آفات اخلاص

آفات اخلاص

 

 

الف) انواع آفات اخلاص
بدان آفاتی که اخلاص را مشوش می کند، بعضی جلی (1) و برخی خفی (2) است، پاره ای با آن که جلی و آشکارند، ضعیف و برخی با آن که خفی می باشند، قوی هستند. فهم درجات این آفات از حیث خفا و ظهور جز با آوردن مثالی دانسته نمی شود. اما درجه اول آفات اخلاص، ریا است و برای همین مثالی می آوریم و می گوییم: هنگامی که نمازگزار نمازش را با اخلاص به جا آورد و جماعتی به او می نگرند و یا کسی بر او داخل می شود، شیطان بر او وارد می گردد و به او می گوید: آوازت را نیکو کن تا اشخاص حاضر به دیده احترام و صلاح به تو بنگرند و تو را حقیر نشمارند و غیبت نکنند. در نتیجه او حالت خشوع به خود می گیرد و اعضایش را ساکن و آرام می گرداند و نمازش را نیکو به جای می آورد و این همان ریای ظاهر است که حتی بر مریدهای مبتدی پوشیده نیست.
درجه دوم آن که مرید این آفت را می شناسد، و از آن پرهیز می کند، و در این مورد از اطاعت شیطان سرباز می زند، و بر او توجه ندارد و نمازش را به همان گونه که بوده ادامه می دهد. در این هنگام شیطان به عنوان خیرخواهی بر او وارد می شود و به وی می گوید: مردم از تو متابعت و به تو اقتدا می کنند و به تو می نگرند و کردارت را نقل می کنند و به تو تأسی می جویند. اگر اعمالت را خوب به جا آوری، ثواب اعمال آن ها از آن توست و اگر بد انجام دهی، وزر و بال آن ها بر عهده تو خواهد بود، پس عمل خود را در پیش روی آن ها نیکو کن، شاید در خشوع خود و نیکو به جا آوردن عبادت به تو اقتدا کنند.
این تلقینی دشوارتر از اول است و بسا کسی که به تلقین نخست فریفته نشده، در این جا فریب خورد، چه این نیز عین ریا و باطل کننده اخلاص است، زیرا اگر او خشوع و حسن عبادت را خوب می داند و ترک آن را برای غیر خود نمی پسندد، چرا در خلوت آن را برای خود سزاوار نمی داند و ممکن نیست دیگری نزد او از خودش عزیزتر باشد، بلکه این صرف تبلیس و دگرگونی کردن حقیقت است. چه کسی که به او اقتدا می شود باید دارای استقامت نفس بوده و دلش روشنی یافته باشد تا نورش به دیگران برسد و در نتیجه ثوابی عاید وی گردد. اما این پیشوا که تحت تأثیر شیطان قرار گرفته، عمل او صرف نفاق و تلبیس است. کسی که به او اقتدا کند به ثواتب عملش می رسد، لیکن خود وی به سبب مشتبه کردن امر و اظهار خلاف باطن مورد مؤاخذه و کیفر قرار خواهد گرفت.
درجه سوم – این از درجات پیش دقیق تر است و عبارت از این است که بنده نفس خود را آزموده و به مکرهای شیطان آگاه است و می داند که اختلاف عمل در حال خلوت و مشاهده غیر، صرف ریاست و اخلاص آن است که نماز او در خلوت، مانند نمازی باشد که آن را در انظار مردم به جای می آورد و از خود و خدای خویش شرم کند که به سبب مشاهده مردم خشوعی بیش از آن چه عادت اوست، در نمازش را به گونه ای که در پیش روی مردم می پسندد نیکو به جا آورد و در برابر مردم نیز به همین نحو عمل کند.
این روش نیز ریایی دشوار و پیچیده است، زیرا نمازش را در خلوت نیکو ادا کرده تا در پیش مردم آن را نیکو به جا آورد و میان آن ها تفاوتی نگذاشته است. لیکن او هم در خلوت و هم در پیش روی خلق توجهش به مردم است، در حالی که اخلاص آن است که برای آدمی تفاوت نکند که بهایم (3) تماشاگر نماز او باشند یا خلایق و او همچنان بر یک روش باشد. اما گویا نفس این شخص به وی اجازه نمی دهد که در پیش روی مردم نماز را بد بگزارد. آن گاه شرم می کند که در زمره ریا کنندگان قرار گیرد و گمان می کند با یکسان خواندن نماز در خلوت و در پیش روی مردم، ریا از عمل خود زوده است، لیکن هیهات! چه ریا زمانی زدوده می شود که او در نهان و آشکار به مردم توجهی نداشته باشد، چنان که به جمادات (4) توجه ندارد. در حالی که این شخص اندیشه اش هم در نهان و هم در آشکار به خلق مشغول است و این خود از مکرهای پنهانی شیطان است.
درجه چهارم، که دقیق تر و پوشیده تر است، آن است که به هنگامی که مشغول نماز است، مردم به او بنگرند و شیطان نتواند به او بگوید: به خاطر این مردم، در نماز خشوع کن؛ چه می داند که او این حیله اش را دریافته است، لذا شیطان به او می گوید: در جلال و عظمت خداوند و کسی که در پیش روی او ایستاده ای بیندیش و شرم کن از این که خداوند به دلت نظر کند و تو از او غافل باشی. از این رو دلش را حاضر و اعضایش را خاشع می کند و گمان می کند این عمل اخلاص است در حالی که مکر و فریب است. چه اگر خشوعش به سبب توجه به جلال الهی است، بایستی این توجه در خلوت نیز ملازم حال او باشد و حضور آن در خاطرش به حالت حضور غیر او اختصاص نداشته باشد. (5)
به جانم سوگند غشی (6) که با زر ناب آمیخته می شود، درجات مختلفی دارد. در بعضی غش غالب و در برخی اندک است. لیکن درک آن آسان است و در پاره ای غش چنان دقیق و ناپیدا است که جز نقاد آگاه نمی تواند آن را تشخیص دهد. غش دل و دغلی شیطان و پلیدی نفس به مراتب از این نوع ناپیداتر و بسیار دقیق تر است. از این رو گفته اند: دو رکعت نماز عالم از یک سال نماز نادان افضل است مقصود از عالم کسی است که به دقایق آفات اعمال دانا باشد تا از آن ها رهایی یابد. زیرا نادان به ظاهر عبادت می نگرد و بدان مغرور است و همچون روستایی است که تنها به سرخی دینار ناسره (7) و گردی آن نظر دارد، در حالی که ذات آن قلب و مغشوش است و بی شک قیراطی زر ناب که نقاد آگاه آن را بپسندد بهتر از دیناری است که فریب خورده ابله آن را پسند کند.
امر عبادات نیز به همین گونه، بلکه بسیار شدیدتر مختلف و متفاوت است و طرق آفاتی که می تواند بر اقسام اعمال وارد شود، از حد شماره و حصر بیرون است و آن چه ما ذکر کردیم بر سبیل مثال و ذکر نمونه بود. بی شک هشیار را اندکی از بسیار بس است و کودن را تطویل کافی نیست، لذا تفصیل بیشتر سودی ندارد. (8)
آفات [اخلاص که] تباه کننده عمل است، یا ریای خلق است یا عجب نفس است یا طمع عوض است یا دیدن عمل است، که هر یکی از این طاعت هر دو کون را ویران کند؛ چون از این آفات بیرون آید، آن گاه خالص باشد.
بنده چون خواهد که مخلص گردد یا عمل به او به این صفت گردد که یاد کردیم، باید که به خدا پیوندد و خویشتن را از غیر خدا ببرد؛ و هر فعلی که کند از آن فعل به خدا باز گردد. (9)

عادت، آفت اخلاص است
اگر اعمال آمیخته به عادت و ریا و شرک و نفاق نکند، هرگز به کمال اویس و جنید و شبلی نرسد. چه گویی اگر کودک هفت ساله را گویند: روزه دار و نماز کن، این به جز از راه عادت و بیم پدر نشود؛ لیکن این را به کمال بود، بلی به یک شرط اگر پیری بود، این کودک را به تدریج به اخلاص رساند، و اگر پیر نبود عادت درو مرض مزمن گردد و ازو هیچ نباید الا ما شاءالله. نبینی اگر کسی خط بد نویسد از خود بی استادی، اگر پنجاه سال نویسد ازو هیچ نیاید. (10)

ریا؛ بزرگ ترین آفت اخلاص
آفاتی که سرچشمه اخلاص را تیره و مکدر می سازند و نیت را مشوب و آلوده می گردانند، درجات مختلفه دارند. بعضی در نهایت ظهور و جلا هستند که اشتباهی در آن نیست، چون ریای ظاهر و عمل به قصد خودنمایی در پیش مردمان و بعضی فی الجمله خفایی دارد. مثل این که در حضور مردمان عبادت را نیکوتر از خلوت به جا آوری و بیشتر سعی در خضوع و خشوع کنی، به قصد این که تو مرجع مردمانی و آن چه از تو مشاهده می کنند فرا می گیرند. در این عمل، مردم به تو اقتدا کنند و ایشان نیز سعی نمایند و اگر این عمل از برای خدا بودی، در خلوت ترک نکردی، چون اگر این قدر خضوع در عبادت از خوب می دانی، و از برای مردمان ترک آن را نمی پسندی، چگونه خود را در خلوت ترک می کنی، و از برای خود ترک آن می پسندی؟
نیز از هر کسی عبادت بسیار ترک می شود و معاصی بی شمار سر می زند، تو اصلا به فکر آن ها نمی افتی و در صدد اصلاح ایشان بر نمی آیی. چگونه شد که در این وقت به محض احتمال این که شاید مرا متابعت کنند، این قدر بر ایشان مشفق و مهربان شدی؟ و از این دقیق تر آن که، چون به این تدلیس شیطان برخوردی، آن لعین، مکری لطیف تر سر کند و گوید: حال که به جهت اقتدای مردم به تو، عبادت را در حضور ایشان در نهایت خشوع به جا می آوری، باید در خلوت نیز چنین نمایی، تا حالت خلوت و حضور یکسان باشد و نیت تو مشوب نباشد. پس در خلوت نیز به تحسین عبادت پردازی و اگر دیده بینا داشته باشی، می بینی که این نیز از فریب شیطان لعین است. و در مجمع و خلوت، هر دو قصد تو خالص نیست و خواهی گفت:
دزد می آید نهان در مسکنم
گویدم که پاسبانی می کنم
چون هنوز تو ملتفت خلقی و خضوع خلوتی تو به جهتت خضوع مجمع است و خضوع مجمع، نه به جهت قربت است و هنگامی نیت تو خالص است که اصلا ملتفت به خلق نباشی، و وجود و عدم جمیع مخلوقات در حال عبادت، نزد تو یکسان باشد. و تفاوتی میان اطلاع بهایم بر طاعت تو، و اطلاع انسان بر آن نبوده باشد.
آن را روا بود که زند لاف مهر دوست
کز دل به در کند همه مهری و کینه ای
پس مادامی که از برای بنده در احوال و اعمال او، به جهت مشاهده کسی تفاوت حاصل می شود، از ملاحظه چهارپایی از اخلاص خالص خالی است. و باطن او به شوائب آلوده است.
و بدان که آن قصدی که با قربت ممزوج و غرضی که با اخلاص مخلوط است، اگر ریا باشد، یعنی از غرض های دنیویه باشد، که راجع به حب جاه یا طمع به مال است، عبادت را فاسد می کند. خواه آن قصد، غالب بر قربت باشد یا مساوی آن، یا از آن ضعیف تر باشد. و علاوه بر این که عمل باطل می شود به جهت ریا، عذاب علیحده بر آن مترتب می گردد. و اگر آن عبادت از واجبات باشد، عذابی دیگر به جهت ترک آن عبادت نیز ثابت می شود. مگر این که قضایی باشد [قابل قضا کردن باشد] که آن را قضا کند. و اگر از مقاصد صحیحه شرعیه باشد که به حسب شریعت مقدسه رجحانی داشته باشد، مثل تعلیم غیر، یا اقتدای غیر به او و امثال این ها، عبادت را فاسد نمی کند، و از اجر و ثواب، چیزی کم نمی گردد. (11)

مذمت ریا در قرآن و حدیث
در مذمت ریا و بدی آن همین قدر کافی است که دلالت می کند بر این که آن شخص مرایی، حضرت آفریدگار جل جلاله را پست تر و حقیرتر شمرده از بندگان ضعیف او که نه نفعی از ایشان منتشر می گردد، و نه ضرری. چون شکی نیست که هر که در یکی از عبادات پروردگار قصد ستایش و پسندیدن بنده ای از بندگان او را کند، چنین گمان دارد که قدرت این بنده به برآوردن مطالب او از خدا بیشتر است. و رضاجویی او از خشنودی خدا بهتر است و کام استخفاف (12) به پروردگار عالم از این بالاتر است (نعوذبالله منه). (13)
و نیز نقل شده که درباره آیه: «فمن کان یرجو لقاء ربه…» فرموده است: «انسان عملی را که متضمن ثواب است به جای می آورد و مقصودش از آن طلب رضای خدا نیست، بلکه برای آن است که مردم او را بستایند و میل دارد آن را به گوش مردم برساند و این همان کسی است که به عبادت خدا شرک ورزیده است». سپس فرموده: «هر بنده ای در پنهانی عمل خیری انجام دهد روزگار نمی گذرد جز این که خداوند خیری را برای او ظاهر می کند، و هر بنده ای عمل شری در پنهانی مرتکب شود، روزگار نمی گذرد، جز این که خداوند شری را برایش ظاهر می کند». (14)
از طریق خاصه (شیعه) کافی از امام صادق علیه السلام روایت کرده آن که حضرت در مسجد به «عبادبن کثیر بصری» فرمود: «ای عباد! وای بر تو بپرهیز از ریا چه هر کس برای غیر خدا کار کند، خداوند او را به همان کس وا می گذارد که او برایش کار کرده است». (15)
و نیز از آن حضرت روایت شده که فرموده است: «هر ریایی شرک است، هر کس برای مردم کار کند پاداش او بر مردم است، و آن که برای خدا کار کند پاداش او برخداست». (16)
و نیز از آن حضرت نقل شده که : « خداوند فرموده است: من بهترین شریک هستم هر کس در عملی که انجام می دهد دیگری را با من شریک کند ، من آن را نمی پذیرم جزآن چه برایم خاص باشد » .(17)
پروردگار عظیم در کتاب کریم می فرماید:
«فویل للمصلین الذین هم عن صلوتهم ساهون الذین هم یراون».(18)
یعنی: «وای بر نمازگزارانی که در نماز خود مسامحه و سهل انگاری می کنند. آن چنان کسانی که ریا می کنند و طاعت خود را به جهت ثنا یا فایده دیگر از فواید دنیا به جا می آورند».
و در مقام مذمت جمعی می فرماید:
«یراون الناس و لا یذکرون الله الا قلیلا». (19)
یعنی: «می نمایند اعمال خود را به مردم و یاد نمی کنند خدا را مگر اندک». (20)
از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که در بیان قول خدای تعالی که: «فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه أحدا» (21) فرمود: مردی عمل خیری می کند که خالص از برای خدا نیست، بلکه غرض او ستایش مردمان است و خواهش دارد که مردم آن را بشنوند. پس این است آن چنان کسی که شرک آورده است در بندگی پروردگار خود پس فرمود: «هیچ بنده ای نیست که عمل خیر خود را پنهان کند و روزگای از آن بگذرد، مگر این که خدا آن را ظاهر می سازد و هیچ بنده ای نیست که عمل بد خود را پنهان گرداند و روزگاری از آن بگذرد، مگر این که خدا آن را آشکار می کند».(22)
و فرمود: «چه می کند یکی از شما که عمل خوب از برای خود ظاهر می سازد و فعل خود را پنهان می کند، اما به باطن خود رجوع نمی کند تا بداند که چنین نیست». (23)
و فرمود: «هر که عمل اندکی از برای خدا بکند، خدا آن را بیش از آن چه کرده ظاهر می سازد. و هر که عمل بسیاراز برای ریا و مردان کند و در آن بدن خود را به تعب اندازد و شب ها به بیداری به روز آورد، خدا نمی گذارد مگر این که اندک نماید در نزد هر که بر آن مطلع می گردد (24)». (25)

ب) چیستی و ماهیت ریا

تعریف ریا
آن عبارت است از طلب اعتبار و منزلت در نزد مردم به وسیله افعال خیر و پسندیده، یا آثاری که دلالت بر صفت نیک کند و مراد از آثار داله بر خیر، افعالی است که خود آن فعل، خیر نباشد و لیکن از آن، پی به امور خیر توان برد. مثل: اظهار ضعف و بی حالی به جهت فهمانیدن کم خوراکی و روزه بودن یا بیداری شب و مثل آه بی اختیار کشیدن به جهت اظهار این که به فکر خدا یا احوال روز جزا افتاده است و امثال این ها.
و همه اقسام ریا شرعا مذموم، بلکه از جمله مهلکات عظیمه و گناهان کبیره است و بر حرمت آن، اجماع امت منعقد و آیات و اخبار یکدیگر را متعاضد (26) است. (27)
پرسیدند که ریا چیست؟ شیخ ما می فرمودند که: «ریا را از رؤیت گرفته اند و رؤیت، نمودن بود.» پس در وجودی که به آوردن عمل نیت او نمودن بود به مردمان از برای اعتبار نفس خود را، یا مراد از عبادت مردمان را آن بود که تا وی را ثنا گویند و عزیز دارند، یا مراد آن بود که تا بدانند که وی مرد عابد است، یا مراد آن بود تا خلق را در حق وی اعتقادی شود، وی را فتوح (28) دنیوی دهند. پس هر که با این معانی عمل می کند، به ریا عمل کرده باشد، و هر عملی که با ریا آورده شود مردود باشد و قبولیت حضرت عزت را نشاید و در آخرت به این عمل ثوابی نیاید.
اهل روش، ریا را شرک خفی گفته اند. یعنی در گزاردن عبادت به باطن، به غیر، التفات می کند و از آن عبادت از غیر طمع می دارد و غیر را با حق در عبادت شریک می سازد. (29)

تعریف سمعه
پرسیدند که سمعه چیست؟ شیخ ما فرمودند که: «سمعه به قول تعلق دارد و عجب و ریا در افعال می رود، اما سمعه در افعال نمی رود و در اقوال می رود.» و آ« چنان بود که مردم عالم علم بیان می کند، و از بیان علم مقصود غیر حق است، این را سمعه می گویند. پس باید غرض از بیان علم ارشاد خلق باشد تا رضای خالق را دریابد و اگر مقصود از بیان علم اظهار فضل بود و طلب جاه و طلب دنیا، و علم را دام دنیا ساخته باشد و رضای خداوند تعالی را فرو گذاشته، سمعه این باشد.
یکی از عرفا می فرمودند که: «اعمال با ریا و سمعه را مشابهت است با اعمال منافقان. چنان که منافقان به نماز حاضر می شوند از برای دیدن مردمان را، نه از برای رضای رحمن را.» و مرایی و معجب نیز عمل از برای دیدن مردمان می کنند نه از برای رضای خداوند. و نیز منافقان را در آوردن اعمال، عقیده ی باطن نبود، بلکه از برای نفع ظاهر را می آوردندی، مرائیان و معجبان نیز از برای نفع ظاهر را می آرند بی عقیده باطن. (30)

ریا و راه تشخیص آن از اخلاص
بدان که همچنان که اظهار عمل به قصد صحیح ضرر ندارد و از ثواب عمل چیزی کم نمی کند، همچنین فرح و سرور و شکفتگی و انبساط از بروز عمل، و اطلاع مردم بر آن بعد از آن که خود آن را پنهان به جا آورده باشد، هر گاه به جهت صحیحی باشد، در آن باکی نیست. زیرا می تواند شد که که از کسی عمل نیکی در خفا صادر گردد و چون پروردگار آن را ظاهر سازد شاد شود، به واسطه آن که از آن، لطف خدا را نسبت به خود استنباط کرده که معاصی او را پوشیده و طاعات او را ظاهر گردانیده. نه از راه مدح مردم و حصول اعتبار در نزد ایشان. و از پرده پوشی و لطف خدا به او در دنیا چنان تصور کند که در آخرت نیز با او چنین سلوک خواهد شد، و به این جهت شاد و فرحناک گردد.
و گاه باشد که شادی و فرح به جهت همین باشد که چنین تصور کند که: چون کسی بر عبادت او مطلع شد او نیز رغبت بر آن عبادت می کند و از متابعت می کند و به این سبب نیز اجر دیگر حاصل می گردد و می تواند شد که فرح او به جهت رغبت مطلعین از عبادت باشد، یعنی به این شاد شود که دیگران هم به اجر و ثوابی رسیدند.
و مخفی نماند که همچنان که سرور و نشاط و شکفتگی و انبساط بر اطلاع کسی بر عملی که در پنهان صادر شده به وجه صحیح می تواند شد که به وجه صحیحی رغبت کسی در عبادت و شوق و میل او به آن در حضور جمعی حاصل شود که در خلوت چنین نباشد. یا در حضور ایشان زیادتر شود از خلوت، زیرا آدمی چون از اهل ایمان را مشاهده کند که به رغبت تمام و خضوع و خشوع، مشغول عبادت خدا باشند، آن حالت در نفس وی تأثیر می کند و موجب شوق و رغبت به عبادت می شود.
مثلا کسی که عادت او نماز شب نباشد و شبی با جماعتی به سر برد که نماز شب بخوانند، پس چون ایشان به نماز شب برخیزند در دل او نیز رغبتی و شوقی پیدا شود و ببیند که جمعی رو به درگاه خدا آورده اند او نیز میل به درگاه الهی نماید، این ریا نخواهد بود. بلکه هیجان رغبت و زوال غفلت خواهد بود به مشاهده عمل دیگران.
و بسا باشد که او در منزل خود موانع و عوایقی (31) باشد که در آن مجمع نباشد و به این سبب در آن مجمع به عبادت میل کند. و شیطان در امثال این مواضع به وسوسه می آید و به دل آدمی می اندازد که: معلوم است که این عبادت تو به جهت ریا است، پس ترک آن بهتر است. و این از جمله مکرهای شیطان است که باید از آن غافل نگردند.و لیکن در فرق گذاشتن میان این که این شوق و رغبت او برای خداست یا به قصد ریا، نهایت اشکال است. و امتحان در این مقام به این نحو می توان نمود که: با خود فرض کنی که اگر در موضعی باشی که توانی جماعتی را مشاهده کنی که مشغول عبادت اند و لیکن ایشان تو را نبینند، اگر رغبت و شوق تو کمتر است از وقتی که ایشان تو را می بینند، معلوم می شود که این شوق از روی ریا ست و الا به جهت تقرب به خداست. (32)

سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله
از حضرت رسول صلی الله علیه و آله مروی است که فرمودند: «به درتس که بدترین چیزی که بر شما می ترسم شرک اصغر است.» عرض کردند که: «شرک اصغر چیست؟» فرمود: «ریا.» خدای عزوجل در روز قیامت وقتی که جزای بندگان را دهد به ریاکاران می فرماید که: «شما بروید پیش کسانی که از برای ایشان ریا کردید، و ببینید که آیا جزای شما در نزد ایشان هست یا نه».(33)
و نیز از آن حضرت منقول است که: «خدای تعالی فرمود: هر که عملی به جا آورد که غیر مرا در آن شریک سازد، همه آن عمل از غیر است، و من نیز از آن عمل بیزارم». (34)
و نیز آن حضرت فرمود که: «خدا قبول نمی فرماید عملی را که در آن به قدر ذره ای از ریا باشد». (35)
و نیز فرمود که: «در روز قیامت، ریاکار را به چهار نام می خوانند، و می گویند: ای کافر! فاجر! ای غادر! (36) ای جابر! عمل تو فاسد، و اجر تو باطل شده. تو را امروز در پیش ما نصیبی نیست، برو امروز مزد خود را از آن کس بگیر که عمل از برای او می کردی». (37)
روزی که سرور [رسول خدا] گریست گریستنی شدید، عرض کردند که: «چه چیز شما را گریانید؟» فرمود: «به درستی که بر امت خود ترسیده ام از شرک، آگاه باشید که ایشان نخواهند پرستید بتی را و نه خورشید و ماه را و نه سنگی را. و لیکن در اعمال خود ریا خواهند کرد». (38)
و فرمود: «به زودی بیاید بر امت من زمانی که باطن های ایشان خبیث، و ظاهرهای خود را نیکو کنند به جهت طمع در دنیا، و نمی خواهند از آن ثواب پروردگار را. دینشان ریاست، و خوف خدا در دل ایشان جای ندارد. و فرو می گیرد عقاب خدای تعالی ایشان را. پس خدای را می خوانند خواندن کسی که غرق شده باشد دعای ایشان به اجابت نمی رسد». (39)
از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که: «نگاهداری عمل، مشکل تر است از انجام دادن آن.» عرض کردند که: «چگونه است نگاهداری آن؟» فرمود که: «مردی صله به جا می آورد و از برای خدا انفاق می کند و به غیر از خدای احدی را منظور ندارد. پس ثواب پنهانی آن عمل از برای او ثبت می شود و بعد از آن در نزد مردمان، آن عمل را ذکر می کند، ثوابی که نوشته شده بود محو می شود و ثواب عمل آشکارا که کمتر است از پنهانی، به جهت او نوشته می شود و بار دوم که آن عمل را ذکر می کند آن ثواب نیز محو می شود و ریا در نامه عمل او ثبت می گردد (40)». (41)
از «عیسی بن مریم» مروی است که فرمود: «ای علمای بد! روزه می گیرید و نماز می گزارید و تصدق می کنید ولی به جا نمی آورید آن چه را که مردم را به آن می خوانید و درس می دهید و ارشاد می نمایید، امری را که به عمل نمی آورید. پس چه بد چیزی است آن چه حکم می کنید. توبه شما به گفتار و آرزو است و کردار شما هوا و هوس است و چه سود می بخشد مشا را که بدن های خود را پاکیزه کنید و حال آن که دل های شما کثیف و چرک آلود است. حق را به شما می گویم مانند غربال می باشید که آرد پاکیزه از آن بیرون می رود و نخاله در آن باقی می ماند. همچنین حکمت و نصیحت از دهان شما می ریزد ولی غل و غش در سینه های شما به جای می ماند.
ای بندگان دنیا! چگونه به آخرت می رسد کسی که خواهش او را از دنیا به سر نیامده و رغبت او از دنیا منقطع نگشته؟ حق را به شما می گویم، به درستی که دل های شما گریه می کند از اعمال شما، دنیا را در زیر زبان خود گذارده اید و عبادت را در زیر قدم های خود نهاده اید. به حق با شما سخن می گویم، به جهت اصلاح دنیای خود، آخرت خود را فاسد کردید. پس صلاح دنیا در پیش شما دوست تر است از صلاح آخرت. پس کیست پست تر و خسیس تر از شما اگر بدانید؟! وای بر شما! تا کی به مردم راه می نمایید و خود در محله حیرت زدگان ایستاده اید؟ گویا شما اهل دنیا را امر می کنید که دنیا را بیفکنند که شما بردارید. وای بر شما! چه سود می بخشد خانه تاریک را که چراغ بر بالای آن نهید و اندرون آن موحش و تیره باشد. همچنین چه سود می دهد شما را که نور علم در دهان شما باشد و باطن های شما از آن خالی و ظلمانی بوده باشد.
ای بندگان دنیا! نزدیک شده است که دنیا شما را از بیخ بر کند و بر رو در اندازد و بینی های شما را بر زمین بمالد و گناهان شما گریبان شما را بگیرد. و شما را به پادشاه جزا دهنده برهنه و تنها بسپارد پس شما را در موقف فضیحت و رسوایی بدارد و جزای اعمال بد شما را به شما برساند.
و هر که از امثال ما، از کسانی که امر می کنند به آن چه نمی کنند، در این کلام تأمل کند پشت او شکسته می شود و رگ دل او قطع می گردد. پس زنهار، ای عالم! تا از خود فارغ نشوی. به دیگران نپرداز و قدم بر مسند مناصب شرعیه مگذار که خود و دیگران را فاسد می کنی. علاوه بر این تا آدمی از خود فارغ نگردد سخن او در دیگری اثر نمی کند.
نکوهش نکو نبود آن را که هست
ز مستی گران سر به زندان مست
ندارد دمت در درونم اثر
که دارم ز حال درونت خبر
تو ای خواجه هستی چو محتاج پند
نباشد به کس پند تو سودمند
با وجود آن که اندک لغزشی از علما، قبیح تر است از گناهان بزرگ از عوام الناس، پس با وجود کثافت باطن خود، چه بسیار قبیح است که دیگران را آداب و سنن آموزند و علامت مخلص صادق که شایسته این مناصب است آن است که: هر گاه دیگری یافت شود که از او شایسته تر باشد و میل مردم را به او بسیار یابد و مردم را به او راغب تر بیند شاد و فرحناک گردد. و از میل ایشان به دیگری که با او مساوی باشد مطلقا تفاوتی در حالی او به هم نرسد و اگر اعاظم مملکت و اکابر ولایت و بزرگان ذوی الاقتدار در مجمع او حاضر شوند، یا در نماز به او اقتدا کنند، یا در پای منبر وعظ او نشینند اصلا کلام او تفاوت ننماید و حال او با نبودن ایشان یکسان باشد، بلکه به همه بندگان خدا به یک چشم نظر کنند. (42)

اقسام و انواع ریا
بدان که ریا بر چند قسم است زیرا که یا در اصل ایمان است، یا در عبادت است، یا در غیر این ها.
اما قسم اول: عبارت است از اظهار شهادتین به زبان با انکار در دل و این قسم کفر و نفاق است.
و در ابتدای اسلام شیوع داشت و لیکن در امثال این زمان کم یافت می شود. بلی در این زمان بسیار می شود که کسی در دل، معتقد به بعضی از ضروریات دین، مثل بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب و معاد جسمانی و بقای تکلیف نباشد، ولی از خوف شمشیر شریعت، اظهار آن نکند و اظهار اعتقاد نماید و این نیز از جمله کفر و نفاق، و صاحب آن از دایره دین و اسلام خارج، و در آتش جهنم مخلد است. و صاحب کفر و نفاق، خواه از قبیل اول باشد یا ثانی، از کافر آشکار بدتر است، زیرا آن جمع میان نفاق و کفر هر دو کرده است.
و اما قسم دوم که ریا در عبادات باشد بر چند نوع است:
اول آن که: با وجود آن که اعتقاد به خدا جل جلاله و پیغمبر صلی الله علیه و آله داشته باشد، در اصل عبادات واجبه خود ریا کند. مثل این که در خلوت تارک الصلوه و تارک الصوم و تاریک الزکوه باشد و چون در حضور مردم اتفاق افتد نماز بخواند. و اگر در ماه مبارک رمضان صبح تا شام در مجمعی بایدش بود، روزه بدارد. و اگر کسی بر مال زکاتی او مطلع گردد، از ترس مذمت آن شخص، زکات بدهد. و در حضور مردم با والدین خود حسن سلوک به جا آورد و در غیاب مردم، با ایشان بی ادبی و بد سلوکی نماید. و بر این قیاس این شخص اگر چه در زمره کفار محسوب نباشد، و لیکن بدترین اهل اسلام و نزدیک ترین ایشان به کفار است.
دوم آن که: در عبارت واجبه خود مرتکب ریا نگردد و لیکن در اصل عبادات مستحبه ریا کار باشد، مثل این که در خلوت نوافل شبانه روزی و نماز شب و روزه های سنتی را به جا نیاورد، اما در حضور مردم رغبت به این افعال داشته باشد و مثل این است، بلند گفتن تسبیح و تهلیل در مجالس. و همچنین در عیادت بیماران و مشایعت جنازه به قصد ریا و این شخص، اگر چه از شخص اول بهتر است ولیکن باز هالک و با اول در شرک شریک است.
سوم آن که: ریا در وصف عبادات کند نه در اصل آن ها، مثل این که: رکوه و سجود و سایر افعال نماز را در حضور مردم به قصد حصول اعتبار بهتر به جا آورد و از آن چه در خلوت می کند، مثل این که در تعزیه یا ذکر حدیثی گریه به او دست دهد، اشک خود را پاک نکند به قصد آن که مردم او را ببینند، و امثال این ها و صاحب این مرتبه نیز هالک، و به نوعی از شرک مبتلا است.
و اما قسم سوم که ریا در غیر عبادت باشد، پس یا در مباحات است، مثل تنظیف لباس از برای این که مردم او را پاکیزه دانند، یا پوشانیدن عیبی از بدن خود تا مردم او را متصف به آن ندانند، و امثال آن. یا در محرمات است و آن پنهان داشتن گناهان و عیوب خود است، تا مردم او را فاسق ندانند. (43)

شناخت مفاسد انواع ریا
چون اقسام ریا را دانستی بدان که:
قسم اول که ریا در ایمان باشد، بدترین اقسام ریا و از افراد کفر است بلکه بدتر از کفر و شدیدتر از آن است.
و اما قسم دوم که ریا در عبادات بوده باشد، همه انواع آن حرام و از گناهان عظیمه است و صاحب آن مغضوب درگاه پروردگار، و ممنوع از وصول به سعادات. و علاوه بر آن، موجب بطلان عبادت و فساد آن است ، خواه در اصل عبادات باشد یا در «وصف لازم»(44) آن و فرقی نیست در بطلان عبادت به قصد ریا میان این که قصد او ریای محض باشد و هیچ نیت قربت نداشته باشد، یا این که هر دو با هم ضم باشد و بالاشتراک باعث بر عمل باشند. بلکه اگر قصد قربت هم راجح باشد و شایبه ای از ریا در آن باشد باز عبادت فاسد و صاحب آن از عهده تکلیف بر نیامده است. بلکه حال او بدتر از کسی است که عبادت را ترک نموده باشد، چون این شخص، علاوه بر گناه ترک عبادت، گناه ریا نیز دارد.
کلید در دوزخ است آن نماز
که در چشم مردم گذاری دراز
اگر جز به حق می رود جاده ات
در آتش فشانند سجاده ات
و همچنین فرقی نیست در فساد عبادت به قصد ریا، میان این که در ابتدای عبادت قصد ریا داشته باشد یا آن که آن قصد، در اثناء عارض شود. پس اگر ابتداء به قصد قربت و خلوص داخل عبادتی شد و لیکن در اثنای آن ریا در قصد حاصل شد، همه آن عبادت باطل و اعاده آن لازم است. خواه فعل تتمه عبادت به جهت ریای محض باشد که اگر به اطلاع مردم نمی بود نمی کرد، یا به جهت قربت و ریا هر دو با هم باشد. یا به جه قرب باشد اما در آن شایبه ریا باشد. مثل این که: متوجه نماز شب شد به محض رضای خدا و اگر هیچ کس آن را نمی دید باز آن را به جا می آورد، لیکن به جهت اطلاع کسی بر آن در اثناء، فرح و سرور و انبساط از برای اوحاصل شد به واسطه حصول منزلت از برای او در دل آن شخص ببینده.
اما این در عملی است که به فساد بعضی از آن، همه آن باطل می شود. اما هر گاه عملی باشد که صحت بعض اجزای آن، موقوف بر صحت بعضی دیگر نباشد مثل قرائت قرآن و امثال آن، پس ریائی که در اثناء حاصل می شود همین عملی که بعد از ریا واقع شده باطل می شود و آن چه سابق بر آن بوده باطل نمی گردد. و هر گاه کسی عبادتی به قصد اخلاص و قربت انجام دهد و در اثنای آن نیز شایبه ریائی واقع نشود، و لیکن بعد از آن که از آن فارغ شود، چنان که کسی بر آن مطلع شود شکفته خاطر و مسرور گردد، به واسطه امید حصول مرتبه از برای او در نزد آن کس، عمل او فاسد نمی شود و از ثواب آن هم چیزی کم نمی گردد، اگر خود باعث اظهار آن نشده باشد. اما این سرور و نشاط از جمله امراض نفسانیه است و آن را ریای خفی نامند و صاحب آن توقع تعظیم و احترام از آن که مطلع شده دارد و اگر آن شخص تقصیری در احترام او کند، در دل خود استبعاد می نماید و اگر نفس این شخص، از مرض خالی می بود و مطلقا شایبه ریا در او نمی بود، این سرور از برای او حاصل نمی شد و اطلاع کسی بر عبادات او و عدم اطلاع بر آن، نزد او یکسان می بود. دل خالی از جمع شوائب ریا آن است که تفاوتی نزد او نباشد میان آن که انسانی بر عبادت او مطلع شود یا چارپائی و مادامی که فرق میان این دو بیابد، از توقع تعظیم و احترام خالی نخواهد بود. این توقع اگر چه موجب فساد عمل یا کمی ثواب آن نشود، اما نفس را هلاک می کند و اگر آن تعظیم نیز به عمل آید، بسا باشد که موجب کمی اجر گردد.
همچنان که از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مروی است که: «خدای تعالی در روز قیامت به قرآن خوانا خواهد فرمود که: آیا در دنیا چیزها را به شما ارزان نفروختند؟ آیا ابتدا به سلام بر شما نکردند؟ آیا قضای حوایج شما را ننمودند؟ پس امروز شما ثوابی ندارید و در دنیا به ثواب خود رسیده اید.»
و این در صورتی بود که خود، اظهار آن عبادت را نکرده باشد، اما اگر خود آن را اظهار کرده باشد بدون قصد صحیحی، پس بعضی از علما می گویند که: از ثواب آن عبادت چیزی کم نمی شود، اگر چه به جهت آن اظهاری که به قصد ریا کرده معصیتی از برای او حاصل باشد.
و بعضی دیگر گفته اند که: علاوه بر معصیت، ثواب آن عبادت نیز نقصان می یابد. و مقتضای بعضی از اخبار نیز این است.
اما اگر در اظهار آن، قصد صحیحی داشته باشد، مانند ترغیب مردم به عمل خیر یا نحو آن، باکی در اظهار آن نیست. بلکه بسا باشد که اظهار آن افضل باشد. به شرطی که مطلقا شایبه ریایی در آن نباشد و مفسده دیگر هم بر آن مرتب نگردد، مثل هتک آبروی فقیری در اظهار تصدق و اگر چنین نباشد و محتمل احتمال ریا باشد، زنهار که پیرامون اظهار آن نگردد. و این موضع خطر و محل لغزش است، چون خلوص نیت از جمیع شوایب ریا در اظهار عمل میسر نیست مگر از برای ارباب نفوس قدسیه و صاحبان قلوب قویه. و بسیاری از اهل علم و عمل هستند که خود را خالی از ریا پندارند و در مقام اظهار اعمال خود بر می آیند و حال این که شیطان ایشان را فریفته و به هلاک انداخته.
اما قسم سوم که ریای در غیر عبادات باشد پس دانستی که بر دو نوع است:
یکی در مباحات، یعنی کسی عمل مباحی را مرتکب شود یا ترک کند به جهت تحصیل جاه و اعتبار در نزد مردم، یا دفع مذمت و ناخوش آمدن ایشان، مثل این که از چرکینی جامه خود مضایقه نداشته باشد و لیکن به جهت این که مردم او را پاکیزه و نظیف دانند، جامه خود را نظیف کند و از این قبیل است تزیین لباس به جهت حضور مجامع و مانند آن و این قسم از ریا، مباح و جایز است، بلکه گاه می شود که ممدوح می گردد.
مروی است که: «روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله خواست که به مجمع اصحاب حاضر شود، نظر به خم آبی می کرد و عمامه و موهای مبارک خود را می آراست. شخصی دید عرض کرد که: شما نیز چنین می کنید؟ فرمود: بلی! به درستی که خدا دوست دارد که بنده از برای برادران خود زینت کند وقتی که به سوی ایشان بیرون می آید».
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام شخصی را از اهل مدینه دید که از برای عیال خود چیزی خریده بود برداشته به خانه می برد. آن مرد چون حضرت را دید خجل شد. حضرت فرمود: «این را به جهت عیال خود خریده ای؟ به خدا قسم که اگر از خوف مذمت کردن اهل مدینه نمی بود، من نیز دوست داشتم که برای عیال خود چیزی بخرم و خود برادرم و به جهت ایشان ببرم».
و نوع دوم از ریا در غیر عبادات، در معاصی ای است که از آدمی سر می زند. یعنی پنهان داشتن گناهان خود از مردم و کراهت از اطلاع ایشان بر آن ها. و این نوع از ریا جایز، بلکه اظهار نمودن معاصی و قبایح خود حرام است. و آن چه گفته اند که مقتضای اخلاص آن است که ظاهر وباطن آدمی یکی باشد، مراد آن است که باطن او به نوعی باشد که در ظهور آن مطلقا قبحی نباشد.
معنی آن، آن چیزی است که یکی از اکابر گفته است که: بر تو باد به عمل علانیه. یعنی عملی [که] چون ظاهر گردد، مطلقا شرم و خجلت نداشته باشد.
چنان که بزرگی گفته که: «هرگز عملی نکرده ام که مضایقه از اطلاع مردم بر آن داشته باشم، مگر مواقعه با اهل خودم و دفع بول و غایط».
و لیکن دست هر کس به این مرتبه عظمی نمی رسد، بلکه غیر اهل عصمت و طهارت و قلیلی از برگزیدگان محفل قرب حضرت رب العزه، سایر اشخاص از گناهان ظاهری و باطنی خالی نیستند. خصوصا از افکار باطله و وساوس شیطانی و آرزوهای کاذبه، که پروردگار بر همه مطلع، و از مردمان پنهان است و سعی در اخفای آن ها و کراهت ظهور آن ها جایز، بلکه راجح و واجب است و لیکن باید غرض تو از پوشانیدن آن ها، این نباشد که: مردمان اعتقاد ورع و تقوی و صلاح تو داشته باشند. بلکه باید غرض آن باشد که حق سبحانه و تعالی امر به اخفای معاصی و نهی از اظهار آن فرموده.
چنان که از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله مروی است که: «هر که مرتکب چیزی از اعمال ناشایست گردد باید بپوشاند آن را از مردمان تا خدا نیز او را بپوشاند».
یا غرض آن باشد که اگر معصیت تو بر مردم ظاهر شود، زبان به مذمت و خبث تو خواهند گشود. و چون تو بر آن مطلع شوی متفرق الحواس و پریشان خاطر می گردی و حضور قلب تو تمام می شود. و به این سبب، از تحصیل مراتب علم باز می مانی. یا غرض آن باشد که: مبادا اظهار معاصی و فاش شدن آن، باعث شود که دفع گناهان از نظر مردم تمام شود. و بر گناه، دلیر گردند تا مردمان متابعت او کنند. و به این جهت است که باید معاصی را از اهل و عیال و اولاد خود پنهان داشت تا دلیر نگردند.
یا باعث بر کراهت از ظهور معصیت، محض حیا و شرمندگی باشد. زیرا حیا نیز از اخلاق فاضله و صفات شریفه و شعبه ای است از ایمان و کسی که گناهی از او صادر شود و باکی از ظهور آن نداشته باشد، جمع میان گناهکاری و بی حیایی کرده و حال او بسیار بدتر است از گناهکار صاحب حیا.
و بسیار باشد که ریا مشتبه به حیا می شود و آدمی به واسطه ریا از ظهور گناهان و قبایح خود مضایقه می کند و چنان می پندارد که سبب آن حیا است. همچنان که بسا باشد که ضعف نفس و صغر آن نیز به حیا مشتبه می شود. چون حیا نیست، مگر در آن چه شرعایا عقلا یا عرفا قبیح بوده باشد. پس آن چه چنین نباشد و بر آدمی ارتکاب آن دشوار باشد، سبب آن ضعف نفس است نه حیا و شرم. مثل وعظ کردن، و امامت نمودن از برای کسی که قابل باشد. و امر به معروف و نهی از منکر در جایی که عذری صحیح باشد که موجب حیا گردد. (45)

ج) علاج ریا کاری

معالجه عملی مرض ریا
علاج علمی ریا، آن است که خود را عادت دهد به پنهان داشتن عبادات. و در هنگام عبادت، در به روی مردم ببندد همچنان که معاصی خود را از مردم پنهان می دارد، تا دل او قانع شود به اطلاع خدا بر عبادات او و نفس او دیگر خواهش آگاهی مردم را با عمال او نکند.
مخفی نماند که کسی که عبادت را به جهت طمع از مردم و حب مدح ایشان به جا نیاورد و مطلقا ریا در نظر او نباشد، بلکه به جهت امر الهی به عبادت پردازد باز بسیار می شود که شیطان مردود، دست از او بر نمی دارد و در صدد معارضه با او بر می آید، خصوصا در اثنای عبادت. پس چیزهایی به خاطر او می رساند و توهمات و افکار به دل او می افکند ، تا این که اندک میلی به ریا از برای او پیدا می شود و دل اورا مضطرب می گرداند. و اگر در آن وقت آن کس خود کراهت از آن حالت داشته باشد و با نفس خود مجادله نماید و بر آن متغیر گردد، بر او گناهی نیست و عبادت او فاسد نمی شود و باید که اگر چنین وسوسه ای از شیطان حاصل شود، به آن التفات نکرد و متوجه آن نشد و دل را مشغول عبادت گردانید و حضور قلب در عبادت را از دست نداد و به مجادله شیطان و معارضه با آن نپرداخت. زیرا می شود که شیطان از ریا کردن کسی مأیوس باشد، اما توهم ریا را به خاطر او بگذارند، به جهت این که او در صدد معارضه و مجادله دفع آن توهم برآید و از حضور قلب باز ماند و اگر آدمی پی دفع آن توهم رود و مشغول جواب شیطان گردد، شیطان به مطلوب خود می رسد و دست از آن شخص بر نمی دارد. اما هر گاه ملتفت آن نگردد و به قوت قلب متوجه عبارت شود، از او مأیوس می شود و دیگر پیرامون او نمی گردد.
پس سزاوار مؤمن آن است که همیشه در دل خود ریا مکروه داشته باشد و خاطر خود را به قصد قربت قرار بدهد. و چنان در نزد خود مخمر (46) کند که امثال این توهمات و خطرات از وساوس شیطان لعین است و التفات به آن ها نکند و به همان چیز که خاطر خود را به آن قرار داده اکتفا نماید. بلکه در عبادت و اخلاص بیفزاید تا شیطان نا امید گردد و چون شیطان بنده را به این نوع شناخت، دیگر متعرض او نمی شود. (47)
بدان که اصل ماده مرض ریا، یا طمع در مال و منافع مردمان است، یا محبت مدح و ستایش ایشان و لذت بردن از آن یا کراهت از مذمت و ملامت ایشان که می خواهد به واسطه آن، آن چه می نماید به مردم از افعال حسنه و اوصاف جمیله، ایشان او را ثنا گویند و از صلحا و اخیارش خوانند. و از این راه، کسب اعتبار و تحصیل مرتبه و مقدار کرده، خود را در نزد وضیع (48) و شریف، مکرم و معزز سازد و تسخیر دل های عوام و خواص نموده، به این وسیله به استیفای مشتهیات و مستلذات نفس شومش پردازد و مرادات و تمنیاتش به اسهل (49) وجهی به حصول پیوندد.
پس کسی که خواهد معالجه این مرض مهلک را نماید، باید در قطع اصل ماده آن سعی کند. و علاج طمع و محبت مدح و ستایش، و کراهت ذم و نکوهش را نماید… [خلاصه] می گوییم که هر که فی الجمله عقلی داشته باشد، مادامی که امری از برای او نفعی نداشته باشد به او رغبت نمی نماید. و چنان چه چیزی را که از برای او ضرر دارد، البته پیرامون آن نمی گردد. و هر گاه امری بالفعل فی الجمله نفعی و یا لذتی داشته باشد و لیکن موجب ضرر عظیم و الم شدید باشد از آن می گذرد.
پس بر هر که به صفت ریا مبتلاست لازم است که متذکر ضرر و مفاسد آن شود. و به نفس خود خطاب نماید که: ای احمق! چگونه دعوای ایمان می کنی و شرم نداری که طاعت و عبادت حق سبحانه و تعالی را که به ازای هر یک از آن ها سعادت ابدیه و «درجات منیعه» نهاده شده، به مدح و ثنای بندگان ضعیف آن را می فروشی. یا به امید دست مردم سودا می کنی و عبادات خود را باطل می سازی و به این وسیله مستحق عذاب الهی می گردی. حیا نمی کنی که با خصومت حق جل شانه به این فعل استهزاء می کنی و تحصیل رضای مردم را به وسیله طاعت ریایی خدا می نمایی و از هر سخط (50) خدا و فساد عملی که او از تو خواسته باک نداری و از مردم امید مدح و نفع داری و از ذم الهی اندیشه نمی نمایی و جناب مقدس الهی در نزد تو بی اعتبارتر از مشتی بندگان بیچاره است. حال آن که زمام اختیار همه امور در قبضه قدرت اوست و کلید ابواب مقاصد دو جهانی در دست مشیت او. دل های همه بندگان مسخر امر اویند و اداره تمام مردمان مضطر اراده او. و اگر بالفرض تمام پادشاهان روزگار، و سلاطین ذولااقتدار با همه خیل و حشم، بلکه تمام اهل عالم با هم توأم شوند و بخواهند یک جو نفع یا یک سر مویی ضرر به کسی رسانند، بی قضا و قدر الهی و بدون اذن و مشیت پادشاهی نتوانند.
هیچ دندانی نخندد در جهان
بی رضا و امر آن فرمان روان
هیچ برگی می نیفتد از درخت
بی رضا و حکم آن سلطان بخت
از دهان لقمه نشد سوی گلو
تا نگفت آن لقمه را حق «ادخلوا» (51)
بدان ای رونده راه خدا عزوجل که منشأ ریا، لوامه نفس و سبب ریا دوستی ثنای خلق و ترس و نکوهش خلق و طمع منفعت خلق است. علاج وی آن است که بداند بر آن چه وی را ثنا می گویند در وی اگر نیست، فسوس (52) کرده باشند. چنان که به توانگری مدح کنند و او درویش باشد و اگر هست بر خطر است به سبب خوف خاتمت، پس جای ثنا نبود.
حقیقت ریا، طلب منزلت خود است بر دل خلق. و مقصود نفس در طلب منزلت، تملک دل خلق است و تملک دل خلق اگر به جز عبادت بود مباح است. چنان که مردی تنها بود، جامه ژنده(53) پوشد، چون پیش مردمان بیرون آید جامه های نیکو پوشد. و نیز مهمانی کند که مقصود مودت و طلب منزلت باشد بر دل ها [ی] مردمان، این مباح است از بهر آن که تملک زمین به مال مباح است تملک دل ها نیز به مال مباح است. (54)
حقیقت آن ریا که حرام است و معصیت، بل شرک خفی است طلب منزلت است در دل ها [ی] آدمیان به عبادت و کارهای خیر. تا چون منزلت ثابت شود بر دل های ایشان، دل ها[ی] ایشان مملوک شود. پس دل ها[ی] ایشان مطیع شود مروی را ، و وی تصرف کردن گیرد بر دل ها [ی] ایشان . و حق آن است که عمل کند تا وی را منزلت ب رحضرت حق ثابت شود و جزای عمل از حق تعالی طمع دارد که معبود اوست . چون عمل از بهر منزلت کند بر دل های خلق ، در بر آمد مرادات وی سعی کنند ، جزا از ایشان طمع داشته باشد ، پس این شرک خفی باشد که جزای عمل از غیر حق طلب کرده باشد…
آن چیزها که مردم به وی ریا کنند، چند نوع است: لاغری تن و زردی روی، تا مردمان گمان بیداری شب برند و روزه روز. و در خود اندوه ظاهر کردن تا گمان برند که در کار دین اهتمامی دارد زیادتی و آواز پست تا گمان برند که ضعیف شده است از بسیاری مجاهدت کردن، و سر فرو افکند زیادت از معهود، و اثر سجده باقی داشتن بر روی، و چشم فراز داشتن تا گمان برند که در وجد است، [و] جامه پشمین پوشیدن و درشت پوشیدن، و کرته (55) تنگ و ریم (56) ناک پوشیدن تا گمان برند که مستغرق است در وقت، و لبس مرقعه، (57) و داشت سجاده بی حاجت، تا گمان برند که از اهل تصوف [است]. و طایفه ای منزلت طلبند در دل اهل صلاح، و جامه کهن پوشند، و نیز ملازمت صوم کنند. اگر ایشان را جامه نو پوشانی، یا طعام شان دهی در روز، از کشتن شان سخت تر آید از بیم زبان خلق را گویند: راه دیگر کرد. (58)
نشانه های این آفت آن است که: آن چه را در خلوت به دلش خطور می دهد همان باشد که در پیش روی مردم به خاطرش می آورد و حضور غیر سبب این خطورات نباشد، چنان که وجود حیوانی سبب آن نخواهد شد. لذا مادام که در احوال او از مشاهده انسان و مشاهده حیوان تفاوت روی می دهد، هنوز از صفای اخلاص به دور بوده و باطنش به شرک ریای خفی آلوده می باشد. چنان که در حدیث آمده است: «این شرک در دل فرزند آدم از حرکت مورچه سیاه در شب تاریک بر روی سنگ سخت پوشیده تر است». (59)

علاج ریا در نیت
اکنون درباره کسی سخن می گوییم که انگیزه اش قصد تقرب به خدا باشد، لیکن داعیه دیگری با انگیزه او آمیخته شده باشد که آن یا ریاست و یا چیزی از لذت های نفسانی غیر از ریا. فی المثل با قصد تقرب روزه بگیرد تا از پرهیز حاصل از آن سود ببرد؛ یابنده ای را در راه خدا آزاد کند تا از هزینه و بد خلقی او رهایی یابد؛ یا به حج رود تا با گردش و مسافرت تندرستی یابد، یا از شری که در شهرش دامن گیر او شده خلاصی پیدا کند و یا از دشمنی که در منزل او راه یافته بگریزد؛ یا از زن و فرزندش دلتنگ گردیده؛ یا از کاری که بدان مشغول است خسته شده و می خواهد روزهای چندی بیاساید؛ یا به جهاد می رود تا جنگ را تمرین کند و طرز به کار بردن ابزار آن را بیاموزد بتواند در لشکرکشی ها شرکت کند؛ یا نماز شب به جا آورد لیکن مقصودش مراقبت از خانه و زندگی و زن و فرزندش باشد؛ یا دانش بیاموزد تا طلب مالی که کفاف او باشد برایش آسان گردد؛ یا برای آن که میان خانواده اش عزت یابد؛ یا به قصد آن که به سبب عزت علم املاک و اموال او از مطامع مصون ماند؛ یا برای آن که با اشتغال به درس و وعظ از غم خاموشی رها شود و با لذت محاوره رفع اندوه کند؛ یا خدمت عالمان را عهده دار شود تا حرمت او را در نزد آنان و مردم زیاد گردد؛ یا به منظور آن که در دنیا رفیقی پیدا کند؛ یا قرآنی بنویسد تا بر اثر تمرین در نوشتن خط او نیکو شود؛ یا پیاده به حج رود تا از پرداخت کرایه آسوده شود؛ یا وضو گیرد تا پاکیزه و خنک گردد؛ یا غسل کند تا خوش بو گردد؛ یا حدیث روایت کند تا به وثوق و عالی بودن سند معروف شود؛ یا در مسجد اعتکاف کند تا از کرایه آسوده شود؛ یا وضو گیرد تا از رفت و آمد برای پختن طعام آسوده گردد؛ یا برای آن که خوردن او را از پرداختن به کارهایش باز ندارد یا به سائل صدقه دهد تا ابرام او را در سؤال قطع کند؛ یا بیماری را عیادت کند تا اگر بیمار شد به عیادت او آیند؛ یا جنازه ای را تشییع کند برای آن که جنازه های خانواده اش را تشییع کنند؛ یا از این قبیل کارها انجام دهد تا به نیکوکاری معروف و به نیکی یاد شود و مردم به دیده صلاح و وقار به او بنگرند.
بنابراین هرگاه انگیزه او برای عمل تقرب به خدا باشد، لیکن یکی از این خطورات ضمیمه آن شده به طوری که عمل را برایش سبک تر ساخته، بی تردید عمل او از حد اخلاص بیرون رفته و خالص برای رضای خدا نبوده و شرک بدان راه یافته است… خلاصه آن که هر چه از لذت دنیای که مایه آسایش نفس باشد و دل بدان رغبت کند، چنانچه کم یا زیاد آن به عمل راه یابد صفای آن را مکدر و خلوص آن را زایل می کند. (60)
اندر احادیث صحیح از پیغمبر صلی الله علیه و آله «حدیث الغار» آمده است و آن چنان بود که روزی صحابه پیغمبر صلی الله علیه و آله را گفتند: «یا رسول الله! ما را از عجایب افعال امم ماضیه چیزی بگوی».
وی گفت: «پیش از شما سه کس به جایی می رفتند. شب درآمد. قصد غاری کردند و اندر آن جا بخفتند. چون پاره ای از شب بگذشت، سنگی از کوه درآمد و در آن غار سخت بگرفت. ایشان متحیر بماندند. با یکدیگر گفتند: نرهاند ما را از این جای هیچ چیزی جز آن که کردارهای بی ریای خود را به حضرت خدای تعالی شفیع آریم.
یکی گفت: مرا مادری و پدری بود و از مال دنیایی چیزی نداشتم به جز بزکی که شیر او بدیشان دادمی و من هر روز یک حزمه (61) هیزم بیاوردمی و بهای آن اندر وجه طعام خود نهادمی و از آن ایشان. شبی من بیگاه تر آمدم و تا آن بزک را بدوشیدم و طعام ایشان اندر شیر آغشتم، ایشان خفته بودند. آن قدح اندر دست من بماند؛ و من برای پای استاده و چیزی نخورده، انتظار بیداری ایشان می کردم. تا صبح برآمد و ایشان بیدار شدند و طعام بخوردند، من آن گاه بنشستم. پس گفت: ای بار خدای! اگر من در این راست گویم، ما را فریاد رس.
آن سنگ یک بار بجنبید و شکافی پدیدار آمد.
دیگری گفت: مرا دختر عمی بود با جمال و پیوسته دلم بدو مشغول بودی و وی را به خود می خواندم، اجابت نکردی، تا وقتی به حیل صد و بیست دینار بدو فرستادم تا یک شب با من خالی کند. چون نزدیک من آمد، ترسی اندر دلم پدیدار آمد از خدای عزوجل دست از وی بداشتم و آن زر با وی بگذاشتم. آن گاه گفت: بار خدایا! اگر من اندر این راست گویم، ما را فرج فرست.
آن سنگ جنبیدنی دیگر بجنبید و آن شکاف زیادت شد؛ فاما هنوز بیرون نتوانستند آمدن.
دیگری گفت: مرا مزدوران بودند که کار می کردند. همه تمام مزد بستدند. یکی از ایشان ناپدیدار شد. من آن مزد وی را گوسفندی خریدم. سالی دیگر دو شد و سدیگر سال چهار شد. هر سال همچنین زیادت می شد. سالی چند برآمد، مالی عظیم وی را فراهم شد. مرد بیامد که وقتی برای تو کاری کرده ام یاد داری؟ اکنون مرا بدان حاجت است. گفتم: برو آن همه زان توست. گفت: مرا می فسوس داری؟ گفتم: نه، راست می گویم. آن همه وی را دادم تا برفت. آن گاه گفت: خدایا! اگر این سخن راست می گویم، ما را فرج فرست.
پیغمبر گفت که: آن سنگ از در غار فراتر شد تا هر سه بیرون آمدند». (62)

عمل آمیخته به ریا ثواب دارد یا عقاب؟
بدان هر گاه عمل به طور خالص برای رضای خدا نبود، و به ریا یا لذت های نفسانی آمیخته باشد، در آن اختلاف است که آیا آن عمل مقتضی ثواب است یا اقتضای عقاب دارد و یا به کلی مقتضی چیزی نیست نه ثواب و نه عقاب. اما کسی که مراد او از عمل جز ریا نیست، به طور قطع عملش سبب خشم الهی و کیفر او خواهد بود و آن که عمل را اخلاص برای رضای خدا به جا می آورد نیز علمش مستوجب ثواب های الهی است؛ لذا آن چه مورد تأمل و بررسی می باشد عمل مشوب و ناخالص است. ظاهر اخبار گویای آن است که بر این نوع عمل ثوابی مترتب نمی باشد، لیکن این اخبار خالی از تعارض نیست و آن چه برای ما در این باره روشن شده و البته خدا عالم است، این است که باید مقدار قوت انگیزه را در نظر گرفت، اگر انگیزه دینی برابر با انگیزه نفسانی باشد، دو انگیزه در برابر هم مقاومت می کنند و هر دو ساقط می شوند و عمل نه ثواب دارد و نه عقاب؛ و اگر انگیزه ریا قوی تر و چیره تر باشد عمل سودمند نیست، بلکه زیان بارو مقتضی عقاب است . لیکن عقاب آن سبک تر کیفر عملی است که به کلی از روی ریا انجام شده و قصد تقرب به خدا با آن آمیخته نشده است و چنان تقرب نسبت به انگیزه دیگر غلبه داشته باشد به اندازه برتری قوت انگیزه دینی ثواب به او داده می شود، و این به مقتضای قول خداوند است که: «فمن یعمل مثقاله ذره خیرا یره، و من یعمل مثقال ذره شرا یره» (62) و نیز: «ان الله لا یظلم مثقال ذره» (63) پس نباید قصد خیر ضایع شود، بلکه اگر نیز تقرب بر قصد ریا غلبه داشته باشد. به اندازه قصد ریا، از ثواب او ساقط می شود و بقیه برای او می ماند و اگر قصد ریا بر نیت خیر غالب باشد، به سبب نیت خیر او مقداری از عقوبت قصد فاسدش ساقط می گردد.
بنابراین اگر انسان عملی انجام دهد که یک وجب او را به خدا نزدیک و ضمن آن کاری کند که یک وجب از او دور شود، وضع او به پیش او عمل برگشت می کند و ثواب و عقابی برای او نیست. لیکن اگر عمل او چیزی است که دو وجب او را به خدا نزدیک می سازد و عمل دیگر او یک وجب وی را از خدا دور می کند ناچار یک وجب تقرب پیدا کرده است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: «به دنبال بدی نیکی کن تا آن را بزداید» لذا هر گاه اخلاص ناب پس از ریای محض واقع شود ریا را محو می کند و نیز چنانچه این دو با هم جمع شوند ناگزیر یکدیگر را دفع و محو می کنند. گواه این مطلب اجماع امت است بر این که اگر کسی به قصد حج بیرون رود و ضمن آن تجارتی کند حج او درست است و ثواب آن به او داده خواهد شد، با این که لذتی از لذت های نفس با عمل او آمیخته شده است؛ آری ممکن است گفته شود: هنگامی که به مکه برسد و اعمال حج را به جا آورد به ثواب می رسد، چه تجارت او متوقف بر اعمال حج او نیست و عملش خالص است و آن چه میان حج و تجارتش مشترک می باشد، طول راه است که هر گاه در آن قصد تجارت داشته باشد ثوابی نخواهد داشت. لیکن درست آن است که گفته شود: هر گاه حج انگیزه اصلی او و تجارت غرضی تبعی و کمکی باشد، نفس سفر نیز از ثواب بی بهره نخواهد بود. (65)

مرز اخلاص و ریا
کافی به سند حسن از ابی جعفر امام باقر علیه السلام روایت کرده است که از آن حضرت پرسیدند: «مردی کار نیکی انجام می دهد و کسی عمل او را می بیند، پس او از دیدن وی خوشحال می شود» فرمود: «باکی نیست. چه هر کسی دوست دارد خداوند خیر را در میان مردم برای او ظاهر گرداند، لیکن این در صورتی است که عملش را برای نشان دادن به او انجام نداده باشد». (66)

پی نوشت ها:

1- جلی: آشکار.
2- خفی: پنهان.
3- بهایم: حیوانات.
4- جمادات: اشیاء بی جان.
5- راه روشن، ج 8، صص 163-165.
6- غش: آلودگی، آمیختگی.
7- ناسره: کم ارزش.
8- راه روشن، ج 8، ص 166.
9- شرح التعریف، ج 3، ص 1287.
10- نامه های عین القضات همدانی، ج 1، ص 54.
11- معراج السعاده، صص 612 و 613.
12- استخفاف: خوار کردن.
13- معراج السعاده: صص 597 و 598.
14- همان ماخذ.
15- کافی، ج 2، ص 293.
16- همان ماخذ.
17- راه روشن، ج 8، صص 169 و 170.
18- سوره ماعون، آیه 4-6.
19- سوره نساء، آیه 142.
20- معراج السعاده، ص 595.
21- سوره کهف، آیه 110: هر که امید دارد ثواب خدای او، گو بکن کار نیکو و انباز مگیر به پرستش خدایش کسی را.
22- کافی، ج 2، ص 294، ح 4.
23- همان، ص 293.
24- همان، ص 296، ح 13.
25- معراج السعاده، ص 597.
26- متعاضد: همراه، پشتیبان.
27- همان، ص 595.
28- فتوح: هدیه ها.
29- مقاصد السالکین، ص 384.
30- همان، ص 386.
31- عوایق: موانع، آفات.
32- معراج السعاده، صص 601 و 602.
33- بحارالانوار، ج 72، ص 303.
34- محج البیضاء، ج 6، ص 140؛ احیاء العلوم، ج 3، ص 254.
35- بحارالانوار، ج 72، ص 304.
36-غادر : بی وفا .
37- همان.
38- محجه البیضاء، ج 6، ص 141؛ احیاء العلوم، ج 3، ص 254.
39- معراج السعاده، ص 595 و 596.
40- کافی ، ج 2 ، ص 296 .
41-معراج السعاده، ص 597.
42- معراج السعاده، صص 605 و 606.
43- معرج السعاده، صص 598 و 599.
44- ضم: پیوسته.
45- معراج السعاده، صص 599-603.
46- مخمر: لازم، واجب.
47- معراج السعاده، ص 608.
48- وضیع، پست و فرومایه.
49- اسهل: آسان ترین.
50- سخط: خشم.
51- معراج السعاده، ص 606.
52- فسوس: مسخره کردن.
53- ژنده: کهنه و پاره.
54- مرتع الصالحین، ص 95.
55- کرته: پیراهن یک لا و نازک.
56- ریم: چرک.
57- لبس مرقعه: لباس درویشانه.
58- مرتع الصالحین، ص 96.
59- راه روشن، ج 8، ص 165.
60- راه روشن، ج 8، صص 159 و 160.
61- حزمه: دسته، پشته.
62- کشف المحجوب، صص 343 و 344.
63- سوره زلزال، آیه 7 و 8: پس هر کس به اندازه سنگینی ذره ای کار نیک انجام دهد، آن را می بیند و آن که به اندازه ذره ای کار بد کند آن را می بیند.
64- سوره نساء آیه 39: خداوند (حتی) به اندازه ذره ای ستم نمی کند.
65- راه روشن، ج 8، صص 167 و 168.
66- همان، ص 171.
منبع: کتاب گنجینه برگزیده متون کهن ، صداقت و اخلاص از دیدگاه عالمان و عارفان مسلمان

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید