بدیهی است که هدف اصلی از تشکیل خانواده بقای نسل تشکیل جامعه سالم و تأمین سلامت روانی افراد است در مرحله بعد یکی از اهداف زندگی خانوادگی تأمین نیازهای افراد خانواده در سایه زندگی مشترک است و هر کاری به نسبت مقدار تأثیری که در بر آوردن این هدف داشته باشد ارزشمند خواهد بود.
کارهایی که اعضای خانواده در مسیر تأمین این هدف انجام میدهند به دو نوع اصلی تقسیم میشود.
الف) کارهایی که از همه اعضای خانواده ساخته است و همه به طور یکسان میتوانند با انجام آنها در تأمین این هدف مؤثر باشند.
ب) کارهایی که از همه اعضاء ساخته نیست بلکه به تناسب ویژگیها و خصوصیات جسمی و روانی اعضا هر یک از آنها از فرد خاصی ساخته است و انجام آن از توان اعضای دیگر خارج خواهد بود و بر همین اساس به طور طبیعی نوعی تقسیم کار در بین اعضای خانواده تشکیل میگیرد.
مثلاً ایفای نقشی که زن در محیط خانواده میتواند داشته باشد هیچ گاه در توان مرد نیست .زن با توجه به ویژگی ساختمان طبیعی و جسمانیاش میتوان باردار شود و پس از وضع حمل قادر است کودک خود را با شیری که در سینه دارد تغذیه کند و با توجه به خصوصیات روانی مادرانه او را پرورش دهد اما اما این گونه کارها از مرد که دارای ویژگیهای جسمانی و روانی دیگری است بر نمیآید.
متقابلاً مرد نیز با توجه به خصوصیات جسمانی و روانی خود میتواند وظایفی را در مسیر تأمین اهداف خانواده بر عهده بگیرد که زن قادر به انجام آنها نیست.
پس تفاوت ارزش مرد و زن در تأمین اهداف خانواده به تفاوت ویژگیهای روحی و جسمی آنان مربوط میشود و در یک سنجش کلی میتوان گفت که زن از نظر احساسات و عواطف معمولاً قویتر است و مرد از نظر تدبیر و تعقل. واز آن جا که محیط خانواده هم به تدبیر نیاز دارد و هم به پرورش و تربیت این تقسیم کار به شکل طبیعی به وجود میآید که مرد به اداره خانواده و تأمین نیازهای اقتصادی آن بپردازد و زن که از عشق و احساس به فرزندان خود لبریز است و بیشتر میتواند آنها را تحمل کند، پرورش فرزندان را بر عهده گیرد.
بنابراین، بررسی دقیق اخلاق در خانواده و شناخت احکام و ارزشهایی که اسلام در این زمینه مطرح کرده است تا حد بسیاری به شناخت خصوصیتهای جسمی و روحی هر یک از اعضای خانواده و نقشهای ویژهای که میتوانند ایفا کنند بستگی دارد.
اکنون با توجه به آن چه گفته شد اصول و مبانی حاکم بر خانواده را به طور خلاصه بیان میکنیم.
مبانی حقوقی و اخلاقی خانواده در قرآن
1ـ اصل تأمین نیازهای جنسی
نخستین عاملی که زن و مرد را به هم نزدیک میسازد و زندگی مشترک و پیوند آن دو را ایجاب میکند غریزه جنسی است. مرد نیاز جنسی زن را تأمین میکند و متقابلاً زن هم نیاز جنسی مرد را برطرف میسازد و این نیاز متقابل، تا حدود زیادی، پیوند دائمی یا طولانی آن دو را سبب میشود. تأمین این نیاز متقابل، مبنا و اساس بسیاری از احکام خانواده است.
2ـ اصل تأمین نیازهای عاطفی
عامل دوم، پیدایش رابطه عاطفی، میان مرد و زن است که آن دو را دلسوز و یار و حامی یکدیگر قرار میدهد. خداوند متعال انسانها را طوری آفریده که وقتی نیازها و مصالح یکدیگر را تأمین میکنند به تدریج رابطهای عاطفی میانشان ایجاد میشود و رشد میکند. این عاطفه به شکلی نیرومند و طور طبیعی بین دو همسر به وجود میآید و میتواند نقش مهمی در تأمین مصلحت کل خانواده ایفا کند میتواند گفت که نیرومندترین عامل دوام و رشد خانواده عاطفه و محبت اعضای خانواده به یکدیگر است. بنابراین، به حکم عقل اگر زندگی خانوادگی ضرورت داشته باشد بهترین عامل برای استحکام و بقای آن بر انگیختن عواطف متقابل افراد خانواده نسبت به یکدیگر است.
البته منظور این نیست که عواطف ارزش مطلق دارند و هیچ حد و مرزی برای آن وجود ندارد زیرا ارزش این عواطف از مصلحت کلی خانواده بر میخیزد و ارزش خانواده نیز تابعی از ارزشها و مصالح کلی جامعه است بنابراین تا آن جا که در تأمین این گونه مصالح نقش مثبت داشته باشد، ارزش مثبت نیز دارد بنابراین عواطف و احساسات باید در کنترل عقل قرار گیرند و به وسیله آن، رهبری شوند. ارزش فعالیتهای عاطفی تا جایی است که عقل، آن را امضا کند. البته فعالیتهای عاطفی در محیط خانواده در بیشتر موارد تایید و تحسین عقل قرار میگیرند زیرا در بیشتر موارد تحکیم خانواده و تأمین مصالح کلی جامعه را به دنبال دارند.
از آن چه گذشت، نتیجه میگیریم که اهمیت دادن به روابط عاطفی در میان اعضای خانواده، یک اصل بوده و آن چه که این گونه روابط را سست کند، نامطلوب است؛ زیرا بنیان خانواده را متزلزل میسازد. پس بر خورد عاطفی دومین اصلی است که تقویت و رشد آن میتواند در تحقق ارزشهای خانواده تأثیر مثبت داشته باشد.
بنابراین حتی در زمینه عواطف خانوادگی نیز رعایت حد اعتدال و پر هیز از افراط و تفریط ضروری است اعتدال آن تا آن جا است که در ضمن تقویت روابط خانوادگی و تحکیم بنیاد خانواده هیچ گونه سهل انگاری را در انجام وظایف اجتماعی خانواده به دنبال نداشته باشد تفریط در عواطف خانوادگی همان بی توجهی، عدم احساس مسئولیت و کمبود محبت اعضای خانواده به یکدیگر است که خانواده را متزلزل و استحکام آن را تهدید میکند و افراط در آن به این معنا است که روابط خانوادگی آن چنان اصالت پیدا کند که به روابط اجتماعی خانواده هم سرایت کرده و اعضا را از انجام وظایف خود در اجتماع باز دارد مانند آن که دلبستگی دو همسر به یکدیگر مرد را از رفتن به جهاد یا مسافرتهای ضروری باز دارد.
اگر ما ملاک ارزش را منحصر در عاطفه میدانستیم و آن را به طور مطلق اساس ارزش معرفی میکردیم چنان که بعضی از فلاسفه اخلاق گفتهاند چنین مبنایی طرز فکر ما را در مورد خانواده تغییر میداد و در مورد جمع میان وظایف اجتماعی و توقعات خانوادگی با مشکل رو به رو میشدیم اما در فلسفه اخلاق اسلامی عاطفه به طور مطلق محور ارزشهای اخلاقی نیست بلکه تنها یکی از انگیزههای کار اختیاری است که ارزش آن به وسیله عقل تعیین میشود و مصالح و ارزشهایی بالاتر از آن نیز وجود دارد خداوند میفرماید.
«قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ»[1]
بگو: اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و نزدیکانتان… در نزد شما محبوبتر از خدا و رسول او و جهاد در راه او هستند، پس منتظر امر خدا باشید.
این تهدید متوجه کسانی است که در عواطف خانوادگی راه افراط را در پیش میگیرند تا آن جا که از انجام وظایف الهی و اجتماعی باز میمانند.پس عواطف اساس مطلق و محور اصلی ارزش اخلاقی نیستند و خود باید در قید و بندهای دیگری قرار گیرند تا دارای ارزش اخلاقی باشند.
بنابراین، عواطف خانوادگی نباید مانع از انجام وظایف اجتماعی شوند زیرا جولانگاه آن محیط خانواده است و نباید از آن تجاوز شود و موجب سهل انگاری انسان در انجام وظایف اجتماعی گردند اما همان طوری که گفتیم رعایت آن در محیط خانواده یک اصل است و تقویت آن تأمین بهتر مصالح خانواده را به دنبال دارد زیرا وقتی انسان کسی را دوست میدارد تلاش میکند تا مصالح او تأمین شود و در هر جا که عواطف متقابل وجود دارد همه افراد سعی در پیشرفت یکدیگر دارند.
آن چه انسان را از این همدلی و همیاری باز میدارد خود خواهی و خود محوری افراد است که به اساس خانواده لطمه میزند و بنیاد آن را سست و متزلزل میسازد. شناخت عواملی که در زندگی خانوادگی خود محوری و خود خواهی اعضای خانواده را بر میانگیزند نیازمند بررسیهای دقیق روان شناختی است اما میتوان گفت که خودخواهی انسان غالباً ریشه در عقدههایی دارد که قبل از تشکیل خانواده در انسان به وجود آمده است. رفتارهای تحقیرآمیزی که از سوی والدین یا دیگران در دوران کودکی با انسان شده است در روح او اثری بر جای نهاده که به زودی از بین نمیرود و او را پیوسته و به طور ناخود آگاه منتظر فرصتی برای جبران نگاه میدارد.
دو همسر نامهربان خودشان هم متوجه نیستند که چه عاملی آنان را وادار به رفتارهای نادرست میکند؛ اما دانشمندان با بررسیهای دقیق به این نتیجه رسیدهاند که تحقیرهایی که در دوران کودکی در محیط خانواده مدرسه یا اجتماع با افراد میشود آثاری منفی در روح آنان بر جای مینهد که برای جبران یا انتقامگیری به انتظار فرصت مینشینند.
کودکی که رنج کشیده والدینش او را تحقیر کردهاند آن گاه خود پدر یا مادر شد او نیز همان نقش را بازی میکند و فرزندان خود را تحقیر میکند و این تقریباً یک جریان طبیعی است. البته تحلیل سادهاش این است که این عادت را از پدر و مادرش آموخته است اما تنها آموختن نیست بلکه یک انگیزه روانی ناخودآگاه نیز دارد. کسانی که در محیط اجتماعی از فرمان برداری و زور شنیدن از دیگران رنج بردهاند به جای عبرت گرفتن و پرهیز از آن خود به ایفای همان نقش میپردازند و آمریّت و زورگویی خود را بر دیگران تحمیل میکنند و حتی در این زمینه از آیات و روایات و احکام الهی نیز سوء استفاده میکنند؛ مثلاً اگر در بعضی آیات یا روایات به زن فرمان میدهد که از مرد اطاعت کند بدون آن که به منظور و فلسفه اصلی آن توجه کنند آن را دستاویزی برای زور گویی و تحمیل افکار و نظریات خود بر اعضای خانواده قرار میدهند در صورتی که هیچ گاه چنین زورگوییهایی مورد نظر نیست و کسی چنین کند پیش خدا مسئول خواهد بود.[1] . توبه / 24.
@#@ محدوده دستورات مرد به عنوان مدیر در محیط خانواده مشخص است و باید در همان حد به مدیریت خانواده بپردازد تا جمع خانواده پراکنده نشود اما هیچ گاه به معنای فرمان روایی مطلق مرد در محیط خانواده نیست.
به هر حال از دید اسلام اساس زندگی خانوادگی بر محبت است. خداوند در قرآن میفرماید:
«وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً»[1]
یکی از نشانههای خداوند این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید تا در کنارشان بیارامید و میان شما و همسرانتان موّدت و رحمت برقرار ساخت.
البته منظور این نیست که خداوند به طور جبری و تکوینی و بدون وجود اسباب اختیاری چنین محبتی را در میان دو همسر ایجاد میکند و همین که صیغه عقد جاری شد خود به خود و به صورت جبری آن دو دلباخته یکدیگر میشوند چنان که گویی کلمات و صیغه عقد، افسونی است که ایجاد محبت میکند، بلکه منظور این است که وقتی زن و مرد عقد همسری بستند و قرار گذاشتند یک عمر با هم و در کنار هم زندگی کنند، به تدریج، عواطف خاص، نسبت به یکدیگر در آن دو به وجود میآید و رشد میکند.
پیدایش این گونه روابط عاطفی در میان دو همسر هم در تکوین و هم در تشریع مورد نظر پروردگار متعال است. هدف خداوند این است که میان دو همسر مودت و مهر و محبت بر قرار باشد و در کنار هم احساس آرامش کنند. بنابراین اصل در زندگی خانوادگی وجود فضایی آرام و محبتآمیز است و زن و شوهر باید سعی کنند که در محیط خانواده میان اعضا آرامش به وجود آید و روز به روز عواطف و محبتشان به هم بیشتر شود. این دومین اصل حاکم بر خانواده است.
البته در زندگی اجتماعی گاهی مشکلات و اختلافهایی پیش میآید که اگر ادامه پیدا کند فضای آرامش و آسایش در خانواده تیره شده و پایههای مهر و محبت همسران فرو خواهد ریخت یعنی عواطف حاکم بر خانواده با همه قدرتش نمیتواند از بروز این مشکلات و اختلافاتها پیشگیری کند از این رو لازم است اصول و راههای دیگری برای حل این اختلافها و پیشگیری از متلاشی شدن زندگی خانوادگی مطرح شود.
اسلام برای پیشگیری از این مشکلات و حل این اختلافها اصول دیگری را ارائه میدهد. در این جا ما چهار اصل دیگر از این اصول را بیان میکنیم اصل مشاوره اصل سرپرستی مرد در خانواده اصل حکمیت و اصل انعطاف پذیری و چشم پوشی.
برای توضیح بیشتر میتوان گفت که دو نوع اختلاف ممکن است در خانواده به وجود آید و فضای عاطفی خانواده را بر هم بزند.
الف) گاهی هدف زوجین چیزی جز تأمین مصالح خانواده نیست و هر دو به دنبال یک هدف مشترک یعنی تأمین مصالح خانواده هستند اما برای رسیدن به این هدف مشترک دو راه مختلف را دنبال میکنند یعنی در مورد راه رسیدن به مصلحت خانواده اختلاف نظر دارند.
مثلاً هر دو اتفاق نظر دارند که برای تأمین نیازهای اعضای خانواده باید در آمد معینی داشته باشند. بدین رو زن پیشنهاد میکند که او نیز در خارج از خانواده شغلی داشته باشند و در تأمین هزینه خانواده سهیم باشند به شرطی که مرد هم مقداری از وقت خود را صرف کارهای درون خانه کند اما مرد با این پیشنهاد مخالف بوده و مایل است حتی با انجام اضافهکاری خود تمام هزینه خانواده را تأمین کند و همسرش به جای اشتغال به کار در خارج از منزل در خانه بماند و عهدهدار خانه داری و پرورش فرزندان شود. این اختلاف نظر میتواند منشاء اختلاف میان دو همسر شود.
ب) اختلافهایی که از منافع شخصی و خودخواهیهای زوجین یا یکی از آن دو به وجود میآید مانند آن که زن بخواهد نه برای تأمین مصالح اجتماعی یا خانوادگی بلکه صرفاً برای سود شخصی خویش در خارج از منزل شغلی داشته باشد و مرد هم نه برای تأمین مصالح جامعه یا خانواده بلکه تنها برای اعمال قدرت و نفوذ و جبران تحقیرهای گذشته خود با همسر خود مخالفت کند و در خانه ماندن را بر او تحمیل کند.
در چنین مواردی که زوجین یا در تشخیص مصلحت خانواده اختلاف پیدا میکنند و یا خواستهها و منابع شخصی آن دو با هم تزاحم پیدا میکند عاطفه کارآیی لازم را ندارد. از این رو اسلام برای رفع این اختلافها راههایی را پیشنهاد کرده است که ما زیر عناوین اصل سوم تا اصل ششم به توضیح این اصول میپردازیم.
3ـ اصل مشاوره
سومین مبنا یا اصل حاکم بر خانواده اصل مشاوره است. در اختلافهایی که در بالا ذکر کردیم بهترین راه آن است که زن و مرد همفکری کنند و راهی را برگزینند که عقل میپسندد. البته این طبیعی است که هر کسی خواستهها و نظریههای مخصوص به خود را داشته باشد و دو همسر، دارای خواستهها و نظریههای متعارض باشند؛ اما در بسیاری موارد، همسران میتوانند با همفکری و مشورت، خواستهها و نظریات خود را هماهنگ کنند و از تعارض آنها بکاهند. بنابراین بهترین راه حل اختلافهای خانوادگی این است که زن و شوهر همفکری صمیمانه و همدلی داشته، خیرخواه باشند، یکدیگر را درک کنند و درباره دلیلها و نظریات یکدیگر بیندیشند هوسها و خودخواهیها را کنار گذارند و هر دو به حکم عقل گردن نهند به ویژه که در خانواده مسائلی پیش میآید که ارتباط بسیاری با زن دارد و اگر مرد خود به تنهایی و بدون توجه به نظر همسرش درباره آنها تصمیم بگیرد مشکلاتی در خانواده به وجود خواهد آمد.
به عنوان نمونه یکی از این مسائل تغذیه کودک شیرخوار است. آیا کودک را مادر شیر بدهد یا او را به دایه بسپرند؟ تا چه مدت او را شیر دهند و یا او را به کدام دایه بسپرند؟
مرد و زن در چنین مسائلی که حل آن نیازمند کمک هر دو است باید با هم مشورت و مصلحت اندیشی کرده تصمیم درست و مناسبی بگیرند. خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَکُمْ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ»[2]
پس هر گاه والدین خواستند با رضایت و مشورت فرزند خود را از شیر بگیرند این کار ایرادی ندارد و اگر خواستید برای فرزندتان دایه بگیرید در صورتی که حقوقی به حد متعارف به او دهید اشکالی ندارد.
مادر باید دو سال به بچه خود شیر بدهند اما اگر والدین پس از مشورت به این نتیجه رسیدند که کودک خود را پیش از آن از شیر بگیرند و بر اساس تشخیص مصلحت کودک این گونه تصمیم گرفتند اشکالی ندارد.
خداوند، علاوه بر تعبیر «تشاور» در آیه مذکور، در آیه دیگری با تعبیر «ائتمار»، به رعایت این اصل فرمان میدهد آن جا که درباره زنان مطلقه توصیههایی کرده و میفرماید:
«وَ إِنْ کُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّى یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَکُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ اْتَمِرُوا بَیْنَکُمْ بِمَعْرُوفٍ وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى»[3]
و هر گاه آنان زنان مطلقه باردار بودند مخارج زندگیشان را بدهید تا وقتی که وضع حمل کنند. پس هرگاه فرزند شما را شیر دادند مزدشان را بپردازید و در این مورد با همسر مطلقه خود به نیکی مشورت و همفکری کنید و اگر به توافق نرسیدید ناگزیر زن دیگری را دایه او قرار دهید تا او را شیر دهد.
آری در چنین مواردی مشورت با همسران نه تنها مذموم نیست بلکه کاری پسندیده است که خداوند در قرآن کریم مکرراً رعایت آن را توصیه میکند. البته مشورت نکردن با همسر جرم نیست و تعقیب قانونی ندارد، بلکه لزوم مشورت، یک حکم اخلاقی است و هر دو موظف به رعایت آن هستند. زن و شوهر، در این گونه مسائل، به ویژه اگر با سرنوشت کودکشان هم مربوط شود، باید از پیرویِ هوا و هوس و استبداد رأی دوری کنند و به حکم عقل و همفکری و مشورت گردن نهند؛ اما این یک حکم اخلاقی است و پاداش و کیفر حقوقی ندارد.
گفتنی است که لزوم و ارزش اخلاقی مشورت با همسر در کارها و تصمیمات مربوط به خانواده است و در کارهایی که مربوط به خانواده نیست مشورت با همسر از آن جهت که همسر است نقشی ندارد بلکه باید با کسانی مشورت کرد که در آن مسائل آگاهی بیشتری داشته باشند و نظر کسانی را باید جلب کرد که در آن کارها مسئولیت و مشارکت داشته و توافق او در پیشبرد آن کار نقش مثبت داشته و مطلوب باشند.
بنابراین، اگر میگوییم که مشورت با همسر لازم است این تنها در کارها مربوط به محیط خانواده است و نباید گمان شود که همسران میتوانند در همه شئون یکدیگر دخالت بی جا کنند. در کارهایی که مرد انجام میدهد و مربوط به محیط خانواده نیست زن به مؤثر است و نه آگاهتر و بصیرتر تا جلب موافقتش بتواند مفید باشد یا مشورت و همفکری با او کارساز باشند.
یکی از فواید مشاوره و همفکری این است که طرفهای مشورت خود را در آن فکر و تصمیمی که گرفته شده شریک میدانند و احساس نمیکنند که چیزی بر آنها تحمیل شده است. البته همان طور که گفته شد مشورت با زن درباره کارهای بیرون از خانه ضروری نیست بسیاری از کارهای اجتماعی با احساسات و عواطف زنانه هماهنگی ندارد و مشورت در مورد چنین کارهایی با زنان نمیتواند مفید باشد مثلاً در تصمیمگیری در مورد جنگ و صلح و دفاع استفاده از مشاوران زن مفید نیست زیرا زن با توجه به احساسات و لطافت روحی که دارد قادر نیست در برابر پی آمدها، کشتارها و ویرانیهای جنگ مقاومت کند و بر اساس مصالح کلی جامعه نظر دهد بلکه به طور طبیعی به جای دوراندیشی و نظر دادن درست بر خوردی احساساتی خواهد کرد و در نتیجه خسارتهای فروانی به بار خواهد آمد.
[1] . روم / 21.
[2] . بقره / 233.
[3] . طلاق / 6.
@#@در چنین مواردی است که مشورت با زن ،ارزش مثبتی ندارد و اگر در بعضی روایات آمده که «شاورو هن و خالفوهن»، ناظر به چنین مواردی است. معنای این گونه روایات ،این نیست که در هیچ مورد نباید با زن مشورت کرد ،بلکه منظور این است که مشورت با زن باید در مواردی باشد که با احساسات و عواطف و ساختمان ادراکی او متناسب باشد و این حقیقتی است که جمع میان آیات تشاور و این روایات آن را اقتضا میکند.
اگر خداوند درباره مسائل مربوط به فرزند فرمان میدهد که با همسر خود مشورت کنید برای این است که در چنین مواردی احساسات زن در جهت موافق مصلحت فرزند خانواده است و علاقه مادر به فرزند اقتضا میکند که بیشتر درباره مصلحت او بیندیشد. زن در این گونه موارد متهم به غلبه یافتن احساسات بر عقلش نمیشود و عواطف مادری اقتضا میکند که مصلحت طفل را در نظر بگیرد.
4ـ اصل سرپرستی مرد در خانواده
چهارمین مبنا و اصل حاکم بر خانواده این است که وظیفه سرپرستی خانواده به مرد داده شده است. در زندگی خانوادگی گاهی مشکلات و اختلاف نظرهایی پیش میآید که از طریق عواطف و نیز از راه مشورت با همسر حل نمیشوند و اگر این مشکلات و اختلاف نظرها ادامه یابند آرامش و آسایش خانواده و پایههای مهر و محبت همسران فرو خواهد ریخت. از این رو برای پیشگیری از متلاشی شدن زندگی خانوادگی لازم است برای این گونه مشکلات و اختلافها که کم و بیش در خانوادهها به وجود میآیند چاره دیگری اندیشیده شود.
از نظر حقوقی خانواده وقتی که یک واحد کوچک اجتماعی تشکیل شد همانند هر اجتماع دیگر نیاز به یک سرپرست دارد و از آنجا که اسلام خانواده را اساس جامعه میداند توجه فراوانی به پی ریزی درست بنیان خانواده دارد تا از این رهگذر استحکام و سلامت جامعه را تضمین کند.
در اسلام وظیفه سرپرستی خانواده به مرد داده شده است. خداوند در قرآن میفرماید:
«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»[1] مردان در خانواده بر زنان سرپرستی دارند.
در خانواده زن و فرزندان باید سرپرستی مرد را بپذیرند و غیر از جنبه قانونی و حقوقی از نظر اخلاقی نیز رعایت حدود و احترام پدر خانواده بر همسر و فرزندان لازم است سرپرستی مرد چهارمین اصل حاکم بر خانواده است و حل بسیاری از مشکلات زندگی خانوادگی در گرو اجرای این اصل است.
هر جمعی به مدیر نیاز دارد و یک نفر باید در موارد لازم تصمیم بگیرد وگرنه جمع به پراکندگی میگراید و از هم گسسته میشود. پیدایش اختلاف در خانواده امری طبیعی است و این که پیروان بعضی مکتبها میگویند که باید همه افراد جامعه با یکدیگر کمال صمیمیت را داشته باشند و نباید هیچ کس به منفعت شخصی خود بیندیشد فکری ایدهآل است اما با جریان واقعی زندگی انسانها هماهنگی ندارد. در عمل نباید انتظار داشته باشیم که همه انسانها ارزشهای والای اخلاقی را در زندگی به دقت رعایت کنند و هیچگاه درگیر اختلاف نشوند بلکه باید ارزشهای اخلاقی دیگری را نیز در مراتب نازلتر مطرح کرد و بری اختلافهایی که خواه ناخواه پیش میآید چاره حقوقی اندیشید.
اسلام در تبیین نظام ارزشیِ خود واقعیتهای زندگی را مورد توجه قرار میدهد. بنابراین انسان را تنها به ارزشهایی دعوت نمیکند که به ندرت در یک محیط خاص و از سوی افرادی معدود تحقق پیدا خواهد کرد بله پیوسته واقعیتهای زندگی را در نظر دارد و نظامی جامع و دارای مراتب مختلف را ارائه میدهد یعنی در عین توجه بسیار به گسترش و تعمیق عواطف در میان اعضای خانواده و طرح آن به عنوان یک اصل حاکم بر رفتار خانوادگی به آن اکتفا نمیکند و در کنار آن اصل سرپرستی خانواده را مطرح میکند تا در مواردی که مشکلات خانوادگی از طریق برخوردهای عاطفی بر طرف نشود از طریق اصل سرپرست خانواده برطرف شود. آری اگر رفتارهای خانوادگی را تنها بر محور عواطف بنا کنیم در حل بسیاری از مشکلات خانوادگی با مشکل مواجه میشویم. برای حل چنین مشکلاتی باید چاره دیگری وجود داشته باشد. اسلام در این زمینه چهارمین اصل حاکم بر خانواده یعنی اصل سرپرستی مرد را مطرح میکند.
البته همان طور که قبلاً هم بیان شد، این به معنای مطلق بودن فرمانروایی مرد در محیط خانواده و فعال ما یشاء بودن او نیست که به دلخواه فرمان دهد و زن همانند بردهای مطیع و تسلیم او باشد. از هیچ یک از منابع معتبر اسلامی و آیات و روایات چنین حقی برای مرد استفاده نمیشود اما ممکن است کسانی با تمسک به متشابهات مطلقات و بدون توجه به مُخصِّصات و مُقیِّدات و مُعارضات و سوء استفاده از آنها چنین حقی برای خود قائل شوند.
بنابراین همان طور که برای تحکیم بنیاد خانواده وجود یک سرپرست ضروری است و بدون آن خانواده به سستی و تزلزل میگراید خودسریها، خودکامگیها، خود محوریها و اعمال زور قدرت بی جا نیز بنیاد خانواده را متزلزل خواهد کرد. پس بر مرد لازم است که حق سرپرستی خود سوء استفاده نکند و جز در محدوده شرع و در چارچوب حق سرپرستی که در قانون اسلام آمده گامی بر ندارد و با شیوهای صحیح و رفتاری عاقلانه زندگی را اداره کند. چنان که بر زن نیز لازم است که با زورگویی و خودسری محیط عاطفی و محبت و مودت خانواده را بر هم نزند و با احترام به حق مرد از پاشیده شدن خانواده جلوگیری کند.
5ـ اصل صلح و سازش
پنجمین اصل حاکم بر محیط خانواده اصل صلح و سازش است. گاهی کار به جایی میرسد که یکی از همسران ـ دست کم از دید همسرش ـ رفتاری خارج از منطق عقل را در پیش میگیرد. حال یا واقعاً رفتار او بی منطق است و یا این که چنین نیست بلکه به گمان همسرش او شخص لجوجی است که میخواهد حرف خود را به کرسی بنشاند و به حکم عقل تن در نمیدهد. در هر دو حال طبیعی است که پیوند آن دو در معرض از هم گسیختگی قرار میگیرد و بنیان خانواده، سست میشود.
در چنین وضعیتی، اسلام دستور میدهد تا آن جا که ممکن است، باید تلاش کرد که پیوند ازدواج از هم نپاشد و وحدت خانواده از بین نرود، هر چند لازم باشد که یک طرف، برای حفظ خانواده و بقای زناشویی، در برابر طرف دیگر، انعطاف بیش از حد نشان دهد و حتی از حق مسلم خود بگذرد. خداوند در این باره میفرماید:
«وَ إِنِ امْرَأَهٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ»[2] هرگاه زنی نگران طغیان و سرکشی و یا اعراض و کنارهگیری همسرش بود منعی نیست از این که با هم صلح کنند (و از پارهای از حقوق خود بگذرد) که سازش (در هر حال) بهتر است.
البته لازم است که زن و شوهر، حقوق یکدیگر را به دقت رعایت کنند؛ اما گاهی ممکن است شوهر، برخی حقوق همسرش را رعایت نکند و زن نگران آن باشد که اگر بر این حق خود پافشاری کند، شوهرش از او اعراض و یا حقوق دیگر وی را نیز پایمال کند. در چنین وضعیتی از آن جا که حفظ کانون خانواده، اهمیت ویژه دارد، اسلام به او توصیه میکند که ـ هر چند با گذشتن از برخی حقوق خویش ـ برای حفظ اساس خانواده تلاش کند و تا آن جا که ممکن است، با صلح و سازش و انعطاف و گذشت، از پاشیدن کانون خانواده جلوگیری کند.
6ـ اصل حَکَمیت
ششمین اصل حاکم بر خانواده، در نظام حقوقی و اخلاقی اسلام، اصل حکمیت است. خداوند در قرآن کریم توصیه میکند که اگر همسران، با مصالحه، مشکل خانوادگی را حل کنند و خطر از هم پاشیدگیِ آن، هم چنان باقی بود، از افراد با تجربه، به عنوان حَکَم استفاده کنند تا شاید آنان بتواند به این مشکل پایان دهند. قرآن در این باره میفرماید:
«فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها»[3] یک نفر از خانواده مرد و یک نفر از خانواده زن را (بدین منظور) گسیل دارید.
و بر زوجین لازم است که به قضاوت آن دو، تن دهند تا کانون خانواده برقرار و پایدار بماند و تا آن جا که ممکن است، صلح و سازش باشد نه جدال و درگیری.
[1] . نساء / 34.
[2] . نساء / 128.
[3] . نساء / 35.
آیت الله مصباح یزدی- اخلاق در قرآن، ج 3، ص70