عبرت در قرآن

عبرت در قرآن

قرآن کریم، تاریخ را آئینه‌ای می‌داند که در آن می‌توان تمامی حوادث زشت و زیبا را دید و از این حوادث الهام گرفت و سرنوشت‌ آینده زندگی را با الهام از این آئینه گویا انتخاب کرد. ستمگران، طاغوتیان و سرنوشت‌ آن‌ها را دید و از انتخاب راه آن که سرنوشتی جز بوار و هلاک چیزی در پی ندارد خودداری ورزید. و صالحان و برگزیدگان حضرت حق را دید و سرنوشت موفق آن‌ها را، و با گزینش راه آن‌ها سعادت خویش را تأمین نمود.
در بیش از ده آیه قرآن ترغیب و تشویق فراوان به «سیر در ارض»[1] است، «سیر در ارض» در فرهنگ قرآن، به معنای جهان‌گردی بی هدف و احیاناً، با هدف اشباع غرائز حیوانی نیست، بلکه به معنای بررسی حوادث تاریخی و دیدن جغرافیای حوادث، جهت عبرت آموزی است.
«أولم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم…».[2] آیا اینان سیر در زمین نمی‌کنند تا بنگرند سرنوشت آنان(طغیانگران پیشین) چگونه شد…؟
«قل سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه المکذّبین».[3] بگو سیر در زمین داشته باشید تا بنگرید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه شد.
در این آیه و امثال آن، «نظر» هدف سیر در ارض معرفی شده است و «نظر» یعنی «عبرت آموزی».
عبرت آموزی هدف طرح حوادث تاریخی فراوان در قرآن است. در بسیاری از آیات، داستانهای انبیاء بزرگ الهی آمده است. در این داستانها، هرگز هدف قرآن داستان سرائی محض نیست، بلکه هدف ارائه رهنمود از رهگذر این داستانهای سازنده است. بر همین اساس است که در هیچ یک از قصص انبیاء، از مسائل بی‌فایده یا کم فایده‌ای که نقشی در هدایت ندارد سخن به میان نیامده است؛ از تاریخ ولادت، تاریخ وفات، عدد اولاد، همسر یا همسران و … سخنی نیست. و از طرفی دیگر، گاه یک حادثه آموزنده از زندگی پیامبری را، مانند بت شکنی ابراهیم، خشم مقدّس او، استقامت نوح و… چندین بار تکرار می‌کند تا در سایه تکرار این حادثه سازنده، بذر فضائل در جانها پاگرفته و شجره طوبای کمالات جان بگیرد. در رابطه با دیگر حوادث تاریخی نیز، روال قرآن همین است؛ تا آنجا که قرآن کریم پی‌گیری مسائل بی‌فایده در حوادث تاریخی را به تمسخر می‌گیرد. به عنوان نمونه، قرآن کریم پی‌گیری این مسئله در داستان اصحاب کهف که اینان چند نفر بودند را نکوهش می‌کند.[4] مسئله عبرت آموزی در برخی از آیات نیز، صریحاً ذکر شده است. به عنوان نمونه:
الف ـ در سوره آل عمران آیه 13 عنایت حضرت حق به رزمندگان جنگ بدر و القاء رعب در دل دشمنان را مایه عبرت صاحبان بصیرت بیان می‌کند.
«قد کان لکم آیهً فی فئتین التقتا فئه تقاتل فی سبیل الله و أُخری کافره یرونهم مثلیهم رأی العین و الله یؤیّد بنصره من یشاء إن فی ذلک لعبره لاولی الابصار».
در دو گروهی که در میدان جنگ بدر باهم روبرو شدند، نشانه و درس عبرتی برای شما بود. یک گروه در راه خدا نبرد و جمع دیگری که کافر بودند (در راه شیطان پست) در حالی که آنها گروه را با چشم خود و برابر آنچه بودند می‌دیدند (و این عاملی برای وحشت و شکست آنها شد و خداوند هر کس را بخواهد(و شایسته بداند) با یاری خود تأیید می‌کند). در این عبرتی است برای صاحبان بصیرت.
عبرتی که حضرت حق در پی گوشزد کردن آن است این است که در جنگ، ایمان حرف اوّل را می‌زند نه نیرو و سلاح، اگر ایمان بود عنایت حق هم هست «إن تنصروا الله ینصرکم و یثبّت اقدامکم»
اگر شما خدا را یاری کنید خداوند شما را یاری کرده ثابت قدم می‌دارد.
امّتی که پشتیبانی نیرومند همچون حضرت حق را داشت شکست‌ناپذیر است، به شرط آن‌که وفادار به ایمان و اعتقاد خود بمانند.
در جنگ بدر جبهه کفر 1000 نفر بودند به همراه تجهیزات فراوان و جبهه ایمان 313 نفر بودند با تجهیزاتی فوق‌العاده اندک (7 شتر، 2 اسب، 6 زره، 8 شمشیر)، ولی عنصر ایمان که عنایت حضرت حق را در پی آورد، سرنوشت جنگ را به نفع مسلمین رقم زد و کفار با آن همه تجهیزات با دادن 70 کشته و اسیر شکست سختی خوردند و زبونانه به مکّه بازگشتند.
ب ـ در آیات اول سوره حشر، قرآن کریم ماجرای غزوه بنی‌النضیر و توطئه یهودی‌ها علیه مسلمین و برخورد شدید لشکر اسلام را بیان می‌کند.
آنگاه در نتیجه‌گیری، امر به عبرت‌آموزی می‌کند.
«… فاعتبروا یا اولی الابصار»[5] پس عبرت بگیرید ای صاحبان بصیرت.
فاعتبروا از ماده «عبور» است. به اشک چشم «عبره» می‌گویند، به خاطر عبور قطرات اشک چشم. به «عبارت» از آن رو عبارت می‌گویند که مطالب و مفاهیم را از کسی به دیگری منتقل می‌کند و «تعبیر خواب» از آن جهت است که انسان را از ظاهر به باطن منتقل می‌کند.
دستور این است که صاحبان بصیرت این حوادث را آئینه قرار داده حوادث زندگی را با الهام از آن تحلیل کنند. در این آئینه می‌بینند که تنها دژ تسخیرناپذیر دژ ایمان است و دژهای دیگر هرچند پولادین باشد، در برابر سلاح ایمان فرو می‌ریزند. آن‌چنان که «دژ یهود بنی‌النضیر» با همه استحکامی که داشت فرو ریخت.
این عبرت در قصه بنی‌النضیر است!
ج ـ قرآن کریم، پس از آن که داستان پر فراز و نشیب زندگانی حضرت یوسف را بیان می‌کند، هدف از بیان این قصه انسان‌ساز را عبرت آموزی بیان می‌کند:
«لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب»[6] این‌که داستان حضرت یوسف برای صاحبان درک خالص عبرت است، بدین جهت است که ده‌ها قطعه عبرت‌آموز در این داستان هست، خنثی شدن مکر دشمنان، بی گناه بودن یوسف و رسوائی زلیخا و زن‌های دیگر در نتیجه پاکی و پاکدامنی و.. .و به این ترتیب، این حقیقت روشن شد که هدف قرآن کریم از بیان همه حوادث عبرت‌آموزی است. پس، باید با الهام از قرآن کریم حادثه عاشورا را از همین رهگذر مورد بررسی قرار داد.


[1] . یوسف، 109. حج، 46. روم، 9. فاطر، 44. غافر، 21و82. آل عمران، 137. انعام، 11. نحل، 36. نمل، 69. عنکبوت،20. روم42.
[2] . روم، 9.
[3] . انعام، 11.
[4] . کهف، 22.
[5] . حشر، 2.
[6] . یوسف، 111.
سید احمد خاتمی، ره توشه راهیان نور (ویژه محرم1377) ص123

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید