برای استفاده از پیامهای مثبت تربیتی ، باید قبل از هر چیز از شرایط مناسب برای قابل استفاده شدن آنها مطلع شویم . اگر بخواهیم با مجازات کردن ، کتک زدن و یا احساس گناه دادن به فرزندانمان درصدد کنترل آنها بر آییم . مهارتهای جدید تربیتی قابل استفاده نیستند . تربیت از طریق ایجاد رعب و وحشت مانع از آن می شود که فرزندانمان بتوانند به تربیت مثبت ما پاسخ مساعد بدهند . از سوی دیگر اگر ندانیم چگونه به جای روشهای مجازات گرانه از شیوه های مثبت تر استفاده کنیم و همکاری و تعاون فرزندانمان را جلب کنیم ، کافی نیست که صرفاً روشهای مجازات گرانه را کنار بگذاریم ، بلکه باید از مهارتهای جدید برای همکاری ، ایجاد انگیزه و کنترل استفاده نماییم .
برای اینکه روش تربیتی مثبت مؤثر واقع شود ، پدر و مادر باید از شیوه های تولید رعب و هراس خودداری کنند . نمی توانند در یک هفته به گونه ای با فرزندان خود رفتار کنید که انگار معصوم و بهشتی هستند و هفته بعد آنها را به خاطر خطاهایشان با کتک زدن مجازات کنید .
بی فایده است اگر یک هفته با فرزندان خود چنان رفتار کنید که انگار معصوم و بهشتی هستند هفته بعد آنها را به خاطر خطاهایشان کتک بزنید .
اگر می خواهیم فرزندانمان به خود احساس خوبی داشته باشند ، نباید کاری کنیم که احساس بدی پیدا کنند . اگر می خواهیم فرزندانمان احساس اعتماد و اطمینان کنند نباید با ایجاد رعب و هراس در مقام کنترل آنها برآییم . اگر می خواهیم فرزندانمان به دیگران احترام بگذارند باید احترامی را که شایسته آن هستند به آنها نشان دهیم . بچه ها با الگو قرار دادن دیگران مطالب را فرا می گیرند . اگر با آنها خشونت کنیم ، آنها هم متقابلاً با شما خشونت می کنند و یا دست کم در مواقعی رفتارهای ظالمانه و خشونت آمیز از خود نشان می دهند ؛ زیرا طرز برخورد دیگری را نیاموخته اند .
فشار تربت فرزندان
اکنون می دانیم که دوران کودکی بر موفقیت های بعدی ما در زندگی تأثیر تعیین کننده دارد . رسیدن به موفقیت و توانایی ما بر احساس کردن شادی و خوشبختی به شدت تحت تأثیر شرایط دوران کودکی ما قرار دارد . گر چه در حال حاضر این را به خوبی می دانیم ، اما پنجاه سال قبل از این مهم بی اطلاع بودیم .
مطمئناً والدین همیشه فرزندانشان را دوست داشته اند ، اما در گذشته مهارتهای تربیتی فرزندان به اندازه امروز مهم نبوده است و یا دست کم برای آن چنین اهمیتی قایل نبودند .
پدر و مادر معمولاً به اشتباه می خواهند تا حد توان خود و فرزندانشان را بیشتر تأمین کنند اما آنچه اغلب تأمین می کنند آن قدرها مولد نیست . پول بیشتر ، اسباب بازی بیشتر ، سرگرمی و تفریح بیشتر ، آموزش بیشتر ، فعالیت های فوق برنامه بیشتر ، کمک بیشتر ، تعریف و تمجید بیشتر ، زمان بیشتر ، مسئولیت بیشتر ، آزادی بیشتر ، نظم و انضباط بیشتر ، سرپرستی بیشتر ، مجازات بیشتر ، اجازه بیشتر ، ارتباط بیشتر و غیره . فراهم آوردن هر چه بیشتر این ها چیزی نیست که فرزندان امروز بیشتر به آن احتیاج دارند . مانند بسیاری از زمینه های دیگر زندگی ، بیشتر داشتن چیزی نیست که فرزندان ما به آن نیاز دارند . پدر و مادر اجباری به دادن بیشتر ندارند ، به جای آن ما به روشی متفاوت از آنچه والدینمان داشتند احتیاج داریم .
ابداع دوباره تربیت فرزندان
امروزه به این نتیجه رسیده ایم که در کار تربیت فرزندانمان محتاج تدبیری دوباره هستیم . به جای اینکه فکر کنیم در قبال فرزندانمان مسئول هستیم تا آنها را به بالغهای موفق تبدیل کنیم ، به این نتیجه می رسیم که وظیفه ما پروردن چیزی است که از قبل وجود دارد . درون هر کودک بذرهای عظمت نهفته است. وظیفه ما این است که فضا و محیط مناسبی برای رشد کودک فراهم سازیم تا آنچه را پیشاپیش در اختیار دارد به ظهور برساند .
روشها و مهارتهای تربیتی قدیم در مورد کودکان امروزی کاربرد ندارد . بچه های امروز متفاوت از بچه ای دیروز هستند . بچه های امروز در مقایسه با بچه های دیروز بیشتر با احساسات خود در تماس هستند و در نتیجه خودآگاه بیشتری دارند . با این تغییر آگاهی ، نیازهای آنها نیز تغییر کرده است .
مهم این است که به موفق شدن نیاز داریم . نیازهای فرزندان امروز با نیازهای کودکان دیروز متفاوت است . ما در نقش پدر و مادر با تغییری رو به رو هستیم که2000 سال سابقه و قدمت دارد . تغییر بزرگی که در این مدت اتفاق افتاده این است که از فضای ترس و رعب به فضای تربیت مهرانگیز رفته ایم .
تربیت مثبت مستلزم حرکت از تربیت در فضای ترس و رعب مبتنی بر عشق است .
تربیت مثبت به روشها و استراتژیهای جدیدی مجهز است که به بچه ها از طریق مهر و عشق به جای مجازات ، تحقیر یا ترس از محروم شدن از عشق انگیزه می دهد . تغییر بسیار مهمی است که اتفاق افتاده است و به نظر منطقی می رسد .
روش مبتنی بر مهر و عشق به بچه ها انگیزه می دهد که بدون ترس از مجازات شدن تن به همکاری بدهند . هر پدر و مادری واکنش غیر ارادی « اگر این کار را بکنی … » را تجربه کرده است . چند بار تا کنون مادرهای عالم به فرزندانشان گفته اند » اگر به حرفم گوش ندهی وقتی پدرت به خانه بیاید به او می گویم » . « بگذار پدرت بیاید تا خدمتت برسم » . مطیع کردن بچه ها با ایجاد فضای رعب و وحشت واکنش خود به خودی است که اغلب به رغم خواسته مان نشان می دهیم . در بسیاری از مدارس آموزگاران بچه ها را با ایجاد هراس و اشاره به اینکه اگر درس نخوانی به دانشگاه راهت نمی دهند ، به درس خواندن تشویق می کنند . این هراسها بچه های ما را نگران و افسرده می کند . بعضی از بچه ها از همان روز اول مدرسه خودشان را برای رفتن به کالج و دانشگاه آماده می کنند .
تنها در صورتی می توانیم شیوه تربیتی خود را تغییر دهیم که روش متفاوتی پیدا کنیم و به این نتیجه برسیم که این روش مؤثر واقع می شود . تنها در صورتی می توانیم مهارتهای قدیمی ایجاد فضای رعب و ترس را کنار بگذاریم که بتوانیم به فرزندانمان انگیزه بدهیم تا با ما به گونه دیگری همکاری کنند .
تاریخچه مختصر تربیت فرزندان
هزاران سال قبل با بچه ها بدتر از آنچه امروزه با حیوانات رفتار می کنیم برخورد می شد . اگر بچه ها از پدر و مادرشان اطاعت نمی کردند به شدت کتک می خوردند و مجازات می شدند و در مواقعی حتی به قتل می رسیدند . کشف قبرهای مربوط به دو هزار سال قبل در رم نشان می دهد که هزاران پسر بچه کم سال صرفاً به دلیل آنکه حرف پدرشان را گوش نداده اند به قتل رسیده اند . به تدریج و با گذشت سالها شیوه های تربیتی متحول شده اند .
امروزه اغلب والدین تنها به عنوان آخرین راه چاره فرزندانشان را کتک می زنند و این زمانی است که به نظرشان می رسد کار دیگری از آنها ساخته نیست . وقتی پدر و مادر کنترلشان را از دست می دهند خشونت می کننند . هنوز آثاری از گذشته ها برجاست . حتی در خانواده هایی که در آن آرامش برقرار است از زبان بچه ها نمی نشویم که می گویند : « اگر این کار را بکنی کشته می شوی » یا « تو را به خاطر کاری که می کنی می کشند » . گر چه این بچه ها منظورشان به قتل رسیدن نیست ، اما به روشنی مشخص است که این گونه و با این حرف می خواهند نظم و تربیتی برقرار کنند . با آنکه در این مدت دو هزار سال راه درازی را طی کرده ایم ، استفاده از سلاح ایجاد رعب هم چنان باقی است .
خشونت تولید خشونت می کند
بچه ها موجودات باز و پذیرنده ای هستند و وقتی با آنها خشونت شود ، متقابلاً خشونت می کننند . تردیدی نیست که وقتی کودکی را به خشونت تهدید می کنیم یا به او احساس گناه می دهیم یا در مقام مجازات کردن او بر می آییم ، او نیز متقابلاً رفتارهای مشابهی را بروز می دهد . تمام اقدامات خشونت آمیزی که شاهد آن هستیم نتیجه آن است که با فرزندان خود خشونت می کنیم و راه دیگری برای برخورد با احساسات تند اشخاص سراغ نداریم .
در گذشته ، وقتی احساسات به اندازه امروز بیدار نشده بودند ، خشونت و مجازات مؤثر واقع می شد ؛ اما دنیای امروز متفاوت از دنیای دیروز است . والدین آگاه تر شده اند ، احساس بیشتری به خرج می دهند ، فرزندان آنها هم از این قاعده مستثنی نیستند . بدون استفاده از روشهای جدید تربیتی ، فرزندان ما رفتار خشونت آمیز بروز می دهند و به روشهای بد عملکردی رفتار می کنند . یا رفتارهای پرخاشگرانه بروز می دهند ، یا خشونت را به دل می ریزند و گرفتار کمبود عزت نفس می شوند و یا از خود یا دیگران و در بسیاری موارد از هر دو متنفر می شوند .
بچه هایی که با خشونت روبه رو می شوند ، یا از خود و یا از دیگران متنفر می گردند .
اینکه می گوییم : « کودکی که خشونت ببیند ، خشونت می کند » حکم عقل سلیم است ، اما بررسیهای علمی نیز ثابت کرده اند که اگر بچه ها خشونت کنیم آنها نیز متقابلاً رفتارهای خشونت آمیز بروز می دهند . بعد از شورشهای 1989 لس آنجلس ، گروههای مختلف کودکان هر کدام به مدت سه دقیقه نوار این شورشها را تماشا کردند . بعد این بچه ها را به اتاق دیگری بردند که اسباب بازیهای خشونت آمیز و اسباب بازیهای غیر خشونت آمیز برای بازی در اختیارشان قرار گرفت .
وقتی به بچه ها گفته شد که صحنه های خشونت آمیز روی صفحه تلویزیون مصنوعی بوده و صرفاً هنرپیشه ها آن را بازی کرده اند ، بچه ها برای بازی اسباب بازیهای خشونت آمیز را انتخاب نکردند . اما وقتی به بچه ها گفتند برنامه ای که تماشا کرده اند حقیقی بوده ، آنها برای باری اسباب بازیهای خصمانه را انتخاب کردند . تماشای خشونت حقیقی در برنامه تلویزیون به افزایش پرخاشگری بچه ها منجر گردید .
بچه ها قبل از رسیدن به 14 سالگی موقعیت های فرضی را تشخیص نمی دهند . اگر به بچه ها و یا نوجوانهای زیر 14 سال گفته شود که رفتار خشونت آمیز در برنامه تلویزیون حقیقی نیست ، برایشان قبول حرف به خصوص در بلند مدت دشوار است و به همین دلیل طوری رفتار می کنند که خشونت را به نمایش می گذارد . وقتی بچه ها برنامه های خشونت آمیز تلویزیون را تماشا می کنند ، آرامش و حساسیت لازم را پیدا نمی کنند .
وقتی بچه ها تحت تأثیر برنامه های خشونت آمیز تلویزیون قرار نگیرند ، امنیت خاطر بیشتری احساس می کنند ، آرامش بیشتری می گیرند و رفتارشان صلح آمیز تر می شود .
تماشای بیش از اندازه فیلم ها ، چه در سینما ، چه از طریق تلویزیون ، حتی اگر این فیلم ها عاری از خشونت باشند می توانند بچه ها را بیش از اندازه تحریک کند . و این یکی از دلایلی است که برای بچه ها آرام گرفتن و تحریک نشدن دشوار می شود. بچه ها بیشتر باتقلید می آموزند . هر چه را ببینند ، همان را انجام می دهند .
با این حال بسیاری از کسانی که با صدای بلند علیه خشونت در برنامه های تلویزیونی حرف می زنند فرزندانشان را تهدید به خشونت و مجازات می کنند . اما درست می گویند . خشونت در فیلمهای سینمایی و در برنامه های تلویزیونی بر کودکان و نوجوانان ما اثر می گذارد ، با این حال تأثیر طرز تربیت پدرها و مادرها و برداشت و فلسفه آنها از امر تربیت به مراتب بیش از تأثیر تلویزیون بر کودکان و نوجوانان است .
تأثیر پدر و مادر بر فرزندان به مراتب از تأثیر تلویزیون بیشتر است .
وقتی به بچه ها می گوییم که بد هستند و استحقاق مجازات دارند ، تأثیر منفی خشونت در فیلمها و برنامه های تلویزیونی به مراتب بیشتر می شود . وقتی بچه ها بدون ترس از مجازات و بدون اینکه تنبیه جسمانی شوند بزرگ شوند البته باز هم تحت تأثیر برنامه های خشونت آمیز قرار می گیرند ، اما دست کم کمتر به این فیلمها جلب می شوند . والدین باید مراقب صحنه های جنسی و خشونت آمیز بیش از اندازه در برنامه های تلویزیونی باشند .
چرا بچه ها پر خاشگر و سرکش می شوند
به روشنی معلوم است که چرا بچه ها در مدارس پرخاشگرتر ، خشن تر و بی ادب تر می شوند . موضوع پر رمز و رازی نیست . وقتی بچه ها تحت تأثیر ترس از مجازات یا پرخاشگری بیش از اندازه در مدارس قرار می گیرند رفتارهای اختلال آمیزی به نمایش می گذارند که اصطلاحاً آن را « اختلال کمبود توجه » می نامند . شدت این رفتارها در پسرها بیشتر است . در دخترها تمایلات پرخاشگرانه ، با کاهش عزت نفس و اختلالات تغذیه ای بروز داده می شود .
اگر به زندانها سر بزنید می بینید که تقریباً بدون استثناء ، کسانی که به دلیل رفتارهای خشونت آمیز به زندان افتاده اند ، در دوران کودکی از پدر و مادرشان کتک خورده اند . اما موضوع تنها به زندان ختم نمی شود . در اتاقهای مشاوره درمانگاهای روانی به میلیونها نفر از کسانی بر می خوریم که از افسردگی ، اضطراب و بسیاری از اختلالات دیگر رنج می برند که جملگی ریشه در تربیت فرزندان به شیوه رعب انگیز دارند .
از سوی دیگر به کودکان بسیاری بر می خوریم که تحت تأثیر بی توجهی و ساده انگاری پدر و مادر خود رفتارهای مخرب بروز می دهند .
نمی توانید به فرزندانتان آزادی عمل بیشتر بدهید مگر آنکه از مهارتهای لازم برای محدود کردن آنها برخورد ار باشید تا رفتاری پسندیده را به نمایش بگذارند.
بسیاری از والدینی که در کودکی خشونت دیده اند ، تصمیم قاطع گرفته اند و با خود عهد کرده اند که هرگز با فرزندانشان خشونت نکنند و آنها را تحت هیچ مورد کتک نزنند . این والدین می دانند چه نباید بکنند اما نمی توانند که به جای آن ، چه می توانند بکنند . مسئله اینجاست که نمی دانند به جای شیوه های رعب انگیز تربیتی از چه مهارتهایی استفاده کنند . به همین دلیل بچه ها در غیاب هر گونه نظم و انضباط لوس می شوند . ساده انگاری و آسان گیری تربیت فرزندان به همان اندازه روشهای رعب انگیز بد و مخرب است .
کنار گذاشتن روشهای تربیتی رعب انگیز تنها در صورتی مؤثر واقع می شود که جای آن را با روشهای مؤثرتری عوض کنیم . با آنکه کودکان امروزی نیازهای جدیدی دارند ، هنوز پدر و مادری می خواهند که امور را در کنترل خود داشته باشند . در غیر این صورت بدون توجه به اینکه فرزندتان را چقدر دوست دارید ، او از کنترل شما خارج می شود .
تربیت مثبت فرزندان از شیوه های دیگری برای کنترل فرزندان استفاده می کند . نیازی به کتک زدن ندارید . تربیت مثبت از به حال خود گذاشتن کودک ، در تنهایی قرار دادن او و فرستادن کودک به اتاق خود ، متناسب با سن و سال او استفاده می کند اما حتی این اقدام نیز به عنوان آخرین راه چاره در نظر گرفته می شود . قبل از توسل به بی اعتنایی کردن و به اتاق خود فرستادن بچه ها مهارتهایی وجود دارد که باید بیاموزیم در غیر این صورت این روش نیز اثربخشی خود را از دست می دهد و به مجازاتی بی تأثیر تبدیل می شود .
شیوه تربیتی مثبت به جای مجازات و یا زدن کودک ، به روش خارج کردن او از جمع توجه دارد .
در گذشته مجازات وسیله ای در خدمت حفظ کنترل بود اما امروزه تأثیر منفی بر جای می گذارد .
در گذشته بچه ها متوجه نبودند چه تفاوتی میان درست و اشتباه وجود دارد . ترس از مجازات برای جلوگیری از بدرفتاری آنها لازم بود . بچه ها هر چه بیشتر در برابر خواسته های پدر و مادرشان مقاومت می کردند ، بیشتر مجازات می شدند . مجازات برای شکستن اراده کودک لازم بود . دقیقاً این شیوه و این روش بود که به اشخاص امکان می داد ستمگران و دیکتاتورها را تحمل کنند . اشخاص کم اراده اجازه بدرفتاری می دهند . خوشبختانه زمانه تغییر کرده است و دنیای مدرن رفتارهای جابرانه را تحمل نمی کند . همان طور که جامعه تغییر کرده است ، بچه های ما هم عوض شده اند . امروزه مجازات بچه ها سرکشی آنها را به دنبال می آورد .
تغییر آگاهی در سطح جهان
روانشناسی غربی در قرن بیستم در واکنش به نیازهای جدید و آگاهیهای تازه رشد کرد . قبل از سالهای قرن بیستم وارسی احساسات ، امیال و خواسته های درونی موضوع مهمی به حساب نمی آمد . مردم بیشتر به بقا و امنیت خود بها می دادند و آنقدرها نگران احساسات خود نبودند . اغلب مردم حتی از احساسات خود آگاه نبودند . و اغلب از نیازهای روانی و عاطفی خود بی خبر بودند .
درست همان طور که دنیا تغییر کرده ، فرزندان ما هم تغییر کرده اند . در بسیاری از موارد احساس می کنم بچه های من پیش از خود من از احساساتشان مطلع اند . همه ی ما در دوارن تحولات شگرف متولد شده ایم . همراه با تغییر آگاهیهای جمعی ، دنیای درون ما از اهمیت بیشتری برخوردار شده است . امروزه ویژگیهایی نظیر عشق ، محبت همکاری و بخشودن ، دیگر ویژه فیلسوفان و رهبران معنوی نیستند ، بلکه تجربه ای برای زندگی روزانه همه مردم می باشند . رفتار و اقدامات اشخاص بر سریر قدرت به آن شکل که قبلاً قابل قبول بود امروزه بدرفتاری و سوء رفتار محسوب می شود .
ویژگیهایی از قبیل عشق ، محبت ، همکاری و بخشودن ، دیگر مفاهیم خاصه فیلسوفان و رهبران معنوی نیستند ، بلکه تجربه ای برای زندگی روزانه همه مردم می باشند .
با تغییر آگاهی جمعی جامعه ، وجدان و هوش و فراست متکامل می شود . وقتی مردم ندانند و نتوانند میان درست و نادرست تمیز بدهند به قوانین و مقررات مجازات گرانه متعددی نیاز پیدا می کنند . اما اگر کسی بتواند وجدانی در خود ایجاد کند ، نیاز به مجازات منسوخ می شود . به جای اینکه درست و نادرست را به فرزندانمان آموزش بدهیم ، شیوه تربیتی مثبت توانایی درونی فرزندانمان را بیدار می کند تا بتوانند درست و نادرست را تمیز بدهند .
به جای آموزش درست و اشتباه بیاموزید که با رجوع به درون خود درست را از نادرست تمیز بدهید .
وجدان وسیله ای است که به کمک آن درست را از نادرست تمیز می دهیم . انگار قطب نمایی در درون ماست که همیشه ما را در جهت درست هدایت می کند . ما همیشه و لزوماً همه جوابها را نداریم ، اما قطب نمای درون ما ، همیشه جهت درست را به ما نشان می دهد . در گذشته بعضیها می گفتند که وجدان گوش دادن به ندای ساکت درون است . اما امروزه این دقیقاً چیزی است که همه ما آن را تجربه می کنیم . حالاست که می گوییم « احساس کردم » .
احساسات دری هستند که از میان آن روان یا روح درون ما با ما ارتباط برقرار می کند . وقتی اشخاص در محدوده ی سر خود باقی می مانند ، تنها کاری که می توانند بکنند تبعیت از قواعد و مقررات و مجازات کردن کسانی است که این کار را نمی کنند . اما آنها که دریچه های وجودشان گشوده است می فهمند و تشخیص می دهند که برای آنها خوب چیست و چه مفهومی دارد . این علم و اطلاع درونی وقتی برای تفسیر جهان بیرون به کار گرفته شود ، شم و شهود نامیده می شود . اگر از آن برای حل مسئله استفاده کنیم خلاقیت است ، اگر آن را به روابط اشاره دهیم عشق بی قید و شرط و عفو و گذشت نام می گیرد . اعتلای ذهن مطمئناً مهم است ، اما رسیدن به وجدان ارزشمندترین هدیه ای است که پدر و مادر می توانند به فرزندان خود بدهند .
همه ی والدین می خواهند فرزندانشان درست ها را شناسایی کنند و بعد بر این اساس اقدام خردمندانه داشته باشند . تا زمانی که این آگاهی فراگیر فراهم نیامده بود ، رسیدن به این مهم امکام نداشت . والدین روزهای گذشته از روشهای رعب انگیز و با ایجاد و احساس شرم و گناه می خواستند فرزندانشان را از پرداختن به کارهای بد باز بدارند و به آنها انگیزه خوب بودن بدهند . امروزه بچه ها با این توانمندی متولد می شوند . حساسیت هایشان به آنها این توانمندی را می دهد ، اما این توانمندی وقتی روشهای منسوخ ایجاد رعب و هراس را به کار می گیریم از بین می رود .
بچه های امروزی در واکنش به روشهای تربیتی رعب انگیز ، به اقدامات خود تخریب گرانه روی می آوردند .
هر کودکی که امروزه متولد می شود از این توانایی برخوردار است که میان درست و نادرست تمیز قایل شود . بچه های امروز از توانایی ایجاد وجدان در خود برخوردارند . اما این توانایی برای اینکه باور شود به توجه و مراقبت احتیاج دارد .
شیوه های تربیتی مثبت توانایی درونی فرزندان ما را بیدار می کند . نتیجه این اهتمام این است که فرزندانمان با ادب و خوش رفتار می شوند ، اما اطاعت کورکورانه نمی کنند . به دیگران احترام می گذارند ، احترامی نه از روی ترس ، بلکه به این دلیل که این احترام به آنها احساس خوبی می دهد . می توانند و راغب هستند که مذاکره کنند . می توانند برای خود فکر کنند و صاحب رای باشند . دارندگان اختیار را مورد سوال قرار می دهند . خلاق ، همکاری کننده ، شایسته ، پر محبت ، مطمئن و مهرانگیز هستند . با فرا گرفتن مهارتهای تربیت مثبت و استفاد کردن از آنها ، نه تنها کار تربیت فرزندان ساده تر می شود ، بلکه پاداشی که فرزندان ما می برند به مراتب افزایش می یابد . اجری و پاداشی در دنیا از این بیشتر نیست که ببینید فرزندانتان به رؤیاهای خود جامعه عمل می پوشانند و نسبت به خود احساس خوبی پیدا می کنند .