با قلب من بازی نکن!

با قلب من بازی نکن!

مترجم:داود هراتیان

یکی از نیازهای اساسی ما انسان ها نیاز به دوست داشته شدن و دوست داشتن است. اگر نتوانیم کسی را دوست بداریم، از سلامت روانی فاصله داریم. به دلیل اهمیت این نیاز، فرد تامین کننده ی آن نیاز می تواند در ما تاثیر فراوانی بگذارد و گویا کمندی نامریی بر گردن ما بیندازد و ما را دنبال خود بکشاند. بنابراین ما در هر نوع رابطه ی عاطفی که قرار بگیریم، به درجاتی، وابستگی های عاطفی-روانی تجربه خواهیم کرد. البته میزان وابستگی در کسانی که خلأهای عاطفی-روانی از گذشته داشته باشند، عمیق تر و سریع تر خواهد بود. آنچه اهمیت دارد این است که ماهیت رابطه داشتن به خاطر جذابیت هایی که دارد ما را به خود وابسته می کند. اگر در شما هیچ وابستگی ایجاد نشود و بی اهمیت پس از پایان یک رابطه، همه چیز را فراموش کنید و انگار نه انگار، از کنار آن بگذرید، واقعاً جای نگرانی دارد و باید برای این مشکل تحت بررسی قرار بگیرید. به طور کلی، وقتی شاهد ابراز علاقه ی کسی نسبت به خود هستیم یا از رفتار و گفتار او پی می بریم که دوست مان دارد، احساس ارزشمندی در ما تقویت می شود. برعکس، وقتی می بینیم کسی دوست مان ندارد یا از رابطه یی که با ما دارد، خارج می شود؛ اولین موضوعی که موجب آسیب روانی ما می شود، احساس بی ارزشی است. معمولاً اولین فکری که به ذهن ما می آید این است که:«مگر من چه بدی داشتم که او رهایم کرد و رفت؟» حتی احساس حقارت در مواقعی که باورمان شود دوست داشتنی نیستیم، به وجود می آید و ما را آزار می دهد. اگر با چارچوب رابطه های تعریف شده آشنا باشید، می توانید به این موضوع فکر کنید که چطور رفتار کنید تا کسی نتواند احساسات و عواطف شما را به بازی بگیرد. وقتی کسی آنچه را که در درونش نیست به شما منتقل کند، در واقع عواطف شما را به بازی گرفته است. انتقال غلط و غیرواقعی احساسات، به نوعی بازی در میان برخی از جوان ها و نوجوان ها تبدیل شده است که هر دوسوی یک رابطه با انتخاب آگاهانه وارد این بازی می شوند و هر دو طرف با قواعد بازی آشنا هستند. البته گاهی دختر یا پسر نقش خود را فریبکارانه بازی می کند و دیگری که مانند او رفتار نکرده آسیب بیشتری در این بازی می بیند. در این بازی، دو طرفی که وارد یک رابطه می شوند، در جستجوی یک رابطه ی جدی و هدف مند نیستند، اما وانمود می کنند که لبریز از عشق و عاطفه اند و احساس خوشایندی به هم دارند. آنها به دروغ با بیان الفاظی محبت آمیز و کلیشه یی قصد دارند احساسات طرف مقابل را به بازی بگیرند. زیربنای این بازی شاید امری طبیعی و بیولوژیک باشد و به نوعی کشش درونی برای رسیدن به ازدواج تعبیر شود، اما آنها یکدیگر را به بازی می گیرند. برخی معتقدند در صورت سلامت نفس طرفین و وجود انگیزه های سالم و غیرفریبکارانه، این بازی حرکت به سوی رفتارهای پخته و آمادگی برای ازدواج است. اگر شما دوست دارید طوری رفتار کنید که دیگر کسی نتواند شما را به بازی بگیرد یا به قول معروف کسی نتواند شما را سرکار بگذارد، بهتر است کلمات کلیشه یی و عاشقانه یی که رد و بدل کردنش جزو قوانین بازی است، فریب تان ندهد و از شنیدن آن مدهوش نشوید. فرقی نمی کند دختر یا پسر باشید باید مراقب باشید؛ ندانسته وارد بازی نشوید. پس باید رابطه ها را به عنوان درس اول بشناسید. دستورات مذهبی، اخلاقی و حتی برخی سنت های اجتماعی، همه و همه در طول قرن ها برای حفظ و حراست از تک تک ما و نهاد خانواده به وجود آمده اند. حتی اگر می دانید کسی که وارد رابطه با شما شده آدم خوبی است و از این قماش نیست و قصدی جز ازدواج ندارد، باز هم نباید چنان در فاز عاطفی غرق شوید که وابستگی شدید مانع از محک زدن منطقی او و شرایطش شود. چه بسا جواب شما در نهایت به درخواست او منفی باشد، پس نباید کاری کنید که زمینه بازی با عواطف تان فراهم شود و اگر روزی خواستید به هر دلیلی این رابطه را ختم کنید و او را مورد مناسب ازدواج ندانستید، کارتان به مراکز اعصاب و روان بکشد یا در کنج خانه افسردگی بگیرید یا متقابلاً چنین مشکلاتی را برای او ایجاد کنید.
پس سعی کنید خوب چشم و گوش تان را باز کنید و مدام بر خود کنترل داشته باشید تا بتوانید درست حرکت کنید و به یاد داشته باشید که رعایت حدود شرعی و اخلاقی لازمه ی حفظ سلامت شما و طرف مقابل شماست. اگر می بینید به سمت وابسته شدن در حرکتید و مغز شما در حال شرطی شدن و دریافت تغذیه ی عاطفی از اوست یا آن قدر احساساتی هستید که با شنیدن کلمات عاشقانه از او بین زمین و آسمان معلق می مانید، باید هوشیارانه عمل کنید. گاهی با به کار بردن برخی جواب های کوتاه، اما شفاف و معنادار می توانید به طرف تان بفهمانید بهتر است خودش باشد و آنچه را که در درون واقعی اش هست، آشکار کند.

انواع رابطه ها

روابطی که ما با دیگران برقرار می کنیم انواع و اقسامی دارد که در زیر به آنها اشاره می کنیم:
1-یکی از این رابطه ها، رابطه ی دوستی است. رابطه یی که در بین جوانان کاملاً تعریف شده و شناخته شده است. در این رابطه، وقتی دوست شما خبر ناراحت کننده یی در موردتان می شنود، همدلانه به کنارتان می آید و تنهای تان نمی گذارد. به شما می گوید دوست تان دارد و اگر مشکلی داشتید، می توانید روی کمک او حساب کنید. در جامعه ی ما این دوست اغلب از جنس موافق است. ما در این ارتباط، حتی به این دوستان وابسته می شویم و اگر مدتی خبری از هم نداشته باشیم، سراغ یکدیگر را می گیریم و تمایل داریم ریتم دوستی مان حفظ شود.
2-رابطه ی دیگر رابطه کارکردی است، یعنی ما کاری به خود شخص نداریم، بلکه با کارکرد او در ارتباط هستیم و وابسته اش شده ایم. مانند دوستی یک روانشناس با مراجعش. اگر به هر دلیلی رابطه مان به هم بخورد تا مدتی کلافه هستیم و خلا او را حس می کنیم. چون ذهن ما وابسته ی او شده است و آرزو می کنیم کاش دوباره او را ببینیم.
3-رابطه ی دیگری که رایج است و اغلب وابستگی های عاطفی را شامل می شود، همان رابطه ی عشقی است. دختر و پسری دچار وابستگی عاطفی می شوند که بنا به دلیلی به یک رابطه آمده اند. گاهی اوقات محیط کاری، محیط تحصیلی یا مکانی خاص موجب می شود دو نفر با یکدیگر در ارتباط باشند و یک رابطه را آغاز کنند.
روزهای اول رابطه وقتی شما کششی نسبت به یک فرد در خود می بینید، دنبال بهانه می گردید و به عنوان پیش مقدمه طوری رفتار می کنید که ببینید آیا او هم چنین احساسی دارد یا نه. با او بیشتر تماس می گیرید و این بهانه ها بیشتر و بیشتر می شود و شما و طرف مقابل در نهایت به یکدیگر نشان می دهید که علاقه بین تان به وجود آمده است. حالا که دست دل تان برای همدیگر رو شده و فهمیده اید شما دو نفر حس مشترکی به هم دارید، رابطه تان وارد فاز عاطفی می شود. در این مرحله بهترین کلمات رد و بدل می شود و همه چیز به نظر عالی و لذت بخش می آید. سطح «نوراپی نفرین» و «دوپامین» که در روانشناسی به هورمون های عشق معروفند، خون در این فاز اول رابطه بالاست و حالت سرخوشی و نئشگی پیش می آید. تا دیروز خیلی جدی بودیم و حالا شوخ طبع می شویم و شعر می گوییم. قبلاً خیلی کم رو بودیم، اما حالا حاضر جوابی می کنیم و خلاصه تغییرات رفترای واضحی خواهیم داشت.
در این مرحله، بی اختیار به یکدیگر وابسته می شوید، چون مدام به مغزتان این برنامه را می دهید که می خواهم در هر لحظه با او باشم و برنامه یی که به مغز داده می شود، چنین حسی را تقویت می کند. مدت زمان بودن در این فاز عاطفی برای افراد متفاوت است. بعضی ها در مدت سه هفته به این حس می رسند، بعضی ها در مدت دو ماه و بعضی هم بودن در این فاز را تا شش، هفت ماه یا بیشتر تجربه می کنند و ادامه می دهند. بسته به طول مدت زمانی که در این فاز وابستگی عاطفی بوده اید، پس از قطع ارتباط، حالات عاطفی-روانی و هیجانی که خواهید داشت، متفاوت خواهد بود. در رابطه های عاشقانه یی که ماه ها طول می کشد، طبیعی است به زمان بیشتری برای مسلط شدن بر اوضاع روانی مان پس از قطع ارتباط نیاز داشته باشیم. افت عملکرد، گریه کردن، حوصله نداشتن و کلافه بودن از نشانه های طبیعی این وابستگی عاطفی است که باید آن ها را بشناسید و مدیریت کنید. طول مدت سوگواری عشق باید منطقی بوده و در تناسب با طول مدت فاز عاطفی باشد.
منبع: نشریه 7 روز زندگی، شماره 103

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید