فریضه امر به معروف و نهی از منکر،از جمله دستورات دینی است که به اقتضای بینش صلاح اندیشی و اصلاح گری در جامعه انسانی شکل گرفته است .طبیعی است که عمل به این مهم در بسیاری از موارد ممکن است با موانع و بروز مقاومت های مختلف همراه گردد؛ یعنی نظر به این که این دستور دینی برای ایجاد تغییر در اوضاع نامطلوب اجتماعی و برقراری نظم مطلوب شریعت بنا نهاده شده است، تحقق آن معمولاً به آسانی و بدون واکنش و ایجاد تنش ،عملی نخواهد شد. از این جهت است که ای بسا این فریضه خواسته یا ناخواسته مورد غفلت یا تغافل قرار گیرد و چه بسیار از موارد ترک این فریضه که از زمینه های منفی نفسی انسان نشأت می گیرد؛زمینه هایی که در صورت دقّت و موشکافی و جستجوی ریشه های عمیق نفسانی آن ،شاید در مواردی به وجود نشانه هایی از شرک به خدای تعالی در نهاد آدمی منتهی شود.
امام خمینی رحمه االله در کتاب شرح چهل حدیث از این منظر به زوایای
مخفی روحی انسان اشاره می کند که گر چه در درون نفس پوشیده است ،اما علائم مشخصه ی آن در رفتار شخص ظاهر می شود .از جمله این تغییرات رفتاری ،ترک اقدام به فریضه ی «امر به معروف و نهی از منکر»می باشد .
به نظر ایشان قوه ی غضب که به نظر علمای اخلاق ،لازم است برای رسیدن به کمالات نفسی آن را سرکوب نمود ، اگر در مسیر واقعی خویش قرار گرفته و توسط نیروی عقل و خرد هدایت گردد، مایه ی بروز بسیاری از برکات می گردد .اساساً در نظام اجتماعی اسلام نیز بسیاری از دستورات قضایی مثل حدود و تعزیرات ،و یا احکام جهاد و دفاع از جان و مال و نوامیس ،حفظ حدود و ثغور و نظام اجتماعی و رفع تجاوزات، ریشه در قوه ی غضب انسانی دارد .از جمله ی این قبیل امور، همین فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر است .
همان طوری که انسان برای مبارزه با نفس خویش از این قوه ی شریفه استمداد می جوید ،برای اقدام به اشاعه ی معروف و برطرف کردن موانع اجرای آن ها و همچنین جلوگیری از مفاسد اجتماعی نیز از قوه ی غضب بهره می گیرد .(1)
بنابراین ،زمینه جرأت یافتن به اقدام در این امور مهم ،در اصلاح نفس انسان نهفته است و در مقابل نیز بی توجهی و سستی در برابر آن ها ریشه در ضعف و تنبلی و ترس موجود در نهاد شخص دارد که در روایات مورد نهی جدی قرار گرفته است .از جمله آن ها این روایت شریفه است
که مسلمانان را به ورود به میدان مقابله با زشتی ها و پرهیز از محافظه کاری و مال اندیشی شخصی توصیه می کند .
عن ابی جعفر الصادق علیه السلام:«فأنکروا بقلوبکم و الفظوا بألسنتکم و صکّوا بها جباهم و لا تخافوا فی الله لومه لائمٍ»؛(2) در برابر منکرات ،در دل خویش آن ها را انکار کنید و با زبان ابراز کنید و سیلی بر صورتشان نوازید و در مورد خدا از هیچ توبیخ و ملامت ملامت گری نترسید .
امام خمینی در این کتاب شریف در ضمن شرح حدیث سی و دوم، ریشه ی ترک امر به معروف و نهی از منکر را غفلت از طلب رضایت حق تعالی و تلاش برای جلب رضایت بندگان می داند که نهایتاً انسان را به ضعف ایمان و حتی مرتبه ای از شرک مبتلا می سازد .
مردم بر دو دسته اند :یک گروه که دریچه قلبشان به روی انوار الهی و معارف دین گشوده شده و به مقامی رسیده اند که «رضای مردم را و سخط آن ها را چیزی ندانند و جز رضای حق طالب نباشند و جز به حق چشم طمع و طلب باز نکنند … پس چشم خود را از مردم و عطیّات مردم و دنیای آن ها ببندید و به حق -جلّ جلاله -چشم نیازمندی بگشایند ،و چنین اشخاصی البته رضای تمام سلسله ی موجودات را به سخط حق تعالی نفروشند ».(3)
در مقابل ،گروهی هستند که به جهت ضعف و سستی ایمان در برابر مردمان زشت کردار و اعمال نادرست و ناشایست آن ها جرأت اقدام و حرکت نداشته و به مصلحت اندیشی هایی روی می آورند که از روحیه عدم تسلیم در مقابل حق تعالی و عدم توکل به قدرت لایزال الهی نشأت می گیرد .در حقیقت، این گروه مخلوقات الهی را نیز دارای جایگاه و شأن و منزلتی می دانند که باید حریم آن ها را نگه داشت، هر چند حریم پرهیزکاری و تقوای الهی مورد تعدی قرار گیرد .
همین روحیه طبیعتاً انسان را از هر گونه اقدامی که به مقابله با رفتارهای نامناسب دیگران و یا حتی اعتراض به آن بینجامید ،باز می دارد .
این گروه «آنان هستند که از حق بی خبرند؛ یا اگر خبری دارند، خبر ناقص و ایمان غیر تامّی است، پس چون نظر به کثرات و اسباب ظاهریه آن ها را از مسبّب الاسباب غافل کرده ،رضایت مخلوق را می طلبند ،و گاهی کارشان به جایی رسد که رضایت مخلوقی خیلی ضعیف را جلب کنند و اسباب سخط و غضب خداوند را فراهم کنند ؛چنانچه موافقت با اهل معصیت کنند ؛ یا ترک امر به معروف و نهی از منکر نمایند در موقعش ،یا فتوای بر باطل دهند ،یا تصدیق و تکذیب بی مورد کنند… تمام این ها از ضعف ایمان ،بلکه یک مرتبه از شرک است ».(4)
بنابراین ،ترک امر به معروف و نهی از منکر از زمینه های روحی و روانی افراد سرچشمه می گیرد که ریشه در تربیت نفس انسان دارد .علاوه بر آن ،چون به جهت جلب رضایت مردم از بیان منکرات چشم پوشی می شود ،در حقیقت ،آنان را که در برابر عظمت و قدرت پروردگار هیچند ،ناخودآگاه به منزلت ربوبیت ارتقا می دهد ،هر چند خود از این جای گیری مخفی نوعی شرک در نهاد خویش بی اطلاع باشد .
باید گفت بیان لطیف حضرت امام در کتاب شرح چهل حدیث به گونه ای روشن در رفتار و سیره ی عملی ایشان نیز تبلور و نمود عینی داشت گویی خطاب ایشان در بیان سرّ اقدام یا ترک عمل به فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر نفس شریف خودش بود و این بیان در حقیقت ترسیمی عملی برای اصلاح نفس انسان وارسته ای شد که ده ها سال بعد موجب تحول شگرف در جهان اسلام گردید .
امام خمینی رحمه الله الگوی عینی «آمر به معروف و ناهی از منکر»
ایشان خود مصداقی بارز از شخصیتی الهی بود که سال های طولانی عمر را از عنفوان جوانی تا آخرین لحظات حیات در اصلاح نفس خویش صرف نموده و وجود مبارکش به الگوی عینی انسان خدایی تبدیل شده بود؛ انسانی که به دقت ،نفس خویش را از زنگارهای مخفی لغزش ها زدوده بود .او به راستی بنده ی مخلص حق تعالی بود که در خصوص جلب رضایت و خشنودی محبوب، جرأت اقدام داشت و برای تحقق بخشیدن به آرمان های الهی، کوچک ترین تأمل و کوتاهی و یا ترس و وحشت پرهیز از عواقب ناخوشایند ،مانع عمل او نمی شد .اصولاً ایشان در مراتب اصلاح نفس خویش به جایی رسیده بود که در قامت استوارش ذره ای از مصلحت اندیشی شخصی دیده نمی شد ؛ شخصیتی که در مواجهه با نظام ظلم و ستم یک تنه در میدان مبارزه قد علم می کرد و به تعبیر خود ایشان ذره ای از دشمن نمی ترسید (5) و در برابر لغزش و معصیت و مشاهده صحنه ی گناه به خود می پیچید .به خاطره ی ذیل که از زبان یکی از شاگردان
نزدیک ایشان نقل شده است ،شاهد این مدعا است :
فراموش نمی کنم یک وقت ایشان برای درس گفتن به مسجد سلماسی آمدند .نفس ایشان به شماره افتاده بود ،فرمودند :«والله تا حال این قدر نترسیده ام »و افزودند :«نیامده ام که درس بگویم، آمده ام که قدری حرف بزنم ».من که تقریباً ده پانزده سال درس ایشان می رفتم، هیچ وقت یک جسارت از ایشان به طلبه های ندیدم .امام در این حالت بود که فرمودند :«اگر علم نداری ،اگر عقل نداری ،اگر دین نداری ،عاقل باش و نخواه که هویت انسانی ات را به هم بزنی ».بعد هم به خانه رفتند و تب مالت ایشان عود کرد و سه روز برای تب مالت در خانه ماندند .
همه ی این قضایا برای این بود که شنیده بودند یک طلبه پشت سر یکی از مراجع غیبت کرده بود .امام خودش غیبت نکرده بود ؛ بلکه یک طلبه پشت سر یکی از مراجع غیبت کرده ؛ اما نفس او به شماره افتاده بود .(6)
ایشان در حفظ حدود و دستورات الهی ،ملاحظه ی روابط خصوصی و ارتباطات دوستانه و به اصطاح مرید و مرادی را نداشتند .نزدیکان ایشان نیز در التزام به حفظ احکام دین هیچ گونه استثنا یا امتیاز ویژه ای از دیگران در خود احساس نمی کردند ؛چرا که ایشان در کنترل تقیّد بر احکام الهی و مراعات مرزهای طاعت و معصیت از سوی بستگان و نزدیکان ،دقت و موشکافی خاصی به خرج می دادند و به صورت طبیعی دیگران نیز رفتار خود را بر مبنای احکام فقهی و اخلاقی اسلام تنظیم می کردند ؛و گرنه مورد عتاب حضرت ایشان واقع می شدند .
حاضر نیستم بشنوم
هیچ امری امام را بیشتر از غفلت اوامر الهی متغیّر نمی کرد ؛ به خصوص اگر کسی در محضر ایشان قصد غیبت شخص یا قصد اهانت بزرگان دین را داشت .
روزی بنده حاضر بودم .شخصی نسبت به یکی از علما و مراجع مطلبی را گفت که بوی اهانت در آن بود .امام او را مورد عتاب شدید قرار دادند و بر او برآشفتند؛ با این که شخص گوینده از مخلصین امام بود .ایشان در تکلیف الهی هیچ گاه ملاحظه اشخاص را نمی کردند .اگر نزدیک ترین افراد به ایشان می خواستند در محضر ایشان خبری بگیرند که غیبت یا اهانت بود ،جرأت نمی کردند؛ چون امام می فرمودند حاضر نیستم این مطلب را بشنوم .(7)
فضای این جا الآن حرام است
امام از همان دوران که ما بچه بودیم ،خیلی به دنبال این که ما را نصیحت کنند، نبودند ؛یعنی عملاً ما می فهمیدیم که چی خوب است و چی بد است ؛یعنی عمل ایشان و رفتارشان برای ما طبیعتاً سرمشق بود .در عین حال، از همان آغاز خیلی جدی بودند .الآن در مقابل کوچک ترین فعل حرام چنان غضبناک می شوند که در مقابل نظام پهلوی ،به همان تندی که اغلب شما شنیده اید .ما در اتاق نشسته بودیم و یکی از بستگان یک خانمی بود که آهسته به من گفت: فلان کس من که وارد شدم، تواضع نکرد .یک مرتبه دیدم آقا به شدت ناراحتی رو کردند به ایشان و گفتند :«شما نمی دانید خدا
این جا است ؟فضای این جا الآن حرام است و نشستن این جا الآن حرامه !»اصلاً آن قدر امام منقلب شدند که من برای حالشون نگران شدم .خود آن خانم گفتند :«من حرفی نزدم .من فقط گفتم جلوی من تواضع نکردند ».امام گفتند: «شما، بله! شما نمی دانید و یادتان می رود؛اما خدا یادش است. غیبته، این غیبته ».(8)
به شدت برآشفته می شدند
امام خیلی خوش محضر بودند .برای نزدیکان امام بهترین مجلس،مجلسی بود که ایشان در آن باشند .در حضورشان انسان می توانست راحت و بی تکلف سخن بگوید .حتی ما در حضور ایشان لطیفه می گفتیم ؛البته طوری که به کسی بر نخورد و غیبت نباشد .اما اگر خدای ناکرده در میان حرف هایمان غیبت از کسی بود یا کسی را مسخره می کردیم ،امام به شدت برآشفته می شدند .(9)
گزیده هایی که از میان صدها خاطرات جالب و آموزنده از سیره ی حضرت امام نقل شد ،به روشنی مبین این واقعیت است که ایشان با تهذیب نفس و اصلاح درون به مرتبه ای رسیده بودند که تمثل عینی از عبودیت و بندگی پروردگار متعال بودند ؛بنده ای که در برابر امتثال امر معبودش، خاضع و فروتن و در برابر نافرمانی و لغزش از دیگران برآشفته بی شکیب بود .
پی نوشت ها :
1.ر.ک:شرح چهل حدیث، ص134-135.
2.وسائل الشیعه ،ج11،ص40، ح2؛الکافی ،ج5،ص56،ح1.
3.شرح چهل حدیث ،ص561.
4.همان ،562.
5.خاطراتی ار روحیه شجاعت و عدم ترس حضرت امام رحمه الله نقل شده است که در این جا نمونه ای از آن ها نقل می شود :
اما بعد از سخنرانی چهاردهم خرداد که مأمورین ساواک شبانه به منزلشان ریختند و ایشان را دستگیر کردند ،می فرمودند :«مأمورین پس از این که مرا گرفتند، در اتومبیل انداخته و به سرعت خیابان های قم را پشت سر گذاشته ،رو به سمت تهران به راه افتادند؛ولی پیوسته با نگرانی به پشت سر خود و این طرف و آن طرف نگاه می کردند .پرسیدم :از چه می ترسید و نگران چه هستید؟گفتند :می ترسیم مردم ما را تعقیب کنند و به دنبال ما بیایند ؛ چون مردم شما را دوست دارند، بعد امام فرمودند :والله من نترسیدم ولی آن ها آن قدر می ترسیدند که اجازه ندادند برای نماز صبح پیاده شوم .می گفتند :می ترسیم مردم برسند و از این رو ،من ناچار شدم همان گونه که در بین دو مأمور در اتومبیل نشسته بودم ،نماز خود را نشسته بخوانم ».(برداشت هایی از سیره امام خمینی ،ج2،ص240؛به نقل از :حجه السلام و المسلمین رسولی محلاتی )
همچنین در فرازی دیگر آمده است:
پس از پانزده خرداد که امام از زندان آزاد شدند و در قیطریه بودند ،آیه الله مرعشی که به دیدن ایشان آمده بودند ،پرسیدند :وقتی می بردنتان نترسیدید ؟امام فرمودند :«نخیر اصلاً نترسیدم .حتی توی راه که می رفتم من استنباط کردم که اشاره کردند به طرف دریاچه حوض سلطان (دریاچه نمک )-آن موقع شایع بود که کسانی که مخالفتی با شاه یا حکومت می کردند و یا اگر در ارتش مخالفی پیدا می شد ، آنها را می آوردند و در دریاچه نمک می انداختند -لذا احساس کردم اشاره کردند به آنجا؛آن وقت هم والله نترسیدم ».(همان ، ص241،به نقل از :دکتر محمود بروجردی ،داماد حضرت امام )
یکی از پزشکان امام رحمه الله می گوید :
از اهل بیت امام شنیدم که ایشان در جلسات خصوصیشان گفته بودند :من اصلاً به چیزی مثل پدیده ترس خو نگرفته ام و نمی دانم ترس چیست .یعنی وقتی آدمی می ترسد ،چطور می شود .و ما از نظر پزشکی این قضیه را لمس کردیم که اصلاً ترس در تن امام وجود نداشت … حتی این اواخر که قلب ایشان به طریقه تله مانیتور و از طریق تلویزیونی به اصطلاح کنترل می شد و ما دقیقه به دقیقه می توانستیم به تعداد ضربان قلب ایشان آگاهی داشته باشیم …و در این مدت ناملایمات زیادی رخ داده بود که حداقل ضربان قلب را باید بالا می برد ،اما هرگز ندیدیم ضربان قلب امام در برابر سیل حوادث و مشکلات بالا رود ».(همان ،ص277،به نقل از دکتر پور مقدس ،پزشک حضرت امام رحمه الله )
6.برداشت هایی از سیره امام خمینی ،ج3،ص299؛به نقل از :آیه الله مظاهری .
7.همان ،ص297،به نقل از آیه الله توسلی .
8.همان ،ص302-303،به نقل از: خانم زهرا مصطفوی .
9. همان ،ص305،به نقل از :خانم فاطمه طباطبایی .
منبع: امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی/ 14، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) -دفتر قم 1387: چاپ و نشر عروج