دفاع ازنظام احسن و اکمل

دفاع ازنظام احسن و اکمل

مقدمه:
مسأله شر یکی ازکهن ترین مسائلی است که از دیرباز اندیشه آدمی را به خود مشغول داشته است. ازآن زمان که انسان پا به عرصه خاک گذاشت،خویشتن را هم آغوش رنج و رنجوری یافت و همراه باشیرینی لذت وکامیابی ، تلخی محنت و ناکامی را چشید و به زودی دانست که حیات آکنده از نیکی و نیالوده به شرو بدی آرزویی دست نیافتنی است. مواجهه آدمی با رویه دردآلود و اندوه بار زندگی و رویارویی او بامصیبتها و فلاکتهای آن مثل نقص عضو، درد، فقر،گرفتارآمدن به بلا، ظلم دیدن از انسانهایی ستمگر، دزدی، فحشا، مرگ، بیماری، تبعیض، مصیبت، وجود شیطان، در معرض انواع بدبختی ها قرارگرفتن، پرسشهایی را فراروی ذهن جستجوگر او قرار می داد، پرسشهایی که امروزه پس ازگذشت هزاران سال هنوز تازه و جدیدند: حقیقت اموری که در نظر ما در زمره شر و یا خیر قرار می گیرد چیست؟آیا وجود شرور با اعتقاد به اوصافی همچون خیرخواهی، قدرت و علم مطلق الهی ناسازگار است؟ در وهله اول به نظرمی رسدکه مسئله شر یکی از صفات سه گانه مذکور را به چالش می طلبد، زیرا خدای ادیان، خدایی است که هم عالم و قادر مطلق است و هم کاملا ًخیرخواه؛ ولی آنچه در واقعیت است برای کسی که خالی از هرگونه تعصبی باشد خلاف این را ثابت می کند. نگاه سطحی به این مسئله و موشکافی نکردن آن نتیجه ای جز فرو غلطیدن درجبر یا اختیار محض ندارد که هر دو با تعالیم اسلام مخالف است . مقاله ذیل نقدمقاله ای تحت عنوان خداوند رنج از دکتر پترسینگر است که در سایت ایران امروز وارد شده است ما در طی فصول زیر به مسئله شرور پاسخ لازم و کافی خواهیم داد.
فصل اول: شر لازمه جهان مادی.
بطورکلی شر را به دو قسم تقسیم می کنند: شرّ اخلاقی و شرّطبیعی[1]. از بررسی این شرور بدست می آید که ، آنها از این رو شرّ به شمار می آیندکه موجب رنج و ناراحتی انسان می شوند و اگر هیچگونه رنج و ناراحتی ازآنها به انسان نرسد، شرّ نیستند. همچنین اگر تفکر شخص به گونه ای باشد که امور شرورانه را عامل رنج و ناراحتی خود نداند، بلکه آنها را عوامل تکامل ساز بداند. شرّ معنا و مفهوم نمی یابد. بنابراین در مباحث شرور، انسان خود را محور قرار می دهد.
به لحاظ آنکه خداوند به اعتقاد فلاسفه، از همه جهت کامل بوده و هیچ نقصانی ندارد، نظام عالم را در غایت اتقان ونهایت زیبایی آفریده است بطوریکه ازاین بهتر نظامی قابل تصور نبوده و نیست. حقتعالی جهان آفرینش را براساس سنن، قوانین و شیوه های معینی اداره می کندکه درآنها هیچ گونه تبدیل و تغییری رخ نخواهد داد. فلاسفه اسلامی من جمله شیخ اشراق و ملاصدرا، علاوه بر این نظام مادی و دنیوی، قائل به یک نظام مجرد مثالی و نظام عقلی محض نیز بوده اند. براساس سنخیت این عوالم وجودیه و مرتبه وجودیشان در نظام هستی، هریک دارای قوانین و سنن مخصوص به خودند. یعنی در عالم ماده احکام و آثاری برقرار است که در عالم مثال وجود ندارد و همچنین درعالم مجردات محض، قوانین و احکامی پابرجاست که درد و عالم دیگر نیست. پس اگر عالم ماده باشد ولی اثری از احکام و سنن حاکم برآن نباشد، عالم ماده دیگر عالم ماده نخواهد بود. یکی از همین احکام و آثار مذکور، وجود تزاحم و تضاد ودرد و رنج است. در این عالم بر خلاف عالم تجرد که خیر محض است، تضاد و تزاحم، محدودیت زوال و بطلان، غم و شادی، رنج و امید، و بالاخره خیر و شر وجود دارد. نویسنده درقسمتی از مقاله خودمی گوید: اگرخدا قادر مطلق است پس می توانست جهانی خلق کندکه درد و رنج کمتری درآن وجود داشته باشد با توضیحاتی که داده شد می فهمیم که این کلام با مطالب سابق در تضادکامل است. یعنی خدا جهان ماده را خلق کند ولی لوازم و قوانین و احکام آن را همراه با آن خلق نکند. برای درک بهتر چند مطلب ذکرمی شود:
شر از لوازم حرکت ماده:
حرکت و تغیرجزء جدایی ناپذیر ماده است. ماده برای تبدیل و تبدل و رشد و کمال نیاز به حرکت دارد. بدون حرکت هیچ رشد و کمالی در دنیا به وجود نمی آید و اگر چیزی بخواهد رشدکند با تحولاتی همراه است. وقتی چیزی مدام درحال حرکت باشد بالطبع درجانب آن اموری اتفاق می افتدکه به حسب ظاهر ممکن است شرّ به نظر برسد. جهان طبیعت برای اینکه بتواند نقش خود را به درستی ایفاکند و مطابق با خلقت و اقتضائاتش باشد باید درحرکت باشد. درحرکت چیزی ازدست می رود و چیزی به دست می آید. احتمالاًآنچه از دست می رود، در نگاه جزئی و بیرون از واقعیت شرّ به حساب می آید درحالی که در نگاه کلان و باتوجه به کل مجموعه خلقت و آفرینش عین خیر است. به حسب ظاهر تا شرّی تحقق پیدا نکند، خیری محقق نخواهد شد. بنابراین وجود جهان مادی که هیچ گونه تنازع و تزاحمی درآن نباشد خلاف فرض است. یعنی چنین جهانی در واقع غیرمادی شده و بالطبع نظام عالم و ترتیب آن به هم می خورد. فارابی می گوید: خداکه در قدرت و حکمت و علم خود تام است تمامی افعال او کامل و بدون نقص و عیب است. آفات و شروری که عارض اشیای طبیعی می شود ضروری عالم ماده و طبیعی است. عالم ماده نمی تواند خیر محض را بپذیرد (چون درغیراین صورت دیگرماده نخواهدبود)[2] اگرکسی اشکال کندکه چرا خدا عالم ماده را با این قوانین خاص خلق کرده است و چرا قوانین طبیعت را چنان قرار نداده است که ازآن رنجی حاصل نشود مثلاً قانون سوختن را طوری قرار می داد که دست و لباس بی گناهان رانسوزاند. اصلاً اشتباه است که اصطلاح وسیله و هدف را برای خدای قادر مطلق به کاربریم؛ زیرا قادر مطلق می تواند غایت را مستقیماً و بدون استفاده از وسایل ایجاد کند. فقط موجوداتی که قادر مطلق نیستند برای رسیدن به غایات از وسایل استفاده می کنند.[3] این اشکالات به این مسأله بر می گردد که چرا تزاحم و تضاد لازمه عالم ماده است و چرا عالم ماده با اینکه مادی است خصوصیات غیرمادی ندارد. (که پیش از این به آن اشاره شد) متفکران اسلامی در اینجا بحثی را پیش کشیده اند با این عنوان که قدرت خدا به محالات ذاتی تعلق نمی گیرد و این عدم تعلق به دلیل عجز خالق نیست؛ بلکه به علت متعلق قدرت است که امکان تحقق آن وجود ندارد و نیز همانطور که گفتیم هر عالمی احکام خاص خود را دارد در عین حال می گوییم هرخلقی از مخلوقات خدا احکام خاص خود را می طلبد. بالطبع وقتی خداوند عقل را خلق کرده است لازمه اش این است که احکام عقل مورد اجرا باشد. بنابراین اگر بگوییم خداوند احکامی را اجرا کندکه مورد تأیید عقل نیست، دیگرخلق عقل بیهوده می بود.به حساب عقل دو ضربدر دو چهار می شود بنابراین خدا این چهار را پنج نمی کند زیرا که حکم خدا در این صورت موافق عقل نبوده و جزو محالات ذاتی است.
این اشکال را اخیراً منتقدان غربی پیش کشیده اند؛ قبل ازآن متفکران مسلمان آن را مطرح کرده و به آن پاسخ داده اند. ابن سینا درکتاب الالهیات شفا در باب شرّیت عالم می گوید:
اگر بگویند که چرا خدا مانع شرّ در عالم نشد تا جهانی خیرمحض متحقق شود، در پاسخ باید گفت: اگرعالم مادی که تلازم اجتناب ناپذیر با شرور دارد به گونه ای خلق می شد که در آن شرّی محقق نمی شد دیگر مادی نبود عالم دیگری می بودکه خیرمحض است درحالی که چنین عالمی را خداوند پیش از این خلق کرده است.[4] جواب به چنداشکال
اما درجواب این سوال که آیا بهتر نبودکه خداوند بدلیل شرور این عالم،از خلقت عالم ماده صرف نظر می کرد؟می توان گفت:ترک خیرکثیرعالم ماده به دلیل وجود شرور اندک، علاوه بر اینکه برهم زننده نظام کنونی که بهترین نظام آفرینش است می باشد با فیض الهی هم منافات دارد؛ زیرا ترک خیرکثیر به دلیل شرّ قلیل خود شرّ کثیر محسوب میشود. آیا رواست که از خلق آتش به دلیل شرّ اندکی که ممکن است در پی داشته باشد، اجتناب کرد؟ اگرآتش خلق نشود خیرات بی شماری که از آن حاصل می آید از میان می رود. ضمن آنکه می توان ازبسیاری از شرور با تدبیر و تفکر جلوگیری کرد.
یکی از دلایلی که ذکر می شود این است که شرّ از لوازم وجود خیر است. خاستگاه اولیه این نظریه به اندیشه های ارسطو باز می گردد و براساس تفسیری که از این نظریه در فلسفه اسلامی شده است موجودات امکانی از پنج حالت بیرون نیستند.
الف)آنچه که خیر محض و ناب است ب)آنچه که خیرش بیشتر از شرّش است ج)آنچه که خیر و شرّش مساوی است د)آنچه که شرّش بیشتر از خیرش است ه)آنچه که شرّ محض است . ابتدا این مطلب به اثبات می رسد که از میان احتمالات پنجگانه تنها احتمال اول و دوم به واقعیت پیوسته است و سپس روشن می گردد که وجوداین دوقسم درجهان امری ضروری است. قسم اول که روشن است اما درمورد قسم دوم گفته می شود که اگرخداوند از این قسم از موجودات را به دلیل شر اندک نیافریند خیر فراوانی که ملازم با این شراست محقق نمی گردد حال اینکه گفته شد ترک خیرکثیرخود شرّ بزرگی است که در مقایسه با شر اندک به مراتب عظیم تر و بزرگتر است .
اگربه شما بگویند به علت چندکار زشتتان باید نابود شوید، مسلماً به این حکم اعتراض کرده و آن را نمی پذیرید بدلیل اینکه خود اعتقاد دارید منافعتان برای جامعه و مردم بیشتر از ضررهایتان بوده است، پس بطور قطع نمی توانید حکم کنیدکه خداچراشرور را آفرید؟ اگر از موجودی مثل عقرب شرّی برمی خیزد همانطورکه درعلوم کنونی ثابت شده است فواید بسیاری نیز از او بدست می آید. حاصل اینکه نمی توان خیر زیاد و فواید بی شمار را قربانی شرّاندک کرد. بالطبع عالم ماده اگر دارای شرّی است دارای فواید بسیاری نیز هست. پس اینجا نمی توان گفت:خدا خیر بسیار را قربانی این شرّاندک نموده و از خلقت عالم ماده صرف نظرکند.
اشکال دیگر که بعضی پیش گرفته اند این است که خیرات عالم نسبت به شرور آن کمتراست. در پاسخ می توان گفت: این نظرخلاف وجدان آدمی است. چون انسان به منافع آتش می نگرد منافع و خیرات آن را بر بدیهایش ترجیح می دهد و همچنین است هر شیء دیگرکه در این جهان وجود دارد. در همه این شرور آدمی خود را ملاک و معیار می داند اگر این معیار را کنار بگذارد در نظر او چیزی در عالم شر نیست. در ضمن اگر بپذیریم که در عالم شرّی وجود دارد، این حقیقت را نه ما و نه شما می توانیم انکارکنیم که انسان به تدبیر و عقل خود بر بسیاری از آنها می تواندفائق آید.زلزله،طوفان وسیل درطبیعت وجودداردولی انسان می تواندباساختمانهای محکم وسیل بند ازخسارتهای آن جلوگیری کند. بسیاری از زیان های شرور طبیعی نتیجه عملکرد نادرست آدمیان است و با اجتناب از آنها و دوری از گناهان می توان از این زیانها دوری جست. اگر به عقیده بعضی زلزله و سیلاب و آتشفشان و رعد و برق شرّ است، چگونه در بعضی از مناطق و کشورها (مثل ژاپن که روی خط زلزله قراردارد)براثرتدبیرات کافی خسارتی نه جانی و نه مالی ندارد اما دربعضی کشورها و مناطق دیگر تلفات زیادی به بارمی آورد. معلوم می شود که این شرّ در همه جا شرّ نبوده و نسبی است و نسبیتش به این معنااست که می توان ازشرّبودن آن جلوگیری کرد. پس چه بهتراست که قضاوت خود را اینقدر محدود نکرده و با یک چشم به قضایای عالم ننگریم.وقتی که بارش برف وباران زندگی و رفت وآمد را سخت می کند و هنگامیکه ساختمان فرسوده ای برای نوسازی ویران می شود و برای رهگذران جز گرد و غبار منفعتی به بار نمی آورد بسیاری مردمان این امور را شرّ و بلا می دانند. اما چون اثرآن برف و باران حیاتبخش را در نظر بگیریم یا به جای آن بنای فرسوده، بنای عظیمی که احتمالاً یک بیمارستان عام المنفعه است را مشاهده کنیم، تصدیق خواهیم کرد که این حوادث که در ظاهرودریک بررسی کوتاه شرّ مطلق به نظرمی رسید، در پشت پرده خیر بزرگی است.
طرح یک سوال
فرض را بر این بگذاریم که پذیرفتیم که سیل و زلزله و رعد و برق و… همه از لوازم دنیای مادی و جزء جدایی ناپذیرآن و یا از اثرات اعمال انسانها هستند اما در این میان تکلیف آن انسانهای بیگناهی که بر اثر این حوادث کشته می شوند و یا دچار درد و رنج بسیار می گردند چیست؟ و یا تکلیف آن طفل وکودک نا بالغی که بر اثر این حوادث از بین رفته چه می شود؟ در جواب باید بگوییم: خداوند عادل است و به هیچ انسانی کوچکترین ظلمی نمی کند از این رو اگر در چنین مواردی به کسی آسیبی رسید که مستحق آن نبوده خداوند عوض او را در آخرت خواهد داد. مرحوم سیدمرتضی از بزرگان شیعه و کلام می گوید: «هر الم و دردی که از طرف خداوند به انسان عاقل و مکلف یا غیر مکلف مثل بچه برسد خداوند عوض آن را به او می دهد»[5] علامه حلی نیز می گوید: «عدلیه بر این مطلب اتفاق دارندکه اگر الم و دردی از طرف خداوند به افراد مکلف و غیر مکلف برسد بر خداوند لازم است که عوض آن را به او بدهد چرا که در غیر این صورت ظالم بوده خداوند لازم می آید»[6] پس عدل خداوند مستلزم آن است و ایجاب می کندکه گرفتاران و حادثه دیدگان بی گناه را از طریق پاداش های اخروی و یا تخفیف در احکام اعانت نماید همچنانکه حقتعالی درآیه156 سوره بقره می فرماید«وبشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انالله وانا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم ورحمه»
فصل دوم: بعضی از شرور ناشی از آزادی و اختیار انسان است
خداوند به انسان نعمت آزادی و اختیار ارزانی داشته و خوبی ها و بدیها را نیز به او الهام کرده است. همچنین دستورهای سعادت بخشی را از طریق رسولان برای تکامل به انسان هدیه فرموده است.آدمی می تواند با اختیار راه تکامل را که پیروی از وجدان و پیامبران الهی است طی کند و می تواند نافرمانی کند و به وجدان و دستورهای الهی رو نکند.آنچه معلوم است این است که خداوند درعین اینکه راه را از چاه باز شناسانده و هدایت را از گمراهی مشخص نموده، عواقب و فواید پیمودن هر یک از این راهها را نیز مشخص کرده بنابراین هرکس هر راهی را انتخاب کند به عواقب و اثرات آن هم خواهدرسید. بالطبع هرعملی چه نیک و چه بد دارای اثرات و نتایجی خواهد بود. این آثار جزء لاینفک و جدایی ناپذیر عمل بوده و متعاقبا ًبه دنبال عمل خواهند آمد. بهتراست با ذکر مثالی مطلب را روشن ترکنیم. اگرکسی خود را از ساختمان چندطبقه ای به پایین پرتاب کند اگر نگوییم بر اثر این کارخواهد مرد، صدمه ی شدیدی به او خواهد رسید. یا اگرکسی سرخود را محکم به دیوار بکوبد ناگزیر سرش خواهد شکست. این شکستگی و یا مرگ اثر حتمی و تکوینی عمل بوده و به دنبال کار شخص خواهند آمد؛ نمی توان گفت کسی سرخود را به دیوار بزند و نباید سرش بشکند. اینجا مسئله باید و نباید نیست. مسئله این نیست که بگوییم چرا خداوند نتیجه این عمل را طوری قرار داده که انسان سرش بشکند. مسئله این است که این اثر نتیجه تکوینی ذاتی آن عمل است و این یکی از همان مواردی است که پیش از این درباره اثرات و لوازم مادی و عالم مادیات سخن گفتیم. غرض از عنوان این مطلب آن است که بگوییم: دو قسم از شرور از اثرات آزادی رفتار انسان ناشی می شود:
قسم اول شروری که نتیجه طبیعی اعمال انسان و به عبارتی دیگر از اثرات آزادی اوست. انواع دزدی، قتل، غارت، جنایت، فساد، فحشاءتجاوز، ضرب و شتم و… از این موارد است. این شرور اتفاق می افتد به این دلیل که انسان آزاد است. اگر بگوییم که چرا خدا انسان را آزاد آفرید تا این همه جنایت و شرّ به پا کند؟ جواب آن است که اگر خداوند آدمی را مجبور خلق می کرد مستلزم آن بودکه انسان و اعمال او هیچ ارزشی نداشته باشد. بالطبع این شرور از مواردی است که به دنبال خیرات بسیار آزادی انسان برآن، مترتب شده است.
قسم دوم شروری است که باز هم اثرآزادی انسان و نتیجه اعمال اوست ولی این بار فرا طبیعی نه طبیعی. بسیاری از اموری را که ما آنها را شرّ می دانیم به دنبال گناهان انسان اتفاق می افتد. خداوند در قرآن این نکته را یادآوری فرموده است که بسیاری از شرور نتیجه ارتکاب زشتی های انسان و رفتار نادرست و بد اوست. ازآن جمله می فرماید: «ولوان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا فاخذنا هم بماکانوا یکسبون»[7] و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند قطعاً برکاتی از آسمان و زمین برایشان می گشودیم ولی تکذیب کردند پس کیفر دستاوردشان گریبان آنان را گرفت. برخی از انسانها با اختیار خود اعمال شرورانه ای را انجام می دهندکه لازمه این اعمال رنج و عذاب دیگران است. بنابراین بسیاری از شرور از شرارت انسان حاصل می شوند و شرارت انسان نیز ناشی ازآزادی و اختیار اوست. ضمن آنکه بسیاری از این رنج و دردها در واقع شرّ نیستند بلکه باعث تکامل و رشد اخلاقی انسان می شوند. بزرگان می گویند: بسیاری ازدرد و رنج هایی که از ستمگران به مردم می رسد، نتیجه عملکرد خود مردم است. اگر آنها با هم متحد شوند و علیه ظلم بشورند، دیگر ظلم و درد و رنجی نخواهدبود. خداوند در قرآن مجید می فرماید: «ان الله لایغیرمابقوم حتی یغیروامابانفسهم»[8] در حقیقت خدا حال قومی را تغییر نمی دهد مگر آنان خود حال خویشتن را تغییر دهند.
فصل سوم: شرّ ناشی از جزئی نگری است
برخی متفکران معتقدند اینکه انسانها بسیاری از امور را شرّ می دانند، ریشه در قضاوت های سطحی و جزئی و تنگ نظرانه و شتاب زده دارد. اگر آنها از آگاهی وسیع تر و جامع تری برخوردار بودند، هیچ گاه به شرّ بودن برخی امور، حکم نمی کردند. خداوند از روی علم و حکمت نامتناهی خود بهترین جهان ممکن را آفریده است که هرچیزان به جای خود است ولی آدمیان که از دانش اندکی برخوردارند نمی توانند درباره جهان بدرستی قضاوت کنند. به عنوان مثال شما اگر بخواهید منزلی خریداری کنید، در صورتی که تنها نگاه شما به چاه فاضلاب خانه باشد و دیگر بخش های خانه را نبینید مسلماً حکم به زشتی و بدی خانه خواهیدکرد. اما اگر بصیرت کامل و جامعی نسبت به خانه پیداکنید، خواهید دید که وجود چاه نه تنها بد نیست بلکه برای ساختمان بسیار مناسب است. قرآن مجید دلیل ناخوش دانستن برخی امور را ناشی از عدم شناخت جامع می داند و می فرماید: «و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئاً و هو شر لکم والله یعلم و انتم لاتعلمون»[9] و بسا چیزی را خوش نمی دارید و آن برای شما خوب است و بسا چیزی را دوست می دارید و آن برای شما بد است و خدا می دانید و شما نمی دانید.
ملاصدرا فصلی از کتاب اسفار را به این موضوع اختصاص داده است. وی در ابتدای این فصل می گوید:
«درباره آنچه عموم مردم در این عالم شرّش می پندارند ولی اراده ازلی خداوند آن را برای کائنات خیر می داند».[10] پس گاهی شر امری موهوم و پنداری تلقی می شود در اینجا اصل مدعا این است که آنچه در نظر ما آدمیان شرّ است پنداری بیش نیست. برخی از روایتهای کهن و صریح این پاسخ از آن آیین های فلسفی هند باستان است.[11] بسیارساده لوحانه است اگرهمانند نویسنده مقاله مذکور اصرار داشته باشیم که خداوندی که جهان را آفریده قادر مطلق و بی عیب و نقص نیست و چنین موجودی یا باید بدکار و یا آفریدگاری ناشی بوده باشد. تمام این مطالب ناشی از جزئی نگری و خردبینی است. انسان منطقی کلی نگراست و عیب و نقص و خوبی و نیکی یا زشتی و زیبایی را با هم می بیند، نه به تنهایی. حکم در صورتی صحیح است که همه جانبه و کلی دیده شود و گرنه برای فردی که جزئی نگراست قضاوت در مورد مسائل کلی اصلاً صحیح نیست. پس آنچه از این گفتار روشن شد این است که خداوند به دلیل آنکه خیرمحض است شرّمطلق را خلق نکرده بلکه شروری که در عالم دیده می شوند نسبی است که یا ازلوازم ماده و همراه با آن و یا به پندارما شرّ می باشند. با این حساب معلوم می شود که باید نظرات خودرا از سطحی نگری به سوی عمقی نگری و نگاه جزئی نگر خود را به سوی کلی نگری سوق دهیم شاید به سوی حق رهنمون شویم.


[1]. جان هاسپرز،فلسفه دین،ترجمه محمدمحمدرضایی،مرکزمطالعات وتحقیقات اسلامی،1370،ص118.
[2]. فارابی،تعلیقات،تحقیق ومقدمه جعفرآل یاسین،دارالمناهل1408ق،ص46.
[3]. فلسفه دین جان هاسپرزص112.
[4]. ابن سینا،الهیات شفا،دفترنشرالکتاب،1403ق،ص421.
[5]. سیدمرتضی علم الهدی،الذخیره،جامعه مدرسین،ص239.
[6]. علامه حلی،النورالملکوت،انتشارات بیدار،ص127.
[7]. اعراف / 96.
[8]. رعد / 11.
[9]. بقره / 216.
[10]. ملاصدرا،اسفاراربعه،المکتبه المصطفویه،1386ق،ج7ص61و106.
[11]. الوین پلانتینجا،فلسفه ودین(خدااختیارشرّ)ترجمه محمدسعیدی مهر،طه1376ص179.
یاسر جهانی پور

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید