تردید پاره ای از نویسندگان
برای بعضی از گذشتگان دشوار بوده است که بپذیرند نهج البلاغه نمونه ای از کلام علی علیه السلام و نموداری است از خط مشی کلی او در دین و سیاست و اداره مملکت، و برنامه ای که وی می خواست در زمان خلافت خود آن را به اجرا درآورد. و از این جهت آن را آماج تیرهای شک و تردید کرده اند، و پنداشته اند که «نهج البلاغه از سخنان علی علیه السلام نیست بلکه سید رضی-که آن را جمع کرده-خود ساخته و به آن نسبت داده است.»(1)
از متأخران هم گروهی مقلدوار براه گذشتگان سابق الذکر رفته و بدون اندیشه و تحقیق، همان شبهات و شکوک را تکرار کرده اند. از آن جمله جرجی زیدان است که می گوید:«بررسی های دقیق حکم می کند که بسیاری از این خطبه ها به دلیل اختلاف سبک و معنی با اسلوب و شیوه و معانی متداول آن عصر از علی نباشد.»(2)
و کار«مسیو دیمومبین»نیز به همین شیوه است، او کسی است که بنا به گفته دکتر زکی مبارک می خواهد«ارزش خطبه ها و نامه هایی را که به علی علیه السلام نسبت داده شده است بکاهد، تنها با استناد به اینکه از زمانها پیش شایع بوده است که شریف رضی نهج البلاغه را جعل کرده است.»(3)
بعد از آن استاد محمود محمد شاکر نیز به راه آنان قدم می گذارد، نامبرده به سبب اینکه دکتر زکی نجیب محمود، تجلی شخصیت علی علیه السلام را در نهج البلاغه ، یعنی سخنان آن حضرت دیده و دچار شگفتی شده است دلگیر می شود و از این گفته نجیب که می گوید:«برای ما لازم است که ادب و حکمت و کشورداری و شجاعتی را که در وجود این شخصیت بزرگ جمع شده است، مطالعه کنیم.»برمی آشوبد و خونش به جوش می آید ودر ضمن قلمفرسایی مفصلی می گوید:
«آیا برای او بهتر نبود که از دانندگان بپرسد یا حداقل خود بیندیشد، تا حدود صحت انتساب مطالب این کتاب به علی علیه السلام برای او محقق گردد؟زیرا وقتی ثابت شود که نهج البلاغه از علی نیست خود به خود تصویر شخصیت او برپایه مطالب آن، کار عبث و بی معنایی است.»(4)
و به دنبال آن به صدور فتوای عجیب و غریبی دست می زند و می گوید:«نخستین نگاه به مطالب این کتاب روشن می کند که هرگز همه آن برزبان علی رضی الله عنه جاری نشده است و تحقیق دقیق ثابت می کند کمتر از یکدهم آن از علی است. فی المثل اگر نسخه ای را که شیخ محمد عبده در حدود چهارصد صفحه چاپ کرده است در نظر بگیریم بیش از تقریباً چهل صفحه آن نمی تواند از علی باشد.»(5)
وی برای اثبات نظر خود تنها به همین دلیل قناعت می کند که-بنا به اعتقاد او-در نهج البلاغه مطالبی وجود دارد که صدور آن از زبان شخصیتی چون علی شایسته نیست و بعلاوه ابوعبید القاسم ابن سلام از شرح سخنانی که از دیگران در نهج البلاغه آمده خودداری کرده و از این رو در کتاب او«سخنانی علی به اندازه یک چهارم سخنان عمر است.»
آنگاه برای اینکه اطمینان خواننده را به سخن خود بیشتر کند، می افزاید:«و دلایل دیگری نیز موجود است که ثابت می کند آنچه در نهج البلاغه آمده، از علی نیست.»(6)و لیکن هرگز از این همه دلایل موجود!!سخنی به میان نمی آورد.
با وصف این سراکرام و تفضل، برای اینکه به آگاهی ما بیفزاید، می گوید:«بنابراین برای دکتر زکی، شایسته نیست که بدون تحقیق و تفحص از کتابی همچون نهج البلاغه که عقل و نظر و نقل و تحقیق کاملا در انتساب آن به علی تردید دارد و در طول روزگارانی دراز نوشته شده است، مطالبی بگزیند و مورد بحث قرار دهد و آنچه را که شامل سخنان نادرست و سست بسیاری است نمونه ای از سخن علی بن ابیطالب و همچنین متعلق به قرن اول هجری بداند.»(7)
و بدین ترتیب همه این گروه شک آوران، بدون اینکه سابقه آشنایی بینشان باشد، با یکدیگر همدستی و همفکری کرده اند. همدستی و کوشش برای ویران کردن بنای سر به فلک ساییده ای که نهج البلاغه پی افکنده است.
پاسخ ابن ابی الحدید و بعضی از محققان اما از دیرباز بسیاری از نویسندگان، ادیبان و محققان در رد این گونه افتراها، واقامه برهان برنادرستی این پندارها وادعاهای کذب، کوششهای صادقانه ای کرده اند. اولین سخن شناسی که در مقام پاسخ دادن به این شبهات برآمد، ادیب روزگار خویش عز الدین بن ابی الحدید بود که با شرحی که برنهج البلاغه نوشت بدین کار پرداخت. ما در ذیل، گوشه هایی از سخنان این ادیب بزرگ را می آوریم.
«بسیاری از هواپرستان می گویند:بخش عظیمی از نهج البلاغه را دسته از سخنوران شیعی ساخته و پرداخته اند، و چه بسا قسمتهایی از این کتاب را به سید رضی و دیگران نسبت داده اندف اما اینان کسانی هستند که پرده عصبیت چشم حقیقت بینشان را کور کرده است .و از راه مستقیم و آشکار حق منحرف گشته اند.
برای اینکه نادرستی این پندار رابه اختصار روشن کنم، باید بگویم که وضع نهج البلاغه ، بنا به این تصور که از علی علیه السلام نباشد، از دو حال خارج نیست. یا همه آن از دیگران است یا بخشی از آن. اما سستی و بطلان صورت اول به وضوح آشکار است، زیرا که صحت اسناد بعضی از قسمت های آن به علی علیه السلام بتواتر ثابت شده، و همه یا اغلب محدثان و بسیاری از مورخان، قسمتهای زیادی از آن را نقل کرده اند و چون شیعه نبوده اند کسی نمی تواند نقل آنان را به غرضی حمل کند.
صورت دوم نیز، همان معنی را تأیید می کند ، چون کسی به آیین سخن و خطابه آشنا و مأموس ، باشد و از علم بیان طرفی بربسته و در این زمینه از ذوقی سالم و مجرب برخوردار باشد، بی تردید سخن رکیک و فصیح و افصح، وکلام اصیل و نوآمده و جدید را باز می شناسد، و چنانچه در برابر دفتری شامل مجموعه ای از سخنان دو یا چند خطیب، قرار گیرد، اختلاف سبک و تفاوت سخن را در می یابد.چنان که ما به سبب آشنایی و معرفتی که به شعر و نقد آن داریم وقتی دیوان«ابی تمام»را ورق بزنیم و در میان شعر او، قصیده یا قصایدی از دیگران باشد، به مدد ذوق، آن را از شعر آبی تمام تمیز می دهیم. برای اینکه شعر او و روح، و سبک، و اندیشه او در شعر، با دیگران تفاوتهایی محسوس دارد…؟
وقتی خواننده به تأمل در نهج البلاغه می اندیشد، همه آن را آب زلالی از یک سرچشمه، برخوردار از یک روح، و جوهر، و دارای یک طرز و سبک می یابد عیناً مانند جسم ساده و بسیطی که هیچ جز آن در ماهیت با دیگر اجزاء اختلافی ندارد، و همانند قرآن کریم که اول آن چون وسط آن، و وسط آن مانند آخر آن است. با این برهان قاطع و روشن خطای کسانی که می پندارند این کتاب یا بخشی از آن به نام علی علیه السلام جعل و نوشته شده است آشکار می شود.»(8)
و تا هنگامی که نویسنده ای از معاصرین این روش اصولی نقد را نداند-اگر چه استاد ادبیات هم باشد-از وی دور نیست که بگوید:«وابستگی شریف رضی-جامع نهج البلاغه -به خاندان علوی، زمینه تردید درباره صحت قول او و احتمال تعصب و جانبداری او را از علی علیه السلام ممکن می کند…بعضی از کسانی که درباره سید مطالبی نوشته اند، می گویند:او شاعری بود که لفظ، رام طبع او بود، زبانی گشاده داشت. و در عین توانایی در شعر، در نثر نیز بلیغ و قدرتمند بود، و از این رو برای کسی مانند او آسان بود که سخنانی همچون کلام علی علیه السلام با سبکی استوار و متین، و با لفظی فصیح و شیرین بپردازد.»(9)
ابن ابی الحدید از شیخ خود«ابی الخیر واسطی»نقل می کند:روزی ابوالخیر و استادش «ابن الخشاب»خطبه ای از علی علیه السلام معروف به شقشقیه را می خواندند، بعد از پایان خطبه ابی الخیر سؤال کرد:آیا به نظر شما این خطبه مجعول است؟ابن الخشاب گفت:نه بخدا، یقین دارم که این گفته خود اوست همچنانکه تو نیز تصدیق می کنی.
می گوید:با او گفتم بسیاری می پندارند که این خطبه از شریف رضی-رحمه الله تعالی است . گفت:این روح و اندیشه، و این سبک و اسلوب سخن کجا و شریف رضی و دیگران کجا!ما با کلام و شیوه سخن رضی آشنایی داریم و آن را به خوبی می شناسیم…
و آنگاه افزود:«به خدا این خطبه را در کتابهایی که دویست سال پیش از تولد سید رضی نوشته شده است، دیده ام. و همچنین به قلم دانشمندان و بزرگانی خوانده ام که خط آنها را می شناسم و سالها قبل از اینکه نقیب ابواحمد-پدر سید شریف رضی-قدم به جهان هستی گذارد، زندگی می کردهاند.»(10)
ابن ابی الحدید در شرح خطبه شقشقیه می نویسد:«من قسمت زیادی از این خطبه را در نوشته های شیخ بزرگ، ابوالقاسم بلخی پیشوای معتزلیان بغداد یافتم. او در زمان خلافت المقتدر، سالها پیش از آنکه رضی به دنیا بیاید می زیسته است. و نیز بخش اعظمی از آن را در کتاب ابی جعفر بن قبه دیدم. این ابوجعفر از شاگردان ابوالقاسم بلخی-رحمه الله تعالی -بود و سالها پیش از آنکه رضی پای به جهان بگذارد در گذشته است.»(11)
امام زبدی یحیی بن حمزه علوی(متوفی 745هجری).در شرح حال علی علیه السلام می نویسد:«بخش اعظم سخنان امیرمؤمنان علی علیه السلام همانست که در نهج البلاغه گردآمده است و این موضوع به تواتر نقل شده و همگی در صحت این قول اتفاق نظر دارند.»(12)
نویسنده معاصر مصری، محمد عبدالغنی حسن می گوید:«و هر گز سخنی را که بعضی از خرده گیران با آن، گلوی خود را خسته کرده اند، نباید بازگوکنم. و آن سخن این است که نهج البلاغه از علی-کرم الله وجهه-نیست بلکه خود شریف رضی آن را جعل کرده است.درباره این توهم ابن ابی الحدید قبلا به بهترین وجهی دفاع کرده، همانطوری که در روزگار ما شیخ محمد محیی الدین عبدالحمید این کار را انجام داده است.»(13)
و نیز دکتر زکی مبارک در جواب شکوک «مسیو دیمومبین»می گوید:«اما در این مورد، ما باید کمال دقت و احتیاط را بکار بندیم. زیرا به گفته جاحظ خطبه های علی، عمر و عثمان در مجموعه هایی گردآمده و نگهداری می شده است و سخن او بدین معنی است که خطبه های علی پیش از سید رضی معروف بوده است، به علاوه کسانی که، نهج البلاغه را ساخته و پرداخته وی دانسته اند، سخنشان این است که او برای مقاصد مذهبی خود-تشیع-آنها را جعل کرده . اگر چنین باشد و بتوانیم این احتمال را بپذیریم، آیا نمی توانیم تصور کنیم که اهل تسنن نیز تهمت جعل نهج البلاغه را، به علت دشمنی و مخالفت خود با شیعه، به شریف رضی بسته باشند؟»(14)
تفصیل شبهات
به هر صورت با اینکه این رساله جای تفصیلی را -که شایسته این موضوع است-ندارد، ما به تناسب امکان، مجال سخن را می گستریم و شبهاتی را که در این مسأله مطرح شده است، عیناً و به ایجاز می آوریم، و به جواب گفتن یکایک آنها می پردازیم. به امید اینکه حق آشکار، و نادرستی کشف شود، و صبح روشن حقیقت برای هر دیده ور صاحب بصیرت طلوع نماید و اینک شبهات:
اول:تعریض به اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و اله در نهج البلاغه ، که این سخنان با مقام امام و خلق و خوی و بزرگواری وی تناسبی ندارد.
دوم:تکرار کلمه وصی و وصایا در نهج البلاغه، این کلمه در ان روز آشنای زبان مسلمانان نبوده و بلکه سالها پس از آن ساخته شده است.
سوم:طولانی بودن بعضی از خطبه ها ، مانند خطبه«قاصعه»و«اشباح»و نیز بعضی از نامه ها مانند عهدنامه ای که حضرت هنگام نصب مالک اشتر به ولایت شام، خطاب به وی نوشته است. و این کار برخلاف روش مألوف بلیغان آن روز از صحابه و دیگران می باشد.
چهارم:وجود سجع و موازنه و دیگر. آرایشهای لفظی و معنوی که ادب عربی، بعد از عصر امام با آن آشنا شده است.
پنجم:توصیف های دقیق، چنانکه در خطبه های مربوط به وصف«خفاش»و «طاووس»و«مورچه»و«ملخ»بکار رفته است. ما نمونه ای برای اینگونه توصیف ها در گفته های بزرگان صدر اسلام نمی یابیم. این چنین وصف های دقیق از آثار ترجمه کتب یونانی و ایرانی و نیتجه تأثر عرب از آن، و خود به خود از نظر زمانی پس از عصر زندگی امام است.
ششم:دسته بندی کردن و تقسیم بندی معانی و مسائل، مانند اینکه استغفار برشش معنی است یا اعیان دارای چهار رکن، و صبردارای چهار شاخه است. این معنی نز تحت تأثیر ترجمه آثار دیگران پیدا شده و در زمان امام چندان شایع و آشنا نبوده است.
هفتم:وجود عباراتی در نهج البلاغه که گاهی خواننده در آنها ادعاهای علی علیه السلام را از آگاهی به غیب می بیند و این معنایی است که باید شأن علی علیه السلام برتر از آن دانسته شود، زیرا که علم به غیب از خصایص بزرگ نبوت است و کسی جز پیامبر صلی الله علیه و اله را نمی رسد که دست ادعا به سوی آن دراز کند.
هشتم:سخنان بسیاری در نهج البلاغه که در باب زهد، و یاد مرگ گفته شده و این معنی از سویی نتیجه برخورد مسلمین با مسیحیان، و از سوی دیگر حاصل تأثر از صوفیه است که این هر دو را ثمره روزهای بعد از علی علیه السلام باید دانست.
نهم:انتساب پاره ای از جملات نهج البلاغه به اشخاص دیگر بوسیله بعضی از کتب و مأخذ قدیمی.
و بالاخره دهم:بسیاری از کتب لغت و ادب از نهج البلاغه شاهدی ذکر نکرده اند، و این امر نشان می دهد که این بزرگان نسبت آن را به علی علیه السلام مردود می شناختند و لذا از استشهاد به آن اعراض نموده اند.
اینها عیناً خلاصه ای از همه شکوک و شبهاتی است که در نسبت نهج البلاغه به علی علیه السلام گفته شده است و ما بعد از این جواب شبهات مذکور را به ترتیب خواهیم آورد. به این امید که موجب رضایت جویندگان و اقناع مرددان باشد.
پی نوشت ها :
1ـ وفیات الاعیان ابن خلکان،ج3،ص3وبه تقلید از پندار او الصفدی در الوافی بالوفیات،ج2،ص375وو الیافعی در مرآه الجنان:ج3،ص55و ابن حجر در لسان .المیزان،ج4،ص223.
2ـ تاریخ آداب اللغه العربیه:288/2-در این موضوع دکتر شوقی ضیف، دچار تناقض عجیبی شده است. او در یک صفحه از کتاب خود-در صفحه 128ابتدا می گوید که از علی خطبه های بسیاری مانده است، آنگاه اظهار عقیده می کند که شریف رضی نهج البلاغه را پرداخته و جعل کرده است و برای تکمیل جهت سوم این مثلث می گوید که وضع و جعل نهج البلاغه بنام علی نه تنها از زمان سید رضی بلکه از عصر مسعودی نیز مقدم تر است.
3ـ نثر فنی در قرن چهارم هجری:69/1.
4ـ مجله الکاتب،ص30،شماره170،سال15،مه1975.
5ـ مجله الکاتب،مأخذ سابق،ص30.
6ـ مأخذ سابق،ص31.
7ـمأخذ سابق،ص31.
8ـ شرح نهج البلاغه:127/10-129.
9ـ دکتر شفیع السید، مجله مصری الهلال، شماره 12،سال73،ص96-95.
10ـ شرح نهج البلاغه:205/1.
11ـ شرح نهج البلاغه :205/1-206-از تأمل در گفتار ابن ابی الحدید درباره نسب و نسبت نهج البلاغه در می یابیم که او وقتی یقین داشت آنچه را که شرح می کند از سخنان علی است در اشتباه و غفلت نبود چنانکه دکتر طه حسین به روایت دکتر محمد الدسوقی می پنداشته است(مجله العربی،شماره207،شباط76م،ص147)و بلکه او در کار خود جوینده ای عمیق و ناقدی اندیشمند، و در عین حال از عیب بزرگی به نام هوی و تعصب
برکنار بود.
12ـ مشکاه الانوار،ص175.
13ـ تلخیص البیان،مقدمه .
14ـ ص96،النثر الفنی،ج1،ص69.
منبع: سالنامه النهج شماره 12- 11