عقل پنجمین منبع تفسیر

عقل پنجمین منبع تفسیر

برای عقل تعریف‎های گوناگونی شده است. در این نوشتار، مراد از عقل به عنوان یک منبع، نیرویی است که در هر انسانی به ودیعت نهاده شده و مجموعه اصول کلی هستی شناختی، ارزش شناختی و استلزامات بی‎واسطه آن‎ها را، که بدیهی یا نزدیک به بدیهی می‎باشند در اختیار انسان قرار می‎دهد.[1] منبع بودن عقل به این معنا با توجه به آن چه در بحث از قواعد تفسیر گذشت، روشن می‎شود. در بحث از قواعد تفسیر یادآور شدیم که بدیهیات عقلی و برهان‎های قطعی برگرفته از آن‎ها از قراین متصل آیات به شمار می‎آید و عقل به معنای یاد شده، این قراین را در اختیار قرار می‎دهد و بنابراین، از منابع تفسیر به شمار می‎آید.
نقش عقل به مفهوم یاد شده در تفسیر قرآن، در چهار محور متصور است:

الف. نقش سلبی
گاهی ظاهر آیه‎ای بر خلاف حکم قطعی عقل است. در این جا عقل به تنهایی ـ صرف نظر از منابع دیگر ـ معنای ظاهری آیه را نفی می‎کند. نمونه آن، آیه‎هایی است که در ظاهر، جسم بودن خدای متعالی را به ذهن می‎آورد؛ مانند آیه شریفه « یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ »[2] «دست خدا بالای دست‎های آنان است». ونظایر آن. بر اساس حکم عقل، ظاهر این گونه آیه‎ها مراد نیست و باید آن‎ها را به گونه‎ای تفسیر کرد که با تجرد ذات باری سازگار باشد؛ زیرا جسمانی نبودن خدای تعالی از احکام قطعی عقلی است و آنچه ملازم با جسم بودن خدا باشد، پذیرفته نیست.[3] بنابراین، مراد از دست در آیه فوق، «قدرت خدا» یا «یاری و نصرت خدا» و یا این که کنایه از بیعت با خداست.

ب. نقش ایجابی
گاهی ادلّه قطعی عقل، ظاهر آیه را تأیید وتقویت می‎کند و در این صورت دست کشیدن از ظهور آیه و توجه نکردن به آن ناصواب است؛ مثلاً آیه شریفه « الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لا یَقُومُونَ إِلا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ »[4] «کسانی که ربا می‎خورند، برنمی‎خیزند، مگر مانند برخاستن کسی که شیطان بر اثر تماس، آشفته سرش کرده است»، بر این دلالت دارد که برخی از افراد، بر اثر تماس شیطان با آنان به جنون مبتلا می‎شوند و خدای متعال حال رباخواران را به آنان تشبیه کرده است. برخی از مفسران گفته‎اند که تشبیه یاد شده در آیه، از باب مماشات با عامه مردم در این عقیده است که جن در انسان‎های دیوانه تصرف می‎کند و این مماشات رواست؛ چون صرف تشبیه است و حکمی بر اساس آن نفرموده که خلاف واقع لازم آید؛ امّا صرف نظر از ادله دیگر، عقل، تشبیه یاد شده را واقعی می‎داند؛ زیرا خداوند برای راهنمایی مردم بر پیامبرش وحی کرده و نمی‎توان باور داشت که با مطالب نادرست و خلاف واقع درصدد چنین کاری باشد. اگر چنین مطلبی واقعیت نداشت، لازم بود به نادرستی آن اشاره شود. چه این که خداوند در سایر موارد، عقاید و کارهای ناروای مردمان عصر جاهلیت و اهل کتاب را بیان کرده و بر آن خط بطلان کشیده است؛ بنابراین، خداوند برتر  از آن است که در آیات قرآن ـ که برای هدایت مردم است ـ به باطل تمسک ‎کند؛ هر چند مورد پذیرش عمومی قرار گرفته باشد. به این ترتیب، تشبیه در آیه از قبیل مماشات با فرهنگ زمانه نیست، بلکه بیان واقعیّتی است که در عالم خارج وجود دارد.البته در این که مقصود از «تماس شیطان» چیست. دیدگاه‎های مختلفی بر اساس واقع‎نمایی آیات قرآن مطرح شده است، که بدان نمی‎پردازیم.

ج. نقش تبیینی و توضیحی
مهم‎ترین نقش عقل در تفسیر، تحلیل و بررسی آیه‎های قرآن با توجه به راه‎های فهم کلام است، راه‎هایی که عقلا برای فهم کلام از آن بهره می‎برند. در واقع، عقل در این‎جا نقش ابزاری دارد، یا به تعبیر دیگر، متمم منابع دیگر است.[5] این نقش عقل را می‎توان مصداق تدبر در قرآن دانست؛ یعنی عقل با استفاده از لغت، آیه‎ها و روایت‎ها (قراین پیوسته و ناپیوسته کلام) به کشف مجهولات خود از آیه‎ها می‎پردازد و با کاوش و استدلال، به فهم مراد خداوند از آیه دست می‎یابد و با توجه به این‎ که دریافت‎های قطعی عقل چندان زیاد نیست، عمده‎ترین نقش عقل را باید تحلیل داده‎های منابع دیگر دانست. بدیهی است که عقل، داده‎های منابع دیگر را به سادگی نمی‎پذیرد؛ یعنی مقدماتی که در قیاس از آن استفاده می‎شود، یا باید بدیهی و قطعی باشد یا مستند به تجربه قطعی؛ و هرچه از این مرتبه پایین‎تر باشد، نتیجه و حکمی که از آن به دست می‎آید ارزش کمتری دارد. به همین سبب، فرضیه‎هایی که در علوم مختلف مطرح شده و دلیل روشنی بر درستی آن نداریم، مورد استفاده عقل نخواهد بود. نکته‎ای که بیان شد، همان اجتهاد و کاوش عقلی برای فهم معارف قرآن و تفسیر آیه‎هاست، کاری که اکثر مفسران از دیرباز تاکنون در صدد آن بوده و کم و بیش به آن پایبندی نشان داده‎اند.
شکل دیگر نقش تبیینی عقل، ارائه تبیین دقیق و کامل در خصوص مفاد برخی از آیات است. نمونه این نوع تبیین را در تفسیر آیه شریفه « لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلا اللَّهُ لَفَسَدَتَا »[6] «اگر در آن‎ها(زمین و آسمان) جز خدا، خدایانی (دیگر) وجود داشت، قطعاً (زمین و آسمان) تباه می‎شد». در این آیه شریفه، بین وجود معبودهایی جز خدا و فساد جهان ملازمه برقرار شده است، ولی در توضیح این ملازمه سخنی به میان نیامده است. عقل با استفاده از داده‎های خود می‎تواند تبیین معقول و متقنی از این ملازمه به شرح زیر ارائه دهد و به این طریق، به فهم دقیق‎تر و کامل‎تری از آیه شریفه دست یابد:
اله به معنای معبود و معبود به معنای وجود شایسته پرستش است. موجودی شایسته پرستش است که ربّ باشد؛ یعنی هستی و نیازهای مربوب خود را تأمین کند و مربوب پرستشگر تکویناً به او وابسته باشد و این بدان معنا است که مربوبِ هر ربّی، تنها به ربّ خویش، پایدار می‎ماند. حال نگاهی به جهان طبیعت بیفکنیم؛ پدیده‎های این جهان کاملاً به یکدیگر وابسته‎اند، به گونه‎ای که هیچ یک بدون دیگری نمی‎توانند دوام آورند و به فساد می‎گرایند. با توجه به نکات یاد شده، اگر اله‎های متعددی غیر از خدا می‎بود، باید هر یک از موجود ات این جهان کاملاً مستقل از پدیده‎های دیگر و تنها به ربّ خود وابسته باشد، ولی در نظام موجود که همه به هم وابسته‎اند، مستقل شدن هر یک از دیگری، مستلزم فساد او و دیگری است. پس در این نظام نمی‎تواند آلهه متعددی وجود داشته باشد. این تبیین متقن و معقول که در پرتو بهره‎گیری از عقل صورت گرفته،[7] در روایات نیز با عنوان «اتصال التدبیر و تمام الصنع» از آن یاد شده است.

د. کشف استلزامات
یکی از بهترین و پربارترین نقش‎های ایجابی عقل، کشف استلزامات مفاد آیات است. چنان که در فصل اوّل گذشت، علاوه بر مفاد ظاهری آیات، استلزامات عقلی آن‎ها نیز مقصود خداوند است و می‎توان آن‎ها را دیدگاه‎های قرآن تلقّی کرد. بر این اساس، بخشی از تفسیر آیات را استلزامات عقلی مفاد آیات تشکیل می‎دهد و مفسر باید آن‎ها را استخراج نماید. در استخراج استلزامات، عقل نقش اساسی را ایفا می‎کند، و می‎توان با به کارگیری قالب‎ها و فرمول‎های استخراج استلزامات. به این معارف دست یافت؛ به عنوان مثال، در آیات متعددی که، مانند « اللَّهُ یَتَوَفَّى الأنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا »[8] و « قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ »[9] از توفی انسان در هنگام مرگ سخن به میان آمده است. مدلول ظاهری این تعبیر، به تمام و کمال دریافت شدن انسان در هنگام مرگ است، ولی این مدلول ظاهری، استلزاماتی به شرح زیر دارد، که آن‎ها نیز مقصود خداوند می‎باشند.
1. هویت حقیقی انسان را روح انسان تشکیل می‎دهد، نه جسم او؛ زیرا آنچه در هنگام مرگ به تمام و کمال دریافت می‎شود، جسم نیست؛ چرا که جسم، قبل و بعد از مرگ در شرایط یکسان، در مکان معینی قرار دارد و این روح است که قبل از مرگ و بعد از مرگ در شرایط متفاوتی قرار دارد.
2. هویت واقعی انسان ـ یعنی روح ـ مجرد است و از ماده و مادیات تشکیل نشده و آثار و احکام ماده را ندارد. به همین دلیل، در عین آن که جسم متلاشی می‎شود، روح باقی می‎ماند و به تمام و کمال در اختیار خداوند و فرشتگان اوست.
3. انسان موجودی است که با مرگ نابود نمی‎شود و بلکه پس از مرگ نیز تداوم دارد.[10] روشن است که اگر بهره‎گیری از عقل نبود، این نتیجه گیری‎ها صورت نمی‎گرفت و این معارف، از آیه یاد شده قابل استخراج نبود.
6. دستاوردهای تجربی
یکی از قراینی که باید در فهم و تفسیر قرآن مورد توجه قرار گیرد، ویژگی‎های موضوع سخن است. با توجه به این قاعده، در آیاتی که ناظر به پدیده‎های طبیعی است، باید ویژگی‎های واقعی پدیده‎های طبیعی مورد توجه قرار گیرد. بر این اساس، دستاوردهای تجربه انسانی که راه همگانی مفسر برای اطلاع از چند و چون پدیده‎های طبیعی است، یکی از منابع تفسیر قرآن به شمار می‎آید. در قرآن مجید، از انواع پدیده‎های طبیعی سخن به میان آمده و در باب کم و کیف آن‎‎ها معارفی بیان شده است: آسمان‎ها و زمین و چگونگی آفرینش آن‎ها، پدیده‎های زمینی مانند آب‎ها، دریاها، گیاهان و حیوانات؛ پدیده‎های آسمانی مانند ماه، خورشید و ستارگان، پدیده‎های جوی مانند ابر، باران و باد، نمونه‎هایی از انواع پدیده‎های طبیعی است که در آیات قرآن مطرح شده است. انسان به عنوان یک موجود ممتاز که از کرامت و خلافت الهی برخوردار است، به لحاظ بُعد جسمانی، و نیز ارتباط ابعاد روحی و جسمی (تأثیر و تأثر روح و بدن) و نیز ابعاد فردی و اجتماعی آن مورد توجه فراوان قرار داشته و در آیات فراوان از آن سخن به میان آمده است.
دستاوردهای تجربی در مورد موضوعاتی که در این نوع آیات مطرح شده است، در صورتی که از اعتبار لازم برخوردار باشد، باید در فهم و تفسیر آیات به عنوان یکی از منابع مورد استفاده و توجه قرار گیرد.
نکته شایان توجه در این زمینه آن است که این دستاورها اگر به گونه‎ای باشد که قابل درک و فهم نوع مردم باشد، به عنوان منبعی که توجه به آن‎ها ضروری است و بدون در نظر گرفتن آن‎ها تفسیر از اعتبار لازم برخوردار نیست، ولی دستاوردهایی که فقط برای متخصصان قابل درک و فهم است، برای رد برداشت‎ها و تفسیر‎های مبتنی بر تصویر نادرست از پدیده‎های طبیعی، باید مورد توجه باشد و به عنوان مؤید در همه موارد می‎تواند مورد استفاده مفسّر قرار گیرد.

پی نوشت ها:
[1] . درباره نقل عقل در تفسیر رک: البیان فی تفسیر القرآن، ص 13 و فاضل لنکرانی، محمد، مدخل التفسیر، ص 159 ـ 160.
[2] . سوره فتح، آیه 10.
[3] . علامه طباطبایی در المیزان، (ج 20، ص 112) در تفسیر آیه «الی ربها ناظره» (سوره قیامه، آیه 23) «و به پروردگارش می‎نگرد» نوشته است: «مراداز نظر کردن به خدا، نظر حسی نیست که مربوط به چشم جسمانی مادی است زیرا که برهان‎های قطعی بر ناممکن بودن آن دلالت دارد».
[4] . سوره بقره، آیه 275.
[5] .صغیر، محمد حسین، المبادی العامه لتفسیر القرآن الکریم، ص 65.
[6] . سوره انبیا، آیه 22.
[7] . این تبیین، برخلاف سایر تبیین‎هایی که در تفسیر آیه یاد شده، آمده است، هم برهانی ـ نه اقناعی ـ بودن مفاد آیه را تأمین می‎کند و هم با ظاهر واژگان آیه شریفه سازگار است.
[8] . سوره زمر، آیه 42.
[9] . سوره سجده، آیه 11.
[10] . توجه به آیه پیشین (آیه 10) نیز مؤیّد درستی استلزامات یاد شده است؛ زیرا در آن آیه سخن منکران معاد آمده است که معتقد بودند با از بین رفتن بدن آدمی، زمینه‎ای برای معاد نخواهد ماند: «و قالوا أإذا ضللنا فی الارض ائنّا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربّهم کافرون» «و گفتند آیا هنگامی که در زمین گم و ناپدید شدیم، باز به آفرینشی نو در خواهیم آمد؟ بلکه آنان به دیدار پروردگارشان کافرند».
غلامعلی عزیزی‎کیا- روش‎شناسی تفسیر قرآن

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید