نویسنده: محمدعلى سلطانى
اختلاف فکرى عمیق و گسترده موجود در عصر عباسى،و بویژه دوران مصادف با حیات علمى – سیاسى حضرت عبدالعظیم حسنى، اخلاق و رفتار اجتماعى پیروان گرایشهاى مختلف مذهبى را به شدت تحت تأثیر قرار داده بود. درگیریهاى فکرى گسترده، باعث جبههبندیها و فرقهگراییهاى بسیارى گشته، و اخلاق و رفتارهاى مبتنى بر اصول کرامت و بزرگوارى را دست خوش تحوّل ساخته بود.
نقضها و رد و ایرادهایى که افراد نسبت به همدیگر داشتند، گویاى فضایى آکنده از بدبینى و عناد و دشمنى بود و تخریب شخصیت افراد و اتهام بىدینى و ارتداد به بهانههاى کم ارزش، قبح و زشتى خود را از دست داده بود. انتساب افراد و شخصیّتهاى علمى به گرایشهایى چون تجسیم، جهمیّه، شبّهه و امثال آن و از بین بردن اعتبار آنان بسیار متداول بود.(1)
شاید حاکمیتهاى وقت هم به این فضاى آلوده دامن مىزدند و از این راه، دشمنى و کینه را بین اندیشوران مذاهب گوناگون تشدید مىکردند و تفاهم و در نتیجه، احتمال خطر آنان را پایین مىآوردند، بویژه آنکه در این دوران، حرکتهاى سیاسى برانداز از قبیل تحرکّات نظامى خوارج، شیعیان زیدى و به خصوص طالبیان، حرکتهاى ملّىگرایانه در قلمرو وسیع حاکمیت وقت از قبیل گرایشهاى خرّم دینى، مازیارى و یا در افریقا حرکتهاى سیاهان زمینهاى لازم را در اختیار اندیشوران دینى گذاشت تا بعضى از این حرکتها را تأیید کرده و موجب دردسر بیشتر حاکمیت گردند.
بدیهى است ایجاد تفرقه فکرى و اعتقادى و به تبع آن،تشدید کینه و نفرت بین عالمان و به خصوص متکلمان و فقیهان مىتوانست هدف جذّابى براى حاکمیّتهاى وقت باشد.
برگزارى مجالس مناظره بین گرایشهاى مختلف فقهى و یا کلامى و گاه، ادبى در حضور خلیفه و یا امرا را نمىتوان تنها به انگیزه دانش دوستى خلفا نسبت داد. طرح مباحث اختلاف برانگیز در این مجالس و رودررو قرار دادن دانشوران راه گمانهاى نیکو را مىبندد و پژوهشگر را به تأمل وامىدارد.(2)
عامل دیگرى که زمینه لازم براى بدبینى و تردید و در نتیجه، اختلاف و عناد و کینه را بهوجود مىآورد، روشهاى مبارزاتى بود که مخالفان هر گروه نسبت به گروه دیگر به کار مىگرفتند. جعل حدیث و ساختن مطالب دروغ و بىپایه و نسبت دادن آنها به رؤساى جریانات فکرى و مذهبى و تخریب مجموعه معارف مذاهب و گرایشهاى فقهى و یا کلامى از سوى پارهاى از افراد بىاخلاق و فاسد باعث مىشد(3) پیروان هر گرایشى در حالت روانى ویژهاى براى پذیرش اتهامها نسبت به افراد قرار گیرند و در نتیجه اصل را بر فساد بگذارند و از حسن ظن نسبت به یکدیگر فاصله بگیرند.
این فضاى زشت و سنگین، عرصه را براى پیروان تشیّع نیز سخت و تنگ مىساخت، بویژه آنکه در بین شیعیان نیز چندین گرایش عمده کلامى وجود داشت(4) و شرایط سخت سیاسى هم در مواردى موجب مىشد تا امام پیشین نتواند امام بعدى خود را به صورت صریح و بىابهام معرفى کندتا پیروان وى در شناخت امام بعدى دچار تردید نشوند.
از این رو، سوء استفادهکنندگان از این فضاى تاریک و ابهامآلود بهره جسته و وارد گود مىشدند و خود را جانشین امام پیشین مىشمردند و گرایش جدیدى ایجاد مىکردند.(5) وجود مسایل مالى هم به این موضوع دامن مىزد و طمعورزى افراد، آتش معرکه را شعلهورتر مىساخت.(6)
در عصرى که دسترسى به امام معصوم بسیار سخت نبود، مراجعه به ایشان و شنیدن استدلالهاى آنان باعث فروکشى آتش اختلافات مىشد و و دامنه آن وسعت پیدا نمىکرد و رفتن به محضر امام(ع)، فصل الختام اختلافها بود؛(7) اما در روزگارى که حاکمان بر امامان(ع) سخت مىگرفتند و آنان را در زندان و یا تحت نظر جاسوسان نگهدارى مىکردند، فضا بسیار تیرهتر و زمینه اختلاف در درون شیعه بیشتر مىشد.
در روزگار امامت امام هادى(ع) که -حاکمیت در دست خلیفه مستبد عباسى، متوکّل بود این قبیل اختلافات بسیار گسترده بود و از آنجایى که آن حضرت به شدت تحت مراقبت بودند،(8) راه دستیابى همه به وى غیر ممکن بود در نتیجه، تلاش براى ایجاد تفرقه بین یاران و پیروان ائمه(ع) بسیار آماده بود.
از این اختلافها گزارشهاى بسیارى نقل شده است، امّا گزارشى که عبدالعظیم حسنى در قالب یک توصیه امام(ع) به یاران خود آورده است، به روشنى فضاى حاکم بین شیعیان و پیروان آن حضرت را ترسیم مىکند، فضایى که در این سفارش ترسیم شده است، بسیار غمبار و تأمل برانگیز است.
حضرت عبدالعظیم حسنى از امام هادى(ع)(9) چنین نقل مىکند که:
اى عبدالعظیم، به دوستانم سلام برسان و به آنان بگو که براى شیطان راهى در دلهاى خود باز نکنند. آنان را به راستگویى در سخن و اداى امانت و ترک جدال و مخاصمه در مسائل بىاهمیّت و به رویکرد به یکدیگر و زیارت همدیگر دستور ده؛ چون این کار، موجب نزدیکى به من مىشود، به تخریب شخصیت یکدیگر مشغول نباشند. من با خود پیمان بستم که هرکس چنین رفتار کند و دوستى از دوستان مرا ناخشنود سازد، از خداوند بخواهم که او را در دنیا به شدیدترین کیفرها برساند و در آخرت از زیانکاران قرار دهد.
به آنان بیاموز که خداوند نیکوکارانِ آنان را آمرزیده و از بدکارانِ آنان درمىگذرد، مگر کسانى که به او شرک ورزند و یا دوستى از دوستان او را بیازارند و یا در دل خود بدى و کینهاى علیه او داشته باشند؛ چون خداوند این قبیل افراد را نمىبخشد، مگر از آن نیّت برگردند، وگرنه روح ایمان را از دل ایشان برمىکند و از ولایت من خارج مىسازد و از ولایت ما هم بهرهاى نمىبرد و من به خداوند از این فرایند پناه مىبرم.(10)
این گزارش گویاى آن است که مناظرات ناسودمند و انحرافى در بین شیعیان روزگار امام هادى بسیار گسترده شده بود. موضوعات کم ارزش و بىاهمیّت به محور مناظرات و مشاجرات بین آنان تبدیل گشته و آتش اختلاف و کینه شعلهور شده بود، به گونهاى که پارهاى از آنان براى دستیابى به هدف خود در تخریب شخصیّت دیگران، گاه به شیوههاى غیراخلاقى نظیر دروغگویى و حدیثسازى نیز روى مىآورند.
کینهها و عداوتها موجب دورى و قهر و جدایى آنان شده، به گونهاى که از دیدار همدیگر نیز پرهیز داشتند.
بدیهى است چنین حالتى مطلوبترین حالت براى مخالفان آن حضرت، بویژه براى حاکمیّت وقت بود. آنان خود را منتسب به جریان فکرى امام هادى(ع) مىشمردند. از این روى، امام(ع) تأکید مىکند که در صورتى به من نزدیک مىگردید که از دشمنى و کینهتوزى با یکدیگر دست بردارید و قهر و جدایى را کنار گذاشته، به دیدار هم بروید.
تخریب شخصیت همدیگر در میان شیعیان، موجب آزردگى خاطر بسیارى از یاران امام(ع) مىشد و امام ضمن نهى از این کار، در برابر این روند به سختى موضوعگیرى کرده، بر چنین افرادى نفرین سنگینى مىکند.
عمده مشکل این قبیل افراد، دست گذاشتن روى نقاط ریز زندگى افراد دیگر است. قشرىگرى و تأکید بر آموزههاى ظاهرى و بىتوجّهى به محتوا و بن مایه دین انگیزه جدّى را در این افراد ایجاد مىکرد تا نقاط ضعف کوچک افراد را بزرگ جلوه داده و در نتیجه، توجیه لازم را براى ایراد اتهام بر آنان و رهایى وجدان خویش از ملامت نفس پیدا کنند.
در نگرش پیامبر اکرم(ص) دایره دین بسیار وسیع است و افراد گوناگون را با سلایق و گرایشها و رفتارهاى متنوع و متفاوت پذیراست. امامان معصوم(ع) نیز همواره همین دید را توصیه مىکردند. حضرت عبدالعظیم حسنى در گزارشى از حضرت هادى(ع) از طریق پدرانش از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است که:
أمرنى ربّی بمداراه الناس کما أمرنى بإقامه الفرائض؛(11)
پروردگارم مرا به مدارا با مردم سفارش کرده است، همان گونه که به برپادارى واجبات دستور داده است.
این نگرش به انسان سعه صدرى مىدهد که به راحتى نمىتواند دیگران را نفى کند و به آنان اتهام بزند، بلکه دایره زندگى دینى را وسعت مىبخشد تا بسیارى افراد در آن جاى گیرند.
امام هادى(ع) در توصیه مورد بحث، در ادامه، تأکید مىورزد که پیروان آن حضرت باید بدانند که خداوند بخشنده و پرگذشت است خوبیها را در نظر مىگیرد و از بدیها درمىگذرد و تنها دو حوزه خاص است که از این دایره «گذشت» خارج است: نخست، شرک به خداوند متعال و دیگرى، آزار یاران که شمارى از شیعیان آن روز به بهانههاى بىپایه و به خاطر مجادلات تنگ نظرانه در آن گرفتار بودند.
تأکیدى که امام(ع) بر ضرورت سعه صدر و پرهیز از تنگنظرى و لزوم کنار گذاشتن کینهها و نفرتها مىکند، بیانگر نیاز مبرم فضاى فکرى شیعه به اصلاح و پاکسازى است. امام هادى(ع) به علّت قطع ارتباط با پیروان خود، دغدغه بسیارى نسبت به جامعه شیعى داشت و اخبارى که از جدالهاى بىجهت و زیانآور به گوش آن حضرت(ع) مىرسید، نگران کننده بود. از اینرو، تلاش مىکرد ارتباط بین افراد را از طریق گسترش یک حرکت اخلاقى – اجتماعى مستحکم کرده، از تفرقه فزونتر جلوگیرى کند.
در روایت دیگرى از حضرت عبدالعظیم(ع) از امام هادى(ع) چنین آمده که آن حضرت فرمود:
ملاقاه الإخوان نشره و تلقیح للعقل و إن کان نزراً قیلاً.(12)
در این روایت ،دیدار هم فکران و برادران هم مسلک موجب گسترش فهم و دانش و رشد خرد دانسته شده است، گرچه این دیدارها کم باشد، باز هم از عدم ارتباط به مراتب ارزشمندتر است. شاید قسمت پایانى روایت، پاسخ به بهانهاى است که ممکن بود شیعیان آن روزگار به خاطر شرایط خفقان و عدم امکان ملاقاتهاى گسترده در پیش خود مطرح مىکردند. امام(ع) بر این باور است که نشستها و ملاقات دوستانه ،در هر صورت، موجب تقویت خرد و گسترش فهم و شعور افراد جامعه مىشود.
شاید یکى از عوامل گسترش بدبینى بین پیروان اهل بیت(ع) در روزگار امام هادى(ع) عدم امکان گرد آمدن و تجمّع آنها بود. از این رو، معمولاً تعالیم ائمه(ع) از طریق واسطهها به آنان مىرسید و بدیهى است در این انتقال، افزون بر بازتاب ناتوانیهاى بشرى که در نقل ضعیف و ناقص تعالیم ظاهر مىشد، پارهاى از شیطنتها و خیانتها هم راه پیدا مىکرد و در نتیجه، تعالیم ائمه(ع) به صورت همگون و درست به همه نمىرسید و در نتیجه، زمینه اختلاف برداشت و به تبع، اختلاف دیدگاه وموضوعگیرى را به وجود مىآورد.(13)
دستورالعملهایى که حضرت عبدالعظیم حسنى(ع) از امام صادق(ع) به پیروان اهل بیت(ع) براى شناسایى حدیث درست از نادرست نقل مىکند، شاید در همین رابطه قابل تفسیر باشد. در این خصوص عبدالعظیم به سند خود دو روایت از امام صادق(ع) نقل مىکند:
عبدالعظیم الحسنى، عن على بن اسباط، عن یونس بن عبدالرحمان، عن داود بن فرقد، عن ابى عبداللّه(ع): قال: إذا أحدثوکم بحدیث عن الأئمه فخذو به حتى یبلغکم عن الحىّ، فإذا بلغکم شىء فخذوا به.
ثم قال: انّا واللّه لاندخلکم فیما لا یسعکم؛(14)
هرگاه حدیثى از امامان براى شما نقل شد، آن را بپذیرید تا آنکه حدیثى از امام زنده به شما برسد. آنگاه، وقتى از امام زنده حدیثى رسید، آن را پذیرا باشید. سپس فرمود: سوگند به خدا ما شما را در کارهاى طاقتفرسا وارد نمىکنیم.
به همان سند از داوود بن فرقد، از عبدالأعلى مولى آل سام، از ابن عبداللّه(ع) قال: قلت له: إذا جاء الحدیث عن أولکم و حدیث عن آخرکم فایّهما نأخذ؟
فقال: بحدیث الآخر؛(15)
به امام صادق(ع) عرض کردیم: هرگاه حدیثى از امام پیشین رسید و حدیثى از امام بعدى، کدام یک را پذیرا گردیم؟
امام(ع) فرمود: سخن امام بعدى را بپذیر.
در حدیث نخست به وسعت دایره زندگى دینى تأکید شده است و راه را براى افرادى که با تأکید بر نصوص، فضا را روى دیگران مىبندند، مسدود مىکند. معمولاً جزم گرایان بر نصْ تأکید ورزیده، به پشتوانه آن، به تخطئه اعمال و رفتار دیگران مىپردازند، درحالىکه در این روایتْ ملاک اعتبار اعمال و رفتار شیعیان بر آگاهى گذاشته شده است. افراد بر پایه دانش و آگاهى خود از گفتار امامان(ع)،موظّف به تکلیف هستند و اشخاص تا زمانى که این آگاهى و اطلاع با آگاهى جدیدى جابهجا نشده، امکان رفتار بر مبناى آگاهى قبلى خود دارند، حتى اگر در واقع هم دستور جدید وجود داشته باشد و اشخاص نسبت به آن آگاهى و اطمینان کافى نداشته باشند.
اینکه در این دو حدیث، حجیّت سخن امام پیشین تا حصول علم و اطلاع به سخن امام بعدى پذیرفته شده و پس از آگاهى از سخن امام بعدى به آن سخن ارجاع داده شده، به خاطر آن است که معمولاً امامان با توجّه به شرایط و اوضاع روز سخن مىگفتند و با تبدیل آن شرایط سخن جدیدى ارائه مىکردند و این امر، گاه موجب مىشد تا پیروان آنان در سر دو راهى و تردید قرار گیرند و زمینه لازم براى اختلاف بوجود آید.(16)
امامان(ع) با این دستورالعملها راه تشخیص را معرّفى و از بروز اختلاف پیشگیرى مىکردند.
فضاى حاکم بر روزگار امام هادى(ع) در عصر پدرشان امام جواد و جدشان امام رضا(ع) نیز وجود داشت و حضرت عبدالعظیم -که عمده روزگار علمى و فکرىاش در عصر این سه امام(ع) بود در فضایى آکنده از اختلاف نظر و درگیریهاى فکرى و اعتقادى در مجموعه پیروان ائمه(ع) و در خارج از این مجموعه، زندگى مىکرد.
افزون بر آنچه که یاد شد، چیزى که نقش جدّى در پیدایش اختلاف دیدگاه در بین پیروان ائمه(ع) ایجاد کرد، شهادت نا بهنگام حضرت امام رضا(ع) بود، شهادت آن حضرت در زمانى اتفاق افتاد که از سویى به خاطر فضاى نسبتاً باز عصر مأمون، دانشوران بسیارى در میان شیعیان به وجود آمده و در اقصى نقاط جهان اسلام پراکنده شده بودند و از سوى دیگر، زمان شهادت آن حضرت، فرزندش امام جواد کودکى بیش نبود(17) و مدّعیان زیادى براى جانشینى امام وجود داشت.
از آنجایى که سابقه نداشت فردى در سنین کودکى امامت و پیشوایى را به دست بگیرد، مطرح شدن امام جواد(ع) به عنوان جانشین حضرت رضا(ع) بسیار دور از انتظار بود، به گونهاى که بزرگان شیعه نیز در این امر، نخست به تردید و دو دلى گرفتار شدند و سپس با مراجعه به امام(ع) و آزمایش وى به امامت او ایمان آوردند.(18)
بدیهى است کسانى که خارج از مدینه (محل سکونت امامع) بودند، در شرایط سخت انتخاب قرار گرفتند و در چنین فضاى تیره و مهآلود، زمینه براى ایجاد اختلاف بیشتر مىشد. شبیه جریان فوق در زمان امام هادى(ع) نیز به وجود آمد. آن حضرت نیز در زمان درگذشت پدرش در سنّ پایین قرار داشت(19) و در نتیجه، تردید یاد شده بار دیگر ظهور کرد، با این تفاوت که در آغاز عصر امام جواد(ع) حاکمیّت وقت تلاش مىکرد از خود چهرهاى طرفدار اهل بیت(ع) نشان بدهد و حتّى ادعاى تشیّع داشت(20) و به همین خاطر، سختگیریهاى ظاهرى براى دستیابى شیعیان به امام جواد(ع) کمتر بود، برخلاف عصر امام هادى(ع) که چنین شرایطى وجود نداشت و اختناق فزونترى برقرار بود.
گرچه شیعیان در این مورد از یک سابقه برگزیده شدن فردى در سنین پایین به امامت برخوردار بودند و همین سابقه کار را آسانتر مىکرد؛ با این حال، تأثیر لازم را در ایجاد فضایى براى گسترش اختلاف و تفرقه داشت.
مجموعه عوامل یاد شده دست به دست هم داده و روزگار عبدالعظیم حسنى را به روزگارى پرتنش، پر دغدغه، آکنده از اختلاف، بدبینى، کینه و دشمنى ساخته بود و آن حضرت به نمایندگى از امام هادى(ع) به زدودن فضاى مزبور و پاکسازى جامعه شیعى از اختلاف و دوگانگى همّت مىگماشت.
شاید این اختلاف و درگیرى در ایران آن روز -که از سویى تحت تأثیر عقلگرایى شدید کوفه و بصره قرار داشت(21)و تنها راه ارتباطى آن با حجاز از همین مسیر بود و از سوى دیگر امکان دسترسى آنان به مدینه چندان آسان نبود فزونتر بود و در رى -که مرکز درگیرى فکرى و اعتقادى بین گرایشهاى گوناگون فقهى بین شیعیان و سنّیان و نیز در بین خود سنّیان بود و گاه این درگیریها به جنگ و جدال و خونریزى کشانده شد شدیدتر بود(22) و در واقع، رسالت حضرت عبدالعظیم به زدودن این اختلاف نظرها در حوزه مزبور بازمىگشت.
پی نوشت:
1. در این باره مىتوان از کتب ملل و نحل اطلاعات فراوانى به دست آورد. همچنین کتب رجالى قصّههاى بسیارى در این باره آوردهاند. در یکى از روایات، هشام بن ابراهیم جبلّى مشرقى نقل مىکند که در یکى از مجالس حضرت رضا(ع)، جعفر بن عیسى به آن حضرت گفت: مولایم، به پیشگاه تو و پیشگاه خداوند از این اوضاعى که یارانمان گرفتار هستند شکایت مىکنم. امام پرسید: مگر چه کار مىکنند؟ جعفر گفت: مولایم، آنان ما را زندیق مىشمارند، تکفیرمان مىکنند و از ما بیزارى مىجویند. امام فرمود: یاران على بن حسین و محمد بن على و یاران جعفر و موسى(ع) هم چنین بودند. اطرافیان زراره دیگران را تکفیر کردند و دیگران آنان را تکفیر مىکردند… (اختیار معرفه الرجال، ص 498، ح 956 ، چاپ دانشگاه مشهد).
2. ر.ک: داستان مجلس مناظره هشام و دیگران در مجلس هارون با نقشه یحیى بن خالد برمکى براى مبغوض نشان دادن هشام بن حکم (همان، ص 258، ح 477).
3. ر.ک: به گزارش احمد بن محمد بن عیسى و ابراهیم بن شیبه و سهل بن زیاد از مشکلاتى که به وسیله على بن حکم و قاسم بن یقطین قمى در احادیث اهل بیت(ع) ایجاد کرده بودند (همان، ص 516 ، 517 و 518 ، ح 994، 995 و 997).
4. ر.ک: الفرق بین الفرق،ص 23 به بعد، عبدالقاهر بن طاهر بن محمد اسفراینى (م 429ق)، المکتبه العصریه؛ مقالات الإسلامیین،ص 16 به بعد، تحقیق هلموت ریتر، ابوالحسن الأشعرى (م 1324ق) و دیگران.
5. در این باره امام موسى بن جعفر(ع) سخنى قابل تأمّل دارد. یزید بن سلیط زیدى مىگوید: موسى بن جعفر را دیدم و گفتم: از امام بعد از خود، همانگونه که پدرت نسبت به تو خبر داده، خبر بده. امام فرمود: پدرم در روزگارى بود که امروز چنان نیست. یزید گفت: هر کس به چنین کارى جاسوسى6 نسبت به تو راضى باشد، به لعنت خدا گرفتار آید. امام(ع) خندید و فرمود: اى ابو عماره، خبرت مىدهم. من از خانهام خارج شدم و به طور آشکار به پسرم وصیت کردم و دیگران را هم با او شریک ساختم و در باطن و پنهانى تنها به او وصیت کردم (بحارالأنوار، ج 49، ص 11، باب 3 از نصوص بر امامت آن حضرت).
6. ر.ک: اختیار معرفه الرجال، روایت 946 و 1120.
7. ر.ک: همان، روایت 1146، 1143، 1126، 1121 و 759.
8. ر.ک: بحارالأنوار، ج 50، باب 4 (ماجرى بینه و بین خلفاء زمانه).
9. در این روایت عبدالعظیم حسنى از ابوالحسن الرضا(ع) روایت مىکند. امّا از آنجایى که روایت وى از حضرت رضا(ع)، به خصوص چنین روایتى که جنبه نصیحتى دارد، متناسب با سنّ او نیست به احتمال بسیار زیاد، منظور ابوالحسن ثالث امام هادى(ع) است. اطلاق الرضا به هر کدام از امامان(ع) از اواخر دوره حاکمیّت بنىامیّه رواج پیدا کرد و قیام کنندگان علیه حاکمیت هم به الرضا من آل محمد دعوت مىکردند. از اینرو، بعید نیست که الرضا در این روایت لقب نباشد بلکه وصف عامى باشد که بر همه ائمه دلالت مىکند و یا آنکه در سند، تصحیف به وجود آمده، ناسخان به اجتهاد خود تعبیر الرضا را افزودهاند و روایت از ابوالحسن الثالث است و یا ابوالحسن ابن الرضا بوده، که باز هم بر امام هادى اطلاق مىشد؛ چون ابن الرضا(ع) بر فرزندان با واسطه امام رضا(ع) نیز اطلاق مىشد. ر.ک: بحارالأنوار، ج 50، ح3، پاورقى دوم.
10. عبدالعظیم الحسنى حیاته و مسنده، ص 137، ح 33، عطاردى.
11. همان، ص 163، ح 61.
12. الأمالى للمفید، ص 328؛ الأمالى للطوسى، ص 94؛ مسند عبدالعظیم حسنى، ص 122، ح 71.
13. ر.ک: اختیار معرفه الرجال، ص 393، ح 741 .
14. مسند عبدالعظیم الحسنى، ص 158، ح 100.
15. همان، ح 101.
16. مطالعه روایات تقیّه در این خصوص حائز اهمیّت است. به عنوان نمونه ،ر.ک: اختیار معرفه الرجال، ح 483 و 502 .
17. بنا به گزارش مرحوم مجلسى آن حضرت به هنگام درگذشت پدرش هشت سال داشت (بحارالأنوار، ج 50، ص 2).
18. مقالات الإسلامیین، 30 – 31 ؛ اصول کافى، ج 2، ص 139، ح 3 از باب الإشاره والنّص على بن جعفر الثانى(ع).
19. بنا به گزارش مرحوم مجلسى سنّ آن حضرت به هنگام درگذشت پدرش شش سال و پنج ماه بود. (بحارالأنوار، ج 50، ص 115، باب اوّل از ابواب تاریخ امام دهم).
20. ر.ک: تاریخ الخلفاء، ص207، جلالالدین سیوطى، مطبعه السعاده مصر .
21. در جهان اسلام ،مدینه و مکّه همواره به عنوان مرکز سنّت و حدیثگرایى شهرت داشت و کوفه و بصره و به تبع آنها، ایران مرکز عقلگرایى بود و نفوذ معتزله و نیز شیعه در این منطقه بسیار بود. حاکمیّت على(ع) در کوفه در این امر بىتأثیر نبود.
22. ر.ک: تاریخ گسترش تشیع در رى، رسول جعفریان، نشر مشعر، فصل سیزدهم، «جدالهاى مذهبى در رى».
منبع: فصلنامه علوم حدیث