آیا ریشه ى قرآن «وحى الهى» یا «مکتوب بشرى» است؟

آیا ریشه ى قرآن «وحى الهى» یا «مکتوب بشرى» است؟

قرآن، در چهارده قرن پیش، در منطقه ى جزیره العرب و در بین اعراب جاهل طلوع کرده، داعیه دار هدایت بشر و رساندن انسان ها به سوى کمال و سعادت است و با اعجازى بس بزرگ ـ که از قدرت انسان خاکى به دور است ـ همراه مى باشدو تا به حال کسى نتوانسته است آن را به نقد بکشد و حقایقش همیشه و در هر عصرى آشکارتر مى شود و مطالبش تازه و مطابق با زمان است، با این وجود این سؤال را برمى انگیزد سرچشمه ى الفاظ قرآن که داراى مضامین عالى و معارف پرمحتوا و بیانى اعجاز گونه است، چیست؟ آیا بشر مى تواند با عقل ناقص بشرى، مخترع این کلمات باشد؟ اگر این الفاظ به بشر تعلق ندارد و از ماوراى طبیعت سرچشمه گرفته، از چه راهى به دنیا و جهان ماده انتقال پیدا کرده است؟
این ها پرسش هایى است که از راه مستشرقان و روشنفکر مآبان و دگراندیشان داخلى و خارجى مطرح مى گردد.
آن چه از قرآن استفاده مى شود این است که الفاظ و عبارات قرآن و معارف بلند آن از سوى خداوندمتعال بوده و پیامبر اسلام- صلى الله علیه وآله- واسطه در ابلاغ و ترجمان وحى الهى است. در قرآن آیاتى وجود دارد که قرآن را «کلام الله» مى نامد؛ مانند:  «وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ …[1] ؛ اگر یکى از مشرکان به تو پناه آورد، پناه ده تا کلام خدا را بشنود.»
همچنین خداوند به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) اختیار تغییر و تبدیل آیات قرآن را نداده است: « وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلا مَا یُوحَى إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ[2]؛ و هنگامى که آیات روشن ما بر آنها خوانده مى‏شود، کسانى که ایمان به لقاى ما [و روز رستاخیز] ندارند مى‏گویند: (قرآنى غیر از این بیاور، یا آن را تبدیل کن‏! [و آیات نکوهش بتها را بردار]) بگو: (من حق ندارم که از پیش خود آن را تغییر دهم‏؛ فقط از چیزى که بر من وحى مى‏شود، پیروى مى‏کنم‏! من اگر پروردگارم را نافرمانى کنم‏، از مجازات روز بزرگ [قیامت‏] مى‏ترسم‏!) »
این سلب اختیار نشان دهنده آن است که الفاظ و عبارات قرآن از سوى خداوند است: « إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ[3]؛ ما قرآن را به زبان عربى فرستادیم، باشد تا در آن تعقل کنید».
از سویى دیگر، اگر قرآن مکتوب بشرى مى بود، این گونه نظم و هماهنگى در آن یافت نمى شد و تناقضات فراوانى در آن پدیدار مى گشت: « أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافًا کَثِیرًا[4]؛ آیا در قرآن از روى فکر و تأمل نمى نگرند ]تا بر آن ها ثابت شود که وحى خداست[ و اگر از جانب غیر خدا بود در آن ]از جهت لفظ و معنا [بسیار اختلاف مى یافتند.»
افزون بر آن، تحدى و مبارزه طلبى قرآن براى همانند آورى، دلیل دیگرى بر الهى بودن آن است و تا به حال کسى نتوانسته سوره اى مانند سوره هاى قرآن را به رشته تحریر درآورد.
با اعلام ختم نبوت، از خداوند حکیم انتظار مى رفت کتابى را فرو فرستد که نیازهاى بشر را تا ابد برآورده کند و این امر مهم با فرو فرستادن قرآن تحقق یافت، ولى اگر قرآن مکتوب بشرى مى بود نمى توانست نیاز ابدى بشر را برآورده کند؛ زیرا هر اثر بشرى، فرهنگ ، دانش ، علوم و نیازهاى زمان خود را در امر نگارش دخالت مى دهد و با فرهنگ و دانش و نیاز آیندگان مطابقت ندارد؛ از این رو، وحى ـ که ما فوق قدرت بشرى است ـ به این مسئله توجه داشته، به آن جامه عمل پوشانده است. اینک، براى آشنایى بیشتر با وحى الهى، به معناى لغوى و اصطلاحى آن مى پردازیم:

معناى وحى
وحى درلغت، به معانى گوناگونى آمده است؛ از جمله: اشارت، کتابت، نوشته، رساله، پییغام، سخن پوشیده، کلام خفى، اعلام در خفا، شتاب و عجله و هرچه از کلام یا نوشته یا پیغام یا اشاره که به دیگرى القا و تفهیم شود.[5] و در اصطلاح: «وحى اشاره اى است تند و سریع که با کلماتى مرموز و غیرصریح و گاهى با صداهاى نامعلوم و یا با اشاره به وسیله بعضى از اعمال و حرکات، و نیز از راه کتابت، انجام مى گیرد.»[6] با این تعریف، وحى شامل جزء خاصى نمى شود و گستره و دایره ى وسیعى را به خود اختصاص مى دهد.
واژه ى «وحى» در قرآن به معانى: هدایت غریزى[7]، الهام[8]و رسالى[9] (فرستادن کتاب آسمانی برپیامبر برای هدایت جامعه) آمده است.
قرآن، با صراحت تمام، ارسال وحى از سوى خدا به پیامبران(علیهم السلام) را بیان کرده، هیچ پیامبرى را از نعمت وحى محروم نساخته است و پیامبران با در دست داشتن وحى و امدادهاى الهى و معجزه، انسان ها را در مسیر سعادت سوق داده، راه را از چاه تمییز مى داده اند: « ما به تو وحى فرستادیم‏؛ همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحى فرستادیم‏؛ و [نیز] به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط [= بنى اسرائیل‏] و عیسى و ایّوب و یونس و هارون و سلیمان وحى نمودیم‏؛ و به داوود زبور دادیم‏. [10]».
قرآن، کلام پیامبراسلام(صلى الله علیه وآله) را وحى الهى مى داند و پیامبر را مامور مى کند تا وحى الهى را براى مردم بیان نماید؛ ازجمله:  « وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَفَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ[11]؛این چنین، قرآن را به زبان عربى، به تو وحى کردیم؛ تا مردم مکّه و اطراف آن را تحذیر کنى و از خدا بترسانى».
« اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ É…[12]؛ اى پیامبر! آنچه را از این کتاب آسمانى که به تو وحى شده است، براى
مردم بخوان.»[13] خداوند وحى را از سه راه به پیامبران مى رسانید: « وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلا وَحْیًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ[14] ؛ هیچ بشرى را نسزد که با خدا سخن گوید، مگر از راه وحى و یا از پس پرده، یا آن که به وسیله فرستاده اى که به اذن خداوند آنچه را او اراده کرده، وحى کند، که خدا دانا و والاست.»
طبق این آیه، خداوند به یکى از سه طریق، به پیامبران وحى مى کرد:
1. وحى مستقیم: القاى مستقیم و بدون واسطه بر پیامبر؛
2. خلق صوت: رسیدن صداى وحى ازپس پرده به گوش پیامبر، به گونه اى که این صدا را کسى جز او نشنود؛
3. القاى وحى به وسیله فرشته وحى: این گونه وحى، معمولا به واسطه ى جبرئیل نازل مى شد؛ چنان که در قرآن خطاب به پیامبر صلى الله علیه وآله آمده است: « فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ È… [15] ؛ او ]جبرئیل[ قرآن را بر قلبت نازل کرد.»
بنابراین، قرآن از سوى خدا و به زبان عربى بر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)نازل شده و الفاظ آن وحیانى است.

پی نوشت ها:
[1]. توبه/ 6.
[2]. یونس/ 15.
[3]. یوسف/  2.
[4]. نساء/ 82.
[5]. محمد هادى معرفت، آموزش علوم قرآن، ج 1، ص 29.
[6]. راغب اصفهانى، مفردات، ماده وحى.
[7]. فصلت/ 12.
[8]. قصص/ 7 .
[9]. یونس/ 2 .
[10]  . نساء / 163 .
[11]. شورى/ 7.
[12]. عنکبوت/  45.
[13]. ر.ک: آموزش علوم قرآن، ج 1، ص 36-29; محمد هادى معرفت، تاریخ قرآن، ص 14-7; سید محمد باقر حجّتى، تاریخ قرآن کریم، ص 37-28.
[14]. شورى/ 51 .
[15]. بقره/ 97.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید