نویسنده: الیاس عارفزاده *
(14) بهرام یشت (Bahrām Yašt)
دارای 22 کرده و 64 بند در ستایش بهرام، ایزد پیروزی، است.
بند 1 تا 27 در مورد تجلی بهرام در ده کالبد سخن میراند؛[90] فرّه نیز گاه در بعضی از این کالبدها ظاهر میشود.[91] بند 28 تا 33 درباره بهرهمندی زرتشت از لطف ایزد پیروزی است. احتمالاً این بخش در زمره بخشهایی است که حاصل تلفیق اعتقادات پیش از زرتشت و عقاید زرتشتی است. در بندهای 34 تا 46 درباره اثر معجزهآمیز پَر مرغ وارغنه، که نماد بهرام است، سخن رفته است؛ این بخش از بخشهای قدیمی این یشت است. بندهای 57 و 58 درباره هوم و بندهای 59 تا 63 درباره قدرت و نیروی بهرام در جنگهاست.
احتمالاً بعضی از بخشهای این یشت اقتباس از یشتهای دیگر است؛ مثلاً بند 15 مقتبس از بند 70 یشت 10 است. از سوی دیگر، مضمون بعضی از بندهای این یشت در یشتهای دیگر نیز دیده میشود؛ مانند بندهای 28 تا 33 که در بندهای 6 تا 13 یشت 16 تقلید شده است.
(15) رام یشت (Rām Yašt)
دارای 11 کرده و 57 بند است و تألیف آن متأخر به نظر میرسد. رام یشت، علیرغم نامش، در ستایش وایو، ایزد هوای خوب یا باد موافق، است و از عظمت و شکوه این ایزد صحبت میکند و از رام، که به معنی صلح و سازش و آسایش و خوشی و شادمانی است، صحبتی در میان نیست. به همین دلیل بیشتر پژوهشگران برآناند که دلیل روشنی در دست نیست که چرا این یشت را رام یشت نامیدهاند.[92] هرچند در ادبیات پهلوی رام و وایو یکی انگاشته شدهاند؛ اما به دلیل وجود برخی از متون اوستایی که رام و وایو را در کنار هم آورده و از آنها دو ایزد اراده کردهاند، نمیتوان این دو را یکی دانست: «نام آن سی روز که بر ماهها نهاده شده است… بهرام، رام، باد، دی،…»؛[93] لذا ابهام این نامگذاری همچنان باقی است.
ویو (Vayu) یا وایو را در پهلوی وای یا اندر وای (andar vāy) گفتهاند؛ این کلمه معانی چندی همچون: باد، هوا و فضا دارد. وایو در سانسکریت و اوستا نام ایزد باد است. این ایزد در وداها با ایندرا یکی دانسته شده است؛ اما ایندرا در دیانت زرتشت مورد بیمهری قرار گرفته است و اگرچه وایو را ستایش میکنند، ولی ایندرا را اهریمن و از همکاران دیو مرگ میدانند.[94]
در ادبیات زرتشتی دو نوع وای وجود دارد: یکی وای هرمزدی و دیگری وای اهریمنی؛ وای هرمزدی را رام مینامند و وای اهریمنی را استویهاد.[95] فضای میان جهان روشنی و تاریکی به این دو وای تعلق دارد: «میان ایشان تهیگی بود که وای است، که آمیزش (دو نیرو) بدو است».[96] استویهاد را وای بد و رام را وای نیک یا وای درنگ خدای نیز گویند.[97]
یکی از موضوعات جالب در مورد وای این است که در دیانت مزدیسنا این ایزد بسیار مورد توجه دوشیزگان است و از او شوهران خوب درخواست میکنند: «او را بستودند دوشیزگان هنوز به مردها نرسیده….. از او در خواستند این کامیابی را به ما ده تو ای اندروای زبردست که ما خانخدای (شوهر) زیبا بالا و جوانی بگیریم…»[98]
مندرجات این یشت را میتوان به سه بخش تقسیم کرد: اول رخدادهای مربوط به شاهان و پهلوانان نخستین پیشدادی؛ دوم حوادث تاریخی و یا اسطورهای؛ سوم مطالبی که موبدان زرتشتی آنها را با عقاید قدیم ایرانی پیش از زرتشت درآمیختهاند.
بندهای یک تا ششم این یشت متأخرند؛ این بندها را موبدان برای بومی کردن این یشت به آن اضافه نمودهاند. از بند 7 تا بند 37 شامل درخواستها و خواهشهای پهلوانان و شاهان قدیم به پیشگاه وایو است. این بخش را از لحاظ زمانی قدیم دانستهاند.[99] بند 38 تکراری است. از بند 39 تا پایان 41 درباره درخواست شوهران خوب از وای توسط دوشیزگان و از بند 42 به بعد درباره توصیف ایزد وایو است.
(16) دین یشت (Din Yašt) (یا چیستا)
دارای 7 کرده و 20 بند است. کلمۀ دین در اوستا دَئنا (daena) است که در پهلوی و زند اوستا به دین، دینا و دینک تبدیل شده است. این لفظ در اوستا و زبان عربی دارای معانی مختلفی است.[100] یکی از معانی عربی آن کیش و آئین است که در گاتها، با قدمت هزار سال پیش از میلاد مسیح، نیز به این معنا بهکار رفته است.[101] این لفظ در مزدیسنا به معنی خصوصیات روحی و وجدان است که یکی از قوای باطنی انسان میباشد که توسط آفریدگار در انسان به ودیعه گذاشته شده است تا او را از زشتی گناه و نیکی اعمالِ پسندیده آگاه سازد.[102] دین، در مزداپرستی، اسم مخصوص فرشتۀ کیش زرتشتی است و همیشه با صفت مزدیسنا آمده است.[103] «زوت ای امشاسپندان، ای دین مزدیسنی ای…».[104] هرچند که این یشت دین یشت نام دارد؛ اما هیچ نامی از دین برده نشده و سراسر این یشت در توصیف و ستایش ایزد علم، دانش و معرفت، چیستا، است؛ لذا در این جا لازم است مطالبی درباره این ایزد بیان نماییم.[105] چیستا، به معنی دانش و علم، ایزدی است که به صفتِ راستترین موصوف است: «… راستترین علم (چیستا) مزدا دادۀ مقدس…»[106] و همیشه سفید و سفیدپوش است: «…. از طرف چپ درست کردار چیستا میتازد، آن زور نیازکننده مقدس که سفید و سفیدپوش است…».[107] یکی از اوصاف این ایزد آن است که انسانها را به راه نیک و خوب در این دنیا و جهان دیگر هدایت میکند: «راستترین علم مزدا آفریدۀ مقدس را ما میستائیم که راه نیک نماید و بهگذر نیک کشاند» (دین یشت، بند 1) از این روی، چنین به نظر میرسد که وی ایزدبانوی راه و سفر بوده است. موهبتهایی که از وی خواسته میشود نیز این نظر را تایید میکند.[108] مانند «گذر از راههای خوب (برای رسیدن به مقصد)»، «راههای خوب در کوهستان» و «راههای خوب از میان جنگلها» و «گذرگاههای خوب از میان رودخانه» (بند3) و «نیرومندی پا و شنوایی گوش و قوت بازو» (بند7). در پایان باید گفت که بندهای 1 تا 4 به توصیف و ستایش این ایزدبانو اختصاص دارد. بندهای 5 تا 13 درباره ستایش زرتشت از این ایزدبانوست و در بندهای 14 تا 20 سخن از ستایش هووی[109] (همسر زرتشت)، آتربان به دور سفر کرده[110] و رئیس کشور است.
(17) اَرْت یشت Arta Yašt (اشی)
دارای 10 کرده و 62 بند و در ستایش اشی، ایزدبانوی ثروت و برکت، است. ارت یا ارد در اوستا «اشی ونگوهی»، به معنی نیک و خوب معرفی شده است و در پهلوی ارشش ونگ یا اشیش ونگ نامیده میشود.[111] از آنجا که این ایزد در گاتها به عنوان ایزد ثروت و دارایی معرفی شده،[112] میتوان گفت ارت از ایزدان زرتشتی است که مورد تأیید پیامبر آنان قرار گرفته است.
نام دیگر این ایزد «آدا» است.[113] در دیانت مزدیسنا برای توانگری و آسایش و سعادت دنیا و آخرت از این ایزد یاری میطلبند.
بندهای 1 تا 5 در ستایش و معرفی این ایزدبانو است. در بندهای 6 تا 14 از ثروتهای مادیای که اشی میبخشد سخن رفته است. بندهای 15 تا 22 درباره ملاقات زرتشت با اشی است. در بندهای 32 تا 52 سخن از شاهان اساطیری و پهلوانان و شخصیتهایی در میان است که این ایزدبانو را ستودهاند و از او یاری خواستهاند؛ مانند هوشنگ، جمشید، فریدون، ضحاک، هوم، کیخسرو، زرتشت و گشتاسب (این بندها برابر است با بندهای 30 تا31 یشت 9). بندهای 53 تا 62 در ستایش اشی و آیینهای پرستش وی است؛ البته در بند53 نام کسانی ذکر شده است که از نثارهایی که به اشی هدیه میشود محروماند. در بندهای 55 و 56 به اسطورهای اشاره شده است که بر طبق آن اشی در هنگامی که تورانیان او را تعقیب میکردند، خود را در زیر پای یک گاو و سپس زیر گردن قوچی پنهان کرد اما پسران جوان و دوشیزگان شویناکرده جای او را نشان دادند و اشی از این رفتار گلهمند است. در بندهای بعد سه گله او از گناهکاران ذکر شده است.
ارد یشت از جهت زبان توصیف غنی است؛ خانههای مردانی که از لطف اشی برخوردارند، زنان آنان که بر بالشهای تزییینشده تکیه زدهاند و مرکبهای این مردان به خوبی توصیف شده است.[114]
(18) اشتاد یشت (Aštād Yašt)
دارای 9 بند است. اشتاد صورت پهلوی ارشتات اوستایی و به معنی درستی و عدالت است. نام دیگر این ایزد ارشتی است و در یسنا به نام ایزد از او یاد شده است: «…سروش پاک خوب… را میستاییم… و ایزد ارشتی را».[115] ایزد اشتاد بیشتر با ایزد رشن همراه است و با او ارتباط داشته و از یاران و همکاران اوست؛ زیرا راستی و درستی لازمۀ دادگری است که صفت ایزد رشن است.[116] نام این یشت با مطالب آن مناسب نیست و حتی این واژه در متن این یشت نیامده است و فقط در بند 8 کلمۀ «ارشوخذ» آمده که به معنی راست گفتهشده است: «… گفتار راست گفتهشده پیروزمند درمانبخش را ما میستاییم….». این یشت را «ائیرینم خوارنو»، یعنی فرّ ایرانی، نیز نامیدهاند ـ چنانکه زامیاد یشت را فرّ کیانی گفتهاند ـ و به این نام معروف است.[117] بندهای 1 و2 درباره فرّ ایرانی و غلبه آن بر دیوان و کشورهای غیرایرانی است. در بندهای 3 و 4 ایزدبانو ارت، و در بندهای 5 تا 7 باد و تیشتر، و در بند 8 دعای اهونور ستایش شدهاند. یشت با ستایش مجدد فرّ ایرانی پایان میپذیرد.
(19) زامیاد یشت (Zamyād Yašt)
دارای 15 کرده و 96 بند است. زامیاد به معنای فرشتۀ زمین است. لفظ زمین در اوستا به صورت «زَم zam» و در پهلوی به صورت «زمیک» آمده است.[118] زمین در دیانت زرتشتی مقدس و مورد احترام است و برای آن ایزدی در نظر گرفته شده است که نگهبان خاک است. در سیروزۀ کوچک در مورد این ایزد چنین آمده است: «زام ایزد نیکوکار را میستایم. آن جاها، روستاها را میستایم.» (فقرۀ 28) همچنین در سیروزۀ بزرگ میخوانیم: «تو زمین نیکوکار را که نگاهدارنده و پرورانندۀ دامانی، همییزم و همیستایم.» (فقرۀ 28)
اما در این یشت، برخلاف نام آن، بیشتر از فرّ کیانی[119] صحبت شده است. فرّ کیانی، در این یشت بهاندازهای مورد توجه قرار گرفته است که «در یک نسخۀ خطّی قدیمِ یشتها، زامیاد یشتْ کیان یشت نامیده شده است. در این نسخه که قدیمترین و درستترین نسخهای است که از یشتها باقی مانده است، یشت نوزدهمْ کیان یسن نامیده شده است».[120]
فرّ، یا فرّه همان خرّه یا خوره اوستایی است که در زبان فارسی به آن فرّ گویند و مشتقات فراوانی در فارسی دارد؛ مانند فرمند و فرهمند. معانی مختلفی برای آن بیان کردهاند؛ مانند شأن، شوکت، شکوه و برازندگی.[121]
بنابر مندرجات زامیاد یشت، فرّ فروغ ایزدی است و کسی که درونش از پرتو او منور شود از همگان برتری مییابد. به واسطه این فروغ، افراد به پادشاهی میرسند و در سایۀ اوست که پادشاهان دادگر میشوند. همچنین در پناه اوست که انسانها به کمالات روحی و نفسانی نایل میشوند و راهنمای دیگران شده، به پیامبری مفتخر میشوند. کوتاه سخن اینکه، هر شخصی، خواه پادشاه و خواه پرهیزکار و مومن، اگر تأیید ازلی شامل اوست، این فرد دارای فرّ ایزدی است. به عبارت دیگر، اگر شخصی ستمکار باشد یا شود، فرّ ایزدی را شایسته نخواهد بود.[122]
در اوستا از دو فرّ صحبت شده است: «یکی فر ایرانی یا ائیرینیم خوارنو و دیگری فر کیانی یا کوئینیم خوارنو».[123] همچنین باید اضافه نمود که در طول تاریخ مفهوم «فرّ» دچار دیگرگونی شده است؛ در دورهای با روان یکی دانسته شده، در دورهای به معنای بخت و اقبال بوده و در دوره دیگری، مفهومی طبقاتی پیدا کرده است.[124]
بندهای 1 تا 8 فهرستی از کوههای سرزمین ایران است و بندهای 9 تا 96 ستایش فرّ است. قابل ذکر است که در جاهای مختلف اوستا از کوه و فرّ، با هم یاد شده است؛ مانند یسنا 14:1 و دو سیروزۀ بزرگ و کوچک، فقرۀ 28. شاید بین این دو تلازمی وجود دارد که برای محققین امروزی روشن نیست؛ اما برای تأیید ضمنی این تلازم باید گفت که برخی کیومرث، نخستین بشر، را ملقب به کوشاه یعنی پادشاه کوه دانستهاند.[125]
در بندهای 9 تا 13 فرّ اهوره مزدا ستوده شده که به کمک آن آفریدگان خوب را آفریده است و تا پایان جهان آنها را نگاه میدارد. در بندهای 14 تا 20 فرّ امشاسپندان ستوده شده است. بندهای 21 تا 24 به ستایش فرّ ایزدان و منجیان بشر اختصاص دارد. بندهای 25 تا 77 اختصاص به فرّ شاهان و قهرمانان اساطیری و اعمال آنان دارد. در این قسمت از هوشنگ (پادشاهی او بر هفت کشور جهان و بر انداختن دو ثلث از دیوان) و تهمورث (چیرگی او بر دیوان و مردمان و جادوگران و پریان، در آوردن اهریمن به پیکر اسب و سوار شدن بر او به مدت سی سال) سخن رفته است و در مورد جمشید نیز به تفصیل مطالبی آمده است.
در بندهای 52 تا 54 از راههای به دست آوردن فرّ صحبت کرده است. بندهای 55 تا 64 شرح کوشش افراسیاب برای به دست آوردن فرّ است؛ او بدین منظور سه بار برهنه شد و به دریای فراخکرد[126] رفت، ولی هر سه بار ناموفق بود و ناسزاگویان از آن دریا بیرون آمد. در بندهای 65 تا 69 ظاهراً از فرّ رودخانه هیرمند (یا به تعبیری فرّ سوشیانس) سخن رفته است. در بندهای 70 تا 77 از فرّ کیقباد، کیاپیوه و کیکاووس، کیپشین، کیبیارش، سیاوش و کیخسرو یاد شده است. در بندهای 78 تا 82 از فرّ زرتشت و در بندهای 83 تا 87 از فرّ گشتاسب و در بندهای 88 تا90 از فرّ سوشیانس سخن در میان است. بندهای 91 تا 96 به استوت ارت که همان سوشیانس یا آخرین منجی است اختصاص دارد.
(20) هوم یشت (Hōm Yašt)
دارای 2 بند در ستایش هوم است. این گیاه که در اوستا هئومَ (haoma) و در ودا سومَ (somā) نامیده میشود، نزد ایرانیان و هندوان گیاهی مقدس است و در مراسم مذهبی از آن بسیار استفاده میشود؛ در مراسم آیینیِ هر دو دیانت مزدیسنا و هندو، عصاره آن را با تشریفات خاصی به دست آورده، مینوشند. در جاهای مختلف اوستا از نام این گیاه و ایزد نگهبان آن سخن رفته است. در یسنا، هات نهم تا یازدهم، نیز بهطور مفصل از این ایزد و هوم پارسا صحبت شده است و در واقع باید این سه فصل را هوم یشت نامید (همانطور که نامیده شده است)، اگرچه یشت بیستم را هوم یشت نامیدهاند، اما نظر پژوهشگران بر این است که این یشت از یسنای 9 و 11 برداشت شده است.[127] به هر حال این یشت کوچک در توصیف و ستایش این گیاه و ایزد آن است.
(21) ونند یشت (Vanand Yašt)
این یشت که آخرین یشت اوستا است دارای 1 بند و در ستایش ستاره ونند یا نسر واقع است که از همکاران تیشتر به شمار میرود. اگرچه این یشت درباره ستاره ونند است، اما درمورد آن هیچ اطلاعی به ما نمیدهد و تنها به ستایش آن امر میکند.[128] در این یشت برای دفع ضرر حشرات موذی به این ستاره پناه برده و از او یاری طلبیدهاند.[129] قابل ذکر است که در دیانت مزدیسنا کشتن برخی از حشرات و حیوانات موذی نه تنها ثواب محسوب میشود، بلکه در برخی موارد برای کفاره گناهان دستور به کشتن آنها داده شده است.[130] همچنین موبدان در هنگام راه رفتن وظیفه دارند که وسیلهای به نام خرفسترغنه یا خرفسترکش همراه خود داشته باشند تا جانوران موذی و اهریمنی و زیانکار را با آن بکشند.[131]
نتیجهگیری
یشتها سرودهایی هستند که در اوستای متأخر بهعنوان متون مقدس مزدیسنا جای گرفتهاند. این یشتها، برای خدایان (در دیانت هند و ایرانی) و سپس ایزدان (در دیانت زرتشتی) سروده شدهاند.
از آنجا که «خدایان کهن هند و ایرانی به علت ارج و حرمت بسیار در نزد مردم، خلاف آرای زرتشت، بازمانده بودند، مفاهیم مجرد و انتزاعی جدید در پیام زرتشت را برنتافتند و آنها (این مفاهیم انتزاعی) را به رنگ خویش درآوردند»[132] این امر (در کنار عوامل دیگر) گسست در سنت زرتشتی و فاصله گرفتن از تعالیم زرتشت را به دنبال داشت.
برآیند متون مقدس مزداپرستان و نمونههای زیادی از اوستا چنین است که روحانیان زرتشتی «دانسته و آگاهانه» عهدهدار تلفیق آموزههای زرتشت و کهنهدینی پیش از او بودهاند؛ و یشتها نمونه بارز این تلفیق در متون پهلوی زرتشتیان است.
کتابنامه :
آذر گشسب، اردشیر، آئین برگزاری جشنهای ایران باستان، تهران: بنیاد انتشارات فرهنگ آریائی، 2536.
ــــــــــ ، گاتها، ج2، تهران: انتشارات فروهر، 1384.
اسماعیلپور، ابوالقاسم، سرودهای روشنایی، تهران: اسطوره، 1385.
ارداویرافنامه، مترجم ژاله آموزگار، تهران: معین، 1382.
اورنگ، مراد، فروهر یا شاهین، تهران: چاپ نگین، 1344 الف.
ــــــــــ ، گزارش بهرام یشت یا پیروزنامه، تهران: چاپ رنگین، 1344 ب.
اوشیدری، جهانگیر، دانشنامه مزدیسنا، تهران: نشرمرکز، 1371.
ــــــــــ ، نور… آتش… آتشکده در آئین زرتشت، تهران: جهانگیر اوشیدری، 1379.
بویس، مری، زردشتیان، ترجمه عسکر بهرامی، تهران: ققنوس، 1384.
بهار، مهرداد، بندهش، تهران: توس، 1380.
ــــــــــ ، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران: دفتر نشر اگه، 1376.
بهرامی، عسکر، جشنهای ایرانیان، تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1383.
بهزادی، رقیه، بندهش هندی، تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368.
بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمه اکبر داناسرشت، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1363.
پورپارسی، مهربان گشتاسب، گنجینۀ نامهای ایرانی، تهران: انتشارات فروهر، 1362.
پورداود، ابراهیم (تفسیر و ترجمه)، خرده اوستا، بمبئی: انجمن زرتشتیان ایرانی [بیتا].
ــــــــــ ، گاتها، بمبئی: بینا، 1305.
ــــــــــ ، ویسپرد، به کوشش بهرام فرهوشی، تهران: ابنسینا، 1343.
ــــــــــ ، یسنا، تهران: اساطیر، 1380.
ــــــــــ ، یشتها، تهران: اساطیر، 1377.
تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش دکتر ژاله آموزگار، تهران: نشر سخن، 1383.
جوان، موسی، تاریخ اجتماعی ایران باستان، تهران، 1340.
چاوش اکبری، رحیم، حماسۀ اهورایی گاهان، تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1383.
ــــــــــ ، هفت رمز نمادین فروهر، تهران: زوار، 1381.
حجتی کرمانی، علی، سیر قضاوت در ادوار مختلف تاریخ، تهران: مشعل دانشجو، 1369.
دادگی، فرنبغ، بندهش: بخش 9، گزارنده مهرداد بهار، تهران: توس، 1380.
دوستخواه، جلیل، اوستا، تهران: انتشارات مروارید، 1370.
دهالا، مانک جی و نوشیروان جی، خداشناسی زرتشتی، ترجمه دستور رستم شهرزادی، تهران: فروهر، 1377.
دهدشتی، آذرمیدخت، سیروزه کوچک و سیروزۀ بزرگ، تهران: انتشارات فروهر،1363.
راشد محصل، محمدتقی، زند بهمن یسن، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1370.
راوندی، مرتضی، سیر قانون و دادگستری در ایران، تهران: چشمه، 1369.
رستمپور، سالومه، مهرپرستی در ایران، هند و روم، تهران: خورشید آفرین، 1382.
رسولی، سید جواد، آیین اساطیر ور، تهران: سروش، 1377.
رضی، هاشم، آیین مهر، تهران: بهجت، 1371.
ــــــــــ ، اوستا، تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی فروهر، 1374.
ــــــــــ ، تاریخ آیین رازآمیز میترایی، تهران: بهجت، 1381.
ــــــــــ ، دستور زبان اوستایی، تهران: سازمان انتشارات فروهر، 1368.
ــــــــــ ، فرهنگ نامهای اوستا، تهران: سازمان انتشارات فروهر، 1346.
ــــــــــ ، وندیداد، تهران: فکر روز، 1376.
روایات داراب هرمزد، ج1.
زنر، آر. سی.، طلوع و غروب زردشتیگری، تیمور قادری، تهران: فکر روز، 1375.
صنعتیزاده، همایون، چهار مقاله درباره گاهشماری در ایران باستان، [بینا]، 1381.
عفیفی، رحیم، اساطیر و فرهنگ ایرانی در نوشتههای پهلوی، تهران: توس، 1374.
کریستن سن، آرتور، مزداپرستی در ایران قدیم، ترجمه ذبیحالله صفا، تهران: هیرمند، 1376.
ــــــــــ ، کیانیان، ترجمه ذبیحالله صفا، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343.
گویری، سوزان، یسنهای اوستا و زند آنها (فصلهای72، 71، 70)، تهران: قفنوس، 1382.
گیمن، دوشن، دین ایران باستان، ترجمه رویا منجّم، تهران: فکر روز، 1375.
مرادی غیاثآبادی، رضا، اوستای کهن، شیراز: انتشارات نوید شیراز، 1382.
مزداپور، کتایون، زرتشتیان، تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1382.
شایست ناشایست، ترجمه کتایون مزداپور، تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1369.
مشکور، محمدجواد، گفتاری درباره دینکرد، تهران، 1325.
مصاحب، غلامحسین، دایرهالمعارف فارسی، تهران: امیرکبیر، کتابهای جیبی، 1383.
مقدم، محمد، جستار درباره مهر و ناهید، تهران: هیرمند، 1380.
مولایی، چنگیز، بررسی فروردین یشت، تبریز: دانشگاه تبریز، 1382.
میرفخرایی، مهشید، بررسیهفتها، تهران: مؤسسۀ فرهنگی انتشاراتی فروهر،1382 الف.
ــــــــــ ، بغان یسن، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1382 ب.
نفیسی، علیاکبر، فرهنگ نفیسی، تهران: چاپ رنگین، 1324.
نوری، احمد، پیشدادیان و کیانیان، تهران: نشر مرسا، 1380.
هوفمان، کارل، «پیرامون فهرست نشانههای خط اوستایی»، بهنام خانخلیلی، فرهنگ، بهار 1369.
هومن، محمود، تاریخ فلسفه، کتاب دوم، دفتر اول، تهران: طهوری، 1354.
ِِِDavid, Ulansey, The Origins of The Mithraic Mysteries, NewYork: Oxford, 1989.
زیرنویسها
[90]. در گذشته بخشهایی از این یشت را در سربازخانهها و هنگام رفتن سربازان به میدان کاروزار و جنگ با دشمن میخواندند. خواندن این یشت توسط موبدان موبد صورت میگرفت و در بخشهایی از آن سربازان هم آواز با او میشدند. البته میتوان گفت که «سرودهای بهرام یشت دورنمایی است از یک سرباز دلیر و میهنپرست که در پیکرههای گوناگون یا پردههای گوناگون نمایان میشود و سرود میهنی میخواند». (مراد اورنگ، گزارش بهرام یشت یا پیروزنامه، ص5)[91]. یشت 19 بند 35: مرغ وارغنه.
[92]. هاشم رضی، فرهنگ نامهای اوستا، ص1317.
[93]. مهرداد بهار، بندهش، ص42؛ همچنین رک: یسنا 10:72.
[94]. هاشم رضی، فرهنگ نامهای اوستا، ص1326.
[95]. مهرداد بهار، بندهش، ص55.
[96]. همان، ص33.
[97]. مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، ص40.
[98]. رام یشت، کردۀ 10، بندهای 39ـ41.
[99]. ابراهیم پورداود، یشتها، 138به بعد.
[100]. برای اطلاع از معانی مختلف آن رک: غلامحسین مصاحب، دایرهالمعارف فارسی، ص1027 به بعد.
[101]. اردشیر آذر گشب، گاتها، هات 44، بند10 و هات 49، بند 6.
[102]. یسنا 1:54.
[103]. ابراهیم پورداود، یشتها، ص161.
[104]. یسنا 3:8.
[105]. به جز گاتها در قسمتهای دیگر اوستا چیستا به عنوان ایزد دانش و فرزانگی معرفی شده است. (ابراهیم پورداود، یشتها، ص159)
[106]. یسنا، 24:22.
[107]. مهریشت، بند 126.
[108]. احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ص56.
[109]. هووی دختر فرشوشتر، برادر جاماسب وزیر گشتاسب، از خانوادۀ هوو (در گاتها هوگو، هات 51/17) است. او مادر سه موعود زرتشتی هوشیدر، هوشیدرماه و سوشیانت است. اما درباره یسنای51 فقرۀ 17، که در آن از فرشوشتر و هووی دختر او صحبت آمده است اختلاف نظر وجود دارد. در این فقره چنین آمده است: «فرشوشتر آن مرد راه مهی پی برقراری دین بهی گرانمایه دختی به من بر سپرد درین راه گوی بزرگی ببرد خدایش رساناد بر آرزو مگر با اشا گردد او روبهرو» (رحیم چاوش اکبری، حماسه اهورایی گاهان، ص245) برخی چون جناب پورداود در ترجمه این فقره چنین گفتهاند: «فرشوشتر هوگو دختر گرانبها و عزیزی را به زنی به من داد پادشاه توانا مزدا اهورا وی را از برای ایمان پاکش به دولت راستی رساند» (ابراهیم پورداود، گاتها، ص135)، در حالی که برخی دیگر در ترجمۀ این فقره چنین میگویند: «فرشوشتر هوگو وجود خویش را که عزیزترین چیز است در راه خدمت به پیشرفت دین بهی نثار کرد…» (اردشیر آذرگشسب، گاتها، ص767) ایشان معتقد است که امکان ندارد که فرشوشتر پدر زن زرتشت باشد و (به قول خود ایشان) برخلاف مفسران پهلوی و سنت میگوید: «این داستان سنتی وقتی پیچیدهتر و سر در گمتر میشود که در هات 52 بند شوم گفته میشود: جاماسب، برادر فرشوشتر، دختر زرتشت و یا به عبارت دیگر دخترِ برادرِ خود را به نام پوروچیست را به زنی گرفته باشد.» (همان، ص768 و 769).
[110]. مقصود پیشوای دینی است که برای تبلیغ دین زرتشتی به کشورهای خارجی و سرزمینهای دور سفر میکرد. (ابراهیم پورداود، یشتها، ج2، ص178)
[111]. همان، ص179.
[112]. یسنا 12:43.
[113]. یسنا 21:68.
[114]. احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ص56.
[115]. یسنا 33:58.
[116]. ابراهیم پورداود، یشتها، ج2، ص202.
[117]. شاید علت این نامگذاری به این دلیل باشد که فر ایرانی و شکوه و جلال سلطنت ایران نصیب فردی میشود که راست گفتار و درست کردار باشد. (ابراهیم پورداود، یشتها، ج2، ص203)
[118]. ابراهیم پورداود، یشتها، ج2، ص303.
[119]. برای اطلاع از سلسلۀ کیانیان رک: کریستن سن، کیانیان؛ احمد نوری، پیشدادیان و کیانیان.
[120]. ابراهیم پورداود، یشتها، ج2، ص309.
[121]. همان، ص310.
[122]. برای نمونه ضحاک هیچگاه دارای فرّ نشد و جمشید پس از اینکه دچار فریب شد فرّ از او رخت برکند (زامیاد یشت، بندهای 33-39).
[123]. اوشیدری، 1371، ص369.
[124]. برای اطلاع بیشتر در مورد فرّ، رک: ابراهیم پورداود، یشتها، صص309-322. همچنین مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، ص7ـ156.
[125]. ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، ص140.
[126]. دریایی است که در آن فرّ شناور است و جایگاه فرّ است.
[127]. پورداود، یشتها، ص352.
[128]. در جاهای دیگر اوستا نیز که از این ستاره یاد شده است، فقط به ذکر نام آن اکتفا شده است. (پورداود، یشتها، ص355)
[129]. قابل ذکر است که کلمه خرفستر تنها برای حشرات موذی به کار نمیرود، بلکه به صیغۀ جمع برای بدخواهان مزدیسنا و دشمنان بیاباننورد و راهزنان و زیانکاران و نابکاران چادرنشین نیز استعمال شده است. (ابراهیم پورداود، یشتها، ص356)
[130]. هاشم رضی، وندیداد، ص1429 به بعد.
[131]. همان، ص1447.
[132].کتایون مزداپور، زرتشتیان، ص4.
منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب