باز هم اشتباه در فهم حکومت ولایی

باز هم اشتباه در فهم حکومت ولایی

مدتی پیش آقای هاشم آغاجری، که به مناسب شب بیست و یکم ماه رمضان در دفتر جامعه زنان انقلاب اسلامی سخنرانی می کرد. با بیان این که قاتلان حضرت امیر ـ علیه السلام ـ دو دسته اند اظهار داشت: یک نوع از قاتلان ایشان کسانی هستند که جسم او را از بین بردند و نوع دیگر قاتلانی که روح و مرام او را نابود کردند و قاتلان مرام حضرت امیر ـ علیه السلام ـ بسیار فاجعه بار هستند. وی در بخش دیگری از سخنان خود به اصول و ویژگی های حکومت حضرت امیر ـ علیه السلام ـ اشاره کرد و یکی از مهم ترین ویژگی های حکومت حضرت را اصل رضایت، اختیار و بیعت نام برد.
او معنای دیگر ولایت را ولایت سیاسی نام برد و گفت: در قرآن کریم ولایت، بیشتر به معنای دوستی ذکر شده است تا قدرت؛ در فقه شیعه، ولایت به معنای سرپرستی به کار رفته و در نهج البلاغه هم، ولایت، به معانی مختلف از آن نام برده شده است.
وی تأکید کرد: ولایت به معنای حکومت از دید حضرت امیر ـ علیه السلام ـ به معنای رضایت مردم است و از این زاویه ولایت بر وکالت معنا پیدا می کند وی با تأکید بر این که حضرت امیر ـ علیه السلام ـ هیچ وقت با زور و سرکوب حکومت نکرد، دومین ویژگی حکومت ایشان را فرا شخصی بودن حکومت او دانست و گفت: حضرت امیر ـ علیه السلام ـ همیشه تأکید داشت: «من را با معیارها بسنجید نه معیارها را با من» او، ویژگی حکومت حضرت امیر ـ علیه السلام ـ را آزادی معتقدان و مخالفان نام برد و گفت: در حکومت پنج ساله امام ـ علیه السلام ـ کسی زندانی و شکنجه نشد و حتی برانداز مسلح، مورد شکنجه قرار نگرفت.[1] مقدمتا باید گفت حضرت امیر ـ علیه السلام ـ حقیقتا شخصیت بی نظیر و فوق العاده ای داشتند و جامع صفات متضاد بودن، لذا دشمنان حضرت امیر ـ علیه السلام ـ نیز، ویژگی های عجیبی داشتند و از سلایق متفاوتی برخوردار بودند. سه گروه اصلی که جزء دشمنان سر سخت حضرت امیر ـ علیه السلام ـ بودند، عبارتند از: قاسطین و ناکثین و مارقین مقصود از قاسطین، معاویه و شامیان بودند که در مقابل امام ـ علیه السلام ـ جنگ صفیّن را آغاز کردند. ناکثین، کسانی بودند که بیعت خود را با امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ شکستند و جنگ جمل را پدید آوردند، دلیل بیعت شکنی آنها این بود که از ابتدا به امید رسیدن به مقام و ثروت با امام ـ علیه السلام ـ بیعت کرده بودند. در رأس این گروه، افرادی چون طلحه و زبیر و عایشه قرار داشتند. مارقین یا خوارج کسانی بودند که ابتدا جز یاران حضرت در صفین به شمار می آمدند ولی پس از تحمیل حکمیّت بر امام ـ علیه السلام ـ از سپاه امام جدا نشده دست یه یاغی گری زدند.
بعد از این مقدمه کوتاه نسبت به سخنرانی آقای آقاجری باید گفت، این که ایشان قاتلان مرام حضرت امیر ـ علیه السلام ـ را بسیار فاجعه بار خواندند کاملا صحیح است ولی ایشان نگفتند، چه کسانی، امروز، در جامعه ما مصداق این امر هستند؟ مصداق بارز این امر کسانی هستند که فضای سیاسی جامعه را آلوده کردند و با ایجاد فتنه و آشوب، خطّ توطئه و نفاق را در جامعه پی ریزی نمودند.
و این که ایشان گفتند از مهم ترین ویژگی های حکومت حضرت، اصل رضایت، اختیار و بیعت است، در این باره باید گفت: حضرت امیر ـ علیه السلام ـ در خطبه 173، می فرمایند: «اگر شرط انتخاب رهبر، حضور تمامی مردم باشد هرگز راهی برای تحقق آن وجود نخواهد داشت بلکه آگاهان دارای صلاحیّت و رأی و اهل حلّ و عقد (خبرگان ملّت) رهبر و خلیفه را انتخاب می کنند که عمل آنها نسبت به دیگر مسلمانان نافذ است».[2] بنابراین حضرت امیر ـ علیه السلام ـ عمل و انتخاب آگاهانِ دارای صلاحیت و به اصطلاح خبرگان ملت ـ و نه فقط اصل رضایت، اختیار و بیعت ـ را در امر رهبری و جانشینی نسبت به دیگر مسلمانان نافذ می دانستند.
این که ایشان گفته اند: ولایت در قرآن، بیشتر به معنای دوستی ذکر شده است تا قدرت، منافاتی با استفاده ولایت و امامت و حکومت از واژه ولایت در برخی آیات قرآن همانند آیه ولایت و آیه اولو الامر نیست. و این که ولایت به معنای حکومت را از دید حضرت امیر ـ علیه السلام ـ به معنای رضایت مردم دانستند، بسی جای تأمّل دارد؛ تا برسد به این که حضرت امیر ـ علیه السلام ـ، حضور مردم برای بیعت با خویش را، علّت قبول حکومت، عنوان فرموده اند. حتی ایشان در خطبه 92 از نهج البلاغه می فرمایند: «آگاه باشید! اگر دعوت شما را (برای پذیرش خلافت و ولایت) بپذیرم بر اساس آن چه که می دانم با شما رفتار می کنم و به گفتار این و آن و سرزنش کنندگان، گوش فرا نمی دهم».[3] از سوی دیگر، از آنجا که ولایت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و امام معصوم ـ علیه السلام ـ از جانب خداوند است، بیعت و رضایت مردم، نسبت به اصل ولایت، مشروعیت بخش نخواهد بود، زیرا مشروعیت آن از ناحیه خداوند است. بلکه بیعت مردم و اظهار رضایت آنان نسبت به حکومت و ولایت امام ـ علیه السلام ـ ، صرفاً بر مقبولیتِ حکومتِ آن بزرگواران در امت دارد و در صورتی هم که تحقق خارجی پیدا نکند ـ نظیر آنچه که در فاصله سال های 11ـ35 هجری قمری در مورد خانه نشینی حضرت امیر ـ علیه السلام ـ رخ داد ـ هیچ تأثیری بر اصلِ ثبوت ولایت برای آن بزرگواران ـ علیهم السلام ـ نخواهد داشت.[4] این مطالب عمیق و خطب دیگر نهج البلاغه نشان از آن دارد که امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ ، رضایت پروردگار و سنت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را بر رضای هر موجود دیگر و بر هر سیره و روش دیگری ترجیح می دادند و خشم و غضب الهی و عدم رضایت پروردگار متعال را به رضای مردم نمی فروختند.
امّا این که ایشان حکومت از زاویه رضایت مردم را باعث تغییر معنای ولایت به وکالت دانسته اند، دارای اشکالات فراوانی است که برخی از آنها از این قرار است:
1. اگر فاعل و شخص، کاری را بر اساس وکالت انجام دهد، نه ولایت، اصالت رأی و تصمیم گیری از آن دیگری است و حدود کار وکیل بستگی به تشخیص موکّل دارد. در حالی که در ولایت و حکومت، تصمیم گیری و اصالت رأی از آن ولی است.
2. در ولایت و حکومت، ولی، سمت خود را از خداوند متعال با واسطه رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ دریافت می کند. در حالی که در وکالت یا حکومت وکالتی، سرپرست، سمت خود را از مردم دریافت می کند.[5] با توجه به اینکه، در ولایت، ولی، سمتِ خود را از خداوند متعال دریافت می کند پس رضایتِ خدای متعال را به رضای هر شخص دیگری ترجیح خواهد داد ولی در وکالت یا حکومت وکالتی، وکیل یا حاکم وکالتی به ترتیب در پی کسب رضای موکّل خود یا مردمی هستند که او را وکیل قرار داده اند. پس اصلِ مبنای ایشان در اینکه حکومت را به معنای رضایت مردم قلمداد نموده اند ناصحیح است.
3. در ولایت چون، ولی، منصوب از ناحیه خداوند متعال و رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ است، امور مردم را بر اساس مصالح عالیه الهی سامان می بخشد به خلاف وکیل در حکومت وکالتی که کارهای مردم را بر اساس مصلحت و رأی خود مردم انجام می دهد.[6] درباره این که ایشان، گفتند حضرت امیر ـ علیه السلام ـ هیچ وقت با زور و سرکوب حکومت نکرد باید گفت: حضرت امیر ـ علیه السلام ـ می فرمایند: ای مردم! برای اصلاح خودتان مرا یاری کنید. به خدا سوگند! که داد ستمدیده را از ظالم ستمگر بستانم و مهار ستمگر را بگیرم و به آبشخور حق وارد سازم، گرچه تمایل نداشته باشد!».[7] پس امام ـ علیه السلام ـ ظالمین و خوارج را سرکوب فرمودند، و در مقابل مردم عادی، به لطف و رأفت و رحمت، حکومت نمودند.
درباره این جمله ایشان که به حضرت امیر ـ علیه السلام ـ نسبت دادند که من را با معیارها بسنجید نه معیارها را با من» ، خوب بود مستند آن را ذکر می فرمودند لکن گمان می رود مقصود ایشان این جمله حضرت امیر ـ علیه السلام ـ باشد که «اعرف الحق تعرف اهله»حق را بشناس تا اهلش را بشناسی و مقدمه و معیار شناخت اهل حق، شناخت خود حق است که اگر مرادشان این جمله باشد، ارتباطی با مدعای ایشان نخواهد داشت.
درباره آزادی منتقدان و مخالفان در حکومت حضرت امیر ـ علیه السلام ـ باید گفت: حضرت امیر ـ علیه السلام ـ می فرمایند: «پس با من چنان که با پادشاهان سرکش سخن می گویید، حرف نزنید و چنان که از آدم های خشمگین کنار می گیرند، دوری مجویید».[8] مخالفان در حکومت ایشان تا زمانی آزاد بودند که به مال وجان و ناموس جامعه اسلامی تجاوز ننمایند والاّ پس از آن که مخالفین، علیه رهبر اسلام و مسلمین، شمشیر به دست گرفتند امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ پاسخ آن ها را با شمشیر دادند و سه جنگ بزرگ جمل و صفین و نهروان، شاهد این مدّعاست.
در پایان به دلیل ولایی بودن حکومت فقیه و نه وکالتی بودن آن اشاره می شود:
1. تداوم امامت در زمان غیبت ولی عصر ـ علیه السلام ـ .
2. جامعیّت دین با توجه به این که، اسلام در روز غدیر کامل شد و نمی شود، اسلام برای عصر غیبت، راه و روش و مسیر و حکومتی نداشته باشد.
3. این که در امور مکتب فقط ولی فقیه می تواند تصمیم گیری کند.
4. عصاره ادّله نقلی که در برخی آز آنها آمده: «فانی قد جعلته حاکما» یعنی من ولی فقیه را حاکم بر شما قرار دادم.
5. قانون اساسی جمهوری اسلامی که در اصل 107 آن آمده است: رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسئولیت های ناشی از آن را بر عهده دارد.[9]


[1]. سایت جهان نیوز به گزارش ایلنا، شنبه 21 شهریور 1388ش.
[2]. نهج البلاغه، گردآورنده سید رضی، ترجمه محمد دشتی، ص240 و 241.
[3]. همان، خطبه 92، ص131.
[4]. جوان آراسته، حسین، مبانی حکومت اسلامی، ص125.
[5]. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه ـ ولایت فقاهت و عدالت، ص207 به بعد.
[6]. همان.
[7]. نهج البلاغه، همان، خطبه 136، سطر2، ص188.
[8]. نهج البلاغه، همان، خطبه 216، سطر 22، ص324.
[9]. عبدالله، ولایت فقیه ـ ولایت فقاهت و عدالت، همان، ص207 به بعد.
علی کارشناس

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید