نویسنده : عطیه فاضل دربندی
چشمهاى جهانیان به ما دوخته شده است؛ آنان مى خواهند اسلام را از رفتار ما بشناسند. این رفتار و کردار ماست که مى تواند اسلام واقعى را به جهانیان بنمایاند. نگاهى گذرا به آیات قرآن و زندگى معصومان روشن مى سازد که عدالت در رفتار و کردار از مهم ترین فضایل اخلاقى است؛ اما عدالت نه فقط در میان انسانها، بلکه در برخورد با نعمتهاى الهى و دیگر موجودات که چون ما حیات دارند و شاید گاه در تصدیق و تکریم مقام ربوبیّت از ما پیش تر باشند نیز مطرح است. اینکه با دست یافتن به تکنیک و فن آورى، با حیوانات و گیاهان با بدى و بى توجهى رفتار کنیم خلاف عدالت است.
امروزه با اینکه دستگاههاى تولیدى و ماشینى گسترده شده و همه چیز را تحت الشعاع قرار داده، دامدارى و کشاورزى مهم ترین بخش از زندگى انسان را تشکیل مى دهد. نیاز به این دو تا آن پایه مهم است که گاه کشورهاى قدرتمندى همچون روسیه براى رفع نیازمندى خود ناچار مى شوند با دادن امتیازهاى سیاسى، به سوى کشورهاى قطب مخالف، دست نیاز دراز کنند.
از این رو در اسلام و تعلیمات حیات آفرین آن، دامدارى و کشاورزى اهمیت بسیارى یافته است. اسلام، مسلمانان را به این دو تشویق نموده که به عنوان نمونه، سخنى چند را یادآور مى شویم: [1]
«پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ به یکى از بستگانش فرمود: چرا در خانه ات برکت نمى آورى. عرض کرد: منظورتان از برکت چیست؟ فرمود: گوسفند شیرده! سپس اضافه فرمود: هر کس در خانه خود گوسفند شیرده یا گاو ماده داشته باشد، سر تا پا برکت است.» [2]
«از پیامبر نقل شده که درباره اهمیت گوسفند فرمود: گوسفند سرمایه بسیار خوبى است.» [3]
در تفسیر نور الثقلین ذیل آیات مورد بحث از امام امیرالمؤمنان على ـ علیه السلام ـ مى خوانیم:
«بهترین چیزى که انسان در خانه براى خانواده خود تهیه مى کند گوسفند است، هر کس در منزل خود گوسفندى داشته باشد، در هر روز فرشتگان خدا دو بار او را تقدیس مى کنند.»
ممکن است شرایط تربیت کردن گوسفند در خانه براى بسیارى فراهم نباشد، ولى هدف اصلى این است که به تعداد خانواده ها تولید و تربیت گوسفند به طور مستمر انجام گیرد. در اهمیت زراعت نیز همین بس که امیرمؤمنان على ـ علیه السلام ـ مى فرماید:
«من وجد ماءً و تراباً ثم افتقر فابعده اللّه.» [4]
«هر کس آب و خاکى داشته باشد و با این حال فقیر باشد، خدا او را از رحمت خویش دور کند.»
بدیهى است این گفتار بزرگ، همان گونه که درباره یک فرد صادق است درباره یک ملت نیز صدق مى کند؛ مردمى که آب و خاک به قدر کافى دارند و امّا باز هم به دیگران نیازمندند، مسلم است که از رحمت الهى به دورند!
از پیامبر ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ نقل شده است که فرمود:
«علیکم بالغنم و الحرث فانهما یروحان بخیر و یغدوان بخیر.» [5]
«بر شما باد که به تربیت گوسفند و کشاورزى بپردازید که در رفت و آمد هر دو (آغاز و انجامشان) خیر و برکت است.»
از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که فرمود:
«ما فى الاعمال شىء احب الى اللّه من الزراعه.» [6]
«هیچ عملى نزد خدا از زراعت محبوب تر نیست.»
همچنین در حدیثى از امام صادق ـ علیه السلام ـ مى خوانیم:
«الزارعون کنوز الانام یزرعون طیباً اخرجه اللّه عز و جل و هم یوم القیامه احسن الناس مقاماً و اقربهم منزله یدعون المبارکین.» [7]
«کشاورزان گنجهاى مردم اند، غذاى پاکیزه را که خداوند ارزانى داشته زراعت مى کنند و آنها در روز قیامت برترین مقام را دارند و به خدا نزدیک ترند و آنها را به نام “مبارکها” صدا مى زنند.»
وقتى امامان معصوم تا این حد از کشاورزى و دامدارى سخن مى گویند، چگونه ما به خود اجازه مى دهیم که این چنین با طبیعت رفتار کنیم؟ شاخه اى را بشکنیم و درختى را ریشه کن کنیم؛ یا وقتى حیوانى را مى بینیم، با نهایت بى رحمى با آن رفتار مى کنیم. ما سرمشقى بهتر از پیامبران و امامان معصوم نداریم و باید از آنان درس بگیریم. آیا نمى دانیم که آن بزرگواران چگونه با این طبیعت زیبا که به بیان قرآن هر دم در حال حمد و ثناى پروردگار است، رفتار مى کردند؟
بحثهاى خود را درباره نمودهاى اخلاق زیست محیطى، در ضمن چند فصل به شما خوانندگان ارجمند تقدیم مى داریم.
فصل اول: اخلاق زیست محیطى در قرآن کریم
سلیمان در وادى مورچگان
پرواضح است که سخن به میان آوردن از این داستان، نشان از اهمیت موضوع براى پروردگار عالمیان دارد. خداوند در آیه 18 سوره نمل مى فرماید:
(حتى اذا اتوا على واد النمل قالت نمله یا ایها النمل ادخلو مساکنکم لا یحطمنّکم سلیمان و جنوده و هم لا یشعرون)
«تا به سرزمین مورچگان رسیدند، مورچه اى گفت: اى مورچگان! به لانه هاى خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالى که نمى فهمند!»
سلیمان با آن لشکر عظیم حرکت کرد تا به سرزمین مورچگان رسید. مورچه اى از مورچگان، همنوعان خود را مخاطب قرار داد و آنها را از خطر احتمالى آگاه ساخت.
از عبارت «در حالى که نمى فهمند» برداشت مى شود که عدالت سلیمان حتى بر مورچگان ظاهر و آشکار بود؛ چرا که مفهومش این است که اگر آنها متوجه باشند، حتى مورچه ضعیفى را پایمال نمى کنند و اگر پایمال کنند، بر اثر عدم توجه آنهاست. در آیه بعد چنین آمده است:
(فتبسم ضاحکاً من قولها وقال رب اوزعنى ان اشکر نعمتک التى انعمت علىَّ و على والدىَّ و ان اعمل صالحاً ترضه و ادخلنى برحمتک فى عبادک الصالحین)
«(سلیمان) از سخن او تبسمى کرد و خندید و گفت: پروردگارا! شکر نعمتهایى را که بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى به من الهام فرما و توفیق مرحمت کن تا عمل صالحى که موجب رضاى تو گردد، انجام دهم و مرا در زمره بندگان صالحت داخل نما.»
در اینکه چه چیز سبب خنده سلیمان شد، مفسران سخنان گوناگونى دارند؛ اما برخى گفته اند این خنده شادى بود؛ چرا که سلیمان متوجه شد حتى مورچگان به عدالت او و لشکریانش اعتراف دارند و تقواى آنها را مى پذیرند. برخى دیگر گفته اند که سلیمان از آن شاد شد که با آن همه حشمت و مکنت و قدرت، مورى زیر پاى لشکریان او آزرده نمى شود.
آنچه شایان توجه است آن که سلیمان با داشتن آن قدرت و حکومت بى نظیر، از خدا مى خواهد تا به وى توفیق دهد همیشه عمل صالح انجام داده و در زمره بندگان شایسته باشد. روشن است که هدف نهایى سلیمان قدرت نیست. او همه اینها را مقدمه اى براى جلب خشنودى و رضاى خدا مى داند. [8]
داستان هدهد و ملکه سبا
در سوره نمل، در ادامه داستان سلیمان آمده است:
(و تفقَّد الطیر فقال مالى لا ارى الهد الهد ام کان من الغائبین لاَُعَذِّبَنَّهُ عذاباً شدیداً و لا ذبحنَّه او لیاتینى بسلطان مبین) [9]
«(سلیمان) در جست و جوى پرنده (هدهد) برآمد و گفت: چرا هدهد را نمى بینم یا اینکه او از غائبان است؟ من او را قطعاً کیفر شدیدى خواهم کرد یا او را ذبح مى کنم یا دلیل روشنى براى من بیاورد.»
اینکه سلیمان هدهد را ندید و در جست و جوى او برآمد، به وضوح بیانگر این حقیقت است که وى به دقت، مراقب اوضاع حکومت خود بود و حتى غیبت یک مرغ از چشم او پنهان نمى ماند! اینکه سلیمان ابتدا گفت: «من او را نمى بینم» و سپس افزود «یا اینکه او از غائبان است» ممکن است اشاره به این باشد که او بدون عذر موجهى حضور نداشته یا با عذر موجهى غیبت کرده است.
سلیمان براى اینکه حکم غیابى نکرده باشد و در ضمن غیبت هدهد بر دیگر پرندگان ـ و بلکه مأموران حکومت ـ اثر منفى نگذارد افزود: من او را قطعاً کیفر شدیدى خواهم داد، یا او را ذبح مى کنم؛ مگر اینکه براى غیبتش دلیل روشنى بیاورد. منظور از «سلطان» در اینجا دلیلى است که مایه تسلط انسان بر اثبات مقصودش شود و تأکید آن به وسیله «مبین» براى این است که این پرنده متخلّف «حتماً» باید دلیل روشنى براى تخلف خود اقامه کند.
در حقیقت سلیمان بى آنکه عجله اى در کار داورى به خرج داده باشد، در صورت ثبوت تخلف، تهدید لازم را انجام داد و حتى براى تهدید خود دو مرحله قائل شد که متناسب با مقدار گناه بوده است. او با این کار خود نشان داد که حتى در برابر پرنده ضعیفى، تسلیم دلیل و منطق است و هرگز بر قدرت و توانایى خود تکیه نمى کند.
نکته جالب آنکه سلیمان به حدى به لشکریان خود و حتى پرندگانى که مطیع فرمان او بودند آزادى و امنیت و جسارت داده بود که هدهد بدون ترس و با صراحت به او مى گوید: «من به چیزى آگاهى یافتم که تو از آن آگاه نیستى.» برخورد او با سلیمان همچون برخورد درباریان چاپلوس با سلاطین جبار که براى بیان یک واقعیت، نخست مدتى تملق مى گویند، نبود. اینها همه آثار دیانت و عدالت و خداترس بودن سلیمان است. [10]
سلیمان حکیمى بود که در عین قدرت جز با منطق سخن نمى گفت و حتى در گفت و گو با پرنده اى همچون هدهد، حق و عدالت را زیر پا نمى نهاد.
فصل دوم: اخلاق زیست محیطى در نهج البلاغه
وصیت امام على ـ علیه السلام ـ در بازگشت از صفین
على ـ علیه السلام ـ در نهج البلاغه با مهربانى و زیبایى بسیار درباره گیاهان سخن گفته است. امام در بازگشت از جنگ صفین این چنین وصیت مى کند:
«این دستورى است که بنده خدا على بن ابى طالب، امیرمؤمنان، نسبت به اموال شخصى خود، براى خشنودى خدا داده است، تا خداوند با آن به بهشتش درآورد، و آسوده اش گرداند. همانا سرپرستى این اموال بر عهده فرزندم حسن بن على است؛ آن گونه که رواست از آن مصرف نماید و از آن انفاق کند، اگر براى حسن حادثه اى رخ داد و حسین زنده بود، سرپرستى آن را پس از برادرش بر عهده گیرد و کار او را تداوم بخشد. پسران فاطمه از این اموال به همان مقدار سهم دارند که دیگر پسران على خواهند داشت؛ من سرپرستى اموالم را به پسران فاطمه واگذاردم، تا خشنودى خدا و نزدیک شدن به رسول الله ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ و بزرگداشت حرمت او و احترام پیوند خویشاوندى پیامبر را فراهم آورم. و با کسى که این اموال در دست اوست شرط مى کنم که اصل مال را حفظ کرده تنها از میوه و درآمدش بخورند و انفاق کنند و هرگز نهالهاى درخت خرما را نفروشند تا همه این سرزمین یکپارچه به گونه اى زیر درختان خرما قرار گیرد که راه یافتن در آن دشوار باشد.» [11]
این گونه وصیت، آن هم به فرزندانى همچون حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ نمایانگر اهمیت برخورد نیک با درختان، به ویژه درخت نخل و حفظ آنهاست.
فرمان امام به مأموران جمع آورى مالیات
امام على ـ علیه السلام ـ در نامه اى ضمن آموزش اخلاق اجتماعى به کارگزاران اقتصادى، چگونگى رفتار با حیوانات را نیز متذکر مى شود:
«با ترس از خدایى که یکتاست و همتایى ندارد حرکت کن. در سر راه، هیچ مسلمانى را نترسان یا با زور از زمینى نگذر و افزون تر از حقوق الهى از او مگیر… آنگاه که داخل شدى مانند اشخاص سلطه گر و سخت گیر رفتار نکن، حیوانى را رَم مده و هراسان مکن و دامدار را مرنجان….»
امام در بخش دوم همین نامه به حمایت از حقوق حیوانات مى پردازد و چنین اضافه مى کند:
«در رساندن حیوانات ] مورد مالیات [ آنها را به دست چوپانى که خیرخواه و مهربان، امین و حافظ، که نه سختگیر باشد و نه ستمکار، نه تند براند و نه حیوانات را خسته کند، بسپار. سپس آنچه از بیت المال جمع آورى شد براى ما بفرست، تا در نیازهایى که خدا اجازه فرموده مصرف کنیم. هرگاه حیوانات را به دست فردى امین سپردى، به او سفارش کن تا بین شتر و نوزادش جدایى نیفکند و شیر آن را ندوشد تا به بچه اش زیانى وارد نشود. در سوار شدن بر شتران عدالت را رعایت کند و مراعات حال شتر خسته یا زخمى را که سوارى دادن براى او سخت است بنماید. آنها را در سر راه به درون آب ببرد و از جاده هایى که دو طرف آن علف زار است به جاده بى علف نکشاند و هر چند گاه شتران را مهلت دهد تا استراحت کنند و هرگاه به آب و علف زار رسید فرصت دهد تا علف بخورند و آب بنوشند، تا آنگاه که به اذن خدا بر ما وارد شوند، فربه و سرحال، نه خسته و کوفته، که آنها را براساس رهنمود قرآن و سنت پیامبر ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ تقسیم نماییم. عمل به دستورهاى یاد شده مایه بزرگى پاداش و نیز هدایت تو خواهد شد. ان شاء الله.» [12]
فصل سوم: اخلاق زیست محیطى در روایات
چند روایت درباره نگهدارى از درختان
ما انسانها اگر بدانیم که واقعاً وجود درختان چه ثمراتى براى ما دارد، هیچ گاه به آنها آسیب نمى رسانیم، تا چه رسد که آنها را از بین ببریم. وجود درخت ـ حتى اگر میوه هم نداشته باشد ـ فواید بسیارى دارد. از آن جمله:
1ـ سبزى درخت باعث افزایش نور چشم مى شود؛
2ـ سبزى درخت باعث طراوت و شادابى روح مى شود؛
3ـ اکسیژن فراوان در هوا منتشر مى کند و باعث تصفیه هوا و کم شدن آلودگى مى شود؛
4ـ از فرسایش بیش از حد خاک جلوگیرى مى کند.
در این باره به چند روایت توجه کنید.
امام صادق ـ علیه السلام ـ مى فرماید:
«درختان میوه را قطع نکنید که خداوند بر سر شما عذاب سختى فرو مى ریزد.» [13]
نیز شخصى از امام صادق ـ علیه السلام ـ مى پرسد: آیا قطع درخت اشکال دارد یا نه؟ امام مى فرماید: نه اشکالى ندارد. مى پرسد: قطع درخت سدر چه؟ مى فرماید: اشکالى ندارد، قطع درخت سدر در بیابان مکروه است، چون این درخت در صحرا کمیاب است، اما در اینجا ] که درخت سدر فراوان است [ کراهتى ندارد. [14]
در فضیلت درختکارى
در سخنان معصومان ـ علیهم السلام ـ فضایل زیادى درباره درختکارى و پرورش گل و گیاه نقل شده است که بخشى از آنها را از نظر مى گذرانیم.
«پیامبر خدا ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ فرمود: اگر قیامت فرا رسد و در دست یکى از شما نهالى باشد، چنانچه بتواند آن نهال را بکارد، این کار را بکند.» [15]
«پیامبر خدا ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ فرمود: هیچ کسى نیست که درختى بنشاند، مگر اینکه خداوند به اندازه میوه اى که آن درخت مى دهد، براى او اجر بنویسد.» [16]
«رسول خدا ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ چنین فرمود: مسلمانى نیست که بذرى بیفشاند یا نهالى بنشاند و از حاصل آن بذر و نهال پرنده اى یا انسانى یا چرنده اى بخورد، مگر آنکه براى او صدقه محسوب شود.» [17]
«پیامبر خدا ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ فرمود: هر که درختى بنشاند و در راه نگهدارى و رسیدگى به آن صبر کند تا میوه دهد، در قبال هر میوه اى که از آن بخورند براى او یک صدقه نزد خدا منظور مى شود.» [18]
«امام باقر ـ علیه السلام ـ به نقل از پدرش مى فرمود: بهترین کارها کشاورزى است؛ آن را مى کارى و نیکوکار و بدکار از آن مى خورند. نیکوکار مى خورد و برایت از خدا آمرزش مى طلبد و بدکار مى خورد و آنچه خورده او را لعن و نفرین مى کند و چرندگان و پرندگان نیز از آن بهره مند مى شوند.» [19]
«امام باقر ـ علیه السلام ـ به نقل از امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ مى فرمود: هر که با وجود داشتن آب و خاک نیازمند باشد، خداى (از رحمت خود) دورش گرداند.» [20]
«امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: در آیه “مؤمنان باید به خدا توکل کنند”: منظور از مؤمنان، کشاورزان است.» [21]
«امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: در میان کارها هیچ کارى نزد خدا محبوب تر از کشاورزى نیست و خداوند هیچ پیامبرى بر نیانگیخت مگر آنکه کشاورز بود، به جز ادریس که خیاط بود.» [22]
درباره حقوق حیوانات
«پیامبر خدا ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ ماده شترى را دید که زانویش بسته شده و جهاز همچنان بر پشت او بود. پرسید: صاحب آن کجاست؟ به او بگویید خودش را براى دادخواهى این شتر در قیامت آماده کند.» [23]
«پیامبر خدا ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ مى فرمود: خداوند مدارا کردن را دوست مى دارد و بر انجام دادن آن کمک مى کند. پس هرگاه چارپایان لاغر را سوار شدید آنها را در منزلهایشان فرود آورید؛ اگر زمین خشک و بى گیاه بود با شتاب از آن بگذرید و اگر سرسبز و پرعلف بود آنها را در آنجا استراحت دهید.» [24]
«نیز مى فرمود: چارپایان سالم را سوار شوید و آنها را سالم نگه دارید و کرسى خطابه و صحبتهاى خود در کوچه و بازارها نکنید، چه بسا مرکوبى که از سواره اش بهتر است و بیشتر از او به یاد خداى تبارک و تعالى است.» [25]
«آن حضرت مى فرمود: حیوان شش حق به گردن صاحب خود دارد: هرگاه از آن پیاده شد علفش دهد، هرگاه از آبى گذشت آن را آب دهد، بى دلیل آن را نزند، بیشتر از قدرتش آن را بار نکند، بیشتر از توانش آن را راه نبرد و مدت زیادى روى آن درنگ نکند.» [26]
«رسول خدا ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ فرمود: به صورت حیوانات نزنید؛ زیرا آنها حمد و تسبیح خدا مى گویند.» [27]
«پیامبر خدا ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ فرمود: زنى بدکاره سگى را دید که بر سر چاهى له له مى زد و کم مانده بود از تشنگى بمیرد. او کفش خود را درآورد و آن را به روسرى خود بست و براى آن سگ از چاه آب کشید، پس خداوند گناهان او را به سبب این کار آمرزید.» [28]
«پیامبر خدا ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ فرمود: هر حیوانى ـ پرنده یا جز آن ـ که به ناحق کشته شود در روز قیامت از قاتل خود شکایت خواهد کرد.» [29]
«پیامبر خدا ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ فرمود: هر کس گنجشکى را بى سبب بکشد آن گنجشک در روز قیامت از او به درگاه خدا بنالد و بگوید: پروردگار من! فلانى مرا نه براى استفاده که بى سبب کشت.» [30]
«پیامبر خدا ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ فرمود: اگر ستمى که بر حیوانات مى کنید بر شما بخشیده شود، بسیارى از گناهان شما بخشوده است.» [31]
«پیامبر خدا ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ در خطاب به صاحب حیوانى فرمود: آیا نسبت به این زبان بسته اى که خداوند در اختیار تو گذاشته است از خدا نمى ترسى؟ آن حیوان بى زبان از گرسنگى و رنجى که به او مى رسانى نزد من شکایت کرد.» [32]
«پیامبر خدا ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ فرمود: نفرین خدا بر کسى که حیوانى را مُثله کند (و زنده زنده گوش و زبان و بینى آن را ببرد.)» [33]
«ابن عباس مى گوید: پیامبر از کشتن هر جاندارى نهى مى فرمود مگر آن که آزار برساند.» [34]
«امام صادق ـ علیه السلام ـ مى فرمود: زنى به سبب آن که گربه اى را بسته بود تا از تشنگى مرد به عذاب خدا گرفتار آمد.» [35]
فصل چهارم: اخلاق زیست محیطى در حکایات
آمرزش به سبب سیراب کردن سگ
در جلد 14 بحارالانوار از کتاب حیوه الحیوان دمیرى نقل شده که رسول خدا ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ فرمود: زنى در بیابان مى رفت و سخت تشنه شده بود تا به چاهى رسید که در آن، آب بود خود را به قعر آن رسانید و آب آشامید و سیراب شد و بیرون آمد، دید سگى از شدت تشنگى خاکهایى که نم دار شده را مى خورد. به خود گفت: این سگ بیچاره مانند من تشنه شده است. بر او رقت کرد و به زحمت خود را به آب رسانید و موزه پایش را پر از آب کرد و به دندان گرفت و بالا آمد و سگ را سیراب نمود. خداوند این کارش را پذیرفت و تلافى فرمود و او را آمرزید.
گفتند: یا رسول الله! آیا براى ما در احسان به حیوانات پاداشى است؟ فرمود:
«نعم فى کل کبد حراء برطبه اجر.»
«آرى، خنک کردن هر جگرى که عطش دارد اجر خواهد داشت.»
و نیز در همین کتاب است که رسول خدا فرمود:
«شب معراج، داخل بهشت شدم و کسى را دیدم که سگ تشنه اى را سیراب کرده بود.» [36]
بى رحمى به حیوان
در اسلام بى رحمى حتى نسبت به حیوانات نکوهش شده است. مسلمانان حق ندارند حیوانى را بیازارند یا حتى به آن ناسزا بگویند! [37] از این رو پیامبر اکرم در حدیثى مى فرماید:
«لَو غفر لکم ما تأتون الى البهائم لغفرلکم کثیراً.»
«اگر ستمى که بر حیوانات مى کنید بر شما بخشیده شود بسیارى از گناهان شما بخشوده شده است.» [38]
کشتن حیوانات حلال گوشت براى مصرف، از نظر اسلام جایز است؛ در عین حال، ذبح آنها آدابى دارد که تا حد ممکن، حیوان کمتر رنج ببیند. یکى از آداب ذبح این است که نباید حیوان را در برابر چشم حیوانى مانند او سر برید. [39]
چنانکه امام على ـ علیه السلام ـ فرمود:
«لا تذبح الشاه عند الشاه و لا الجزور عند الجزور و هو ینظر الیه.» [40]
«گوسفند را نزد گوسفند و شتر را نزد شتر ذبح مکن در حالى که آن دیگرى به او مى نگرد.»
بنابراین سر بریدن بچه حیوانات نزد مادرشان به شدت نکوهش شده و حاکى از نهایت سنگدلى و بى رحمى است و آثار ویرانگرى بر زندگى انجام دهنده آن خواهد داشت. [41]
ادامه دارد …
منبع: فصل نامه فرهنگ جهاد – شماره 35