نقد و بررسی:
آزادی در اسلام معنای بسیار والایی دارد. اساس و مبنای انواع آزادیها، آزادی انسان از قید بندگی غیر خداست. در پرتو این آزادی، انسان تنها یک معبود میشناسد و بندگی غیر او را غل و زنجیر بندگی و بردگی میداند که به دست و پای انسانها سنگینی میکند.
مبنای آزادی
بنابر آنچه برخی از بزرگان آوردهاند، در اسلام اصول آزادی عقیده، عبارتند از:
“یکی این اصل که فضایل روحی و نفسانی در فضیلت بودن خود، نیازمند به اراده و اختیاراند؛ یعنی تقوا و عفت و امانت آن گاه فضیلتاند که انسان آنها را برای خود انتخاب کرده باشد. اصل دیگر این که محبت و عقیده از قلمرو اجبار خارج است. سوم این که اسلام به طور کلی طرفدار تفکر آزاد است در اصول دینی و اصول دینی جز با تفکر آزاد پیدا نمیشود.”1
به عبارت دیگر اصول آزادی عبارتند از:
1. اصل ابتنای تکامل آدمی بر اختیار؛
2. خروج قلمرو اعتقادات از قلمرو الزام و اکراه (بنابر این خروج آن از قلمرو بحث آزادی اجتماعی)؛
3. نفی تقلید در حوزه اعتقادات اسلامی و ابتنای اسلام بر تفکر آزاد.
در حکومت اسلامی هیچ گاه کسی به خاطر داشتن عقیده خود از حقی محروم نمیشود و یا مورد بازخواست قرار نمیگیرد. اظهار عقیده نیز در حکومت اسلامی ممنوع نیست. علی ـ علیه السّلام ـ خوارج را که مردمی خشن، کوتهنظر، متحجر و دارای عقیدهای فاسد و خطرناک بودند، در بیان عقیده خود آزاد گذاشت.2 شهید مطهری در این باره مینویسد:
“امیرالمؤمنین با خوارج تا زمانی که اقداماتشان جنبه براندازانه پیدا نکرد، در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفتار کرد… زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد… آنها همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خود و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبه رو میشدند. شاید این مقدار آزادی در دنیا بیسابقه باشد که حکومتی با مخالفین خود تا این درجه با دموکراسی رفتار کرده باشد.”3 امّا هنگامی که آن فتنهانگیزان عملاً به مبارزه با او برخاستند، پس از یأس کامل از تأثیر نصایح خود و یارانش، با آنان وارد جنگ شد و چشم فتنه را کور کرد.4
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ خطاب به مالک اشتر مینویسد: “بخشی از وقت خود را برای آنان که نیازمند مراجعه به تو هستند قرار ده و شخصاً آنان را در جلسهای عمومی به حضور پذیرفته و برای خدایی که تو را آفریده است در حضور آنان فروتن باش. به محافظان و نیروهای مسلح خود اجازه حضور در آن مجلس را مده تا سخنگوی آنان بدون هیچ لکنتی در گفتار با تو گفتگو نماید (حتی یُکلّمک مُتکلمهُم غیر مُتَتَعْتِعٍ) چرا که من بارها از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ شنیدم که میفرمود: هرگز امتی که در آن حق ضعیفان از زورداران با صراحت و بی لکنت گرفته نشود پاکیزه نمیشوند و روی سعادت را نمیبینند. وانگهی بکوش که برخوردهای تند و ناتوانیشان در سخن گفتن را تحمل کنی و از هرگونه سختگیری و خشونتی نسبت به آنها مانع شوی…”5
و خطاب به فردی که لب به ستایش و ثنای آن حضرت گشود، فرمود: “بدان سان که رسم سخن گفتن با جباران است با من سخن مگویید و آن گونه که در حضور زورمندان پروا میکنید از من فاصله نگیرید و به صورت تصنعی با من نیامیزید و چنین مپندارید که اگر سخن حقی به من گفته شود مرا گران آید و گمان مبرید که من خواهان بزرگ ساختن خویشم؛. زیرا آن که از شنیدن حق و پیشنهاد عدالت احساس سنگینی کند، عمل به آن دو، برایش سنگینتر است. پس از سخن حق و پیشنهاد عدل دریغ نورزید.”6
بنابراین آنچه میماند سخن از مبنای آزادی در اسلام است تا سخن از وجود اصل آزادی در اسلام. در این خصوص دیدگاههای مختلفی در مکاتب مختلف ممکن است وجود داشته باشد. از دیدگاه بعضی؛ ارزش آزادی اجتماعی امری محرز و بینیاز از استدلال و به عبارتی ذاتی قلمداد میشود و معتقدند انسان باید در اجتماع آزاد باشد، چون تکوینا انسان آزاد آفریده شده است.
در برابر این عقیده باید گفت: آزادی تکوینی یک واقعیت، یک امر وجودی و یک نعمت الهی است که انسان دوستش دارد. امّا با مطلوبیت این آزادی نمیتوان نتیجه گرفت که هر آزادی مطلوب است. سخن باید بر این محور قرار گیرد که آیا هر چیزی را که انسان اراده کرد و تمایل نشان داد مطلوب است و ارزشمند خواهد بود؟ سخن در بهرهوری از این آزادی تکوینی است؟ و این که چگونه برای نوع بهرهوری از آن ارزشگذاری نماید؟ همچون دیگر نعمتهای الهی که در جهان تکوین برای بشر خلق شده و شکر آن به این است که استفاده صحیح از آن انجام گیرد و در مسیر تکامل و تعالی مورد بهرهبرداری قرار گیرد، آزادی نیز از این قاعده مستثنی نیست. انسان باید از آزادی به نحو صحیح و شایسته بهرهبرداری کند.
در غرب ریشه و منشأ آزادی را تمایلات و خواستههای انسان میدانند؛ در نتیجه آزادی ابزاری خواهد شد برای تأمین امیال و خواستههای شخصی و این آزادی در واقع نوعی حیوانیت رها شده است. در حالی که در اسلام آزادی بیرونی در کنار آزادی درونی و در جهت رشد و شکوفایی آن قرار دار
انسان غربی برای آزادی ارزش فوق العادهای قایل است و حتی آن را لایق پرستش میداند در حالی که اگر ارزش واقعی آزادی را در نظر بگیریم نسبت به سایر عوامل سعادت، آزادی عامل نفی موانع از مسیر سعادت است و ارزش عوامل مثبت چون فرهنگ و تعلیم و تربیت مهمتر است. آزادی ایدهآل انسان نیست، شرط است. عقیده ما در باب ریشه احترام آزادی، همان حیثیت ذاتی انسان است ولی این حیثیت ذاتی از آن جهت مبنای لزوم احترام است که ناموس غایی خلقت یعنی حقّ ایجاب میکند و منشأ حق، نظام غایی وجود است. از نظر ما فلسفه اروپایی؛ از لحاظ بیان فلسفه و منشأ آزادی و هم چنین از لحاظ بیان علتِ لزوم احترام آزادی عقیم است؛ زیرا قادر نیست حیثیت ذاتی بشر را آن طور که سبب گردد، برای همه لازم الاحترام باشد توجیه کند و نتیجه آن را ذکر کند.7
معیار و محک برای ارزش آزادی عدالت است و نسبت به آن ارزشگذاری میشود امّا نه عدالت به قول مطلق بلکه آن عدالتی که بر مبنای دین شناسایی شده است. عدالت از اهداف بعثت انبیاست. عدالت از اصول اولیه عقل عملی است که میزان کلی ارزشهاست و تمامی بایدها و نبایدهای اخلاقی و حقوقی و سیاسی با آن اعتبار مییابند. از این رو آزادی نیز در این چارچوب باید قرار گیرد. آزادی ارزش ذاتی ندارد. ارزش اقتضایی دارد. مادامی که آزادی بر محور عدالت و حق قائم بود، البته ارزشمند است. امّا وقتی آزادی، موجب ظلم به خدا (شرک)، ظلم به نفس (گناه) و ظلم به مردم (ستم) شد، تبدیل به ضد ارزش میشود.8
حد آزادی
در غرب و در اندیشه لیبرالیسم، از آنجا که آزادی ارزش بنیادین، بالذات و اولیه به شمار میرود و همه چیز باید بر محور آزادی سنجیده شود، حد آزادی را چیزی جز خود آزادی نمیتواند و نباید مشخص کند و در واقع حد آزادی همانا خود آزادی است؛ یعنی هر کس تا آنجا آزاد است که به آزادی دیگران لطمه وارد کند. آبشخور این نظریه، نظریه حقوق طبیعی است که در فلسفه حقوق مطرح است و بر اساس آن، آزادی ریشه در طبیعت عالم و انسان دارد و به همین خاطر محترم است. اینان هیچ دلیلی ارائه نمیکنند که چرا باید یک امر صرفاً به دلیل این که طبیعی است تقدس داشته باشد.
گاهی نیز حد آزادی “عدالت” دانسته میشود.9 البته به عقیده ما نیز عدالت حد آزادی است امّا کدام عدالت؟ همان عدالتی که شریعت و وحی، معیار شناسایی آن است. نه عدالت به قول مطلق که در این نظریه مطرح است. در این دیدگاه حد آزادی نقض عدالت است و عدالت توجیه کننده آزادی و استفاده از آن است.
این دیدگاه هر چند در بدو امر به نظر صحیح و کامل میرسد، امّا به این سؤال در این دیدگاه پاسخی ارائه نمیشود که به راستی عدالت چیست؟
از آنجا که هر حاکم جبار و ستمگری مثل موسولینی فاشیست و هیتلر نازیست نیز، رابطه خود در چارچوب حاکمیت با دیگران را عادلانه میشناسد در چنین حالتی به نظر میرسد این معیار کلی نیز نمیتواند مشکل را حل کند و حد آزادی را تعیین کند و باید مصداق عدالت را شناخت که آن همان حد آزادی است.
از دیدگاه اسلام حد آزادی احکام و موازین اسلام است چرا که این موازین که از عادل مطلق صادر شده، عین عدالت است. چه این که در این دیدگاه سخن از حد آزادی جدای سخن از مبدأ آزادی نیست و متأثر از آن است. حد آزادی را کسی میشناسد و میتواند بیان کند که انسان را “آزاد” آفریده است. همو که آزادی را اعطا کرده است مثل همه نعمتها میتواند حد استفاده از آن را تعریف کند. در واقع دیدگاه اسلام در مورد حد آزادی اولاً نظریه عدالت را تحت الشعاع قرار میدهد؛
حد آزادی بیان در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران چیست؟
مطابق قانون اساسی آزادی در تمام شئون آن به عنوان یکی از حقوق بنیادین و اساسی ملت مورد پذیرش و تأکید قرار دارد. آزادی عقیده و منع تفتیش عقاید10 آزادی مطبوعات، مگر در موارد اخلال به مبانی اسلام یا حقوق عمومی،11 آزادی احزاب و تشکلهای اسلامی یا اقلیتهای دینی و شرکت در آنها جز در صورت نقض اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی، 12 آزادی تشکیل اجتماعات و راهپیماییها بدون حمل سلاح که مخل به مبانی اسلام نباشد13 و آزادی شغل به شرط آن که مخالف اسلام، مصالح عمومی و حقوق دیگران نباشد14 در فصل مربوط به حقوق ملت مورد تأکید قرار گرفته است.
در خصوص آزادی بیان باید گفت حد این بخش از آزادی را میتوان ازهمه اصولی که در مورد حد آزادی در آنها سخن رفته است و نیز آنچه خصوصا در مورد آزادی بیان است استنباط نمود . بنابر این میتوان گفت در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران حد آزادی بیان به قرار زیر است:
1. آزادی در قانون اساسی همراه با مسئولیت است و از آن جدانشدنی؛ چنان که در اصل دوم بر “کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توأم با مسئولیت او در برابر خدا” به عنوان یکی از پایههای فکری و نظری جمهوری اسلامی تأکید شده است.
2. قانون: آزادی در نظام اسلامی در حد قانون معتبر است و کسی نمیتواند به بهانه آزادی قانون را نادیده انگارد و دولت موظف است همه امکانات خود را برای تأمین آزادیهای سیاسی اجتماعی در حدود قانون به کار گیرد.15
3. استقلال: “در جمهوری اسلامی ایران آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشهای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند.”16
4. وحدت و تمامیت ارضی کشور.
5. مبانی اسلام:17 چنان که در اصل بیست و هفتم آمده است: “تشکیل اجتماعات و راهپیماییها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است.”
6. حقوق عمومی: نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آن که مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین میکند.18
7. موازین اسلام.19
8. و مصالح کشور و مصالح عمومی:20 “در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، آزادی بیان و نشر افکار با رعایت موازین اسلامی و مصالح کشور باید تأمین گردد.”21
9. آزادی: در قانون اساسی “احزاب، جمعیتها، انجمنهای سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته شده آزادند، مشروط به این که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچ کس را نمیتوان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت.22
10. اساس جمهوری اسلامی ایران:23 در جمهوری اسلامی آزادی تا آنجا است که از آن برای فروپاشیدن نظام استفاده نشود.
بنابراین در یک نتیجهگیری میتوان گفت در جمهوری اسلامی ایران همه آزادیها با مسئولیت همراه بوده و این مسئولیت در برابر خدا و دین او و مردم و مملکت و نظام جمهوری اسلامی است که تعیین کننده حدود آزادی خواهد بود. حد این آزادی در نظام قضایی نباید فراتر از آن چیزی باشد که در قانون اساسی به آن تصریح شده است. امّا در عمل اگر مواردی از خلاف قانون و یا اسلام مشاهده میشود، ناشی از ضعفهایی است که در این قوه وجود دارد و باید با اصلاحات قضایی به سمت رفع هرچه بیشتر آنها پیشرفت حاصل گردد.
پینوشتها:
1 . یادداشتهای استاد مطهری، ج 1، ص 82.
2 . ر.ک: نهج البلاغه، خطبههای 125، 127، 177، 121 و 122.
3 . مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی ـ علیه السّلام ـ ، ص 143.
4 . ر.ک: نهج البلاغه، خطبههای 58، 60 و 93.
5 . نهج البلاغه، نامه 53.
6 . همان، خطبه 216: فلا تُکلّمونی بما تُکلّمُ به الجبابره و لا تتحفّظوا منی بما یتحفظ به عند اهل البادره وَ لا تُخالِطُونی بالمُصانعه و لا تَظُنّوا بی استثقالاً فی حقّ قیل لی و لا التماسً اعظامٍ لنَفسی، فانّه منِ استثقَل الحقَّ اَن یُقال له او العدلَ ان یُعرضَ علیه کانَ العمَل بهما اثقَلَ علیه. فلا تَکُفُّوا عن مقالهٍ بحقّ او مشورهٍ بعدْلٍ.
7 . مطهری، مرتضی، سلسله یادداشتهای استاد مطهری، ص 63 و 70 ـ 73 و 128.
8 . ر.ک: جعفر پیشه فرد، مصطفی، آزادی سیاسی و بنیانهای آن در حکومت علوی از نگاهی دیگر، فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 18.
9 . ر.ک: عبدالکریم سروش، آیین شهریاری و دینداری، مؤسسه فرهنگی صراط، 1379، ص 97 ـ 99.
10 . قانون اساسی، اصل بیست و سوم.
11 . قانون اساسی، اصل بیست و چهارم.
12 . قانون اساسی، اصل بیست و ششم.
13 . قانون اساسی، اصل بیست و هفتم.
14 . قانون اساسی، اصل بیست و هشتم.
15 . اصل سوم: “دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است برای نیل به اهداف مذکور در اصل دوم، همه امکانات خود را برای امور زیر به کار برد: …7. تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی در حدود قانون.”
16 . اصل نهم.
17 . اصل بیست و چهارم و بیست و هفتم.
18 . اصل بیست و چهارم.
19 . اصل یکصد و هفتاد و پنجم.
20 . اصل بیست و هشتم.
21 . اصل یکصد و هفتاد و پنجم.
22 . اصل بیست و ششم و بیست و هشتم.
23 . اصل بیستم و ششم.