همه آنچه درباره مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) باید بدانید

همه آنچه درباره مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) باید بدانید

مقدمه
حضرت فاطمه (علیها السلام) خود سری از اسرار الهی است و دسترسی و شناخت مقام بلندش برای ما انسانهای خاکی به سادگی ممکن نیست و بالاتر از آن اینکه گوشه های بسیاری از زندگانی اش مخفی و پنهان باقی مانده است.

مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) ، سرچشمه جوشان معنویت و دانش ها است که از طریق وحی بر او نازل گشته و مانند قبر مطهرش رازی است که در پرده مانده و در اختیار ما خاکیان نیست. به راستی مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) چیست؟ چه زمانی به وجود آمد؟ چه مطالبی را در بر دارد؟ و اکنون کجاست و در اختیار کیست؟ و… پرسش هایی است که تا حدودی پاسخ آنها در این نوشتار مختصر روشن می گردد.

صحیفه فاطمیه، افتخار شیعیان
ما مفتخریم که ادعیه حیات بخش که آن را قرآن صاعد می خوانند، از ائمه معصومین ما علیهم السلام است. مناجات شعبانیه امامان علیهم السلام و دعای عرفه حسین بن على (علیهما السلام) و صحیفه سجادیه، این زبور آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، و صحیفه فاطمیه که کتاب الهام شده از جانب خداوند تعالی به حضرت زهرا مرضیه (سلام الله علیها) است، از ما است.(1)

چهار بانوی بزرگ در تاریخ انبیاء علیهم السلام که پیامبر نبودند و در عین حال فرشتگان با آنان سخن می گفتند:

الف) مریم، مادر حضرت عیسی علیهما السلام
ب) همسر عمران مادر حضرت موسی و مریم علیهم السلام
ج) ساره، مادر حضرت اسحاق و یعقوب علیهم السلام
د) حضرت فاطمه حضرت زهرا (سلام الله علیها)

پیدایش مصحف حضرت فاطمه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
پس از رحلت حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) 75 یا 95 روز، در جهان زندگی کرد. در این مدت بسیار کوتاه که دورۂ صبر و استقامت، حمایت از حریم ولایت و در عین حال حزن و اندوه و حضرت زهرا (سلام الله علیها) مرضیه بود، جبرئیل امین – فرشته وحی- بر او فرود آمد و با گزارش هایی که از منزل پدر بزرگوارش در نزد خدا و نیز آینده تاریخ اسلام و تشیع الهام می کرد کتاب ارزشمندی به نام مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) برای امامان معصوم علیهم السلام به یادگار ماند.

حضرت امام صادق (علیه السلام) در پاسخ به محدثانی که درباره مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) سؤال کردند مدت طولانی سکوت کرد. (ثم قال: انکم لتبحثون عما تریدون و عما لا تریدون أن فاطمه مکثت بعد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) خمسه و سبعین یوما و کان دخلها حزن شدید على ابیها و کان جبرئیل علیه السلام یاتیها فیحسن عزاءها على ابیها و یطیب نفسها و خبرها عن ابیها و مکانه یخبرها بما یکون بعدها فی ذریتها و کان الامام على (علیه السلام) یکتب ذلک فهذا مصحف فاطمه).

سپس فرمود: شما درباره چیزهایی که چه لازم دارید و یا لازم ندارید جستجو و تحقیق می کنید. حضرت فاطمه (علیها السلام) و پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هفتاد و پنج روز حیات داشت و بر اثر رحلت پدرش اندوه فراوان بر او وارد گشت. جبرئیل – فرشته وحی- پیوسته بر او فرود می آمد و ناگواریها و اندوه جدایی پدر را به خوبی ها جلوه می داد و به جانش آرامش می بخشید. به او از پدر و جایگاه بلندش در نزد پروردگار خبر می داد و نیز از حوادث آینده که بعد از حضرت فاطمه (علیها السلام) و نسبت به فرزندانش واقع خواهد شد گزارش می داد. حضرت على (علیه السلام) ، تمام آن گزارش ها و اخبار را می نوشت که همین مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) را شکل داد.

در حدیث دیگری حضرت امام صادق (علیه السلام) در پاسخ محدثی که سؤال کرد: «مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) چیست؟» چنین فرمود: «خداوند متعال زمانی که حضرت پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) را قبض روح کرد، بر حضرت فاطمه (علیها السلام) یا از اثر رحلت حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اندوهی وارد شد که جز خدای عزوجل کسی نمی داند چه حزنی بود. لذا خداوند فرشته ای را به سوی او فرستاد تا غم و اندوهش را برطرف نماید و با او سخن گوید. حضرت فاطمه (علیها السلام) جریان را به امیر المؤمنین عیه السلام گزارش داد و حضرت على (علیه السلام)فرمود: هر وقت ورود فرشته را احساس کردی و صدایش را شنیدی به من بگو و مرا از سخنانش آگاه کن. بنابراین امیر المؤمنین علیه السلام آنچه را که می شنید می نوشت تا آنکه سخنان و گزارشهای نوشته شده مصحفی به وجود آمد». با دقت در این دو حدیث شریف می توان گفت:

الف: مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) و در فاصله زمانی پس از رحلت حضرت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله و سلم) تا شهادت صدیقه طاهره علیها السلام به وجود آمده است.
ب: مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) سخن وحی است که توسط جبرئیل امین علیه السلام به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) الهام شده است.
ج: مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) به دست مبارک مولا حضرت على (علیه السلام) نوشته شده است.

مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام)
براساس تأمل در احادیث و گزارش های مرتبط می۔ توان مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) را به گونه ای، از مکتوبات حضرت علی (علیه السلام) به شمار آورد. اکنون اندکی این موضوع را به تفصیل، به بحث میگذاریم و چگونگی آن را در حد مجال و توان بیان می کنیم:

عنوان یاد شده در منابع و روایات بسیار آمده است، که دست۔ کم برخی از روایات آن دارای اسانید صحیح و استواری هستند. از این رو در اصل وجود آن هیچ گونه تردیدی نیست. در آغاز بحث برخی از آن نقل ها را می آوریم:

«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ اِبْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی عُبَیْدَهَ قَالَ: سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنِ اَلْجَفْرِ فَقَالَ هُوَ جِلْدُ ثَوْرٍ مَمْلُوءٌ عِلْماً قَالَ لَهُ فَالْجَامِعَهُ قَالَ تِلْکَ صَحِیفَهٌ طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فِی عَرْضِ اَلْأَدِیمِ مِثْلُ فَخِذِ اَلْفَالِجِ فِیهَا کُلُّ مَا یَحْتَاجُ اَلنَّاسُ إِلَیْهِ وَ لَیْسَ مِنْ قَضِیَّهٍ إِلاَّ وَ هِیَ فِیهَا حَتَّى أَرْشُ اَلْخَدْشِ قَالَ فَمُصْحَفُ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ قَالَ فَسَکَتَ طَوِیلاً ثُمَّ قَالَ إِنَّکُمْ لَتَبْحَثُونَ عَمَّا تُرِیدُونَ وَ عَمَّا لاَ تُرِیدُونَ إِنَّ فَاطِمَهَ مَکَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ خَمْسَهً وَ سَبْعِینَ یَوْماً وَ کَانَ دَخَلَهَا حُزْنٌ شَدِیدٌ عَلَى أَبِیهَا وَ کَانَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَأْتِیهَا فَیُحْسِنُ عَزَاءَهَا عَلَى أَبِیهَا وَ یُطَیِّبُ نَفْسَهَا وَ یُخْبِرُهَا عَنْ أَبِیهَا وَ مَکَانِهِ وَ یُخْبِرُهَا بِمَا یَکُونُ بَعْدَهَا فِی ذُرِّیَّتِهَا وَ کَانَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَکْتُبُ ذَلِکَ فَهَذَا مُصْحَفُ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ».(2)

ابوعبیده گوید: یکی از شیعیان از حضرت امام صادق علیه السلام درباره (جفر) پرسید. امام فرمود: (جفر) پوست گاوی است پر از علم. گفت جامعه چیست؟ فرمود: طوماری است به درازای هفتاد ذراع و عرض یک پوست؛ مانند ران شتر فربه که تمام نیازمندیهای مردم در آن است. همه قضایا حتى (جریمه خداش) در آن هست. گفت: مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) چیست؟ امام و مدتی طولانی سکوت کرد، آن گاه فرمود: شما از آنچه می خواهید و نمی خواهید، جستجو می کنید. حضرت فاطمه (علیها السلام) و پس از حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هفتاد و پنج روز در دنیا بود و از فراق پدر اندوه بسیاری داشت. جبرئیل می آمد و او را در مرگ پدر تسلی می داد و او را خوشدل می۔ ساخت. از احوال پدر و جایگاهش سخن می گفت و سرگذشت فرزندانش را پس از وی گزارش می کرد و حضرت على (علیه السلام) اینها را می نوشت، آن نوشته ها مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) است.

نگاهی به سند حدیث
علامه مجلسی، حدیث بالا را با عنوان (صحیح) یاد کرده است.(3) نگاهی گذرا به سند آن نشانگر استواری این داوری درباره سند حدیث است.

1. محمد بن یحیی که لقبش (عطار) است، (ثقه) است. نجاشی از اول با عنوان های (ثقه، عین، کثیر الحدیث) یاد کرده است.(4)
۲. احمد بن محمد، که احمد بن محمد بن عیسی است، و از (ثقات) است. (5)
۳. ابن محبوب، که یا(حسن ابن محبوب است و یا محمد بن حضرت على (علیه السلام) بن محبوب و هر دو از (ثقات) هستند.(6)
۴. ابن رئاب؛ که علی بن رئاب است که شیخ طوسی درباره وی گفته است: (… هو ثقه، جلیل القدر).(7)
5. ابو عبیده، که زیاد بن عیسی، ابو عبیده الخداء است. (8)

بدین سان روشن است که این حدیث از جمله احادیث (صحاح) است و راویان آن یک سر از ثقات و چهره های والای راویان شیعی هستند.

این روایت نشانگر این است که جبرئیل محتوای (مصحف) را پس از رحلت حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تسلی دل پاک حضرت فاطمه اطهر (علیها السلام) کرده و حضرت علی علیه السلام آن را نوشته است؛ و به اجمال اشاره شده است که (مصحف) از جمله مشتمل بوده است بر جریانهایی که در میان فرزندان آن حضرت و درباره آنها رخ خواهد نمود. روایات هم مضمون با این حدیث با اندکی کاستی و یا افزونی، فراوان است و از این روی داوری ها درباره آن گوناگون می باشد. اکنون یکی دیگر از نقل ها را می آوریم:

«أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحَکَمِ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی اَلْعَلاَءِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: إِنَّ عِنْدِیَ اَلْجَفْرَ اَلْأَبْیَضَ قَالَ قُلْنَا وَ أَیُّ شَیْءٍ فِیهِ قَالَ فَقَالَ لِی – زَبُورُ دَاوُدَ وَ تَوْرَاهُ مُوسَى وَ إِنْجِیلُ عِیسَى وَ صُحُفُ إِبْرَاهِیمَ وَ اَلْحَلاَلُ وَ اَلْحَرَامُ وَ مُصْحَفُ فَاطِمَهَ مَا أَزْعُمُ أَنَّ فِیهِ قُرْآناً وَ فِیهِ مَا یَحْتَاجُ اَلنَّاسُ إِلَیْنَا وَ لاَ نَحْتَاجُ إِلَى أَحَدٍ حَتَّى إِنَّ فِیهِ اَلْجَلْدَهَ وَ نِصْفَ اَلْجَلْدَهِ وَ ثُلُثَ اَلْجَلْدَهِ وَ رُبُعَ اَلْجَلْدَهِ وَ أَرْشَ اَلْخَدْشِ …»(9)

حسین بن ابی العلاء گفت شنیدم حضرت امام صادق (علیه السلام) انه فرمود: همانا(جفر سفید) نزد من است. گفتم در آن چیست؟ فرمود: زبور داود و تورات موسی و انجیل عیسی و صحف ابراهیم و حلال و حرام و مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام). بر این باور نیستم که در مصحف چیزی از قرآن باشد. در آن [جفر سفید] است آنچه مردم به ما نیازمندند و ما به کسی نیازمند نیستیم- حتی مجازات یک تازیانه و نصف تازیانه و یک چهارم تازیانه و جریمه خراش هم و در آن است».

 

عظمت و جلالت شخصیت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
این روایت ها، پیش از هر چیز نشانگر عظمت، جلالت و بی بدیلی شخصیت حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. البته شخصیت والا، و جایگاه بلند (صدیقه طاهره) در آموزه های کتاب و سنت، بارها گزارش شده است و نصوص نشانگر (مکانت بی بدیل آن بزرگوار، فراوانتر و روشن تر از آن است که نیازی به یادآوری و تذکار داشته باشد. با این همه، سخن ارجمند امام خمینی (رحمه الله) درباره شخصیت حضرت زهرا (سلام الله علیها) که با روایات (مصحف) نیز مرتبط است، قابل تأمل است:

مسئله آمدن جبرئیل برای کسی، یک مسئله ساده نیست. خیال نشود که جبرئیل برای هر کسی می آید و امان دارد بیاید. این یک تناسب لازم است بین روح آن کسی جبرئیل می خواهد نزد او بیاید و مقام جبرئیل که روح اعظم است… و این تناسب بین جبرئیل که روح اعظم است و انبیا در درجه اول بوده است، مثل رسل خدا و موسی و عیسی و ابراهیم علیهم السلام و امثال اینها.

این طور که جبرئیل به آنها نازل شده باشد، فقط این است که برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) است که من دیده ام که جبرئیل به طور مکرر در این هفتاد و پنج روز وارد می شده و مسائل آتیه ای که بر ذریه او می گذشته است این مسائل را می گفته است و حضرت امیر علیه السلام هم ثبت می کرده است. در هر صورت من این شرافت و فضیلت را از همه فضایلی که برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) ذکر کرده اند – با این که آنها هم فضایل بزرگی است – این فضیلت را من بالاتر از همه می دانم که برای غیر انبیاء او، آن هم نه همه انبیاء، برای طبقه بالای انبیاء علیهم السلام و بعضی از اولیایی که در رتبه آنها هست، برای کسی دیگر حاصل نشده و با این تعبیری که مراوده داشته است جبرئیل در این هفتاد و چند روز، برای هیچ کس تاکنون واقع نشده و این از فضایلی است که از مختصات حضرت صدیقه زهراء است علیها السلام». (10)

مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) و مباحث مرتبط با آن
اکنون سخن را درباره مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) آغاز می کنیم با یادآوری این نکته که درباره مصحف باید مسائل زیر روشن شود:

1. چگونگی و چیستی آن؛
۲. املا کننده آن؛
3. نویسنده آن؛
4 . سرنوشت آن؛
5. اندازه و حجم آن.

واژه (مصحف) در ادب عربی
قبل از هر چیز بر این نکته تأکید کنیم که عنوان (مصحف) هرگز نباید این پندار را به وجود بیاورد که این عنوان، عنوانی است هم سوی با آنچه در آن روزگاران بوده است؛ مانند مصحف عبدالله بن مسعود، مصحف عایشه، مصحب ابی بن کعب و… و تا کسی بر پایه برخی نقلها- که پس از این خواهیم آورد – درباره آن بر طبل اتهام کهنه و بی اساس علیه شیعه بکوبد، که شیعه با باور به مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) به تحریف قرآن باور داشته و چنین می پندارد که بخشی از قرآن از میان رفته است.

آری، بر این نکته تأکید می کنیم که نه به لحاظ لغت و نه و اصطلاح عالمان و مفسران (مصحف) علم برای قرآن کریم نبوده است. این واژه به (قرآن) نیز اطلاق می شده است؛ به ویژه در روزگاران واپسین تر از صدر اسلام. (مصحف) براساس گزارش الغویان، مجموعه ای از نگاشته های قرار گرفته در میان دو (لت) جلد کتاب (ما بین الدفتین) را گویند. از کهن ترین فرهنگ لغوی بیاوریم:«وسمى المصحف، مصحفا لاته اصحف. أی جعل جامعه للصحف المکتوبه بین الدفتین».(11)

کاربرد آن در روایات نیز نشانگر معنای لغوی آن است. اگر به قرآن هم (مصحف) گفته شده با عنایت به این جهت بوده است، بنگرید:

عن النبی وقال: «من قرأ القرآن فی المصحف کانت له ألفا حسنه و من قرأه فی غیر المصحف – فأظنه قال – کألف حسنه».(12) « که قرآن را در (مصحف) قرائت کند، دو هزار (حسنه) از آن او خواهد بود و آن که در غیر (مصحف) بخواند – به گمانم گفت – هزار حسنه»

بر همین پایه بوده است که هر مجموعه ای با ویژگی یاد شده را – یعنی قرار گرفتن در میان دولت جلد را- مصحف می گفتند. به این نص تاریخی بنگرید:«عن أبی اسحاق الفزاری قالت سألت الأوزاعی قلت: مصحف من مصاحف الروم أصبناه فی بلاده أو غیره؟!».(13)

اوزاعی به سال ۸۸ هجری دیده به جهان گشوده و به سال 157 هجری زندگی را بدرود گفته است.(14) بدین سان این نص تاریخی نشانگر آن است که در قرن اول، این واژه مفهومی عام داشته است و به هر مجموعه یا ویژگی یاد شده اطلاق می شده است. از ابو سعید خدری خواستند تا(حدیث) املا کند، ننوشت و گفت: «لانکتبکم شیئا أتجعلونه مصاحف تقرؤنها، وقد کان فیکم یحدثنا فنحفظ عنه، فاحفظو عنا کما حفظنا نحن عن نیتکم.»(15)

چیزی نمی نویسیم آیا می خواهید قرآن را چونان (مصاحفی) قرار دهید که می خوانید؟! در میان شما کسانی بودند که برای ما حدیث می گفتند و ما حفظ می کردیم، شما نیز بدان گونه که ما حفظ می کردیم، حفظ کنید.

روشن است که مراد ابوسعید از واژه (مصاحف) کتاب و کتاب ها است و نه قرآن. و چنین است کاربرد این واژه در بیان پیشینیان از عالمان. مثلا جاحظ بر پایه تقسیمی که در تدوین کتابش روا داشته بود، می نویسد: «تم المصحف الأول، ویتلوه المصحف الثانی من کتاب الحیوان و….».(16)

آقای ناصر الدین الأسد در کتاب ارجمندش (مصادر الشعر الجاهلی) نوشته است: «و کانوا کذلک یطلقون على الکتاب المجموع لفظ المصحف و یقصدون به مطلق الکتاب لا القرآن وحده..». (17) بدین گونه آنان بر (کتاب جمع شده) لفظ مصحف را اطلاق می کردند و مرادشان مطلق «کتاب» بود و نه فقط «قرآن».

بدین سان اگر کسی چون آقای قصیمی به عنوان (مصحف) را بنگرد و در وصف آن بخواند که چندین برابر قرآن بوده است – که پس از این خواهیم آورد و چنان بپندارد که شیعه با توجه به آن به تحریف قرآن باورد دارد، بی گمان یا از سر جهل است و یا غرض آمیخته به مرض.(18)

نگارنده مصحف
گفتیم که ابتدا باید از نگارنده آن، سخن گوییم، تا روشن شود که نگارنده آن مجموعه کیست. در حدیثی که پیش تر آوردیم، به صراحت آمده بود:«و کان حضرت على (علیه السلام) یکتب ذلک…»(19)

این مضمون در روایات مختلف و با عبارت های گوناگون آمده است. حضرت امام صادق (علیه السلام) ضمن پاسخ از چگونگی (مصحف) فرموده اند: «فجعل امیرالمؤمنین یکتب کلما سمع حتى أثبت من ذلک مصحفا».(20) در روایت دیگری آمده است:«و خطه حضرت على (علیه السلام) بیده»(21)

بدین سان تمام روایت هایی که به گونه ای از (مصحف) یاد کرده اند، در این که (کتابت) آن را امیر المؤمنین به عهده داشته اند، هم داستانند. در برابر این همه یک نقل که فقط ابن رستم طبری آن را گزارش کرده است، نشانگر آن است که مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) را ملائکه به گونه ای مکتوب برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) آورده اند؛ یعنی حضرت على (علیه السلام) التی آن را ننگاشته است. در بخشی از آن آمده است:

«چون خداوند نزول آن را برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) اراده فرمود، جبرئیل، میکائیل، و اسرافیل را دستور داد که (مصحف) را بر گیرند. بدین سان آنان در شب جمعه ای – ثلث دوم از شب۔ فرود آمدند؛ در حالی که آن حضرت مشغول تهجد بودند؛ پس از فراغت آن بزرگوار از تهجد، سلام کردند و مصحف را در حجره نهادند ..»(22)

چنان که روشن است، عبارت (… و وضعوا المصحف فی حجرها…) نشانگر آن است که خود کتاب نازل شده است نه محتوای آن، که به روشنی در تعارض با مضمون روایاتی است که پیش تر آوردیم. اکنون برای حل تعارض، یا باید در مضمون این روایت تصرف کرده، توجیه کنیم که نهادن مصحف در حجره به همان معنای املا است تا با کتابت حضرت در تعارض نباشد. اما روشن است که توجیهی است ناموجه و آمیخته به تکلف. و دیگر این که این روایت را یکسر طرد کنیم و با توجه به سند روایت، آن را از حجیت بیندازیم. چرا که در سند روایت جعفر بن محمد بن مالک فزاری وجود دارد که به فساد در مذهب(23)، وضع حدیث، روایت از مجهولان، دروغگویی اوغلو متهم است، و به گفته ابن غضائری: تمام عیب های ضعفا در او فراهم آمده است. (25)

چنین است که نقد و رد این روایت و روی برتافتن از آن سزاوارتر است(26)؛ برخی از عالمان به هنگام سخن از (مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام)و چگونگی آن، این روایت را در کنار روایات دیگر گزارش کرده اند؛ بدون این که توجه کنند که محتوای این روایات با روایت دیگر در تنافی آشکار است. نمونه را بنگرید به: حضرت فاطمه (علیها السلام) حضرت زهرا (سلام الله علیها) بهجه قلب المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم). شگفتا که این بزرگوار در پایان بحث، نکاتی را با استنباط از روایات ذیل (فائدتان آورده است و یکی از آنها را بدین گونه رقم زده است: از روایات استفاده میشود که (مصحف) در حیات رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) (صلی الله علیه و آله و سلم) موجود بوده است. با این که در آغاز بحث احادیثی را که نشانگر آن است که مصحف به وسیله جبرئیل و پس از رحلت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بر حضرت فاطمه (علیها السلام) عرضه شده است. نیز آورده است و اولین فایده مستفاد از روایات را نیز همین دانسته است! نکته دیگر این که وی نیز مانند بسیاری از عالمان، مصحف را مشتمل بر احکام دانسته است که نااستواری آن را آورده ایم.

بنابراین روایات دیگر بر حجیت خود باقی می مانند و در پاسخ به این پرسش که نگارنده (مصحف) کیست بدون هیچ تردیدی باید گفت حضرت على (علیه السلام).

املا کننده مصحف
متنی که پیش تر آوردیم نشانگر این بود که محتوی(مصحف) را جبرئیل املا کرده و امام علی علیه السلام نوشته است. این موضوع در روایات مختلفی که در این زمینه آمده است یکسان نیست. اکنون آنچه را در مجموع نقل ها یافته ایم، می آوریم تا بنگریم چگونه می شود بین محتوای گوناگون روایات جمع کرد.

خداوند تبارک و تعالی
در برخی روایات به صراحت آمده است که املا کننده خداوند است. در روایتی که ابوبصیر از حضرت صادق علیه السلام از نقل کرده، آمده است:«… إنما هو شیء أملاه الله علیها…»(27)

ملک
در برخی روایت ها از ملکی به عنوان املاکننده سخن رفته است. در روایتی که حماد بن عثمان از حضرت امام صادق (علیه السلام) نقل می کند، آمده است:«.. فأرسل الله الیها ملک یسلی غمها و یحدثها فسکت ذلک الی امیرالمؤمنین علیه السلام فقال: اذا احسست بذلک و سمعت الصوت قولی لی ام فأعلمته بذلک، فجعل امیرالمؤمنین علیه السلام یکتب کلما سمع حتى أسمع أثبت من ذلک مصحف». (28) این روایت به صراحت نشانگر این است که حضرت على (علیه السلام) به هنگام املای (ملک)، محتوای صحیفه را در آن جمع بوده، خود می شنیده و می نگاشته است.

جبرئیل
در روایاتی نیز از جبرئیل به عنوان املاکننده (مصحف) یاد شده است. (29) در روایت ابوعبیده از حضرت امام صادق (علیه السلام) است که عالمان آن را ک روایات (صحیح) تلقی کرده اند، آمده است: «و کان جبرئیل یأتیها فیحث عزائها على أبیها، ویطیب نفسها و یخبرها عن أبیها و مکانه، و یخبرها بما یکون بعدها فی ذریتها و کان حضرت على (علیه السلام) یکتب ذلک، فهذا مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام).»(30) و این روایت به صراحت املاکننده را جبرئیل تلقی می کند. در و روایت دیگری آمده است که عمر بن یزید می گوید به حضرت امام صادق (علیه السلام) گفتم: الذی أملی جبرئیل حضرت على (علیه السلام) أقرآن؟! قال: لا. (31)

رسول الله
در منابع و روایاتی از (رسول الله) به عنوان املاکننده این مجموعه یاد شده است. برخی از این نقلها بدین قرارند: از حضرت امام صادق علیه السلام عن نقل شده است که فرمودند: «عندنا مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام)، أما و الله ما فیه حرف من القرآن ولکنه املاء رسول الله و خط حضرت على (علیه السلام) (32)

و نیز از آن بزرگوار نقل شده است که فرمود: وعندنا والله مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) ما فیه آیه من کتاب الله و انه لأملاء رسول الله و خطه حضرت على (علیه السلام) بیده. (33) روشن است که این روایت درباره صحیفه است که آن داستانی دیگر دارد، که به آن پیش تر پرداخته ایم.

روایت دیگری را نیز برخی از عالمان ضمن روایات (مصحف) آورده اند که تصریح به املای (رسول الله) دارد، اما گویا آن روایت با این (مصحف) پیوندی ندارد. متن روایت چنین است: «… و أن عندنا کتابه املاء رسول الله و خط حضرت على (علیه السلام)، صحیفه فیها کل حلال و حرام وانکم لتأتونا بالأمر فتعرف اذا أخذتم به، و تعرف اذا ترکتموه.»(34) به روشنی این گونه نقلها نشانگر آن است که رسول الله املا فرموده اند و مولا امیرالمؤمنین علیه السلام نگاشته اند.

اکنون بنگریم با عناوین چهارگانه چه باید کرد: آیا می توان به گونه ای این تعارض ظاهری را حل کرد یا نه؟ روشن است که من بین عناوین سه گانه اول تعارضی نیست. خداوند(مصحف) را به وسیله و یا به تعبیر دیگر به واسطه ملکی که همان جبرئیل باشد، املا کرده است. اما روشن است که پذیرش این که املا کننده جبرئیل بوده است، با باور به این که املاکننده حضرت پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) بوده است، در تعارض آشکار است. اکنون بنگریم که چسان می شود این تعارض را حل کرد. نکته ای را که قبل از حل تعارض می باید بدان توجه داشت و در موضوع بحث مهم است این است که از روایاتی که نشانگر این است که املاکننده جبرئیل بوده؛ به – سادگی نمی توان از آنها دست برداشت؛ چرا که از یکسو در میان آن ها روایت (صحیح السند) وجود دارد چنان که پیش تر آوردیم و از سوی دیگر به صراحت روایات آمده است که این املا و نگارش و تدوین پس از حضرت پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) و در آن مدت کوتاه حیات حضرت فاطمه اطهر (علیها السلام) بوده است؛ پس توجیه این که جبرئیل محتوى مصحف را به حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) املا کرده و آن گاه آن حضرت برای حضرت فاطمه (علیها السلام) واخوانده، توجیهی نا موجه است.

احتمالات گوناگون در حل تعارض
کتابی با محتوای گوناگون
ممکن است چنان پنداشته شود که «مصحف» حضرت فاطمه (علیها السلام)، کتابی بوده است با محتوایی گوناگون که بخشی از آن معارفی بوده است به املای حضرت پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) و بخش دیگر به املای جبرئیل. این احتمال گرچه دور نمی نماید، جز این که با تعابیر به کار گرفته شده در روایات، سازگاری ندارد. ظاهر روایات نشانگر این است ، که مصحف یکسر املای یک نفر بوده است. نمونه هایی را بنگرید: «… و کان جبرئیل یأتیها… و یخبرها عن أبیها و… فهذا مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام).»(35) «فأرسل الیها ملکا یسلی عنها غمها و یحدثها… فجعل [ای علی علیه السلام] یکتب کل ما سمع حتى أثبت من ذلک مصحف.. ».(36)

کاملا روشن است که هر دو نقل – که همگونهایی نیز دارند – نشانگر آن است که جبرئیل (ملک)(37) آن را یکسر املا کرده است؛ بدین سان تفکیک آن به دو بخش و دو املاکننده، خلاف ظاهر روایات است.

دو گونه مصحف
علامه سید محسن امین عاملی بر این باور است که حضرت را دو مصحف بوده است. یکی به املا حضرت پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) و دیگری به املای جبرئیل (ملک)(37). مؤلف بخش قابل توجهی از روایات مرتبط با (مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) را آورده و در جمع روایات درباره املا کننده آن و نیز محتوای (مصحف) سخن گفته است. در چاپ جدید که زیر نظر فرزند برومند مؤلف، آقای سید حسن امین انجام شده است. از این مبحث به جز چند روایت دیگر مطالب آن حذف شده است؟ بخش مهمی از آغاز اعیان الشیعه مرتبط است با تاریخ تشیع، فرهنگ و تمدن و ثقافت شیعی دولت ها و اقالیم شیعی و… این بخش را(مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه) با تحقیق و تعلیق تجدید چاپ کرده و با عنوان (الشیعه فی مسارهم التاریخی) نشر داده است. محققان این بخش را عینا از چاپ جدید برگرفته اند. ما بحث مرتبط با(مصحف حضرت فاطمه علیها السلام) در این چاپ تحقیق هم ناقص است. شایسته بود محققان به چاپ نشر یافته در زمان مؤلف مراجعه می کردند و این بحث را که درباره مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) بحثی سودمند و دقیق است، یکسر می آوردند. سید امین (رحمه الله) که این احتمال را (اولی) می دانند، هیچ قرینه ای بر اولویت ذکر نمی کنند. اما می توان گفت که احتمال سید امین را می شود با توجه به این نکته که حضرت فاطمه (علیها السلام) را یک و یا – دقیق تر – دو کتاب دیگر بوده است، تقویت کرد. یکی از آنچه را یاد شد، حضرت صادق تر در ضمن سخن درباره تعیین وزن(درهم) که مورد اختلاف بوده، یاد کرده است. آن حضرت در جواب پرسش حاکم مدینه و سؤال عبدالله بن حسن به گونه ای بر خلاف آنچه مشهور بوده پاسخ گفته و و چگونگی و چرایی آن پاسخ را مستند کرده است به «کتاب حضرت فاطمه (علیها السلام)». در نقل دیگری نیز امام علیه السلام از «کتاب حضرت فاطمه (علیها السلام)» یاد کرده است.(39) به ویژه آن که مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) چنان که خواهد آمد، مشتمل بر احکام و تشریع نیست. و این حقیقت به گونه ای مؤید این است که آنچه را حضرت پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) را بر حضرت فاطمه (علیها السلام) املا کرده است، غیر از مصحف مورد گفتگو است؛ اما این احتمال ضعیف خواهد شد اگر بر این نکته توجه کنیم که در روایات از دو گونه (مصحف) سخن نرفته است، از دو مجموع مکتوب یا بیش تر سخن رفته است و آنچه در روایات درباره (املا) مصحف سخن رفته، یک نوع است بدون دو گونگی.

مراد از رسول الله جبرئیل است
این احتمال گویا پذیرفتنی ترین باشد. به ویژه اگر بدین نکته توجه کنیم که در ضمن روایتی از محمد بن مسلم از حضرت امام صادق (علیه السلام) آمده است: «و خلفت حضرت فاطمه (علیها السلام) مصحفا ما هو قرآن، ولکنه کلام من کلام الله أنزل علیها املاء رسول الله و خط حضرت على (علیه السلام)»(40)

ظاهر روایت (تنافی) را می نمایاند؛ چرا که جمله ای از آن می گوید: «کلام من کلام الله انزل علیها». این جمله نشانگر آن است که (نزول) آنچه بوده برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) بدون واسطه بوده است و اما جمله ای دیگر که می گوید: (املاء رسول الله) نمایانگر این است که املاکننده رسول الله است و روشن است که اگر مراد از رسول الله، حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، این دو جمله با هم در تنافی خواهند بود؛ چراکه اگر مراد از (رسول الله) حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد و املاکننده هم آن بزرگوار باشد، دیگر تعبیر به (أنزل علیها) استوار نخواهد بود. بدین سان می توان گفت که مراد از (رسول الله) جبرئیل است و چون چنین شود، تنافی از آن دو جمله نیز رخت بر خواهد بست. بنابراین معنای کلام حضرت امام صادق علیه السلام این است که:«حضرت فاطمه (علیها السلام) مصحفی بر جای نهاده است که قرآن نیست. اما کلام خداوند است که بر آن بزرگوار نازل شده و جبرئیل آن را املا کرده و حضرت علی علیه السلام نوشته است».

احتمال علامه مجلسی را با توجه به آنچه یاد شد، می توان تقویت کرد. یعنی پذیرفتنی است که جمله (رسول الله) منصرف است به رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم – چنان که سید امین بر آن تأکید کرده است اما قرینه گذشته، برای دست برداشتن از این ظاهر و انصراف بسنده می کند. افزون بر این که تعبیر از (ملائکه) به (رسول الله) در ادب کتاب و سنت بسی شایع و رایج است:« اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِکَهِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ».(41)

خداوند از فرشتگان رسولانی بر می گزیند، و همچنین از مردم. خداوند شنا و بیناست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِکَهِ رُسُلًا…». (42) سپاس ویژه خداوندی است که آفریننده آسمانها و زمین است که فرشتگان را رسولانی قرار داد…(43) در سوره هود آمده است: « قَالُوا یَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ …».(44) گفتند: ای لوط، ما فرستادگان پروردگار توایم آنها هرگز دسترسی به تو پیدا نخواهند کرد.

ابو بصیر از صادقین علیهما السلام نقل می کند: «لما قال جبرئیل (انا رسل ربک) قال له لوط: یا جبرئیل عجل».(45) همین که جبرئیل گفت: (ما فرستادگان پروردگار توایم لوط گفت: جبرئیل شتاب کن) حضرت امام رضا علیه السلام به نقل از پدران بزرگوارش، و آنان از علی الت و آن بزرگوار از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به نقل می کند که فرمود: «الملائکه هم رسل الله»(46)

حضرت باقر علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام و آن امام همام از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) الله نقل می کند که فرمود: «یا حضرت على (علیه السلام) انی و الله ما احدثک الآ ما سمعته أذنای، و وعاه قلبی، و نظره بصری ان لم یکن من الله فمن رسوله یعنی جبرئیل علیه السلام فایاک یا على (علیه السلام) أن تفضح سری».(47) هان! ای علی! به خدای سوگند هر آنچه برای تو وامی گویم، آن را از خداوند با گوشهایم شنیده و با قلبم دریافته و با چشمانم دیده ام و اگر نه از خداوند نباشد از رسولش جبرئیل دریافته ام؛ پس هرگز اسرار و ناپیداهای مرا فاش نکن.

روایاتی که در آنها از ملائکه و یا جبرئیل به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) تعبیر شده باشد بسی فراوان است و آنچه آمد نمونه ای است اندک از بسیار. بدین سان احتمال علامه را استوارتر می دانیم که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایت «جبرئیل» باشد؛ که بدین صورت هم تعارض از روایات رخت برمی بندد و روایات بسیاری که نشانگر آن بود که این حادثه پس از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) رخ داده است به قولات خود باقی می ماند.

محتوای مصحف
روایات بسیاری که درباره مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) از امامان علیهم السلام به گزارش شده است، به چگونگی محتوای آن نیز اشاراتی روشن و روشن گر دارند. روایات چیزهایی را نفی کرده و حقایق و مسائلی را اثبات کردهاند. یعنی از یکسوی تأکید کرده اند که مسائل و مباحثی در مصحف نیست. و این همه تأکید و تصریح شاید نشانگر آن باشد که در همان روزگاران نیز از واژه(مصحف) نکاتی را می پنداشتند که ناروا بوده است و امام علیه السلام با توجه بدان جو، بر نفی آن تأکید کرده اند. از سوی دیگر محتوای آن و چگونگی محتوا را نمایانده اند. اکنون به آنچه در روایات، ذکر شده، نگاهی بیاندازیم:

مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) مشتمل بر قرآن نیست
در قریب به اتفاق روایات مرتبط با مصحف، تصریح شده و است که مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) ش به هیچ روی مشتمل بر قرآن نیست. و این همه تأکید و تصریح، به پندار ما، به لحاظ همان نکته ای است که پیش تر آوردیم. در روایاتی که از حضرت صادق و درباره مصحف نقل شده است، امام یقع با تعابیر مختلف اشتمال آن را بر قرآن، نفی کرده است. در برخی آمده است: «… و عندنا مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام)، اما و الله ما هو بالقرآن».(48)

حسین بن أبی العلاء که می گوید که از حضرت امام صادق (علیه السلام) شندیم که فرمود: و مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) ما أزعیم فیه [أنه] قرآن (49) در نقل محمد بن مسلم آمده است که فرمود: و خلقت حضرت فاطمه (علیها السلام) مصحفا ما هو قرآن.(50)

در نقلی دیگر که آن را حضرت امام سجاد از حضرت امام صادق (علیهما السلام) نقل می کنند، با تأکید و تصریح فرموده اند: و عندنا مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) أما والله – ما فیه حرف من القرآن(51) و در نقلی دیگر: ما فیه آیه من القرآن.(52) و از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نقل کرده اند که فرموده است:«عندی مصحف فاطمه (علیها السلام) لیس فیه شیئ من القرآن.»(53) آنچه آوردیم، بخشی از روایات نشانگر نفى اشتمال (مصحف) بر قرآن بود؛ روایات دیگری نیز از این مطلب، به تأکید و تصریح سخن گفته اند.

اکنون بیفزاییم که با توجه به آنچه آمد و با دقت در روایات بسیاری که به صراحت اشتمال (مصحف حضرت فاطمه علیها السلام) را بر قرآن نفی کرده اند و در میان آنها روایات صحیح نیز کم نیست، اگر روایتی و گزارشی بر خلاف آنچه آمده باشد، بی گمان اعتباری نخواهد داشت و نباید بدان وقعی نهاد. مانند این روایت: محمد بن سلیمان دیلمی از ابوبصیر نقل می کند که وی از حضرت صادق علیه السلام گزارش کرده است که آن بزرگوار آیه «سأل سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع» را بدین گونه تلاوت می کرده است: سأل سائل بعذاب واقع للکافرین بولایه حضرت على (علیه السلام) لیس له دافع» ثم قال هکذا فی مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام)(54) کتابی که علامه مجلسی روایت را از آن نقل می کند و از آن به رمز «کنز» یاد می کند، کتابی است با عنوان «کنز جامع الفوائد» که علامه آن را گزیده «تأویل الآیات الطاهر» سید شرف الدین حسینی استر آبادی دانسته است که مؤلف یا عالمی دیگر و شاید على بن سیف بن منصور آن را برگزیده باشد. نقل مجلسی گویا کوتاه شده روایتی است تقریبا مفصل که در کافی به گونه اضمار) آمده و مشتمل بر این بخش منقول مجلسی (رضی الله عنه) نیز هست. بخش منقول مجلسی (رضی الله عنه) را شرف الدین استر آبادی در ذیل تأویل آیه یاد شده و به دو نقل که هر دو یک نقل است و نه افزون بر آن آورده است.(56) در تمام این نقلها که سند تقریبا سیاق واحدی دارد، راوی خبر، ابوبصیر محمد بن سلیمان دیلمی است. او که گاه به (بصری) و دیگر گاه به (نصری) نام برده شده است،(57) براساس اظهار نظر قاطع رجالیان، از غالیان مطرود و نااستوارانی است که سخنش به هیچ وجه پذیرفتنی نیست. ابن غضائری درباره او نوشته است:«ضعیف فی حدیثه، مرتفع فی مذهبه لا یلتفت الیه».(58) نجاشی نوشته است: «ضعیف جدا یعول علیه فی شیء». (59)

شیخ طوسی(رضی الله عنه) در ضمن اصحاب امام هفتم علیه السلام از او بدین – سان کرده است: «محمد بن سلیمان البصری الدیلمی، له کتاب یرمى بالغلو».(60) تفرشی نیز در کتاب ارجمندش نوشته است: «الدیلمی ضعیف جدا، لا یعول علیه فی شیع» (61)

آیت الله خویی (رضی الله عنه) پش از گزارش دیدگاه های رجالیان، نکاتی را درباره او آورده است؛ از جمله این که:«ان محمد بن سلیمان، لا یعمل بروایته لتضعیف النجاشی و الشیخ الموید بتضعیف ابن الغضائری…». بدین سان این روایت یک سر مطرود و مردود است. افزون بر آنچه یاد شد، تعارض آن است با روایات بسیار و بعضا(صحیح السند) که در این بحث به تکرار آن روایات آمده است.

هیچ کلمه و حرفی از قرآن در مصحف فاطمه علیها السلام وجود نداشته
گزیده سخن این که، (مصحف) حضرت فاطمه اطهر (علیها السلام) به هیچ روی مشتمل بر قرآن نبوده است و هیچ کلمه و حرفی از قرآن در آن وجود نداشته است؛ و نصوص روایی بسیار، در این باره چنان روشن است که هیچ گونه تردیدی را برنمی تابد. ای کاش آن گونه کسان که فقط با شنیدن این کلمه، به شیعه نسبت های ناروا داده – اند، یکی از این روایات را می نگریستند.

شگفتا که برخی این روایات را دیده اند و بر چگونگی آنها نیز آگاه گشته اند، اما حق را برنتابیده (ره افسانه زده اند). آقای قفاری که یکی از کینه توزانه ترین آثار را در نقد اندیشه ها و عقاید تشیع نگاشته است، این روایات را دیده؛ اما شگفتا از نوع نگاه، بررسی و نتیجه گیری او، در کتابش بحثی را درباره مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) پی نهاده و با تکیه به روایات یاد شده، چنان پنداشته که روایات مصحف با هم در تناقض و تضاد است، پس اصل (مصحف) موهوم و بی بنیاد است .گاه بر این باور می رود که مصحف مشتمل بر احکام است و دیگر گاه از نقل هایی نفی اشتمال آن را بر قرآن گزارش می کند و بالاخره تلاش می کند که با استناد به خبری مجعول، نشان دهد که برخی اشتمال آن را به قرآن پذیرفته اند. گاه می گوید شیعه معتقد است که مصحف سه برابر قرآن بوده است، یعنی قرآن کمتر از (مصحف حضرت فاطمه علیها السلام) بوده است! این گونه استنتاج ها اگر از چیزی حکایت کند، به پندارم جز از بیماری ذهنی نویسنده حکایت نخواهد کرد. کتاب قفاری با عنوان اصول مذهب الشیعه الأمامیه الأثنا عشریه – عرض و نقد سرشار است از کج فهمی و از آن اسف بارتر تحریف نصوص و تقطیع روایات برای بهره گیری هایی پنداری جناب مؤلف.

خوشبختانه بخش مرتبط با قرآن آن را دوست فاضل ما حضرت آقای دکتر فتح الله محمدی (نجارزادگان) نقد کرده و در ضمن آن برخی از وارونه خوانی ها و وارونه نویسی های قناری را از روایات و آرای دانشمندان شیعه نشان داده است.(62)

و چونان عالم و مفسر بلند آوازده مصری، آقای محمد ابوزهره بر این حقیقت معترف و شده و آن را صریح گزارش می کردند. نامبرده در ضمن بحث از روایات تحریف و نفی هرگونه تحریف از ساحت قرآن و تصریح و تأکید بر تحریف ناپذیری قرآن کریم، بخشی از روایتی از کافی را که در آن ضمن سخن از چگونگی (جفر) و (جامعه) و(مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) سخن رفته است، می نویسد: ظاهر صریح این روایت نشانگر آن است که، آنچه به وسیله جبرئیل بر حضرت فاطمه (علیها السلام) پلی عرضه شده است، هرگز مشتمل بر قرآن نبوده است. (63)

با این که فهم درست و استوار ابوزهره را از نقل مرتبط با (مصحف حضرت فاطمه علیها السلام) می ستاییم، از عدم تأمل وی در روایات (کافی) و ما نسبت قول به (تحریف) به کلینی را به واقع نقطه سیاهی در پرونده علمی او می دانیم. وی در کتابی که یاد شد، به درستی و استواری از ساحت قرآن دفاع می کند، و با پذیرش روایات نشانگر (تحریف) در کتاب های فریقین، به درستی تأکید می کند که این روایات مجعول و ساخته و پرداخته مخاصمان دین و قرآن است. آنگاه تأکید می کند که عالمان اهل سنت هرگز زیر بار این روایات نرفته، آنها را نقد کرده اند و آنها را از ساحت عقیده دینی سترده اند. اما برخی از عالمان شیعه – با این که جایگاهی والا در حدیث دارند به آن احادیث را نقل کرده اند و بر (صدق آنچه روایت کرده اند، اصرار ورزیده اند) و این مطلب را اندکی گزیده تر و با لحنی ملایم تر در کتاب دیگرش. اکنون یادآوری کنم که:

1. نقل وی از روایات کافی نقلی استوار و دقیق نیست و به ویژه اولین مورد از نقل وی از کافی آمیخته ای است از چند روایت و ما استنتاجی است نادرست. به واقع او بخشی از روایت ارباب فیه ذکر الصحیفه والجفر والجامعه و مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) را با روایت دو به هم آمیخته و آنچه را خود می پنداشته بر کلینی تحمیل کرده است.

۲. می گوید: کلینی از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که او گفته است در قرآنی که علی کرم الله وجهه – جمع کرده و به گمان کلینی سه برابر قرآن بوده اما از قرآن شما یک حرف هم در آن نبوده و …

شگفتا که در هیچ نقلی از نقل های کلینی چنین ترکیبی وجود ندارد. به واقع در روایتی هم که این گونه مطالبی وجود دارد، پایان حدیث از باب یاد شده است که در نقل ابوزهره با روایت دیگر آمیخته شده است.

۳. ابوزهره گویا بر تفسیر پنداری خود از کلینی اشکال میکند و روایت را ظاهر در این می بیند که آنچه بر حضرت فاطمه (علیها السلام) نازل شده، پیوند با قرآن ندارد بلکه (شاید جفر باشد که…). این پندار ابوزهره نیز با آنچه آورده ایم و خواهیم آورد، یکسر تباه است.

۴. و بالاخره باید به آقای ابوزهره یادآوری کرد که آنچه کلینی نقل کرده است و شما آورده اید، پیوندی با تحریف ندارد و دو دیگر آن که (کلینی) روایت کرده است، و روشن است که (بین) (روایت) و (درایت) فاصله بسیار است. سه دیگر آن که کلینی) نه تنها بر درستی و استواری آنچه نقل کرده، اصرار نورزیده است، بلکه پس از بیست سال کاوش، پژوهش و سخت کوشی و … احتمال وجود روایاتی نااستوار را در کتابش منتفی ندانسته و از این روی ضمن تأکید بر دشواری بل غیر ممکن بودن شناخت قطعی و همه جانبه سره از ناسره، خواننده این مجموعه و حتما دیگر مراجعه کنندگان را در بازشناسی به ملاک ها و معیارهایی رهنمون شده است.

۵. عالم جلیل، استاد توفیق فکیکی در مقاله ای عالمانه به آنچه از ابوزهره آوردیم، پرداخته و با تکیه و تأکید بر فرق بین (روایت) و (درایت) و این که آنچه را کلینی گزارش کرده است، نقل اوست از احادیث و نه لزوما باور او بر همه آنچه نقل کرده است، از ساحت والای کلینی دفاع می کند. (رساله الاسلام، مجله اسلامیه، عالمیه، تصدر عن دار التقریب بین المذاهب الاسلامیه بالقاهره، السنه الثانیه عشره، العدد الأول، ص ۶۵ به بعد) و چنین است نقد عالمانه آقای عبدالله السبیتی به بخش هایی از کتاب ابوزهره و از جمله بر آنچه یاد شد (مع ابی زهره فی کتاب الامام الصادق علیه السلام، بی تا، بی نا، به ویژه صفحات ۲۱۸-۲۱۱)

۶ . اکنون که سخن بدین جا کشید، و بر روایات کافی و پیوند آنها با تحریف قرآن کریم اشاره شد، بیفزاییم که آقای عمیدی در پژوهشی عالمانه و دامن گستر، یک یک این روایات را آورده و به لحاظ سند و متن به دقت درباره آنها بحث کرده و از ساحت والای کلینی، این طعن و ناراستی را زدوده است.

مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) مشتمل بر احکام نیست
دست کم در یک روایت به صراحت آمده است که (مصحف) مشتمل بر حلال و حرام نیز نیست. روایت چنین است: «… فجعل امیرالمؤمنین علیه السلام یکتب کلما سمع حتى أثبت من ذلک مصحفا قال: ثم قال: أما انه لیس فیه شیء من الحلال و الحرام ولکن فیه علم ما یکون».(64)

این حقیقت را از روایاتی که اشتمال آن را بر قرآن نفی می۔ کند، نیز می توان فهمید. چون قرآن مشتمل بر احکام است ونفی مصحف بر اشتمال به قرآن، ضمنا نفى اشتمال آن بر احکام نیز می تواند باشد. اکنون دیدگاه برخی از عالمان را بیاوریم که آن را مشتمل بر (حلال و حرام دانسته و روشن است که آن بزرگواران در این روایات و یک روایت صریح تأمل نکرده اند. محقق عالی۔ قدر لبنانی هاشم معروف الحسنی در ضمن بحث از عناوینی چون (جفر)، (جامعه) و (مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) و چگونگی محتوى آنها نوشته است: از روایاتی که بدین عناوین پرداخته اند، تصریح کرده اند که… مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) مشتمل بوده است بر احکام و…(65) و در مورد دیگر ضمن بحث از آنچه یاد شد، نوشته اند: اما (مصحف) مشتمل است بر بیشترین احکام و اصولی و بنیاد آنچه مردم نیازمندند.(66)

محقق سخت کوش و حدیث پژوه، حضرت سید محمدرضا جلالی حسینی، در ضمن بحث از سیره معصومان علیهم السلام و در تدوین حدیث از (کتاب حضرت فاطمه علیها السلام) سخن گفته اند و با تکیه بر مصادر، محتوای آن را اجما شناسانده اند و از جمله با تکیه بر روایتی از کافی(67) نوشته اند که چگونگی زکات نقدین را امام علیه السلام با تکیه بدان جواب داده اند و در ادامه بحث نوشته اند که «کتاب حضرت فاطمه (علیها السلام)» همانی است که به «مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام)» شناخته می شود.(68) به پندار ما «کتاب حضرت فاطمه (علیها السلام)» غیر از «مصحف حضرت فاطمه علیها السلام» است؛ بنابراین در این سخن دو مسامحه صورت گرفته است:

۱. این که مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) و همان کتاب حضرت فاطمه (علیها السلام) یا نیست.
۲. این که مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) مشتمل بر احکام نیست.

علامه سید محسن امین عاملی (رضی الله عنه) در ضمن گزارش تفصیلی روایات مرتبط با مصحف، روایتی را نیز می آورد که به صراحت اشتمال آن بر «احکام و حلال و حرام» را نفی می کند.(69) اما در ادامه بحث مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) را با کتاب حضرت فاطمه (علیها السلام) که از جمله مشتمل بوده است بر «احکام»، یکی تلقی می کند. پس لامحالا میپذیرد که مصحف مشتمل بر «احکام و حلال و حرام» بوده است.(70) علامه سید محمد حسین فضل الله نیز ضمن باور به وحدت «کتاب حضرت فاطمه (علیها السلام)» و«مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام)» نوشته اند:«ارجح اقوال این است که مصحف, مشتمل است بر حلال و حرام و…» (71)

خطیب مشهور، روانشاد سید محمد کاظم قزوینی نیز در کتاب سودمندش درباره حضرت زهرا (سلام الله علیها) ضمن سخن از لقب والای حضرت یعنی (محدثه) و گزارش روایات مرتبط با(مصحف) نوشته اند:«در فرجام این بحث می گوییم: مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) حضرت زهرا (سلام الله علیها) کتابی بوده است ضخیم و مشتمل بر تمام احکام شرعی و فراگیر قانون عقوبات در اسلام…»(72)

شگفتا که این داوری با این عنوان و تفصیل در هیچ روایتی وارد نشده است. در این داوری از سوی عالمان بیش تر مستند است به روایتی که کلینی (رضی الله عنه) آن را در کافی آورده است؛ بدین گونه: عن الحسین بن ابی العلاء قال: سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول (ان عندی الجفر الأبیض, قال: قلت فای شی فیه؟ قال علیه السلام زبور داود و توراه موسی و انجیل عیسی و صحف ابراهیم و الحلال والحرام, و مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام), ما أزعم أن فیه قرآنا, وفیه مایحتاج الناس الینا ولا نحتاج الى احد حتى فیه الجلده ونصف الجلده وربع الجلده و أرش الخدش».(73)

ظاهر روایت این است که امام ع فرموده اند: «نزد ما(جفر) است و … و مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) که در آن قرآن نیست و در آن آنچه بدان نیاز داریم، وجود دارد و ما به کسی نیازی نداریم و در آن حکم تعزیر است …» .

اشتمال مصحف بر احکام و حلال و حرام
بر این اساس (مصحف حضرت فاطمه علیها السلام) نیز مشتمل خواهد بود بر احکام و در این صورت در تنافی خواهد بود با روایتی که به صراحت اشتمال آن را بر احکام و حلال و حرام تصریح کرده است. اکنون بنگریم این تنافی را چگونه می توان رفع کرد. علامه مجلسی نوشته اند: شاید تمام (ضمیرها) در این روایت یا دو (ضمیر) اخیر در آن به جفر) برمی گردد و نه (مصحف) بدین سان از روایات تنافی رفع می شود.(74)

علامه سید جعفر مرتضی بر این باور است که جمله «وفیه مایحتاج الناس الینا» به «ما أزعم أن فیه قرآنا» عطف نشده است تا این که بیانگر محتوای مصحف باشد، بلکه آن جمله معطوف به «زبور داود و تورات موسی و…» است. یعنی(جفر ابیض) مشتمل است بر زبور داود و تورات موسی و مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام), و در آن [جفر ابیض] حلال و حرام است و آنچه مردمان بدان نیاز دارند. وی این تفسیر از روایت را از جمله مستند می کنند به روایاتی که محتوای (جفر ابیض) را گزارش کرده اند؛ از جمله روایتی از عنبسه بن مصعب که در آن آمده است: جفر مشتمل است بر سلاح رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و کتاب هایی و مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام)(75)

آقای اکرم برکات نیز که تحقیقی همه سویه درباره «مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) » و نیز «جفر» انجام داده اند. بدون هیچ تردیدی بر این باورند که ضمیر در… وفیه مایحتاج» به «جفر» برمی گردد، نه مصحف و این نکته را می کوشند با قرائتی استوار سازند؛ از جمله:

۱. این که عین این مضمون در روایت دیگری آمده است. در آن روایت سخن از جفر است و اشتمال آن بر ریز و درشت احکام با همان تعابیری که در روایت مورد گفتگوی ما آمده است و آن گاه از (مصحف) سخن رفته است.

۲. دیگر این که جفر در بیش ترین کاربرد آن در روایات، ظرفی ! است بزرگ و از جمله مشتمل بر کتاب «جامعه» که آن با این ویژگی ها، یعنی … فیه مایحتاج الیه الناس… ارش الخد… الجلد و و…» مکرر وصف شده است.(76)

با توجه به آنچه آمد، می توان گفت که روایت حسین بن علا) به هیچ وجه دلالت ندارد که «مصحف حضرت فاطمه علیها السلام» مشتمل بوده است بر حلال و حرام و احکام شرعی.

برخی از عالمان برای اشتمال «مصحف» بر احکام، به روایت طولانی دیگری نیز استناد کرده اند، که در آن آمده است که منصور دوانیقی از فرماندارش در مدینه می خواهد تا از چگونگی پرداخت زکات اموال براساس هر ۲۰۰ درهم، پنج درهم که در زمان حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است و در زمان وی، در هر ۲۰۰ درهم، هفت درهم مقرر شده بود، از مردم مدینه به ویژه از حضرت صادق علیه السلام و عبدالله بن الحسن بپرسند. حضرت صادق علیه السلام پاسخ می دهند. عبدالله بن الحسن چون بر آن جواب آگاهی می یابد، از امام سؤال می کند که این پاسخ را از کجا گرفته ای؟ امام ع می فرمایند: «قرأت فی کتاب امک حضرت فاطمه (علیها السلام)…». (77)

برخی از عالمان از این پاسخ امام از استفاده کرده اند که مراد از «کتاب حضرت فاطمه (علیها السلام)» مصحف بوده است، پس مصحف یاد شده مشتمل بوده است بر احکام شرعی.

به پندار ما، مراد از «کتاب» در این روایت (مصحف حضرت فاطمه علیها السلام) نیست. یا کتابی است مستقل چنان که پیش تر احتمال داده ایم و یا این که در این روایت اساسا سخن از حضرت فاطمه (علیها السلام) اطهر نیست و به قرائنی «حضرت فاطمه (علیها السلام)» دیگری مراد است. احتمال این که (کتاب حضرت فاطمه (علیها السلام) مجموعه ای باشد به جز «مصحف» حضرت فاطمه (علیها السلام)؛ احتمالی است که علامه مجلسی (رضی الله عنه) آن را آورده است. آن بزرگوار در ضمن شرح این حدیث و طرح این نکته که برخی از روایات به صراحت اشتمال مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) را بر احکام نفی کرده است. نوشته اند: احتمال دارد مراد فقدان احکام شرعی بالاصاله باشد که با وجود اخبار و احادیثی که زمینه استنباط احکام شرعی را داشته باشد، منافات ندارد، دو دیگر این که «کتاب حضرت فاطمه (علیها السلام)» مجموعه ای باشد به جز «مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام)». کتاب آقای هاشمی پر ماده است و عالمانه و به انگیزه نقد سخنان علامه سید محمدحسین فضل الله، أما لحن کتاب غیر عالمانه است و ستیزه جویانه و ناهمدلانه و سرشار از طعن و نیش و نسبت های ناروا، شایسته است نویسنده در چاپی دیگر این همه را بسترد و سخن عالمانه را با آمیزه های غیر عالمانه و وهن آلود نیالایند. (78)

به پندار ما پذیرش این روایت احتمال اول را نفی می کند، چون آنچه در این روایت است، حکم صریح است و نه مستنبط؛ حکم بالاصاله است، نه مستخرج از روایات..

احتمال دیگری که برخی از فاضلان یاد کرده اند (79) و با توجه به قرائنی نزدیک به واقع می نماید، این است که مراد از حضرت فاطمه (علیها السلام) در این روایت، حضرت فاطمه (علیها السلام) بنت الحسین الت مادر عبدالله بن حسن باشد، نه حضرت فاطمه (علیها السلام) حضرت زهرا (سلام الله علیها) . حضرت صادق بت خطاب به عبدالله بن حسن فرمودند: «قرأت فی کتاب امک.. » و نفرمود «کتاب امک حضرت فاطمه (علیها السلام) الحضرت زهرا (سلام الله علیها) » یا «کتاب جدتک الحضرت زهرا (سلام الله علیها) » چرا که:

1. ممکن است آن بانوی جلیله، کتابی از پدر و یا برادر روایت می کرده است که در آن مسائلی از حلال و حرام بوده است و امام از بدان اشاره کرده است.

۲. دیگر آن که براساس روایاتی امام حسین ال پیش از شهادت کتاب «جامعه» را نزد حضرت فاطمه (علیها السلام)، دخترش که مادر عبدالله بن حسن است، به امانت نهاده بود. امام علیه السلام به واقع بدان اشاره می کند، و با این اشارت از یک سوی جایگاه والای آن بانوی بزرگوار را می نمایاند و از سوی دیگر شاید به جهات سیاسی و فضای حاکم، نمی خواهد بنیاد و جایگاه «جامعه» را بنمایاند. این احتمال به ویژه با تکیه و تأکید بر وجه دوم بعید نمی نماید.

کلینی (رضی الله عنه) دو روایت نقل می کند که امام حسین ال در آستانه و شهادت، نگاشته ای را به حضرت فاطمه (علیها السلام) سپرد و وی آن را پس از مدتی به امام زین العابدین علیه السلام میدهد و چون از آن بزرگوار از چگونگی کتاب سؤال می کنند، می فرماید: در آن نیازمندی های مردمان است؛ حتى أرش الخدش موجود است . این ویژگی دقیقه وصفی است که مکرر برای «کتاب جامعه» در روایات آمده است.

روایاتی از این دست در بصائر الدرجات نیز آمده است. این احتمالات دست کم روایت را از قلمرو صراحت می اندازد و مفهوم آن را به اجمال می کشاند که دیگر نمی شود، برای اثبات مدعا بدان استناد کرد. بدین سان می توان گفت که «مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) مشتمل بر احکام و مسائل حلال و حرام نبوده است.

محتوای مصحف
اکنون بنگریم که آن مجموعه گرانقدر، مشتمل بر چگونه مسائلی بوده است، و پیک الهی در آن دیدارهای ملکوتی از چه حقایقی با حضرت فاطمه (علیها السلام) اطهر سخن می داشته است. پیش تر آوردیم که روایات در باب «مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام)» در منابع روایی فراوان است و در بسیاری از آن ها چگونگی محتوای مصحف گزارش شده است؛ از جمله در حدیثی که در آغاز بحث آوردیم، یعنی «صحیحه» ابوعبیده.

جایگاه پدر و آینده فرزندان
در ضمن آن روایت آمده بود:«ویخبرها عن أبیها ومکانه ویخبرها بما یکون بعدها فی ذریتها…». [در این گفتگوها جبرئیل] از پدر و جایگاهش و از آنچه درباره فرزندان آن حضرت در گذرگاه زمان اتفاق می افتد، سخن می گفت و گزارش می داد.(80)

رویدادهایی از آینده
در ضمن برخی از روایات آمده است که در آن از مجموعه ای از رویدادهای آینده سخن رفته است و حتی گاهی برخی از امامان علیهم السلام از پیشگویی های خویش را بدان مستند کرده اند. در روایت حماد بن عیسی به نقل از حضرت امام صادق علیه السلام آمده است که « انه لیس فیه شیء من الحلال و الحرام و لکن فیه علم ما یکون» «.. در آن از حلال و حرام چیزی نیست، اما مشتمل است بر و آگاهی های آینده».(81)

در نقل دیگری آمده است: «ففیه ما یکون من حادث..».(82) چنان که پیش تر آوردیم، امامان گاه در این موضوع به مصحف» استناد کرده اند؛ از جمله حضرت امام صادق (علیه السلام) از درباره ظهور و بروز جریان «زندقه» و…(83) به این مصحف استناد فرموده است.

یاد پیامبران و اوصیا علیهم السلام
از برخی نقل ها می توان دریافت که مصحف از جمله مشتمل بوده است بر یاد کرد حضرت پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) و اوصیای آنها. ابن شهر آشوب آورده است که درباره «محمد بن عبدالله بن حسن» از حضرت صادق علیه السلام پرسیدند، امام از فرمودند: هیچ «نبی»، «وصی» و «ملکی» نیست جز آن که نامش در کتابی با عنوان «مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) نزد من است و من بدان نگریستم و در ضمن آن ها نام «محمد بن عبدالله را ندیدم»(84). محمد بن عبدالله بن حسن مشهور به «نفس زکیه» مراد است که به روزگار حضرت امام صادق (علیه السلام) علیه حکومت بنی عباس قیام کرد.

مردمان را برای بیعت به سویش فراخواند و بر اساس برخی از روایات ،، حضرت امام صادق (علیه السلام) را نیز به بیعت دعوت کرد. امام علیه السلام او را از خیزش و رویارویی با حکومت نهی کرد، اما او نپذیرفت.

محمد بن عبدالله بن حسن، ملقب به (نفس الزکیه) از چهره های والای تشیع و از قائمان به حق، آمران به معروف و ناهیان از منکر بوده است. سید بن طاووس (رضی الله عنه) در اقبال به تفصیل از بنی حسن(علیهم السلام) به ویژه محمد بن عبدالله بن حسن یاد کرده و بر این که آن چهره های مجاهد در راه خدا و برای احقاق حق قیام می کردند و داعیه «امامت» نداشتند، تأکید کرده است. به ویژه سخنی روشن و صریح از ابراهیم بن عبدالله درباره برادرش (محمد بن عبدالله و داعیه «مهدویت» او آورده و انتساب آن ادعا را تکذیب کرده است. علامه امینی (رضی الله عنه) نیز با تکیه بر آنچه سید بن طاووس نقل کرده، (نفس زکیه) را ستوده و قیام او را قیامی الهی با تمسک به خدا و رسول تلقی کرده است. حضرت صادق (علیه السلام) با علم به ناکامی این قیام، محمد بن عبدالله را از فرجام سرخ آن آگاهاند و بدو هشدار داد و پس از شهادت آن بزرگوار و برادرش از آنان به نیکی یاد کرد و آنان را ستود. به هر حال موضع امام (علیه السلام) با توجه به گوناگونی نقل ها نیازمند بررسی دقیق تری است. بررسی تمام نقل ها، توجه به اسناد آن ها و نیز بررسی متن و چگونگی گزارش و موضع محمد بن عبدالله در روزگاری که بر مدینه و مکه چیره بود، به روشنی نشانگر آن است که آن بزرگوار (داعی الى الحق) بود و بی گمان داعیه «مهدویت» نداشت. بنابراین بدان روزگار کسانی بودند که برای محمد بن عبدالله، جایگاه «وصایت» را باور داشتند و امام و با توجه بدان فضا در جواب سؤال کننده، بدان گونه که گذشت، پاسخ داده اند.(86)

یادکرد حاکمان
در روایتی که پیش تر آوردیم از جمله آمده است که:«… و اما مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) ففیه مایکون من حادث، و اسماء من یملک الى أن تقوم الساعه….».(87) در روایت فضیل بن سکره از حضرت امام صادق (علیه السلام) او نیز همین مضمون آمده است، نهایت امام او در آن نقل از «کتاب حضرت فاطمه (علیها السلام)» یاد می کند و نه از «مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام)» اما آهنگ کلام تقریبا همان آهنگ روایت «مناقب» است که با تکیه بر نفی نام «محمد بن عبدالله بن حسن» جزء اوصیاء بر وجود نام حاکمان تصریح شده بود.(88)

وصیت حضرت فاطمه (علیها السلام)
در روایات متعددی از اشتمال «مصحف حضرت فاطمه علیها السلام» بر «وصیت» آن بزرگوار یاد شده است. در ضمن روایت سلیمان بن خالد از حضرت امام صادق (علیه السلام) آمده است که:«… ولیخرجوا مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) فان فیه وصیه حضرت فاطمه (علیها السلام)» (89) اکنون بنگریم وصیت چه می تواند باشد. در روایات مرتبط با حضرت فاطمه اطهر (علیها السلام) از دو گونه وصیت سخن رفته است. وصیتی و مربتط با چند قطعه باغ و وصیتی سیاسی درباره چگونگی برخورد حاکمیت با آن حضرت و مسائل مرتبط با مراسم تدفین و گویا مراد از وصیت همین ها باشد.

وصیت مربوط به به باغها
در روایات متعددی آمده است که حضرت فاطمه (علیها السلام) ن مکتوبی مشتمل بر وصیت آن بزرگوار بر جای نهاده است، از جمله: عن أبی بصیر «قال: أبو جعفر : ألا أحدثک بوصیه حضرت فاطمه (علیها السلام) ؟ قلت بلى، فأخرج حقا أو سقطه فأخرج منه کتابا فقرأه بسم الله الرحمن الرحیم: هذا ما أوصت به حضرت فاطمه (علیها السلام) بنت محمد…».(90) ابوبصیر می گوید، حضرت باقر گفت: درباره وصیت حضرت فاطمه (علیها السلام) سخنی بگویم؟! گفتم: «باری» آنگاه امام پوستی بیرون آورد و از میان آن کتابی برکشید که در آن نوشته بود: «بسم الله الرحمن الرحیم. این است آنچه بدان وصیت کرده است دختر و محمد صلی الله علیه و آله وسلم…).

محتوای این وصیت که در روایات به اجمال و تفصیل گزارش شده است، چگونگی تولیت باغ های هفت گانه » است که حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن ها را وقف حضرت فاطمه (علیها السلام) کرده بود. آن حضرت در این وصیت، تولیت آن را به حضرت على (علیه السلام) و آن گاه امام حسن و امام حسین علیهما السلام و آن گاه فرزند بزرگ از فرزندان اباعبدالله الحسین علیه السلام وانهاده است.

وصیت سیاسی
پس از حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با دگرگونی صحنه سیاست و رقم خوردن حاکمیت برخلاف آنچه حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با تکیه بر وحی الهی رقم زده بود؛ و «به تن کشیدن جامعه خلافت کسی که آن جامه بدان قامت سخت ناراست بود» حضرت فاطمه اطهر (علیها السلام) برای احقاق حق خلافت» و «خلافت حق» بپاخاست و در این راه چونان وظیفه ای الهی بسی کوشید؛ از آن سوی حاکمان و سیاست آفرینانی که حاکمیت را بدان گونه که می خواستند و اندیشیده بودند، رقم زده بودند با آن «طاهره مطهره» مقابله کردند و به ستیز برخاستند، ستم روا داشتند، بر پیشاروی خانه اش خار و خاشاک اندودند و بر درب خانه ای که هنوز پژواک پیک وحی را به روشنی در خود داشت، آتش ریختند. شگفتا که بر این همه سیه رویی و بی پروایی، افتخار هم کردند. حضرت فاطمه اطهر (علیها السلام) که دید در برابر «قوه قاهره» حکومت و منطق «اصالت قهر و غلبه» نمی تواند کاری کند، و «آب رفته بر جوی باز نمی گردد و به تعبیر بیدارگر و تکان دهنده اش:

آنان که روزگاری با عرب درافتاده بودند و رنج کارزار به جان خریده بودند و با امت ها به رزم برخاسته با پهلوانان نبرد کرده بودند… اکنون میراث پدر گرامی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به تاراج می دیدند و خودش را ستم روا شده، شمشیر به نیام کرده فریاد دادخواهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را پاسخ نمی گفتند… چون خاری با وجودشان سرشته و نیرنگ بر دلهایشان چیره گشته بود…(91) و به تعبیر مولای متقیان امیر مؤمنان: می دیدم که حقی که به من رسیده به تاراج رفته، غارت می شود، با این همه چونان کسی که بر چشمش خاری بخلد و در گلویش استخوان گیر کند، شکیبایی پیشه کردم».(92)

باری چون چنین شد، حضرت زهرا (سلام الله علیها) اطهری نیز چونان همسر مظلوم و بزرگوارش «بعد اللتیا والتی» شکیبایی پیشه کرد، اما برای این که آنچه را بر او روا شده است، در کانون پرسش ها و جستجوگری هوشمندان قرار دهد، برای روشن شدن آنچه رخ داده بود، تدبیری اندیشید، و «وصیت» کرد؛ وصیتی هوشمندانه، انگیزاننده، جانسوز، و اندیشه برانگیز: « [خطاب به حضرت على (علیه السلام)] اذا انامت فغسلنی بیدک و حنطنی و کفنی وادفنی ولا یشهدنی فلان و فلان…».(93)

در برخی نقلها آمده است که «ولا تؤذنن رجلین ذکرتهما» و و گونه های دیگری نیز نقل شده است که محتوای آنها یکسان است و آن تأکید بر انجام مخفیانه و شبانه مراسم کفن و دفن»! و اعلام عملی انزجار، شکوه و موضع خشم آلود از «حاکمیت» و موضع حاکمان و…

حجم مصحف
در برخی از روایات مرتبط با مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) ، از حجم آن نیز سخن رفته است. در روایت ابوبصیر که بارها در ضمن این مبحث بدان اشاره شده است، آمده است:«وان عندنا مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) و مایدریهم ما مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام)، قال: مصحف فیه مثل قرآنکم ثلاث مرات، والله ما فیه من قرآنکم حرف واحد…».(94)

در این سخن به صراحت حجم آن سه برابر قرآن دانسته شده » است. اکنون بیفزاییم که پرسیدنی است که آیا امام الت در این سخن در پی آن است که حجم فیزیکی آن را دقیقا مشخص کند؟

بر محققان است تا تحقیق کنند؛ اما من که محقق نیستم. دوست نمی دارم تحقیق کنم. نمی خواهم جای واقعی قبرش را پیدا کنم. مدفن او باید همواره نامعلوم بماند، تا آنچه را که او می خواست، معلوم بماند. و او می خواست که قبرش را نشناسند، هیچگاه و هیچ کس تا همیشه، همه کس بپرسند، چرا؟ «سه برابر» آیا چندی و چونی دقیق آن را نشان می دهد؟ آیا در این سخن اشارتی به محتوا و گستره دانش نهفته در آن نیست؟ این عدد کنایه از کثرت نیست؟ هیچ گونه قرینه و یا قراینی در روایات برای پاسخ بدین سؤالها نداریم. صراحت سخن درباره حجم آن در سنجش با قرآن به لحاظ کمی است.

مصحف چونان میراثی ماندگار در نزد امامان علیهم السلام
از نقل های فراوان می توان دریافت که مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) ی چونان میراثی در نزد امامان می بوده است، و امامان علیهم السلام از در هنگامه بدرود زندگی، مصحف را به امام بعدی تحویل می دادند. ابوبصیر از حضرت امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که فرمود:«ما مات ابوجعفر حتی قبض مصحف حضرت فاطمه علیها السلام»(95) پیش تر آوردیم که حضرت امام صادق علیه السلام یک آینده نگری را به مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) مستند کرده بود، و در نصوص مختلفی، امامان با تعبیر «عندی» و یا «عندنا»، از آن سخن گفته اند که نشانگر وجود آن اثر گرانقدر چونان میراثی در محضر امامان التی است. چنین است که حضرت رضا در ضمن شماره نشانه های امامت، از جمله فرموده اند: … نزد او «جفر» و «جامعه» است و نیز «مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام)»

بدین سان روشن است که اکنون آن صفحات زرین در محضر حضرت حجه بن الحسن العسکری عجل الله فرجه الشریف نیز است. این حقیقت در این روایت نیز به روشنی آمده است. عبدالملک بن اعین می گوید: أرانی ابوجعفر علیه السلام بعض کتب حضرت على (علیه السلام) : ثم قال لی: «لا تحاسب کتب هذه الکتب؟! قلت: أبین الرأی فیها، قال: هات، قلت: علم أن قائمکم یقوم یوما فأحب أن یعمل بما فیها. قال: صدقت»(96)

حضرت امام باقر علیه السلام قسمتی از کتاب های حضرت علی علیه السلام را به من نشان داد و فرمود: «امیر مؤمنان رای چه این ها را نوشت؟» گفتم: بسیار واضح است. فرمود: بگو. گفتم: می دانست که روزی قائم شما قیام می کند؛ خواست مطابق آنها عمل کند. فرمود: راست گفتی.

علامه عالی قدر، شیعه شناس بزرگ، شیخ آقابزرگ تهرانی نوشته اند:«مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام)» از جمله میراث امامت نزد پیشوا و مولای ما صاحب الزمان عجل الله فرجه است. این حقیقت از طرق متعدد از امامان علیهم السلام در روایات ما گزارش شده است.

بدین رو «مصحف حضرت فاطمه علیها السلام» مجموعه ای است آکنده از حقایق الهی که به وسیله پیک ربانی بر حضرت فاطمه اطهر (علیها السلام) قرائت شده و مولا امیر المؤمنین علیه السلام آن را نگاشته و پس از خود نزد فرزندان به میراث مانده.

تکمله
اکنون و در فرجام سخن درباره مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) شایسته است به یکی از «القاب» حضرت فاطمه اطهر (علیها السلام) که از یک سوی به گونه ای با بحث ما مرتبط است، و از سوی دیگر توجیه گر و تبیین کننده چرایی و چگونگی وارد شدن جبرئیل بر حضرت زهرا (سلام الله علیها) و سخن گفتن با آن بانوی اطهر، بپردازیم. از جمله القاب والای حضرت فاطمه اطهر (علیها السلام) لقب «محدثه» است. حضرت صادق علیه السلام درباره این منقبت» والای آن بزرگوار فرموده است: «حضرت فاطمه (علیها السلام) بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کانت محدثه ولم تکن نبیه، انما سمیت حضرت فاطمه (علیها السلام) محدثه لأن الملائکه کانت تهبط من السماء فتنادیها – کما تنادی مریم بنت عمران…».

حضرت فاطمه (علیها السلام) دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) (محدثه» بود نه حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم). حضرت فاطمه (علیها السلام) را از این رو «محدثه» نامیده اند که فرشتگان از آسمان بر او نازل می شدند و با او به همان گونه که با مریم بنت عمران گفت و گو داشتند – سخن می گفتند. (97)

حضرت امام صادق علیه السلام بر پایه این روایت، از یک سوی آن حضرت را به این «منقبت والا می ستاید و از سوی دیگر این عنوان را تفسیر می کند. این تفسیر از «محدث »، یعنی این که، «محدث»، سخن پیک الهی را می شنود و او را نمی بیند» در روایات بسیاری با الفاظ مختلف آمده است؛ به مانند:«المحدث الذی یسمع الصوت ولا یرى شیئا»(98) «المحدث فهو الذی یسمع کلام الملک فیحدثه من غیر أن یراه…». (99) المحدث الذی یسمع کلام الملائکه وحدیثهم ولا یرى شیئا بل ینقر فی أذنه و ینکت فی قلبه»(100)؛ با همین تصویر از «محدث» در روایات بسیاری امامان علیهم السلام و اوصیاء رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و حتی برخی از نیک کرداران پاک نهاد، مانند سلمان «محدث » دانسته شده اند. عالمان اهل سنت نیز از یکسوی وجود «محدث » در فرهنگ اسلامی پذیرفته اند و از سوی دیگر همین تصویری را که برای «محدث» از روایات شیعی آورده ایم در منابع تفسیری و روایی آورده اند. بنابراین عنوان «محدث» – برخلاف آنچه برخی از فاضلان اهل سنت پنداشته و یا کوشیده اند القاء کنند، چیزی نیست که شیعه آن را ساخته و پرداخته و پیشوایانشان را بدان ستوده باشند. باور به این عنوان در میان مذاهب اسلامی همگانی بوده و روایات و نصوص آن نیز در منابع فریقین آمده است. علامه امینی در این باره نوشته اند:

دانشمندان شیعه و سنی همگی قائل به وجود «محدث» در اسلام می باشند و معتقدند که بعد از حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یقینا بشری«محدث» «الهام گیرنده و گوش فرا دهنده به حدیث فرشتگان» باید وجود داشته باشد؛ انسانی که تمام گفتار و کردارش مطابق فرامین الهی و مورد تصدیق و تصویب خدایی است. هم صحبت و هم راز چنین فردی، آن فرشته ای است که واسطه فیض از جانب خداست و شخص محدث آنچه دستور می گیرد با کمال فرمان پذیری به آن عمل می کند. اعتقاد شیعیان این است که ائمه اطهار همگی «محدث» می باشند، دانشمندان سنی نیز قائلند بر این که بعد از حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بشری محدث باید وجود داشته باشد، تا فرشتگان با او حدیث گویند و از جانب خدای تعالی راههای حق و باطل را به او نشان دهند. (101)

آوردیم که این باور در منابع فریقین آمده است. بدین سان سخن عالمان اهل سنت نیز مستند است بر روایاتی چند که از جمله در صحاح آنها آمده است؛ از جمله بخاری گزارش می کند: قال النبی: «لقد کان فیمن کان قبلکم من بنی اسرائیل رجال یکلمون من غیر أن یکونوا أنبیاء. فإن یکن من امتی منهم احد فعمر.»(102)

همگون با این نقل را مسلم چنین آورده است: عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم: «قد کان فی الأسم قبلکم محدثون، فان یکن فی امتی منهم احد فان عمر ابن الخطاب منهم».(103)

آن گاه مسلم خود از قول ابن وهب نقل می کند که در تفسیر «محدثون» گفته است:«تفسیر محدثون، ملهمون». و قسطلانی در شرح خود بر بخاری نوشته است: «محدثون» یعنی این که راستی بر زبان آنها جاری می شود، بدون این که «نبی» باشند.(104) از خطابی آورده است که: «یعنی چیزی بر دل او [محدث] افکنده می شود؛ بدان سان که گویا با او سخن گفته شده است…»(105)

قرطبی نیز در تفسیرش به مناسبت قرائتی منسوب به ابن عباس در تفسیر «محدث» نوشته است: روایت با مضمونی که آوردیم در منابع اهل سنت بسیار است و آنچه را از مسلم نقل کردیم، به گفته ابن جوزی (متفق علیه) است. ابوجعفر طحاوی نیز این روایت را با طرق مختلفی گزارش کرده است و آنگاه گفته است: (عمر نمونهی از (ملهمات) وی را گزارش کند، از انس بن مالک روایت کرده است که عمر بن الخطاب گفت، خداوند در مواردی بر اساس اندیشه من آیه فرستاد از آن عالمان اهل سنت به موافقات عمر یاد کرده اند. از جمله این که روزی به حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتم بر زنان تو نیکان و بدان وارد می شوند. شایسته است آنان را به پوشش امر کنی. پس از آن آیه (حجاب) نازل شد… آنان که چنین مناقبی را برای عمر ساخته اند، چه اندیشیده اند؟! به گفته علامه امینی اگر این گونه بافته ها (الهام الهی باشد) باید فاتحه اسلام را خواند. شایسته بود عالمان اهل سنت از سر خرد این گونه سخن ها را بر عمر انکار می کردند؛ سخنانی که جایگاه نبوت را فرو می افکند و ۲۳۰ کرامت رسالت را می شکند و بر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) طعن وارد می کند.(106)

«محدث» «به فتح دال» یعنی «ملهم» آن که به درستی و راستی گمان می برد؛ آن که در جانش حق به گونه الهام و مکاشفه از ملا اعلى القا می شود، یا راستی و درستی بر زبانش جاری می شود، یا ملائکه بدون این که حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، با او سخن می گویند یا چون سخن می گوید و اندیشه ای ابراز می دارد، درست است و استوار، که گویا آن سخن بدو عرضه شده است و در جانش از عالم ملکوت الهام شده است … این جایگاه کرامتی است که خداوند آن را بر بندگان صالحش کرامت می کند؛ منزلتی است والا از منزلت های اولیای الهی(107)

«الغدیر» اثر جاویدان علامه امینی (رضی الله عنه)
با توجه و تکیه به آنچه آمد و همگنان آنها است که علامه امینی (رضی الله عنه) در اثر جاویدانش «الغدیر» نوشته است: امت اسلامی در این که در این امت مانند امت های پیشین مردمانی خواهند بود «محدث» هم داستانند. و بر این حقیقت آنچه از حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در «صحاح» و «مسانید» فریقین وارد شده است،. گواهی است روشن.(108)

سخن قرطبی را پیش تر آوردیم، که براساس تفسیر وی این کی جایگاه کرامتی است الهی، که خداوند آن را به نیک نهادان و پاک دلان و پیراسته جانان کرامت می کند. از این روی با نگاهی گذرا در منابع رجالی اهل سنت کسان بسیاری را توان یافت که«محدث» تلقی شده اند؛ مانند عمران بن حصین خزاعی «م۵۲»(109) ، ابوالمعالی الصالح «م ۶۲۷»(110) و.. با این همه آیا آن گونه کسان که با تکیه به روایاتی با محتوایی که یاد شد، به شیعه نسبت های ناروا می دهند و همه جا می پراکنند که آنان بر این باورند که به امامانشان و… وحی می شود. آیا از نصوص یادشده در منابع خود خبر ندارند؟! و از مصادیقی که عالمانشان برای «محدث» برشمرده اند، آگاهی ندارند؟! اگر چنین باشد، آیا این گونه کسان می دانند که افترا می بندند؛ نه به یک تن و تنی چند از عالمان، بلکه بر جریانی ناب در تفکر اسلامی؟

علامه امینی «رحمه الله» پس از بحثی ارجمند در این زمینه نوشته اند: در میان این امت، مردمانی بوده اند «محدث»، چنان که در میان امت های پیشین بوده اند. امیرمؤمنان، فرزندانش و پیشوایان پاک، عالمان محدث بوده اند و حضرت پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) نبوده اند. این جایگاه ویژه آنان و ویژه منصب امامت آنها نبوده و نیست، بلکه صدیقه طاهره – کریمه نبی اعظم – «محدثه» بود، سلمان فارسی «محدث» بود. باری، تمام امامان علیهم السلام از عترت طاهره محدث بودند. اما هر محدثی امام نیست، و «محدث» آگاه به اموری است که حقایق بدو براساس آنچه راه هایش در روایات آمده است، الهام می شود. این است آنچه شیعه بدان باور دارد و نه جز آن. و این است آنچه در نصوص فریقین درباره «محدث» آمده است، بدون اختلاف در میان مذاهب اسلامی و بدون این که شیعه در این باره سخنی برخلاف آنچه دیگران بر آن باور دارند، گفته باشد. (111)

علامه عالی قدر آن گاه از سر سوز و درد، سخنان عبدالله قصیمی را یاد می کند، با تأکید بر کذب محض بودن آنچه او گفته است و آن گاه بحث را – چونان که در همه بحث ها شیوه اوست با این آیت الهی فرجام می دهد« إِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ». (112)

علامه امینی (رضی الله عنه) در ضمن نقد و رد برخی از سخنان عالمان اهل سنت درباره مناقب مولا علیه السلام و اثبات آن مناقب و فضایل بر پایه منابع اهل سنت و پیراستن آن عناوین و مناقب از پندارهای ناروا و نشان دادن چهره اصیل باورهای شیعی ، از (محدث) بودن امامان علیهم السلام این نیز بحث کرده است که بحثی است ژرف و سرشار از استناد (الغدیر) که در ضمن آن روایات مرتبط با (محدثه) بودن حضرت زهرا (سلام الله علیها) را نیز آورده است. آن بزرگوار در ضمن گفتاری درباره فضایل و مناقب حضرت زهرا (سلام الله علیها) از جمله درباره (محدثه بودن) آن بانوی اطهر نیز سخن گفته اند. این گفتار با تنظیم، تحقیق و تعلیق بسیار گسترده و سودمند فرزند ارجمند آن بزرگوار آقای محمد امینی نشر یافته است. آقای امینی در استوارسازی مطالب پدر بزرگوارشان و مستندسازی گفتار وی به شایستگی تلاش کرده اند. منابع بسیاری را دیده اند و روایات فراوانی را آورده و یا منابع و مصادر آن ها را نشان داده اند.(113)

دامن سخن را درباره «مصحف حضرت فاطمه زهرا علیها السلام» برمی چینیم، و از خداوند متعال برای فهم شخصیت والای معصومان علیه السلام و درک ابعاد آموزه های آن عزیزان، و زندگی بر پایه «سنت» آنان که صراط الهی است» توفیق می طلبیم.

پی‌نوشت‌ها:
1 – وصیت نامه سیاسی الهی حضرت امام خمینی (رحمه الله).
2 – الکافی (الاصول) ج۱، صص۵۹-۶۰
3- مرآت العقول، ج ۳، ص ۵۹
4- رجال النجاشی، ص ۳۵۳
5- هدیه المحدثین، ص ۱۷۵.
6- رجال الطوسی، ص ۳۳۴؛ منتهى المقال، ج ۲، ص ۴۴۷.
7- الفهرست، ص ۱۵۱.
8- رجال النجاشی، ج ۱، ص ۳۸۸(شبیری، ص۱۷۰).
9- الکافی، ج ۱، ص ۲۴۰؛ بصائر الدرجات، ص۱۵۰.
10- صحیفه نور، ج 19، صص ۲۷۸ – ۲۸۹.
11- العین، ج ۳، ص ۱۲۰، و الصحاح، ج ۴، ص ۱۳۴۸؛ لسان العرب، ج ۹، ص ۱۸۶
12- البرهان فی علوم القرآن، ج ۱، ص ۵۴۶.
13- کتاب المصاحف، ص ۱۷۷.
14- تقیید العلم، ص ۳۶.
15- همان
16- الحیوان، ج ۱، ص ۳۸۸، و ، ج ۲، ص ۳۷۵، ج ۳، ص ۳۹۵
17- مصادر الشعر الجاهلی، ص ۱۳۹.
18- الصراع بین الاسلام و الوثنیه، ج 1، ص(د)؛ دفاع عن الکافی، ج ۲، ص ۳۵۳.
19- الکافی، ج ۱، ص ۲۴۱.
20- همان، ص ۲۴۰، ح ۲؛ بصائر الدرجات، ص ۱۵۷، ح ۱۸
21- بصائر الدرجات، ص ۱۵۳، ح ۵ و ص ۱۵۵، ح ۱۴؛ ۱۵۷، ح ۱۹، ۱۶۱، ح ۳۳
22- دلائل الامامه، ص ۱۰۶.
23- رجال النجاشی، ج ۱، ص ۳۰۲.
24- معجم رجال الحدیث، ج ۴، ص ۱۱۷.
25- ابن غضائری، الرجال، ص ۴۸.
26- بهجه قلب المصطفی (صلی الله علیه وآله وسلم). صص ۱۷۵ – ۱۷۳
27- بصائر الدرجات، ص۱۵۲، ح ۳، الوافی، ج ۳، صص ۵۷۹- ۵۸۰؛ بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۳۹.
28- الکافی، ج ۱، ص ۲۴۵؛ بصائر الدرجات، ص ۱۵۷.
29- مرآت العقول، ج ۲، ص ۵۹.
30- الکافی، ج ۱، ص۲۴۱، ح ۵؛ بصائر الدرجات، صص۱۵۳-۱۵۴، ح ۶.
31- بصائر الدرجات، ص ۱۵۷؛ بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۴۳.
32- همان؛ بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۴۶.
33- بصائر الدرجات، ص ۱۵۳، ح ۵؛ بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۲۷۱، ح ۳.
34- عوالم العلوم، ج ۱۱، بخش دوم، ص ۸۳۹
35 – الکافی، ج ۱، ص ۲۴۰.
36- بصائر الدرجات، ص ۱۷۷، ح ۱۸؛ بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۴۴، ح ۷۷
37- اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۳۱۴
38- الکافی (الفروع)، ج ۳، ص ۵۰۷، ح ۲؛ مصابیح الانوار، ج ۲، ص ۴۳۶
39 – الکافی (الاصول) ج ۱، ص ۲۴۲؛ علل الشرایع، ص ۲۰۷.
40- بصائر الدرجات، ص ۱۵۵، ح ۱۴.
41- سوره حج؛ آیه۷۵
42- سوره فاطر؛ آیه۱
43- سوره اعراف، آیه ۳۷؛ سوره هود، آیه ۶۹ و ۷۰؛ سوره حجر، آیه ۱۵ و ۶۱
44- سوره هود؛آیه ۸۱
45- علل الشرایع، ص ۵۵۱، باب ۳۴۰، ح۶؛ نور الثقلین، ج ۳، ص ۳۰۶.
46- بحارالانوار، ج ۵۹، ص ۳۲۲.
47- همان، ص۳۰۶
48- بصائر الدرجات، ص ۱۵۱؛ بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۳۸، ج ۴۷، ص ۲۷۰
49- همان، ص ۱۵۰؛ الکافی (الأصول) ج ۱، ص ۲۴۰؛ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۳۸.
50- همان، ص ۱۵۵؛ بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۴۱؛ عوالم العلوم، ج ۱۱، ص ۸۳۵
51- بصائر الدرجات، ص۱۵۷؛ بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۴۶؛ عوالم العلوم، ج ۱۱، ص ۸۳۹
52- همان، ص ۱۵۳؛ بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۲۷۱
53- همان، ص ۱۵۴؛ بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۸؛ عوالم العلوم، ج ۱۱، ص ۸۴۳
54- بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۱۷۶.
55- همان، ج ۱، ص ۱۳.
56- تأویل الآیات الطاهره، ج ۲، ص ۷۲۳.
57- معجم رجال الحدیث، ج ۱۷، ص ۱۳۵ ؛ نقد الرجال، ج ۴، ص ۲۲۱
58- ابن الغضائری، الرجال، ص ۹۱
59- رجال النجاشی، ج ۲، ص ۲۶۹
60- رجال الطوسی، ص ۳۴۳.
61- نقد الرجال، ج ۴، ص ۲۲۰.
62- سلامه القرآن من التحریف
63- الامام الصادق علیه السلام- حیاته وعصره، ص256
64- الکافی، ج ۱، ص ۲۴۰؛ مرآت العقول، ج ۳، ص ۵۷
65- دراسات فی الحدیث و المحدثین، صص ۳۰۱ – ۳۰۲
66- الکافی (الفروع) ج ۳، ص ۵۰۷.
67- تدوین السنه الشریفه، صص ۷۶- ۷۷.
68- اعیان الشیعه ج ۱، ص ۳۳.
69- همان، ص ۳۱۵.
70- حضرت زهرا (سلام الله علیها) القدوه، صص ۱۹۱- ۱۹۵.
71- حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) من المهد الى اللحد، ص ۹۶.
72- الکافی (الأصول) ج ۱، ص ۲۴۰، ح ۹۶.
73- مرآت العقول، ج ۳، ص ۵۷.
74- مأساه حضرت زهرا (سلام الله علیها)، ج ۱، ص ۱۰۹؛ بحارالانوار، ج۲۷، ص۲۷۱
75- حقیقت مصحف حضرت فاطمه (علیها السلام) عند الشیعه، ص ۹۹؛ حقیقه الجفر عند الشیعه الامامیه، صص ۸۸- ۹۵.
76- تدوین السنه الشریفه، ص ۷۷؛ حضرت زهرا (سلام الله علیها) القدوه، ص ۱۹۳
77- الأربعین، ص۵۶۰
78- حوار مع فضل الله حول حضرت زهرا (سلام الله علیها) ، ص۱۸۱.
79- بصائر الدرجات، ص ۱۴۸.
80- الکافی، ج ۱، ص ۲۴۰؛ بصائر الدرجات، ص ۱۵۷؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص ۴۴
81- روضه الواعظین، ج ۱، ص۲۱۱؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۸.
82- الکافی، ج ۱، ص۲۴۱؛ بصائر الدرجات، ص ۱۳۸.
83- المناقب، ج ۳، ص ۳۷۳؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص ۳۲.
84- الکافی، ج ۱، ص ۳۵۸.
85- سیره رسول الله و اهل بیت (علیهم السلام)، ج ۲، ص ۳۰۴ ؛ موسوعه الامام الصادق (علیه السلام) ، ج ۷، ص ۱۳۲
86- روضه الواعظین، ج ۱، ص ۲۱۱؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۸.
87- الامامه و التبصره ، ص ۵۰؛ الکافی، ج ۱، ص ۲۴۲؛ علل الشرایع، ص ۲۰۷، الوافی، ج ۳، ص ۵۸۴.
88- بصائر الدرجات، صص۱۵۷-۱۵۸؛ الکافی، ج ۱، ص۲۴۱؛الوافی، ج ۳، ص ۵۸۳؛ مرآت العقول، ج۳، ص ۵۸.
89- تهذیب الاحکام، ج ۹، ص ۱۶۹؛ الکافی (الفروع) ج ۷، ص۴۸؛ دعائم الاسلام، ج ۲، ص۳۴۳.
90- کافی، ج۷، ص۴۷؛ عوالم العلوم، ج ۱۲ / ۱۱ ص ۱۰۶۰
91- برداشتی از خطبه عظیم حضرت زهرا (سلام الله علیها)
92- نهج البلاغه، خ ۳ (خطبه شقشقیه).
93- بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص۱۸۵؛ معانی الاخبار، ص ۳۵۷، بحارالانوار، ج ۴۳، صص ۱۵۹-183
94- حضرت فاطمه (علیها السلام) ، صص۱۹۹- ۲۰۰
95- بصائر الدرجات، ص ۱۵۲.
96- همان، ص۱۵۸؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص ۴۷.
97- بصائر الدرجات، ص ۱۶۲؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص۵۱؛ اثباه الهداه، ج ۳، ص ۵۲۰.
98- علل الشرایع، ج ۲، ص۱۸۲؛ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۷۸؛ الاختصاص، ص ۳۲۹
99- بصائر الدرجات، صص ۳۶۹ -۳۷۰.
100- همان، ص ۳۷۱.
101- الصراع بین الاسلام والوثینه، ج ۱، ص ۱، ج ۲، ص ۳۵ ؛ الغدیر، ج ۵، ص ۷۹.
102- حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ، صص ۲۲۴-۲۲۵
103- صحیح البخاری، ج۵، صص ۷۸ – ۷۷.
104- صحیح مسلم، ج ۴، ص ۴۴، ح ۲۳۹۸.
105- ارشاد الساری، ج۷، ص۴۸۲.
106- الغدیر، ج۵، صص۶۹-۷۰
107- الجامع لأحکام القرآن، ج ۲، ص۵۳.
108- الغدیر، ج۵، ص۶۷.
109- الطبقات، ج ۴، ص۲۸۸؛ الاصابه، ج ۴، ص۵۸۵؛ اسد الغابه، ج ۴، ص ۲۶۹ .
110- صفوه الصفوه، ج ۲، ص ۲۸۰؛ المنتظم، ج۱۷، ص ۸۲.
111-همان
112- سوره نحل، آیه 105
113- الغدیر، ج۵، صص۶۷ -۸۰ و۲۳۴ و صص ۲۲۳-۲۳۷

منبع: سلسله مقالات فاطمیه، نویسنده: مهدی مؤمنی تیکدری، ناشر: معاونت فرهنگی اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه، سازمان چاپ و انتشارات، صص 234-160

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید