نگاهی به آیه ولایت (3)

نگاهی به آیه ولایت (3)

نویسنده: سیدعلی حسینی میلانی

با توجّه به استدلال متقنی که در مورد آیه ولایت انجام پذیرفت معنای آن روشن شد. در این بین اعتراض ها و اشکال هایی نیز بر این استدلال وارد شده که لازم است به آن ها پاسخ بگوییم تا جای هیچ شکّ و شبهه ای باقی نماند.
ما در ضمن بیان مطالب گذشته به اعتراض شیخ الاسلام « ابن تیمیّه » اشاره کردیم و گفتیم که پیش از آن که سخن او اعتراض باشد، افترا و تهمتی است بر شیعیان روا داشته است. در واقع این اعتراض نه تنها افترا بر شیعه است بلکه افترا و تهمت بر بیشتر مفسّران، محدّثان، بزرگان علما و متکلّمان اهل سنّت نیز به شمار می رود تا آن جا که تمامی آن ها را دروغگو دانسته است.
البته روش ابن تیمیّه در کتابش همین گونه است. من از آغاز تا پایان کتاب او را با دقّت بررسی کردم و به نکاتی دست یافتم که اگر کسی از آن ها آگاه شود نه تنها او را کافر دانسته، بلکه – بالاتر از آن – هر کس که او را « شیخ الاسلام » نامیده است نیز کافر خواهد دانست.

نخستین شبهه: معنای ولایت
نخستین شبهه، در معنای ولایت است که پیش تر به آن اشاره شد و به طور مختصر به آن پاسخ دادیم. این شبهه را فضل بن روزبهان در کتاب ابطال الباطل مطرح کرده است. او این کتاب را در ردّ کتاب علّامه حلّی (رحمه الله ) نوشته است.
پس از او سیّد قاضی نورالله تستری در کتاب احقاق الحق و شیخ محمّد حسن مظفّر در کتاب دلائل الصّدق کتاب او را نقد کرده و به اشکال های او پاسخ داده اند.

دومین شبهه: « واو » حالیه یا عاطفه؟
شبهه دیگری که در این زمینه مطرح شده است این است که برخی احتمال داده اند که « واو » در ( و هم راکعون )، « واو » عاطفه است نه « واو » حالیّه (1). بنابراین، آیه را این گونه می خوانیم:
( انّما ولیّکم الله و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلاه و یؤتون الزّکاه و هم راکعون )
« تنها ولی و صاحب اختیار شما خداست و پیامبرش و کسانی که ایمان آورده اند؛ همان کسانی که نماز برپا می دارند و زکات می دهند و رکوع می کنند ».
نه این که در حال رکوع زکات می دهند، بلکه آن ها سه کار جدا از هم انجام می دهند: هم نماز می خوانند، هم زکات می دهند و هم در مقابل خدا به رکوع می روند.
از این رو این آیه شریفه هیچ ارتباطی با قضیه ی بخشیدن انگشتر نخواهد داشت.
حقیقت آن است که اگر این احتمال وارد باشد و احتمال صحیحی هم باشد، دیگر نمی توانیم به این آیه استدلال کنیم؛ زیرا معروف است که اگر احتمالی برخلاف استدلال باشد، آن استدلال مخدوش خواهد شد و از بین خواهد رفت.

پاسخ
این احتمال با نگاه اجمالی به روایاتی که در مورد این قضیّه وارد شده، خیلی زود از بین می رود و جایی برای آن باقی نمی ماند.
اگر به تفسیر الدرُّالمنثور مراجعه نماییم و آن روایات را ملاحظه کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که این « واو »، واو حالیّه است نه « واو » عاطفه.
در این کتاب و همچنین در سایر کتاب ها در ذیل آیه ولایت این گونه روایت شده است:
« تصدّق علیّ و هو راکع » (2)
« علی (علیه السّلام) در حال رکوع صدقه داد ».
همچننی در روایت دیگری که در الدرُّالمنثور آمده است چنین می خوانیم:
« أنّ النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) سأل السائل، سأل ذلک المسکین الّذی أعطاه الإمام خاتمه، سأله قائلاً: « علی أیّ حال أعطاکه »
– أی الخاتم -؟
قال: أعطانی و هو راکع » (3)
« پیامبر از فقیری که امام انگشترش را به او بخشیده بود، پرسید:
« در چه حالی انگشتر را به تو داد؟ »
گفت: « در حال رکوع آن را به من داد ».
آری، شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از فقیر می پرسد که در چه حالی علی (علیه السّلام) انگشتر را به تو داد. بنابراین « واو » حالیه است و هیچ جایی برای این اشکال و احتمال باقی نمی ماند.

سومین شبهه: علی (علیه السّلام) به خدا توجه داشت یا به سائل؟
سومین شبهه ای که درباره ی استدلال به آیه ولایت مطرح شده از سه جهت بیان شده است:
1- علی (علیه السّلام) این انگشتر را از کجا آورده بود؟ و چگونه صاحب این انگشتر شده بود؟
2- ارزش این انگشتر چقدر بوده؟ در آن زمان قیمت آن چقدر بوده است؟
بدیهی است که این گونه اعتراض ها شایسته ی بحث و استدلال نیستند و همان بهتر که با بزرگواری از کنار آن بگذریم.
3- امیر مؤمنان علی (علیه السّلام) کسی بود که در حال نماز تمام توجّه او به خدای سبحان بود، و هیچ توجّهی به غیر آن نداشته است تا آن جا که در برخی از روایات آمده است: در یکی از جنگ ها تیری به پای آن حضرت فرو رفت. می خواستند آن تیر را بیرون بکشند، کسی گفت: صبر کنید تا آن بزرگوار به نماز بایستد، آن گاه تیر را از پایش بیرون آورید، زیرا او در حال نماز درد را احساس نمی کند.
با توجّه به این روایت چگونه آن حضرت صدای مستمند را شنید و به او توجّه کرد؟ چگونه به او اشاره کرد که نزدیک بیا، و بعد دستش را دراز کرد تا او انگشتر را از انگشت او خارج کند؟
همه این کارها مشغول شدن به امور دنیا است، و شایسته نیست انسان در هنگام راز و نیاز با خدا به امور این دنیا توجّه کند.
اشکال قبلی که می خواستند « واو » را عاطفه بدانند نه حالیه، اشکالی نحوی بود و اشکال اول، که در معنای واژه ولایت بحث کرده بودند، اشکال لغوی بود، اما این اشکال، اشکالی عرفانی است؛ زیرا وقتی امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) با خدای خود صحبت می کند، و با یکدیگر نجوا می نمایند، او غرق در توجّه خدا و مشغول خواندن نماز است، در چنین شرایطی چگونه آن حضرت به این دنیا توجّه می کند؟

پاسخ
این شبهه را از چند جهت می توان پاسخ داد:

نخست:
خداوند متعال این واقعه را از مناقب امیر مؤمنان علی (علیه السّلام) دانسته و آن حضرت را در قرآن مدح کرده است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خاتم بخشی امیر مؤمنان علی (علیه السّلام) در حال رکوع را از فضایل او برشمرده است.
مؤمنان و مسلمانان، از زمان نزول این آیه تا به امروز، آن را از فضیلت ها و ویژگی های منحصر به فرد آن امام همام دانسته اند.
بدیهی است اگر این کار امام کوچکترین اشکالی داشت، هیچ گاه این عمل از مناقب و فضایل امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) به شمار نمی آمد.

دوم:
امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) درنماز به امور دنیوی توجّه نکرده، بلکه تمام توجّه او به خدا و انجام وظایف بندگی بوده است. در واقع صدقه دادن به فقیر عبادتی در ضمن عبادت دیگر بوده و کاری است که خدا آن را دوست دارد.
شاید بهتر باشد در پاسخ به این شبهه به بزرگان اهل سنّت که دارای ذوق عرفانی بوده اند مراجعه کنیم.
آلوسی در این مورد می نویسد: همین سؤال را از ابن جوزی (4) پرسیدند، او در پاسخ، این دو بیت شعر را خواند:

یسقی و یشرب و لا تلهیه سکرته *** عن الندیم و لا یلهو عن الناس
اُطاعه سُکرُهُ حتّی تمکّن من *** فعلِ الصحاهِ فهذا واحد الناس
می نوشد و می نوشاند و مستی او، او را از توجّه به ساقی باز نمی دارد و از مرم غافل نمی سازد.
مستی او در اختیار اوست تا جایی که توانسته همانند انسان های هوشیار عمل کند؛ پس او یگانه و منحصر به فرد از این مردم است (5).
این شعر از ابن جوزی حنبلیِ متعصّب است، همان فردی که امثال ابن تیمیّه و فضل بن روزبهان برای ردّ کردن فضایل امیر مؤمنان علی (علیه السّلام) به کتاب های او اعتماد می کنند، ولی او نیز در پاسخ به این اشکال و شبهه ساکت نمی ماند و با این شعر شبهه را پاسخ می دهد.
از طرفی امیر مؤمنان علی (علیه السّلام) در ویژگی های خود « جامع الأضداد » بوده، یعنی خصوصیّت های متضادّ را در خود جمع کرده است. اگر چنین نبود یگانه ی دوران نمی شد، و این همه فضایل و مناقب به او اختصاص نمی یافت و اگر چنین نبود، وصیّ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و کفو و هم شأن فاطمه زهرا (علیها السّلام) نمی شد.
بنابراین، هیچ کس این اشکال را در مورد امیر مؤمنان علی (علیه السّلام) نمی پذیرد که علی (علیه السّلام) در نماز به کارهای دنیوی توجّه کرده باشد و از انس و توجّه به خدا غافل شده باشد.
آری، در روایات ما آمده است که عمر بن خطّاب می گوید: من چهل بار انگشترم را به فقیر بخشید، ویل یک آیه هم در شأن من نازل نشد! (6)
بنابر آن چه بیان گردید روشن شد که این اشکال نیز مانند اشکال های پیشین بی مورد بوده و قابل پذیرش نیست.

چهارمین شبهه: آیه ی مذکور، جمع را خطاب می کند اما علی (علیه السّلام) فرد است
اعتراض مهمّی که صورت علمی دارد و بر آیه ی ولایت مطرح کرده اند این است که معترضین گفته اند: علی (علیه السّلام) یک نفر است، اما در این آیه خداوند به لفظ جمع سخن گفته است و این بدین معنا است که مخاطبین آیه بیش از یک نفر بوده اند. خداوند متعال می فرماید:
( والذین آمنواالذین یقیمون الصّلاه و یؤتون الزّکاه و هم راکعون )
« آن کسانی که ایمان آورده اند، نماز برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند ».

پاسخ
این اشکال ظاهر زیبایی دارد و در موارد دیگری نیز وارد شده است؛ زیرا آیات دیگری نیز وجود دارند که در آن ها لفظ جمع به کار رفته، ولی مراد یک نفر است، مانند آیه ی مباهله که خداوند در آن جا می فرماید:
( وانفسنا و انفسکم… )
« و بیاوریم جان های خود و جان های شما را ».
در حالی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فقط حضرت علی (علیه السّلام) را با خود برد. همچنین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از بین زنان، تنها حضرت فاطمه (علیها السّلام) را با خود بُرد در حالی که در آیه شریفه می فرماید:
( و نسائنا ونسائکم )
« زن هایمان و زنهایتان ».
این اعتراض ممکن است در سایر مباحث علمی نیز مطرح شود، لذا ممکن است در برخی از آیات لفظ جمع آمده باشد اما مراد یک نفر باشد.

پاسخ زمخشری
پر واضح است که دانشمندان زیادی به این اعتراض پاسخ داده اند از جمله زمخشری که از بزرگان علمای اهل سنّت است و در علوم مختلف تألیفاتی دارد.
او کتاب معروفی به نام کشاف در تفسیر قرآن دارد، و امتیاز آن از سایر تفسیرها به این است که قرآن را از لحاظ ادبی و بلاغی تفسیر می نماید و این در نزد اهل فن و خبره مبرهن و واضح است. وی در آن کتاب به این سؤال این گونه پاسخ می دهد:
« این که در چنین مواردی لفظ جمع آورده می شود به این جهت است که بقیه ی مردم به انجام دادن این کار تشویق شوند و توجه مردم را به این نکته معطوف سازد که مؤمن باید تا این حدّ بر احسان به فقرا و بیچارگان حریص باشد که حتی در حال نماز از کمک رسانی و احسان به مستمندان غافل نشود، و این چیزی است که از تمامی مؤمنان خواسته شده است. به همین جهت این آیه به صورت لفظ جمع آمده است ».
این پاسخ زمخشری را بسیاری دیگر از دانشمندان پسندیده اند. اگر این وجه برای ایجاد کنندگان شبهه قانع کننده نباشد خواهیم گفت که باید بر بسیاری از آیات و روایات و سخنان فصحای عرب این ایراد وارد باشد.
همه ی ما می دانیم که در قرآن کریم و در احادیث صحیحه ای که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده، و همچنین در زبان عربی فصیح، موارد متعدّدی دیده شده است که لفظ به صورت جمع به کار رفته، اما مقصود از آن یک نفر است.

پاسخی دیگر
گروهی از علمای ما و بعضی از دانشمندان اهل سنّت در پاسخ این اشکال چنین گفته اند:
در چنین مواردی خداوند متعال، می خواهد این فضیلت و منقبت امیر مؤمنان علی (علیه السّلام) را بزرگ نشان دهد. از این رو، از یک نفر به صیغه ی جمع حکایت می کند تا از علی (علیه السّلام) و آن چه انجام داده به بزرگی یاد کند؛ هم چنان که مرسوم است که گاهی برای بزرگداشت یک نفر لفظ جمع به کار می رود.

دیدگاه علامه سید عبدالحسین شرف الدین (رحمه الله)
علامّه سید عبدالحسین شریف الدین (رحمه الله ) در این زمینه دیدگاه دیگری دارد. وی می نویسد:
اگر این آیه با صیغه مفرد می آمد منافقان و دشمنان امیر مؤمنان علی (علیه السّلام) درصدد تصرّف در قرآن برمی آمدند و به خاطر دشمنی با آن حضرت دست به تحریف قرآن می زدند، زیرا آیات دیگری نیز به صورت صیغه جمع به کار رفته است ولی مقصود از آن تنها علی (علیه السّلام) است؛ اگر در تمام این موارد صیغه مفرد به کار می رفت آن ها به فکر تصرّف در قرآن کریم می افتادند.
در چنین شرایطی بیان مطلب با کنایه و صیغه ی جمع بسیار شیواتر و رساتر از تصریح به لفظ مفرد است. قرآن به طور اجمال بیان می فرماید: کسانی که در حال نماز صدقه دادند، ولیّ شما هستند، آن گاه روایات موجود معیّن می کنند که آن شخص علی بن ابی طالب (علیه السّلام) است. چنین بیانی شیواتر است چرا که به اسم شخص معیّنی تصریح نشده و به قول معروف: کنایه رساتر از تصریح است (7).

روایتی از امام صادق (علیه السّلام)
در این زمینه روایتی معتبر از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده که نظر علّامه سیّد شرف الدین (رحمه الله )را تأیید می کند.
راوی از امام (علیه السّلام) پرسید، چرا نام علی (علیه السّلام) به همین صراحت که من می گویم در قرآن ذکر نشده است؟
امام (علیه السّلام) در پاسخ می فرماید: اگر نام آن حضرت با صراحت و وضوح در قرآن می آمد، منافقان نام او را حذف می کردند و دست تحریف در قرآن باز می شد، در حالی که خداوند سبحان خواسته است که قرآن را از هر دخل و تصرّفی محافظت نماید. آن جا که می فرماید:
( إنا له لحافظون )
« به راستی که ما حافظان قرآنیم ».

پاسخی مورد پسند
به نظر می رسد که بهترین پاسخی که وجود دارد همین است که بگوییم:
نظایر فراوانی در قرآن، حدیث و سخنان فصیح عرب وجود دارد که چنین به کار رفته است. از طرفی در تمام روایات صحیح و معتبر آمده است که این آیه تنها در شأن علی (علیه السّلام) نازل شده است.
اما پاسخ این سؤال را که چرا به جای لفظ مفر صیغه ی جمع به کار رفته است، زمخشری به گونه ای، طبرسی به گونه دیگر و سیّد شرف الدین به گونه دیگر مطرح نموده اند.
اگر به کتاب گران سنگ الغدیر علامه امینی (رحمه الله ) مراجعه کنید، خواهید دید که این بزرگوار آیات فراوانی را ذکر می کند که در آن ها از صیغه ی جمع استفاده شده اما مراد و مقصود آن ها تنها یک نفر است. او تمامی آن آیات را با استناد به روایات و مصادری که مورد قبول و اعتماد است بیان می کند.
بنابراین، هیچ جای شگفتی نیست که آیه با لفظ جمع آمده، اما مراد از آن یک نفر است.

پی‌نوشت‌ها:

1. پیش تر گفتیم که مراد از « واو » عاطفه آن است که جمله بعدی را به وسیله عطف به جمله قبلی مرتبط می سازد و آن را در حکم جمله ی قبلی شریک می سازد؛ اما « واو » حالیه حالت وقوع کار را بیان می کند. به عنوان مثال وقتی می گوییم: جاء زید و عَمرو یعنی زید و عمرو آمدند، حرف « واو » عاطفه است اما وقتی می گوییم: جاء زید و هو قائم یعنی زید آمد در حالی که ایستاده بود؛ حرف « واو » در این مثال حالیه است و با این دو نظر معنای آیه با هم متفاوت خواهد بود.
2. تفسیر ابن ابی حاتِم: 1162/4.
3. الدرُّالمنثور فی التفسیر بالمأثور: 105/3.
4. گفتنی است که ابن جوزی، جدّ سبط بن جوزی است، توجّه به این نکته لازم است، چرا که گاهی بین ابن جوزی و سبط بن جوزی اشتباه می شود. مراد در این جا ابوالفرج ابن جوزی حنبلی است که حافظ حدیث بوده و صاحب تألیفات زیادی است و در سال 597 هـ درگذشته است.
5. تفسیر روح المعانی: 169/6.
6. البته این روایات را تاکنون در کتاب های اهل سنّت ندیده ام.
7. المراجعات: 263.
منبع مقاله :
حسینی میلانی، سیّدعلی؛ ( 1390 )، نگاهی به آیه ولایت، قم: انتشارات الحقایق، چاپ چهارم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید