دیداری از صور بلاغی در نهج البلاغه

دیداری از صور بلاغی در نهج البلاغه

نویسنده: دکتر جلیل تجلیل
استاد دانشگاه تهران

چکیده

جست و جو در تصاویر بلاغی نهج البلاغه، از دلرباترین تحقیقات ادبی و زیباشناسی ادب اسلامی و ایرانی به شمار می رود. در این مقاله، به گونه ایجاز، به بخشی از این زمینه دلربا پرداخته می شود و نمونه هایی از تشبیه مرکّب و تناسی تشبیه و معانی مجازی، و تمثیل به گونه مستقل و معکوس و استعاره مکنیه و تخییلیه و ایجاز به صورت مستند و اجمال آورده می شود.
واژه های کلیدی: بلاغت، تشبیه، ترکیب در مشبّه و مشبّه به، تمثیل، ایجاز، مجاز، استعاره.
تعابیر در کلام علی (ع) آن چنان زیبا و دلربا و ژرف و معنی گستر است که شیفتگان ادب و بلاغت را مسحور خود می نماید و دل می رباید و دیدارکنندگان را به انوار ربیعش فرا می خواند. اینک به کوتاهی و اندکی، پاسی از کلام بلاغت نشانش را به فضل خدای بررسی می کنیم:
1- در نکوهش مردمی که رنج این جهان را بر می تابند و سرانجام سودی نمی یابند، در خطبه شماره 17 از نهج البلاغه آمده است: (1)
«فانّما انتم کالمراه الحامل حملت! فلمّا اتَمَّتْ املصت و مات قَیَّمُها: شمایان چون زن باردارید، که بار خود کشد تا زادنش فرا رسد؛ آنگاه فرزند مرده به دنیا آرد».
این تشبیه در کلام آن بزرگوار، تشبیهی است درآمیخته با امید و یاس، و تصویری از آغاز نویدبخش و سرانجام ناکامی، که در عرصه بلاغت، «تشبیه ترکیبی» نامند با وجه شبه مرکّب، و خود از سرچشمه های تمثیل است، که در کتب بلاغی، به تفضیل توسط نقّادان و تصویر شناسان درباره آن بحث شده است. در ساختار چنین تمثیلی، مشبّه و مشبّه به و وجه شبه، از دو یا چند جمله در می آمیزد و وجه شبه از همه جمله ها بر می خیزد؛ چنان که در این بیت:

کما ابْرَقَتْ قوماً عطاشاً غَمامهٌ
فلمّا راوها اَبْرَقَتْ و تَجَلَّت (2)

یعنی: چونان که برای گروهی تشنه لب ابری پدید آید و برق زند، و چون خواهند بدان امیدوار شوند، ابر کنار می رود و دور می شود.
این بیت، از شواهد اسرار نهج البلاغه است در ادامه تمثیلی که از مجموع دو یا چند جمله حاصل می شود.
2- در خطبه 71، ص 84 می فرماید: «اللهم اعْلِ علی بناء البانین بناءَ ه و اَکْرِم لَدَیْکَ منزلَته: پروردگارا، او را بر روی بنای بنیانگذاران صالح در سایه سار رحمت خود، جایگاهی رفیع کرامت فرما و در پیشگاه فضل و بزرگواری خودت بنواز».
در این عبارات، آن بزرگوار، خدمات و جایگاه بلند نبی اکرم (ص) را توصیف می فرماید و از خدا می خواهد که در میان همه انبیا و بنیانگذاران آیین الهی- درود خدا بر ایشان!- پیامبر ما را به بلندترین جایگاه بنشاند!
در این شیوه بیان، علی – علیه السلام- با استعاره تبعیه، شرایع پیامبران را به بنایی بلند و مرصوص تشبیه کرده؛ لکن کاخ افراشته نبیّ اکرم (ص) – یعنی دین اسلام- را والاترین و بالاترین بنا توصیف کرده و از خدا رفعت روزافزون این کاخ عزّت و سعادت را تا دامان قیامت خواسته است. تعبیر «بنای بانین» از یک سو و عبارت «اعْلِ» از دیگر سو، استعاره ای ساخته که تصویرگری آن دارای چنان قدرتی است که بلندی مقام و مرتبت را به بلندی کاخ و مکان تشبیه کرده و موفّق به ساختن استعاره با جامع «بلندی» گردیده، و بدیهی است که این گونه تمثیلات و استعارات، در استحکام معنی و القای محکم و استوار پیام، چه نقش بلندی دارد و این از استعاراتی است که مدّنظر دانشمندان بلاغت واقع شده و در نکته یابی ها و شکافتن لایه های آن، همّت گماشته اند؛ چنان که ابوتمّام طائی در بیت معروف خود، صعود مدارج معنوی را تشبیه به صعود مکانی کرده و بر چنین استعاره ای دست یازیده است:

و یصعد حَتّی یَظنّ الجهولُ
بِانّ لَهُ حاجهٌ فی السّماءِ (3)

در جایگاهی اوج می گیرد که شخص ناآگاه گمان می کند که در آسمان اشتغال و کاری یافته است.
و این استعاره، متّکی به نوعی تناسی تشبیه است؛ چراکه هرگاه ابوتمّام در این بر شدن به آسمان، گَرد فراموشی بر تارک تشبیه نمی افشاند و در لاک معنی حقیقی «صعود به آسمان» می ماند، این شعر، فاقد ارزش صورتگری می شد. بر این اساس است که در ادب فارسی، شاعرانی بزرگ به چنین تعبیری راه یافته اند:
ناصر خسرو گوید:

از صبر نردبانْت بباید کرد
گر زیر خویش خواهی جوزا را

و یا:

بر فلک باید شدن از راه پند
ای برادر، چون دعای مستجاب

و سنایی گوید:

می نهم در زیر پای فکر کرسیّ سپهر
تا به کف می آورم یک معنی برجسته را

3- در خطبه 72، ص 85 نهج البلاغه، در خطاب به مروان بن حکم که در جنگ جمل اسیر شد و امام حسن و امام حسین – علیهما السّلام- در نزد حضرت از او شفاعت نمودند و عرض کردند او با شما بیعت خواهد کرد، حضرت چنین فرموده اند:
«لا حاجَه لی فی بیعَتِه انّها کَفٌّ یهودیّهٌ لو بایَعَنی لَغَدَرَ بسَبَّتِهِ: به بیعت او نیازی ندارم؛ که این، دست بیعت یهودی [دست فریب و غدر] است. در ظاهر که بیعت کند، در نهان آن را بشکند».
این جمله ها، بدین کوتاهی، در عرصه بلاغت، به گونه گونه ایجازها و معانی مجازی آراسته است؛ چراکه از دیدگاه فشردگی سخن، عبارت «انَّها کفٌ یهودیّهٌ»، مستند به آیاتی است؛ چنان که ابن ابی الحدید در معنی «غَدَرَ» در این عبارت می نویسد:
«الیهودُ تُنسَبُ الی الغَدْرِ و الخُبثِ، و قالَ اللهُ تعالی: یا ایُّها الَّذین آمنو لَتجدنَّ اشَدَّ النّاسِ عداوهٌ للّذین آمنو الیهود». (مائده: 82)- «یا ایّها الّذین آمنوا لا تقدّموا بینَ یَدَی اللهِ و رسولِهِ» (حجرات: 1)
که مراد این است که باید از خدا و پیامبرش فرمانبری کرد و از یهود گریزان بود، که دشمنانگی با مؤمنان دارند. و این مآخذ قرآنی در عبارت کوتاه نهج البلاغه، اهتمام علی (ع) را به اشاره فشرده و موجز به قرآن کریم نشان می دهد.
«کفّ یهودیه»، مجاز مرسلی است به علاقه جزءِ و کل؛ چرا که کف، بخشی از دست است و دست، خود بخشی از دست کلّی، که شامل بازو و مرفق است. امّا اطلاق دست به معانی مجازی قدرت و پیروی و تصرّف امور و معانی دیگر، خود در آرایش مجاز، مباحثی دارد و مباحث بلاغی آن، در اسرار البلاغه تحقیق شده است. همچنین پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «المؤمنون تتکافَا دمائهم و یسعی بذمّتهم ادنامهم و هم یَدٌ علی مَن سواهُم (4)»، که ایشان دست مؤمنان را دارای ویژگیهایی می شمارد که مؤمنان خونشان برابر همدیگر است [خون هیچ کدام رنگین تر از دیگران نیست] و حلّ مشکلات و هر کدام را که نزدیک تر است، به عهده می گیرند و همه، دست و پشتیبان یکدیگرند. عکس این مسئله، «دست» کافران و یهودیان است که علی – علیه السّلام – کفّ یهودیه را بر اساس آنچه که خود فرموده اند: «تعرَّف الاشیاءُ بِاضدادِها» از این مزایا خالی توصیف می کند. ایشان از این شیوه اقتصار و ایجاز استفاده کرده اند؛ چنان که در سخن دیگر از آن بزرگوار می خوانیم: «مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فقد عَرَفَ رَبَّه»، که برآورد این کلام موجز، مبین جمله معکوس آن نیز هست: «و مَنْ لم یَعرفْ نَفْسَهُ لم یعرفْ ربَّهُ».
و در عبارت «لَغَدَرَ بِسَبَّته»، پیمان شکنی مروان را به استناد آیه 82 از سوره مائده و 49 از سوره حجرات، که معنی محتوم غدر یهود را دارا هستند، به ایجاز بیان می فرماید. و در واژه «سِبَه» که به معنی شکستن است، استعاره ای است؛ چرا که شکستن، در شیشه و اشیاء شکستنی صدق می کند؛ امّا کاربرد آن در مفهومِ عهد شکنی و نافرمانی، استعاره مکنیه با اسناد مجازی است؛ چنان که در آیات شریفه: «الّذین ینقضون عَهْد الله مِن‌ بَعد میثاقهم»، (بقره: 27)، و «فَبِما نقضم میثاقهم…» (نساء: 155) و «الّذی انْقَضَ ظَهْرَک» (شرح: 3) همین شیوه بیانی تجلّی می کند. و بدین گونه آشکار می شود که کلام آن بزرگوار، از بلاغت قرآن کریم و نبیّ اکرم به خوبی بهره مند، و درس آموز همه ایمانیان و بلاغیان است.
4- در خطبه75، ص87، که نمونه ای از ایجاز و عبارات کوتاه و معانی بلند حکمی و کمالات اخلاقی است، در فضیلت شکیبایی و تقوا و برگزیدن بهترین راه و روش فرماید:
«جَعَلَ الصَّبرَ مطیّهَ نجاتِهِ و التَّقوی عُدَّهَ وَفاتِهِ، رَکِب الطَّریقه الغرّاءَ و لَزِمَ المحجّهَ البیضاءَ …».
تعبیر «مطیَّه … لَزِمَ المحجّهَ البَیضاءِ»، گویای بنده شکیبایی است که با مرکب سریع و تند تاز به سوی سپیدی و سعادت و روشنی راه می یابد. مطیّه، که در ادبیات عرب و فارسی در معانی بلند حرکت و پویایی و استواری به سوی هدف به کار رفته، در این عبارت، با آمدن «جَعَلَ» که در موضع ادات تشبیه قرار گرفته، در تمام جمله مشبّه به است و در واقع تمثیلی است معکوس از برای مبالغه در توصیف؛ چرا که این راه روشن و برهان آشکار است که به شریعت الهی مانند می شود. لکن فی نفسِهِ «مطیّه صبر» استعاره مکنیه می باشد؛ چرا که از صبر، اراده صابر می شود، که مجازی است به علاقه اشتقاق و هم به علاقه سبب و مسبّب، و صبر، علاوه بر این دقایق، مولود و منتوج تحمّل و کارگزاری صابر است؛ بنابراین صبر را انسانی می انگارد که بر مرکبی سوار است. ناصرخسرو در ابیات زیر، غفلت و جهل و هوای نفس را به گرگ مانند کرده و جان خردمند را که از برِ نفس بر نیاید، به میشی ناتوان و نزار که بر گرگی درنده سوار شده است:

این کالبد جاهل خوشخوار تو گرگی ست
وین جان خردمند یکی میش نزار است

گوی از همه مردان خرد جمله ربودی
گر میش نزار تو بر این گرگ سوار است (5)

و در کتب بلاغت، «مطیّه شرف»، (مرکب افتخار) و «مطیّه شبابت» و «مطیّه جهل»، از استعارات پرتوان و سودمند معرّفی گردیده؛ چنان که در بیت زیر از فرزدق، از «مطیّه جهل» سخن رفته که افسار آن به کف نفس سپرده شده و به گونه استعاره تخیّلی درآمده است:

لَعَمری لَئِن قیّدت نفسی لطالما
سعیتُ و اوضعتُ المطیّه فی الجَهلِ (6)

و همچنین در ابیات زیر به ترتیب از ابونواس و نابغه ذیبانی:

-کانّ الشَّبابُ مَطیّهُ الجَهْلِ
و مُحَسّنُ الضَّحکات و الهزلِ (7)

– فَانْ یَکُ عامرٌ قد قال جهلاً
و نِعْمَ مطیّهٌ الجَهلِ الشّبابُ (8)

اسب نادانی و اسب شباب، که مرکبی گمراه کننده و کوبنده سوار خود است، در مقام نکوهش، با این استعارات بیان شده است. لکن استعاره «مطیّه» در مقام ستایش و مدح نیز در بیت زیر به کار رفته است:

رَکِبتَ مطیّهً مِنْ قبلُ زیدٌ
علاها فی السّنینَ الماضیات

که این بیت را انباری در ستایش سلیمان بن زید علوی- وزیر عزّ الدّوله، که به فرمان او به دار کشیده شد و شرح آن در تاریخ بیهقی، در شرح بر دار کشیدن حسنک وزیر آمده- سروده است. زیبایی و بلاغت و انتشار آن به گونه ای بوده که نقل شده که خود عزّ الدّوله گفته بود: «لَوَدِدْتُ انّی صُلِبتُ و هذه القصیده قیلت فِیَّ…»
باری، تعبیر «مطیّه صبر» از علی- علیه السّلام- مرکبی است که در قالب استعاره مکنیه و در مقام تفخیم و تکریم آمده است. (9)
5- اما تعابیر «طریقه غرّاء» و «محجّه بیضاء»، خود در عین فشردگی، استعاره های مرشّحه ای هستند که به ترتیب با اسنادی هنری و مجازی (اسناد عقلی) به افعال «رکب» و «لزم» نسبت داده شده اند و به صورت تمثیلی معکوس نیز در کتب بلاغت معرّفی می شوند.
و این، مستند به حدیثی است از پیامبر اکرم که فرموده اند: «اتیتکُمْ بالحنیفیّهُ البَیضاء لیلها»، که تمثیلی است معکوس از شریعت رهایی بخش پیامبر اسلام – صلی الله علیه و آله- که عبدالقاهر جرجانی این حدیث را در بحث وارون سازی تمثیل و تشبیه که تاکید و استواری معنی و وجه شبه را می رساند، به عنوان نمونه ذکر کرده است. و این تعبیر «حنیفیّه بیضاء» که در جامه استعاره مرشّحه نمایش و تصویر می شود، در شعر ابن جنّی هم راه یافته است:

تَبْکی الحنیفیّهُ البیضاء مِنْ اسَفٍ
کَما بَکی لِفراق الالف هیمان (10)

و فروغ این استعاره از کلام علی- علیه السلام – را در شعر فارسی می بینیم؛ آنجا که خاقانی مُحرمان کعبه و برهنگان از جامه نفس را، در نورانیّت و درخشانی، به ایمانیان مانند کرده؛ چراکه همچو نور ایمان، چهره درخشان دارند. خاکیان آستان کعبه، با پیمودن راه دشوار و مغیلان بیابان کعبه، نامه توفیق عنوان از پرهای کبوتران خانه خدا دریافت کرده اند:

شبروان در صبح صادق نور ایمان دیده اند
صبح را چون مُحرمان کعبه عریان دیده اند

خاکیان دانند راه کعبه جان کوفتن
کاین ره دشوار مشتی خاک آسان دیده اند

هر کبوتر کز حریم کعبه جان آمده
زیر پرّش نامه توفیق عنوان دیده اند (11)

استعاره های بدین دلارایی، همه در عبارت «رکب الطّریقه الغرّاء المحجّه البیضاء» نهج البلاغه به شیوه فشرده دیده می شود.
6- تمثیل «لا تَحاسَدوا فانَّ الحَسَدَ یاکُلُ کما تاکُلُ النّارُ الحَطَب» (12) تمثیلی است برآمده از تشبیه مرکّب، مشبّه، ایمان زدایی حسد است و مشبّه به، از بین رفتن هیزم آتش. در اجزای این تشبیه، کلمه «یاکلُ» در غیر معنیِ خوردن به کار رفته و به از بین بردن و فانی کردن مانند شده است، و خود، استعاره تبعیّه تلقّی می شود، با جامع آن، که نابود کردن و از بین بردن است. چنان که همین استعاره، در تعابیر قرآنی مکرّر ملاحظه می شود:
اکّالونَ السُحطَ (مائده: 42)
تاکلون التّراثَ اکلاً لَمّاً (فجر: 19)
انّما یاکلون فی بطونهم ناراً (نساء: 10)
و «اَکْل» در مفهوم استعاری فانی کردن و از بین بردن، در ابیات زیر از ابن معتز به کار رفته است:

اصبر عَلی مضض الحسود
فَاِنّ صبرَک قاتل

فالنّارُ تاکُلُ نَفَسها
اِنْ لم تجد ما تَاکله (13)

که بیت نخستین، مشبّه است و در آن، صبر، کشنده و فانی کننده حسود تلّقی شده، و بیت دوم، مشبّه به است که آن، خودخوری آتش است که هرگاه چیزی نیابد که بخورد و از بین ببرد، خود بستر خویش را خاکستر می کند و نابود می شود؛ و این استعاره حسد، با تعبیر «شرار رشک» در شعر حافظ آمده است: «شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز»
و تمثیل دیگری نزدیک به این کلام علی- علیه السلام- در حدیث نیز آمده است که:
«الحسد لَیَاکُل الایمانَ کما تَاکُلُ النّارُ الحَطَب». (14)
و در نهج البلاغه، در بخش حکمتها، در نکوهش حسد چنین آمده است:
«صحّه الجَسَد مِن قلّه الحسد». (15)
«العَجب لِغفلَهِ الحُسّاد عَن سَلامهِ الاجساد».

پی نوشت ها :

1- رضی، سیّدشریف، نهج البلاغه، ترجمه سیّدجمال الدّین دین پرور، ص83.
2- ر.ک: جرجانی، عبدالقاهر، اسرارالبلاغه، تحقیق ریتر، ص98؛ تفتازانی، سعدالدّین مسعود بن عمر مطوّل، ص326؛ شرح تلخیص المفتاح، صص37-38؛ جرجانی، عبدالقاهر، اسرار نهج البلاغه، ترجمه جلیل تجلیل، ص98.
3- ر.ک: تجلیل، جلیل، تحلیل اشعار اسرار نهج البلاغه، صص 18-17؛ تجلیل، جلیل، نقشبند سخن، صص 26-25؛ تجلیل، جلیل، و تناسی تشبیه، مجلّه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران.
4- ر.ک: اسرار البلاغه، همان، صص 335-331؛ و در آن، اشاره به مجاز در «یمین»[: دست راست] دارد و به بیت زیر استناد کرده و یمین را در مفهوم اقتدار به کار برده است:

اذا ما رایهٌ رفعتْ لِمَجدٍ
تلقّاها عرابه بالیمینِ

البته ریتر- مصحّح اسرار البلاغه- نام شاعر را ذکر نکرده؛ لکن تحقیقاً بیت از شماخ است، و بیت قبل آن این است:

رایت عرابه الاوسی یسمو
الی الخیراتِ منقطع القرینِ

ر.ک: تحلیل اشعار اسرار البلاغه، ص206، به نقل از ابوعلی الغالی، کتاب الامالی، جزء اوّل، ص 274.
5- قبادیانی بلخی، ابومعین ناصربن خسرو، دیوان، تصحیح مجتبی مینوی و مهدی محقّق، صص 87-86، از قصیده ای به مطلع:

شاخ و شجر بر غم و مشغله بار است
زیرا که بر این شاخ غم و مشغله بار است

6- اسرار البلاغه، همان، ص46؛ تحلیل اشعار اسرار البلاغه، ص28؛ اسرار البلاغه، ترجمه جلیل تجلی، ص20.
7- همان مآخذ، صص 47-46، 27، 20.
8- همان، این بیت را نابغه درباره عامر بن طفیل گفته است. (به نقل از هارتویت دارنبورگ، ژورنال آسیایی، صص69-1868.
9- از دیگر شواهد کاربرد مطیّه در مقام تفخیم، بیت زیر است:

الَستُم خیرٌ مِن رکب المطایا
و اندی العالمین بطون راحٍ ر.ک: دیوان ابونراس، ص484؛ بغدادی، عبدالقاهر، شرح مغنی اللّبیب، ج1، ص45.
10- اسرار البلاغه، ص209؛ تفتازانی، سعدالدین مسعود بن عمر المطوّل، تحقیق ذکر عبدالحمید هنداوی، ص522.
11- خاقانی شروانی، افضل الدّین بدیل بن علی بخار، دیوان، تصحیح سیّد ضیاءالدّین سجّادی، صص89-88.
12- نهج البلاغه، همان، خطبه 85، ص104.
13- اسرارالبلاغه، بیت شماره 83، نقل از دیوان ابن معتز، جزء سوم و چهارم.
14- وسایل الشّیعه، کتاب الجهاد، باب 55، حدیث1 و 2؛ تجلیل، ابوطالب، ارزشها و ضدّ ارزشها در قرآن، ص 456.
15 و 16- رضی، شریف، نهج البلاغه، ترجمه دکتر سیّدجعفر شهیدی، حکمت، 256 و حکمت 225؛ خاتمی، احمد، فرهنگنامه موضوعی نهج البلاغه.

منابع:
1- جرجانی، عبدالقاهر،‌ اسرارالبلاغه تحقیق رتیر، اسلامبول 1954.
2- تفتازانی، سعدالدین مسعود بن عمر مطول، چاپ اسلامبول.
3- هنداوی، عبدالحمید، شرح تلخیص المفتاح، بیروت 1422ه.
4- تجلیل، جلیل، تحلیل اشعار اسرارالبلاغه، انتشارات علمی دانشگاه آزاد اسلامی، 1377.
5- جرجانی، عبدالقاهر، اسرارالبلاغه، ترجمه جلیل تجلیل، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1374.
6- تجلیل، جلیل، نقشبند سخن، تهران، نشر اشرافیه، 1368.
7- تجلیل، جلیل، تناسی تشبیه، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، آذر 1353.
8- قبادیانی بلخی، ابومعین ناصربن خسرو، دیوان، تحصیح مجتبی مینوی و مهدی محقق، انتشارات دانشگاه تهران.
9- ابونواس، دیوان،‌دار بیروت 1406ه.
10- بغدادی، عبدالقاهر عمر، شرح ابیات مغنی اللبیب ابن هشام، دمشق 1407ه.
11- خاقانی، افضل الدین بدیل بن علی بخار،‌ دیوان، تصحیح دکتر سید ضیاءالدین سجادی، انتشارات زوار، تهران 1357.
12- حر عاملی، احمدبن حسن بن علی، وسایل الشیعه، چاپ تهران.
13- تجلیل، ابوطالب، ارزشها و ضد ارزشها در قرآن، دفتر انتشارات اسلامی حوزه علمیه قم 1382.
14- خاتمی، احمد، فرهنگنامه موضوعی نهج البلاغه، تهران، انتشارات سروش 1383.
15- تفتازانی، سعدالدین مسعودبن مطول، تحقیق دکتر عبدالحمید هنداوی، دارالکتب العلمیه، بیروت 1422.
16- رضی، سیدشریف، نهج البلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، چاپ بیستم، تهران 1380، انتشارات علمی و فرهنگی.
17- رضی، سیدشریف، نهج البلاغه، ترجمه سید جمال الدین دین پرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1379.
منبع: نشریه النهج شماره 13-14

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید