الله فولادوند ،انتشار طرح نو ، چاپ اول ، 1380 .
8 ـ طباطبایی ، محمد حسین ، المیزان ، 20 جلد ، موسسه الاعلمی للمطبوعات ، بیروت ـ لبنان ، 1973 م .
9 ـ علم الهدی ، جمیله ، مبانی تربیت اسلامی و برنامه ریزی درسی بر اساس فلسفه ملاصدرا ،انتشارات دانشگاه امام صادق (ع) ، چاپ. اول ، سال 1384 .
10 ـ فرانکنا ، ویلیام ، فلسفه اخلاق ، ترجمه انشاء الله رحمتی ، موسسه انتشارات حکمت ، چاپ اول ، 1380 .
11 ـ فروغی ، محمد علی ، سیر حکمت در اروپا ، انتشارات کتابفروشی زوار ، سال 1344 .
12 ـ کتاب مقدس ، عهد عتیق و عهد جدید ، انجمن پخش کتب مقدس ، سال 1987 .
13 ـ گریفین ، دیویدری، خدا و دین در جهان پسامدرن ، ترجمه حمیدرضا آیت اللهی ، مرکز مطالعات و انتشارات آفتاب توسعه ، چاپ اول ، 1381.
14 ـ مطهری ، مرتضی ، مجموعه آثار ، 22 جلد ، انتشارات صدرا ، چاپ دوم ، بهمن سال 1384 .
پی نوشتها :
1 ـ 3 / 36 به بعد .
2 ـ نساء / 87 .
3 ـ نساء / 122.
4 ـ آل عمران / 182.
5 ـ اسراء / 24 .
6 ـ نور / 22.
7 ـ روم / 8 .
8 ـ انبیاء / 16 .
9 ـ ص / 27.
10 ـ سجده / 7 .
11 ـ اسراء / 44 .
12 ـ ملک / 2 .
13 ـ ذاریات / 56.
14 ـ نجم / 9 .
15 ـ بقره / 177.
16 ـ انبیاء / 94 .
17 ـ نور / 39 .
18 ـ ابراهیم / 18 .
19 ـ 12 / ص 14 .
20 ـ توبه / 109 .
منبع:نشریه پایگاه نور ،شماره 8