مسائل و مباحث کلامى و اعتقادى از جهت روش شناسى یکسان نیستند. پاره اى از آنها فقط با استدلال عقلى، و برخى دیگر فقط با دلایل نقلى، و دسته ى سوم، با براهین عقلى و دلایل نقلى اثبات پذیرند.
مسئله ى ضرورت بعثت انبیا تنها با برهان عقلى اثبات مى شود. اگر با آیات و روایات و دلایل نقلى به اثبات آن بپردازیم، مشکل دور لازم مى آید; زیرا در این صورت اثبات ضرورت بعثت انبیا بر آیات و روایات توقف دارد و اثبات حجّیت آیات و روایات نیز به ضرورت بعثت انبیا متوقف است.
این مطلب مورد اتفاق متکلمان شیعه و معتزله است; ولى اشاعره که منکر حسن و قبح عقلى اند به استدلال عقلى در این مسئله توجه نکردند; زیرا لازمه ى این استدلال قبول حسن و قبح عقلى است.
شایان ذکر است که تمسک ما به آیات قرآنى و روایات پیشوایان دین در مسئله ى ضرورت بعثت انبیا، از باب تعبد و استدلال به دلایل نقلى نیست; بلکه گاه مى توان از این آیات و روایات براهین عقلى استخراج کرد; به عبارت دیگر، با نگاه بیرون دینى به قرآن، نیازمندى به پیامبر را، به صورت عقلى مى پذیریم; به هر حال، قرآن از زوایاى گوناگونى بعثت انبیا را لازم و ضرورى شمرده است و مسائلى هم چون: تثبیت و تکمیل توحید، امیدوارى به قیامت، رفع اختلاف، فصل خصومت، اجراى عدالت در جامعه ى بشرى، اتمام حجت، تزکیه، تعلیم کتاب و حکمت و … را به عنوان فلسفه ى بعثت پیامبران بیان نموده است. به آیات ذیل توجه مى کنیم:
1. بعثت انبیا براى عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت:
(وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّه رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ);[1] ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب نمایید.
(وَإِلَى عَاد أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ یَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِله غَیْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ);[2] و به سوى قوم عاد برادرشان، هود را (فرستادیم) گفت: اى قوم من! (تنها) خدا را پرستش کنید که جز او معبودى براى شما نیست. آیا پرهیز گارى نمى کنید؟!
انبیا، علاوه بر تشویق مردم به عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت و بت هاى ساختگى، پرهیز از طاغوت و بت نفس را نیز توصیه مى کردند، که بدترین بت، بت نفس آدمى است. تبعیت از هوا و هوس و تمایلات نفسانى، آدمى را از قرب الهى و صراط مستقیم دور مى سازد و به انحراف و اعوجاج مى کشاند و انسان ها در عصر جدید بیش تر از گذشته گرفتار بت پرستى اند. تاریخ گواهى مى دهد که هر گاه مردم از انبیا فاصله گرفتند، گرفتار شرک و طاغوت شدند.
2. حکومت و داورى به حق میان مردم و مخالفت با هواى نفسانى:
(یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ);[3] اى داود! ما تو را خلیفه (و نماینده ى خود) در زمین قرار دادیم، پس میان مردم به حق داورى کن و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد; کسانى که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدى به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند.
چه بسیار احکامى که اگر انسان بخواهد از طریق تجربه، به حسن و قبح و بایستى و نبایستى آن پى ببرد، گرفتار ضرر جبران ناپذیر بشود; حقایقى که، به یک معنا، تجربه ناپذیرند و با تجربه ى آنها گوهر آدمى متلاشى مى شود; مثل، روابط جنسى که در اسلام حکم به محدودیت آن آمده است، اگر حکمش به دست تجربه ى بشرى نهاده شود، ارزش ذات و گوهر انسانى را تنزل مى دهد و بعد از کشف ضررهاى آزادى جنسى، توان جبرانش از بشر گرفته مى شود.
3. ایجاد عدالت اجتماعى توسط مردم:
(لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ);[4] ما رسولان خود را به دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانى) و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند.
4. تعلیم کتاب و دستورهاى الهى و حکمت و آنچه آدمیان نمى دانند:
(کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ);[5] همان گونه که رسولى از خودتان در میان شما فرستادیم، تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما کتاب و حکمت بیاموزد و آنچه را نمى دانستید به شما یاد دهد.
5. خروج مردم از ظلمت به نور:
(کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمیدِ);[6] کتابى است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکى ها به سمت روشنایى، به فرمان پروردگارشان در آورى، به سوى راه خداوند توانا و ستوده.
6. اتمام حجت بر مردم:
(رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَکَانَ اللّهُ عَزِیزاً حَکِیماً);[7] پیامبرانى که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند، تا بعد از این پیامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند; و خداوند توانا و حکیم است.
7. احیا و زنده کردن آدمیان:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ);[8] اى کسانى که ایمان آورده اید; خدا و پیامبرش را اطاعت کنید، هنگامى که شما را به سوى چیزى مى خواند که شما را حیات مى بخشد.
8. امر به معروف و نهى از منکر و بیان احکام و حلال و حرام الهى و رها کردن زنجیرهاى اسارت:
(الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّىَ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاهِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ);[9] همان ها که از فرستاده ى خدا، پیامبر امّى، پیروى مى کنند; پیامبرى که صفاتش را، در تورات و انجیلى که نزدشان است، مى یابند; آنها را به معروف دستور مى دهد و از منکر باز مى دارد; اشیاى پاکیزه را براى آنها حلال مى شمرد و ناپاکى ها را تحریم مى کند و بارهاى سنگین و زنجیرهایى را که بر آنها بود، بر مى دارد; پس کسانى که به او ایمان آوردند و حمایت و یارى اش کردند و از نورى که با او نازل شده پیروى نمودند، آنان رستگاران اند.
9. رفع اختلاف ها:
(کَانَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاط مُسْتَقِیم);[10]مردم، قبل از بعثت انبیا، یک امت بودند. خداوند به جهت اختلافى که در میان آنان پدید آمد، انبیایى به بشارت و انذار برگزید و با آنان کتاب را به حق نازل فرمود، تا طبق آن در میان مردم و در آنچه اختلاف کرده اند حکم کنند، این بار در خود دین و کتاب اختلاف کردند و این اختلاف پدیدار نشد، مگر از ناحیه ى کسانى که انگیزه ى حسادت داشتند. در این هنگام بود که خدا کسانى را که ایمان آوردند، در مسائل مورد اختلاف، به سوى حق رهنمون شد و خدا هر که را بخواهد به صراط مستقیم هدایت مى کند.
مرحوم علامه طباطبائى، در تفسیر المیزان، جلد دوم، ذیل این آیه مى فرماید: انسان به حسب فطرتش اجتماعى و تعاونى است و در آغاز اجتماعش یک امت بود; اما همان فطرت وادارشان کرد تا براى جذب منافع خود با یکدیگر اختلاف نمایند. در این جا براى برطرف کردن اختلاف ها به وضع قوانین نیازمند شدند. این قوانین لباس دین به خود پوشاند و مستلزم بشارت و انذار و ثواب و عقاب گردید، تا مردم از آن طریق مهذّب گردند; و به همین سبب، پیامبران مبعوث شدند; و رفته رفته، در دین نیز اختلاف پدیدار شد، شعبه ها و حزب ها پیدا شد; ولى این اختلاف ها بعد از تشریع دین، به جز دشمنى و ظلم و طغیان، منشأ دیگرى ندارد; پس اختلاف ها دو قسم است: نخست، اختلاف در دین، که سرمنشأ آن ستمگرى و طغیان است، و دوم، اختلافى که منشأش فطرت و غریزه ى بشرى است. اختلاف دوم که همان اختلاف در امر دنیاست، باعث تشریع دین شد; و خدا به وسیله ى دین خود، عده اى را به سوى حق هدایت کرد و حق را روشن ساخت; پس دین الهى تنها وسیله ى سعادت براى نوع بشر است و حیات بشرى را اصلاح مى نماید.
علامه طباطبائى در توضیح اختلاف دوم مى فرماید: هر انسانى داراى قریحه اى است که مى خواهد انسان هاى دیگر را استخدام، و از آنها بهره کشى کند; و بر این اساس، اختلاف، و سرانجام هرج و مرج ظاهر مى گردد و انسانیتِ انسان را به هلاکت مى کشاند; پس انسان ها در عین این که در جهتى اتحاد دارند، از جهت دیگر اختلاف دارند. اختلاف در احساسات و ادراکات باعث مى شود که هدف ها و آرزوها هم مختلف گردند و در نتیجه، اختلاف در افعال و اختلال در نظام اجتماعى پدیدار شود; در این جا ضرورت تشریع قوانین کلیه اى که عمل به آنها باعث رفع اختلاف شود و صاحب حق را به حقش برساند، آشکار مى گردد.
ضرورت بعثت انبیا در کلام ائمه ى اطهار(علیه السلام)
مرحوم کلینى[11] پنج حدیث در باب لزوم بعثت انبیا و حجت هاى الهى بیان کرده است، یکى از آنها حدیث هشام بن حکم است که مى گوید:
امام صادق(علیه السلام) به زندیقى که پرسید: پیغمبران و رسولان را از چه راهى ثابت مى کنى؟ فرمود: چون ثابت کردیم که ما آفریننده و صانعى داریم که از ما و تمام مخلوقات، برتر و با حکمت و رفعت است و روا نباشد که خلقش او را ببیند ولمس کند و بى واسطه با یکدیگر برخورد و مباحثه کنند، ثابت شد که براى او سفیرانى در میان خلقش باشند که خواست او را براى مخلوقات و بندگانش بیان کنند و ایشان را به مصالح و منافع و موجبات تباه و فنایشان رهبرى نمایند، پس وجود امر و نهى کنندگان از طرف خداى حکیم دانا در میان خلقش ثابت گشت و ایشان همان پیغمبران و برگزیده هاى خلق او باشند. حکیمانى هستند که به حکمت، تربیت شده و مبعوث گشته اند; با آن که در خلقت و اندام با مردم شریک اند، در احوال و اخلاق شریک ایشان نباشند; و از جانب خداى حکیم دانا به حکمت مؤید باشند. سپس آمدن پیامبران در هر عصرى به سبب دلایل و براهینى که آورده اند ثابت شود، تا زمین خدا از حجتى که بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه ى الهى دارد خالى نماند.
نتیجه آن که، تحقق هدف آفرینش انسان، که معرفت مبدأ، معاد و سایر مجهولات است، بدون بعثت انبیا محقق نمى گردد. خداوند سبحان بر اساس حکمت خود و قابلیت هاى انسان در پذیرش دعوت، پیامبران را مبعوث ساخت، تا توحید و یکتاپرستى و امیدوارى به آخرت را به انسان ها بیاموزند و اختلاف ها و خصومت هاى مردم را رفع سازند و با تبشیر و انذار مردم و تشکیل حکومت دینى و آموزش کتاب و حکمت، بربندگان اتمام حجت نمایند.
ضرورت بعثت انبیا از دیدگاه متکلمان و حکما
متکلمان اسلامى بر اساس اصل حسن و قبح عقلى و قاعده ى لطف، به اثبات مسئله ى ضرورت بعثت پیامبران پرداخته اند. آنان مى گویند:
بعثت انبیا، به جهت بیان زشتى و زیبایى افعال و احوال قیامت، لطف است و لطف (احسانى که بندگان را، با حفظ اختیار، به طاعت خدا نزدیک و از معصیت او دور مى سازد) حسن عقلى دارد و آنچه عقلا حسن و نیکو باشد، بر خداوند واجب است.[12]
استاد مصباح در کتاب راهنماشناسى، براى اثبات ضرورت بعثت انبیا، از برهانى استفاده مى کند که از سه مقدمه تشکیل شده است:
1. هدف آفرینش انسان، تکامل اختیارى است;
2. تکامل اختیارى انسان، در گرو افعال اختیارى است;
3. شناخت هاى عقلى و حسى انسان براى تشخیص راه کمال و سعادت کافى نیست;
4. پس خداوند مى بایست راه دیگرى غیر از حس و عقل را براى رساندن انسان به کمال نشان دهد.[13]
فیلسوفان اسلامى، هم چون ابن سینا، با ذکر مقدماتى که ناظر بر جنبه ى اجتماعى انسان است، بر لزوم بعثت انبیا استدلال کرده اند:
1. انسان به زندگى اجتماعى تمایل دارد; انسان به لحاظ فطرى و طبیعى و شاید به دلیل مدنى بالطبع یا مستخدم بالطبع بودن، متمایل به زندگى اجتماعى است; و یا این که انسان کمال جو مى باشد و تکامل و ترقى انسان با زندگى اجتماعى امکان پذیر است;
2. زندگى اجتماعى و دسته جمعى به قوانین اجتماعى نیازمند است; زیرا هر انسانى به مقتضاى غریزه ى سودجویى، تلاش مى کند تا منافع را براى خود جذب کند و همین امر سبب تعدى به حقوق هم نوعان، و در نهایت، منشأ تزاحم در منافع مى گردد و براى رفع و تعدیل اختلاف ها و تزاحم ها باید قوانین اجتماعى وضع شوند;
3. تنها قوانینى مى توانند سعادت و کمال انسان ها را تضمین و اختلاف هاى آنها را بر طرف کنند که نیازهاى واقعى و طبیعى بشر را در همه ى جنبه هاى معنوى و مادى، دنیوى و اخروى، و فردى و اجتماعى مورد توجه قرار دهند و منافع و سعادت همه ى انسان ها را در نظر داشته باشند;
4. تنها حق تعالى قادر به وضع چنین قانونى است; زیرا لازمه ى آن، آگاهى به تمام ساختمان وجودى انسان واسرار و رموز آفرینش اوست و جز خداوند کسى توان کسب این علم و معرفت را ندارد;
5. قانون گذار باید با مردم سخن بگوید، تا آنها از وضع قوانین اطلاع یابند;[14] و چون همه ى انسان ها صلاحیت دریافت سخن و وحى الهى را ندارند، پیامبرانى از بین آنان براى ابلاغ وحى مبعوث شدند.
شبهات منکران لزوم بعثت انبیا
گروهى به نام براهمه و برخى دیگر، بعثت انبیا را محال و یا بى فایده و لغو دانسته اند; پاره اى از شبهات آنها به شرح ذیل است:
1. دستاوردهاى انبیا از دو حال بیرون نیست: یا با داورى هاى عقل موافق است، که در این صورت، بعثت انبیا کارى لغو و بیهوده است، و یا مخالف با عقل مى باشد که در این مورد نیز دستورهاى پیامبران قابل پذیرش نیست.
پاسخ این است که دستاوردهاى انبیا بر دو نوع اند; نخست، دستورهایى که کاملا مطابق عقل اند و عقل نیز به همان ها حکم مى کند، مانند حسن عدالت و قبح ظلم; دوم، دستورى که عقل نسبت به آنها نفیاً و اثباتاً ساکت است و در آن وادى قدم برنمى دارد. خداوند نیز مى فرماید: (وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ);[15]یعنى بخشى از تعلیمات انبیا، امورى است که خارج از آموزه هاى عادى بشرى است.[16]
2. اگر هدف خداوند از بعثت انبیا هدایت همه ى مردم است، پس چرا پیامبران در برخى از مناطق مبعوث نشدند و عموماً در خاورمیانه حضور داشتند؟
پاسخ این اشکال در قرآن به صراحت آمده است. آن جا که مى فرماید: (إِن مِنْ أُمَّه إِلاَّ خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ)[17]و(وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّه رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)،[18]یعنى هر امتى پیغمبرى داشته است.[19]
3. اگر هدف بعثت انبیا تکامل انسان هاست، پس چرا خداوند جلوى فسادها را نگرفت تا اکثر مردم به صلاح برسند و غرض الهى بهتر تحقق یابد و چرا پیامبران را به گونه اى ارسال نکرد که جذابیت بیش ترى داشته باشد؟
پاسخ بخش اول شبهه: خداوند متعال اراده کرده است که آدمیان با انتخاب و اختیار خود به کمال برسند، نه با جبر; به تعبیر قرآن
(لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَی النَّاسَ جَمِیعاً);[20] اگر خدا بخواهد، همه ى مردم را (جبراً) هدایت مى کند.
پاسخ بخش دوم شبهه: این سخن کافران را خداوند چنین نقل کرده است:
(وَقَالُوا مَا لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً أَوْ یُلْقَى إِلَیْهِ کَنزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّهٌ یَأْکُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَّسْحُوراً); کافران گفتند: چیست این پیامبر را که غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟ چرا به سوى او فرشته اى فرستاده نشده و با او انذار کننده اى نیست؟ یا این که چرا به سوى او گنجى انداخته نمى شود؟ یا این که چرا براى او باغى نیست، تا از آن باغ بخورد؟
و نیز در آیه ى دیگر مى فرماید:
(فَلَوْلاَ أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَهٌ مِن ذَهَب أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلاَئِکَهُ مُقْتَرِنِینَ)[21]; چرا طوق طلا بر دست او نیست و یا چرا به همراه او فرشتگان نیامدند؟
حضرت امیر مؤمنان على(علیه السلام) در خطبه ى قاصعه، جواب این شبهه را چنین فرموده است:[22]
موسى پسر عمران با برادرش هارون بر فرعون وارد شدند، در حالى که جامه هاى پشمین بر تن و عصایى در دست داشتند. آن دو با فرعون عهد بستند که اگر اسلام آورد، پادشاهى او بقا، و عزتش دوام یابد. فرعون گفت: «آیا شما تعجب نمى کنید از این دو نفر که با من شرط دوام عزت و بقاى پادشاهى مى بندند، در حالى که مى بینید در چه حالتى از فقر و ذلت هستند؟ چرا بر این دو دست بندهاى طلا آویخته نیست؟» به خاطر این که طلا و جمع آورى آن را بزرگ مى داشت و پشم و پوشیدن آن را کوچک مى انگاشت. اگر خدا مى خواست زمانى که پیامبران را مبعوث مى کرد، براى آنان گنج هاى طلا و معدن ها و باغ هاى پردرخت را قرار مى داد و پرندگان آسمان و جانوران زمین را با ایشان همراه مى ساخت; ولى اگر چنین مى کرد، آزمایشْ ساقط و پاداشْ باطل مى شد و خبرها (مربوط به قیامت و …) از بین مى رفت و براى قبول کنندگان مزدهاى آزمایش شدگان لازم نبود و مؤمنان مستحق ثواب نیکوکاران نبودند.[23]
آیات مربوط به امتحان الهى نیز مؤید این پاسخ اند. قرآن در بیان امتحان انسان ها مى فرماید:
(وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّام وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَلَئِن قُلْتَ إِنَّکُم مَبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ);[24] او کسى است که آسمان ها و زمین را در شش روز ]= شش دوران[ آفرید; و عرشِ (حکومتِ) او، بر آب قرار داشت; (به خاطر این آفرید) تا شما را بیازماید که کدام یک عملتان بهتر است. و اگر (به آنها) بگویى: «شما بعد از مرگ، برانگیخته مى شوید»، مسلماً کافران مى گویند: «این سحرى آشکار است!»
(الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ);[25] آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل مى کنید، و او شکست ناپذیر و بخشنده است.
(کُلُّ نَفْس ذَائِقَهُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوَکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَهً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ);[26] طعم مرگ را مى چشد. و شما را با بدى ها و خوبى ها آزمایش مى کنیم; و سرانجام به سوى ما بازگردانده مى شوید.
پی نوشت ها:
[1]. نحل: 36.
[2]. اعراف: 65.
[3]. ص: 26.
[4]. حدید: 25.
[5]. بقره: 151.
[6]. ابراهیم: 1.
[7]. نساء: 165.
[8]. انفال: 24.
[9]. اعراف: 157.
[10]. بقره: 213.
[11]. اصول کافى جلد، ج 1، کتاب الحجه، باب الاضطرار.
[12]. کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص 353 ـ 254.
[13]. راهنماشناسى، ص 44ـ52.
[14]. الهیات شفا، ص 441ـ444 و النجاه، ص 303ـ 308.
[15]. بقره: 151.
[16]. ر.ک: شهرستانى، ملل و نحل، ج 1، ص 258ـ 259.
[17]. فاطر: 24.
[18]. نحل: 36.
[19]. راهنماشناسى، ص 65.
[20]. رعد: 31.
[21]. زخرف: 53.
[22]. نهج البلاغه، خطبه ى 192.
[23]. راهنماشناسى، ص 71ـ74.
[24]. هود: 7.
[25]. الملک: 2.
[26]. انبیاء: 35.