ولایت مطلقه فقیه، حق الهی اهل‎ بیت (ع ) است

ولایت مطلقه فقیه، حق الهی اهل‎ بیت (ع ) است

بعد از مطالعه یک مقاله اینترنتی به قلم «حسین خداداد» و با عنوان «آیا ولایت آقای خامنه ای دستور اسلام است؟» [1]و با توجه به سستی و غیر موجه بودن بسیاری از مطالب این مقاله، به این فکر افتادم تا به فرازهایی از این نوشتار نقد وارد کنم.
1. نویسنده این مقاله دادن ولایت مطلق به پیامبر، امامان و فقها را شرک دانسته!! و به این طریق؛ بحث «ولایت مطلقه فقیه» را بحث غیر قابل قبول و شرک آمیز تلقی می کند!!. این در حالی است که قطعاً منظور از کلمه «مطلقه» برای شخص مزبور روشن نشده است مقصود از «اطلاق» در عبارت «ولایت مطلقه فقیه»، شمول و مطلق بودن نسبی است در مقابل دیگر ولایت ها که جهت خاصی در آنها مورد نظر است، فقها، اقسام ولایت ها را با محدوده هر یک از آنها مشخص ساخته اند. مثلاً ولایت پدر بر دختر در امر ازدواج، ولایت پدر و جد در تصرفات مالی فرزندان نابالغ، ولایت عدول مؤمنان در حفظ و حراست اموال غایبان، ولایت وصی یا قیم شرعی بر صغار و… که در کتب فقهی به تفصیل از آن بحث شده است. ولی هنگامی که ولایت فقیه را مطرح می کنند، دامنه آن را گسترده دانسته، در رابطه با شئون عامه و مصالح عمومی امت، که بسیار پر دامنه است، می دانند بدین معنی که فقیه شایسته، که بار تحمل مسئولیت زعامت را بر دوش می گیرد، در تمامی ابعاد سیاستمداری مسئولیت دارد و در راه تأمین مصالح امت و در تمامی ابعاد آن باید بکوشد و این همان «ولایت عامه» است که در سخن گذشتگان آمد؛ و مفاد آن با «ولایت مطلقه» که در کلمات متأخرین رایج گشته، یکی است. بنابراین مقصود از «اطلاق» گسترش دامنه ولایت فقیه است تا آنجا که «شریعت» امتداد دارد و مسئولیت اجرایی ولی فقیه در تمامی احکام انتظامی اسلام و در رابطه با تمامی ابعاد مصالح امت می باشد و مانند دیگر ولایت ها یک بعدی نخواهد بود. علاوه بر این، اساساً اضافه شدن عنوان «ولایت» بر عنوان «فقیه» ـ که یک وصف اشتقاقی است خود موجب تقیید است و وصف فقاهت آن را تقیید می زند زیرا ولایت او،‌از عنوان فقاهت او برخاسته است، لذا ولایت او در محدوده فقاهت او خواهد بود و این یک قاعده فقهی است که موضوع اگر دارای عنوان اشتقاقی گردید، محمول ـ چه حکم وضعی یا تکلیفی باشد ـ در شعاع دایره وصف عنوانی، محدود می گردد و از باب «تعلیق حکم بر وصف، و مشعر بر علیت است» یک گونه رابطه علیت و معلولیت اعتباری میان وصف عنوان شده و حکم مترتب بر آن به وجود می آید که حکم مترتب، دائرمدار سعه دائره وصف عنوانی خواهد بود و گستره آن حکم به اندازه گستره همان وصف است. بنابراین، اضافه شدن «ولایت» بر عنوان وصفی، و تفسیر «مطلقه» به معنای نامحدود بودن، از نظر ادبی و اصطلاح فقهی،‌سازگار نیست. از این رو، اطلاق ـ در اینجا ـ در عنوان وصفی محدود می باشد، و این یک گونه اطلاق در عین تقیید، و تقیید در عین اطلاق است. و هرگز به معنای نامحدود بودن ولایت فقیه نیست زیرا این اطلاق، اطلاق نسبی است و در چارچوب مقتضیات فقه و شریعت و مصالح امت، محدود می باشد. و هرگونه تفسیر برای اطلاق که برخلاف معنای یاد شده باشد، حاکی از بی اطلاعی از مصطلحات فقهی و قواعد الهی است. بدین ترتیب سخن کسانی که معنای مطلقه بودن را، به «بی نهایت کشیده شدن شعاع حاکمیّت و فرمانروایی فقیه و خداوند شدن او روی زمین» می دانند، کاملاً مردود است، چرا که اصولاً ولایت فقیه، مسئولیت اجرایی خواسته های فقهی را می رساند که این خود محدودیت را اقتضاء می کند و هرگز به معنای تحمیل اراده شخصی نیست، زیرا شخص فقیه حکومت نمی کند، بلکه فقه او است که حکومت می کند.[2] 2. در قسمتی دیگری از این مقاله، جریان «ولایت مطلقه فقیه» و بحث «مطلق بودن»‌این ولایت، به قدرت و ولایت مطلق برای پیامبران و یا امامان تسری داده شده و اعتقاد به این عمل شرک تلقی می شود در ادامه نیز ولایت سیاسی این بزرگواران به زیر سؤال می رود. البته همانطوری که گفته شد، آنچه نویسنده این مقاله در مورد واژه «مطلقه» بیان می کند، تلقی اشتباه و نادرستی است. او بر اساس همین ذهنیت مطلق بودن ولایت را به مثابه قدرت مطلق الاهی تعبیر کرده و این عمل را نوعی شرک می نامد.
این تعابیر در حالی بیان می شود که خداوند متعال اختیارات وسیعی به پیامبر بزرگوار اسلام و به تبع آن به ائمه اطهار داده اند و از طرفی ولایت سیاسی آنان را در کنار ولایت دینی، امری لازم و بایسته می دانند. با مراجعه به برخی از آیات قرآنی، صحت مدعای فوق اثبات می گردد:
قرآن کریم، پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را به عنوان فردی که برای دخالت در زندگی مردم می کند و می فرماید: «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم» ـ احزاب، 6 ـ. این آیه، از «اولویت» رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مقایسه با سایر انسان ـ علیه السّلام ـ بر مؤمنین خبر می دهد. این اولویت،‌در نزد مسلمانان، از صدر اسلام تاکنون، مفهومی روشن داشته است با مراجعه به برخی از تفاسیر معتبره می توان معنا و مفهوم «اولویت» را مشخص نمود:
1. ابن عباس، که در آغاز سلسله مفسران قرار دارد، در توضیح آن می گوید: «آن جا که پیامبر مردم را به چیزی فرا می خواند، هر چند مردم تمایل نداشته باشند، باید به متابعت حضرت تن دهند و از خواسته خویش چشم پوشی کنند.»[3] 2. شیخ طوسی، اولی بالمؤمنین» را به «احقّ تبدبیرهم»‌معنا می کند؛ بعنی آنکه پیامبر برای تدبیر و اداره مردم، از دیگران شایسته تر است.[4] 3. ابوالفتوح رازی،‌از زبان مفسران نقل می کند که: «معنای آن، این است که رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در امضای احکام و اقامه حدود و فرمان دادن بر امت، از خود ایشان اولی است.»[5] 4. مرحوم علامه طباطبایی و زمخشری با تأکید بر اینکه این «اولویت» اختصاص به مسائل دینی نداشته و همه امور دین و دنیای آنان را در بر میگیرد، تأکید می کنند که «بر مردم لازم است که از اوامر رسول خدا پیروی کنند و از آن چه که او باز می دارد، دوری نمایند و خواسته های او را بر امیال و تشخیص های خود مقدم دارند.[6] گذشته از تفاسیر ارائه شده، برخی روایات مأثوره ائمه طاهرین ـ علیهم السّلام ـ دلالت بر این نکته دارد که مقصود از «اولویت» منصب زعامت و ولایت سیاسی است. به عنوان مثال؛ امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرموده اند: «آین آیه درباره رهبری و فرماندهی نازل شده است.»[7] شأن نزول آیه نیز مؤید دیگری برای آن است که اولویت در این آیه، رهبری و ولایت اجتماعی و سیاسی را نیز در بر می گیرد؛ زیرا بر طبق برخی از نقل های تاریخی ، وقتی رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ تصمیم به جنگ تبوک گرفت و فرمان بسیج عمومی صادر نمود، عدّه ای برای حرکت در سپاه حضرت به دنبال اجازه پدر و مادر خویش بودند. خداوند با فرو فرستادن این آیه، رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را به عنوان عالی ترین مقام زعامت و رهبری جامعه اسلامی، که هیچ نظر و رأی دیگر، و یا هیچ ولایت و حق دیگر (مانند حقوق والدین) نباید مزاحم آن تلقی شود، معرفی نمود.[8] غیر از آیه ذکر شده، می توان به دو آیه معروف دیگر نیز اشاره نمود که بر زعامت ولایت سیاسی رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ اشاره مستقیم دارد:
1. «انّما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه…» مائده/55.
«انّا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اریک الله» نساء/105.
مجموع این آیات دلایل مستندی است تا نشان دهد که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ ولایت سیاسی داشته است. در مورد پیامبران نیز خداوند به برخی از پیامبران بر اساس مصالح زمان، حکومت و ولایت سیاسی داده است. نمونه بارز آن پیامبرانی مانند حضرت یوسف، حضرت سلیمان و… است.
در مورد مطلق بودن ولایت سیاسی پیامبر گرامی اسلام نیز مراجعه به آراء برخی از صاحب نظران مفید فایده به نظر می رسد به تعبیر علامه محمد حسین طباطبایی، «رسول خدا بر همه شئون امت اسلامی، در جهت سوق دادن آنان به سوی خدا، و برای حکمرانی و فرمانروایی بر آنها و قضاوت در میانشان، ولایت دارد. از این رو، پیروی مطلق، حقی برای او بر عهده امت اسلامی است. و البته این ولایت، در طول ولایت خداوند، و ناشی از تفویض الهی است؛ یعنی چون اطاعت از او، اطاعت از خداوند است و در نتیجه، ولایت او «ولایت خدایی» است، باید از او اطاعت کرد.[9] از این سخن می توان نتیجه گرفت که اولاً قدرت مطلق در جهان از آن خداست. اما با این حال، خداوند خاصان خود را به عنوان جانشینان تام الاختیار خود در جهان قرار می دهد، همان طوری که به عنوان نمونه، به حضرت سلیمان، حکومتی فراگیر بخشید تا آنجا که انس و جنّ و آسمان و باد و حیوانات در تسخیر قدرت او بودند. به پیامبر بزرگوار اسلام و اهل‎ بیت نیز این قدرت را ـ اما به نوعی دیگر ـ بخشیده است. هر چند بسیاری از ائمه ما به علت تضییقات وارده موفق به تشکیل دولت اسلامی نشدند. اما این دلیل نمی شود تا ولایت سیاسی آنان را مخدوش بدانیم. با این حال همان طوری که گفته شد این ولایت در طول ولایت خداوند و ناشی از نصّ شرعی و وحی الاهی باشد و خداوند این قدرت را به پیامبران به ویژه پیامبر گرامی اسلام تفویض کرده است.
معنای ولایت مطلقه نبوی
اصطلاح «ولایت مطلقه» در زبان معارف اسلامی و به خصوص، ادبیات عرفانی، و نیز کاربرد آن درباره شخص رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ سابقه ای دیرینه دارد. این تعبیر، در نزد اهل معرفت و سیر و سلوک، حکایت از یک مقام والای معنوی داشته و کاملاً مورد تأیید مکتب تشیع می باشد. سید حیدر آملی، از عرفای نامدار قرن هشتم، ضمن بحث پیرامون دوگونگی ولایت، با توجه به اطلاق و تقیید آن، بحث می نماید و بر اساس این تقسیم، صاحب ولایت مطلقه را قافله سالار همه موجودات معرفی می کند که در سلسله نزول، همه از او مدد می گیرند و در سلسله صعود نیز همه به سوی او باز می گردند. وی این مرتبه را بالاصاله برای رسول خاتم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و بالوراثه برای امیرالمؤمنین و فرزندان معصوم او ثابت می داند.[10] عارف بزرگ قرن اخیر، آقا محمد رضا قمشه ای نیز می گوید «ولایت مطلقه» به معنای رها از قیود و حدود است و این رهایی از قیود به آن است که ظهور همه اسما و صفات الهی باشد، و هرگونه تجلیات ذات حق را دارا باشد.[11] نتیجه این سخنان آن که ولایت مطلقه نبوی از دیدگاه اهل معرفت:
اولاً، حقیقتی عینی است و نباید آن را با منصب های اجتماعی که واقعیتی جز جعل و اعتبار ندارد، خلط کرد،‌چه این که نباید آن را در حد پیشوایی و زعامت دانست.
ثانیاً، کمالی است که با ارتقای در مراتب هستی و احاطه به کمالات وجودی، حاصل می شود.
ثالثاً: در برابر ولایت مقیّده ـ مقام انسان کاملی است که جانش آیینه تمام نمای کمالات حق، و ظهور اسمای حسنای او باشد و در هیچ یک از کمالات و صفات حق تعالی احدی بر او پیشی و سبقت نگرفته است.
البته باید گفت که ولایت مطلقه پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ به آن چه اهل معرفت درباره مقامات معنوی حضرت ذکر کرده اند، منحصر نمی باشد، بلکه نفوذ غیبی او بر جهان و انسان، که از آن به «ولایت تکوینی» تعبیر می شود، تنها یک چهره از ولایت مطلقه او است؛ چرا که آن حضرت علاوه بر آن، در دو منطقه «تشریع و «حکومت» نیز دارای اختیاراتی است. از این رو، ولایت مطلقه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سه بعد تصرف تکوینی، تصرف تشریعی و تصرف حکومتی قابل ارزیابی است.
3. در جای دیگری از این مقاله آمده است: (مسلمانان صدر اسلام) از دستورات نبی ـ صلّی الله علیه و آله ـ آموختند که امامت با خلافت تفاوت دارد اگر چه گروه اقلیتی از مسلمانان، سالها سعی می کنند ثابت کنند که خلافت و امامت یکی است ولی تا امروز موفق نشده اند این نظریه را ثابت کنند… بلکه امامت اصلاً‌ارتباطی به خلافت ندارد. کدام مدرکی وجود دارد که بتوان ثابت کرد تکمیل امامت بستگی به خلافت دارد؟.»
نویسنده این مقاله ضمن تفکیک امر امامت از خلافت، در صدد است تا ولایت سیاسی ائمه اطهار را زیر سؤال‌ببرد!‌البته منظور دقیق نامبرده از «خلافت» مشخص نیست، اما با توجه به قرائن موجود می توان از آن «حکومت» و «ولایت سیاسی» را استنتاج کرد. او در حالی با قاطعیت از جدایی و انشقاق خلافت از امامت و فرق بین این دو سخن می گوید که هر انسان صاحب اندیشه ای را به تعجب وا می دارد که چطور در قاموس امامت، مفهوم «خلافت» معنا نشده است، و چطور بین امامت و خلافت فرق وجود دارد و بین این دو جدایی می باشد. در حالی که غیر از اعتقاد مشترک شیعه و سنی در امر خلافت، امامیه ـ شیعه ـ نیز معتقد است که بر اساس نصوص متعدد شرعی در باب زعامت و تولیت سیاسی امت پس از خویش به امر الاهی، تعالیمی ارائه کرده و «نظام امامت» را بنابراین نهاده است. البته اعتقاد شیعه در باب شأن و منزلت امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ در ولایت سیاسی آنان بر امت خلاصه نمی شود و بسی فراتر از آن است. شیعه بر آن است که امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ در همه شئون نبی اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به جز درباره یافت وحی تشریعی، وارث و نایب او هستند. از همین جهت، متکلمین امامت را عبارت از ریاست و اولی بالتصرّف بودن در جمیع شئون دین و دنیای مردم (اعم از بیان احکام، اجراء حدود، اداره جامعه، ایجاد عدالت اجتماعی، جنگ و صلح و…) برای شخص معینی از انسان ها به عنوان نیابت و جانشینی از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ می دانند.[12] اندیشه جدایی و فرق خلافت از امامت، پیش تر از این توسط خوارج انتشار پیدا کرد. آنان معتقد بودند که اصولاً امامت امری ضروری و لازم نیست و جامعه نیاز به رهبر ندارد نه رهبری که خدا نصب کند و نه رهبری که مردم انتخاب کنند و شعارشان هم این بود که: «اِنّ الحکم الا لله». چگونه می توان بین معنای امامت و خلافت ـ آن هم به معنای رهبری و حکومت ـ فرق قائل شد در حالی که طبق نقل شیعه و سنی، پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ صراحتاً تأکید کرده اند که: «یا علی انت اخی و وصیی و خلیفتی من بعدی و قاضی دینی» یعنی ای علی تو برادر من و وصی من خلیفه من پس از من و قاضی دین من هستی…[13] تأکید پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به کلمه «خلیفتی» نشان گر عدم افتراق بین معنای امامت و خلافت است و حضرت ایشان با این بیان بر اصل خلافت ائمه طاهرین ـ علیهم السّلام ـ تأکید کرده اند.
بنابراین، ائمه ـ علیهم السّلام ـ افزون بر ولایت سیاسی، دارای ولایت معنوی و هدایت دینی جامعه و آموزگار حقایق دینی نیز هستند، آنها وارثان و خلفای واقعی رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ و اوصیای او هستند و لازمه این وارثت در شئون معنوی و علمی و سیاسی آن است که امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ افضل مردمان پس از رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ و شایسته ترین افراد زمانه خویش در تصدی مقام امامت و خلافت نبی اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ می باشند.[14]


[1] . سایت گویا نیوز 29/6/84.
[2] . معرفت، محمد هادی، فصلنامه حکومت اسلامی، ش 15، صص 139 ـ 137.
[3] . تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 15، ص 46.
[4] . شیخ طوسی، تبیان، ج 8، ص 317.
[5] . تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 15، ص 347.
[6] . زمخشری، کشاف، ج 3، ص 523 و محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 276.
[7] . طریحی، مجمع البحرین، ص 92، (ماده ولی).
[8] . فضل طبرسی، مجمع البیان، ج 4، ص 338.
[9] . محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 6، ص 14.
[10] . سروش محلاتی، محمد، دین و دولت در اندیشه اسلامی، ص 576.
[11] . پیشین، ص 578.
[12] . محمدی، علی ـ شرح کشف المراد، ص 403.
[13] . پیشین، ص 436.
[14] . واعظی، احمد، حکومت اسلامی، ص 92.
علی اکبر عالمیان

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید