ویژه نامه روز بیست و دوّم ضیافت الهی

ویژه نامه روز بیست و دوّم ضیافت الهی

نویسنده: سید امیرحسین کامرانی راد

دعای روز بیست و دوّم
اَللّهُمَّ افْتَحْ لى فیهِ اَبْوابَ فَضْلِکَ وَاَنْزِلْ عَلَىَّ فیهِ بَرَکاتِکَ وَوَفِّقْنى فیهِ لِمُوجِباتِ مَرْضاتِکَ وَاَسْکِنّى فیهِ بُحْبُوحاتِ جَنّاتِکَ یا مُجیبَ دَعْوَهِ الْمُضْطَرّینَ
خدایا باز کن برویم در این ماه درهاى فضلت را و برکاتت را در آن بر من نازل فرما و موفقم دار در آن به موجبات خشنودیت و مسکنم ده در آن وسطهاى بهشتت اى اجابت کننده دعاى درماندگان
منبع: مفاتیح الجنان

زلال وحی
تفسیر سوره قدر(قسمت دوم و پایانی)
“و ما ادریک ما لیله القدر”
این جمله کنایه است از جلالت قدر آن شب و عظمت منزلتش، چون با اینکه ممکن بود در نوبت دوم ضمیر لیله القدر را بیاورد، خود آن را تکرار کرد.واضح‌تر بگویم، با اینکه مى‌توانست‌بفرماید: “و ما ادریک ما هى، هى خیر من الف شهر”براى بار دوم و بار سوم خود کلمه را آورد و فرمود: “و ما ادریک ما لیله القدر لیله القدر خیر من الف شهر”.
“لیله القدر خیر من الف شهر”
این جمله به طور اجمال آنچه را که در جمله”و ما ادریک ما لیله القدر”بدان اشاره شده بود، یعنى عظمت آن شب را بیان مى‌کند، و مى‌فرماید: بدین جهت گفتیم آن شب مقامى ارجمند دارد که از هزار شب بهتر است.
و منظور از بهتر بودنش از هزار شب به طورى که مفسرین تفسیر کرده‌اند بهتر بودنش از حیث فضیلت عبادت است، و مناسب با غرض قرآن هم همین معنا است، چون همه عنایت قرآن در این است که مردم را به سوى خدا نزدیک، و به وسیله عبادت زنده کند، و زنده‌دارى آن شب با عبادت بهتر است از عبادت هزار شب.و ممکن است همین معنا را از آیه سوره دخان نیز استفاده کرد، چون در آنجا شب قدر را پر برکت‌خوانده، و فرموده: “انا انزلناه فى لیله مبارکه” (14) .البته در این میان معناى دیگرى نیز هست، که ان شاء الله در بحث روایتى آینده خواهد آمد.
“تنزل الملئکه و الروح فیها باذن ربهم من کل امر”
کلمه”تنزل”در اصل تتنزل بوده، و ظاهرا مراد از روح آن روحى است که از عالم امر است و خداى تعالى در باره‌اش فرموده: “قل الروح من امر ربى” (15) ، و اذن در هر چیز به معناى رخصت دادن در آن است، و یا به عبارت دیگر اعلام این معنا است که مانعى از این کار نیست.
و کلمه”من”در جمله”من کل امر”به گفته بعضى (16) از مفسرین به معناى باء است.
بعضى (17) دیگر گفته‌اند: به معناى خودش است، یعنى ابتداى غایت، ولى سببیت را هم مى‌رساند، و آیه را چنین معنا مى‌دهد: “ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان و به سبب هر امرى الهى نازل مى‌شوند”.
بعضى (18) دیگر گفته‌اند: باء براى تعلیل به غایت است، و معنایش این است”ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل مى‌شوند، براى خاطر اینکه هر امرى را تدبیر کنند”.
لیکن حق مطلب این است که: مراد از امر، اگر آن امر الهى باشد که آیه”انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون” (19) تفسیرش کرده، حرف”من”براى ابتدا خواهد بود، و در عین حال سببیت را هم مى‌رساند، و به آیه چنین معنا مى‌دهد: “ملائکه و روح در شب قدر به اذن پروردگارشان نازل مى‌شوند، در حالى که نزولشان را ابتدا مى‌کنند و هر امر الهى را صادر مى‌نمایند”.
و اگر منظور از امر مذکور هر امر کونى و حادثه‌اى باشد که باید واقع گردد، در این صورت حرف”من” به معناى لام تعلیل خواهد بود، و آیه را چنین معنا مى‌دهد: ملائکه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل مى‌شوند براى خاطر تدبیر امرى از امور عالم.
“سلام هى حتى مطلع الفجر”
در مفردات گفته: کلمه”سلام”و”سلامت”به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است (20) .
پس جمله”سلام هى”اشاره است‌به اینکه عنایت الهى تعلق گرفته است‌به اینکه رحمتش شامل همه آن بندگانى بشود که به سوى او روى مى‌آورند، و نیز به اینکه در خصوص شب قدر باب نقمتش و عذابش بسته باشد، به این معنا که عذابى جدید نفرستد.و لازمه این معنا آن است که طبعا در آن شب کید شیطان‌ها هم مؤثر واقع نشود، همچنان که در بعضى از روایات هم به این معنا اشاره رفته است.
ولى بعضى (21) از مفسرین گفته‌اند: مراد از کلمه”سلام”این است که: در آن شب ملائکه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند سلام مى‌دهند.برگشت این معنا هم به همان معناى اول است و این دو آیه یعنى آیه”تنزل الملئکه و الروح”تا آخر سوره در معناى تفسیرى است‌براى آیه قبلى که مى‌فرمود”لیله القدر خیر من الف شهر”.
بحث روایتى
در تفسیر برهان از شیخ طوسى از ابوذر روایت آورده که گفت: به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه داشتم یا رسول الله آیا شب قدر شبى است که در عهد انبیاء بوده و امر بر آنان نازل مى‌شده و چون از دنیا مى‌رفتند نزول امر در آن شب تعطیل مى‌شده است؟فرمود: نه بلکه شب قدر تا قیامت هست (22) .
مؤلف: در این معنا روایات زیادى از طرق اهل سنت نیز آمده (23) .
و در مجمع البیان است که از حماد بن عثمان از حسان ابن ابى على نقل شده که گفت: از امام صادق(علیه السلام)از شب قدر پرسیدم، فرمود در نوزدهم رمضان و بیست و یکم و بیست و سوم جستجویش کن (24) .
مؤلف: در معناى این روایات روایاتى دیگر نیز هست، و در بعضى از اخبار تردید بین دو شب شده، یکى بیست و یکم و دیگرى بیست و سوم، مانند روایتى که عیاشى از عبد الواحد از امام باقر(علیه السلام)روایت کرده (25) . و از روایاتى دیگر استفاده مى‌شود که شب قدر خصوص بیست و سوم است، و اگر معینش نکرده‌اند به منظور تعظیم امر آن بوده، تا بندگان خدا با گناهان خود به امر آن اهانت نکنند (26) .
و نیز در تفسیر عیاشى در روایت عبد الله بن بکیر از زراره از یکى از دو امام باقر و صادق(علیه السلام)آمده که فرمود: شب بیست و سوم همان شب جهنى است، و حدیث جهنى این است که گفت: به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه داشتم: منزل من از مدینه دور است، دستورم بده در شب معینى داخل مدینه شوم فرمود: شب بیست و سوم داخل شو (27) .
مؤلف: حدیث جهنى که نامش عبد الله بن انیس انصارى بود، از طرق اهل سنت نیز روایت‌شده، و سیوطى آن را در الدر المنثور از مالک و بیهقى نقل کرده (28) .
و در کافى به سند خود از زراره روایت کرده که گفت: امام صادق(علیه السلام) فرمود: تقدیر در نوزدهم و ابرام در شب بیست و یکم و امضا در شب بیست و سوم است (29) .
مؤلف: در این معنا هم روایات دیگرى هست (30) .
پس معلوم شد آنچه همه روایات مختلفى که از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده در آن اتفاق دارند این است که: شب قدر تا روز قیامت‌باقى است، و همه‌ساله تکرار مى‌شود، و نیز لیله القدر شبى از شبهاى رمضان، و نیز یکى از سه شب نوزده و بیست و یک و بیست و سه است.
و اما از طرق اهل سنت روایات به طور عجیبى اختلاف دارند که به هیچ وجه نمى‌شود بین آنها را جمع کرد، ولى معروف بین اهل سنت این است که شب بیست و هفتم است، و در آن شب بوده که قرآن نازل شده.از خوانندگان محترم هر که بخواهد آن روایات را ببیند باید به تفسیر الدر المنثور و سایر جوامع حدیث مراجعه کند.
و در الدر المنثور است که خطیب از ابن مسیب روایت کرده که گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند: در خواب به من نشان دادند که بنى امیه بر منبرم بالا مى‌روند، و این معنا بر من سخت گران آمد و خداى تعالى در این مناسبت‌سوره”انا انزلناه فى لیله القدر”را نازل کرد (31) .
مؤلف: نظیر این روایت را خطیب هم در تاریخ خود از ابن عباس آورده.و ترمذى و ابن جریر، طبرانى، ابن مردویه و بیهقى هم روایتى در معناى آن از حسن بن على نقل کرده‌اند (32) .و در این میان روایات بسیارى در این معنا از طرق شیعه از ائمه اهل بیت(علیه السلام) نقل شده، و در آنها آمده که خداى تعالى لیله القدر را که بهتر از هزار ماه سلطنت‌بنى امیه است‌به عنوان تسلیت‌ به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) عطا فرمود (33) .
و در کافى به سند خود از ابن ابى عمیر از عده‌اى راویان از امام صادق(علیه السلام) روایت آورده که گفت: بعضى از اصحاب ما امامیه که به نظرم مى‌آید سعید بن سمان بود از آن جناب پرسید: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟(با اینکه در آن هزار ماه در هر دوازده ماهش یک شب قدر است)، فرمود عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت در هزار ماهى که در آن شب قدر نباشد (34) .
و در همان کتاب به سند خود از فضیل، زراره و محمد بن مسلم از حمران روایت کرده که از امام باقر(علیه السلام)از معناى آیه”انا انزلناه فى لیله مبارکه”سؤال کرد، فرمود بله شب قدر که همه‌ساله در ماه رمضان در دهه آخرش تجدید مى‌شود شبى است که قرآن جز در آن شب نازل نشده، و آن شبى است که خداى تعالى در باره‌اش فرموده: “فیها یفرق کل امر حکیم”.
آنگاه فرمود: در آن شب هر حادثه‌اى که باید در طول آن سال واقع گردد تقدیر مى‌شود، چه خیر و چه شر، چه طاعت و چه معصیت، و چه فرزندى که قرار است متولد شود، و یا اجلى که بنا است فرا رسد، و یا رزقى که قرار است(تنگ و یا وسیع)برسد، پس آنچه در این شب مقدر شود، و قضایش رانده شود قضایى است‌حتمى، ولى در عین حال مشیت‌خداى تعالى در آنها محفوظ است(و خدا با حتمى کردن مقدرات، العیاذ بالله به دست‌خود دست‌بند نمى‌زند).
حمران مى‌گوید: پرسیدم منظور خداى تعالى از اینکه فرمود”شب قدر بهتر است از هزار شب”چیست؟ فرمود عمل صالح از نماز و زکات و انواع خیرات در آن شب بهتر است از همان اعمال در هزار ماهى که در آن شب قدر نباشد، و اگر خداى تعالى جزاى اعمال خیر مؤمنین را مضاعف نمى‌کرد، مؤمنین بجایى نمى‌رسیدند، ولى خدا پاداش حسنات ایشان را مضاعف مى‌کند (35) .
مؤلف: منظور امام از اینکه فرمود: “ولى در عین حال مشیت‌خداى تعالى در آنها محفوظ است”، این است که قدرت خداى تعالى همیشه مطلق است، او هر زمان هر کارى را بخواهد مى‌کند، هر چند قبلا خلاف آن را حتمى کرده باشد، و خلاصه حتمى کردن یک مقدر قدرت مطلقه او را مقید نمى‌کند، او مى‌تواند قضاى حتمى خود را هم نقض نماید هر چند که هیچ وقت چنین کارى را نمى‌کند.
و در مجمع است که از ابن عباس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)روایت شده که فرمودند: وقتى شب قدر مى‌شود ملائکه‌اى که ساکن در سدره المنتهى هستند و جبرئیل یکى از ایشان است نازل مى‌شوند، در حالى که جبرئیل به اتفاق سایر سکان نامبرده پرچم‌هایى را به همراه دارند، یک پرچم بالاى قبر من، و یکى بر بالاى بیت المقدس، و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طور سینا نصب مى‌کنند، و هیچ مؤمن و مؤمنه‌اى در این نقاط نمى‌ماند مگر آنکه جبرئیل به او سلام مى‌کند، مگر کسى که دائم الخمر و یا معتاد به خوردن گوشت‌خوک و یا زعفران مالیدن به بدن خود باشد (36) .
و در تفسیر برهان از سعد بن عبد الله روایت کرده که به سند خود از ابى بصیر روایت کرده که گفت: با امام صادق(علیه السلام)بودم که سخن از پاره‌اى خصائص امام در هنگام ولادت به میان آمد، فرمود: وقتى شب قدر مى‌شود امام مستوجب روح بیشترى مى‌گردد.عرضه داشتم فدایت‌شوم مگر روح همان جبرئیل نیست؟فرمود: روح از جبرئیل بزرگتر است، و جبرئیل از سنخ ملائکه است، و روح از آن سنخ نیست، مگر نمى‌بینى خداى تعالى فرموده: “تنزل الملئکه و الروح”پس معلوم مى‌شود روح غیر از ملائکه است (37) .
مؤلف: روایات در معنا و خصائص و فضائل شب قدر بسیار زیاد است، (که ما در اینجا مختصرى از آن را آوردیم)، و در بعضى از آن روایات علامتهایى براى شب قدر ذکر شده، از قبیل این که: صبح شب قدر آفتاب بدون شعاع طلوع مى‌کند، هوا در صبح آن شب معتدل است، و لیکن چون این علامتها نه دائمى است و نه اغلب چنین است، لذا از ذکر آن روایات خوددارى نمودیم.

پی نوشت :

14- ما آن را در شب مبارکى نازل کردیم.سوره دخان، آیه 3.
15- بگو روح از امر پروردگار من است.سوره اسراء، آیه 85.
16 و 17 و 18- روح المعانى، ج 30، ص 196.
19- فرمان نافذ خدا(در عالم)چنین است که وقتى اراده خلقت چیزى را بکند به محض اینکه بگوید باش، موجود مى‌شود.سوره یس، آیه 82.
20- مفردات راغب، ماده”سلم”.
21- روح المعانى، ج 30، ص 197.
22- تفسیر البرهان، ج 4، ص 488، ح 26.
23- الدر المنثور، ج 6، ص 371.
24 و 25 و 26 و 27- مجمع البیان، ج 10، ص 519.
28- الدر المنثور، ج 6، ص 373.
29- فروع کافى، ج 4، ص 159، ح 9.
30- نور الثقلین، ج 5، ص 627.
31- الدر المنثور، ج 6، ص 371.
32- الدر المنثور، ج 6، ص 371.
33- نور الثقلین، ج 5، ص 621 – 623.
34- فروع کافى، ج 4، ص 157، ح 4.
35- فروع کافى، ج 4، ص 157، ح 6.
36- مجمع البیان، ج 10، ص 520.
37- تفسیر برهان، ج 4، ص 481، ح 1.
منبع: تفسیر المیزان جلد 20 ، علامه سید محمد حسین طباطبائى (رحمت الله علیه)

کلام نور
تقدیر اعمال
قال الصادق (علیه السلام): التقدیر فى لیله تسعه عشر و الابرام فى لیله احدى و عشرین و الامضاء فى لیله ثلاث و عشرین.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: برآورد اعمال در شب نوزدهم انجام مى‌گیرد و تصویب آن در شب بیست ویکم و تنفیذ آن در شب بیست‌سوم.
وسائل الشیعه، ج 7 ص 259
روزه
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم): لکل شیء زکاه وزکاه الابدان الصیام؛
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: هرچیزی زکاتی دارد و زکات بدنها روزه است. (1)
قال الامام علی (علیه السلام): الصیام اجتناب المحارم کما یمتنع الرجل من الطعام و الشراب؛
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: روزه دوری کردن از حرامهاست، همچنان که مرد از خوردن و آشامیدن خوداری می کند. (2)
قالت فاطمه الزهراء (علیها السلام): فرض الله الصیام تثبیتا للاخلاص؛
حضرت فاطمه ی زهرا (علیها السلام) فرمودند: خداوند روزه را برای استواری اخلاص، واجب فرمود. (3)
قال الامام الصادق (علیه السلام): نوم الصائم عباده و حمته تسبیح، و عملیه متقبل و دعاوه مستجاب؛
حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: خواب روزه دار، عبادت و سکوتش، تسبیح و عملش، پذیرفته و دعایش مستجاب است.(4)
الامام العسکری (علیه السلام) لما سئل عن عله وجوب الصوم – لیجد الغنی مس الجوع فیمن علی الفقیر؛
حضرت امام حسن عسگری (علیه السلام) در پاسخ به پرسش از علت واجب شدن روزه فرمودند: تا توانگر درد گرسنگی را بچشد و در نتیجه به نیازمند کمک کند.(5)
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): من منعه الصوم من طعام یشتهیه،کان حقا علی الله ان یطعمه من طعام الجنه و یسقیه من شرابها؛
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: هر که روزه او را از خوردن غذایی که هوس آن را کند باز دارد، بر خداست که وی را از غذای بهشت سیر کند و از شراب بهشتی بنوشاندش.(6)
قال الامام علی (علیه السلام): نوم الصائم عباده و صمته تسبیح، و دعاؤه مستجاب و عمله مضاعف. ان للصائم عند افطاره دعوه لاترد؛
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: خواب روزه دار، عبادت و سکوتش، تسبیح و دعایش پذیرفته و عملش دو چندان است. دعای روزه دار به هنگام افطار از درگاه خدا رد نمی شود. (7)
قالت فاطمه الزهرا(علیها السلام): ما یصنع الصائم بصیامه إذا لم یصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه؟!؛
حضرت فاطمه ی زهرا (علیها السلام) فرمودند: اگر روزه دار زبان و گوش و چشم واعضا و جوارح خود را از گناه نگه ندارد روزه به چه کار او می آید؟!
قال الامام الصادق (علیه السلام):ان الله تبارک و تعالی یقول: الصوم لی و انا اجزی علیه؛
حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: خدای تبارک و تعالی می فرمایند: روزه از من است و پاداش آن را هم می دهم.(8)

پی نوشت :

1- میزان الحکمه، ج7، ص 3208.
2- بحارالانوار، ج96، ص 294.
3- بحارالانوار، ج96، ص 368.
4- من لایحضرالفقیه، ج2، ص 76.
5- بحارالانوار، ج96، ص 369.
6- بحارالانوار، ج40، ص 331.
7- میزان الحکمه، ج7، ص 3210.
8- اصول کافی، ج4، ص 63.
حسابرسی
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم): حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا، و زنوها قبل أن توزنوا، و تجهزوا للعرض الأکبر؛
پیش از آن که مورد حسابرسی قرار گیرید، خود به حساب نفستان برسید و پیش از آن که سنجیده شوید، خود نفستان را در ترازوی سنجش بگذارید و برای آن حسابرسی بزرگ آماده شوید. (1)
قال الامام علی (علیه السلام): قیدوا انفسکم بالمحاسبه و املکوها بالمخالفه؛
نفسی های خود را با حسابرسی به پند کشید و با مخالفت کردن با آن زمامش را در اختیار گیرید.(2)
قال الامام الکاظم (علیه السلام): لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم. فإن عمل حسنا إستزاد الله منه و إن عمل سیئا استغفرالله و تاب إلیه؛
از ما نیست هر کس هر روز محاسبه ی نفس نکند (و از خود برای کارهایی که در آن روز کرده است، حساب نکشد) تا اگر کار نیکی کرده است بر آن بیفزاید و اگر کار بدی کرده است به درگاه خدا توبه کند. (3)

پی نوشت :

1- بحارالانوار، ج70، ص 73.
2- غررالحکم، ح6794.
3- تحف العقول، حدیث 292.

حکمت های شگرف
حکمت 253نهج البلاغه: روش سوگند دادن ستمکار (سیاسى، اعتقادى)
وَ کَانَ [علیه السلام] یَقُولُ أَحْلِفُوا الظَّالِمَ إِذَا أَرَدْتُمْ یَمِینَهُ بِأَنَّهُ بَرِی‌ءٌ مِنْ حَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ فَإِنَّهُ إِذَا حَلَفَ بِهَا کَاذِباً عُوجِلَ الْعُقُوبَهَ وَ إِذَا حَلَفَ بِاللَّهِ الَّذِى لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَمْ یُعَاجَلْ لِأَنَّهُ قَدْ وَحَّدَ اللَّهَ تَعَالَى .
و درود خدا بر ایشان(حضرت علی)، فرمودند : آنگاه که خواستید ستمکارى را سوگند دهید از او بخواهید که بگوید ” از جنبش و نیروى الهى بیزار است” زیرا اگر به دروغ سوگند خورد، پس از بیزارى ، در کیفر او شتاب شود، اما اگر در سوگند خود بگوید ” به خدایى که جز او خدایى نیست” در کیفرش شتاب نگردد، چه او خدا را به یگانگى یاد کرد.
حکمت 254: تلاش در انفاقهاى اقتصادى(اقتصادى)
وَ قَالَ [علیه السلام] یَا ابْنَ آدَمَ کُنْ وَصِیَّ نَفْسِکَ فِى مَالِکَ وَ اعْمَلْ فِیهِ مَا تُؤْثِرُ أَنْ یُعْمَلَ فِیهِ مِنْ بَعْدِکَ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: اى فرزند آدم ! خودت وصى مال خویش باش، امروز به گونه اى عمل کن که دوست دارى پس از مرگت عمل کنند.
حکمت 255: تندخویى و جنون(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] الْحِدَّهُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا یَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ یَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْکِمٌ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: تندخویى بى مرود نوعى دیوانگى است ، زیرا که تندخو پشیمان مى شود، و اگر پشیمان نشد پس دیوانگى او پایدار است.
حکمت 256: حسادت و بیمارى(اخلاقى، بهداشتى)
وَ قَالَ [علیه السلام] صِحَّهُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّهِ الْحَسَدِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: سلامت تن در دورى از حسادت است.
حکمت 257: راه شاد کردن دیگران (اخلاق خانواده)(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] لِکُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ النَّخَعِیِّ یَا کُمَیْلُ مُرْ أَهْلَکَ أَنْ یَرُوحُوا فِى کَسْبِ الْمَکَارِمِ وَ یُدْلِجُوا فِى حَاجَهِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ فَوَالَّذِى وَسِعَ سَمْعُهُ الْأَصْوَاتَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلَّا وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِکَ السُّرُورِ لُطْفاً فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَهٌ جَرَى إِلَیْهَا کَالْمَاءِ فِى انْحِدَارِهِ حَتَّى یَطْرُدَهَا عَنْهُ کَمَا تُطْرَدُ غَرِیبَهُ الْإِبِلِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: اى کمیل ! خانواده ات را فرمان ده که روزها در به دست آوردن بزرگوارى ، و شب ها در رفع نیاز خفتگان بکوشند . سوگند به خدایى که تمام صداها را مى شنود، هر کس دلى را شاد کند، خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالى بر او باریدن گرفته و تلخى مصیبت را بزداید چنان که شتر غریبه را از چراگاه دورسازند.
حکمت 258: صدقه و توانگرى(اخلاقى، اقتصادى)
وَ قَالَ [علیه السلام] إِذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَهِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: هرگاه تهیدست شدید ، با صدقه دادن ، با خدا تجارت کنید.
حکمت 259 : شناخت جایگاه وفادارى(اخلاقى،اجتماعى، سیاسى)
وَ قَالَ [علیه السلام] الْوَفَاءُ لِأَهْلِ الْغَدْرِ غَدْرٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْغَدْرُ بِأَهْلِ الْغَدْرِ وَفَاءٌ عِنْدَ اللَّهِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: وفادارى با خیانتکاران نزد خدا نوعى خیانت ، و خیانت به خیانتکاران نزد خدا وفادارى است.
حکمت260 : پرهیز از مهلت دادن هان خدا (اعتقادى، معنوى)
وَ قَالَ [علیه السلام] کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَیْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِ وَ مَا ابْتَلَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَهُ . قال الرضى و قد مضى هذا الکلام فیما تقدم إلا أن فیه هاهنا زیاده جیده مفیده
و درود خدا برایشان، فرمودند: بسا احسان پیاپى خدا، گناهکار را گرفتار کند و پرده پوشى خدا او را مغرور سازد ، و با ستایش مردم فریب خورد و خدا هیچ کس را همانند مهلت دادن ، مورد آزمایش قرار نداد.
حکمت 261 : مظلومیت امام على [علیه السلام] (سیاسى، تاریخى)
وَ قَالَ [علیه السلام] لَمَّا بَلَغَهُ إِغَارَهُ أَصْحَابِ مُعَاوِیَهَ عَلَى الْأَنْبَارِ فَخَرَجَ بِنَفْسِهِ مَاشِیاً حَتَّى أَتَى النُّخَیْلَهَ وَ أَدْرَکَهُ النَّاسُ وَ قَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ نَحْنُ نَکْفِیکَهُمْ
فَقَالَ مَا تَکْفُونَنِى أَنْفُسَکُمْ فَکَیْفَ تَکْفُونَنِى غَیْرَکُمْ إِنْ کَانَتِ الرَّعَایَا قَبْلِى لَتَشْکُو حَیْفَ رُعَاتِهَا وَ إِنَّنِى الْیَوْمَ لَأَشْکُو حَیْفَ رَعِیَّتِى کَأَنَّنِى الْمَقُودُ وَ هُمُ الْقَادَهُ أَوِ الْمَوْزُوعُ وَ هُمُ الْوَزَعَهُ
فلما قال [علیه السلام] هذا القول فى کلام طویل قد ذکرنا مختاره فى جمله الخطب تقدم إلیه رجلان من أصحابه فقال أحدهما إنى لا أملک إلا نفسى و أخى فمر بأمرک یا أمیر المؤمنین ننقد له فقال [علیه السلام] وَ أَیْنَ تَقَعَانِ مِمَّا أُرِیدُ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: (آن هنگام که تهاجم یاران معاویه به شهر انبار، و غارت کردن آن را شنید ، تنها و پیاده به طرف پادگان نظامى کوفه “نخلیه”حرکت کرد ، مردم خود را به او رسانده ، گفتند اى امیر مؤمنان ما آنان را کفایت مى کنیم، فرمودند)
شما از انجام کار خود درمانده اید! چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى کنید؟ اگر رعایاى پیش از من از ستم حاکمان مى نالیدند، امروز از رعیت خود مى نالم، گویى من پیرو، وآنان حکمرانند، یا من محکوم و آنان فرمانروایانند.
وقتى سخن امام در یک سخنرانى طولانى که برخى از آن را در ضمن خطبه هاى گذشته آوردیم به اینجا رسید.
(دو نفر از یاران جلو آمدند و یکى گفت: من جز خود و برادرم را در اختیار ندارم، اى امیر مؤمنان فرمان ده تا هر چه خواهى انجام دهم، امام فرمود) شما کجا و آنچه من خواهم کجا؟!
حکمت 262 : فسلفه احکام الهى (اعتقادى)
وَ قِیلَ إِنَّ الْحَارِثَ بْنَ حَوْطٍ أَتَاهُ فَقَالَ أَ تَرَانِى أَظُنُّ أَصْحَابَ الْجَمَلِ کَانُوا عَلَى ضَلَالَهٍ
فَقَالَ [علیه السلام] یَا حَارِثُ إِنَّکَ نَظَرْتَ تَحْتَکَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَکَ فَحِرْتَ إِنَّکَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ
فَقَالَ الْحَارِثُ فَإِنِّى أَعْتَزِلُ مَعَ سَعِیدِ بْنِ مَالِکٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ فَقَالَ [علیه السلام] إِنَّ سَعِیداً وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ یَنْصُرَا الْحَقَّ وَ لَمْ یَخْذُلَا الْبَاطِلَ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: (حارث بن حوت نزد امام آمد و گفت: آیا چنین پندارى که من اصحاب جُمُل را گمراه مى دانم؟ چنین نیست، امام فرمود) اى حارث ! تو زیر پاى خود را دیدى ، اما به پیرامونت نگاه نکردی، پس سرگردان شدی، تو حق را نشناختى تا بدانى که اهل حق چه کسانى مى باشند؟ و باطل را نیز نشناختى تا باطل گرایان را بدانی.
)حارث گفت: من و سُعد بن مالک و عبدالله بن عمر، از جنگ کنار مى رویم ، امام فرمودند(
همانا سعد و عبدالله بن عمر ، نه حق را یارى کردند، نه باطل را خوار ساختند.
حکمت 263 : مشکل هم نشینى با قدرتمندان(سیاسى)
وَ قَالَ [علیه السلام] صَاحِبُ السُّلْطَانِ کَرَاکِبِ الْأَسَدِ یُغْبَطُ بِمَوْقِعِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَوْضِعِهِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: همنشین پادشاه، شیرسوارى را ماند که دیگران حسرت منزلت او را دارند، ولى خود مى داند که در جاى خطرناکى قرار گرفته است.
حکمت 264: نیکى به بازماندگان دیگران(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] أَحْسِنُوا فِى عَقِبِ غَیْرِکُمْ تُحْفَظُوا فِى عَقِبِکُمْ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: به بازماندگان دیگران نیکى کنید، تا حرمت بازماندگان شما را نگاه دارند.
منبع: نهج البلاغه

عزیزآل یاسین
مقام منتظران
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خوشا به حال شکیبایان در غیبت امام زمان (سلام الله علیه)! خوشا به حال آنان که پیوسته در راه راست امامان گام بر می دارند! خداوند متعال خود ایشان را چنین فرموده است:
«الذین یؤمنون بالغیب؛ (پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیبت ایمان می آورند.» (1)
حضرت امام سجاد (سلام الله علیه) در این باره فرمودند: «هر کس در زمان غیبت امام قائم (سلام الله علیه) بر عقیده به ولایت ما اهل بیت (سلام الله علیهم) پایدار بماند، خداوند متعال پاداش هزار شهید، همانند شهیدان بدر و احد را به او اعطا خواهد کرد.» (2)
حضرت امام محمد باقر(سلام الله علیه) در این باره فرمودند: زمانی بر مردم فرا می رسد که امامشان از میان آنها غایب می شود پس خوشا به حال کسانی که در آن زمان بر اعتقاد به امامت ما و عمل به دستورات ما استورا می مانند. همانا کمترین ثوابی که برای آنهاست، این است که خداوند متعال آنان را ندا می دهد: ای بندگان من! به آنچه بر شما پوشیده و مستور بود، ایمان آوردید و غیبت را باور داشتید. بشارت باد شما را به نیکو از سوی من. حقیقتا شما بندگان من هستید. عبادات شما را قبول می کنم، از شما در می گذرم و گناهانتان را می بخشم. به خاطر شما برای بندگانم باران می فرستم و بلا را از آنان دور می کنم، و اگر شما نبودید البته عذاب خود را بر آنها نازل می کردم. (3)
حضرت امام کاظم (سلام الله علیه) در این باره فرمودند: خوشا به حال آنان که در زمان غیبت امام قائم ما به محبت ما چنگ می زنند و بر دوستی ما و بیزاری از دشمنان ما استوراند. آنان از ما هستند و ما از آنها هستیم، آنها از امامت ما خشنودند و ما از شیعه و پیرو بودن آنان. خوشا به حال آنان، سوگند به خدا! آنها در روز قیامت با ما و هم رتبه ی ما هستند. (4)

پی نوشت :

1- بحار الانوار، ج 52، ص 143.
2- بحار الانوار، ج 52، ص 152.
3- بحار الانوار، ج 52، ص 145.
4- بحار الانوار، ج 51، ص 151.

مواعظ جاوید
افضل تعقیبات
از جمله تعقیبات شریفه، تسبیحات صدیقه ی طاهر (علیها السلام) است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن معظمه تعلیم فرمودند و آن افضل تعقیبات است. در حدیث است که اگر چیزی افضل از آن بود؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به فاطمه (سلام الله علیها) عطا می فرمود. (1)
اسوه ی زنان:
در تهذیب اخلاق و در وادار کردن دوستانتان به تهذیب اخلاق، کوشش کنید.
همه باید به حضرت زهرا (سلام الله علیها) اقتدا کنید و کنیم و همه باید دستورمان را از اسلام به وسیله ی او و فرزندان او بگیریم و همان طوری که او بوده است، باشید و درعلم و تقوا کوشش کنید که علم به هیچ کس انحصار ندارد، علم مال همه است، تقوا مال همه است و کوشش کنید برای رسیدن به علم و تقوا (که) وظیفه ی همه ی شماست. (2)
نسخه انسانیت
تمام ابعادی که برای زن متصور است و برای یک انسان متصور است در فاطمه زهرا (سلام الله علیها) جلوه کرده و بوده است. یک زن معمولی نبوده، یک زن روحانی، یک زن ملکوتی، یک انسان به تمام معنا انسان، تمام نسخه انسانیت تمام حقیقت زن، تمام حقیقت انسان است.(3)

منابع:

1- امام خمینی، کشف الاسرار، ص 125.
2- امام خمینی، صحیفه ی نورج 19، ص 120.
3- امام خمینی، صحیفه ی نورج 6، ص 185.

در محضر ولایت
…این‌که مى‌گویند ماه رمضان، ماه ضیافت الهى است و سفره‌ى ضیافت الهى پهن است، محتویات این سفره چه چیزهایى است؟ محتویات این سفره که من و شما باید از آن استفاده کنیم، یکى‌اش روزه است؛ یکى‌اش فضیلت قرآن است – قرآن را گذاشتند در این سفره‌ى با فضیلتِ زیاد، بیش از ایام دیگر؛ و به ما گفتند که تلاوت قرآن کنید – یکى‌اش همین دعاهایى است که مى‌خوانیم؛ «یا على و یا عظیم»، دعاى افتتاح، دعاى ابوحمزه؛ اینها همان مائده‌هایى است که سر این سفره گذاشته شده
…تمتع به این مائده، فضیلت است؛ چون فتوح و انفتاح و تعالى روح انسانى است، هر چه انسان از این مائده بیشتر استفاده کند، روح انسان تعالى بیشترى پیدا مى‌کند و به هدف خلقت نزدیکتر مى‌شود. این، غیر از موائد جسمانى است. مائده‌ى جسمانى براى رفع نیازى است که بشود انسان بدن را راه ببرد. زیاده‌روى در آن، یک اشتباه و خطاست؛ یک غلط است. در مائده‌ى روحى و معنوى این‌طور نیست؛ چون اصلاً خلقت ما براى تعالى معنوى و تعالى روحى است. مائده‌ى روحى چیزى است که این تعالى را براى ما امکان‌پذیر، تسهیل و محقق مى‌کند. بنابراین هر چه بیشتر بتوانیم استفاده کنیم، باید بکنیم.
منبع: بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضاى هیأت دولت،17/7/84
جدی گرفتن رابطه با خدا
عزیزان من! رابطه با خدا را جدی بگیرید. شما ها جوانید؛ به آن اهمیت بدهید، با خدا حرف بزنید، از خدا بخواهید مناجات، نماز ، نماز با حال و با توجه، برای شما خیلی لازم است؛ مبادا اینها را به حاشیه برانید.(1)
تقویت جوانان با نماز
آنچه من با قلم قاصر و معرفت ناچیز خود می گویم، آن است که مردم ما و جامعه ی ما بخصوص جوانان ما – که اکنون بار امانت سنگینی را بر دوش گرفته اند- باید نماز را منبع قدرتی لایزال بدانند و در برابر جبهه ی فساد و بی عدالتی و کجروی که امروز بشریت را تهدید می کند، از نماز و یاد خدا نیرو بگیرند.(2)
حضور قلب
جوانان عزیر، دقایق معدود نماز را فقط برای نماز بگذارند و در طول نماز، تا آن جا که می توانند، با تمرکز و حضور قلب، مایه ی زندگی بخش ذکر و تضرع را برای جان و دل نیازمند خویش تأمین کنند. (3)

منابع:

1- رهبر معظم انقلاب اسلامی، جلسه ی پرسش و پاسخ دانشگاه تهران مورخ 22/2/77.
2- رهبر معظم انقلاب اسلامی، حدیث ولایت، ج8، ص 131.
3- رهبر معظم انقلاب اسلامی، روزنامه ی جمهوری اسلامی مورخ 7/7/76.
سه عنصر اصلی در نهضت عاشورا
عاشورا یک حادثه تاریخی صرف نبود؛ عاشورا یک فرهنگ، یک جریان مستمر و یک سرمشق دائمی برای امت اسلامی بود. سه عنصر در حرکت حضرت ابی عبدالله (علیه السلام) وجود دارد: «عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت و عنصر عاطفه»
عنصر منطق و عقل در این حرکت، در بیانات آن بزرگوار متجلی است؛ قبل از شروع این حرکت، از هنگام حضور در مدینه تا روز شهادت. جمله، جمله ی این بانات نورانی، بیان کننده ی یک منطق مستحکم است. خلاصه ی این منطق هم این است که وقتی شرایط وجود داشت و متناسب بود، وظیفه ی مسلمان « اقدام» است؛ این اقدام خطر داشته باشد در عالی ترین مراحل یا نداشته باشد. خطر بالاترین این است که انسان جان خود و عزیزان و نوامیس خود – همسر، خواهر، فرزندان و دختران- را در طبق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد.
عنصر دوم حماسه؛ یعنی این مجاهدتی که باید انجام بگیرد، باید از عزت اسلامی انجام بگیرد؛ چون « العزه لله و لرسوله و للمؤمنین» مسلمان در راه همین مجاهدت هم، بایستی از عزت خود و اسلام حفاظت کند. این عنصر در همه ی مجاهداتی که رهروان عاشورایی در برنامه ی خود می گنجانند، باید دیده شود. همه ی اقدام های مجاهدت آمیز – چه سیاسی، چه تبلیغی و چه آن جایی که جای فداکاری جانی است- باید از موضع عزت باشد.
عنصر سوم، عاطفه است؛ یعنی هم در خود حادثه و هم درادامه و استمرار حادثه، عاطفه یک نقش تعیین کننده ای ایجاد کرده است، که باعث شد مرزی بین جریان عاشورایی و جریان شیعی با جریان های دیگر پیدا شود.
زینب کبری (سلام الله علیها) در کوفه و شام منطقی حرف می زند، اما مرثیه می خواند؛ امام سجاد (علیه السلام) بر روی منبر شام، با آن عزت و صلابت بر فرق حکومت اموی می کوبد، اما مرثیه می خواند. این مرثیه خوانی تا امروز ادامه دارد و باید تا ابد ادامه داشته باشد، تا عواطف متوجه شود.
منبع: بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با روحانیون و مبلغان، 5/11/84.

شمیم هدایت
مواعظ حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شیعیان و پیروان ما و همچنین دوستداران اولیاء ما و آنان که دشمن دشمنان ما باشند، نیز آنهایی که باقلب و زبان تسلیم ما هستند، بهترین افراد بهشتیان خواهند بود. (1)
همیشه در خدمت مادر و پای بند او باشید، چون بهشت زیر پای مادران است؛ و نتیجه آن نعمت های بهشتی خواهد بود. (2)
خداوند سبحان، شرک را در (امور مختلف) حرام گرداند تا آن که همگان تن به ربوبیت او دهند و به سعادت نایل آیند؛ پس آن طور که شایسته است باید تقوای الهی داشته باشید و کاری کنید که با اعتقاد به دین اسلام از دنیا بروید. بنابراین باید از خداوند متعال در آنچه به شما دستور داده یا از آن نهی کرده است، اطاعت کنید.(3)
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (سلام الله علیه) و الدین این امت هستند، چنانچه (مردم) از آن دو پیروی کنند، آنها را از انحراف دنیوی و عذاب همیشگی آخرت نجات می دهند؛ و از نعمت های متنوع و وافر بهشتی بهره مند می سازند.(4)
هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و برکات خود را برای او تقدیر می نماید.(5)
همانا حقیقت و واقعیت تمام سعادت ها و رستگاری ها در دوستی حضرت علی (سلام الله علیه) در زمان حیات و پس از رحلت ایشان خواهد بود. (6)
بهترین چیز برای حفظ شخصیت زن آن است که مردی را نبیند و نیز مورد مشاهده ی مردان قرار نگیرد. (7)

پی نوشت :

1- بحارالانوار، 68، ص 155.
2- کنزالعمال، ج 45443.
3- ریاحین الشریعه، ج1، ص 312.
4- بحارالانوار، 23، ص 259.
5- بحارالانوار، 67، ص 249.
6- بحارالانوار، 43، ص 54.
7- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج2، ص 449.
روزی معنوی چیست؟
حضرت امام صادق (سلام الله علیه) در ذیل آیه کریمه «فلینظر الانسان الی طعامه» (1) فرمودند: منظور از این طعام «علم» است، یعنی انسان باید نگاه کند که علم خود را از چه کسی می گیرد. (2) پس طعام «علم» است و علم همان روزی معنوی است، و مطعم و معلم حقیقی اهل بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم) هستند، چنان که از حضرت امام کاظم (سلام الله علیه) رسیده است که حضرت علی (سلام الله علیه) را (امیرالمؤمنین) می گفتند، چون به انسان طعام «میوه» می دهد (3) اگر ظاهر «امیر» این است که به انسان «امر» می کند، ولی باطن آن طبق بیان امام هفتم (سلام الله علیه) این است که به متفکران، طعام «میوه» می دهد. بیان قرآن کریم است که انبیاء (سلام الله علیهم) عموما و شعیب (سلام الله علیه) خصوصا، (نبوت) را رزق می دانند: «و رزقنی منه رزقا» حسنا (4)
و اولیا «ولایت» را و علما «علم» را رزق می دانند. لذا رزق، توسعه داشته و اختصاصی به ارزاق طبیعی نظیر نان و میوه و… نخواهد داشت.
علوم هم دو قسم است: بعضی از دانش ها با دسترنج مدرسه و تلاش و کوشش نصیب انسان می شود، و بعضی از علوم از بالا به انسان افاضه می شود: «دولت آن است که بی خون دل آید به کنار».
اگر کسی به درستی به دین عمل کند، هم علوم سمایی «آسمانی» از راه الهامها نصیب او می شود که: «العلم نوریقذفه الله فی کتاب فی قلب من یشاء»(5)، هم از راه کسب، نظیر سیر و سلوک.

پی نوشت :

1- پس انسان باید به غذای خود بنگرد، سوره ی عبس، آیه ی 24.
2- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص96.
3- همان، ج 37، ص 293، ج 7.
4- سوره ی هود، آیه 88.
5- بحارالانوار، ج 1، ص 225.
منبع: آیت الله عبدالله جوادی آملی(دامت برکاته)، بنیان مرصوص، ص 82.

نکته های ناب
دانش آموزی در اسلام
پاداش دانش آموزی
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «من کان طالب العلم کانت الجنه فی طلبه؛ هر کس در پی آموختن دانش باشد، بهشت در پی اوست.» (1)
ضرورت دانش آموزی
حضرت علی (علیه السلام) در این باره می فرمایند: «تعلم العلم و اعمل به رانشره فی اهله؛ دانش بیاموز و آن را به کار بند و در میان اهلش بپرا کن.»(2)
در جای دیگر می فرمایند: «ایها الناس اعلموا أن کمال الدین طلب العلم و العمل به الوان طلب العلم اوجب علیکم من طلب المال؛ ای مردم! بدانید که کمال دین در آموختن علم و عمل کردن به آن است. آگاه باشید که دانش آموزی بر شما واجب تر است از کسب مال.»(3)
حضرت امام صادق (علیه السلام) درباره ی ضرورت دانش آموزی می فرمایند: «دوست ندارم جوانی از شما را ببینم جز در دو حال: یا دانشمند یا دانش آموز، اگر چنین نکند کوتاهی کرده است؛ و چون کوتاهی کند، خود را ضایع کرده و اگر چنین کند گناه کرده و به خدایی که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به حق برانگیخته، سوگند که در این صورت گرفتار آتش دوزخ است.» (4)
فضیلت دانش آموزی
پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «طالب العلم مخوف بعنایه الله»؛ جوینده ی دانش در پناه عنایت خداوند (متعال) است.» (5)
و در جای دیگر می فرمایند: « من خرج فی طلب العلم کأن فی سبیل الله حتی یرجع؛ آن که در جست و جوی دانش بیرون رود ، در راه خداست تا آنگاه که باز گردد.» (6)

پی نوشت :

1- میزان الحکمه، ج 13784.
2- اعلام الدین، ص 254.
3- اصول کافی، ج1، ص 30
4- بحارالانوار، ج1، ص170.
5- المحجه البیضاء، ج 1، ص 19.
6- اصول کافی، ج1، ص30.
گناه نسبت به چه کسی؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «به کوچکی گناه نگاه نکن، و لیکن ببین نسبت به چه کسی گناه و عصیان می کنی؟!»(1)
بر گناه کوچکی، منما نظر
تو مپنداری ندارد آن، اثر
کن نظر نزد که، بنمایی گناه
چون گناهت را، خدا باشد گواه
عفت نفس
حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند: خوشا به حال کسی که خود را به پاکدامنی و پرهیزکاری بیاراید و با روزی به اندازه ی کفاف، بسازد.»(2)
خوشا آن کس که دامن پاک دارد
به پرهیز از گنه، همت گمارد
زروزی ، آنچه حق بهرش رساند
قناعت ورزد و راحت بماند
شرف دنیا و آخرت
حضرت امام کاظم (علیه السلام) می فرمایند: «همنشینی با اهل دین و درستی، موجب شرافت دنیا و آخرت است.» (3)
همیشه همنشین با اهل دین باش
فضیلت خواه و با نیکان قرین باش
به دنیا و به عقبی سرفرازی
شرافتمند، نزد اهل رازی

پی نوشت :

1- بحارالانوار، ج74، ص77.
2- غررالحکم، ج 2، ص 466.
3- بحارالانوا، ج 750، ص 313.
هدف اصلی قیام امام حسین
در وصیتی که حضرت امام حسین (سلام الله علیه) به برادرشان محمد حنفیه مرقوم فرمودند، جمله ی معروفی است که می فرمایند: «من نه برای گردش و تفریح از مدینه بیرون می روم و نه برای این که فسادی در زمین راه بیندازم و ظلمی بکنم، فقط برای اصلاح در امت جدم خروج می کنم.» نظیر این جملات در سخنرانی امام حسین (سلام الله علیه) برای نخبگان و علماء هم هست و در حالی این خطبه توسط حضرت، ایراد شد که هنوز صحبت از خروج و مبارزه با یزید (لعنت الله علیه) نبود. امام (سلام الله علیه) در آخر این خطبه دعا می کنند و خطاب به خداوند متعال می فرمایند: «پروردگارا! تو می دانی که هدف ما از این فعالیت های سیاسی جز این نیست که معالم دین تو و معیارهای اسلامی را به مردم نشان دهیم؛ یعنی نشان دهیم که دین چیست و نشانه های آن کدام است و چگونه و با چه معیاری می توان افراد دین دار و افراد بی دین را شناخت؟ و نیز هدف ما این است که اصلاح را در بلاد تو ظاهر کنیم.» کلمه ای اصلاح، از ماده ی صلاح است. صلاح در مقابل فساد می باشد و در فارسی آن را به «شایستگی» ترجمه می کنند کار صالح یعنی کار شایسته و فرد صالح یعنی فرد شایسته. اصلاح به این معنا در مقابل افساد و به معنی انجام کار شایسته و بر طرف کردن فساد می باشد. اما مفهوم اصلاح که امروز به کار می بریم ویژگی خاصی در اصطلاحات سیاسی پیدا کرده و معادل «رفرم» و در مقابل انقلاب به کار می رود. می گویند تغییراتی که در جامعه ایجاد می شود، گاه تدریجی است و آرام آرام و با آهنگ کند انجام می گیرد که در این صورت به آن «رفرم» می گویند؛ و کسانی که درصدد چنین تغییراتی در جامعه بر می آیند، «اصلاح طلب» می نامند معادل خارجی آن «رفرمیست» است. مقام معظم رهبری «حفظه الله» در فرمایشاتشان به این نکته اشاره کردند که ما وقتی می گوییم اصلاح، معنای خاص آن را که امروزه در اصطلاح سیاسی به کار می رود،نمی گوییم؛ بلکه منظور ما هرگونه مبارزه با فساد و رفع مفاسد است؛ خواه به صورت تدریجی باشد و خواه به صورت دفعی و انقلابی. لذا فرمودند: خود انقلاب اسلامی ایران، بزرگ ترین اصلاح بود. البته دوران نهضت پانزده سال طول کشید ولی زمانی که انقلاب پیروز شد. نظام سابق به صورت دفعی، تغییر کرد.
منبع: برگزیده بیانات حضرت آیت الله مصباح یزدی (دامت برکاته) ماه نامه دیدار آشنا، شماره ی 22

دل نوشته
جوشن کبیر
ابراهیم قبله آرباطان
دست برافشانده‌ام تا از دهان شعله‌ها و خشم‌ها رهایی یابم.
از روزنه‌های شب، بر شانه‌های خاکستر شده‌ام، باران اجابت ببار!
من چراغی می‌خواهم از جنس آفتاب؛ دستی می‌خواهم به بلندای یک قنوت مستجاب؛ پایی می‌خواهم به استقامت یک کوه؛ «خلّصنا من النار یا رب»
آشنایم کن به آغاز این شب‌ها؛ به درک پنجره‌های لیالی قدر، به تجانس دست‌ها و آسمان‌ها.
نشسته‌ام برای شروعی دوباره.
نشسته‌ام و پرونده خاکستری‌ام، زانوانم را بیشتر از همیشه می‌لرزاند.
من در امتداد لیالی نور نشسته‌ام و چشم سپرده‌ام به کلماتی از نور.
«بک یا اللّه‌»
جوشنی از کلمات کبیر، بر تن روحم می‌پوشانم و بوی تقدیس فرشتگان را می‌شنوم که در شب نزول، جاری است.
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
می‌خواهم دوباره متولد شوم، پا بگیرم از پله‌های رفیع نیایش، قد بکشم از دست‌های بلند دعا.
برایم چراغی بیاورید از جنس ماه!
برایم توشه‌ای بیاورید از جنس کلمات استغاثه و تسبیح، می‌خواهم از زمین، به آسمان پل بزنم.
می‌خواهم در امتداد شب نجواها، خودم باشم و او. می‌خواهم کوله باری بگشایم از برگه‌های سیاه و با دستانی پر از برگه‌های سپید برگردم.
مرا به رنگ سپید تابان بنویسید. مرا با قلم نور بنویسید!
از دریچه زمان آغاز لیالی قدر
غوغایی بر پلکان آخر
حسین هدایتی
از این پلکان جدایم نکن؛ راهی به آسمان می‌خواهم.
تکاپوی انسان در قرن‌ها را بر شانه دارم و شتاب گرفته‌ام بر نعش خویش.
جاری‌ام کن چون رودی در چشم ماه.
هوای اشتیاق آبی است. هوای اجابت آبی است. خاک و آسمان آبی است.
هزار سال تکاپوی انسان در قرن‌ها را قطره قطره از چشمانم سر می‌کشم.
تمام شب را از تمام خاکسترم می‌شنوی.
شب نزدیک است؛ آنچنان نزدیک که بر آخرین طاقچه‌اش می‌توانم دنبال چراغی برای افروختن باشم.
شب نزدیک است و هیاهوی کلمات، گونه سنگ‌ها را می‌کاود.
شب بر سنگ‌ها سنگین می‌شود و از گلوها و روزن‌ها، تحریر لبیک می‌آید.
خانه دلم می‌لرزد؛ اما محکم‌تر می‌شود.
از این پلکان جدایم نکن.
از استغاثه‌ام آتشی افروخته‌ام، اگر سردت باشد.
تکه‌های ویران روحم آرام آرام از هوایم می‌گذرد.
شانه خالی کرده‌ام از اندوه سرگردانی خویش و به هوای پناهی برای گریستن، بی‌تابم.
شب، آرام و شهر، بی‌تاب است؛ گویا فرشتگانی در تحریر، گویا پیامبرانی در تکبیر! شب ملائکه سنگین است.
شب روح سنگین است.
عاقبت شب در سنگ‌ها چون صدای خداوند است در آسمان.
دستم را بگیر میان این همه هیچ.
درهای و هوی خالی‌ها، از صدای آسمان سرشارم کن.
دست‌هایم در پوست زمان می‌گریزد. فریادی از جان می‌کشم و با کلمات خداوند فرو می‌ریزم.
بر طاقچه‌های روحم غوغایی‌ست؛ گویا پرندگانی در تکثیر، گویا دیوانگانی در زنجیر.
بر رواق رنگ‌باخته خاک غوغایی است؛ گویا فرشتگانی در تحریر، گویا پیامبرانی در تکبیر. از این پلکان جدایم نکن! می‌خواهم سرم را سخت‌تر بکوبم بر حاشیه ماه؛ ماه بی‌تاب، ماه تیپاخورده مغرور.
برمی‌خیزم از موج خاکستر خویش.
سرمستم از خیال این پلکان شبانه باشد که امشب سرم را سخت‌تر بکوبم بر حاشیه ماه!
سرم با کلمات، سنگین است.
خداوند نوازشم می‌کند و آسمان کلمه خواهد شد.
صدایی از آخرین پله‌ها می‌آید؛ «اقرأ»
گویی برانگیخته شده‌ام!
می‌شنوم که خداوند نوازشم می‌کند.
بر پلکان آخر غوغایی است.
از این پلکان جدایم نکن! می‌خواهم راهی آسمان شوم؛ آنجا که موج خاکستر خویش برخواهم خاست.
مماس با آینه
محمد کاظم بدرالدین
نوری از خود بروز بده!
خورشید دیگری به روز بده!
از حصارها برون آی! بیا به اتفاق تنهایی و عاشقانه‌ها را سر بده! بیا به سبک آبی آرام در این هزاره پرآشوب، در این شب‌های پررونق. باید همه با چراغی که دست این شب‌هاست، روشن شویم. معلوم نیست چند «جوشن کبیر» می‌توان زیست؛ پس بها باید داد.
باید دل داد به این شب‌ها که ما را می‌برند تا روزهای مماس با آینه. باید به تماشا نشست تا کجا شب‌ناله‌ها به معراج می‌روند. آری! شب‌های قدر را باید قدر دانست. از بوی «بک یا اللّه» و «الغوث»، تبلوری تازه ریخته شده در مسجدها و مأذنه‌ها. انسان نکرده است مقدماتی فراهم آورد تا شب قدر.
همیشه عادتی از سردرگمی و فراموشی در خاکستر روزها به جا می‌ماند؛ اما گویی انسان، تنها برای این شب‌های پر اردیبهشت معنوی، حرف‌هایش را نگه داشته است! می‌خواهی درد دل کنی، پیاله‌ای از مفاتیح را سر بکش.
دریچه‌ای از خویش را بر قرآن بزرگ بگشا.
هرکس به گوشه‌ای از این شب‌ها تمسک می‌جوید.
مگر می‌توان نادیده گرفت پاداش‌های نهفته در لحظات فراسو را؟! وقتی صحبت از کران کران خورشیدهای ثواب است، دیگر خیره‌سری تاریکی به حساب نمی‌آید.
باید الصاق کرد به کارنامه چرکین خویش، شفاعت‌های دامنه‌داری را که در این شب‌ها مقدر می‌شود. یک‌سو دست خالی ماست و سوی دیگر الطاف بی‌پایان حضرت دوست. غنیمت است اینکه بنشینی برای شروعی دوباره از خویش؛ ساختنی از نو. صدایی به زیبایی این شب‌ها زاده نشده است که عطر «جوشن کبیر» را به همراه داشته باشد. جهان این‌گونه در تغییر است که بیایند این شب‌ها تا اتاق شعر، به رنگ «ربّنا» درآید.
شب اشک و توبه
خدیجه پنجی
دارم از دست می‌روم. کسی هست به فریاد دل من برسد؟ تا خدا راه درازی دارم. جاده‌ای می‌خواهم
که قدم‌های گریزانم را
به در خانه آن «دوست» برد؛ یک «میان‌بُر» به حریم بالا
نکند مرگ مجالم ندهد.
نکند زنده نباشم، نرسم! نکند عمر کفافم ندهد!
شانه‌ام خرد شده از بار گناه.
فرصتی می‌خواهم تا زمین بگذارم.
همه پل‌های پشت سر من ویران است.
راه برگشتی نیست. من ماندم و یک‌سال غم دربه‌دری؛ غم خانه به دوشی، شانه‌ای می‌خواهم تا یک دل سیر بگریم از درد. من شنیدم که خدا
نردبانی دارد.
به بلندای سعادت، شبی از این شب‌ها، یک شب می‌نهد روی زمین.
من شنیدم که شبی از شب‌ها
می‌شود یک شبه پیمود ره صد ساله. من پی روزی خود آمده‌ام.
من شنیدم که ملائک تا صبح
می‌برند آن بالا
عطر اندوه بنی‌آدم را
من به دنبال خودم می‌گردم.
شب قدر است آیا؟
شب تسبیح و مناجات و سلام.
شب اشک و توبه
شب ویرانی من،
شب مهمانی «او»
شب بیزاری من از دنیا.
شب دلجویی او از مهمان
شب قدر است آیا؟
من همان بنده از «دوست» فراری هستم
من همان چهره غمگین پریشان‌حالم، من همان آدم خاطی و گنه‌آلوده‌ام
شب قدر است آیا؟
چه کسی می‌گوید: «شب دراز است و قلندر بیدار»؟
شب، کوتاه است
این دقایق همگی نایابند. لحظه‌ها می‌گذرند.
چشم بر هم بزنی، سحر از راه رسید و تو هنوز در خوابی.ها، مبادا که بگویند به تو سحر از راه رسید است و قلندر در خواب! جامه را از تن خود خواهم کند
جوشنی می‌پوشم، بند بندش از نور
جوشنی می‌پوشم. همه از جنس عطوفت، احسان
شب قدر است امشب! تا سحر بیدارم
تا سحر دانه به دانه، غم خود می‌بارم
تا سحر، سر به زانوی «تو» می‌گریم زار، تا سحر، توبه به درگاه خدا
شب قدر است امشب
حیف اگر در شب قدر، قدر خود نشناسیم!
قلم آمرزش
حورا عوسی
آمده‌ام؛ با کاسه تهی‌دستانم که گدایی‌ام را فریاد بزنم.
آمده‌ام؛ با چشمه جوشان دیدگانم که رسوایی‌ام را هزار بار ببارم.
آمده‌ام؛ با کمان خمیده قامتم تا بندگی‌ام را با بند بند وجودم اعلام کنم.
آمده‌ام؛ با تسبیح توبه جاری بر زبانم تا شرمندگی‌ام را هجی کنم.
آمده‌ام؛ تا امید اجابت را ملتمسانه بخواهم.
آمده‌ام ای قدر آفرین!
در یلدای امید و آرزو، در شام غریبان خودم، در شب سفره‌های گسترده آسمان بر زمین و در شب قدر، تا بر مزار غفلت‌هایم شمع پشیمانی روشن کنم و دقّ‌الباب کنم دروازه بازگشت به تو را.
آمده‌ام ای شنواترین، در همهمه عابدان و زمزمه عاشقان، تا بالقلقه این زبان، «الغوث الغوث» کنان فریادرس بی‌کسی‌ام را بیابم.
آمده‌ام ای مهربان‌ترین، در محفل بندگان پاکت، شبی میهمان تو باشم و قرآن مقدست را ترازوی سنگینی پر کاه آبروی خویش نمایم. عاجزانه با چهارده لهجه و چهارده صوت آسمانی، قسمت دهم تا مرا ببخشایی و قلم آمرزش بر سیاه‌مشق‌های گناه‌آلوده‌ام بکشی.
آمده‌ام ای پناه امن و تنها امیدم!
در این دراز نای طاعت و عبادت، در این شب بارش فرشته، در این لحظه‌های بی‌تکرار تا خود را هزار بار بالاتر برم، پناه خویش جویم و بگویم: الهی! مکش این چراغ افروخته را و مسوز این دل سوخته را و مدر این پرده دوخته را و مران این بنده نوآموخته را.
الهی! اگر تن مجرم است، دل مطیع است و اگر بنده بدکار است، کرم تو شفیع است.
بادا کرم تو بر همه پاینده
احسان تو سوی بندگان آینده
بر بنده خود گناه را سخت مگیر
ای داور بخشنده بخشاینده

یاد ابرار
شهید آیت الله دکتر بهشتی
ساحل زاینده رود،گویی انتظار سحری خجسته را داشت. آن روز، دوم آبان هزار و سی صد و هفت، در محله ی (لونبان) اصفهان نوزادی چشم بر پهنه ی گیتی گشود که مادر سال ها در انتظارش بود. این فرزند را «سید محمد حسین» نام نهادند و ستون حیاتش را با اذان و اقامه بر پا داشتند. بعد از تحصیلات ابتدایی، در امتحان ششم ابتدایی شهر، نفر دوم شد. در چهارده سالگی، تحصیلات دبیرستان را نیمه تمام گذاشت و به جرکه ی حوزویان درآمد. درسی که باید در مدت هشت سال می خواند، چهارساله به پایان رساند. هیجده ساله بود که به قم عزیمت کرد، تا در جوار ملکوتی حضرت معصومه (سلام الله علیه) و محضر استادان کسب فیض نماید. در مدرسه ی حجتیه با دوستانی چون علامه شهید مرتضی مطهری و امام موسی صدر آشنا شد و هرچه بیشتر می آموخت، عشق او به یادگرفتن بیشتر می شد. هم زمان با درس های حوزه، فراگیری درس های نا تمام دربیرستان را ادامه داد. بعد از لیسانس از تهران به قم مراجعت کرد و در درسهای خارج فقه و اصول شرکت جسته و از شاگردان همیشگی علامه طباطبایی در درس اسفار و شفا بود. در اسفند پنجاه و سه، رساله ی دکترای خود را تحت عنوان «مسائل ما بعدالطبیعه در قرآن» با راهنمایی استاد مطهری ارائه داد و از آن دفاع کرد و موفق به اخذ دکترا در رشته فلسفه شد. همواره معتقد به نظم و برنامه ریزی بود. می گفت: تا نظم در کارهایمان نداشته باشیم، نمی توانیم کارهای مملکت را اداره کنیم. همین که می فهمید سخنی حق است، آن را می پذیرفت.
همسر ایشان می گوید: «در مدت بیست و نه سال زندگی، ایشان به قدری صبر و ملایمت و متانت به خرج می داد که انسان را خجالت زده می کرد.»
با تلاش فراوان و هم فکری یاران امام، قانون اساسی جمهوری اسلامی را تدوین کردند که به تأیید امام و امت رسید. ایشان به تخصص مقدم بر تعهد معتقد نبود. و بالاخره، در شب هفتم تیر، تیری انقلاب اسلامی را نشانه رفت که بر اثر آن آیت الله دکتر بهشتی در سن پنجاه و سه سالگی و بیش از هفتاد یار با وفایش به درجه ی شهادت نایل آمدند.
منبع : گلشن ابرار، علی علیزاده، ج2.

حکایت ها و پندها
عزت نفس
خلیل بن احمد از شاگردان و اصحاب برجسته و با وفای حضرت امام صادق(علیه السلام) بود و در زهد و وارستگی و عرفان از برجستگان و برگزیدگان به شمار می آمد. از عزت نفس و مناعت طبع او این است که: سلیمان بن علی، فرمانروای اهواز، شخصی را نزد او فرستاد تا او را برای تربیت فرزندانش دعوت کند. فرستاده ی سلیمان نزد خلیل آمد. دید نان خشکی در دست دارد و آن را با آب، تر و نرم می کند و می خورد، به او گفت: «امیر اهواز تو را دعوت کرده، دعوتش را بپذیر!»
خلیل: نیازی به امیر ندارم.
فرستاده: اگر نزد امیر بیایی تو را از این نان خشک خوردن بی نیاز می کند.
خلیل: «تا این نان خشک را دارم، به هیچ کس نیاز ندارم، در هر مقامی که می خواهد باشد.» سپس به فرستاده ی امیر گفت: این پیغام مرا به امیر برسان:«مردم یک نوع ثروت دارند، ولی من دو نوع ثروت دارم، ثروت آن ها پول و متاع فانی دنیا است ولی دو ثروت من عبارت است از مقام رضا به مقدرات الهی و قطع امید از آنچه در دست مردم است.»
منبع: کتاب با علما نجف اشرف، محمد مغنیه، ص 59.
عنایت حضرت مهدی (علیه السلام) به مجالس ذکر امام حسین (علیه السلام)
مرحوم شیخ عبدالزهراء کعبی می گوید: یک روز بعد ازظهر وارد صحن مطهر حضرت امام حسین (علیه السلام) شدم، شخصی در مقابل یکی از حجره های صحن شریف –که کتابهای مذهبی می فروخت و با من سابقه ی آشنایی داشت، مرا دید و گفت: کتاب کوچکی دارم که به نظرم برای شما خوب باشد و در آن اشعار بسیار است. قیمت آن را هم کم کرد، تا یکبار برایش بخوانم. کتاب را گرفتم. خیلی کتاب مفید و سودمندی بود؛ زیرا اشعار قصیده ای که مدتها دنبال آن می گشتم در آن بود. در یکی از رواق ها نشسته،و به خواندن آن اشعار برای کتاب فروش مشغول شدم و هر دو اشک می ریختم که ناگهان سید بزرگواری را دیدم که برابرم ایستاده و به اشعار گوش می دهد و گریه می کند. چون به این بیت رسیدم:
ایقتل ظلمانا حسین بکربلا
وفی کل عضو من انامله بحر
گریه ی آن بزرگوار شدید شد، رو به ضریح امام حسین (علیه السلام) کرد؛ و این بیت را تکرار می نمود و همچون زن جوان مرده می گریست. همین که اشعار را به پایان رساندم، دیگر آن بزرگوار را ندیدم. برای دیدن ایشان، از صحن خارج شدم، تا شاید آن بزرگواررا بیابم، ولی ایشان را ندیدم به هر کجا رو کردم، اثری نیافتم؛ گویا از برابر چشمانم غایب شده است. به یقین دانستم که ایشان حضرت حجت و امام منتظر (علیه السلام) بوده اند.
منبع: – کتاب ملاقات با امام عصر(علیه السلام).

معرفی کتاب
کتاب «عصر امام خمینی رحمت الله علیه»
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران پیام های الهی و معنوی امام خمینی (رحمت الله علیه) در سراسر جهان، طنین انداز گردید. ایشان با تأسی به آموزه های اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیاری از مناسبات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان معاصر را عمیقا متحول ساخت، نظام های مادی و الحادی را به چالش کشاند، الگوی تازه ای به جهانیان ارائه کرد و عصر جدیدی را آغاز نمود. در این کتاب به تحلیل و بررسی چیستی و چرایی و ویژگی های این عصر پرداخته می شود.
مؤلف: میراحمد رضا حاجتی
ناشر: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه قم 1382
کتاب «پرسش و پاسخ ها، دفتر هشتم، حکومت دینی»
پرسش گری از آغاز آفرینش انسان، رخ نمایی کرده؛ بر بال صبر خود، فرشتگان را نشانده؛ بر برگ زرد خود شیطان را افشانده و در این میان، مقام «آدمیت» را نشان داده است. در این دفتر، به بخشی از سؤالات حوزه اندیشه سیاسی که دانشجویان طی چند سال مطرح کرده اند، پاسخ داده شده است.
مؤلف: حمیدرضا شاکرین
ناشر: انتشارات پارسایانف قم، 1382
کتاب «الفبای زندگی، آشنایی با اصول و عوامل تحکیم خانواده»
«الفبای زندگی» گامی در راه شناخت اصول اولیه زندگی سالم، عاطفی، عاقلانه و عاشقانه بر مبنای آموزش های مکتب است. باشد که برای هر خانواده، به ویژه آنان که در آغاز این راهند، راهنمای عمل گردد؛تا طعم زندگی مکتبی در کانون خانواده را بیشتر بچشند.
مؤلف: جواد محدثی
ناشر: نشر مؤسسه بوستان کتاب قم 1382

احکام
احکام نماز
مواردی که می شود نماز واجب را شکست عبارتند از:
1- برای حفظ مال و جلوگیری از ضرر مالی و بدنی.
توضیح: اگر حفظ جان خود انسان یا کسی که حفظ جان او واجب است یا حفظ مالی که نگهداری آن واجب می باشد، بدون شکستن نماز ممکن نباشد، باید نماز را بشکند. ولی، شکستن برای مالی که اهمیت ندارد مکروه است.
2- طلبکار طلب خود را از او مطالبه کند.
توضیح: اگر در وسعت وقت مشعول نماز باشد. چنانچه بتواند در بین نماز طلب او را بدهد باید در همان حال بپردازد و اگر بدون شکستن نماز، دادن طلب او ممکن نیست، باید نماز را بشکند و طلب او را بدهد و بعد نماز بخواند.
3- در بین دو نماز بفهمد مسجد نجس است.
توضیح: چنانچه وقت تنگ باشد باید نماز را تمام کند و اگر وقت وسعت دارد و تطهیر مسجد نماز را به هم نمی زند، باید در بین نماز تطهیر کند و بعد بقیه ی نماز را بخواند و اگر نماز را به هم بزند، باید نماز را بشکند و مسجد را تطهیر بنماید و بعد نماز را بخواند.
4- اگر در پیش از آن که به اندازه ی رکوع خم شود یادش بیاید که اذان و اقامه را فراموش کرده است.
توضیح: چنانچه وقت نماز وسعت دارد مستحب است برای گفتن آنها نماز را بشکند.
تذکر1: شکستن نماز واجب است از روی اختیار، حرام است.
تذکر 2: کسی که باید نماز را بشکند اگر نماز را تمام کند، معصیت کرده ولی نماز او صحیح است. اگر چه احتیاط مستحب است که دوباره آن را بخواند.
منبع: توضیح المسایل مراجع

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید