حکومت بنی جعفرقبل از بنی عباس آخرالزمان

حکومت بنی جعفرقبل از بنی عباس آخرالزمان

حکومت بنی جعفرقبل از بنی عباس آخرالزمان
درباره آل جعفرکه به احتمال قوی نسبشان به جعفربن ابی طالب بخورد چندروایت مشابه که با تعاضد روایی می توان به نتایجی رسیدکه :

1-آل جعفرمی تواند حکومت ضعیفی باشد.
2- یااصلا حکومتی نباشد بلکه یک حزب باشد(باتوجه به کلمه رایه که به معنای حزب وگروه است).
3-حزب آل جعفر گمراه کننده است وبایدازاین دوری کرد.
4-بنی عباس شرتروگمراه کننده تر ازآل جعفردرآخرالزمان هستند.
5-قبل از بنی عباس آل جعفر می آیند.
6-سفیانی بنی جعفر را ازبین برده وساقط می کند
7-بعد از بنی جعفر وبنی عباس پرچمها وحزبهایی که رهبران آن حسنی هستند می آیند که هیچکدام را نباید یاری کنیم نه بنی جعفرونه بنی عباس ونه هیچکدام از حسنی ها
8-باتوجه به روایت شاید بنی جعفر شاخه ای ازبنی عباس باشد که باهم اختلاف ودرگیری دارند
9-دامنه بنی جعفر وبنی عباس تا شام می باشد
10-احتمال اینکه عامل اختلاف بنی جعفروبنی عباس حاکم شام (اصهب)باشد زیاد است که سفیانی همه را نابود می کند(هم اصهب وهم بنی جعفروهم بنی عباس)
امادرباب (و ما جاء فی هلاک من تشبه بالمهدی عجل اللّه فرجه) ازکتاب شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار علیهم السلام آمده که شخصی از امام باقر علیه السلام سوال کرد چه زمانی فرج خواهد رسید که امام آیه 71 سوره اعراف را تلاوت کردند وسپس فرمودند:
هما پرچمی (حکومت یا حزبی)ازجعفربین ابیطالب برافراشته خواهد شد که این پرچم گمراهی وطاغوت است وپس از بنی جعفربرای بنی عباس پرچمی گمراه کننده ترازبنی جعفراست وشرارت آن بیشتر است بعد از آن پرچمهایی برای حسن بن علی علیهما السلام بلند می شود درحالی که در آنها نیز چیزی وهدایت وقدرتی نیست آنگاه پرچمی برای فرزند حسین بن علی(علیهماالسلام)برافراشته خواهد شد که آن امر ما ست یعنی ظهور آقا امام زمان عج اله تعالی فرجه که پرچمهایی که اینگونه باشد نباید کمک ویاری کرد.

مما جاء عن أبی جعفر محمد بن علی علیه السلام، أنه سئل عن الفرج، متى یکون؟فقال: إن اللّه عزّ و جلّ یقول: «فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ» (1)ثم قال: یرفع لآل جعفر بن أبی طالب رایه ضلال، ثم یرفع آل عباس رایه أضلّ منها و أشر، ثم یرفع لآل الحسن بن علی علیه السلام رایات و لیست بشی‏ء، ثم یرفع لولد الحسین علیه السلام رایه فیها الأمر.(2)
البته می توان با توجه به احادیث دیگر وجمع آنهابا این حدیث تعداد 12نفر از بنی هاشم که همه آنها گمراهی در پی دارندرا اشاره ای داشت.
عن أبی جعفر علیه السلام قال:
قلت له: جعلت فداک، بلغنا أن لآل جعفر رایه و لآل العباس رایتین، فهل انتهی إلیک من علم ذلک شیء؟ قال: أما آل جعفر فلیس بشیء و لا إلی شیء، و أما آل العباس فان لهم ملکا مبطئا یقربون فیه البعید، و یباعدون فیه القریب، و سلطانهم عسیر لیس فیه یسیر، حتی إذا أمنوا مکر الله، و أمنوا عقابه، صیح فیهم صیحه لا یبقی لهم مناد یجمعهم و لا یسمعهم، و هو قول الله حتی إذا أخذت الارض زخرفها و ازینت الآیه.
قلت: جعلت فداک، فمتی یکون ذلک؟ قال: أما إنه لم یوقت لنا فیه وقت، و لکن إذا حدثناکم بشیء فکان کما نقول، فقولوا: صدق الله و رسوله، و إن کان بخلاف ذلک فقولوا: صدق الله و رسوله، تؤجروا مرتین.
و لکن إذا اشتدت الحاجه و الفاقه، و أنکر الناس بعضهم بعضا، فعند ذلک توقعوا هذا الامر صباحا و مساء.
قلت: جعلت فداک الحاجه و الفاقه قد عرفناها، فما إنکار الناس بعضهم بعضا؟ قال: یأتی الرجل أخاه فی حاجه فیلقاه بغیر الوجه الذی کان یلقاه فیه و یکلمه بغیر الکلام الذی کان یکلمه.(3)
فضیل بن یسار می گوید خدمت امام باقر (ع) عرضه داشتم:
فدایت شوم ما حدیث می کنیم که برای آل جعفر یک رایت (حکومت) و برای آل فلان (عباس) یک رایت (حکومت) است. آیا نزد شما چیزی در این باره هست؟ حضرت فرمود: اما برای آل جعفر هیچ چیز (حکومت) نیست لکن برای بنی فلان (عباس) دو حکومت بطن در بطن است که دور را نزدیک می کنند و نزدیک را دور می گردانند سلطنت و حکومت آنها همه سخت و ناگوار است که هیچ راحتی در آن نیست ـ آنها در سلطنتشان هیچ یک از مصادر کارهای خیر را انجام نمی دهند بنی عباس در دوران سلطنتشان دچار تکان های سختی خواهند شد که همگی آنها، از آنها، برطرف خواهد شد. تا وقتی که از مکر خدا خیالشان راحت شد و خیالشان از عذاب الهی ایمن شد و گمان کردند که آنها به قدرت کافی و وافی رسیدند و دیگر هیچ کس قادر بر، برانداختن آنها نیست، ناگهان صیحه ای به حکومت آنها زده می شود که دیگر هیچ شخصی نخواهد بود که آنها را جمع کند و کسی نخواهد بود که گوش به حرف آنها دهد و همه ی اینها در قول خدا است تا گاهی که برگیرد زمین زیور خویش را و بیاراید خود را و پندارند اهل او که ایشانند توانایان بر آن ناگهان، امر ما در شب یا روز بیاید پس همه را نابود کنیم چنانکه گوئی در آن کس نبوده است. بدانید برای هر یک از ظالمان زمین وارثی و آثاری برای خود باقی می گذارند مگر آل فلان که برای آنها هیچ باقی نخواهند گذاشت.
فضیل می گوید: فدایت شوم آیا برای آنها باقی نخواهد بود ( از افراد و …)؟
حضرت فرمود: هرگز هیچ چیز از آنها باقی نخواهد بود.
اما هنگامی دچار این مصیبت می شوند که خونی از ما خاندان را بریزند آنگاه خداوند آنها را دچار این عذاب می کند و برای آنها هیچ باقی نخواهد بود.
إن قبل رایاتنا رایه لآل جعفر واخری لآل مرداس، فأما رایه آل جعفر فلیست بشئ ولا إلی شئ، فغضبت – وکنت أقرب الناس إلیه – فقلت: جعلت فداک إن قبل رایاتکم رایات؟ قال: إی والله إن لبنی مرداس ملکا موطدا لا یعرفون فی سلطانهم شیئا من الخیر، سلطانهم عسر لیس فیه یسر یدنون فیه البعید ویقصون فیه القریب حتی إذا أمنوا مکرالله وعقابه صیح بهم صیحه لم یبق لهم راع یجمعهم، ولا داع یسمعهم، ولا جماعه یجتمعون إلیها، وقد ضربهم الله مثلا فی کتابه حتی إذا أخذت الارض زخرفها وازینت [وظن أهلها أنهم قادرون علیها أتاها أمرنا لیلا أو نهارا] – الآیه ثم حلف محمد بن الحنفیه بالله إن هذه الآیه نزلت فیهم، فقلت: جعلت فداک لقد حدثتنی عن هؤلاء بأمر عظیم، فمتی یهلکون؟ فقال: ویحک یا محمد إن الله خالف علمه وقت الموقتین، إن موسی (علیه السلام) وعد قومه ثلاثین یوما وکان فی علم الله عزوجل زیاده عشره أیام لم یخبر بها موسی، فکفر قومه، واتخذوا العجل من بعده لما جاز عنهم الوقت ; وإن یونس وعد قومه العذاب وکان فی علم الله أن یعفو عنهم، وکان من أمره ما قد علمت، ولکن إذا رأیت الحاجه قد ظهرت، وقال الرجل: بت اللیله بغیر عشاء، وحتی یلقاک الرجل بوجه، ثم یلقاک بوجه آخر – قلت هذه الحاجه قد عرفتها فما الاخری وأی شئ هی؟ قال: یلقاک بوجه طلق، فإذا جئت تستقرضه قرضا لقیک بغیر ذلک الوجه – فعند ذلک تقع الصیحه من قریب.
بیان: بنو مرداس کنایه عن بنی العباس إذ کان فی الصحابه رجل کان یقال له عباس بن مرداس.(4)
راوی می گوید به امام باقر (ع) عرضه داشتم: فدایت شوم به ما رسیده است که برای آل جعفر یک رایت (حکومت) است و برای آل فلان (عباس) دو رایت است آیا در این باره علمی به شما رسیده است؟
حضرت فرمود: اما پرچم (حکومت) آل جعفر چیزی نیست و بجائی هم نمی رسد، اما آل عباس، بدرستی برای آنها حکومتی، بطن در بطنی است که آنها در حکومت خود دور را نزدیک و و نزدیک را دور می سازند در حکومت آنها همه چیزش سختی است بگونه ای که تا آنها در حکومت هستند در حکومت آنها آسانی و آسایش یافت نشود هنگامی که احساس امنیت کنند و وقتی که از مکر خدا خیالشان راحت شد و خیالشان از عذاب الهی ایمن شد ناگهان در میان آنها صیحه ای زده شود بگونه ای که کسی برای آنها باقی نمی ماند تا مردم را فرا خواند و کسی هم نخواهد بود که گوش به حرف آنها دهد و همه ی اینها در قول خداست تا گاهی که برگیرد زمین زیور خویش را و بیاراید خود را.
عرضه داشتم: فدایت شوم چه وقت خواهد بود آن؟ امام باقر (ع) فرمود: بدرستی که برای آن ما وقتی تعیین نمی کنیم اما هنگامی که ما برای شما حدیث کردیم چیزی را ـ و همان طور شد که گفتیم. بگوئید خدا و رسولش راست گفتند. لکن اگر واقعه ای را ما گفتیم اما در عمل شما، آنگونه آن را ندیدید باز بگوئید خدا و رسولش راست گفتند تا دو اجر ببرید (اما جواب سؤالت) اما هنگامی که حاجت و سختی شدت پیدا کرد و بعضی از مردم بعضی دیگر را انکار کردند در آن هنگام صبح و شب منتظر این امر باشید. عرضه داشتم: فدایت شوم حاجت وفاقت را شناختم اما انکار بعضی از مردم بعضی دیگر را، یعنی چه؟ حضرت فرمود: مردی برای برآوردن حاجت خویش نزد برادر خود می رود او را به وجهی می بیند به غیر از صورتی که قبلاً او را ملاقات می کرد به صورتی ملاقات می کند که قبلاً او را اینگونه ندیده بود. (از برآوردن حاجت خودداری می کند).
علی بن ابراهیم در تفسیر آیه شریفه حتی اذا اخذت الارض زخرفها و ازینت(5) از پدرش او از محمد بن فضیل او از پدرش او از باقر روایت نموده که بخدمه آن حضرت عرض کردم که فدای تو شوم بماچنین نقل شده که از آل جعفر یکقر بساطت خواهد رسید و از بنی عباس دو نفر آیا از علم این مطلب چیزی بتو رسیده است فرمود که آل جعفر چیزی نیستند و چیزی هم در دست ایشان نخواهد شد لیکن بنی عباس را سلطنتی هست طولانی در ایام آن سلطنت کسانی را که نسبت بایشان دورند نسبت بخودشان حساب میکنند و آنانی را که نزدیک اند دور و سلطنتشان صعبب و مشگل است و اندک چیزی در آن یعنی نسبت برعیت عدل و وفا نمیباشد بلکه مرتکب جور و بیداد میشوند مدتی بدین طرز میگذرانند تا وقتیکه از مکر خدا مطمئن و از عقاب وی خاطر جمع گردیدنددر آنوقت اختلال و اغتشاش در اموراتشان بهم میرسد و دولتشان بنوعی‏پایمال می شود که بزرگی در میانشان نمیباشد که پراکنده گان ایشان را بدور سرش جمع نماید اینست معنی قول خدای تعالی عرض کردم که فدای تو شوم آنچه که فرمودی کی واقع خواهد شد فرمود که آگاه باش که برای این امر وقت معین در نزد ما نیست ولکن ما وقتیکه بشما چیزی را خبر دادیم و آنهم چنانچه گفته بودیم تحقق بهمرسانید آنوقت بگوئید که خدا و رسول او راست گفته اند و اگر بخلاف گفته ما درآمد نیز بگوئید که خدا و رسول او راست گفته اند تا اینکه دو اجر برای شما داده شود و لکن در زمانیکه احتیاج را فهمیدم ولیکن مراداز انکار خلایق چیست فرمود اینست که مردی برای حاجتی بنزد برادر دینی خودمیاید برادرش با وی ملاقات میکند بغیر آن طریقیکه پیشتر میگردد و با وی سخن میگوید بغیر از آن سخنانیکه پیشتر از آن میگفت یعنی وقتیکه فهمیدکه باو احتیاج دارد و اظهار حاجه خودنمود هر آینه از او کناره جوئی مینماید و بشانش اعتنا نمیکند

عن غیبه النعمانی عن محمد بن بشیر قال سمعت محمد بن الحنفیه :
ان قبل رایتنا رایه لآل جعفر فلیست بشی‏ء و لا الی شی‏ء فغضبت و کنت أقرب الناس الیه فقلت جعلت فداک ان قبل رایاتکم قال أی و الله ان لبنی مرداس ملکا موطدا لایعرفون فی سلطانهم شیئا من الخیر سلطانهم عسر لیس فیه یسر یدنون فیه البعید و یقصون فیه القریب حتی اذا أمنوا مکر الله و عقابه صیح بهم صیحه لم یبق لهم مناد یسمعهم و لا جماعه یجتمعون الیها و قد ضربهم الله مثلا فی کتابه حتی اذا أخذت الارض زخرفها و ازینت و ظن أهلها انهم قادرون علیها أتاها أمرنا لیلا أو نهارا الایه ثم حلف محمد بن الحنفیه بالله ان هذه الایه نزلت فیهم فقلت جعلت فداک لقد حدثتنی عن هولاء بأمر عظیم فمتی یهلکون فقال ویحک یا محمد ان الله خالف علمه علم الموقتین و ان موسی وعد قومه و کان فی علم الله زیاده عشره أیام لم یخبر بها موسی فکفر قومه واتخذوا العجل من بعده لما جاز عنهم الوقت و ان یونس وعد قومه العذاب و کان فی علم الله ان یعفو عنهم و کان من أمره ما قد علمت ولکن اذا رأیت الحاجه قد ظهرت و قال الرجل بت بغیر عشاء حتی یلقاک الرجل بوجه ثم یلقاک بوجه آخر قلت هذه الجاجه قد عرفتها والاخری أی شی‏ء هی حتی یلقاک بوجه طلق فاذا جئت تستقرضه قرضا لقیک بغیر ذلک الوجه فعند ذلک تقع الصیحه من قریب. (6)
محمد بن حنفیه شنیدم که میگفت: پیش از آمدن لشکر ما لشکری از اولاد جعفر است، و لشکر دیگری هم از اولاد مرداس میباشد. لشکر اولاد جعفر چندان مهم نیست و بجائی نمیرسند، من با اینکه از هر کس باو نزدیک تر بودم، مع الوصف از این حرف خشمگین شدم. سپس گفتم: قربانت شوم آنچه گفتی پیش از آمدن لشکر شماست؟ گفت: آری و الله بنی مرداس دولت نیرومند خواهند داشت. ولی در طول سلطنت خود کار نیکی انجام نمیدهند. حکومت آنها برای مردم طاقت فرسا است و آسایشی در آن دیده نمیشود، افراد دور را بخود نزدیک و نزدیکانرا از خود دور میکند. هنگامیکه از انتقام الهی و کیفر او غافل ماندند، ناگهان با یک صیحه چنان دمار از روزگار آنها برآورند که یکنفر نماند آنها را صدا زند، و جمعیتی باقی نخواهد ماند که بدور آنها جمع شوند، چنانکه خداوند در قرآن بانها مثل زده و فرموده است: حتی اذا اخذت الارض زخرفها و ازینت… آنگاه محمد حنفیه سوگند یاد کرد که این آیه درباره آنها بنی مرداس نازل شده است، من عرضکردم: قربانت شوم با این فرمایش خودتان امر عظیمی را درباره آنها بمن اطلاع دادید، آنها کی نابود میشوند؟ فرمود: وای بر تو ای محمد آنچه خداوند میداند، پیش بینی کسانی را که وقت اینگونه واقع را تعیین می کنند بر هم می زند. موسی بن عمران بقوم خود وعده داد که بعد از سی شب نزد آنها برگردد ولی در علم خداوند گذشته بود که ده شب باید بر آن افزوده شود و آنرا بموسی اطلاع نداد، چون قوم دیدند سی شب گذشت و موسی برنگشت، وعده او را دروغ پنداشتند و کافر شدند و در غیاب او گوساله پرست گشتند. یونس هم بقومش اعلان کرد که عذاب بر آنها فرود میاید ولی در علم خداوند چنین گذشته بود که گناهکاران را مورد عفو قرار دهد و میدانی که بالاخره چه شد ولی وقتی دیدی که فقر و احتیاج آشکار شد، بطوریکه شخصی بگوید دیشب را بدون شام بسر آوردم، و هنگامیکه مردی دیگر با روی دیگری تو را ملاقات کند، موقع نابودی آنها فرا رسیده است، گفتم معنی احتیاج را دانستم ولی مقصود از روی دیگری چیست؟ محمد بن حنفیه گفت: مقصود اینست که شخصی تو را با روی گشاده ملاقات میکند، ولی وقتی رفتی که از وی چیزی قرض کنی با قیافه دیگری تو را میپذیرد یعنی روی خود را درهم میکشد در آنموقع صیحه ای از نزدیک میرسد و آنها را نابود میگرداند.(7)
قال حدثنا نعیم حدثنا عبد اللّه بن مروان عن أرطأه عن تبیع عن کعب قال: إذا دارت رحاء بنی العباس و ربط أصحاب الرایات السود خیولهم بزیتون الشام و یهلک اللّه الأصهب‏ و یقتله و عامه أهل بیته على أیدیهم حتى لا یبقى اموی منهم إلا هارب و مختف و یسقط السفیانی بنو جعفر و بنو العباس و یجلس ابن آکله الأکباد على منبر دمشق و یخرج البربر الى صره الشام فهو علام
ه خروج المهدی.(8)

وقتى که سنگ آسیاى بنى عباس بگردش افتاد و افراد بیرقهاى سیاه، مالهاى سوارى خود را بزیتون شام بستند و خدا اصهب‏ را با عموم اهل بیتش بطورى بدست آن‏ها کشت که یک نفر اموى‏ نماند مگر اینکه فرارى و مخفى باشد و سفیانى بنى جعفرو بنى عباس را از بین برد و ابن آکله الاکباد(سفیانی) بر منبر شام نشست و بربر بسوى جنگ شام خروج کرد، علامت خروج مهدى علیه السّلام است.
حدثنا عبد الله بن مروان عن أرطاه عن تبیع عن کعب قال إذا دارت رحى بنی العباس وربط أصحاب الرایات السود خیولهم بزیتون الشام ویهلک الله لهم الأصهب ویقتله وعامه أهل بیته على أیدیهم حتى لا یبقى أموی منهم إلا هارب أو مختفی ویسقط السعفتان بنو جعفر وبنو العباس ویجلس ابن آکله الأکباد على منبر دمشق ویخرج البربر إلى سره الشام فهو علامه خروج المهدی.(9)
وقتى که سنگ آسیاى بنى عباس بگردش افتاد و افراد بیرقهاى سیاه، مالهاى سوارى خود را بزیتون شام بستند و خدا اصهب‏ را با عموم اهل بیتش بطورى بدست آن‏ها کشت که یک نفر اموى‏ نماند مگر اینکه فرارى و مخفى باشد و سفیانى دونخل(کنایه از قدرتمندی این دوویا همشکل وروش بودن آندو)بنى جعفرو بنى عباس را از بین برد و ابن آکله الاکباد بر منبر شام نشست و بربر بسوى جنگ شام خروج کرد، علامت خروج مهدى علیه السّلام است.
روح الله رستمیان حوزه علمیه قم 15صفر1433 مطابق با18دی1390

پی‌نوشت‌ها:

1-سوره اعراف 71
2-شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار علیهم السلام، ج‏3، ص: 357
3- بحار ج52 ص185
4- کتاب الغیبه ص 292وبحارج52 ص248
5-سوره یونس 24
6- الزام الناصب ج2 ص115
7- ترجمه مهدی موعودص1027
8- الملاحم و الفتن فی ظهور الغائب المنتظر (عج) ( (الباب الخامس و المائه)) فیما ذکره نعیم من علامه المهدی بهلاک بنی جعفر و بنی العباس،
9- الفتن ص191

منبع:http://www.mahdiyavar.com

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید