نویسنده: ناصر فکوهی
برای بحث دربارهی مفهوم «آسیب» پیش از هر چیز باید روشن کنیم که آیا در نظام فرهنگی که مشغول بررسی اش هستیم، آن چه ما «آسیب» مینامیم به مثابه یک «آسیب» شناخته میشود یا نه، و فارغ از آن که پاسخ مثبت باشد یا منفی، گسترهی آن پاسخ، اقشار اجتماعی و موقعیتهای زمانی- مکانی را که به آنها دامن میزنند ارزیابی کنیم.
بزرگ ترین آسیبی که میتوان گفت در فرهنگهای گوناگون قومی بر سر آن اجماع وجود دارد، انحراف روابط جنسی است، روابطی که در جوامع سنتی و باستانی عمدتاً (و نه منحصراً) در چارچوب خانواده شکل میگرفتند و به مرور به نوعی انحراف تبدیل شدند. به خصوص امروز که این روابط در قالب پورنوگرافی یا هرزه گرایی جنسی به نوعی کالا مبدل شده است. گونه ای از پورنوگرافی همواره در جوامع انسانی وجود داشته است، اما از ابتدای قرن بیستم، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، در پی دموکراتیزه شدن فرهنگ و ابزارهای آن و به وجود آمدن نوعی مصرف فرهنگی توده وار و گستردهی صنعتی ما شاهد رشد بازار مصرف فرهنگی خانواده بوده ایم. اما در کنار این امر پدیدههای آسیب زا نیز نظیر پورنو گرافی در قالب کتاب، مجله و رسانههای تصویری به صنعت تبدیل شده اند. انفجار پورنوگرافیک بعدی پس از انقلاب اطلاعاتی رخ داد که زمینه و امکانات دموکراتیزه شدن فرهنگ، تجارت روابط جنسی و رشد پورنوگرافی را ایجاد کرد. امروز این تحول به یک تهدید جهانی بسیار خطرناک و جدی تبدیل شده است. این امر از خلال دو فرایند به هم پیوستهی غیرقانونی یعنی از یک سو پورنوگرافی اینترنتی کودکان و از سوی دیگر، بردگی جنسی زنان و کودکان، با گروهی از روابط و بازارها که در برخی کشورها قانونی هستند، از جمله پورنوگرافی بزرگسالان، و کالایی شدن روابط جنسی در قالب انواع خدمات در این زمینه، به موقعیتهایی باورنکردنی از لحاظ آسیب شناسی، جنایت و پیامدهای اجتماعی آن رسیده اند که خود موضوعی قابل تأمل به ویژه برای انسان شناسان و به خصوص از دریچهی دید خانواده و ارزش نهادینهی آن است. از میان رفتن نظارت بر روابط جنسی از جانب نهاد خانواده، چه آن را به دلیل تغییر سبک زندگی امری ناگزیر بدانیم و چه از موضع اخلاقی کلاسیک، آن را نوعی انحراف قابل بازگشت به شمار بیاوریم، جهان را با دشواریهایی چون بیماری ایدز روبه رو کرده، خطری که پهنهی بزرگی از عالم (آفریقا) را در معرض خطر نیستی کامل قرار داده است. کالایی شدن روابط جنسی، به گونه ای مصرف بی حد و مرز و غیرعقلانی دامن زده که اگر در زمینهی بیماریها تأثیر منفی و مخرب آن را در فرایندهای زیستی میبینیم، در زمینهی مصرف کالاهای جنسی، میتوان تأثیر آن را در بی رحمیها، جنایات، سردرگمیهای هویتی و تخریب بافتهای اجتماعی از جمله به واسطهی کاهش شدید نرخ رشد جمعیت مشاهده کرد که در بعضی از کشورها مانند ژاپن یا روسیه به بحرانهای گستردهی اجتماعی دامن زده اند.
شکل دیگری از «آسیب»، که آن هم تقریباً پدیده ای جهان شمول است، طلاق یعنی شکسته شدن پیمان ازدواج است. به طور کلی رشد طلاق با رشد جامعهی صنعتی نسبتی مستقیم داشته است. مسئله تا حدود زیادی روشن است: زنان جامعهی صنعتی بسیار بیش تر از قبل در اجتماع حضور دارند و از لحاظ مالی مستقل هستند. همین امر سبب میشود که ساختارهای پدرسالارانه ای که در جوامع سنتی مانع طلاق میشدند، از کار بیفتند. در این حال، از لحاظ اجتماعی طلاق همچنان مسئله ای جدی باقی میماند، زیرا اغلب زمانی اتفاق میافتد که زوج دارای فرزندانی نیز هستند که آسیب روانی و اجتماعی طلاق بر آنها نیز وارد میشود. افزایش تولدهای خارج از ازدواج رسمی که در برخی از کشورهای توسعه یافته نظیر فرانسه نرخی بالای 30 درصد دارند، نیز مشکلی را حل نمی کند، زیرا کودک همچنان با خطر ابهام هویتی روبه روست.
تضاد بین حوزهی خصوصی (خانواده) و حوزهی عمومی در کنترل روند اجتماعی شدن و پرکردن اوقات فرد، سرچشمهی بسیاری از آسیبهای جدیدی است که خانواده با آنها روبه روست. نهادهای اجتماعی تمایل و گرایشی تقریباً سیری ناپذیر به مهار فرد و بیرون کشیدن او از جماعتهای بیولوژیکی دارند، تمایلی که عمدتاً انگیزههای اقتصادی و سودجویانه دارد، زیرا به محض آن که فرد قابلیت مصرف و تولید سود را از دست بدهد، نظامهای اجتماعی او را پس میزنند و برایش راهی باقی نمی گذارند جز پناه بردن به نظامهای بیولوژیک در سطح خرد (خانواده) یا کلان (جماعتهای قبیله ای، قومی و غیره). از این رو میتوان ادعا کرد که بهتر است به جای رها کردن مسائل به حال خود، به بازاندیشی در نوزایی خانواده و مرزها و پیامدهای فرهنگی آن پرداخت. به ویژه آن که تجربهی فعلی بسیاری از کشورهای توسعه یافته، به دلیل ساختارهای جهان توسعه یافته در آینده ای نه چندان دور به سراسر جهان تعمیم خواهد یافت: افزایش طلاق، تغییر روابط خانوادگی و زناشویی و جنسی، تغییر روابط فضایی، تغییر رابطهی بین حوزهی خصوصی و حوزهی عمومی و غیره. از این رو، بی آنکه با ساده اندیشی در انتظار راه حلی عمومی برای تمام مشکلات جهان باشیم، باید به طور خاص مطالعهی روابط متعدد و بی پایان میان فرهنگهای متفاوت و عناصر متفاوت درون هر فرهنگ با نهاد خانواده را مدنظر قرار داد.
منبع مقاله :
فکوهی، ناصر؛ (1391)، مبانی انسان شناسی، تهران: نشر نی، چاپ اول