نویسنده: محمود سلیم الحوت
ترجمه و تحقیق: منیژه عبداللهی و حسین کیانی
مسیحیت هم مانند یهودیت در جزیره العرب پراکنده شده بود.. «شیخو» در کتاب خود، «النصرانیه و آدابها بین عرب الجزیره»، بر این باور است که مسیحیت نیز در اکثر نقاط سرزمین های عربی در حدود شام و حجاز و یمن و بحرین و عراق… جایگاهی داشت و تعداد زیادی از قبایل، نصرانیت را پذیرفته بودند. ابن واضح می گوید:
از قبایل عرب کسانی بر دین نصرانی بودند: از قریش طایفه ی بنی اسد بن عبدالعزّی، و از تمیم طایفه ی امرؤالقیس بن زید مناه، و از ربیعه طایفه ی بنی تَغلِب و از یمن طایفه های طیء و مَذحِج و بهراء و سلیح و تَنوخ و غَسّان و لَخم. (1)
و ابن قتیبه می گوید: نصرانیت میان ربیعه و غسان و بعضی از قضاعه رواج داشت (2).
با آن که هدف این نوشته دنبال کردن سیر نصرانیت در همه ی مکان های شبه جزیره نیست، اما بهتر است به نَجران، به عنوان مهم ترین موطن نصرانیان در بلاد عرب، پرداخته شود. این شهر در آن زمان شهری پرنعمت و آبادان بود و امور نصرانیان را سه مهتر بر عهده داشتند: سید، عاقب و اسقف، و نصارای نجرانی-چنان که «اولیری» نیز بر این باور است- بر مذهب یعاقبه (یعقوبیان) بودند که همین امر سبب شد تا بیش از آن که با روم ارتباط داشته باشند، با حبشه ارتباط یابند.(3) همان مکانی در جنوب که نصرانیت با یهودیت در جنگی سخت درگیر شد.
نصرانی شدن نجران به مردی صالح از پیروان عیسی برمی گردد که به او «فَیمِیوُن» گفته می شده است. او سیاحی بود که همه ی آبادی ها را می شناخت و نخستین عابد نصرانی در قریه های شام بود و مردی از اهالی شام که صالح نامیده می شد با او همراه شده بود تا این که به سرزمین اعراب گام نهادند، اعراب آنها را دنبال کردند و کاروانی به آن ها تاخت و آن ها را ربود و در نجران فرو ریخت. مشهورترین قبایل در این زمان نجران درخت نخل بلندی را می پرستیدند که هر سال، برای آن جشن عید برپا می داشتند و… و ابن اسحاق این داستان را با افسانه ی دیگری کامل می کند که این بنده ی صالح طهارت کرد و برای پروردگارش نمازگزارد و درخت را نفرین کرد. در این هنگام باد تندی وزید و درخت را از ریشه درآورد… و پس اهل نجران از او در پیروی از دین پسر مریم، تبعیت کردند. (4)
دین مسیحی هم چنان انتشار می یافت تا آن گاه که «ذونواس» آنان را به یهودیت فراخواند، اما نجرانی ها نپذیرفتند و خود را برای دفاع از سرزمینشان آماده ساختند، پس ذونواس با مکر وارد سرزمین آنها شد و آنان را شکست داد و چیزی نگذشت که این خبر به وسیله ی مردی که گریخته بود به قیصر روم رسید و آن مرد علیه ذونواس از قیصر یاری خواست و قیصر به نجاشی پادشاه حبشه فرمان داد که با یهودیان وارد جنگ شود و او چنین کرد و سپاهی را با «اریاط» و «ابرهه الاشرم (5)» فرستاد و آنان در جنگ پافشاری و ایستادگی کردند و بر سرزمین ذونواس چیره شدند. سپس سپاه حبشه فتح یمن را به پایان رساند و بیش از نیم قرن بر آن فرمان روایی کرد تا سرانجام ایرانیان تسلط خودشان را بر آن دیار گسترش دادند تا آن گاه که مسلمان آمدند و نواحی یمن بعد از آن به دست مسلمانان فتح شد (6) و نصرانیت در نجران استمرار یافت تا روزگار عمر که بیش تر آن ها به عراق رفتند (7).
اما ابرهه ی مذکور همان صاحب فیل و همان کسی است که کنیسه ای در صنعا بنا نهاد و آن را «القُلَّیس» نامید و به نجاشی نامه ای نوشت و گفت:
من برای تو کنیسه ای بنا نهادم که هیچ کس مثل من نساخته است و من عرب را رها نمی کنم مگر حج آن ها را از خانه ای که به آن حج می گذارند [به این سو] بگردانم. (8)
پراکنده شدن نصرانیت در بلاد عرب، انتشار تعالیم نصرانی را در میان اعراب به دنبال داشت. از اخبار ادبی می توان دریافت که کشیشان و راهبان در جاهلیت به بازارهای عرب رو می آوردند و به مردم بشارت می دادند و روز حساب را یادآوری می کردند و عذاب و بهشت و آتش را به مردم متذکر می شدند. بهترین مثالی که در این جا می توان ذکر کرد، خطیب اَیّاد و راهب نجران، «قُسّ بن ساعِده» است اگر چنین باشد، نصرانیت در زبان عربی الفاظ و ترکیب های وارد کرده است که عرب آن ها را نمی شناخت. علاوه بر این ها باید گفت که نصرانیت پیش از ورود به جزیره العرب در بخشی از تمدن یونانی را با خود داشت، چنان که در مورد یهود نیز چنین بود. (9)
پی نوشت ها :
1. تاریخ الیعقوبی، ج1، ص 298-299.
2. کتاب المعارف، ص 299.
3. فجر اسلام، ص 30.
4. السیره، ص 20-21.
5. ذی نواس به سال 523 میلادی به نجران بزرگ ترین مرکز مسیحیت در یمن حمله برد و مسیحیان را میان گزینش یهود یا افکنده شدن در آتش مخیر کرد. خداوند متعال در قرآن کریم از این گروه با عنوان «اصحاب الاخدود» یاد کرده و می فرماید: قُتل اصحابُ الاخدود النار ذات الوقود اذهم علیها قعود و هم علی ما یفعلون بالمؤمنین شهود. (کشته شدند اصحاب اخدود، آن آتش دارای هیزم و سوخت، آن گاه که آن ها بالای آن آتش نشسته بودند و آنان خود گواه رفتار خویش با مؤمنان بودند). (سوره ی بروج، آیه 4-7). از منظر تاریخی یهودی شدن ذونواس و به دنبال آن اجرای لشکرکشی ابرهه به مکه، بر اساس آن شکل گرفت که ذونواس آخرین پادشاه حمیری از بیم گسترش نفوذ حبشه که خود زیر نفوذ دولت روم قرار داشت، و به گمان آن که مسیحیان یمن از حبشه حمایت می کنند، به آزار مسیحیان پرداخت. به همین جهت دولت حبشه سپاهی به فرمانده ی ابرهه، و اریاط، به هواداری مسیحیان، به یمن گسیل داشت که به کشته شدن ذونواس و ختم دولت حمیری انجامید. پس از چندی ابرهه بر اریاط شورید و او را کشت و خود را پادشاه یمن نامید. (به گزارش ابن خلدون پادشاه حبشه نخست ابرهه را به یمن فرستاد و چون ابرهه دم از استقلال زد، اریاط را برای سرکوب وی فرستاد که شکست خورد و کشته شد) گویا در همین جنگ، ضربه ای بر بینی ابرهه وارد شد که آن را شکافت و از آن پس به «ابرهه الاشرم» معروف شد.
گفته شده است ابرهه در سال 570م، به تحریک روم برای جنگ با ملوک حیره که دست نشانده ی ایرانیان بودند، به سمت شمال عربستان حرکت کرد و در مسیر بازگشت، از مکّه عبور کرد. گویا داستان معروف اصحاب فیل در همین سفر روی داده است. پس از ابرهه، پسرش یکسوم و بعد از او پسر دیگر ابرهه، مسروق (یا مهروق) سلطنت کردند.
در مجموع حکومت حبشی ها بر یمن از 526 تا 570 میلادی طول کشیده است. پایان کار خاندان ابرهه چنان بود که یکی از امیران حمیری به نام سیف ذی یزن با یاری ایرانی ها بر یمن تسلط یافت و حبشی ها را از آن جا راند. با کشته شدن سیف ذی یزن، یمن یکسره به دست ایرانی ها افتاد، چنان که مقارن ظهور اسلام، مرزبانان ساسانی در آن جا حکومت داشته اند.
6. الاب لویس شیخوالیسوعی: النصرانیه و آدابها بین عرب الجاهلیه، القسم الأوّل، ص 60.
7. فجر الاسلام، ص 31.
8. الکلبی، ابوهشام، کتاب الاصنام، ص 46-47.
9. فجرالاسلام، ص 32.
منبع: سلیم الحوت؛ محمود، (1390)، باورها و اسطوره های عرب پیش از اسلام، منیژه عبداللهی و حسین کیانی، تهران، نشر علم، چاپ اول.