رابطه ی علم و دین از دیدگاه مسیحیت معاصر

رابطه ی علم و دین از دیدگاه مسیحیت معاصر

نویسنده: گروه نویسندگان
مترجم: همایون همتی

مقدمه
رابطه ی علم و دین با تعارض آنها و چگونگی ایجاد برقراری تبادل و همکاری بین مردان علم و عالمان دین همواره یکی از مسایل مناقشه انگیز و پیچیده ی تاریخ اندیشه ی بشری بوده است و از قدمت و دیرینگی کم مانند برخوردار است. در روزگار ما نیز با توجه گسترش علوم و دانشها از یک سو و ظهور مکتبهای فلسفی و نظامهای الهیاتی و نظریه پردازیهای دینی وسیع از سوی دیگر، یکی از چالشهای بسیار مهم و مسایل زنده و مطرح در قلمرو کاوشهای علمی و دینی و الهیاتی همین مسأله ی ” رابطه علم و دین ” و علم الهیات است. در اینجا ما قصد ورود به این بحث وسیع و پیچیده و دیرپا و سرنوشت ساز و طرح تئوریهای ارائه شده و دیدگاههای موجود در این خصوص و داوری فلسفی و کلامی در باب این موضوع را نداریم. قصد ما تنها اشاراتی توضیحگرانه به موضع رسمی مسیحیت درباره ی این موضوع است که هم بگونه ای اطلاع رسانی به اهل اندیشه و پژوهشگران باشد و هم شاید فرزانگان دلسوخته و دردمند این دیار بتوانند از این تجربه های ارزشمند و درس آموز، کسب عبرتی کنند و ما نیز به جایگاه و وظایف خود در جهان امروز نیک تر آگاه شویم.
آنچه در پی می آید ترجمه ی پیام ژان پل دوم، رهبر مسیحیان کاتولیک جهان است که در سال 1988 در ضمن یک ” هفته ی مطالعاتی ” شماری از دانشمندان و فیلسوفان و متکلمان و معرفت شناسان برجسته ی معاصر جهان را در محل اقامت تابستانی خود ( کاستل گاندولفو ) که محلی بسیار خوش آب و هوا و خرم در نزدیکی شهر رُم است دعوت نموده تا با برنامه ریزیهای مناسب توسط مسئولان رصدخانه ی واتیکان و دیگر مؤسسات علمی پاپی و وابسته به واتیکان در شهر رم با یکدیگر و در کنار یکدیگر ملاقات و تبادل افکار نموده و سپس در یک فرصت تعیین شده هر کدام به تناسب رشته ی علمی و تخصص خود به تدوین و نگارش مقاله ای در باب ” رابطه ی علم و دین ” بپردازند تا در مجموعه ای گرد آمده و یکجا چاپ و منتشر شود. خودِ پاپ نیز پیامی به این همایش ارسال نموده که خطاب به جناب جورج کوینه مدیر رصدخانه ی مخصوص پاپی در واتیکان نگاشته شده و در آن دیدگاههای اصلی و رسمی پاپ و کلیسای کاتولیک و درواقع مسیحیت معاصر ارائه شده و توصیه هایی به همه ی دانشمندان و روحانیان شده که نمایانگر اهمیت این مسأله برای واتیکان و نیز زمان شناسی و هوشیاری دستگاه رهبری مسیحیت است. در این پیام، پاپ ابتدا شرایط و اوضاع بحرانی جهان امروز را شرح می دهد و مشکلاتی را که بشر معاصر با آن روبروست یادآوری می کند و سپس رسماً همه ی کلیساها را در سراسر جهان به وحدت و آشتی ( Reconciliation )، مصاحبت و دوستی و همکاری فرا می خواند. و به مبادله ی ( lnterchange ) جدید بین علم و دین اشاره می کند که زاییده ی شرایط جدید جهانی است. او به تفکیک وظایف علم و کلیسا و محدوده و قلمرو خاص رسالت هر یک به صراحت اشاره و تأکید می کند که نباید علم و دین – دانشمندان و روحانیان – در امور تخصصی مربوط به یکدیگر مداخله کنند.
پاپ ضمن توجه به دستاوردهای مثبت و مفید علم و ضرورت استمرار آنها برای جامعه ی بشری و بخصوص تمجید از علم فیزیک و فیزیکدانها و خدمات آنها به جامعه ی بشری به علوم زیستی و دانش ژنتیک و دیگر رشته های علمی نیز اشاره می کند و تصریح می نماید که ما در پی ایجاد وحدت رشته ای بین علوم کلیسایی و علوم بشری نیستیم. همچنین قصد حذف علوم بشری از زندگی یا کنار نهادن و نادیده گرفتن ارزش آنها را نداریم. او می گوید ما اهل کلیسا به دنبال گفتگو با اهل علم و دانشمندان و ادامه ی آن و ایجاد درک متقابل و نوعی فهم مشترک هستیم که زمینه ساز علایق مشترک بین ما باشد. کلیسا باید به قابلیتها و محدودیتهای خود آگاهی یابد و دانشمندان نیز همین وظیفه را بر عهده دارند تا هر گونه بتوانند انتظارات شان را از یکدیگر تعدیل کنند و فاجعه های گذشته دیگر تکرار نگردد. پاپ تأکید می کند که در جهان امروز دیگر انزوا و عزلت گزینی امکان ندارد و کلیسا نمی تواند خود را از معرکه ی چالشها کنار بکشد و ناچار است که به ارتباط و گفتگو، همکاری و مبادله ی علمی روی آورد. دیگر انزوا و عزلت گزینی امکان ندارد و کلیسا نمی تواند خود را از معرکه ی چالشها کنار بکشد و ناچار است که به ارتباط و گفتگو، همکاری و مبادله ی علمی روی آورد. او به کشیشان اکیداً توصیه می کند که دانش الهیات باید از یافته های علوم تغذیه کند و ضمن تأکید بر نیاز جامعه ی بشری و حتی دانشمندان به الهیات، توصیه می کند که متکلمان ادیان و دانشمندان باید از یکدیگر چیز بیاموزند و ” از هم آموختن ” را پیشه ی خود سازند. او توصیه می کند که الهیات نباید با فلسفه ها و نظریه های علمی برخورد منفعلانه داشته باشد و لذا پیشنهاد می کند که متکلمان هر عصر باید با علوم زمان خود آشنا گشته و از امکانات علمی عصر استفاده کنند.
پاپ معتقد است که الهیات می تواند و باید در زمینه متدلوژی و اخذ روش شناسی از علوم بهره گیری کند. نکته ی مهم در این پیام شاید این باشد که پاپ کسب خبرویت متکلمان در علوم جدید را به منظور بهره گیری از نتایج این علوم ضروری می داند و معتقد است باید مؤسسه های خاصی ایجاد شوند که روحانیان در آنها به فراگیری علوم جدید بپردازند و تأسیس ” آکادمی اسقفی علوم ” توسط واتیکان را در این مورد مثال می زند. متکلمان باید در علوم جدید متخصص شوند و پاپ اینگونه روحانیان و متکلمان را که از دو نوع آموزش کلیسایی و آموزش علمی جدید برخوردارند ” روحانیان پیوندساز ” می خواند و معتقد است باید در تربیت و تکثیر چنین روحانیانی کوشید و یک راه آن همان تأسیس مراکز علمی و نهادها و آکادمی های علمی کلیسیایی است. او هشدار می دهد که در غیر این صورت نصیب ما شرمندگی در برابر تاریخ و از اعتبار افتادن کتاب مقدس خواهد بود. او در پایان پیام خود به اهمیت نقش الهیات درمهار ساختن سوء استفاده از علم و ویرانگریهای علوم و علم کاذب اشاره می کند و لذا آشنایی با الهیات را برای همه ی دانشمندان علوم مختلف ضروری می شمارد.
پاپ در سخنرانی مهم دیگری در سال 1981 که در مجمع عمومی فرهنگستان علوم وابسته به کلیسای کاتولیک ایراد کرد و مجموعه ی مقاله ها و سخنرانیهای آن همایش تحت عنوان ” گالیله از سوی ” مرکز بین المللی سنتز ” با همکاری فرهنگستان علوم فرانسه منتشر شده، (1) رسماً به خطای کشیشان در متهم و محکوم ساختن گالیله اعتراف کرد و عذر تقصیر خواست. او در آن خطابه ی مهم و تاریخی بر اهمیت علم و فلسفه در تفسیر پدیدها تأکید کرد و خواستار همکاری با رومیان و علم و ایمان و ایجاد حسن تفاهم بین اهل کلیسا و دانشمندان شد.
او دستور داد که یک کمیسیون تخصصی به تحقیق در مورد ماجرای محاکمه ی گالیله و چگونگی برخورد کلیسا با آن پرداخته و نتایج بررسیهای خود را رسماً اعلام کند، این کمیسیون در سوم ژوئیه ی 1981 برگزیده شد. و در مراسم سیصدو پنجاهمین سالروز مرگ گالیله نتایج نهایی تحقیقات این کمیسیون اعلام شد تا دیگر چنین فجایعی تکرار نشود و دانشمندانی مثل گالیله با آسودگی خاطر به فعالیتهای علمی خود ادامه دهند و هیچکس به نام دین در کار و تحقیقات آنها دخالت نکند. همچنین پاپ در روز دهم نوامبر 1979 به هنگام برگزاری نخستین سده ی تولد اینشتین در ضمن خطابه ای اظهار امیدواری کرده بود که متکلمان، دانشمندان و تاریخنگاران با نیت صادقانه و همکاری و همفکری به تحلیل و تدقیق در ماجرای محاکمه ی گالیله بپردازند و خطاها و اشتباهاتی که در مورد او رخ داده برملا سازند تا سوء تفاهم ها برطرف گردد و راه برای همکاری علم و دین هموار شود. در آن خطابه نیز پاپ نیز بر لزوم آزادی علم جدید در تحقیقاتش تأکید ورزیده بود و از تنگ نظری روحانیان مسیحی انتقاد کرده بود.
در هر صورت، هم در پیام حاضر و هم در دیگر پیامهای رسمی رهبر واتیکان تغییر موضع اساسی و چرخشی محسوس در نگرش مسیحیت نسبت به علم و دانشمندان و علوم طبیعی مشاهده می شود که تأمل انگیز و عبرت آور است. پاپ در مورد محاکمه ی گالیله می گوید: « ماجرای گالیله مظهر به اصطلاح مخالفت کلیسا با پیشرفت علمی، یا نشانه ی خرافه پرستی ” جزم آلود ” در تقابل با جستجوی آزاد حقیقت بوده است. » و سپس می افزاید: « ولی در پرتو بررسیهای تاریخی اخیر می توان به صراحت اعلام داشت که این سوء تفاهم دردناک از این پس صرفاً متعلق به گذشته است. » او تأکید می کند که ” از ماجرای گالیله باید درسی برای امروز و فردا گرفت “. او صریحاً می گوید که: « غالب متکلمان و روحانیان زمان گالیله ” تمایز بین کتاب مقدس و تفسیر آن ” را درک نمی کردند و به همین دلیل تا آنجا پیش رفتند که مسئله ای را که صرفاً به تحقیقات علمی مربوط می شد، به ناحق و ناروا به قلمرو ایمان بکشانند. »
اکنون پرسشی که در برابر ما مسلمانان رخ می نماید این است که آیا ما نیز نباید گاهی – هر چند به اعتقاد من بطور مستمر- به انتقاد از خود بپردازیم و عملکردهای نادرست گذشته و اکنون خود را مورد ارزیابی نقادانه قرار دهیم تا خطاهای فرهنگی را تکرار نکنیم و موجب سرخوردگی و انزجار جامعه از دین نشویم و اگر در گذشته چنین خطاهایی صورت پذیرفته به جبران آن برخیزیم؟ آیا صدای حلاج، عین القضات همدانی، و شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی را از ورای غبار سالیان و پرده های تاریخ نمی شنویم؟ چرا اجازه دهیم دین اسلام که تفکر را عبادت می داند و همواره دینی فرهنگ پرور و تمدن ساز بوده است نزد جهانیان بد معرفی شود و متهم به ضدیت با علم و اندیشه و فرهنگ و فلسفه و عرفان شود و ما منفعلانه سکوت کنیم، در حالی که مسیحیت معاصر با آن همه سابقه ی علم ستیزی و دانشمند آزاری، مذبوحانه می کوشد تا لکه های ننگ را اینچنین از دامن خود پاک کند؟ کجایند مسلمانان غیور و بصیر و دردمندان فرهیخته و عالمان دینی هوشیار و زمان شناس تا در این راه گامی فرا پیش نهند و کاری بکنند؟! بدین امید که قرائت پیام پاپ و اقدام واتیکان از باب ” مبادله ی فرهنگی ” و تبادل تجربه تلقی شده و موجب شود حرکت علم و عالمان و اهل اندیشه را بیش از پیش پاس بداریم و دین خود را درست معرفی کنیم و شهامت اعتراف به خطا و جبران کاستیها را بیابیم عین ترجمه ی متن پیام را می آوریم:

پیام پاپ
به عالیجناب جورج و. کوینه، اس. جی، مدیر رصدخانه ی واتیکان
فیض و رحمت خداوند، پدر ما و سرور ما عیسی مسیح بر شما باد ( اِفسسیان اول، 12:1 ).
در حالی که شما مشغول آماده سازی مقالات ارائه شده در ” هفته مطالعاتی ” برگزار شده در کاستل گاندولفو (2) 21 تا 26 سپتامبر 1987 هستید، من فرصت را مغتنم شمرده و سپاس خود را به شما و از طریق شما به همه ی کسانی که در این اقدام مهم و ابتکاری همکاری داشته اند، ابراز می دارم. من اطمینان دارم که انتشار این مقالات افزایش غنای این مقالات در آینده را تضمین خواهد کرد.
سیصدمین سالگرد انتشار کتاب نیوتن به نام ” مبانی ریاضی فلسفه ی طبیعی ” (3) فرصت مناسبی را برای واتیکان پدید آورد تا با برگزاری یک هفته ی مطالعاتی به بررسی پیوندهای متعدد بین الهیات، فلسفه و علوم طبیعی بپردازد.
خودِ اسحاق نیوتن بخشی از زندگیش را وقف بررسی همین مسایل کرده بود و افکار او در این باب را می توان در آثار عمده، دستنوشت های ناتمام و مکاتبات گسترده اش یافت. انتشار مقالات شما در طول این ” هفته ی مطالعاتی ” بار دیگر برخی از مسایل را که این نابغه ی بزرگ تحقیق کرده بود به بررسی می گیرد و همین به من فرصتی می دهد تا از تلاشهای شما در پرداختن به چنان موضوع با اهمیتی سپاسگزاری کنم. موضوع همایش شما ” شناخت ما از خدا و طبیعت: فیزیک، فلسفه و الهیات ” (4) قطعاً برای جهان معاصر، مسأله ای تعیین کننده است. به سبب همین اهمیت است که من علاقه مندم برخی از مباحث مربوط به همکنشی میان علوم طبیعی، فلسفه و الهیات را به کلیسا و بطور کلی به جامعه ی بشری متذکر شوم.
کلیسا و دانشگاه به عنوان دو نهاد متفاوت ولی عمده ی تمدن بشری و فرهنگ جهانی یکدیگر را مشغول می دارند. ما در برابر خداوند نسبت به وضع بشر مسئولیتهای بیشماری داریم زیرا به لحاظ تاریخی ما ( دو نهاد یاد شده ) تأثیر عظیمی بر تکامل عقاید و ارزشها واعمال بشری داشته و داریم. ما هر دو نهاد دارای تاریخی طولانی هستیم که پیشینه ی آن تا هزاران سال پیش ادامه می یابد: دانشمندان، جامعه ی علمی پیشینه شان به ریشه های فرهنگ، شهر و کتابخانه و مدرسه می رسد و ریشه های تاریخی کلیسا به اسرائیل قدیم منتهی می شود. در طول این قرنها ما دو نهادگاه تماس و پیوند وگاهی نیز حمایت متقابل نسبت به یکدیگر داشته ایم و گاهی خود را گرفتار کشمکش های غیرضروری ساخته ایم که تاریخ هر دو نهاد را تباه ساخته است. در همایش شما این دو نهاد باز یکدیگر را ملاقات می کنند و روی هم رفته کار مناسبی بود که با نزدیک شدن به پایان این هزاره ما با یک عمل ابتکاری همراه یکدیگر به طرح یک سلسله تأملات درباره ی جهان پیرامون و چالشهای آن نسبت به اعمالمان پرداختیم.
بسیاری از بخشهای جهان ما دچار تجزیه و تفرقه شده و بصورت تکه های مجزا و بی ارتباط در آمده اند. زندگی بشر تا حد زیادی مبتلا به انزوا و خصومت شده است. فاصله و جدایی بین ملتهای غنی و ملتهای فقیر همچنان رو به تزاید است. اختلاف بین مناطق شمالی و جنوبی سیاره ی ما هر چه بیشتر مشخص وغیر قابل تحمل می شود. ستیزه بین نژادها و ادیان، کشورها را دچار شکاف نموده و به صورت اردوگاههای جنگی درآورده است و در مورد خصومتهای تاریخی هیچ نشانی از خاتمه یافتن وجود ندارد. حتی درون جامعه ی علمی، فاصله ی بین حقیقت و ارزشها ادامه دارد و جدایی فرهنگهای متعدد علمی، بشر گرایانه و دینی، گفتمان مشترک را اگر نگوییم غیرممکن، ولی دشوار می سازد. اما در همین حال می بینیم که در بخشهای عمده ای از جامعه ی بشری نوعی برخورد نقادانه نسبت به فرهنگهای اقوام مختلف و تاریخ شایستگیها و دیدگاه های آنان در حال رشد است مردم هر چه بیشتر و بیشتر پیوسته به دنبال انسجام و همکاری فکری، و در حال کشف ارزشها و تجربیات مشترک، حتی در موارد اختلافاتشان هستند. این استقبال و تبادل پویا ویژگی ممتاز خود جوامع علمی بین المللی است و مبتنی بر علایق مشترک هدفها و اقدامات مشترک همراه با آگاهی عمیق نسبت به این نکته است که دریافتها و دستاوردهای یک گروه اغلب می تواند برای پیشرفت دیگران نیز مؤثر باشد. همین پدیده به شکلی مشابه و استوارتر در بین گروههای مختلفی که جوامع کلیسایی را تشکیل می دهند و حتی در میان جامعه ی علمی و خود کلیسا نیز اتفاق افتاده وهم اکنون نیز در حال رخ دادن است.
این تمایل اساساً حرکتی است به سوی نوعی وحدت که همانند سازی (5) را طرد می کند ولی از تنوع (6) استقبال می کند. چنان جامعه ای از یک معنا و فهم مشترک برخوردار بوده که احساس تعلق متقابل را در آن بر می انگیزد. دو گروه که در ابتدا و به ظاهر هیچ وجه مشترکی با هم ندارند می توانند با هم در یک جامعه مشارکت نموده و به کشف هدف مشترکی بپردازند و این به نوبه ی خود می تواند به گسترش قلمرو فهم و علاقه ی مشترک آنها بینجامد.
هیچ گاه در تاریخ گذشته چنین نبوده است که کلیسا مثل امروز وارد حرکتی در جهت وحدت همه ی مسیحیان بشود و آنان را به مطالعه، عبادت و بحثهای مشترکی تشویق نماید ” تا همه یک گردند ” ( یوحنا 17:20 ). کلیسا کوشیده است تا خود را از هرگونه بقایای ضد یهودی گری (7) رها ساخته و بر ریشه های دینی و دِینی که به دین یهود دارد تأکید نماید. کلیسا در تفکر و عبادت به ادیان بزرگ جهان توجه کرده است. و ارزشهایی را که همه ی ما قبول داریم و وابستگی کامل و مطلق همه را به خدا به رسمیت شناخته است.
در داخل خود کلیسا احساس رشد یابنده ای در مورد لزوم یک ” کلیسای جهانی ” (8) وجود دارد که شاهد آن را می توان در آخرین همایش شورای جهانی استفان بومی هر قاره – که دیگر خاستگاه اروپایی یا حتی غربی بر آن غلبه ندارد – مشاهده کرد که برای نخستین بار مسئولیت مشترکشان را در برابر کلیسایی یکپارچه و متحد اظهار داشتند. اسناد و مدارک مربوط به آن شورا و نیز مواد و مدارک کلیسیایی این آگاهی جهانی را منعکس می نماید که کلیساها هم به سمت وحدت محتوا پیش می روند و هم کوششی مشترک نسبت به همه ی اقوام با حسن نیت بکار می برند. در طی این قرن ما شاهد گرایش پویایی به آشتی و وحدت بوده ایم که به شکلهای مختلف خود را در درون کلیسا نشان داده است.
نباید چنان تحولی موجب شگفتی شود. جامعه ی مسیحی با حرکتی قاطع در این راستا در حال تحقق بخشیدن در سطحی وسیع تر به اقدام عیسی مسیح است: ” برای اینکه خدا در مسیح بود و جهان را با خود مصالحه می داد. ” ( قرنتیان دوم 5:19 ). ما خود نیز فراخوانده شده ایم تا به ادامه ی این آشتی بین انسانها با یکدیگر و همگی با خدا بپردازیم. اصل ماهیت کلیسا این تعهد نسبت به وحدت را ایجاب می کند.
به رابطه ی بین دین و علم برگردیم، حرکتی قاطع هر چند ضعیف و موقتی به سوی مبادله ای جدید و دقیق تر بین این دو پدید آمده است. ما گفتگو با یکدیگر را در سطوحی عمیق تر از گذشته و با صراحتی بیشتر نسبت به دیدگاه های یکدیگر آغاز کرده ایم. ما کاوشی مشترک را برای دستیابی به فهمی کامل تر از نظامهای فکری یکدیگر و قابلیتها و محدودیتهای آنها و به خصوص شناخت زمینه های مشترک بین این نظامها آغاز نموده ایم. برای انجام چنین هدفی ما سؤالات مهمی را کشف کرده ایم که مورد علاقه ی همه ی ماست و برای جامعه ی بشری که ما همه خدمتگزار آن هستیم اهمیتی حیاتی دارد. این نکته بسیار تعیین کننده است که این کاوش مشترک بر اساس برخورد و مبادله ای نقادانه نه تنها باید ادامه بیابد بلکه همچنین باید تکامل یافته و بر عمق، کیفیت و قلمرو آن افزوده شود. زیرا تأثیر هر یک از این نهاد بر یکدیگر را در سیر تمدن و جهان نمی توان نادیده گرفت و از سویی نیز هر یک از این دو چیزهای زیادی را می تواند دراختیار دیگری قرار دهد. البته این تلقی در کلیسا وجود دارد که همه ی موجودات و انسانها در وجود عیسی به اتحاد می رسند و او حاضر است و در زندگی روزمره – در مبارزات، رنجها، شادیها و کاوشهای ما حضور دارد – و کانون اصلی حیات و میثاق کلیساست. این تلقی برای جامعه ی بزرگتر بشری احترام عمیق نسبت به همگان، امید و اطمینان به کمال و تحقق نهایی خیر و زیبایی اندک و گذرا که در مقابل نیروهای فساد و مرگ غلبه ناپذیر است، به همراه دارد. هم چنین این نگرش موجب حمایت قاطع از ارزشهایی می شود که حاصل معرفت و ستایش ما نسبت به آفرینش و هستی خودِ ما به عنوان مصنوعات و شناسندگان و حاملان آن است.
همانگونه که آشکار است، رشته های علمی نیز به ما شناخت ستایش انگیزی نسبت به جهان می بخشند که به منزله ی یک کل دارای انواع غنی فرآیندها و ساختارهای پیچیده ی مرتبط با هم است که بخشهای جاندار و بیجان آن را تشکیل می دهند. این شناخت به ما فهم کاملتری نسبت به خودمان و نقش کوچک اما بی همتایی که در جهان آفرینش داریم بخشیده است. همچنین علوم، از طریق تکنولوژی ( فن آوری ) به ما امکان سفر کردن، برقراری ارتباط، ساختن بناها، شفا دادن بیماران، تحقق و اکتشاف از راههایی که تقریباً برای نیاکان ما غیر قابل تصور بوده عطا کرده است. چنان معرفت و قدرتی که ما کشف کرده ایم همانطور که می تواند موجب رشد و بهبود عمده ای در زندگی ما بشود، نیز می تواند در استخدام تخریب و نابودی زندگی بشر و محیط زیست حتی در مقیاس جهانی شود.
وحدتی که ما بر پایه ی ایمان مان به عیسی مسیح به عنوان خداوندگار جهان، در آفرینش درک می کنیم و وحدتی که در جوامع بشری برای تحقق آن تلاش می کنیم، به نظر می رسد در علم معاصر بازتاب یافته و تقویت شده است. ما همانگونه که شاهد پیشرفت شگفت انگیز تحقیقات علمی هستیم، شاهد یک حرکت اساسی در جهت کشف قوانین و فرآیندهای مختلفی که موجب وحدت واقعیت جهان شده و در عین حال تنوع عظیم ساختارها و موجودات آلی از حیث زیست شناختی و حتی روانی و اجتماعی در جهان مستند بدانهاست، هستیم.
فیزیک معاصر نمونه های شگفت آوری را در اختیار ما می نهد، تلاش برای وحدت بخشی به چهار نیروی اساسی مادی – جاذبه، (9) الکترومغناطیس، (10) همکنشی های هسته ای قوی و ضعیف (11) با موفقیت فزاینده ای روبرو بوده است. این وحدت بخشی می تواند کشفیات مربوط به قلمرو جهان ذرات را به خوبی مرتبط ساخته و پرتو جدیدی بر مسأله ی منشأ پیدایش جهان و در نهایت منشأ قوانین ثابت حاکم بر تحول و تکامل جهان بیندازد. فیزیکدانها از دانشی گسترده هر چند ناقص و موقتی درباره ی اجزای نخستین و نیروهای اساسی ای که انرژیهای ضعیف و متوسط درون آنها در تعامل اند، برخوردار هستند. آنان اکنون در مورد وحدت نیروهای الکترومغناطیسی و نیروهای ضعیف هسته ای، در کنار نظریه های کلان متحد میدانی (12) نویدبخش، هر چند نارساتر، درمورد تعامل هسته ای قوی و همکاری این نیروها، نظریه ی قابل قبولی در اختیار دارند. بعلاوه در راستای همین تکامل، اکنون پیشنهادهای مفصلی برای مرحله ی نهایی و وحدت متعالی یعنی وحدت همه ی چهار نیروهای اساسی که شامل جاذبه هم هست، وجود دارد. آیا این برای ما مهم نیست که ملاحظه کنیم که در فضای چنان سرشار از تخصص وسیع مثل فیزیک معاصر چنین تمایلی به همگرایی (13) و تقارب وجوددارد؟
در علوم زیستی نیز رخداد مشابهی اتفاق افتاده است. زیست شناسان، مولکولی، ساختار ماده ی زنده، کارکردهای آن و فرآیندهای تکثیر آن را کشف کرده اند. آنان کشف کرده اند که همان اجزای اساسی در تکوین همه ی موجودات زنده بر روی زمین نقش دارند و ژنها و پروتئین هایی را که ژنها رمز آنها را با خود دارند تشکیل می دهند.
با تشویق تماس و ارتباط بین کلیسا و جوامع علمی، ما قصد نداریم که بین الهیات و علم، نوعی وحدت رشته ای مانند آنچه بین هر رشته ی علمی مفروض به الهیات و یا درون خود الهیات وجود دارد، پدید بیاوریم. همچنانکه گفتگو و کاوش مشترک ادامه می یابد، درک متقابل نیز رشد و علایق مشترک، کشف می شوند که خود پایه ی تحقیق و بحث بیشتر را فراهم می آورند. اینکه دقیقاً چه شکلی پدید خواهد آمد مسأله ای است که در آینده مشخص خواهد شد. آنچه مهم است وما نیز تاکنون بر آن تأکید کرده ایم، این است که گفتگوها باید ادامه یافته و بر عمق و گستره ی آنها افزوده شود. در این فرآیند، ما باید بر هر گونه گرایش منحط و مخرب به تحویل گرایی یکسویه، (14) ترس و انزوای تحمیلی غلبه کنیم. آنچه که از دید انتقادی اهمیت دارد این است که هر رشته ای باید به تقویت، تغذیه کردن و چالش نمودن با دیگر رشته ها بپردازد تا بطور کاملتری به ما کمک نماید که بدانیم که هستیم و چه خواهیم شد.
ممکن است بپرسیم که آیا ما برای چنین اقدام تعیین کننده ای آمادگی داریم یا خیر. آیا جامعه ی ادیان جهان که شامل کلیسا نیز هست، آمادگی ورود به یک گفتگوی جامعتر با جامعه ی علمی را، گفتگویی که از طریق آن یکپارچگی دین و علم حمایت شده و رشد هر یک نیز تقویت شود، دارد یا نه؟ آیا اکنون جامعه ی علمی آماده ی استقبال از مسیحیت و در واقع از همه ی دینهای جهان هست، تا با کار مشترک بتوانیم فرهنگی انسانی تر و الاهی تر بنا کنیم؟ آیا آن صداقت و شجاعت لازم برای انجام اینکار را داریم؟ ما باید از خود بپرسیم که آیا علم و دین باید در جهت وحدت فرهنگ بشری با یکدیگر همکاری کنند یا در جهت تجزیه و متلاشی ساختن آن. این یک انتخاب واحد است که پیش روی ماست. زیرا بی تفاوتی محض، دیگر قابل قبول نیست. با رشد و بلوغ علم و دین، دیگر ملتها نمی توانند در خانه های مجزا و بی ارتباط زندگی کنند و به دنبال منافع و علایق کاملاً متفاوت خود باشند. یک جامعه ی دچار تفرقه، نگرشی تفرقه آمیز از جهان دارد و یک جامعه ی مبتنی بر مبادله، اعضایش را به گسترش دیدگاه های جزیی و محدود تشویق نمود و موجب پیدایش نگرش واحد جدیدی خواهد شد.
با این همه، وحدتی (15) که ما خواستار آن هستیم، چنانکه تاکنون تأکید کرده ایم، یکی شدن (16) نیست. کلیسا پیشنهاد نمی کند که علم تبدیل به دین بشود یا دین به علم تغییر هویت دهد. برعکس، وحدت همیشه مبتنی بر پیشفرض وجود اختلاف و انسجام عناصر آن است. هر یک از این رشته ها باید در یک مبادله ی پویا بجای از دست دادن هویت خود، هویت بیشتری کسب کنند، زیرا وحدتی که به سبب آن یکی از عناصر تبدیل به چیز دیگری شود، ویرانگر و کاذب است و هماهنگی و انسجام اجزای پدیده را از بین می برد. از ما خواسته شده که متحد شویم، از ما نخواسته اند که تبدیل به یکدیگر بشویم.
به عبارت دقیقتر، هم دین و هم علم، باید استقلال (17) و تمایز (18) خود را حفظ کنند. دین مبتنی بر علم نیست و علم نیز امتداد و گسترش دین نمی باشد. هر یک باید واجد اصول و مبانی، سرمشق ها و روش ها، تفسیرهای مختلف و نتایج خاص خود باشند. منبع توجیه (19) مسیحیت درون خود اوست و نباید از علم توقع دفاعیات (20) اصلی داشته باشد. علم نیز باید خود به ارزش و اعتبار خود شهادت دهد. در حالی که هر یک از علم و دین می توانند به عنوان بُعدی از فرهنگ مشترک بشری حامی دیگران باشند، اما نباید هیچ یک مقدمه ی ضروری دیگری پنداشته شود. فرصت بی سابقه ای که امروز ما در اختیار داریم به سبب رابطه ی تبادل این دو رشته است که در آن هر یک با حفظ تمامیت خود، بطور بنیادی با کشفیات و شناختهای مربوط به دیگری در ارتباط است.
اما چرا برخورد نقادانه و مبادله ی متقابل برای هر دو رشته ارزشمند است؟ وحدت، لازمه ی تمایل ذهن بشری به فهمیدن و علاقه روح بشر به عشق است. وقتی انسانها می خواهند کثرتهای پیرامون خود را بفهمند، وقتی که آنها می خواهند تجربه ی خود را معنا ببخشند، این کار را از طریق گردآوری عوامل مختلف در یک نگرش مشترک انجام می دهند. فهم هنگامی تحقق می یابد که اطلاعات بسیاری تحت یک ساختار واحد متحد شوند. واحد، کثیر را روشن می سازد و مجموعه را معنا می بخشد. کثرت محض جز آشفتگی چیزی نیست، و بصیرت و نمونه ی واحد می تواند به این آشفتگی سامان دهد و آن را به معقولیت برساند. ما در زندگی خود هر جا که بسوی معنا می رویم، به سوی وحدت حرکت می کنیم. وحدت، نتیجه و لازمه ی عشق نیز هست. اگر عشق، ناب و راستین باشد به سمت شبیه سازی (21) دیگران سیر نمی کند، بلکه به سمت اتحاد (22) با دیگران میل می کند. جامعه ی بشری مادام که وحدت تحقق نیافته، مشتاق آن است و چون وحدت تحقق بیابد کامیابی آن به کمال می رسد، زیرا آنها که از هم جدا بوده اند اکنون متحد گشته اند.
در اسناد اولیه ی کلیسا، تحقق جامعه، به معنای اصلی این واژه، به عنوان وعده و هدف انجیل بشمار می رفته است: آنچه را که ما دیده و شنیده ایم به شما نیز اعلام می کنیم، شاید شما نیز با ما دوستی بورزید و دوستی ما با پدر و با پسر او عیسی مسیح است. و ما این را می نویسیم تا شاید خوشی ما کامل شود ( یوحنای اول، 3 و 13 ). بعدها کلیسا به علوم و هنرها دست یافت و دانشگاه های بزرگ و بناهای تاریخی کاملاً زیبایی تأسیس کرد ” تا همه ی موجودات بتوانند دوباره در مسیح رشد یابند ” ( افسیان، 10:1 ).
بنابراین کلیسا در تشویق به این وحدت نسبی بین علم و دین دنبال چه چیزی است؟ پیش و بیش از هر چیز به دنبال این است که علم و دین باید یکدیگر را بفهمند. زیرا زمانی طولانی آنها در حال جنگ بوده اند. الهیات را به عنوان تلاش ایمان برای کسب فهم تعریف کرده اند، یعنی ایمان مؤید عقل است. بدینسان، امروز نیز مثل همیشه الهیات باید به مبادله ای حیاتی با علم و فلسفه و دیگر صور معارف داشته باشد. الهیات باید تا اندازه ای برای پیگیری علایق اولیه ی بشری مثل دستیابی به آزادی و امکانات جامعه ی مسیحی، ماهیت ایمان و معقولیت طبیعت و تاریخ، به یافته های علم رجوع کند. اهمیت و ارزش الهیات برای بشر به شکل عمیقی بستگی به قابلیت آن برای همکاری و جذب این یافته ها دارد.
این نکته اکنون اهمیت خاصی دارد و باید بدقت تشریح شود. الهیات نباید بطور منفعل با هر نظریه ی فلسفی یا علمی جدیدی همکاری کند. اما از آنجا که به هر حال این یافته ها به صورت بخشی از فرهنگ عقلی هر عصر در می آیند، متکلمان باید آنها را شناخته و ارزش آنها را آزموده و بکوشند از طریق آنها به استخراج باورها و امکانات شناخته نشده ی مسیحی نایل شوند. برای مثال نظریه ی ارسطویی ” ماده و صورت ” (23) توسط متکلمان قرون وسطا مورد قبول قرار گرفت و از آن برای تحقیق درباره ی ماهیت شعائر و اتحاد اقانیم مدد جستند. این بدان معنا نیست که کلیسا درمورد صدق و کذب معرفت ارسطویی فتوا داده است، زیرا این مربوط به کلیسا نیست. بلکه این دلالت دارد بر اینکه یکی از معارف غنی فرهنگ یونانی مورد شناسایی قرار گرفته و پس از بررسی جدی ارزش و اعتبار آن برای توضیح برخی نکات الهیاتی بکار رفته است. در اینجا ممکن است با توجه به علم معاصر و دیگر حوزه های معارف بشری، متکلمان به حق سؤال کنند که آیا آنان نیز می توانند این وظیفه ی فوق العاده دشوار را بخوبی استادان قرون وسطا به انجام برسانند. آیا اگر نظامهای جهان شناسی خاور نزدیک درگذشته توانستند خود را پاک و مشابه بخشهای آغازین ” سفر پیدایش ” بسازند، جهان شناسی معاصر نیز چیزی برای کمک به تفکر ما درباره ی آفرینش دارد؟
آیا یک دیدگاه تکامل گرا می تواند در مورد انسان شناسی الهیاتی، معنای موجود بشری به عنوان ” صورت خدا ” (24)، مسأله ی مسیح شناسی (25) و حتی تفسیر خودِ ایمان روشنگری کند؟ آیا اگر اساساً بتوان از نتایج فرجام شناختی جهان شناسی معاصر دم زد، بخصوص در مورد آینده ی بیکران جهان ما، این نتایج کدامند؟ آیا می توان بگونه ای ثمربخش، روش الهیاتی را از روش شناسی علمی و فلسفه ی علم اخذ نمود؟
سؤالاتی از این قبیل فراوانند. پیگیری و کاوش بیشتر درباره ی آنها مستلزم مباحث گسترده ای با دانشمندان معاصر است، بخصوص آنان که درمجموع فاقد تحقیق و آموزش در زمینه ی الهیات بوده اند. این گونه بحثها مستلزم آن است که متکلمان، حداقل در علومی که می خواهند از نظریه های اثبات شده ی آنها به نحو موثَق و خلاق بهره بگیرند، بقدر کافی خبرویت و اطلاع داشته باشند. چنین اقدامی متکلمان را از استفاده های نابجا و ناسنجیده از داده های علمی جهت استفاده های دفاعیاتی باز خواهد داشت، نمونه ی جدید چنین نظریه هایی، ” نظریه ی مِهبانگ ” (26) در کیهان شناسی (27) است. نیز این گونه آشناییها به نحوی همسان می تواند متکلمان را از کاستن اهمیت بالقوه ی چنان نظریه هایی در عمق بخشیدن به شناخت حوزه های سنتی تحقق الهیاتی باز دارد.
در این فرآیند آموزش دو جانبه، آن دسته از اعضای کلیسا که خود دانشمندان فعالی هستند، یا در موارد خاصی، هم دانشمند و هم متکلم اند می توانند به عنوان منابع کلیدی و اصلی ایفای نقش نمایند. آنان همچنین می توانند به کسانی که در راه ایجاد وحدت بین علم و دین تلاش می کنند خدمات دینی مورد نیاز را از نظر فکری و معنوی، بیشتر در اختیارشان نهاده و نیز به کسانی که در تحقیق و عمل با مشکلاتی در زمینه ی تصمیم گیریهای اخلاقی مواجه هستند، بیشتر کمک نمایند. چنین روحانیان پیوندسازی (28) باید هر چه بیشتر تربیت یافته و تشویق شوند. کلیسا از دیر زمان به اهمیت چنان پیوندهایی پی برده بود و به همین سبب به تأسیس ” آکادمی اُسقفی علوم ” (29) همت گماشت تا در آنجا دانشمندان برجسته ی جهان بتوانند بطور منظم با هم ملاقات نموده و درباره ی تحقیقات شان به بحث بپردازند و جامعه را در سطحی وسیعتر در جریان کشفیات خود قرار دهند. اما نیاز ما بسیار بیش از اینهاست.
مسأله یک مسأله ی فوری و ضروری است. پیشرفتهای معاصر علمی، امروز بسی ژرفتر و بیش از عرضه ی آثار ارسطو به اروپا در قرن سیزدهم، الهیات را به چالش فرا می خوانند. لیکن این پیشرفتها در عین حال منابع بالقوه مهمی را نیز در اختیار الهیات قرار می دهند. درست همانگونه که فلسفه ی ارسطو از طریق ایفای نقش روحانی عالمان بزرگی مثل قدیس توماس آکویناس درنهایت موجب تکوین برخی از ژرفترین تفسیرهای عقاید کلامی شد، آیا نمی توان امیدوار بود که علوم امروز نیز، در کنار دیگر معارف بشری، بتواند موجب رشد و تقویت تلاشهای الهیاتی در حوزه های مرتبط با طبیعت و نسبت آن با انسان و خدا بشوند؟
آیا علم نیز از این مبادله سود خواهد برد؟ به نظر می رسد که چنین است. زیرا علم نیز هنگامی که مفاهیم و نتایج آن با فرهنگ وسیعتر بشری و علایق آن نسبت به معنا و ارزش غایی مرتبط شود، بسط و تکامل بیشتری خواهد یافت. بنابراین، دانشمندان نمی توانند خود را به کلی از نوع مباحثی که فیلسوفان و متکلمان مطرح می کنند، دور نگهدارند. با پرداختن به اینگونه مباحث، آنان می توانند با نشاط و دقت به تحقیقات علمی شان افزوده و به دیگران کمک نمایند تا به طور کامل تری کشفیات آنان را درک کنند. آنان می توانند از این طریق برای خودشان نیز به این درک نایل شوند که کشفیات آنها هرگز نمی تواند جایگزین معتبری برای معرفت حقیقی نسبت به موجود غایی باشد علم می تواند دین را از خطا و خرافات پاک سازد و دین می تواند علم را از بت پرستی و مطلق های دروغین تطهیر کند. هر یک از این دو می توانند دیگری را با جهانی وسیعتر آشنا سازد، جهانی که هر دو توأمان آن را می آرایند.
از آنجا که درحقیقت، کلیسا و جامعه ی علمی از داد و ستد و تعامل با یکدیگر ناگزیرند، بنابراین هرگز نمی توانند انزوا و جدایی را انتخاب کنند. مسیحیان بنا گزیر عقاید رایج در باب جهان را می پذیرند و امروز این عقاید عمیقاً توسط علم تکوین و عرضه می یابند. تنها مسأله ای که باقی می ماند این است که آیا آنان این پذیرش را بنحوی نقادانه انجام خواهند داد یا بدون تأمل و فکر، با عمق و دقت یا با کوته بینی و سطحی نگری که انجیل را از اعتبار می اندازد و موجب شرمندگی ما در برابر تاریخ می شود. دانشمندان نیز مانند همه ی انسانها، در باب موجودی غایی که به زندگی و کار آنان معنا و ارزش می بخشد ناچار به اندیشه و تصمیم گیری هستند. آنان می توانند این کار را بطور کامل یا به گونه ای ضعیف انجام دهند، می توانند با عمق فکری و شناخت الهیاتی بیشتری که کسب می کنند انجام دهند و نیز می توانند با مطلق کردن ناسنجیده ی دستاوردهای علمی شان و بدون توجه به مرزهای دقیق و معقول این کشفیات علمی را انجام دهند.
هم کلیسا و هم جامعه ی علمی با چنین راههای گریزناپذیری مواجه هستند. ما اگر در یک تعامل و همکاری دوستانه در تحقیقات و وظایفمان شرکت کنیم می توانیم انتخابهای بسیار بهتری داشته باشیم. تنها یک رابطه ی پویا بین الهیات و علم می تواند محدودیتهایی را که وحدت هر دو رشته را ایجاب می کند، آشکار سازد، و در نتیجه دیگر نه الهیات می تواند علم کاذب (30) را بپذیرد و علم می تواند ناآگاهانه تبدیل به نوعی الهیات شود. شناخت ما از یکدیگر می تواند منجر به شناخت موثق تری از خودمان شود. هیچکس نمی تواند تاریخ قرن گذشته را مطالعه کند و متوجه بحرانی که گریبانگیر هر دوی ماست – یعنی علم و دین – نشود. استفاده های بسیار ویرانگر از علم بارها اتفاق افتاده است و تفکرات عقیم و بی نتیجه درباره ی دین نیز بارها صورت گرفته است. ما هر دو نیاز داریم که طبق ماهیت خود عمل کنیم و آن چیزی باشیم که باید باشیم و قرار است که باشیم.
و چنین است که به مناسبت سیصدمین سال انتشار کتاب عمده ی نیوتن، کلیسا از طریق سخنان من هم خود و هم جامعه ی علمی را به گسترش روابط و مبادله ی سازنده و رسیدن به وحدت دعوت می کند. از شما خواسته شده که از هم بیاموزید و زمینه ای ایجاد کنید که هم در آن تحقیق علمی صورت پذیرد و هم فرهنگی را که بگونه ای حیاتی مورد نیاز الهیات است تقویت نمایید. هر یک از شما باید همه ی کوشش خود را برای دستیابی به چنان تعاملی بکار بندد و جامعه ی بشری که هر دو نهاد ما در خدمت آن است حق دارد که چنین چیزی را از ما بخواهد.
من برای همه ی کسانی که در این ” هفته مطالعاتی ” که توسط واتیکان برگزار شده شرکت کرده اند و همه ی کسانی که این مقالات را مطالعه خواهند کرد از خداوندگار ما عیسی مسیح طلب حکمت و آرامش می کنم و در مقام یک روحانی دعای قلبی خود را نثار آنان می نمایم.
پاپ ژان پل دوم، وایتکان، اول ژوئن 1988. (31)

پی‌نوشت‌ها:

1. آنگونه که راقم این سطور اطلاع دارد متن کامل این خطابه ی پاپ همراه با مهمترین مکاتبات و نوشته های شخصی گالیله، توسط آقای دکتر ناصر موفقیان ترجمه شده و سازمان انتشار و آموزش انقلاب اسلامی نیز ناشر آن است. روزنامه ی همشهری، یکشنبه 12 دی ماه 1372. ما نیز در مورد مواضع نقل شده درباره ی گالیله از این منبع استفاده کرده ایم.
2. ( محل اقامت تابستانی پاپ نزدیک شهر رم ) Castelgandolfo.
3. Philosophia Naturalis Principia Mathematica.
4. ” Our Knowledge of God and Nature: Physics, Philosophy and Theology ”
5. Homogenization.
6. Diversity
7. Anti- Semitism.
8. ” World – Church ”
9. Gravitation.
10. electro- megnetism.
11. Strong and Weak nuclear interactions.
12. Grand unified field theories.
13. Convergence.
14. Unilateral reductionism.
15. Unity
16. ldentity.
17. Autonomy
18. Distinctiveness.
19. Justification.
20. Apologetic
21. assimilation.
22. Union
23. Hylomorphism.
24. lmago Dei
25. Christology
26. ” Big Bang ”
27. Cosmology
28. Bridging ministries.
29. The Pontifical Academy of Sciences.
30. Pseudo- Science.
31. متن این پیام که بیانگر موضع رسمی کلیسای کاتولیک درباره ی رابطه ی علم و دین است در بسیاری از کتابها و نشریات و حتی انتشارات خود واتیکان و مؤسسه های وابسته به آن به چاپ رسیده و یکی از منابع کتابی است که تحت نام ” تلاش مشترک فیزیک و فلسفه و الهیات در طلب شناخت ” توسط رصد خانه واتیکان چاپ شده می باشد و خصوصیات کتابشناختی آن چنین است:
Physick, Philosophy And Theology: A Common Quest For Understanding, ( ed ) , R. Russell. W. Stoeger, G. Coyne, Vatican observatory- vatican State, 1988.
راقم این سطور در سفر اخیر خود به ایتالیا و شرکت در یک همایش جهانی ادیان با بسیاری از استادان مسیحی و دانشگاهیان ملاقات نمود و درباره ی این پیام محتوا و اهمیت آن بحثهای سودمندی داشت. تنها اشاره به این نکته را ضروری می دانم که پاپ ژان پل دوم یکبار دیگر نیز در اکتبر سال 1992 در مجمع عمومی فرهنگستان علوم وابسته به کلیسای کاتولیک تحت عنوان ” بروز مسایل پیچیده ی کنونی در علوم فیزیک، شیمی، ریاضیات و زیست شناسی ” خطابه ای ایراد کرد و در آن به گالیله و خطای کشیشان در محکومیت و محاکمه ی او اشاره کرد و روشهای بکار گرفته برای تفسیر کتاب مقدس را ناقص و نارسا خواند و هوشمندی و زیرکی گالیله را ستود و گفت که: ” اشتباه الاهیون آن زمان که بر مرکزیت زمین تأکید می ورزیدند، در آن بود که می پنداشتند علم و آگاهی ما از ساختار جهان طبیعی در عین حال باید تابع معنای تحت اللفظی کتاب مقدس باشد. ” و بدینسان کلیسا خود را از خطاها و قصورهای روحانیان سده های گذشته تطهیر کرد و مبرا ساخت.
منبع مقاله :
بارینگتون وارد، سیمون، … [و دیگران]، ( 1379 )، مقدمه ای بر الهیات معاصر، مترجم: همایون همتی، تهران: نقش جهان، چاپ اول.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید