نویسنده : روبرت الیوت
مترجم : مرضیه سلیمانی
اخلاق زیست محیطی چیست؟
پارک ملی کاکادو(2)، در منطقه حفاظت شده شمال استرالیا، شامل بیشهزارهای تنومند، باتلاقها و آبراهههایی است که گونهای از تنوع غنی حیات را پدید میآورد. این پارک دارای گونههایی است که در هیچ کجای دیگر یافت نمیشوند.گونههایی مثل طوطی کلاه به سر(3) و لاکپشت دماغ خوکی(4) که هر دو جزء گونههای در معرض خطرند. کاکادو محیطی تفریحی است که در عین حال لذتهای زیبایی شناسانه را به بازدیدکنندگان خود ارائه کرده و فرصتهای تحقیقاتی را برای پژوهشگران فراهم میآورد. بسیاری میاندیشند که کاکادو مکانی سرشار از زیبایی بوده و به لحاظ اکولوژیکی دارای اهمیت فراوانی است و این اندیشه، خود ناشی از اهمیت معنوی بومیان جاوین(5) است. علاوه بر اینها کاکادو دارای معادن غنی طلا، پلاتینیوم، پالادیوم(6) و اورانیوم است که برخی تصور میکنند باید مورد استخراج و بهرهبرداری قرار گیرند. اما طرفداران محیط زیست میگویند اگر چنین اتفاقی رخ دهد، جنبههای تفریحی، هنر شناسانه و فرصتهای پژوهشی- که قبلا ذکر آن رفت- رو به نقصان میگذارند. زیبایی کاکادو تقلیل خواهد یافت، گونههای کمیاب گیاهی و جانوری از بین میروند، غنای زیست بومی منطقه کاهش مییابد، طبیعی بودن این مکان به خطر افتاده و بیاعتبار میشود و ارزشهای معنوی جاوین تنزل پیدا میکند. بیش از این معادن گوناگون کاکادو مورد استخراج قرار گرفته و اکنون فشارهای بیشتری هست که خواهان، کندوکاو و بهرهبرداری گستردهتر از این معادن است. آیا باید اجازه این استخراجها صادر شود؟ آیا اصلا باید برای هر گونه استخراجی اجازه صادر شود؟ چگونه میتوان برای این پرسشهای اخلاقی، پاسخهای دقیقی یافت؟
بدون تردید شواهد تجربی یا واقعی دارای نقش مهم و اساسیاند. به عنوان مثال، مخالفان بهرهبرداری از معادن ادعا میکنند که این کار احتمالا رودخانهها را آلوده میکند، حیات وحش را مسموم میکند، حیات گونههای کمیاب را به مخاطره افکنده و اکوسیستمهای گوناگون آنجا راه به هم میریزد. این مخالفت با استخراج معادن، بر پایه امور واقعی و تجربههای عملی مطرح میشود و مدعی است چنین اتفاقهایی پیش از این نیز به وقوع پیوسته است. در مقابل، بسیاری از طرفداران بهرهبرداری از معادن، این ادعاهای تجربی را مورد تردید قرار دادهاند و حتی در میان آنها عدهای هستند که معتقدند حتی اگر این مخالفتها و ادعاها حقیقی باشند، بهتر است کار استخراج ادامه یابد. در واقع فیصله یافتن این امور، متضمن آن نیست که بحث اصلی هم فروکش کرده و رفع و رجوع شده است کشمکشها پیرامون این امور تنها در رویارویی با یک پس زمینه خاص دارای معنا بوده و تنها در مقابله با آن نوع زمینه، فوایدی خواهد داشت. از سوی دیگر تفاوتهای موجود در این پس زمینه، خود موجب پدید آمدن ارزیابیهای متفاوت در خصوص آن عملی میشود که باید انجام پذیرد. عوامل تشکیل دهنده این زمینه عبارتنداز : خواستهها، الویتها،اهداف، مقاصد و اصول و از جمله اصول اخلاقی. ممکن است یک محیط باور بخواهد بداند که آیا عمل استخراج، تهدیدی برای حیات وحش به شمار میرود یا نه؟ چرا که او میخواهد حیات وحش حفظ شود یا جدیتر از این، به این دلیل که وی میاندیشد اسباب مرگ حیات وحش را فراهم آوردن، یک خطای اخلاقی است . این زمینه ارزیابانه، اصول اخلاقی را شامل نمیشود چرا که ممکن است برخی از مردم انسانهایی غیراخلاقی و یا نوعی از انسانهای خودمدار باشند. ولی بهرحال بسیاری از مردم خواهان آنند که اعمال خودشان و کردارهای دیگران- از جمله کنشهای حکومتها، شرکتهای سهامی و انجمنهای شهر- با اصول اخلاقی وفق داشته باشد. برای چنین مردمی شفافیت مجادله پیرامون کاکادو مستلزم رویکرد به اصولی است که در خصوص رفتار ما با طبیعت وحش، راهنماییهای اخلاقی پیش رویمان نهاده و ما را قادر میسازد به سوالاتی از این دست پاسخ دهیم: چه میشود اگر اعمال و رفتار ما موجب انقراض یک گونه شود؟ چه خواهد شد اگر کنشهای ما باعث مرگ حیوانات خاص شود؟ چه اهمیتی دارد اگر ما باعث فرسایش گسترده کاکادو شویم؟ چه اتفاقی میافتد اگر ما رودخانه جنوبی تمساح(7) را به نهری عاری از زندگی بدل کنیم؟ آیا بهتر این است که کاکادو را حفظ کنیم یا به تولید انبوه ثروتهای مادی بپردازیم که ممکن است زندگی تعدادی انسان را بهبود بخشد؟ آیا انقراض یک گونه، بهایی قابل قبول برای افزایش فرصت اشتغال است؟ اصول ذکر شده- که هدایت کننده سلوک ما با طبیعت وحش است- نوعی اخلاق محیطی، در کلیترین مفهوم خویش، را پی میریزد. این اخلاق، خود شامل نظریهها و مکتبهای گوناگون و متنوعی است که در عین رقابت با یکدیگر، گاه با یکدیگر همپوشی نیز دارند.
کسانی که دارای نقطه نظرات اخلاقی- از نوع محیط زیستی آن- هستند، به نوعی از اخلاق پایبندند که حداقل بر یک، و معمولا بر تعدادی از اصول مشخص متکی است.
محیط باوری را در نظر بگیرید که میگوید انقراض یک گونه به عنوان پیامد رفتار انسانی، چیز بدی است، احتمالا حتی آنقدر بد، که اصلا دلیل این رفتار انسانی مهم نیست. همین امر میتواند در یک اخلاق زیست محیطی، به عنوان یک اصل در نظر گرفته شود. با این حال یک محیط باور- بدون اینکه ترسیمی چنان آشکار از موضوع داشته باشد- میتواند کاملا پایبند به این نقطهنظر باشد که انقراض گونهها و مسائل مشابه، به خودی خود و کاملا مجزا از هرگونه پیامدی که ممکن است به بار بیاورد، بد است. احتمال دیگر آن است که این اصل فینفسه اصلی پایه و بنیادی نیست، بلکه خود به اصلی متکی است که دغدغه رفاه انسانی داشتن را توصیه میکند و با این اعتقاد که انقراض گونهها به انسان آسیب میرساند. روشن ساختن الزامات اخلاقی، نخستین گام در جهت ارزیابی نقادانه یا توجیه انتقادی آن است. اگر ما در مورد اخلاقهای زیست محیطی گوناگون و رقابتگری که با آنها مواجهایم، حکم صادر کنیم؛ قطعا توجیه ضرورت مییابد. این کافی نیست که سیاستهای زیست محیطی با اصول بنیادی این اخلاق محیطی یا آن دیگری همخوانی و مطابقت داشته باشد، بلکه این سیاستها باید با درستی و صدق این اخلاق وفق داشته و یا آن دیگری را بهتر توجیه کند. در اینجا ما با دو پرسش رو به روییم: چگونه میتوان یک اخلاق زیست محیطی را به تفصیل شرح داد؟ چگونه میتوان اخلاق زیست محیطی قانونی و رسمی را توجیه کرد؟
اخلاق انسان محور
عدهای تصور میکنند که سیاستهای زیستمحیطی باید تنها بر پایه تأثیرگذاریشان بر روی انسان مورد ارزیابی قرار گیرند (ن.ک باکستر، 1974 و نورتن، 1988). این دیدگاه موجب پدید آمدن اخلاق زیست محیطی انسان محور شده است. اگرچه سودباوران کلاسیک،رنج کشیدن حیوانات را هم در ارزیابیهای خود لحاظ میکنند، نوعی سودباوری- که به ما توصیه میکند در مقابل رنجها و ناراحتیهای انسان، حداکثر تمتع را از شادکامی و خرسندیاش برگیریم- نمونهای از همین اخلاق انسان محور است. پایبندی به این اخلاق، شخص را عمیقا ملزم میسازد که پیامدهای گوناگون شقوق مختلف گزینش در مورد کاکادو را در بستر لذت و الم انسانها مورد محاسبه قرار دهد. ما میتوانیم دریابیم که استخراج معادن کاکادو، غنای اکولوژیکی باتلاقهای آنجا را کاهش میدهد و اگر چنین اتفاقی رخ دهد، عدهای از انسانها ناشاد و اندوهگین خواهند شد. مثلا ممکن است برخی از مردم به دلیل وضعیت اسفناک حیوانات خاص آن منطقه متأثر شوند. احتمالا عدهای دیگر به خاطر از بین رفتن گونههای گیاهی و حیوانی غمگین میشوند و شاید بعضی انسانها- از جمله نسل آینده- شانس بهرهگیری از لذتهای زیبایی شناسیک یا متمتع شدن از خرسندی ناشی از تفریحات خاص را از دست بدهند، این امکان وجود دارد که تغییرات آب و هوایی، تغییر در الگوهای بارش و تغییرات دیگری از این دست، تأثیرات نامطلوبی بر عدهای دیگر از مردم برجای گذارد. دیگران شاید به علت ویرانی و غارت مناطقی که گونهای تعلق عاطفی و معنوی بدان داشتهاند، دچار آسیبهای روحی و روانی شوند.
در یک محاسبه ریاضی، تمامی این تأثیرات و پیامدهای منفی از همه سودمندیها و شادکامیهایی کم میشوند که استخراج معادن کاکادو به همراه خواهد داشت. یک اخلاق انسان محور میتواند به شکلگیری توافقات بنیادی با سیاستهای محیطباوران منجر شود. اما به هر حال این قضاوت با در نظر گرفتن علایق انسانها به تنهایی و به خودی خود غنیتر شده است. یکی از راههای مفید برای طرح و بیان این اخلاق این است که بگوییم این اخلاق تنها انسانهای به لحاظ اخلاقی قابل ملاحظه را مورد بحث و بررسی قرار میدهد. یک چیز هنگامی به لحاظ اخلاقی مهم و قابل ملاحظه است که به خاطر خودش، شخصا و فینفسه و مستقل از سودمندیاش به عنوان ابزاری برای دیگر اهداف، وارد حوزه ارزیابی اخلاقی شود.
لاکپشت دماغ خوکی را در نظر بگیرید. در اخلاق انسان محوری که پیش از این توضیح داده شد، نه گونهای از این لاکپشت به عنوان یک کل و نه تک به تک اعضای آن، به لحاظ اخلاقی قابل ملاحظه و مهماند. تنها شادی و اندوه انسانهاست که به لحاظ اخلاقی مهم است، و این لذت و الم ممکن است از آنچه که برای لاکپشتها اتفاق میدهد تأثیر بپذیرد، یا ممکن است از آن متأثر نشود.
اخلاق جانور محور
در این نظریه اخلاقی ما با دیدگاهی مواجهایم که نه تنها انسانها بلکه حیوانات دیگر- شامل همه حیوانات حوزه مورد بحث- را هم به لحاظ اخلاقی مهم و قابل ملاحظه میداند. خیلی از کارهایی که ما با محیط زیست طبیعی انجام میدهیم، آشکارا بر حیوانات تأثیر میگذارد و چنین توصیه شده که این موضوع باید در ارزیابیهای اخلاقی مورد توجه قرار گیرد. به عنوان مثال، اگر ما توجه کنیم که آلودگی در رودخانه تمساح باعث میشود که جانوران به رنج بیفتند، در اینصورت این یک عیب اخلاقی است که باید به گونهای مستقل از تأثر و تأثیرش بر روی انسانها مورد ارزیابی قرار گیرد. این مثال، واهی و تخیلی نیست؛ در نظر بگیرید که از بین بردن جنگلها چه پیامدی برای جانوران در پی خواهد داشت؟
سد بستن بر درههای رودخانهها، استخراج از معادن کوهستانی، احداث خط لوله و موارد مشابه دیگر را هم در نظر بگیرید. یک اخلاق جانور محور توصیه میکند که تک به تک حیوانات را به لحاظ اخلاقی مورد توجه قرار دهیم و نه گونههایی از آنها را و یا به عنوان گونههایی خاص. آنچه برای گونهها رخ میدهد، تنها در ارتباط غیرمستقیم آنها با دیگر جانوران و تأثیری که بر تکتک حیوانات برجا میگذارند، در نظر گرفته خواهد شد.
در حالی که یک اخلاق جانور محور همه حیوانات را به لحاظ اخلاقی مهم و قابل ملاحظه میداند، در عین حال و ضرورتا همه این حیوانات را به گونهای برابر طبقهبندی نمیکند. روشی مفید برای طرح این نظریه این است که بگوییم برخی اخلاقهای جانور محور برای حیواناتی از گونهها و نوعهای مختلف، به لحاظ اخلاقی اهمیت متفاوتی قائلند. کسی که این تفاوتگذاریها را شکل میدهد،ممکن است گرفتار نادیدهانگاری یکسویه علایق، حیوانات شود، صرفا به این جهت که این علایق، حیوانی و غیرانسانیاند. برخی میگویند این، کاری توجیهناپذیر و غیرمنصفانه است. دقیقا همانطور که این امر بر قضاوت ما در مورد سیاستهای زیست محیطی اثر میگذارد، به این درجه از نادیده انگاری هم بستگی خواهد داشت. این دیدگاه میتواند موجب آن شود که همواره علایق انسانی فارغ از شدت، قوت و تعداد آنها بیش از علایق حیوانی، در نظر گرفته شوند و یا ممکن است اجازه دهد که علایق قویترل یا پرشمارتر حیوانی بر علایق ضعیفتر یا کم شمارتر انسانی غلبه داشته باشد. به نظر میرسد که اجتناب از یکسویگی و خودسرانگی مستلزم این است که این علایق برابر، به گونهای برابر مورد بررسی قرار گیرند. این امر، فضایی برای تمایزگذاری فراهم آورد که در عین حال هنوز هم میتواند بر مبنای شالوده علایقی پی ریخته شود که همه حیوانات به طور مشترک دارای آن نیستند. به عنوان مثال، انسانها ظرفیت و توانایی گسترش دانش نظری یا کنش مستقل عقلانی دارند و مسلما کانگوروها این ظرفیتها را ندارند. این ظرفیتها میتواند زیربنای علایق خاصی را تشکیل دهد که کانگوروها به این دلیل که فاقد آن ظرفیتها هستند نمیتوانند این علایق را دارا باشند. این علایق افزوده میتواند تغییردهنده یک قضاوت به نفع انسانها و علیه کانگوروها باشد. این موضوع به ویژه در مواردی مناسب و قابل طرح است که در آنها علایق مشترک انسان و کانگورو به گونهای برابر مورد تهدید قرار گرفته و یا به شکلی مساوی حفظ میشود، اگرچه تنها محدود به این موارد هم نیست. در تصمیمگیری برای علایق افزوده یا اضافی، علایق غیر مشترک همچون یک سوال اضافی عمل میکند. تصور کنید که برخی توفیقات مهم پزشکی نیازمند محدود کردن انسانها یا کانگوروهاست. نگهداشتن کانگوروها در یک فضای بسیار بزرگ حصارکشی شده، به منظور تحقیق و مطالعه بر روی آنها، اگر این نگهداری هیچکدام از علایق کانگوروها را تهدید نکند، اگر با بیرحمی با آنها رفتار نشود، اگر خوب تغذیه شوند و اگر قادر باشند مطابق با طبیعت خود زندگی کنند؛ مرجح است. محدود کردن انسانها به همین شیوه، به علت علایق افزوده انسانها، به لحاظ اخلاقی قابل قبول نیست. این شیوه تمایزگذاری، علایق برابر را به گونهای برابر- بدون توجه به گونهای خاص- در نظر میگیرد و همچنین اجازه میدهد که علایق غیرمشترک، به نفع درجاتی از اهمیت اخلاقی کنار گذاشته شوند.
ادامه دارد …
منبع: ماه نامه پیام زن – 1386 – شماره 9، آذر