اگر شیطان بر انسان سجده می‌کرد دیگر انسان گمراه نمی‌شد، در آن صورت فلسفه خلقت چه می‌شد؟

اگر شیطان بر انسان سجده می‌کرد دیگر انسان گمراه نمی‌شد، در آن صورت فلسفه خلقت چه می‌شد؟

در جواب به این سئوال به دو نکته باید توجه داشت:
نکته اول اینکه فلسفه خلقت انسان ربطی به سجده کردن یا سجده نکردن شیطان بر آدم ندارد؛ با مطالعه آیات قرآن به وضوح این حقیقت روشن می‌شود که از دیدگاه اسلام، هدف نهایی از خلقت انسان، تعلّق به دنیا و طبیعت نداشته و متعلق به جهان ابدی است و آن همانا رسیدن به کمال و قرب حق‌تعالی و وصول به رحمت تام اوست. گرچه کمال امری است که باید در این عالم کسب شود، ولی ظهور این کمال به صورت مقصد نهایی انسان، در عالم آخرت تجلی می‌یابد. دنیا با تمام گستردگی و ظرفیت خود، گنجایش ظهور کمال نهایی انسان را ندارد و نمی‌تواند مقصد نهایی حیات او را در خود جای دهد. مقصد نهایی حیات انسان، آن‌چنان که از آیات قرآن دریافت می‌شود، مقام و مرتبتی است که از آن به قرب خداوند تعبیر می‌شود؛ یعنی انسان در نقطه نهایی سیر استکمالی خویش به جایگاهی می‌رسد که آنجا نزد خدا و جوار رحمت اوست. خداوند این هدف را برای خلقت انسان داشته است؛ بنابراین شیطان اگر بر انسان سجده نکرد و به اختیار خود مسیر گمراهی را برگزید، انسان را در رسیدن به این مقصد نهایی دچار رنج و زحمت می‌کند و جزو عوامل دعوت کننده انسان به شر قرار می‌گیرد، اما این گونه نیست که فلسفه وجودی او را رقم زند.
نکته دوّم: در قرآن کریم از نفس، تعابیر گوناگون شده است در جایی می‌فرماید: ” إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَ‌هٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَ‌حِمَ رَ‌بِّی؛ همانا نفس پیوسته انسان را به کارهای زشت، بسیار امر می‌کند، مگر اینکه پروردگارم رحم نماید”.1 این نفس را امّاره می‌نامند و هوا و هوس آدمی به این نفس مربوط است. این نفس در پی برآوردن خواهش‌ها و تمایلات خود است. اگر مدیریت اعضا و جوارح انسان به دست نفس اماره باشد آن‌ها اسیر می‌شوند و هر چه را این نفس دستور دهد، انجام می‌دهند. دست، چشم و پا و سایر اعضای بدن مرتکب گناه می‌شوند.
این حالت در انسان بدترین حالت و مرتبه برای نفس است و او را به بیراهه سوق می‌دهد. انسان را به تدریج به حیوان درنده و شهوانی تبدیل می‌کند.
ممکن است یک نفس سرکش، دنیایی را به فساد بکشد. بنابراین نفس اماره در کنار شیطان و همراه با او انسان را به بدی سوق می‌دهد و او را به گمراهی می‌کشاند و اساسا شیطان از همین ظرفیت وجودی انسان برای وسوسه او به جانب بدی و گناه بهره‌ می‌برد. بنابر این اگر کسی بتواند شیطان درون خود، یعنی نفسش را، رام و مطیع عقل و ایمان کند و او را از سرکشی بازدارد، دیگر دست شیطان جنی به او نخواهد رسید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: شیطانی اسلم علی یدی؛ شیطان من به دستم اسلام آورد و مطیعم شد. معنای این سخن این است که چون نفس من با هدایت الاهی و مجاهدت‌هایم، رام شد، زمینه‌ای برای نفوذ شیطان جنی در وجود من، وجود ندارد. و معنای عصمت هم جز این نیست! از این نکته این نتیجه گرفته می‌شود که اگر شیطان به حضرت آدم سجده می‌کرد و فرمان حق را اطاعت می‌نمود، ممکن بود نفس اماره، انسان را گمراه کرده و باعث خروج آدم از بهشت شود. پس در اینجا دو حالت وجود دارد: شیطان بر انسان سجده نکرده و فرمان خدا را زیر پا گذاشت و به خاطر عبادات زیادی که کرده بود خداوند به او عمر طولانی عنایت فرمود و او هم  شروع به فریب انسان‌ها نمود؛ که این خود یکی از عوامل مهم در ترقی انسان در رسیدن به اوج قلّه سعادت است. زیرا انسان با مخالفت با امّا اگر شیطان بر انسان سجده می‌کرد و فرمان خدا را اطاعت می‌نمود چیز دیگر یا کس دیگر (مانند نفس اماره) می‌توانست به تنهایی انسان را به گمراهی و بیراهه بکشاند. به هر حال و در هر صورت فلسفه خلقت عوض نمی‌شد، بلکه راه رسیدن به کمال تغییر می‌یافت؛

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:
1. اخلاق اسلامی، محمد علی سادات، ناشر (سمت)، ص46.

پی‌نوشت‌ها:
1. یوسف / 53
2.  نساء / 79.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید